سبئيّه و جنگ صفين:
بعد از جنگ جمل، جنگ صفین به وقوع پیوست که تلاش سبئیه در وقوع آن کمتر از جنگ جمل نبود.. امّا زمینه وقوع این جنگ - همچون جنگ جمل - به همان حادثه قتل عثمان سبرمىگردد و لازم است کمى به عقب برگردیم.. پس از شهادت عثمان سدر ۱۸ ذىالحجة سال ۳۵ هجرى، نعمانبن بشیر پیراهن خونآلود عثمان سو انگشتان قطعشده همسرش را به معاویه در دمشق رسانید.. معاویه پیراهن و انگشتان همسر عثمان سرا در انظار مردم به نمایش گذاشت تا احساسات مردم شام را برانگیزاند! [۸۴۹].
این کار، نشانه این حقیقت است که معاویه مىخواست خون عثمان سرا نه از راه صحیح و قانونى، بلکه از راه نامشروع بگیرد!.. معاویه زیربار سخنان علی سمبنى بر بیعتکردن با او نمىرفت و لذا او را در محرم سال ۳۶ هجرى از ولایت شام معزول ساخت و به عوض وى، «سهلبن حنیف» را فرستاد که این بار نیز، زیربار نرفت و لذا جلوى سهل را گرفت و او را برگرداند و مجدّداً از امر خلیفه راشد، سرباز زد.. بهانه معاویه این بود که علی سنه تنها قاتلین عثمان سرا قصاص نکرده، بلکه در سپاه خود پناه داده و از تحویلدادن آنها به دیگران نیز، خوددارى مىکند!.. به هر حال، علی سشخص دیگرى را نیز که حامل پیامش به شام بود، نزد معاویه فرستاد، امّا پاسخى دریافت نکرد.. بعدها جواب فرستاد که: «در عقب من شصتهزار جوان در دمشق براى قصاص خون عثمان سبىتابند و انتقامش را از رگ گردن تو مىخواهند!» [۸۵۰].
علی سبا دریافت این پیام از جانب معاویه، شروع به بسیج نیروهایش براى حمله به شام نمود.. در آن زمان به اطاعتدرآوردن شام براى علی سزیاد مشکل نبود؛ زیرا تمام جزیرةالعرب، عراق، و مصر تحت فرمان او بودند و تنها ایالت شام بود که از معاویه حمایت مىکرد.. گذشته از این، رأى عمومى مسلمانان هرگز قبول نمىکرد که استاندارى معزول همچون معاویه یا هرکس دیگرى در مقابل خلیفه منتخب مسلمانان دست به شمشیر ببرد! و لذا شام دوام نمىآورد، امّا زمانى که عایشه و طلحه و زبیر - همانگونه که گذشت - براى خونخواهى عثمان سدر بصره اجتماع کردند، شرایط را کاملاً دگرگون ساختند و علی ستمام توجّهاش به بصره معطوف گشت و لذا به جاى پیشروى به سوى شام، در ربیعالثانى سال ۳۶ هجرى، راه بصره را در پیش گرفت و جنگ جمل به وقوع پیوست [۸۵۱].
بعد از فارغشدن از جنگ جمل، در جمادىالأخرى سال ۳۶ هجرى، توجّه علی سمجدّداً به سوى مسأله شام برگشت؛ از این رو نامهاى دیگر توسّط جریربنعبداللّه الجبلى ارسال داشت - که در نهجالبلاغه نیز مضبوط است - و طى آن از معاویه خواست که بیعت کند؛ زیرا مهاجرین و انصار و تمام امّت اسلامى به او رأى دادهاند؛ چنانچه مىخوانیم:
«إنه بايعنى القوم الذين بايعوا أبابكر وعمر وعثمان على ما بايعوهم عليه، فليس للشاهد أن يختار و لا للغائب أن يرد، وإنما الشورى للمهاجرين والأنصار فإن اجتمعوا على رجل وسموه إماما كان ذلك لله رضى فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إلى ما خرج منه فإن أبى قاتلوه على اتباعه غير سبيل الـمؤمنين وولّاه اللّه ما تولّى. ولعمرى يا معاوية لئن نظرت بعقلك دون هواك لتجدنى أبرأ الناس من دم عثمان، و لتعلمن أنى كنت فى عزلة عنه إلا أن تتجنى، فتجن ما بدالك، والسّلام» [۸۵۲].
«همانا کسانى با من بیعت کردند که با أبوبکر و عمر و عثمان نیز بر سر همان شرایط بیعت کرده بودند. پس کسى که شاهد (بیعت) بوده، نباید دیگرى را (براى خلافت) اختیار کند، و کسى که غایب بوده، حق ندارد رأى ایشان (بزرگان اصحاب شورا) را نپذیرد و جز این هم نیست که شوراى تعیینکننده امام و خلیفه، حقّ مهاجرین و انصار است. بنابراین اگر بر مردى اتّفاق کرده و او را امام نامیدند، این کار موجب رضاى خدا مىگردد. پس کسى که به سبب طعن و بدعت از امر ایشان بیرون رفت، او را برمىگردانند و اگر از بازگشت خوددارى کرد، با او مىجنگند که غیر راه دیگر مؤمنان را پیروى کرده است و خداوند او را واگذارد به آنچه که به آن روى آورده است، و به جان خودم سوگند، اى معاویه! اگر به عقل خود بنگرى و تأمّل کنى و از خواهش نفس چشمپوشى نمایى، پى مىبرى که من از خون عثمان، بیزارترین مردم بودم و مىدانى که من، آن عزلت و دورى را اختیار کردم، مگر آن که بهتان بزنى و کشتهشدنش را به من نسبت دهى، و پنهان کنى آنچه را که براى تو آشکار است، والسّلام!».
امّا معاویه تا مدّتى از پاسخ به جریربن عبداللّه خوددارى کرد و او را تا دیرزمانى بدون جواب گذاشت.. سپس بنابر مشورت عمروبن عاص تصمیم گرفت که علی سرا مسؤول قتل عثمان سقلمداد کند و با او به جنگ بپردازد!.
آنها یقین داشتند که لشکر علی سبعد از جنگ جمل تضعیف شده و دیگر آن اتّحاد قبلى را ندارد و خصوصاً گروه عبداللّهبن سبا را نیز به همراه داشته که هیچگونه دلسوزى نسبت به مصالح اسلام ندارند، و لذا زیر پرچم علی س- و به دلخواه وى - نبرد نخواهند کرد! عراق نیز - با اطمینانى که براى معاویه در شام حاصل شده بود - به خاطر جنگ جمل، از علی سدیگر پشتیبانى نخواهند کرد! [۸۵۳].
به هر حال، علی ساز عراق، و معاویه نیز از شام آماده شدند و براى مقابله با یکدیگر حرکت کردند و در مقام «صفین» که در قسمت غربى فرات در نزدیکى «الرقه» قرار داشت، با هم روبهرو شدند.
سپاه معاویه قبل از همه بر آب فرات تسلّط یافته بود و نگذاشت که لشکر علی ساز آن استفاده کند.. سپس لشکریان علی سبر آنها یورش بردند و آب فرات را تصرّف کردند.. علی سبه افراد خود دستور داد تا آب کافى بردارند و مابقى را به سپاه معاویه واگذار کنند [۸۵۴].
در اوایل ذىالحجه، قبل از آغاز جنگ منظّم، علی سهیأتى را براى اتمامحجّت نزد معاویه فرستاد، امّا در پاسخ گفت: «از پیش من بروید! میان من و شما جز شمشیر چیز دیگرى نیست!» [۸۵۵].
کاملاً واضح است که هدف معاویه، چیزى فراتر از قاتلین عثمان سبود، و اینبار خود علی سبود که هدفش قرار گرفته بود!.
* * *
[۸۴۹] إبنالأثیر، ج۳، ص۹۸- البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۲۷- إبنخلدون، ج۲، ص۱۶۹. [۸۵۰] الطبرى، ج۳، ص۴۶۴۶- إبنالأثیر، ج۳، ص۱۰۴-۱۰۳- البدایة و النهایة، ج۷، ص۲۲۹-۲۲۸- إبنخلدون، ج۲، ص۱۵۳-۱۵۲. [۸۵۱] إبنالأثیر، ج۳، ص۱۱۳. [۸۵۲] نهجالبلاغه، فیض الإسلام، جزء۵، نامه ۶. وقعةالصفین، نصربن مزاحم، ص۲۹. [۸۵۳] الطبرى، ج۳، ص۴۶۱- إبنالأثیر، ج۳، ص۱۴۲-۱۴۱ - البدایة والنهایة، ج۷، ص۲۵۳. [۸۵۴] إبنالأثیر، ج۳، ص۱۴۶- إبنخلدون، ج۲، ص۱۷۰. [۸۵۵] همان.