عیانات - نقدی بر کتاب تیجانی آنگاه هدایت شدم

فهرست کتاب

فضايل خلفاء در قرآن:

فضايل خلفاء در قرآن:

اگر به طور کلّى بخواهیم فضایل و مناقبشان در قرآن را بررسى کنیم، هر چهار خلیفه پیامبر ص: أبوبکر، عمر، عثمان و على شاز مهاجرین و سابقین نخستین بوده‏اند که در مکه - در همان اوایل دعوت پیامبر ص- به او ایمان آوردند و او را در تمام مراحل دعوت و تبلیغ، یارى و همراهى نمودند، و در بینشان کسانى بودند که تمام مال و ثروت خود را در راه دعوتش صرف نمودند.. أبوبکر سکسى بود که بلافاصله با شنیدن سخنان پیامبر صایمان آورد و در همان روزها، شش نفر به واسطه او ایمان آوردند.. همو بود که بردگانى همچون بلال حبشى را از مالکانشان مى‏خرید و آزاد مى‏کرد [۲۳۹].. به هرحال - همان گونه که در فصل قبل دیدیم - مهاجرین و انصار، به طور صریح و بدون هیچ شبهه و تردیدى در جاهاى زیادى از قرآن کریم، مورد تکریم و بزرگداشت خداوند قرار گرفته‏اند.. امّا گذشته از آن، آیات دیگرى هستند که در شأن آنها به طور خصوص نازل گشته است که ما در اینجا - و در لابلاى این فصل - به چند مورد از آنها استناد مى‏کنیم: [۲۴۰]

- زمانى که أبوبکر س، هفت برده مسلمان - از جمله بلال - را از صاحبان مشرکشان خریدارى کرد، مشرکین گفتند: أبوبکر براى این بلال را خرید تا بلال صاحب فرزندان شود و همگى آنها را به خدمت و بردگى خود برگیرد! که خداوند این آیات را در حقّش نازل فرمود: [۲۴۱]

﴿وَسَيُجَنَّبُهَا ٱلۡأَتۡقَى ١٧ ٱلَّذِي يُؤۡتِي مَالَهُۥ يَتَزَكَّىٰ ١٨ وَمَا لِأَحَدٍ عِندَهُۥ مِن نِّعۡمَةٖ تُجۡزَىٰٓ ١٩ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ وَجۡهِ رَبِّهِ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٠[الليل: ١٧-٢٠].

«و پرهیزگارترین (انسانها) از آن (آتش هولناک) به دور داشته خواهند شد؛ آن کس که مال و دارایى خود را (در راه خدا) مى‏دهد تا خویشتن را پاکیزه بدارد. هیچ کس بر او حقّ نعمتى ندارد تا (بدین وسیله به نعمتش پاسخ گوید و از سویش، آن) نعمت جزا داده شود، بلکه تنها هدف او جلب رضاى پروردگار بزرگوار و بلندمرتبه‏اش مى‏باشد».

- زمانى که أبوبکر ایمان آورد، عثمان، عبدالرحمن‏بن‏عوف، طلحه، سعیدبن‏زید، زبیربن‏عوام و سعدبن‏أبى وقاص، نیز نزد او رفتند و پس از اینکه سخنان نیک أبوبکر سرا شنیدند، ایمان آوردند [۲۴۲]، که این آیات نازل شدند: [۲۴۳].

﴿وَٱتَّبِعۡ سَبِيلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَيَّ[لقمان: ١٥] .

«و پیروى کن کسى را که به سوى من بازگشته است».

﴿...فَبَشِّرۡ عِبَادِ ١٧ ٱلَّذِينَ يَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُ[الزمر: ١٧-١٨].

«... پس به بندگانم مژده بده، آن کسانى که گفتار حق را مى‏شنوند و نیکوترین آن را پیروى مى‏کنند».

- یا زمانى که أبوبکرسهمراه با پیامبر ص، از مکه به مدینه - دو نفرى - هجرت کردند و چون کفّار مکه آنها را تعقیب مى‏کردند، به غارى - به نام ثور - پناه بردند [۲۴۴].. مشرکین تا درِ غار آمدند که همان موقع أبوبکر سغمناک مى‏شود که نکند وارد شوند و به پیامبر صآسیب برسانند که پیامبر صدر آن لحظه به رفیقش مى‏گوید: «غم مخور! خدا با ماست!».. و این آیات نازل شدند:

﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ[التوبة: ٤٠].

«اگر شما (مسلمانان)، او (یعنى پیامبر) را یارى نکنید، خدا (همیشه) یارى‏اش کرده، زمانى که کافران او را (از مکه) بیرون راندند، در حالى که دومین نفر (یعنى أبوبکر) همراهش بود، و هر دو در غار بودند، زمانى که (پیامبر) به رفیق و همدمش مى‏گفت: ناراحت نباش! خدا با ماست! و خدا آرامش (خود) را بر او نازل کرد (و از حالت نگرانى بیرونش آورد)».

- یا زمانى که پیامبر صاز معراج برگشت، اوّلین کسى که گفته‏هایش را تکذیب کرد، أبوجهل بود و اوّلین کسى که او را تصدیق کرد، أبوبکر بود و گفت: صدقت یا رسول اللّه!.. که این آیات در حقّشان نازل گشت:

﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن كَذَبَ عَلَى ٱللَّهِ وَكَذَّبَ بِٱلصِّدۡقِ إِذۡ جَآءَهُۥٓۚ أَلَيۡسَ فِي جَهَنَّمَ مَثۡوٗى لِّلۡكَٰفِرِينَ ٣٢ وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِ وَصَدَّقَ بِهِۦٓ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُتَّقُونَ ٣٣[الزمر: ۳۲-۳۳].

«چه کسى ستمگرتر از آن کسى است (یعنى أبوجهل) که بر خدا دروغ مى‏بندد و راستى و حقیقت را که (پیامبر) نزد او آورد، تکذیب مى‏کند؟ آیا منزل و جایگاه کافران در دوزخ نخواهد بود؟ و کسى که با راستى و صداقت آمد (منظور پیامبر)، و کسى که او را تصدیق داشته (منظور أبوبکر)، آنان همان پرهیزگاران واقعى هستند».

از همین جا بود که پیامبر صو دیگر مسلمانان، به أبوبکر سلقب «صدّیق»، و به أبوجهل لقب «کذّاب» دادند.. چنانچه على و فرزندانش، او را صدّیق صدا مى‏زدند؛ مثلاً در تفاسیر شیعه آمده که علی سفرمود: «مراد از ﴿وَٱلَّذِي جَآءَ بِٱلصِّدۡقِرسول خداست و مراد از ﴿َصَدَّقَ بِهِ أبوبکر صدّیق است که او را تصدیق نمود» [۲۴۵].

أبوالفتح أربلى نیز روایتى در همین مورد آورده که عروه بن‏عبداللّه از امام باقر درباره تذهیب شمشیر با طلا پرسید که آیا درست است؟ فرمود: هیچ اشکالى ندارد؛ زیرا أبوبکر صدّیق، شمشیرش را با طلا تذهیب کرده بود.. عروه مى‏گوید: گفتم: تو مى‏گویى: صدیق؟! فرمود: آرى! صدّیق! و هر کس به او صدّیق نگوید، سخن خدا را در دنیا و آخرت، تصدیق نکرده است!» [۲۴۶].

امام باقر، این را از طرف خود نگفته، بلکه از جدّ خود رسول خدا صتبعیت کرده.. کسى که از طریق وحى، او را صدیق نامیده است؛ چنانچه در «دارقطنى» از او روایتى آمده که فرمود: «شخصى از پدرش زین‏العابدین سؤال کرد که چرا أبى‏بکر، صدّیق است؟ در جواب فرمود: «قد سماه صديقا رسول اللّه والـمهاجرين والأنصار ومن لم يستمعه صديقا فلا صدّق اللّه قوله فى الدنيا والآخرة». «همانا رسول خدا صو مهاجرین و انصار، او را صدّیق نام نهاده‏اند، و هرکس او را صدّیق نداند، در واقع گفته خدا را در دنیا و آخرت، تصدیق نکرده است!».

«بحرانى» نیز در تفسیر خود از على‏بن إبراهیم روایت کرده که گفت: «پدرم برایم از چند نفر بازگو کرده که آنها از أبى‏عبداللّه شنیده‏اند که فرمود: زمانى که رسول خداصبا أبوبکر در غار بودند، به او گفت: اى أبوبکر! انگار من کشتى جعفر و یارانش را که بر آب دریا روان است، مى‏بینم! همچنین انصار را مى‏بینم که متواضعانه و با قلبى سرشار از محبّت، به استقبال ما مى‏آیند و جلوى درب خانه‏شان چشم‏به راه ما هستند! أبوبکر گفت: و تو آنها را مى‏بینى یا رسول اللّه؟! فرمود: آرى! أبوبکر گفت: آنها را به من نیز نشان بده! پس پیامبر صبر چشمانش دست کشید و آنها را دید و سپس فرمود: به راستى که تو صدّیق هستى!» [۲۴۷].

- و چون عمر س، حقّ و باطل را از همدیگر خوب تشخیص مى‏داد، و هرگز آنها را با هم مخلوط نمى‏کرد، پیامبر او را «فاروق» لقب داد! چنانچه آیاتى که درباره «اسیران بدر» و فدیه‏گرفتن از آنها، پس از پایان جنگ بدر نازل گشته، در تأیید نظر عمر سآمده است: پیامبر صو أبوبکر سو گروهى دیگر - که اغلب بودند - معتقد بودند، هفتاد نفرى که از مشرکان اسیر شده بودند، در قبال فدیه آزاد شوند، امّا رأى عمر سبر این بود که همگى را بکشند تا زمین از وجودشان پاک شود! که بلافاصله این آیات در تأیید رأى عمر سنازل گشتند: [۲۴۸]

﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ ٦٧ لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ ٦٨ فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمۡتُمۡ حَلَٰلٗا طَيِّبٗاۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٦٩[الأنفال: ٦٧-٦٩ ].

«هیچ پیامبرى حق ندارد که اسیران جنگى داشته باشد، مگر آنگاه که خونشان را بر زمین بریزد (و کاملاً بر دشمن پیروز گردد و بر منطقه، سیطره و قدرت یابد). شما متاع ناپایدار دنیا را مى‏خواهید، در صورتى که خداوند آخرت را (براى شما) مى‏خواهد و خداوند عزیز و حکیم است. اگر حکم سابق خداوند نبود (که بدون ابلاغ و اتمام حجّت، امّتى را کیفر ندهد) عذاب بزرگى در مقابل چیزى که (به عنوان فدیه از اسیران بدر) گرفته‏اید، به شما مى‏رسید! اکنون از آن چیزى که (از اسیران) به دست آورده‏اید، حلال و پاکیزه بخورید (و در همه کارهایتان از این به بعد) از خدا بترسید (و توبه کنید) که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است».

- و زمانى که منافقین مدینه به عایشه لتهمت ناروا زدند، آیات ۱۱ تا ۲۶ سوره نور، در دفاع از او نازل گشتند: [۲۴۹]

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡ[النور: ١١].

«کسانى که این تهمت بزرگ را (درباره عایشه) پرداخته و سرهم کرده‏اند، گروهى از خودتان هستند. امّا گمان مبرید که این حادثه برایتان بد است، بلکه این برایتان خوب است (زیرا منافقین و تهمت‏زنندگان از مؤمنین و پاکان جدا مى‏شوند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ ٱلۡفَٰحِشَةُ فِي ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٞ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ[النور: ١٩].

«بى‏گمان کسانى که دوست مى‏دارند گناهان بزرگى (همچون زنا) در میان مؤمنان پخش گردد، ایشان در دنیا و آخرت، شکنجه و عذاب دردناکى دارند».

﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْ[النور: ٢٢].

«کسانى از شما که صاحب فضل و برترى و ثروتمند هستند [۲۵۰]، نباید سوگند بخورند این که بذل و بخشش خود را از نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا بازگیرند (به علّت این که در ماجراى افک دست داشته‏اند) باید عفو کنند و گذشت نمایند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ[النور: ٢٣].

«آنهایى که زنان پاکدامن بى‏خبر (از هر گونه آلودگى و) ایماندار را به زنا متّهم مى‏سازند، در دنیا و آخرت ملعون هستند».

﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَۖ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ كَرِيمٞ ٢٦[النور: ٢٦].

«زنان ناپاک، از آنِ مردان ناپاک هستند، و مردان ناپاک براى زنان ناپاکند، و زنان پاک، از آنِ مردان پاکند، و مردان پاک، متعلّق به زنان پاکند. (پس همانگونه که پیامبر پاک است، همسرش عایشه نیز پاک است). آنان از نسبتهاى ناروایى که بدانان داده مى‏شود، پاک و مبرّا هستند. ایشان از مغفرت الهى برخوردارند و داراى روزى ارزشمند هستند».

- و در مورد تمام همسران پیامبر صمى‏فرماید:

﴿ٱلنَّبِيُّ أَوۡلَىٰ بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡ أَنفُسِهِمۡۖ وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡ[الأحزاب: ٦].

«پیامبر از خود مؤمنان، نسبت بدانان سزاوارتر است و همسرانش، مادران مؤمنان محسوب مى‏شوند (و باید احترام مادرى‏شان را از نظر به دور نداشت)».

- و باز مى‏فرماید:

﴿يَٰنِسَآءَ ٱلنَّبِيِّ لَسۡتُنَّ كَأَحَدٖ مِّنَ ٱلنِّسَآءِ[الأحزاب: ٣٢].

«اى زنان پیامبر! شما مثل هیچ یک از زنان (دیگر) نیستید».

* * *

[۲۳۹] اسلام‏شناسى، دکتر على شریعتى، ص‏۴۹۷. [۲۴۰] در دو فصل قبلى نیز به چند مورد اشاره کرده‏ایم؛ از جمله آیات ﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ...[المجادلة: ۲۲]. و ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ[النور: ۵۵]. و ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ[المائدة: ۱۶]. و ﴿قُل لِّلۡمُخَلَّفِينَ مِنَ ٱلۡأَعۡرَابِ سَتُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ قَوۡمٍ[الفتح: ۱۶]. و چند آیه دیگر که مفسّران درباره خلفاء به طور خصوص دانسته‏اند. [۲۴۱] شأن نزول آیات، ترجمه و نگارش دکتر محمّد جعفر اسلامى، ص‏۵۷۴-۵۷۳- سیره إبن‏هشام، ج‏۱، ص‏۳۴۰- سیره حلبیة، ج‏۱، ص‏۳۳۵-۳۳۴- البدایة والنهایة، ج‏۳، ص‏۵۸. [۲۴۲] شأن نزول آیات، واحدى نیشابورى، ترجمه جعفر اسلامى، ص‏۴۶۷-۴۳۹. [۲۴۳] اسلام‏شناسى، دکتر على شریعتى، ص‏۴۹۷. [۲۴۴] اسلام‏شناسى، شریعتى، ص‏۱۴۳. [۲۴۵] تفسیر مجمع البیان، شیخ طبرسى، ذیل همان آیه. [۲۴۶] کشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج‏۲، ص‏۱۴۷. [۲۴۷] البرهان، بحرانى، ج‏۲، ص‏۱۲۵. [۲۴۸] شأن نزول آیات، ترجمه جعفر اسلامى، ص‏۲۸۹-۲۸۸- طبرى، ج‏۳، ص‏۹۹۰- البدایة والنهایة، ج‏۳، ص‏۲۹۷- حیاة محمّد، هیکل، ترجمه أبوالقاسم پاینده، ص‏۳۷۷- صحیح مسلم، ج‏۷، ص‏۱۱۶- اسلام‏شناسى، شریعتى، ص‏۴۳۱-۱۵۹. [۲۴۹] براى تفصیل آن، نگاه شود به «اسلام‏شناسى»، شریعتى، ص‏۲۳۱تا۲۳۵، تحت عنوان «ماجراى افک». [۲۵۰] منظور أبوبکر، پدر عایشه است که سوگند یاد کرد، دیگر به پسر خاله خود که از فقیران مهاجرین بود و در این تهمت شرکت داشت، کمک مالى نکند! ولى خداوند - که او را اهل‏فضل مى‏داند - به او امر مى‏کند تا از او بگذرد و عفوش نماید!.