جواب نامهها در رابطه با «اصحاب پيامبر»:
فرمودهاید: حدیث «پیروى امّت اسلام از بنىاسراییل» را از مآخذ سنّى خواندهاید:
(جواب): مطلب آن است که این در واقع، عقیده خودتان است که برایش از کتب اهلسنّت، سند آوردهاید! ما با بنیاد این فکر - چه شیعه بگوید و چه سنّى - مخالفیم و این حدیث را به مفهومى که شما ادّعا کردهاید، صریحاً مخالف آیات قرآن دانسته و از پیامبر صهم نمىدانیم.. باید روش تحقیقى در مسائل تاریخى اسلام را به دست آورد.. قرآن ضمانت کرده که اختلافات بین مسلمانان را رفع مىکند و در آیات بسیارى به این موضوع اشاره شده است. بنابراین، حتّى در مسائل تاریخى نیز، بایستى ابتدا موازین و معیارهاى قرآنى را در نظر بگیریم.. در قرآن مىبینیم که از عدّهاى از مسلمانها، «بىقید و شرط» تجلیل شده و عدّهاى را به صورت «مشروط» نوید رحمت و غفران مىدهد.
در آیه ۱۰۰ سوره توبه، مهاجرین و انصار نخستین را بدون هیچ قید و شرطى وعده بهشت داده و مىفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ ١٠٠﴾[التوبة: ١٠٠].
این گروه از مسلمانان، اگر هم گناهان و لغزشهایى داشتهاند - که مسلّماً داشتهاند؛ چون معصوم نبودهاند - «معدّلشان» نزد خداوند بالاست! و اگر گفته شود: آیا این کار موجب جرأتشان بر انجام گناه در آینده نخواهد شد؟! پاسخ آن است که خداوند - که بر همه چیز آگاه و محیط است - نسبت به آیندهشان کاملاً آگاه بوده و مىدانسته که آنها چنان روحیهاى ندارند که این وعده، ایشان را به گناه و تجاوز بکشاند و خلافت علی سرا - به عنوان مثال - غصب نمایند و مرتد شوند! و از این رو، در کمال صراحت، رحمت و بهشتش را به آنها وعده داده است و خداوند هم خلاف وعدهاش عمل نکرده و نخواهد کرد!.
آرى! مؤمنان واقعى که روحشان در پرتو عبادت و بندگى خداوند - سبحان - تربیت شده، با اطمینان از رضایت و خوشنودى خدا نسبت به خود، محبّت خدا و ایمان به او را بیشتر به دل مىگیرند و در جهت جلب رضایتش، بیشتر مىکوشند.. چنانکه عکس موضوع نیز صحیح است؛ یعنى خدا مىداند چه کسانى هرگز لیاقت بهشتش را نخواهند داشت و از این رو، با قاطعیت به امثال «أبىلهب» و «همسرش» وعده عذاب مىدهد، و الّا اینجا هم مىتوان گفت: از کجا معلوم که أبولهب و همسرش، بعداً ایمان نمىآوردند و به جبران مافات برنمىخاستند؟!.
امّا وعده بهشت به سایر مسلمانان - که بعد از مهاجرین و انصار آمده و مىآیند - مشروط است؛ مشروط بر اینکه همچون مهاجرین و انصار ایمان بیاورند (آیه ۱۳۷ سوره بقره).. از آنها به نیکى تبعیت کنند (آیه ۱۰۰ سوره توبه).. به کارهاى نیک امر، و از کارهاى زشت نهى کنند (آیه ۱۱۰ سوره آلعمران).. در راه خدا با جان و مالشان، جهاد کنند (آیه ۷۴ سوره أنفال).. با همدیگر مهربان و دلرحم، و با دشمنان اسلام شدید باشند و تنها فضل و خوشنودى خدا را بجویند (آیه ۲۹ سوره فتح).. نسبت به همدیگر ایثار داشته و یکدیگر را پناه دهند و از خواستههاى خود به خاطر برادران مسلمانشان، بگذرند و براى برادران خود - چه مهاجرین و انصار که قبل از آنها بودند و چه تابعین آنها - دعاى مغفرت کنند و کینهاى نسبت به آنها نداشته باشند (آیات ۸ - ۱۰ سوره حشر).. و بالاخره، همان اوصافى که خداوند براى مهاجرین و انصار - به عنوان الگو و شاهد بر دیگران - آورده، دارا باشند.. اگر چنین بودند، همانگونه که در آیه فوق آمده، جزو گروه سوم قرار مىگیرند، و بنابراین، غیر از مهاجرین و انصار نخستین، شاید بتوانیم عدّهاى را گناهکار بدانیم، ولى حق نداریم به «پیشىگیرندگان مهاجر و انصار» - که خداوند از آنها راضى بوده و بدون هیچ قید و شرطى، به آنها وعده بهشت داده - توهین کنیم و «معدّل» کردارشان را منفى و مخدوش بدانیم!.. خداوند به این کسان، وعده حکومت و خلافت در زمین داده است:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[النور: ٥٥].
«خداوند به کسانى از شما مؤمنان که عمل شایسته انجام دادهاند، وعده خلافت در زمین را داده است».
و این وعده خدا تحقّق یافت؛ چنانکه وقتى عمر س- در زمان خلافتش - مىخواست همراه سپاهیان اسلام به ایران برود و خود شخصاً در جنگ شرکت کند، طبق خطبه ۱۴۶ نهجالبلاغه، با علی سمشورت مىکند و علی سبعد از استناد به همین آیه، به او مىفرماید: «نرو! که ما بنا بر وعده خدا پیروزیم؛ «ونحن على موعود من اللّه واللّه منجز وعده وناصر جنده...».
و در خطبه ۶، مىبینیم که شورا را حقّ همین مهاجرین و انصار اوّلیه مىداند که هر کدام با او بیعت کردند، شایسته است رهبر شود و کسى - غیر از آنان - حقّ انتخاب و مخالفت ندارد! «إنما الشورى للمهاجرين والأنصار...».
اصولاً، تمجید علی ساز صحابه پیامبر صدر خطبههاى مختلف نهجالبلاغه دیده مىشود؛ چنانکه در خطبه ۵۶، بعد از توصیف اصحاب پیامبر ص، به اصحاب خود مىفرماید: «و به جان خودم سوگند! اگر رفتار ما صحابهپیامبر صدر یارى اسلام، مانند رفتار شما بود، پایه دین هرگز برقرار نمىشد و شاخهاى از درخت ایمان، سبز نمىگشت».. و در خطبه ۹۶ مىفرماید: «احدى از شما اصحاب من، شبیه اصحاب محمد صنیست!».
در کتاب «وقعه الصفین» نیز، چنین مىخوانیم: «معاویه به على پیغام داد این که مىگویى همه صحابه بزرگ با من هستند، بعضى از صحابه نیز با من هستند و على در جواب گفت: همه اصحاب بدر (سابقین مهاجرین و انصار) با من هستند و کسانى که با تو هستند، اهل بدر نیستند، و تعیین خلیفه با اهل است؛ نه غیر ایشان»؛ «فقال على÷: ويحكم هذا البدريين دون الصحابة، ليس فى الأرض بدرى إلا قد بايعنى و هو معى...» [۲۳۵].
وقتى ما با این ملاک قرآنى وارد تاریخ شویم، ناحقها کنار مىروند و لذا اگر ما در کتب تاریخ - چه شیعه و چه سنّى - روایاتى را مىبینیم که از مهاجرین و انصار بدگویى کرده -که همگى از لحاظ سند و راوى نیز، ضعیف و جعلى هستند - باید بدانیم که آن گفتهها، زاییده دشمنىهایى است که بعدها - بعد از تفرقه مسلمانان - بین فرق پیدا شده است [۲۳۶].
بر پایه مطالب فوق که از نظر ما اساس نگرش به شخصیتهاى اسلامى است و محور ارزیابى آنها را تشکیل مىدهد، حدیث مورد بحث - گذشته از جعلىبودن سند و راویانش - به مفهومى که شما اراده کردهاید، رد مىشود!.. امّا نکاتى به خصوص نیز، در مورد این حدیث وجود دارد که ذیلاً خلاصه مىگردد:
- هرگاه بپذیریم که - فرضاً - پیامبر صگفته باشد: امّت اسلام پس از من، راه بنىاسرائیل را در پیش مىگیرد، از کجا معلوم که منظور پیامبر صمثلاً این عصر نبوده باشد؟! مگر امّت اسلام پس از او، منحصر به جماعت اصحاب بعد از رحلتش است؟!.
- در تطبیق کردار مسلمانان پس از پیامبر صبا بنىاسراییل، به خصوص در رابطه با مسأله جانشینى از دیدگاه شیعه، اشکال پیش مىآید؛ زیرا مگر بنىاسرائیل به غاصب خلافت پس از موسى ÷پیوستند که بگوییم: مسلمین صدر اسلام نیز حقّ علی سرا غصب نموده و شخص دیگرى را به جاى او تأیید کردند؟! بعد از موسى ÷، یوشع که مورد تأیید موسى ÷نیز بوده است، به جانشینى رسید. بنابراین، از نظر شیعه - بر پایه حدیث فوق - لازم مىآید که مقام أبوبکر سبین مسلمانان، مشابه مقام یوشع بین بنىاسرائیل باشد! ولى آیا شیعه، چنین چیزى را قبول دارد؟!.
- به نظر مىرسد که جنابعالى عقیده دارید که قرآن تحریف شده - هرچند برخى از علماى شما تحریف قرآن را از ضروریات تشیع مىدانند! - امّا چنانکه مىدانیم، یهودیان تورات را پس از موسى ÷تحریف کردند، بنابراین - اگر حدیث فوق صحیح مىبود - لازم مىآمد مسلمانان هم بعد از پیامبر صقرآن را تحریف کنند! شما این تناقض را چگونه حل مىکنید؟!.
- در قرآن آمده که بنىاسرائیل به خاطر سرپیچىهایشان از دستورات خدا و زیربار نرفتن تورات، در زمین سرگردان و بىکیان خواهند بود و از این هم لازم مىآمد که مسلمانان بعد از پیامبر صحکومت نکنند و هیچ سرزمین و کیانى نداشته باشند و همچون بنىاسرائیل - البته قبل از تشکیل اسرائیل - در سراسر دنیا، آواره و پراکنده بودند!.
فرمودهاید: اگر خطر لغزیدن امّت اسلام به انحرافات امم گذشته نبود، این همه تأکید و تکرار سرگذشت امم گذشته خصوصاً بنىاسرائیل در قرآن کریم براى چیست؟ بعد روایتى مشابه روایت تبعیت امّت اسلام از بنىاسرائیل را بعد از پیامبر صاز مسند امام احمد و صحیح بخارى و مسلم آوردهاید.
(جواب): عرض مىکنم که:
اوّلاً محور آیاتى که در انحرافات بنىاسرائیل و بلایاى آنها سخن مىگوید، متوجّه بنىاسرائیل معاصر پیامبر صو دوره اسلامى است که از خودخواهىها و برترىجویىها دست بردارند و بدانند که اسلافشان را این رفتارها به جایى نرساندند و در سراسر زمین، آواره و سرگشته گشتند و از آنها درس عبرت بگیرند.. ما چه حق داریم این آیات را به طور کنایى در حقّ اصحاب پیامبر صتلقّى کنیم و آیات صریح و بىکنایهاى را که در تجلیل از آنها آمده است، نادیده بگیریم؟! وقتى چندصد سال پیش از اسلام، خداوند در تورات و انجیل، اصحاب پیامبر صرا توصیف کرده - که در آخر سوره فتح آمده - چگونه مىتوان گفت که این اصحاب، تا پیامبر صسر بر زمین نهاد، راه بنىاسرائیل را پیش گرفتند و کتابش را تحریف کردند و خلیفهاش را خانهنشین نمودند و بدعتگزاران و غاصبان حکومت را بر روى کار آوردند و احکام خدا را تغییر دادند؟!.
چرا خلیفه خانهنشین! در مورد همان کسانى که او را خانهنشین کردند - در تأیید آیات پایانى فتح - چنین توصیف مىکند: «من اصحاب محمد صرا دیدم و یکى از شما (یارانم!) را که همچون آنان باشد، نمىبینم! آنان صبحها، ژولیدهمو و غبارآلود بودند و شبها را در حال سجده و قیام مىگذارندند. میان پیشانیها و صورتهایشان نوبت گذاشته بودند (گاهى پیشانى و گاهى هم رخسار خود را بر زمین مىگذاشتند) و از یاد بازگشت به آخرت، مانند اخگر و آتشپاره سوزان مىایستادند. گویا پیشانیهایشان بر اثر طول سجده، مانند زانوهاى بُزها (پینه بسته) بود! هرگاه نام خداوند سبحان به میان مىآمد، از ترس عذاب و کیفر و امید به ثواب و پاداش، اشک از چشمانشان سرازیر مىگشت، به گونهاى که گریبانهایشان خیس مىشد، و مىلرزیدند چنانکه درخت در روز وزیدن باد، تند مىلرزد!»... و دیگر سخنانش که در تجلیل از ایشان آورده است.. [۲۳۷].
ثانیاً گیریم که پیامبر صبه قول شما، فرموده باشد: مسلمانان بعد از من راه بنىاسرائیل را مىروند، از کجا معلوم - همان گونه که قبلاً گفتم - این قول، شامل شیعیان دیروز و امروز نباشد؟! کسانى که قایل به تحریف قرآن هستند و مثلاً مىگویند: ﴿فَإِذَا فَرَغۡتَ فَٱنصَبۡ ٧﴾«اى پیامبر هرگاه فارغ شدى، به دنبال آن رنج ببر» تحریف شده و اصل آن این بوده است: «فإذا فرغت فانصِب!! اى پیامبر هرگاه از کار پیامبرى فارغ شدى، پس (على) را منصوب کن!!».. یا در توجیه «متعه»، جمله «إلى أجل مسمى» را به این آیه اضافه کرده و مىگویند: «فماستمتعتم به منهن إلى أجل مسمى!! پس هنگامى که از آنان تا مدّت معینى کام گرفتید!!».. و دهها بدعت دیگر که در اسلام وارد کردهاند!.
ثالثاً در مورد روایتى که از مآخذ اهلسنّت نقل کردهاید، عرض مىکنم که: آرى! اهلسنّت چنین سخنانى نقل کردهاند، ولى چرا شما روایات دیگرشان را نمىخوانید که گفتهاند: پیامبر صفرمود: «خَيْرُ الْقُرُونِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ»«بهترین دورهها، دوره من است و سپس دوره کسانى که بعد از من مىآیند». و باز چرا روایتى را که اهلسنّت در تأیید دوره خلفاى راشدین، از جانب پیامبر صآوردهاند، در نظر نمىگیرید که فرمود: «الْخِلَافَة بَعْدِي َثَلَاثُونَ سَنَة ثُمَّ تَصِير مُلْكًا»«خلافت بعد از من سىسال است و به دنبال آن، پادشاهى و ملوکیت مىآید»؟! اگر بنا به نقل از مأخذ سنّى باشد، سنّیان این گونه روایات را نیز دارند!.
فرمودهاید: اگر خداوند امّت صدر اسلام را ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ﴾نامیده، بلافاصله شرط آن را در قرآن کریم ذکر فرموده که ﴿تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾[آلعمران: ١١٠].
(جواب): واقعاً تعجّب مىکنم از شما که در اثبات دوستداشتنىهاى خود، هرآنچه مطلوبتان است، مىگویید و جمله واضح «وصفى» را «شرطى» قلمداد مىنمایید! خداوند مىفرماید: «شما برترین امّتى هستید که براى مردمان جهان برگزیده شدهاید که امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و به خدا ایمان دارید».. عبارت: ﴿تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾وصف آن «خیر أمة» مىباشد؛ نه شرطى که اگر رعایت کردند، «امّت برتر» خواهند بود! اگر عبارت مزبور، شرطیه بود، لازم مىآمد بفرماید: ﴿كُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَتَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِ وَتُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ﴾[آلعمران: ۱۱۰]. و البته براى من و شما که مدّعى اسلام هستیم، شرطى است؛ یعنى مادام که ما نیز همچون اصحاب باشیم و امر به معروف کنیم و نهى از منکر نماییم و ایمان واقعى -همچون آنان - به خدا داشته باشیم، مىتوانیم مانند آنان - در این دوره - برترین مردم شویم! ولى جمله فوق در وصف اصحاب که بهترین امّت هستند [۲۳۸]، آمده و آنها را به صفت آمرین به معروف و ناهین از منکر و مؤمنین باللّه توصیف نموده است.
آوردهاید: خائندانستن مسلمانان صدر اسلام - برخلاف گفته شما (یعنى بنده) - اساس اسلام را متزلزل نمىسازد؛ زیرا اساس اسلام، قرآن و حافظ آن بنا بر (آیه ۹ سوره حجر) که مىفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٩﴾[الحجر: ۹]. «همانا ما این قرآن را نازل کردهایم و خود هم حافظ آن خواهیم بود» خداوند مىباشد!.
(جواب): بنده عرض مىکنم که: اگر بپذیریم که اصحاب پیامبر ص- به استثناى سه یا چهار نفر - همگى بعد از او مرتد و کافر شدند، و آن کافران نیز قدرت و خلافت على را - به ناحق - غصب کردند و سالها حکومت کردند، از کجا معلوم که آیه فوق را نیز تحریف نکرده باشند؟! چگونه آن کفّار قرآن را به نفع خود، کم یا زیاد نکرده باشند؟! کسانى که به قول جنابعالى، خلیفه پیامبر صرا کنار زدند، خلاف قرآن فتوا دادند، احکام خدا را تغییر دادند، خانه دختر پیامبر صرا آتش زدند وو...، ممکن بود در قرآن نیز هر تصرّفى کرده و بعد هم بیفزایند: این همان وحى خداست و خود خداوند حافظ و نگهبانش بوده است!!.
در صفحه ۳۴ نامه خود پرسیدهاید که: مگر اصحاب پیامبر صمنحصر به کسانى بودند که در خلافت طمع داشتند؟!.
(جواب): حتماً منظورتان این است که اصحاب پیامبر صدر همان چند نفرى که قبلاً نام بردید - على و أبوذر و سلمان و مقداد - خلاصه مىشده است! آیا بقیه، همگى در خلافت طمع داشتند؟ و اگر منظورتان أبوبکر و عمر و عثمان است، و مىخواهید اینان را از اصحاب پیامبر صحذف کنید، چرا بقیهشان - آن صحابه واقعى - به قول شما «اسیر جوّ»!! شده و علىرغم آن که خلافت علی سرا از پیامبر صشنیده بودند، با مرتدّین همکارى نمودند؟!.
متعاقباً در همان صفحه حدیثى را آوردهاید که پیامبر صبه عمّار سفرمود: «همین که دیدى على به راهى مىرود و مردم به راه دیگر، پس با على باش و مردم را واگذار، همانا که او تو را هرگز گمراه نمىکند».
(جواب): متقابلاً عرض مىکنم که آرى! اگر علی سبا خلفاء بیعت نمىکرد و در برابرشان، مذهب جدیدى! تأسیس مىکرد، به طورى که از صدر اسلام مشهود بود که آیین علی ساز دیگر مسلمانان جداست، و اگر علی سپشت سرشان نماز نمىخواند و جیره دولتى و سهمیه غنایم جنگى از آنها نمىگرفت و از مناصحت و خیرخواهى در حقّشان کوتاهى مىکرد و با آنان کینه و دشمنى به دل مىگرفت و در جنگهایشان شرکت نمىکرد و وزیر و مشاورشان نمىشد و همراهشان به حج نمىرفت و به فضلشان اقرار نمىنمود و فرزندانش را به نامهاى آنها نامگذارى نمىکرد و دخترش را به همسرى عمر سدرنمىآورد و جانشینى عمر سرا به هنگام سفر به فلسطین نمىپذیرفت و پس از مرگشان، از آنها تمجید نمىنمود ووو...، آن وقت ما حق داشتیم بگوییم: علی سراه دیگرى رفته و ما هم باید به استناد حدیث مزبور، آن راه را برویم! ولى وقتى علی ساز مهاجرین و انصار جدا نشده و هیچگاه در دوران خلفاى قبلى در برابرشان صفآرایى نکرده و حتّى در کوچکترین امرى مخالفت ننموده است، جنابعالى - که خود را پیرو او مىدانید! - چرا به راه دیگرى مىروید؟! چرا از حدیثى که خود ذکر کردهاید، تبعیت نمىکنید؟!.
[۲۳۵] وقعة الصفین، نصربنمزاحم، ص۱۹۰-۱۸۹. [۲۳۶] چگونگى این تفرقه را در فصل آخر آوردهایم. [۲۳۷] نهجالبلاغه، شرح فیضالإسلام، خطبه ۹۶- إرشاد، شیخ مفید، ص۱۲۶. [۲۳۸] تمام گرفتاریها و پراکندگى و خواریهایى که مسلمانان امروزى بدان دچار شدهاند، همه بدین خاطر است که همچون اصحاب نیستند! اصحاب رهبرى تمام جهان را در در دست داشتند، امّا تابعین کنونى و مسلمانان امروزى، دنبالهرو ملّتهاى گمراه گشتهاند!