رسول خداصو تلقیح درختان خرما (روایت گردافشانى):
ماجراى تلقیح درختان خرما - یعنى خبر «گردافشانى» - را نیز کم وبیش شنیدهایم که شهرت فراوان دارد:
روزى رسول خدا صاز نخلستانى مىگذشت. عدّهاى را دید که از درختان خرما بالا رفته و بر سر درختان خرما مشغول انجام کار هستند. پرسید: «اینان چه مىکنند؟». گفتند: «درختان خرما را تلقیح و گردافشانى مىکنند»؛ یعنى شاخههاى درخت خرماى نر را روى شاخههاى درخت خرماى ماده مىگذارند تا بارور شوند.. رسول خدا صفرمود: «فکر نمىکنم این کار فایدهاى داشته باشد؟!».. مردم به گمان اینکه به پیامبر صوحى شده است، دست از تلقیح درختان کشیدند و لذا آن سال، محصول خرمایشان کاهش یافت و نزد پیامبر صرفتند و موضوع را به عرض او رساندند که پیامبر صفرمود: «اگر مىدانستید این کار فایده دارد، ادامه مىدادید! من فقط گمان و پندار خودم را در این رابطه بیان کردم، پس مرا بازخواست نکنید! هرگاه من از جانب خداوند مطلبى را برایتان بیان کردم، بدون چون و چرا به آن عمل کنید؛ زیرا من هرگز به دروغ، سخنى را از خداوند عزّو جلّ نقل نمىکنم»، و طبق روایت دیگر فرمود:
«أنتمُ أعلمُ بأمورِ دُنياكُم» [۷۵۵].
«شما در امور دنیوى از من آگاهترید!».
ملاحظه مىکنیم که چگونه پیامبر صبا قاطعیت هرچه تمامتر، تجربههاى انسانى و دنیوى و احتمالى و غیرقطعى خویش را از دریافتهاى پیامبرانه و آسمانى و قطعى خویش جدا مىکند، و از یارانش انتظار دارد که او را بازخواست نکنند و بر او سخت نگیرند، و خواهان اطاعت بدون قید و شرط و بىچون و چرا از وحى الهى است، و چنین اظهار مىدارد که امکان ندارد وقتى از جانب خداوند سخن مىگوید، حتّى اندکى کم و زیاد بگوید، یا سخنى به دروغ بازگوید، و هرگز به خداوند افترا نمىبندد:
﴿وَلَوۡ تَقَوَّلَ عَلَيۡنَا بَعۡضَ ٱلۡأَقَاوِيلِ ٤٤ لَأَخَذۡنَا مِنۡهُ بِٱلۡيَمِينِ ٤٥ ثُمَّ لَقَطَعۡنَا مِنۡهُ ٱلۡوَتِينَ ٤٦ فَمَا مِنكُم مِّنۡ أَحَدٍ عَنۡهُ حَٰجِزِينَ ٤٧﴾[الحاقة: ٤٤-٤٧].
«اگر پیامبر پارهاى از سخنان را به دروغ بر ما ببندد، ما دست راست او را مىگرفتیم، سپس گردنش را مىزدیم و کسى از شما نمىتوانست مانع (این کار ما با) او شود».
رسول خدا صاین حقیقت را بارها در گفتار و رفتار خویش آشکار ساخته است.. در جایى دیگر مىفرماید:
«إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَالظَّنُّ يُخْطِئُ وَيُصِيبُ وَلَكِنْ مَا قُلْتُ لَكُمْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ. فَلَنْ أَكْذِبَ عَلَى اللَّه» [۷۵۶].
«من هم بشرى مثل شما هستم و گمان انسان گاهى درست درمىآید و گاهى هم نادرست. امّا هرگاه گفتم: قال اللّه! و مطلبى را از جانب خداوند برایتان بازگو کردم، قطعاً راست مىگویم و من هرگز به خدا دروغ نمىبندم».
در جایى دیگر مىفرماید:
«إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ وإِنَّكُمْ تَخْتَصِمُونَ إِلَىَّ وَلَعَلَّ بَعْضَكُمْ أَنْ يَكُونَ أَلْحَنَ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَقْضِى لَهُ عَلَى نَحْوٍ مِمَّا أَسْمَعُ مِنْهُ فَمَنْ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ حَقِّ أَخِيهِ شَيْئًا فَلاَ يَأْخُذْهُ فَإِنَّمَا أَقْطَعُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّارِ» [۷۵۷].
«من هم بشر هستم. شما دعاوى خود را نزد من مىآورید؛ ممکن است یکى از طرفین دعوا زبان چربترى داشته باشد و سخنانش را با قیافه حق به جانبش بیان کند، و من نیز برابر آنچه شنیدهام، قضاوت کنم. بنابراین هرکس دریافت که من از حقّ برادرش چیزى گرفته و به او دادهام، به حکم من ترتیب اثر ندهد و حقّ دیگران را نگیرد، که اگر بگیرد، جز این نیست که یک قطعه از آتش جهنّم را به توصیه من تصاحب کرده است!».
در اینجا مىبینیم که تأکید مىفرماید بر اینکه از اندیشه طرفین دعوا بىخبر است، و وقتى مردم براى داورى به او مراجعه مىکنند، نمىداند که در ذهن آنان چه مىگذرد، حتّى اگر از همشهریان و نزدیکان او باشند.. مگر در همان حادثه سرقت زره که قبلاً بحث آن گذشت، یک طرف از دعاوى، او را فریب نداد و فرد یهودى را - که برى بود - متّهم نکرد؟!.. مگر آن دو نفرى که بر داود ÷وارد شدند و دعاوى خود را نزد او بردند، او را دچار اشتباه و لغزش نکردند؟!.
* * *
[۷۵۵] صحیح مسلم، ج۱۳، ص۱۱۸. [۷۵۶] سنن إبنماجه، ج۲، ص۷۷۷. [۷۵۷] صحیح مسلم، ج۱۲، ص۴.