عصمت
عصمت به معنى مصونیت از گناه و عصیان است که بالاتر از درجه تقواست.. این صفت تنها به انبیاى الهى: اختصاص داشته؛ زیرا دائماً با وحى در ارتباط بوده و هرگاه لغزش و اشتباهى مىکردند، بلافاصله توسّط وحى آگاه مىشدند و برمىگشتند و لذا عصمتشان، عصمت ذاتى و تکوینى نبوده، بلکه در پرتو وحى بوده است.
امّا تیجانى به همراه شیعیان، معتقدند که ائمه و پیامبران معصوم بالذات بوده و از خطاها و گناهان کوچک و بزرگ و پنهان و آشکار، و از هرگونه فراموشى و نسیان مصون هستند؛ چنانچه در فصل «عصمت» از کتاب «همراه با راستگویان»، چنین مىآورد:
«امام مانند پیامبر، باید معصوم از تمام بدیها و گناهان - چه آنها که ظاهر و چه آنها که پوشیده و پنهان است - از آغاز کودکى تا روز وفات، عمداً و سهواً باشد و همچنین باید معصوم از هر خطا، اشتباه، سهو و فراموشى باشد؛ زیرا امامان، حافظان و نگهبانان شریعتند و برپادارندگان احکام، و موضع آنان موضع پیامبر است، و همان دلیل که ما را ناچار مىسازد به عصمت پیامبر معتقد شویم، خود کافى است که ما را به عصمت امامان برساند، بدون هیچ فرقى در این زمینه.. این نظر شیعیان است در مورد عصمت، آیا در آن چیزى مخالف قرآن و سنّت وجود دارد؟ یا عقل آن را محال مىداند؟ یا اینکه این عقیده به اسلام ضرر و زیانى مىرساند؟ یا قدر و منزلت پیامبر و امام را پایین مىآورد؟».. (ص ۳۰۱)
در جواب تیجانى مىگوییم: آرى! این عقیده مخالف قرآن کریم و سنّت پیامبر صو مسلّمات تاریخ اسلام است! عقل نمىتواند آن را بپذیرد! و به اسلام هم ضرر مىرساند و قدر و منزلت پیامبر صو امامان را نیز از آنى که هست، پایین مىآورد!!.
چنانچه مسیحیان در حقّ عیسى÷آنچنان غلو کردند که او را شریک خدا ساختند.. یهودیان نیز همینطور و در دین خود غلو کردند و آن را از آنى که بود، منحرف و تغییر دادند و لذا هرگونه غلوى در بزرگان اسلام، مایه ضرر و زیان براى اسلام خواهد بود؛ چنانچه قرآن، اهلکتاب - و سایر مردم - را از این کار برحذر مىدارد:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَا تَغۡلُواْ فِي دِينِكُمۡ غَيۡرَ ٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوٓاْ أَهۡوَآءَ قَوۡمٖ قَدۡ ضَلُّواْ مِن قَبۡلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرٗا وَضَلُّواْ عَن سَوَآءِ ٱلسَّبِيلِ ٧٧﴾[المائدة: ٧٧].
«بگو: اى اهل کتاب! به ناحق در دین خود غلو نکنید و از اهواء و امیال گروهى که پیش از این گمراه شدهاند و بسیارى را گمراه کردهاند و از راه راست منحرف گشتهاند، پیروى ننمایید».
رسول خدا صنیز مىفرماید: «لاَ تُطْرُونِي كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ». «مرا بیش اندازه از روى غلو نستایید، همانگونه که مسیحیان از [۷۱۴]روى غلو، عیسى پسر مریم را بیجا بیش از اندازه ستودهاند، من تنها بندهاى هستم. پس بگویید: بنده خدا و فرستاده خدا».
خداوند انسان را از روح و جسمى خلق کرده و عناصرى در وجودش نهاده که با جهل و خطا و گناه و عصیان و فراموشى و دوستى شهوات، سرشته شده و هیچ کس را مستثنى ننموده است؛ چنانچه مىفرماید:
﴿زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ﴾[آلعمران: ۱۴] [۷۱۵]. ﴿وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّ﴾[النساء: ۱۲۸] [۷۱۶]. ﴿وَإِنَّهُۥ لِحُبِّ ٱلۡخَيۡرِ لَشَدِيدٌ ٨﴾[العادیات: ۸] [۷۱۷]. ﴿إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ﴾[یوسف: ۵۳] [۷۱۸]. ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ قَتُورٗا﴾[الإسراء: ۱۰۰] [۷۱۹]. ﴿إِنَّهُۥ كَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا﴾[الأحزاب: ۷۲] [۷۲۰]. ﴿وَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَعَسَىٰٓ أَن تُحِبُّواْ شَيۡٔٗا وَهُوَ شَرّٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ وَأَنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾[البقرة: ۲۱۶] [۷۲۱]. ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ عَجُولٗا﴾[الإسراء: ۱۱] [۷۲۲]. ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ خُلِقَ هَلُوعًا ١٩﴾[المعارج: ۱۹] [۷۲۳]. ﴿وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَكۡثَرَ شَيۡءٖ جَدَلٗا﴾[الکهف: ۵۴] [۷۲۴]. ﴿وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِيفٗا﴾[النساء: ۲۸] [۷۲۵]. ﴿إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَيَطۡغَىٰٓ ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ ٧﴾[العلق: ۶-۷] [۷۲۶].
تمام این آیات - و آیات بسیارى دیگر - این حقیقت مسلّم را ثابت مىسازند که [۷۲۷]خداوند انسان را به گونهاى خلق کرده که دائماً - همانگونه که از اسم «انسان» [۷۲۸]پیداست- در خطا و فراموشى است و اشتباه و گناه در سرشت و نهادش همچون خون در رگهایش جریان دارد، و لذا هیچ کس را به عصمت و پاکى مطلق مکلّف نساخته است، بلکه فرموده: تا آنجا که مىتوانید، گناه نکنید و خود را برحذر دارید!.
﴿لَا يُكَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾[البقرة: ٢٨٦].
«خداوند هیچ نفسى را مکلّف نساخته مگر به اندازه طاقتش».
﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُمۡ﴾[التغابن: ١٦].
«تا آنجا که مىتوانید، از خدا بترسید و متّقى باشید)».
و لذا گرامىترین فرد، نزد خدا با تقواترین است؛ کسى که بسیار پرهیزکار است و دائماًدر حال بررسى اعمال خویش است تا به گناه و عصیان کشیده نشود:
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡ﴾[الحجرات: ١٣].
«به راستى گرامىترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست».
ولى اگر چنانچه - بنابر اقتضاى فطرتش - گناهى هم مرتکب شد و یا خطایى را انجام داد، بلافاصله برمىگردد و از خدا طلب بخشش مىکند:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ ذَكَرُواْ ٱللَّهَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ لِذُنُوبِهِمۡ وَمَن يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ إِلَّا ٱللَّهُ﴾[آلعمران: ١٣٥].
«و کسانى هستند که چون دچار گناه شدند یا (با گناه کوچک) بر خود ستم کردند، به یاد خدا مىافتند و آمرزش گناهانشان را خواستار مىشوند و به جز خدا کیست که گناهان را بیامرزد؟».
در واقع، کمال انسانى در آن است که اگر مرتکب گناه شد - که مىشود - برگردد و توبه کند.. این خود کمال پاکى است؛ چنانچه مىفرماید:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ﴾[البقرة: ٢٢٢].
«همانا خداوند توبهکاران و پاکان را دوست مىدارد».
و پیامبران خدا از جمله سلیمان ÷را نیز چنین ستایش مىکند:
﴿نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ﴾[ص: ٣٠].
«او بنده بسیار خوبى بود؛ زیرا بسیار توبهکار بود».
پس خداوند انسان را مکلّف نساخته که حتماً نباید گناه و اشتباه کند، بلکه فرموده: تا آنجا که مىتوانید پرهیز کنید و در عوض او را مکلّف ساخته که در صورت ارتکاب جرم و گناه، یا فراموشى و اشتباه - بنابر اقتضاى سرشت و طبیعتش - بلافاصله برگردد و توبه کند، و همانگونه که آلودگى جسمىاش با آب پاک مىشود، آلودگى روحىاش نیز با توبه پاک مىشود.. هیچ کس نمىتواند ادّعا کند که جسمش کثیف نمىشود و به آب احتیاج ندارد، و به همان شکل روحش به توبه!.
بنابراین، هیچ انسانى - اگر چه پیامبر خدا هم باشد - ذاتاً معصوم نیست و از لحظه تولّد تا مرگش، دائماً در معرض اشتباه قرار دارد.. آیات فراوانى هستند که این عقیده را تأیید مىکنند و نشان مىدهند که پیامبران الهى نیز، مرتکب خطاها و گناهانى شدهاند که خداوند به واسطه وحى، آنها را از آن خطا و گناه بیرون آورده و سپس امر به توبه نموده و آنها نیز توبه کرده و بخشیده شدهاند!.. البته ناگفته نماند که هیچ یک از انبیاى الهى: در «دریافت» و «تبلیغ» وحى اشتباه و گناهى مرتکب نشدهاند؛ نه بدین معنى که این صفت در ذات آنها بوده، بلکه بدین معنى که خداوند همیشه و در همه حال مراقبشان بوده و از طریق وحى، ایشان را جهت مىداده است.. در اینجا براى اثبات نظریه خویش، [۷۲۹]ناچاریم نمونههایى از قرآن و سنّت را شاهد مثال بیاوریم:
* * *
[۷۱۴] صحیح بخارى و مسلم. [۷۱۵] «براى مردم، حبّ و دوستى شهوات زینت داده شده است». [۷۱۶] «انسانها با بُخل شدید، سرشته شدهاند». [۷۱۷] «انسان علاقه شدیدى به دارایى و اموال دارد». [۷۱۸] «همانا نفس انسان به بدیها بسیار امر مىکند». [۷۱۹] «و انسان بسیار بخیل است». [۷۲۰] «به راستى انسان بسیار ستمگر و نادان است». [۷۲۱] «چه بسا (شما انسانها) چیزى را دوست نداشته باشید، امّا آن چیز برایتان خوب باشد و چه بسا چیزى را دوست داشته باشید، امّا آن چیز برایتان بد باشد، و خدا مىداند و شما نمىدانید». [۷۲۲] «انسان همیشه شتابگر و عجول بوده است». [۷۲۳] «همانا انسان کمطاقت و ناشکیبا آفریده شده است». [۷۲۴] «انسان بیش از هرچیز به بحث و مجادله مىپردازد». [۷۲۵] «و انسان بسیار ضعیف و ناتوان خلق شده است». [۷۲۶] «قطعاً انسان، سرکشى و طغیان مىکند، اگر خود را دارا و بىنیاز ببیند». [۷۲۷] در این مورد به فصل «حقیقت انسان» از کتاب «اسلام و توهّمات»، همچنین کتاب «اسلام و آزادى» هر دو از مؤلّف مراجعه شود. [۷۲۸] انسان از نسیان و فراموشى مىآید!. [۷۲۹] خداوند به رسولش مىفرماید: ﴿لَا تُحَرِّكۡ بِهِۦ لِسَانَكَ لِتَعۡجَلَ بِهِۦٓ ١٦ إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ ١٧ فَإِذَا قَرَأۡنَٰهُ فَٱتَّبِعۡ قُرۡءَانَهُۥ ١٨ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا بَيَانَهُۥ ١٩﴾[القیامة: ۱۶-۱۹]. «(به هنگام وحى قرآن) شتابگرانه زبان به خواندن آن تکان مده (و عجولانه تکرار مکن)؛ زیرا گردآوردن قرآن و خواندنش، وظیفه ماست (پس نگران مباش!). لذا هرگاه قرآن را (بر تو) خواندیم، تو خواندن آن را پیگیرى و پیروى کن! گذشته از اینها، (در صورتى که بعد از نزول آیات، مشکلى پیدا کردى) بیان و توضیح آن برماست».