شكايات ائمه از شيعيان خود:
این بود فرق شیعه که علاوه بر اینکه به اسلام ضرر و زیان بسیارى رساندهاند، خود على و فرزندانش را - که ادّعاى حبّ آنها را دارند - بسیار آزرده و اذیت کردهاند؛ چنانچه از روایات شیعه پیداست، تمامى ائمه از شیعیان خود شاکى بودهاند! علی سمىفرماید:
«لو ميّزت شيعتى لما وجدتهم إلا واصفة، ولو امتحنتهم لما وجدتهم إلا مرتدين، ولو تمحصتهم لما خلص من الألف واحد» [۹۰۴].
«اگر شیعیان خود را از همدیگر جدا سازم، بینشان کسى را نمىیابم مگر مدحکننده و ستایندهاى را، و اگر آنها را بیازمایم، غیر از مرتدین کسى یافت نمىشود، و اگر در بینشان افراد خالص را جدا سازم، از هر هزار نفر، یک نفر هم پیدا نمىشود!».
و باز مىفرماید: «يا أشباه الرجال ولا رجال، حلوم الأطفال وعقول ربّات الحجال، لوددت أنى لم أركم ولم أعرفكم معرفة واللّه جرّت ندما وأعقبت صدما.. قاتلكم اللّه! لقد ملأتم قلبى قيحا، وشحنتم صدرى غيظا، وجرّعتمونى نغب التهمام أنفاسنا، وأفسدتم علىّ رأيى بالعصيان و الخذلان حتى قالت قريش: إن ابن أبىطالب رجل شجاع، ولكن لا علم له بالحرب...ولكن لا رأى لمن لا يطاع!» [۹۰۵].
«اى نامردهایى که آثار مردانگى در شما نیست! و اى کسانى که عقل شما همچون عقل بچّهها و زنهاى تازه به حجلهرفته است! اى کاش! من شما را نمىدیدم و نمىشناختم که سوگند به خدا! نتیجه شناختن شما پشیمانى و غم و اندوه است! خدا شما را بکشد! دل مرا بسیار چرکین کرده و سینهام را از خشم آکنده و در هر نفس پىدرپى غم و اندوه به من خوراندهاید! و به سبب نافرمانى و بىاعتنایى به من، رأى و تدبیرم را فاسد و تباه ساختید تا اینکه قریش گفتنند: پسر أبىطالب مرد دلیرى است، امّا علم جنگ ندارد!... ولیکن آن کس رأى و تدبیر ندارد که یارانش فرمانش را نمىبرند و از او پیروى نمىکنند!» [۹۰۶].
حسین سنیز در دعاى خود بر شیعیانش - کسانى که او را به کوفه دعوت کردند و امامتش را پدیرفتند و سپس همو را به شهادت رساندند - مىفرماید: «اللّهم إن متعتهم إلى حين ففرّقهم فرق، واجعلهم طرائق قددا، ولا ترض الولاة عنهم أبدا، فإنهم دعونا لينصرونا، ثم عدوا علينا فقتلونا!» [۹۰۷].
«خداوندا! اگر آنها را تا روز قیامت زنده نگهداشتى تا از این دنیا بهرهمند شوند، پس آنها را متفرّق ساز به طورى که فرقهفرقه شوند! و راههاى مختلف با افکار گوناگونى برایشان قرار ده! و رؤسا و زمامدارانشان را تا ابد از آنها راضى مگردان! زیرا آنها ما را دعوت کردند تا ما را یارى دهند، آنگاه بر ما دشمنى ورزیدند و با ما جنگیدند و ما را کشتند!».
بار دیگر در دعاى خود مىفرماید: «ولکین براى بیعت با ما، همچون ملخ به طرف ما هجوم آوردید و همچون پروانهها پیاپى بر سر ما ریختید، سپس بیعت خود را شکستید و سفیهانه همچون طواغیت این امّت درآمدید و کتاب خدا را پشت سر انداختید و این شما بودید که به ما خیانت کردید و ما را تنها و بىکس گذاشتید و با ما جنگیدید و ما را کشتید! هان که لعنت خدا بر ستمگران باد!» [۹۰۸].
تمام این نصوص بیانگر این حقیقت است که قاتلین حقیقى حسین س، همان شیعیانش بودند؛ چنانچه «سید محسن أمین» - از علماى شیعه - مىگوید: «۲۰هزار نفر از اهل عراق با حسین بیعت کردند، به او خیانت نموده و بر علیه او بیرون رفتند در حالیکه هنوز بیعت با او بر گردنشان بود، و او را کشتند!» [۹۰۹].
حسن سنیز در موردشان مىفرماید: «به خدا سوگند! معاویه را براى خود بهتر از اینان مىبینم؛ کسانى که فکر مىکنند شیعیان من هستند در حالیکه تلاش کردند مرا به قتل برسانند و مالم را برگیرند!» [۹۱۰].
باز مىفرماید: «اهل کوفه را شناختهام و آنها را آزمودهام، هیچ کس از آنها برایم شایسته نیست! به راستى آنها فاسد هستند و وفا ندارند و از اینکه چه گفته و چه کرده و چه پیمانى بستهاند، باکى ندارند که عمل نکنند! آنها دروغگو هستند! به ما مىگویند: قلبهاى ما با شماست، در حالیکه شمشیرهایشان بر علیه ماست!» [۹۱۱].
زینالعابدین/نیز مىفرماید: «آیا مىدانید که شما بودید به پدرم نامه نوشتید و او را فریفتید و از طرف خود با او عهد و میثاق بستید، آنگاه با او جنگیدید و تنهایش گذاشتید؟! با چه چشمى به رسول خدا صنگاه خواهید کرد در حالیکه به شما مىگوید: با عترت من جنگیدید و هتک حرمت نمودید! پس از امت من نیستید!» [۹۱۲].
و در جاى دیگر مىگوید: «إن هؤلاء يبكون علينا، فمن قتلنا غيرهم؟» [۹۱۳]. «اینان که بر ما گریه مىکنند، به راستى چه کسى غیر از اینها با ما جنگیدند و ما را کشتند؟!».
محمّدباقر /نیز مىگوید: «لو كان الناس كلهم لنا شيعة لكان ثلاثة أرباعهم لنا شكاكا، والربع الآخر أحمق!» [۹۱۴]. «اگر تمام مردم شیعیان ما باشند، سهچهارم آنها نسبت به ما شکاک هستند ویکچهارم دیگر، احمق و کودن هستند!».
زینب نیز - خواهر حسین س- بدانها مىفرماید: «اى اهل کوفه! اى اهل خیانت و فریب و دغل! به راستى مثل شما همچون جوانهاى است که مىخواهد ساقه دهد، امّا از ریشه درآورده مىشود!.. در بین شما تنها افرادى یافت مىشود که جز ستودن و مدح و دروغ، چیزى نمىدانند!.. آیا براى برادرم گریه مىکنید؟! آرى! به خدا بسیار گریه کنید و کمتر بخندید که حقیقتاً آزمایش بدى پس دادهاید.. و چگونه از گناه قتل سلاله خاتم پیامبران مىرهید؟!» [۹۱۵].
* * *
[۹۰۴] روضه کافى، کلینى، ج۸، ص۳۳۸. [۹۰۵] نهجالبلاغة، شرح فیض الإسلام، جزء۱، خطبه ۲۷. [۹۰۶] علاوه بر این، خطبههاى ۲۵، ۲۹، ۳۲، ۳۹، ۶۸، ۷۰، ۱۰۵، ۱۰۶، ۱۱۶، ۱۱۸، ۱۲۰، ۱۲۳، ۱۷۹، ۱۹۹، ۲۰۳، ۲۳۴ و ۲۳۵ از نهجالبلاغه در سرزنش و شکایت و اظهار دلتنگى از یاران خود آورده است. [۹۰۷] الإرشاد، شیخ مفید، ص۲۴۱. [۹۰۸] الإحتجاج، طبرسى، ج۲، ص۲۴. [۹۰۹] أعیان الشیعة، محسن أمین، بخش ۱، ص۳۴. [۹۱۰] الإحتجاج، طبرسى، ج۲، ص۱۰. [۹۱۱] همان. [۹۱۲] همان، ص۳۲. [۹۱۳] همان، ص۲۹- تاریخ یعقوبى شیعى، ج۱، ص۲۳۵. [۹۱۴] رجال الکشى، ص۷۹. [۹۱۵] الإحتجاج، ج۲، ص۳۰-۲۹.