دوران بنىمروان:
بعد از حکومت یزید، مروانبن حکم - یکى از جرقّهزنندههاى این آتشها در زمان عثمان س- به سلطنت رسید و پس از او نیز فرزندانش روى کار آمدند.. ظلم و ستمى که بنىامیه و بنىمروان در حقّ مردم نمودند، تا آن موقع مردم تجربه نکرده بودند!.
اختلافات و جنگهاى زیادى در دوران آنها رخ داد و منجر به خونریزى بین مسلمانان گردید؛ چنانکه حجّاجبن یوسف به دستور عبدالملکبن مروان براى جنگ با عبداللّهبن زبیر ببه مکه رفت و در اثناى زمان حجّ، مکه را مورد تجاوز و حمله قرار داد و پس از پیروزى، عبداللّهبن زبیر و دوستانش عبداللّهبن صفوان و عماره بن حزم -رضى اللّه عنهم - را به شهادت رساندند و به طور فجیعانه - همان کارى که با حسین سدر کربلا کرده بودند - سرهایشان را قطع کردند و به نمایش گذاشتند! [۸۷۴].
او حتّى عبداللّهبن مسعود و عبداللّهبن عمر شرا نیز تهدید به قتل مىکرد و به انسبن مالک و سهلبن سعد ساعدى دشنام مىداد!.. به هر حال، در دوران ۹۲ ساله حکومت بنىامیه و بنىمروان، تنها خلافت دو سال و نیمه عمربن عبدالعزیز /نمونهاى از دوران خلافت راشده بود.. او تمام استانداران و نمایندگان ظالم و ستمگر را برکنار ساخت و اشخاص عادل و نیکو را به عوض آنها گماشت.. تمام مالیاتهاى ناجایز را که در عهد بنىامیه وصول مىشد، از بین برد.. دشنام و طعن به علی سو فرزندانش را از میان برداشت و... الخ. چنانچه در حقّ کشتگان جنگهاى جمل و صفین و... گفت: [۸۷۵]
«تلك دماء طهر اللّه عنها أيدينا فنطهر عنها ألسنتنا». «آنها خونهایى بودند که خداوند دستهایمان را از آنها پاک نمود، پس ما زبانهاى خود را نیز از آنها پاک مىگردانیم!».. مثلاً آوردهاند: روزى در مجلس عمربن عبدالعزیز/کسى ضمن یادآورى از یزید، کلمات «امیرالمؤمنین یزید!» را به کار برد، عمربن عبدالعزیز/ناراحت شد و گفت: «تو یزید را امیرالمؤمنین خواندى؟!»، و پس از آن او را به جزاى بیست ضربه شلّاق محکوم ساخت! [۸۷۶].
روش عمربنعبدالعزیز / با خاندانش کاملاً متفاوت بود.. او خلفاى بنىامیه را تقبیح مىکرد.. بنىامیه فهمیده بودند که این بار خلافت، موروثى نخواهد بود و از خاندان آنها خارج خواهد شد - زیرا عمربنعبدالعزیز/اعلام کرده بود که همچون خلفاى راشدین، کار را به شورا واگذار خواهد کرد - لذا به او زهر دادند و به شهادت رساندند و سپس یزیدبن عبدالملک - نوه مروان - به حکومت رسید! [۸۷۷].
* * *
[۸۷۴] الطبرى، ج۵، ص۳۴-۳۳- إبنخلدون، ج۳، ص۳۹- البدایة والنهایة، ج۸، ص۳۳۲. [۸۷۵] براى تفصیل این موضوع، رجوع شود به: الطبرى، ج۵، ص۳۱۴تا۳۲۱- إبنالأثیر، ج۴، ص۱۵۸تا۱۶۳. [۸۷۶] تهذیب التهذیب، إبنحجر، ج۱۱، ص۳۶۱. [۸۷۷] الطبرى، ج۵، ص۳۴۰- إبنالأثیر، ج۴، ص۱۸۳.