تيجانى و كتابش
بهتر است قبل از هر چیز کمى درباره شخص تیجانى سخن بگوییم.. کسى که - به قول خودش: - «کشف نوینى نموده؛ البته نه در جهان اختراعات و ابتکارات تکنیکى و فیزیولوژیکى، بلکه در جهان عقاید و در میان سیلى از مکتبهاى مذهبى و فلسفههاى دینى!». (ص ۱۳)
او، داستان این کشفش! را در کتاب نخستش آورده است.. در همان کتاب است که ادّعا مىکند از دانشگاه «الزیتونه» تونس فارغالتحصیل گشته است.. و داراى عقاید صوفیگرى بوده که به فرقه «تیجانیه» - از طریقتهاى صوفیه - منتسب بوده و سپس به عربستان سعودى جهت زیارت خانه خدا سفر مىکند، و پس از ملاقات با علماى سعودى و شنیدن سخنرانىهایشان، به عقاید وهّابیت تمایل پیدا مىکند و نهایتاً یک «وهّابى» صرف مىشود؛ چنانچه آرزو مىکند که مسلمانان دیگر نیز این عقیده را داشتند! (ص ۲۷) و زمانى که به تونس برمىگردد، با گروه «اخوانالمسلمین» رفتوآمد نموده و در مساجد شهر، شروع به نشر وهّابیت و انکار تصوّف مىکند.. پس از چندى مجدّداً قصد حج مىنماید، امّا این بار مىخواهد از طریق لیبى به مصر و سپس از راه دریا به لبنان و آنگاه به سوریه، اردن و عربستان برود.. او خود در (ص ۳۰) مىگوید: «آنجا (عربستان) بیش از جاهاى دیگر مورد نظرم بود که هم مىخواستم عمره را به جاى آورم و هم تجدید عهدى با وهّابیت بنمایم؛ همان وهّابیتى که خود مبلّغ و مروّج آن در میان تودههاى محصّلین مدارس و در مساجدى که اخوانالمسلمین بیشتر رفتوآمد داشتند، بودم».
تیجانى فصلى را با نام «مسافرت موفقیتآمیز»، به همین سفرهایش اختصاص داده است.. به هر حال زمانى که با کشتى از مصر به بیروت سفر مىکند، بر روى کشتى، با فردى به نام «مُنعم» - از شیعیان عراق - آشنا مىشود و تحت تأثیر او واقع گشته و همراه او به عراق سفر مىکند و با علماى بزرگ شیعه - آیتاللّه خویى و محمّد باقر صدر - دیدار مىکند و به قول خودش، پس از تحقیق عمیق و تلاش بسیار، به «حقیقت» مىرسد و نهایتاً شیعه دوازدهامامى مىشود!.
این عمل تیجانى، همچون انفجارى مىشود که امواج آن تمام جهان تشیع را فرامىگیرد.. تیجانى پس از شیعهشدن، بلافاصله به تبلیغ آن مىپردازد؛ از این رو کتابهایى رادر ردّ عقاید «اهلسنّت» مىنویسد که تا کنون چهار کتابش به نامهاى «آنگاه هدایت شدم»، «همراه با راستگویان»، «از آگاهان بپرسید» و «اهلسنّت واقعى» ترجمه و چاپ شدهاند.
بنده پس از مطالعهشان، ملاحظه کردم که به اصحاب گرانقدر پیامبر صخصوصاً خلفاى راشدین و عایشه و حفصهشتوهین کرده و با اشاره و کنایه، یا به تصریح مطلب، آنها را کافر و مرتد و منافق و گمراه و خائن و غاصب و... خوانده است!.. به طور خلاصه خواسته به خوانندگان بفهماند که:
۱- تمامى اصحاب پیامبر صبه جز تعداد کمى - که گاهى سه و یا چهار نفر مىدانند! - همگى پس از پیامبر صمرتد شدهاند و چون اهلسنّت از آنها پیروى مىکنند و به آنها حترام مىگذارند، پس آنها نیز کافرند!.
۲- بایستى از اصحاب - گناهکار و بنىاسرائیل مانند! - روى برگرداند و فقط از خاندان پیامبر ص- که از هر گونه اشتباه کوچک و بزرگ معصوم و مصون هستند - پیروى کرد.. کسانى که شارع دین و مرجع اختلافات و برگزیدگان و منصوبان الهى در زمین هستند!.
تمام کتابهاى چهارگانهاش روى همین قضیه، یعنى طعن اصحاب پیامبر صترکیز یافته و - متأسّفانه - براى اثبات این نظریهاش - که از شیعیان گرفته - به هر وسیله ممکن متوسّل شده است؛ چنانکه کتابهایش پر از دروغ محض، اباطیل، تدلیس، عیبجویى و تهمت است!! و اگر تیجانى در ادّعاى خویش صادق، و واقعاً در جستجوى حقیقت بوده است، نمىبایست دروغ بگوید و شایسته هم نبود، هدفش را - که رسیدن به «حقیقت» بوده - با وسایلى دروغین و غیر واقعى به تحقّق برساند!.
این هم چیز عجیبى نیست که شخصى شیعه شده باشد.. در میان اهلتشیع نیز [۸]افراد زیادى هستند که از تشیع دست برداشته و سنّى شدهاند؛ مانند: «محمّد عبدالشکور لکهنودى» - از علماى پاکستان - که کتاب «باقیات صالحات» را پس از تسنّن، در ردّ عقاید شیعه نوشته است.. یا «علّامه برقعى» - از علماى مشهور ایران - که کتابها و رسالههاى زیادى علیه معتقدات شیعه تألیف و شاگردان زیادى هم تربیت کرده که افکارش را -هماکنون نیز در سراسر ایران - ادامه مىدهند.. همچنین آقاى «احمد کسروى» صاحب کتاب «شیعیگرى» که قربانى همین راه هم گردید و به شهادت رسید!.. یا «موسى موسوى» - از علماى نجف - صاحب کتاب «الشیعه و التصحیح».. و همچنین «حسین موسوى» - یکى دیگر از علماى نجف - مؤلّف کتاب «للّه.. ثم للتاریخ!» را مىتوان نام برد که به راستى نه اوّلین و یقیناً آخرینشان هم نیستند و نخواهند بود!.
امّا در کتاب تیجانى، بعضى مسائل آمده که بعید به نظر مىرسد صحّت داشته باشد! مثلاً در فصل «مسافرت موفّقیتآمیز» از دیدارش با «سید محمّد باقر صدر» سخن گفته است و - چنانکه خواهیم دید - از قول او استدلالهایى آورده که بسیار غیر منطقى است و انسان مشکوک مىشود از اینکه تیجانى، صدر را ملاقات کرده باشد و یا «صدر» از اسلام هیچ بهرهاى نبرده است! چون واقعاً استدلالهایش غیر منطقى و خندهدار است و هرکس هم مىداند که چه اندازه نادرست است!..
ما در این فصل، سعى نخواهیم کرد به موضوعات عقیدتى که تیجانى در کتابش آورده، وارد شویم، بلکه تنها به بعضى از دروغها و تناقضها و پریشانگوییها، و نیز سهلانگارىاش در روایت حدیث و تاریخ، همچنین استناد نابجا و غلطش به بعضى از آیات قرآن کریم مىپردازیم و نقد و بررسیهاى عقیدتى را به فصلهاى جداگانه دیگر وامىگذاریم.
* * *
[۸] البته شیعهشدن تیجانى - به نظر بنده - کاملاً معذورانه بوده است! زیرا بر خلاف گفتهاش که خود را یکى از علماى بزرگ سنّى دانسته، داراى مذهب تصوّف و مسلک دراویش بوده و دگرگونى از یک مذهب منحرف، به یک مذهب منحرف دیگر، به راستى چیز عجیبى نیست! و هیچ ارتباطى هم با مسلمانانى که به اهلسنّت و جماعت مشهور شدهاند و بر سنّت رسول خداصو جماعت اصحابش هستند، ندارد.