سورۀ نساء
این سوره مدنی و ۱۷۰ آیه است
اسباب نزول آیۀ ۴: ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗۚ فَإِن طِبۡنَ لَكُمۡ عَن شَيۡءٖ مِّنۡهُ نَفۡسٗا فَكُلُوهُ هَنِيٓٔٗا مَّرِيٓٔٗا٤﴾ [النساء: ۴] [۳۶۲].
۲۶۱- ابن ابوحاتم از ابوصالح روایت کرده است: چون مردی دختر خویش را شوهر میداد مهر او را خودش میگرفت. خدا ﴿وَءَاتُواْ ٱلنِّسَآءَ صَدُقَٰتِهِنَّ نِحۡلَةٗ﴾ را نازل و مسلمانان را از این کار نهی کرد.
اسباب نزول آیۀ ۷: ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنۡهُ أَوۡ كَثُرَۚ نَصِيبٗا مَّفۡرُوضٗا٧﴾ [النساء: ۷] [۳۶۳].
۲۶۲- ابوشیخ و ابن حیان در کتاب «فرائض» از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباسب روایت کرده اند: در دورۀ جاهلیت دختران را عموماً و پسربچهها را تا رسیدن آنها به سن بلوغ میراث نمیدادند. مردی از انصار به نام اوس بن ثابت فوت کرد و دو دختر و یک پسر خردسال به جای گذاشت. پسر عموهای اوس، خالد و عرطفه آمدند و همه میراث او را تصاحب کردند. آنگاه همسر اوس برای دادخواهی حضور رسول الله ج آمد و جریان را عرض کرد. پیامبر ج گفت: نمیدانم چه بگویم. پس خدای بزرگ و توانا آیۀ ﴿لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ...﴾ را نازل کرد.
اسباب نزول آیۀ ۱۱ – ۱۲: ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۚ فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَۖ وَإِن كَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَيۡهِ لِكُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِن كَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن كَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِيَّةٖ يُوصِي بِهَآ أَوۡ دَيۡنٍۗ ءَابَآؤُكُمۡ وَأَبۡنَآؤُكُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَيُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَكُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِيضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا١١﴾ [النساء: ۱۱] [۳۶۴].
۲۶۳- ائمۀ ششگانه [۳۶۵] از جابر بن عبدالله س روایت کرده اند: رسول الله ج و ابوبکر صدیق در بنی سلمه پیاده به عیادت من آمدند. نبی کریم متوجه شده که من بیهوش افتادهام. پس آب خواسته وضو گرفته و به روی من آب پاشیده. آنگاه من به خود آمدم و گفتم: چه دستور میفرمایی، من مال و ثروت خود را چگونه بین وارثانم تقسیم کنم؟ بنابراین ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ نازل شد [۳۶۶].
۲۶۴- احمد، ابوداود، ترمذی و حاکم از جابر س روایت کرده اند: زن سعد بن ربیع حضور رسول الله آمد و گفت: ای رسول خدا! اینها دختران سعد بن ربیع هستند که پدرشان در غزوۀ احد شهید شد، عمویشان تمام اموال اینها را گرفته و هیچ چیز برایشان باقی نگذاشته است و این دخترها اگر مال و ثروت نداشته باشند هیچکس با آنها ازدواج نمیکند. پیامبر گفت: خدا در این مورد داوری و حکم خواهد فرمود. پس آیۀ میراث نازل شد [۳۶۷].
حافظ ابن حجر گفته است: کسانی که میگویند: این آیه در مورد دختران سعد نازل شده است نه در مورد جابر استدلال میکنند که در آن هنگام جابر اصلاً فرزند نداشت [۳۶۸].
ابن حجر در جواب میگوید: این آیه در هردو مورد نازل گردیده است. و این احتمال هم میرود که اول آن، در بارۀ دختران سعد و آیۀ بعدی که این کلام عزیز است ﴿وَإِن كَانَ رَجُلٞ يُورَثُ كَلَٰلَةً﴾ در بارۀ جابر نزول یافته باشد، در این صورت منظور جابر س از این که گفت: «آیۀ ﴿يُوصِيكُمُ ٱللَّهُ فِيٓ أَوۡلَٰدِكُمۡۖ لِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِ﴾ نازل شد» این است که آیۀ کلاله که متصل این آیه است نازل شد.
و سبب سوم هم آمده است:
۲۶۵- ابن جریر از سدی روایت میکند: مردم در زمان جاهلیت به دختران و پسر بچههای خردسال و مردانی که نمیتوانستند بجنگند میراث نمیدادند، عبدالرحمن برادر حسان شاعر درگذشت و پنج دختر و یک زن به نام ام کحه از او باقی ماند، ورثه آمدند که مال او را بگیرند. ام کحه جریان را به پیامبر ج عرض کرد. پس خدای بزرگ این آیه را فَإِن كُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ﴾ نازل کرد. و در مورد ام کحه این کلام عزیز ﴿وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَكۡتُمۡ إِن لَّمۡ يَكُن لَّكُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن كَانَ لَكُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ﴾ نازل شد [۳۶۹].
در قضیۀ سعد بن ربیع وجه دیگری نیز آمده است:
۲۲۶- ک: قاضی اسماعیل در «احکام القرآن» از طریق عبدالملک بن محمد بن حزم روایت کرده است: سعد بن ربیع در غزوۀ بدر به درجه رفیع شهادت نایل شد. او از همسرش عمره بنت حزام یک دختر داشت این زن نزد رسول الله آمد و میراث دختر خود را طلب کرد. پس در بارۀ او آیۀ ﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِ﴾ [النساء: ۱۲۷]. نازل شد.
اسباب نزول آیۀ ۱۹: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗاۖ وَلَا تَعۡضُلُوهُنَّ لِتَذۡهَبُواْ بِبَعۡضِ مَآ ءَاتَيۡتُمُوهُنَّ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن كَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَكۡرَهُواْ شَيۡٔٗا وَيَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِيهِ خَيۡرٗا كَثِيرٗا١٩﴾ [النساء: ۱۹] [۳۷۰].
۲۶۷- بخاری، ابوداود و نسائی از ابن عباس ب روایت کرده اند: در [جاهلیت] اینگونه مرسوم بود که هرگاه مردی از دنیا میرفت، خویشان او حق داشتند با همسر او ازدواج کنند و یا اگر بخواهند او را به کسی دیگر شوهر دهند، یعنی در همه حال، خویشان شوهر در تعیین سرنوشت زن، نسبت به نزدیکان او ارجحیت داشتند، به همین سبب این آیه نازل شد [۳۷۱].
۲۶۸- ابن جریر و ابن ابوحاتم با سند حسن از ابوامامه بن سهل بن حنیف روایت کرده اند: چون ابوقیس بن اسلت از دنیا رفت، پسرش خواست با همسر او ازدواج کند، این کار در جاهلیت معمول بود. آنگاه آیۀ لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗا﴾ نازل شد [۳۷۲].
۲۶۹- این حدیث دارای شاهد است که ابن جریر از عکرمه روایت کرده [۳۷۳].
اسباب نزول آیۀ ۲۲: ﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۚ إِنَّهُۥ كَانَ فَٰحِشَةٗ وَمَقۡتٗا وَسَآءَ سَبِيلًا٢٢﴾ [النساء: ۲۲] [۳۷۴].
۲۷۰- ابن ابوحاتم، فریابی و طبرانی از عدی بن ثابت از مردی از انصار روایت کرده اند: ابوقیس بن اسلت که از مردان نیکوکار و شایستۀ انصار بود از دنیا رفت و پسرش قیس از همسرش خواستگاری کرد. زن گفت: تو از شایستگان قوم و قبیلهات هستی و من تو را همچون پسر خودم میدانم. پس زن خدمت سرور کائنات آمد و جریان را به عرض رساند. پیامبر ج گفت: به خانۀ خویش برگرد. پس آیۀ ﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم مِّنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَ...﴾ نازل شد [۳۷۵].
۲۷۱- ابن سعد از محمد بن کعب قرظی روایت کرده است: در زمان جاهلیت رسم بود، چون مردی از دنیا میرفت پسرش در صورت تمایل حق داشت با زن او که مادر اصلیش نمیشد ازدواج کند و یا او را به ازدواج کس دیگری درمیآورد. وقتی که قیس بن اسلت از دنیا رفت پسرش محصن زن او را تصاحب کرد و از میراث به او هیچ نداد. زن خدمت رسول خدا آمد و قضیه را عرض کرد. پیامبر گفت: برگرد شاید خدا در بارۀ تو وحی نازل کند. پس آیۀ ﴿وَلَا تَنكِحُواْ مَا نَكَحَ ءَابَآؤُكُم...﴾ و ﴿لَا يَحِلُّ لَكُمۡ أَن تَرِثُواْ ٱلنِّسَآءَ كَرۡهٗا...﴾ [النساء: ۱۹] نازل شد [۳۷۶].
۲۷۲- و نیز از زهری روایت کرده است: گروهی از انصار چنان بودند که هرگاه شخصی از آنها از جهان میرفت خویشان متوفی همسر او را تصاحب میکردند و تا هنگام مرگ نگهش میداشتند. این آیه در مورد آنان نازل گردید [۳۷۷].
اسباب نزول آیۀ ۲۳: ﴿حُرِّمَتۡ عَلَيۡكُمۡ أُمَّهَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُمۡ وَعَمَّٰتُكُمۡ وَخَٰلَٰتُكُمۡ وَبَنَاتُ ٱلۡأَخِ وَبَنَاتُ ٱلۡأُخۡتِ وَأُمَّهَٰتُكُمُ ٱلَّٰتِيٓ أَرۡضَعۡنَكُمۡ وَأَخَوَٰتُكُم مِّنَ ٱلرَّضَٰعَةِ وَأُمَّهَٰتُ نِسَآئِكُمۡ وَرَبَٰٓئِبُكُمُ ٱلَّٰتِي فِي حُجُورِكُم مِّن نِّسَآئِكُمُ ٱلَّٰتِي دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمۡ تَكُونُواْ دَخَلۡتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ وَأَن تَجۡمَعُواْ بَيۡنَ ٱلۡأُخۡتَيۡنِ إِلَّا مَا قَدۡ سَلَفَۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٢٣﴾ [النساء: ۲۳] [۳۷۸].
۲۷۳- ابن جریر از ابن جُرَیج روایت کرده است: از عطاء پرسیدم ﴿وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ﴾ [در بارۀ چه کسی نازل شده است؟] گفت: ما به یکدیگر میگفتیم: در مورد رسول خدا نازل شده است. چون رسول الله با زینب همسر زید [بعد از طلاق] ازدواج کرد، مشرکان راجع به این ازدواج یاوهسرایی کردند. پس ﴿وَحَلَٰٓئِلُ أَبۡنَآئِكُمُ ٱلَّذِينَ مِنۡ أَصۡلَٰبِكُمۡ﴾ و ﴿مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَدٖ مِّن رِّجَالِكُمۡ﴾ [الأحزاب: ۴۰] و ﴿وَمَا جَعَلَ أَدۡعِيَآءَكُمۡ أَبۡنَآءَكُمۡ﴾ [الأحزاب: ۴] نازل شد [۳۷۹].
اسباب نزول آیۀ ۲۴: ﴿۞وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡۖ كِتَٰبَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡۚ وَأُحِلَّ لَكُم مَّا وَرَآءَ ذَٰلِكُمۡ أَن تَبۡتَغُواْ بِأَمۡوَٰلِكُم مُّحۡصِنِينَ غَيۡرَ مُسَٰفِحِينَۚ فَمَا ٱسۡتَمۡتَعۡتُم بِهِۦ مِنۡهُنَّ فََٔاتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمٗا٢٤﴾ [النساء: ۲۴] [۳۸۰].
۲۷۴- مسلم، ابوداود، ترمذی و نسائی از ابوسعید خدری س روایت کرده اند: در جنگ اوطاس عدهای از زنان شوهردار به اسارت ما درآمدند و چون شوهر داشتند از همبسترشدن با آنها خودداری کردیم، و در این باره از پیامبر پرسیدیم. آنگاه خدای بزرگ ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ إِلَّا مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ را نازل کرد. کلام ربانی گویای این نکته است: ازدواج و آمیزش جنسی با زنان شوهردار حرام است، مگر زنانی که خدا غنیمت مسلمانان ساخته است. پس به این ترتیب آمیزش جنسی با آنها را حلال شمردیم [۳۸۱].
۲۷۵- طبرانی از ابن عباس ب روایت کرده است: هنگامی که خدای متعال سپاۀ اسلام را در چنین فاتح و پیروز گرداند، مسلمانان عدهای از زنان شوهردار اهل کتاب را به اسارت گرفتند. هرگاه مسلمانی ارادۀ آمیزش جنسی با یکی از آنها را میکرد زن مورد نظر میگفت: من شوهردارم. پس در باره از رسول الله پرسیدند و در آن روز خدا أ آیۀ ﴿وَٱلۡمُحۡصَنَٰتُ مِنَ ٱلنِّسَآءِ...﴾ را نازل کرد [۳۸۲].
۲۷۶- ابن جریر از معتمر بن سلیمان از پدرش روایت کرده است: حضرمی میگفت: مردانی بودند که هنگام عقد برای همسران خود مهر تعیین میکردند، اما با گذشت روزگار به تنگدستی گرفتار میشدند. [و دیگر توان پرداخت مهر معین را نداشتند] به این سبب ﴿وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ فِيمَا تَرَٰضَيۡتُم بِهِۦ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡفَرِيضَةِ﴾ نازل شد [۳۸۳].
اسباب نزول آیۀ ۳۲: ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبُواْۖ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٞ مِّمَّا ٱكۡتَسَبۡنَۚ وَسَۡٔلُواْ ٱللَّهَ مِن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمٗا٣٢﴾ [النساء: ۳۲] [۳۸۴].
۲۷۷- حاکم از ام سلمه ل روایت کرده است که آن بزرگوار فرمود: مردان به جهاد میروند و زنان به جهاد نمیروند و سهم ما از میراث نصف سهم مردان است. پس خدای حکیم : ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ مَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بِهِۦ بَعۡضَكُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ...﴾ و آیۀ ﴿إِنَّ ٱلۡمُسۡلِمِينَ وَٱلۡمُسۡلِمَٰتِ وَٱلۡمُؤۡمِنِينَ...﴾ [الأحزاب: ۳۵] را در این مورد نازل کرد [۳۸۵].
۲۷۸- ابن ابوحاتم از ابن عباس ب روایت کرده است: زنی خدمت رسول الله ج آمد و گفت: ای پیغمبر خدا بهرۀ مردان [از میراث] دوبرابر سهم زنان است و گواهی یک مرد حکم گواهی دو زن را دارد، آیا اعمال ما هم چنین است، یعنی اگر زنی یک کار نیک انجام بدهد، برایش نصف یک حسنه پاداش منظور خواهد شد؟ پس خدای متعال آیۀ ﴿وَلَا تَتَمَنَّوۡاْ...﴾ را نازل کرد [۳۸۶].
اسباب نزول آیۀ ۳۳: ﴿وَلِكُلّٖ جَعَلۡنَا مَوَٰلِيَ مِمَّا تَرَكَ ٱلۡوَٰلِدَانِ وَٱلۡأَقۡرَبُونَۚ وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فََٔاتُوهُمۡ نَصِيبَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدًا٣٣﴾ [النساء: ۳۳] [۳۸۷].
۲۷۹- ابوداود در «سنن» خود از طریق ابن اسحاق از داود بن حصین روایت کرده است: من برای ام سعد دختر ربیع که در خانۀ ابوبکر تربیت و پرورش یافته بود، قرآنکریم را قراءت میکردم. چون به این آیه رسیدم آن را ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ خواندم. ام سعد گفت: به این شکل درست نیست، آن را ﴿وَٱلَّذِينَ عَقَدَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾ بخوان، زیرا این آیه در مورد ابوبکر س و پسرش [عبدالرحمن] نازل شده است، زمانی عبدالرحمن از پذیرش اسلام سرباز میزد. و ابوبکر س سوگند یاد کرد که او را از میراث محروم سازد. هنگامی که اسلام آورد. خدا به نبی کریم دستور داد که ابوبکر نصیب او را بدهد [۳۸۸].
اسباب نزول آیۀ ۳۴: ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ ٱللَّهُ بَعۡضَهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡۚ فَٱلصَّٰلِحَٰتُ قَٰنِتَٰتٌ حَٰفِظَٰتٞ لِّلۡغَيۡبِ بِمَا حَفِظَ ٱللَّهُۚ وَٱلَّٰتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِي ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَكُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَيۡهِنَّ سَبِيلًاۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلِيّٗا كَبِيرٗا٣٤﴾ [النساء: ۳۴] [۳۸۹].
۲۸۰- ابن ابوحاتم از حسن س روایت کرده است: زنی که شوهرش او را سیلی زده بود حضور رسول خدا آمد و از پیامبر درخواست کرد به حال او رسیدگی شود. رسول الله ج دستور داد: شوهر این زن متناسب با گناهی که مرتکب شده است جزا داده شود. پس خدای بزرگ آیۀ ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ...﴾ را نازل کرد. آن زن بدون این که شوهرش جزا داده شود برگشت [۳۹۰].
۲۸۱- ابن جریر از چندین طریق از حسن س روایت کرده و در برخی از این روایات آمده است: شخصی از انصار همسر خود را سیلی زد و آن زن حضور رسول الله آمد و درخواست کرد که شوهرش به کیفر عمل خود برسد، پیامبر ج حکم کرد مرد باید جزا داده شود. پس خدای ﻷ ﴿وَلَا تَعۡجَلۡ بِٱلۡقُرۡءَانِ مِن قَبۡلِ أَن يُقۡضَىٰٓ إِلَيۡكَ وَحۡيُهُۥ﴾ [طه: ۱۱۴] و این کلام عزیز ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ﴾ را نازل کرد [۳۹۱].
۲۸۲- و از ابن جُریج و سدی به این معنی روایت کرده است [۳۹۲].
۲۸۳- ابن مردویه از علی س روایت کرده است: شخصی از انصار زن خود را خدمت رسول خدا ج آورد. زن گفت: ای رسول خدا! شوهرم مرا زده است که اثر آن هنوز در چهرهام دیده میشود. رسول خدا گفت: او حق این کار را ندارد. پس خدا أ آیۀ ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ...﴾ را نازل کرد [۳۹۳].
اینها شواهدی هستند که یکدیگر را تقویت میکنند.
اسباب نزول آیهها ۳۷ – ۳۹: ﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا٣٧﴾ [النساء: ۳۷].
۲۸۴- ابن ابوحاتم از سعید بن جُبَیر روایت کرده است: علمای بنی اسرائیل از بیان دانش خود بخیلی میکردند. پس آیۀ ﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ...﴾ نازل شد.
۲۸۵- ابن جریر از طریق ابن اسحاق از محمد بن ابومحمد از عکرمه یا سعید از ابن عباس روایت کرده است: كَرْدَم بن زید با کعب بن شراف، اسامه بن حبیب، رافع بن ابورافع، بحری بن عمرو، حیی بن اخطب و رفاعه بن زید بن تابوت همپیمان شده بود، اینها نزد عدهای از انصار میآمدند و چهرهای خیرخواهانه به خود میگرفتند و به آنها میگفتند: مال و دارایی خود را خرج نکنید، زیرا بیم آن میرود که با انفاق مال تنگدست و فقیر شوید [اگر به این کار میل فراوان دارید] در مصرف شتاب نکنید چون معلوم نیست آینده چه میشود. پس در بارۀ آنها ﴿ٱلَّذِينَ يَبۡخَلُونَ وَيَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِ وَيَكۡتُمُونَ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَأَعۡتَدۡنَا لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا٣٧ وَٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ رِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَلَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۗ وَمَن يَكُنِ ٱلشَّيۡطَٰنُ لَهُۥ قَرِينٗا فَسَآءَ قَرِينٗا٣٨ وَمَاذَا عَلَيۡهِمۡ لَوۡ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِهِمۡ عَلِيمًا٣٩﴾ [النساء: ۳۷-۳۹] نازل شد [۳۹۴].
اسباب نزول آیۀ ۴۳: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغۡتَسِلُواْۚ وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوۡ جَآءَ أَحَدٞ مِّنكُم مِّنَ ٱلۡغَآئِطِ أَوۡ لَٰمَسۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَلَمۡ تَجِدُواْ مَآءٗ فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا فَٱمۡسَحُواْ بِوُجُوهِكُمۡ وَأَيۡدِيكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا٤٣﴾ [النساء: ۴۳] [۳۹۵].
۲۸۶- ک: فریابی، ابن ابوحاتم و ابن منذر از علی س روایت کرده اند: این کلام خدا ﴿جُنُبًا﴾ در مورد مسافری که جنب شده است نازل گردیده مسافر در آن حالت باید تیمم کند و نماز را ادا نماید.
۲۸۷- ابن مردویه از اسلع بن شریک س روایت کرده است: من شتر پیامبر ج را آماده میکردم. در یک شب سرد من جنب شدم. ترسیدم اگر با آب سرد غسل نمایم بمیرم و یا بیمار شوم جریان را برای پیامبر گفتم. پس خدا ﴿لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنتُمۡ سُكَٰرَىٰ﴾ را تا آخر آیه نازل کرد.
۲۸۸- ک: طبرانی از اسلع س روایت کرده است: من خدمت رسول خدا ج را انجام میدادم و شترش را آماده میکردم. یک روز فرمود: ای اسلع برخیز شتر مرا آماده کن، گفتم: ای رسول خدا! برای من جنابت پیش آمده است. رسول خدا سکوت اختیار کرد. پس جبرئیل امین آیۀ صعید را فرود آورد. رسول الله فرمود: ای اسلع اینک برخیز و تیمم کن، پس تیمم را به من آموخت، من برخاستم و تیمم کردم، و شتر مبارک را آماده ساختم [۳۹۶].
۲۸۹- ابن جریر از یزید بن ابوحبیب روایت کرده است: در خانۀ جمعی از انصار به مسجد گشوده میشد. هرگاه جنابت برایشان پیش میآمد و نزدشان آب موجود نبود، برای دستیابی به آب به جز مسجد راۀ دیگری نداشتند. پس ﴿وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ﴾ نازل شد [۳۹۷].
۲۹۰- ابن ابوحاتم از مجاهد روایت کرده است: مردی از انصار مریض شد و توان ایستادن و وضوکردن نداشت. خدمتکار هم نداشت که به او آب بدهد. جریان را به گوش رسول خدا رساند. پس خدای بزرگ ﴿وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ﴾ را نازل کرد.
۲۹۱- ابن جریر از ابراهیم نخعی روایت کرده است: تعدادی از اصحاب رسول الله به شدت زخمی شدند و در این حال به آنها جنابت دست داد. جریان را برای رسول الله گفتند. پس ﴿وَإِن كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ...﴾ تا آخر آیه نازل شد [۳۹۸].
اسباب نزول آیۀ ۴۴: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ وَيُرِيدُونَ أَن تَضِلُّواْ ٱلسَّبِيلَ٤٤﴾ [النساء: ۴۴] [۳۹۹].
۲۹۲- ابن اسحاق از ابن عباس ب روایت کرده است: رفاعه بن زید بن تابوت از بزرگان یهود بود و هرگاه با رسول الله ج صحبت میکرد زبانش را میپیچاند و میگفت: ارعنا سمعک یا محمد حتی نفهمک. [معنی این جمله در زبان عرب به این مفهوم است: به آرامی سخن بگو تا مطالبت را خوب درک کنیم و درست گوش بده و متوجه سخنان ما باش تا سؤالات خود را بهتر مطرح نماییم. اما لفظ راعنا در زبان یهود به معنی دشنام و سخن استهزاءآمیز است]. و اینگونه گستاخانه به اسلام طعنه میزد. پس خداوند أ در بارۀ او ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يَشۡتَرُونَ ٱلضَّلَٰلَةَ﴾ را نازل کرد [۴۰۰].
اسباب نزول آیۀ ۴۷: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ بِمَا نَزَّلۡنَا مُصَدِّقٗا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبۡلِ أَن نَّطۡمِسَ وُجُوهٗا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ وَكَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ مَفۡعُولًا٤٧﴾ [النساء: ۴۷] [۴۰۱].
۲۹۳- ابن اسحاق از ابن عباس ب روایت کرده است: رسول خدا ج با بزرگان علمای یهود به شمول عبدالله بن صوریا و کعب بن اسید گفتگو کرد و به آنان گفت: ای گروۀ یهود، از خدا بترسید و ایمان بیاورید، سوگند به خدا شما خوب میدانید آنچه من آوردهام کاملاً حق است. ای محمد! ما در این باره چیزی نمیدانیم. پس در بارۀ آنها آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ ءَامِنُواْ...﴾ نازل شد [۴۰۲].
اسباب نزول آیۀ ۴۸: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدِ ٱفۡتَرَىٰٓ إِثۡمًا عَظِيمًا٤٨﴾ [النساء: ۴۸] [۴۰۳].
۲۹۴- ابن ابوحاتم و طبرانی از ابوایوب انصاری س روایت کرده اند: مردی حضور سرور کائنات آمد و گفت: برادر زادهای دارم که از حرام دستبردار نیست. پیغمبر ج گفت: پیرو کدام دین است؟ گفت: نماز میخواند و خدا را به یگانگی میشناسد. پیامبر گفت: از او بخواه دینش را به تو ببخشد و اگر نبخشید دینش را از او بخر، آن مرد رفت و از برادرزادهاش خواست دینش را ببخشد و یا بفروشد، اما او این پیشنهاد را رد کرد. مرد نز رسول الله آمد و گفت: دریافتم که به دینش بسیار علاقهمند است. پس خدا ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُ﴾ را نازل کرد [۴۰۴].
اسباب نزول آیۀ ۴۹: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ يُزَكِّي مَن يَشَآءُ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٤٩﴾ [النساء: ۴۹] [۴۰۵].
۲۹۵- ابن ابوحاتم از ابن عباس ب روایت کرده است: قوم یهود به امامت کودکان نماز میخواند و برای نزدیکی به خدا قربانی میکرد و میپنداشت که هیچ خطایی ندارد و از گناه پاک هستند. پس ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يُزَكُّونَ أَنفُسَهُم﴾ نازل شد [۴۰۶].
۲۹۶- ابن جریر از عکرمه، مجاهد، ابومالک و دیگران به این معنی روایت کرده است [۴۰۷].
اسباب نزول آیۀ ۵۱ – ۵۴: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا٥١﴾ [النساء: ۵۱].
۲۹۷- ک: احمد و ابن ابوحاتم از ابن عباس ب روایت کرده اند: هنگامی که کعب بن اشرف به مکه رفت. عدهای از قریش به او گفتند: این ستمکش بیفرزند و از قوم گسسته را نمیبینی، فکر میکند از ما بهتر است در حالی که ما خدمتگزاران و ساقیان حجاج و پردهداران کعبه هستیم. کعب گفت: شما از او بهترید. خدا أ در بارۀ آنها ﴿إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ ٱلۡأَبۡتَرُ٣﴾ [الكوثر: ۳]. و ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا٥١ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا٥٢﴾ [النساء: ۵۱-۵۲] را نازل کرد [۴۰۸].
۲۹۸- ابن اسحاق از ابن عباس ب روایت کرده است: بزرگان قبیلۀ بنی نضیر حیی بن اخطب، سلام بن ابی الحقیق، ابورافع، ربیع بن ابی الحقیق، ابوعماره و هوذه بن قیس بودند که گروههای قریش، غطفان و بنی قریظه را در جنگ خندق علیه مسلمانان متحد ساختند. هنگامی که آنان به نزد قریش آمدند. قریش در بین خود گفتند: اینها دانشمندان یهود هستند و به کتب آسمانی اولیه آگاهی دارند از آنان بپرسید آیا دین ما بهتر است یا دین محمد. از احبار یهود پرسیدند. آنها در جواب گفتند: دین شما از دین او بهتر است و خودتان از او و از پیروانش به هدایت و راۀ راست نزدیکترید. پس خدا ﻷ ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ هَٰٓؤُلَآءِ أَهۡدَىٰ مِنَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ سَبِيلًا٥١ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُۖ وَمَن يَلۡعَنِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ نَصِيرًا٥٢ أَمۡ لَهُمۡ نَصِيبٞ مِّنَ ٱلۡمُلۡكِ فَإِذٗا لَّا يُؤۡتُونَ ٱلنَّاسَ نَقِيرًا٥٣ أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا٥٤﴾ [النساء: ۵۱-۵۴] را نازل کرد [۴۰۹].
۲۹۹- ک: ابن ابوحاتم ا طریق عوفی از ابن عباس ب روایت کرده است: اهل کتاب گفتند: محمد میپندارد آنچه به او عطا شده از برکت تواضع است با وجودی که نه تا زن گرفته است و به جز عروسی با زنان هیچ فکر و ذکری ندارد، کدام پادشاه از محمد زیادتر زن دارد؟ آنگاه خدا آیۀ﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ...﴾ را نازل کرد [۴۱۰].
۳۰۰- ابن سعد از عمر مولای غفره [۴۱۱] به این معنی اما مفصلتر روایت کرده است [۴۱۲].
اسباب نزول آیۀ ۵۸: ﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا وَإِذَا حَكَمۡتُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡكُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِۚ إِنَّ ٱللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِۦٓۗ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ سَمِيعَۢا بَصِيرٗا٥٨﴾ [النساء: ۵۸] [۴۱۳].
۳۰۱- ابن مردویه از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس ب روایت کرده است: زمانی که رسول الله مکه را فتح کرد عثمان بن طلحه را خواست. چون به خدمت ایشان آمد. پیامبرج گفت: کلید کعبه کجاست؟ عثمان کلید را آورد، چون دست خود را بهسوی رسول خدا دراز کرد [تا کلید را بدهد] عباس س برخاست و گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت علاوه به آبرسانیدن به حاجیان، دربانی کعبه را نیز به من بسپار، عثمان دست خود را بازگرداند. پیامبر گفت: ای عثمان، کلید را به من بده، عثمان گفت: بگیر اما بدان که این امانت خداست. پیامبر برخاست و در کعبه را باز کرد، پس از آن بیرون آمد و طواف نمود. سپس جبرئیل ÷ با دستور برگردانیدن کلید فرود آمد. پیغمبر خدا عثمان بن طلحه را احضار کرد و کلید را به او سپرد. و این کلام عزیز ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُكُمۡ أَن تُؤَدُّواْ ٱلۡأَمَٰنَٰتِ إِلَىٰٓ أَهۡلِهَا﴾ را تا آخر تلاوت کرد.
۳۰۲- شعبه [۴۱۴] در «تفسیر» خود از حجاج از ابن جُرَیج روایت کرده است: این آیه در مورد عثمان بن طلحه نازل شده، پیامبر ج روز فتح مکه کلید کعبه را از او گرفت و وارد کعبه شد و در حالی که این آیه را تلاوت میکرد از آنجا خارج گردید و عثمان را به حضور طلبید و کلید را به او سپرد. ابن جریج گفته است: عمر بن خطاب س میگفت: هنگامی که پیامبر از کعبه خارج میشد این آیه را تلاوت میکرد و من قبل از آن تلاوت این آیه را از رسول خدا که پدر و مادرم به فدایش باد. نشنیده بودم [۴۱۵].
سیوطی صاحب میگوید: ظاهر حدیث نشان میدهد که این آیه در میان کعبه نازل گردیده است.
اسباب نزول آیۀ ۵۹: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ ذَٰلِكَ خَيۡرٞ وَأَحۡسَنُ تَأۡوِيلًا٥٩﴾ [النساء: ۵۹] [۴۱۶].
۳۰۳- بخاری و دیگران از ابن عباس ب روایت کرده اند: رسول خدا ج زمانی عبدالله بن حذافه بن قیس س را به فرماندهی جمعی از سپاهیان اسلام به مأموریتی فرستاد. پس این آیه در مورد او نازل شد [۴۱۷]. بخاری همینگونه به اختصار روایت کرده است.
داودی گفته است: این روایت توهم و پندار است و به ناحق به ابن عباس ب نسبت داده شده است، زیرا عبدالله بن حذافه به فرماندهی سپاهی گماشته شد و به آنها خشم گرفت و آتش افروخت و گفت: خود را در میان آتش بیندازید. برخی سرباز زدند و عدهای میخواستند اطاعت کنند. داودی گفته است: اگر آیۀ قبل از قصۀ او نازل شده باشد چگونه اطاعت مخصوص عبدالله بن حذافه میشود نه برای دیگران اگر بعد از این واقعه نازل گردیده باشد هنگامی که سپاهیان سریه جریان را به اطلاع رسول الله رساندند. گفت: «إنمـا الطاعة في الـمعروف» اطاعت از امری لازم است که خیر و نیکویی در آن بوده و مطابق دستورات شرع باشد. به آنها نگفت که چرا از امیرتان اطاعت نکردید.
حافظ ابن حجر در جواب گفته است: مقصود از قصۀ سریۀ عبدالله بن حذافه این است: اگر در بارۀ چیزی اختلاف پیدا کردید از خدا و رسول اطاعت کنید، زیرا افراد سریه در دو امر اختلاف داشتند. اول: امتثال امر به سبب لزوم اطاعت از امیر. دوم: خودداری از اجرای دستورات او برای فرار از آتش، پس مناسب بود که در این باره آیهای نازل گردد و مسلمانان را هدایت کند که هنگام بروز اختلاف و تنازع، به کتاب خدا و سنت رسول الله مراجعه نمایند.
[ابن ابوشیبه، بخاری، مسلم، احمد، ابوداود و نسائی از علی س روایت میکنند: رسول خدا سپاهی را به فرماندهی مردی از انصار [به یکی از میدانهای جنگ] اعزام داشت و به ایشان دستور داد سخنان فرماندۀ خویش را بشنوند و از او اطاعت کنند، ولی سپاهیان سریه فرماندۀ خود را خشمگین ساختند. او دستور داد هیزم جمع کنند. هیزم که جمع کردند، گفت: آتش افروزید، آتش که افروختند، گفت: آیا رسول الله به شما دستور نداده بود که سخنان مرا بشنوید و از دستورهایم اطاعت کنید. گفتند: آری، گفت: پس در این آتش داخل شوید، آنها به یکدیگر نگاه کردند و گفتند: ما از آتش سوزان به رسول خدا ج پناه بردیم. فرمانده سپاه این سخن را که شنید خشمش فرو نشست. هنگامی که سپاهیان سریه به حضور رسول الله آمدند و جریان را به اطلاع ایشان رساندند، گفت: اگر داخل آتش میشدند هرگز از آن خارج نمیشدند. زیرا «إنمـا الطاعة في الـمعروف» از امری باید اطاعت شود که به خیر و نیکویی صادر شده مطابق دستورات شرع باشد] [۴۱۸].
۳۰۴- ابن جریر روایت میکند: [در یکی از میدانهای جنگ] خالد امیر سریه بود و عمارس شخصی را بدون دستور او امان داد آن دو در این باره اختلاف پیدا کردند. بنابراین، کلام الهی نازل گردید [۴۱۹].
[... رسول الله ج لشکری را به قیادت خالد بن ولید که عمار بن یاسر نیز در میان آن لشکر بود فرستاد، و لشکر بهسوی گروۀ مطلوب رهسپار شد، هنگامی که نزدیک آنها رسید فرود آمد. دو نفر از آنجا میگذشتند لشکر را دیدند خبر ورود آنان را به گروۀ دیگر رساندند. آنها بامدادان فرار کردند. به جز یک نفر که به خانوادۀ خود دستور داد تا وسایل، اسباب و اثاثیهشان را جمع کنند، خودش در تاریکی شب روانه شد تا به سپاۀ خالد س رسید و عمار پسر یاسر را جستجو کرد، وقتی به نزد او رسید. گفت: ای ابویقظان، من اسلام را پذیرفتم و شهادت میدهم: لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد بنده و فرستادۀ اوست. اما قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنیدند فرار کردند و تنها من اینجا ماندهام، آیا پذیرش اسلام فردا برایم سودی خواهد داشت، اگر سودی ندارد من هم مثل دیگران فرار کنم؟ عمار گفت: مسلمانشدن تو خیر و نیکویی برایت خواهد آورد در نزد خانوادهات بمان، آن مرد فرار نکرد. سحرگاه خالد بن ولید حمله کرد. هیچکس را جز آن مرد نیافت، او را دستگیر و مال و دارایی او را ضبط کرد، جریان به گوش عمار رسید، به نزد خالد بن ولید آمد و گفت: این مرد را رها کن، زیرا وی اسلام را پذیرفته است و من امانش دادهام . خالد بن ولید س گفت: تو که هستی که کسی را زنهار بدهی، به یکدیگر ناسزا گفتند. و جریان را به اطلاع پیامبر ج رساندند. پیامبر امان عمار را جایز شمرد و دستور داد که در آینده بدون دستور و موافقت فرماندۀ خود کسی را امان ندهد. آنان در نزد پیامبر به یکدیگر حرفهای زشت زدند. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا ج! آیا این غلام بیتربیت را به حال خود میگذاری که به من ناسزا بگوید، پیامبر گفت: ای خالد! به عمار حرف زشت نزن، زیرا هرکه به عمار ناسزا بگوید خدا او را ناسزا میگوید و هرکه با عمار دشمنی کند خدا او را دشمن خود میداند و هرکه عمار را لعنت کند خدا أ او را لعنت میکند. عمار خشمگین برخاست. خالد بن ولید به دنبال او رفت، دامنش را گرفت، از وی پوزش خواست و رضایت و خوشنودی عمار یاسر را به دست آورد. پس خدا أ ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾ را نازل فرمود] [۴۲۰].
اسباب نزول آیۀ ۶۰ – ۶۲: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠﴾ [النساء: ۶۰].
۳۰۵- ابن ابوحاتم و طبرانی به سند صحیح از ابن عباس ب روایت کرده اند: ابوبرزۀ اسلمی امور یهودیان را اداره میکرد و مراسم ذبح و قربانی انجام میداد و بین یهود در اختلافات و دعواهایی که به او عرضه میداشتند قضاوت میکرد، تعدادی از مسلمانان هم اختلافات بینشان را جهت فیصله نزد موصوف مطرح کردند. خدای متعال ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ أَنَّهُمۡ ءَامَنُواْ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبۡلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُوٓاْ إِلَى ٱلطَّٰغُوتِ وَقَدۡ أُمِرُوٓاْ أَن يَكۡفُرُواْ بِهِۦۖ وَيُرِيدُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَن يُضِلَّهُمۡ ضَلَٰلَۢا بَعِيدٗا٦٠ وَإِذَا قِيلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ رَأَيۡتَ ٱلۡمُنَٰفِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودٗا٦١ فَكَيۡفَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِيبَةُۢ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيهِمۡ ثُمَّ جَآءُوكَ يَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنۡ أَرَدۡنَآ إِلَّآ إِحۡسَٰنٗا وَتَوۡفِيقًا٦٢﴾ [النساء: ۶۰-۶۲] را نازل کرد [۴۲۱].
۳۰۶- ابن ابوحاتم از طریق عکرمه یا سعید از ابن عباس ب روایت کرده است: جلاس بن صامت، معتب بن قشیر، رافع بن زید و بشر دعوای اسلامیت داشتند، در بین اینها و گروهی از مسلمانان قبیلهشان دشمنی به وجود آمده بود، اینها از جلاس و دوستانش دعوت کردند که دعوا را نزد رسول الله ج حل و فصل نمایند، اما جلاس و رفقایش خواستند که به نزد کاهنانی که در دوران جاهلیت حاکم بودند، بروند و موضوع را حل و فصل نمایند. پس خدای بزرگ در بارۀ آنها آیۀ ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ يَزۡعُمُونَ...﴾ را نازل کرد.
۳۰۷- ابن جریر از شعبی س روایت کرده است: بین یک نفر از یهود و فردی از منافقان دشمنی پیش آمد. یهود گفت: تو را نزد اهل دینت میبرم تا بین ما داوری کند و یا گفت: به نزد پیغمبر میبرمت. زیرا او خوب میدانست که پیغمبر خدا ج هیچگاه برای فیصلۀ قضایا و صدور حکم رشوه نمیگیرد، اما منافق مخالفت کرد. بالآخره موافقت کردند که به نزد کاهنی در قبیلۀ جهینه بروند. پس این آیه نازل گردید [۴۲۲].
اسباب نزول آیۀ ۶۵: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾ [النساء: ۶۵] [۴۲۳].
۳۰۸- ائمۀ ششگانه [۴۲۴] از عبدالله بن زبیر س روایت کرده اند: مردی از انصار در بارۀ تقسیم آب برای کشاورزی با زُبیر اختلاف داشت. پیامبر به زبیر گفت: اول زمین خود را آبیاری کن و بعد آب را بهسوی زمین همسایهات جاری نما. مرد انصاری گفت: ای رسول خدا! چون زبیر پسر عمۀ شماست، اینگونه حکم کردید، پیامبر ج از شنیدن این سخن متأثر شد و رنگش تغییر کرد و گفت: ای زبیر زمینت را آبیاری کن و آب را تا رسیدن به ریشۀ درختان در بین آن روان نما و بعد به طرف همسایهات جاری بساز. پیامبر در این حال حق زبیر را کاملاً داد و در حکم اول، طوری بین آنها قضاوت کرد که حاصل آن برای طرفین وسعت و آسایش بود. زبیر فته است: گمان نمیکنم آیۀ ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ...﴾ به جز این مسأله، به سبب دیگری نازل شده باشد [۴۲۵].
۳۰۹- طبرانی در «معجم کبیر» و حمیدی در مسند خود از ام سلمه روایت کرده اند: زبیر بن عوام س علیه مردی در حضور رسول الله دادخواهی کرد. و رسول الله به نفع زبیر حکم داد. مرد گفت: چون پسر عمهاش بود به نفع او حکم داد. پس خدای متعال آیۀ ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ...﴾ را نازل کرد [۴۲۶].
۳۱۰- ابن ابوحاتم از سعید بن مسیب روایت کرده است: زبیر بن عوام و حاطب بن ابوبلتعه در قضیۀ آب اختلاف داشتند، پیامبر خدا حکم داد که اول زمین بلندتر آبیاری شود و بعد زمین پایین. در این بارۀ این دو آیۀ ﴿فَلَا وَرَبِّكَ...﴾ نازل شد [۴۲۷].
۳۱۱- ک: ابن ابوحاتم و ابن مردویه از ابواسود روایت کرده اند: دو نفر باهم اختلاف داشتند و از رسول الله داوری خواستند. رسول خدا ج حکم صادر کرد. کسی که حکم به زیانش بود گفت: به نزد عمر س میرویم. پس نزد عمر رفتند. آن مرد گفت: رسول الله به نفع من و زیان این مرد حکم کرد، اما این مرد نپذیرفت و به نزد تو آمدیم. عمر بن خطاب از او پرسید: آیا همینطور است؟ گفت: آری، گفت: همینجا باشید تا من برگردم و میان شما قضاوت کنم. عمر بن خطاب با شمشیر برهنه برگشت و کسی را که حکم رسول الله را نپذیرفته بود گردن زد. پس خدا آیۀ ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ...﴾ را نازل کرد [۴۲۸]. این حدیث مرسل غریب، در اسنادش ابن لهیعه و دارای شاهد است:
۳۱۲- این حدیث را دحیم در «تفسیر» خود از طریق عتبه بن ضمره از پدرش روایت کرده است [۴۲۹].
اسباب نزول آیۀ ۶۶: ﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡۖ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا٦٦﴾ [النساء: ۶۶] [۴۳۰].
۳۱۳- ک: ابن جریر از سدی روایت کرده است: هنگامی که آیۀ ﴿وَلَوۡ أَنَّا كَتَبۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَنِ ٱقۡتُلُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ أَوِ ٱخۡرُجُواْ مِن دِيَٰرِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٞ مِّنۡهُمۡ﴾ نازل شد، ثابت بن قیس بن شماس و فردی از یهود به مکارم و خوبیهای خود فخر کردند، یهودی گفت: به خدا سوگند! خدا به ما دستور داد همدیگر را بکشید و ما هم بیدرنگ این کار را کردیم. ثابت گفت: به خدا قسم! اگر پروردگار به ما هم امر کند که یکدیگر را بکشید، بدون تردید ما هم یکدیگر را خواهیم کشت. پس خدای متعال ﴿وَلَوۡ أَنَّهُمۡ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيۡرٗا لَّهُمۡ وَأَشَدَّ تَثۡبِيتٗا﴾ را نازل کرد [۴۳۱].
اسباب نزول آیۀ ۶۹: ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَعَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِيِّۧنَ وَٱلصِّدِّيقِينَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَٱلصَّٰلِحِينَۚ وَحَسُنَ أُوْلَٰٓئِكَ رَفِيقٗا٦٩﴾ [النساء: ۶۹] [۴۳۲].
۳۱۴- طبرانی و ابن مردویه از عایشه ل روایت کرده اند: مردی حضور رسول الله ج آمد و گفت: ای فرستادۀ خدا تو نزد من از جان شیرین عزیزتر و از فرزندانم محبوبتری، اگر در خانهام نشسته باشم و تو را به یاد بیاورم، تا نیایم و ترا نبینم قرار و آرامش نخواهم یافت. امروز هنگامی که به مرگ خود و رحلت شما اندیشیدم، یقین پیدا کردم که چون داخل بهشت شوی با انبیاء به جایگاۀ بلند قرب الهی مشرف خواهی شد و من چون به بهشت وارد شدم میترسم که ترا نبینم. رسول الله چیزی نگفت تا جبرئیل امین با آیۀ ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ﴾ فرود آمد.
۳۱۵- ابن ابوحاتم از مسروق روایت کرده است: اصحاب گفتند: ای رسول خدا! سزاوار نیست که ما از تو جدا شویم و اگر رحلت فرمایی بالاتر از ما قرار میگیری و ما دیگر تو را نخواهیم دید. پس خدا آیۀ ﴿وَمَن يُطِعِ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ...﴾ را نازل فرمود.
۳۱۶- و از عکرمه روایت میکند: جوانی به خدمت پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا از نگاههای پرمهرت در دنیا بهرهوریم، اما روز قیامت از چشم ما نهان میشوی، زیرا تو در بهشت برین در درجات بلند قرار داری. پس خدای بزرگ این آیه را نازل کرد و رسول الله گفت: انشاء الله تو با من در بهشت یکجا هستی.
۱۱۷- ابن جریر از مرسل سعید بن جبیر، مسروق، ربیع، قتاده و سدی به این معنی روایت کرده است [۴۳۳].
اسباب نزول آیۀ ۷۷: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيۡهِمُ ٱلۡقِتَالُ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ يَخۡشَوۡنَ ٱلنَّاسَ كَخَشۡيَةِ ٱللَّهِ أَوۡ أَشَدَّ خَشۡيَةٗۚ وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ كَتَبۡتَ عَلَيۡنَا ٱلۡقِتَالَ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنَآ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖۗ قُلۡ مَتَٰعُ ٱلدُّنۡيَا قَلِيلٞ وَٱلۡأٓخِرَةُ خَيۡرٞ لِّمَنِ ٱتَّقَىٰ وَلَا تُظۡلَمُونَ فَتِيلًا٧٧﴾ [النساء: ۷۷] [۴۳۴].
۳۱۸- نسائی و حاکم از ابن عباس ب روایت کرده اند: عبدالرحمن بن عوف و جماعتی از یارانش حضور رسول الله ج آمدند و گفتند: ما آنگاه که مشرک بودیم در عزت و سربلندی زندگی میکردیم و چون ایمان آوردیم ذلیل شدیم. پیامبر گفت: بر من دستور است که عفو و گذشت اختیار کنم پس با کفار و دشمنان جنگ نکنید، و زمانی که خدا أ رسول خدا را به مدینه رساند و به جهاد مأمورش کرد، برخی از همانها که در گذشته ادعای فراوان و درخواست جنگ با دشمنان را داشتند از جهاد خودداری کردند. در این باره آیۀ ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ قِيلَ لَهُمۡ كُفُّوٓاْ أَيۡدِيَكُمۡ...﴾ نازل شد.
اسباب نزول آیۀ ۸۳: ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡۗ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ لَٱتَّبَعۡتُمُ ٱلشَّيۡطَٰنَ إِلَّا قَلِيلٗا٨٣﴾ [النساء: ۸۳] [۴۳۵].
۳۱۹- ک: مسلم از عمر بن خطاب س روایت کرده است: هنگامی که نبی اکرم ج از همسرانش کناره گرفته بود من وارد مسجد شدم و ناگاه متوجه شدم که مردم در حال اندیشهاند و با سنگریزه زمین را میخراشند و میگویند: رسول الله ج همسران خود را طلاق داده است. پس من به در مسجد ایستادم و به آواز بلند گفتم: همسران خود را طلاق نداده است. طولی نکشید که آیۀ ﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ...﴾ نازل شد. و من این مسأله را درست استنباط کرده بودم [۴۳۶].
اسباب نزول آیۀ ۸۸: ﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِئَتَيۡنِ وَٱللَّهُ أَرۡكَسَهُم بِمَا كَسَبُوٓاْۚ أَتُرِيدُونَ أَن تَهۡدُواْ مَنۡ أَضَلَّ ٱللَّهُۖ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا٨٨﴾ [النساء: ۸۸] [۴۳۷].
۲۳۰- بخاری، مسلم و دیگران از زید بن ثابت س روایت کرده اند: رسول الله ج بهسوی احد رفت و گروهی از مردم که با او همراه شده بودند برگشتند. اصحاب رسول الله در بارۀ آنها به دو گروه تقسیم شدند، گروهی میگفتند: باید اینها را بکشیم و گروهی میگفت: نه. در این باره آیۀ ﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِئَتَيۡنِ...﴾ نازل شد [۴۳۸].
۳۲۱- ک: سعید بن منصور و ابن ابوحاتم از [ابن] [۴۳۹] سعد بن معاذ روایت کرده اند: رسول الله ج خطاب به مسلمانان گفت: کیست که با من باشد و مرا یاری کند در برابر فردی که به من آزار میرساند و آنهایی را که در پی رنج و آزارمند در خانۀ خود جمع میکند، سعد بن معاذ گفت: ای رسول خدا! اگر این شخص از اوس باشد او را میکشم و اگر از برادران حزرج ما باشد هر دستوری که بدهی فرمان برداریم. سعد بن عباده برخاست و گفت: ای ابن معاذ این سخن را از روی اطاعت و فرمانبرداری از دستورات رسول خدا نگفتی، تو خوب میدانی که آن شخص از قوم تو نیست. اسید بن حضیر برخاست و گفت: ای ابن عباده خودت منافق هستی و منافقان را دوست داری، محمد بن مسلمه برخاست و گفت: ای مردم خاموش شوید، اینک رسول خدا در میان ماست، هرگونه فرمانی که از جانب او صادر شود، ما همان را اجرا خواهیم کرد. پس آیۀ ﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِئَتَيۡنِ...﴾ نازل شد [۴۴۰].
۳۲۲- احمد از عبدالرحمن بن عوف س روایت کرده است: گروهی از عرب حضور پیامبر ج در مدینه رسیدند و اسلام را پذیرفتند. آنان به وبای مدینه و تب شدید آن گرفتار شدند. پس از دین اسلام برگشتند و از مدینه خارج شدند. در مسیر راه تعدادی از مسلمانان با آنان روبرو شدند و گفتند: چرا برگشتید، گفتند: به وبای مدینه مبتلا شدیم [از اقامت در این دیار خوشمان نیامد تصمیم گرفتیم به وطن خود برگردیم] اصحاب ش گفتند: آیا رسول خدا برای شما سرمشق خوبی نبود؟ در آن حال برخی از اصحاب گفتند: اینها منافق شده اند. و بعض دیگر گفتند: آنان منافق نیستند. پس خدای بزرگ آیۀ ﴿فَمَا لَكُمۡ فِي ٱلۡمُنَٰفِقِينَ فِئَتَيۡنِ...﴾ را نازل کرد [۴۴۱].
در اسناد این حدیث تدلیس و انقطاع است.
اسباب نزول آیۀ ۹۰: ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٌ أَوۡ جَآءُوكُمۡ حَصِرَتۡ صُدُورُهُمۡ أَن يُقَٰتِلُوكُمۡ أَوۡ يُقَٰتِلُواْ قَوۡمَهُمۡۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَسَلَّطَهُمۡ عَلَيۡكُمۡ فَلَقَٰتَلُوكُمۡۚ فَإِنِ ٱعۡتَزَلُوكُمۡ فَلَمۡ يُقَٰتِلُوكُمۡ وَأَلۡقَوۡاْ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَمَ فَمَا جَعَلَ ٱللَّهُ لَكُمۡ عَلَيۡهِمۡ سَبِيلٗا٩٠﴾ [النساء: ۹۰] [۴۴۲].
۳۲۳- ک: ابن ابوحاتم و ابن مردویه از حسن روایت کرده اند: از سراقه بن مالک مدلجی شنیدم: زمانی که پیامبر ج بر اهل بدر و احد غلبه یافت و اهالی اطراف مدینه به دین اسلام مشرف شدند، باخبر شدم که پیامبر میخواهد خالد بن ولید را بهسوی قوم من، بنی مدلج، روانه کند. حضور پیامبر آمدم و گفتم: تو را به این همه نعمت قسم میدهم، شنیدهام میخواهی لشکری را بهسوی قوم من اعزام کنی و با آنها بجنگی، اما من میل دارم که با آنها اینگونه پیمان ببندی که اگر قریش اسلام را پذیرفت آنها نیز اسلام بیاورند و اگر قریش به اسلام نگروید، درست نیست که قریش بر بنی مدلج چیره گردد. رسول الله ج دست خالد بن ولید را گرفت و گفت: با سراقه برو و طبق خواستهاش رفتار کن. سپس خالدس با بنی مدلج صلح کرد و آنها تعهد دادند که هیچگاه کسی را علیه رسول الله همراهی و کمک نکنند و هرگاه قریش اسلام را پذیرفت آنها نیز مسلمان شوند. آنگاه ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٌ﴾ نازل شد. و تمام آنهایی که به بنی مدلج پیوستند شامل این معاهده گشتند [۴۴۳].
۳۲۴- ابن ابوحاتم از ابن عباس ب روایت کرده است: آیۀ ﴿إِلَّا ٱلَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَىٰ قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٌ﴾ در بارۀ هلال بن عویمیر اسلمی، سراقه بن مالک مدلجی و بنی خذیمه [۴۴۴] بن عامر بن عبد مناف نازل گردیده است [۴۴۵].
۳۲۵- و همچنین از مجاهد روایت کرده است: هلال بن عویمر اسلمی با مسلمانان پیمان بسته بود [که نه به ضد مسلمانان بجنگد و نه همراه با آنان به ضد دیگران] و در این حال عدۀ از قومش به او پناه بردند او نمیخواست به ضد مسلمانان بجنگد و هم از جنگ علیه قوم خود نفرت داشت. به همین سبب این آیه نازل شد [۴۴۶].
اسباب نزول آیۀ ۹۲: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗاۚ وَمَن قَتَلَ مُؤۡمِنًا خَطَٔٗا فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖ وَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦٓ إِلَّآ أَن يَصَّدَّقُواْۚ فَإِن كَانَ مِن قَوۡمٍ عَدُوّٖ لَّكُمۡ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ وَإِن كَانَ مِن قَوۡمِۢ بَيۡنَكُمۡ وَبَيۡنَهُم مِّيثَٰقٞ فَدِيَةٞ مُّسَلَّمَةٌ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ وَتَحۡرِيرُ رَقَبَةٖ مُّؤۡمِنَةٖۖ فَمَن لَّمۡ يَجِدۡ فَصِيَامُ شَهۡرَيۡنِ مُتَتَابِعَيۡنِ تَوۡبَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا٩٢﴾ [النساء: ۹۲] [۴۴۷].
۳۲۶- ابن جریر از عکرمه روایت کرده است: حارث بن یزید از قبیلۀ بنی عامر بن لؤیی با ابوجهل، مدتی عیاش بن ابوربیعه [برادر مادری ابوجهل که اسلام آورد و به دیار هجرت شتافت مادرش سوگند یاد کرد که تا پسرش برنگردد نه غذا میخورد و نه آب مینوشد و نه در زیر سقف مینشیند، ابوجهل و حارث خود را به عیاش رساندند و به حیله و نیرنگ دستها و پاهای او را بستند و هرکدام صد درَّه (شلاقش) زدند عیاش به حارث گفت: این برادرم است تو کیستی؟ به خدا قسم! اگر تنها یافتمت میکشمت] [۴۴۸] را شکنجه میکردند. اندک زمانی بهسوی رسول الله ج هجرت کرد و ناگهان عیاش در حره با او روبرو شد و به گمان این که هنوز اسلام نیاورده است، او را با شمشیر کشت. سپس عیاش حضور نبی کریم آمد و از جریان آگاهش ساخت. در این باره آیۀ ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٍ أَن يَقۡتُلَ مُؤۡمِنًا إِلَّا خَطَٔٗا﴾ نازل شد [۴۴۹].
۳۲۷- از مجاهد و سدی به این معنی روایت کرده است [۴۵۰].
۳۲۸- ابن اسحاق، ابویعلی، حارث بن ابواسامه و ابومسلم کجی از قاسم بن محمد به همین معنی روایت کرده اند [۴۵۱].
۳۲۹- ابن ابوحاتم نیز از طریق سعید بن جُبَیر از ابن عباس ب به همین معنی روایت کرده است.
اسباب نزول آیۀ ۹۳: ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا فَجَزَآؤُهُۥ جَهَنَّمُ خَٰلِدٗا فِيهَا وَغَضِبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ وَلَعَنَهُۥ وَأَعَدَّ لَهُۥ عَذَابًا عَظِيمٗا٩٣﴾ [النساء: ۹۳] [۴۵۲].
۳۳۰- ابن جریر از طریق ابن جریج از عکرمه روایت کرده است: مردی از انصار برادر مقیس بن صبابه را کشت، نبی کریم خونبهایش را به مقیس پرداخت و او هم قبول کرد، ولی مقیس روزی به طور ناگهانی به قاتل برادرش حمله کرد و او را کشت. نبی کریم وقتی از جریان باخبر شد، گفت: در حرم و بیرون حرم هیچ جا امانش نمیدهم. مقیس در روز فتح مکه کشته شد. آیۀ ﴿وَمَن يَقۡتُلۡ مُؤۡمِنٗا مُّتَعَمِّدٗا...﴾ در بارۀ او نازل گردیده است [۴۵۳].
اسباب نزول آیۀ ۹۴: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ لَسۡتَ مُؤۡمِنٗا تَبۡتَغُونَ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَعِندَ ٱللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٞۚ كَذَٰلِكَ كُنتُم مِّن قَبۡلُ فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَيۡكُمۡ فَتَبَيَّنُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا٩٤﴾ [النساء: ۹۴] [۴۵۴].
۳۳۱- بخاری، ترمذی، حاکم و غیره از ابن عباس ب روایت کرده اند: مردی از بنی سلیم در حالی که رمۀ گوسفندان خود را به راه میبرد از کنار جماعتی از اصحاب ش گذشت و بر آنها سلام داد. برخی از آنها گفتند: سلام او از مسلمانی نبود تنها برای نجات جان خویش این کار را کرد. پس بر او حملهور شدند و به قتلش رساندند و گوسفندانش را نزد رسول الله آوردند. در این باره آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ...﴾ نازل شد [۴۵۵].
۳۳۲- بزار از وجه دیگر از ابن عباس ب روایت کرده است: پیامبر سپاهی را که مقداد نیز در بین آنها بود به یکی از میدانهای جنگ فرستاد. وقتی به آن دیار رسیدند، دریافتند که تمام آنها گریختهاند و تنها یک نفر با ثروت فراوان به جا مانده است. او گفت: أشهد آن لا إله إلا الله: گواهی میدهم که خدایی نیست جز خدای یگانه. اما مقداد او را کشت. پیامبر گفت: فردای قیامت در برابر لا إله إلا الله چه میگویی؟ بنابراین، خدا این آیه را نازل کرد [۴۵۶].
۳۳۳- احمد و طبرانی و دیگران از عبدالله بن ابوحدرد اسلمی روایت کرده اند: پیامبر اکرم ج ما را با جمعی از مسلمانان که ابوقتاده و محلم بن جثامه هم در میان آنان بودند فرستاد. عامر بن اضبط اشجعی از کنار ما گذشت و سلام داد. محلم بر او حملهور شد و او را کشت. هنگامی که نزد پیامبر ج آمدیم و از ماجرا آگاهش ساختیم. در خصوص ما آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ...﴾ نازل گردید [۴۵۷].
۳۳۴- ابن جریر از حدیث ابن عمر ب به این معنی روایت کرده است [۴۵۸].
۳۳۵- ثعلبی از طریق کلبی از ابوصالح از ابن عباس ب نقل میکند: مقتول مرداس بن نهیک از اهالی فدک و قاتل اسامه بن زید و امیر سریه غالب بن فضالۀ لیثی س بود، چون قوم مرداس شکست خورد، او تنها ماند و گوسفندان خویش را در پناۀ کوهی نگاه داشت. وقتی که سپاۀ اسلام با او روبرو شدند، خطاب به آنها گفت: «السلام علیکم، لا إله إلا الله محمد رسول الله»: «سلام بر شما! خدایی نیست جز خدای یکتا و محمد فرستادۀ خداست» اما اسامه بن زید او را کشت. و هنگامی که به مدینه برگشتند این آیه نازل شد [۴۵۹].
۳۳۶- ابن جریر از طریق سدی به این معنی روایت کرده است [۴۶۰].
۳۳۷- و عبد از طریق قتاده به این معنی روایت کرده است.
۳۳۸- ابن ابوحاتم از طریق ابن لهیعه از ابو زبیر از جابر روایت کرده است: این کلام عزیز ﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَنۡ أَلۡقَىٰٓ إِلَيۡكُمُ ٱلسَّلَٰمَ﴾ تا آخر آیه در بارۀ مرداس نازل شده. این حدیث حسن و شاهد است.
۳۳۹- ابن منده از جزء بن حدرجان روایت میکند: برادر من مقداد از یمن بهسوی رسول خدا ج رهسپار شد، در میانۀ راه سپاۀ رسول الله با او روبرو گردید. به آنان گفت: من مسلمانم. سخن او را باور نکردند و به قتلش رساندند. واقعه را شنیدم و بهسوی پیامبر روانه شدم. پس ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ فَتَبَيَّنُواْ﴾ نازل گردید و نبی کریم دیۀ برادرم را پرداخت.
اسباب نزول آیۀ ۹۵: ﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡۚ فَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ بِأَمۡوَٰلِهِمۡ وَأَنفُسِهِمۡ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ دَرَجَةٗۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَفَضَّلَ ٱللَّهُ ٱلۡمُجَٰهِدِينَ عَلَى ٱلۡقَٰعِدِينَ أَجۡرًا عَظِيمٗا٩٥﴾ [النساء: ۹۵] [۴۶۱].
۳۴۰- بخاری از براء بن عازب س روایت کرده است: وقتی که ﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ نازل گردید، نبی کریم گفت: فلانی [زید] را صدا کن، [با خود لوح، دوات و استخوان کتف بیاورد] پس آن شخص آمد و با خود قلم، دوات، لوح و استخوان کتف همراه داشت. پیامبر خطاب به او گفت: بنویس ﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ وَٱلۡمُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [عمرو] ابن ام مکتوم که پشت سر پیامبر ایستاده بود عرض کرد: ای رسول خدا! من نابینایم [وظیفۀ کسانی مثل من چیست] پس خدا أ به جای آن ﴿لَّا يَسۡتَوِي ٱلۡقَٰعِدُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ غَيۡرُ أُوْلِي ٱلضَّرَرِ﴾ را نازل گردانید [۴۶۲].
۳۴۱- بخاری و غیره از حدیث زید بن ثابت روایت کرده اند [۴۶۳].
۳۴۲- و طبرانی از حدیث زیر بن ارقم روایت کرده است [۴۶۴].
۳۴۳- و ابن حبان از حدیث فَلَتان بن عاصم به همین معنی روایت کرده است [۴۶۵].
۳۴۴- و ترمذی از حدیث ابن عباس ب به همین معنی روایت کرده و در آن آمده است که عبدالله بن جحش و ابن ام مکتوم گفتند: ما کور هستیم [۴۶۶].
احادیث آنها را در ترجمان القرآن بیان کردهام.
۳۴۵- ابن جریر از طرق بسیار به همین معنی، احادیث مرسل دارد.
اسباب نزول آیۀ ۹۷ – ۹۸: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا٩٧﴾ [النساء: ۹۷] [۴۶۷].
۳۴۶- بخاری از ابن عباس ب روایت کرده است: گروهی از مسلمانان در صف مشرکان قرار داشتند که به سیاهی لشکر آنها به ضد رسول الله میافزودند. هنگام جنگ با پرتاب تیر و یا به ضرب شمشیر کشته میشدند. [در جنگ بدر در جمع سپاۀ شرک به میدان آمدند و کشته شدند] [۴۶۸] پس ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ﴾ نازل شد [۴۶۹].
۳۴۷- ابن مردویه این حدیث را روایت کرده است: و از جمله نام قیس بن ولید بن مغیره، ابوقیس بن فاکه بن مغیره، ولید بن عقبه بن ربیعه، عمرو بن امیه بن سفیان و علی بن امیه بن خلف را یاد کرده و یادآور شده است که آنها در جنگ بدر چون قلت مسلمانان را مشاهده کردند شک و تردید در دلهاشان راه یافت و گفتند: اینها را دینشان فریب داده است. و در این جنگ کشته شدند.
۳۴۸- ابن ابوحاتم این حدیث را روایت کرده: حرث بن زمعه بن اسود و عاص بن منبه بن حجاج را نیز به جمع آنان افزوده است [۴۷۰].
۳۴۹- طبرانی از ابن عباس ب روایت کرده است: گروهی در مکه اسلام را پذیرفته بودند، وقتی که رسول خدا هجرت کرد آنها ترسیدند و مهاجرت را قبول نکردند. پس خداوندأ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ ظَالِمِيٓ أَنفُسِهِمۡ قَالُواْ فِيمَ كُنتُمۡۖ قَالُواْ كُنَّا مُسۡتَضۡعَفِينَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ قَالُوٓاْ أَلَمۡ تَكُنۡ أَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٗ فَتُهَاجِرُواْ فِيهَاۚ فَأُوْلَٰٓئِكَ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا٩٧ إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ﴾ را نازل کرد [۴۷۱].
۳۵۰- ابن منذر و ابن جریر از ابن عباس ب روایت کرده اند: گروهی از اهل مکه مسلمان شده بودند و اسلام خود را از کفار پنهان میکردند. در روز بدر مشرکان آنها را در جمع سپاۀ خویش به جنگ با مسلمین وادار کردند. برخی از آنها مجروح و تعدادی نیز کشته شدند. مسلمانها به همدیگر گفتند: آنها از پیروان اسلام بودند، اما مشرکان آنها را به زور و برخلاف میلشان به جنگ با ما آورده بودند. پس از پررودگار برایشان طلب مغفرت و آمرزش کردند. در این خصوص آیۀ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ...﴾ نازل شد و مسلمانان این آیه را برای آنها که هنوز در مکه باقیمانده بودند نوشتند که دیگر هیچ عذری در هجرت ندارید. پس آنها از مکه خارج شدند، اما مشرکان رسیدند و مانع رفتن آنها شدند و مسلمانان مجبور به مکه برگشتند. پس ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ فَإِذَآ أُوذِيَ فِي ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ كَعَذَابِ ٱللَّهِ﴾ [العنكبوت: ۱۰]. «و از مردم كسى هست كه مىگويد: به خداوند ايمان آوردهايم، پس چون در راه خداوند آزار بيند، آزردن مردم را مانند عذاب خداوند شمارد» نازل شد. مسلمانان این آیه را برای آن عده که در مکه بودند نوشتند و آنها بسیار غمگین شدند. پس آیۀ ﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُواْ...﴾ [النحل: ۱۱۰]. «آن گاه پروردگارت براى كسانى كه پس از آنكه شكنجه ديدند، هجرت كردند...» نازل شد. مسلمانهای مدینه این آیه را نیز برای یارانشان در مکه فرستادند و آنها نیز از مکه خارج شدند، اما مشرکان رسیدند و به آنها حملهور شدند و در این بین برخی از مسلمانان کشته شدند و عدهای از آنان نجات یافتند [۴۷۲].
۳۵۱- ابن جریر از طرق متعدد به این معنی روایت کرده است [۴۷۳].
اسباب نزول آیۀ ۱۰۰: ﴿وَمَن يُهَاجِرۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ يَجِدۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ مُرَٰغَمٗا كَثِيرٗا وَسَعَةٗۚ وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ ثُمَّ يُدۡرِكۡهُ ٱلۡمَوۡتُ فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٠﴾ [النساء: ۱۰۰] [۴۷۴].
۳۵۲- ابن ابوحاتم و ابویعلی از خانۀ خود بیرون آمد و به خانوادهاش گفت: مرا بردارید و از سرزمین مشرکان بهسوی رسول الله ج ببرید، ولی قبل از این که رسول خدا را دیدار کند، در راه از جهان رفت. پس در بارۀ او﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا﴾ تا آخر نازل شد [۴۷۵].
۳۵۳- ابن ابوحاتم از سعید بن جُبَیر روایت کرده است: هنگامی که ﴿إِلَّا ٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلرِّجَالِ وَٱلنِّسَآءِ وَٱلۡوِلۡدَٰنِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ حِيلَةٗ﴾ [النساء: ۹۸] نازل گردید، ابوضمره زرقی که در مکه بود به خودش گفت: من ثروتمند و غنی هستم و برای رسیدن به مدینه میتوانم راهی پیدا کنم، پس وسایل سفر را آماده ساخت و با آرزوی دیدار پیامبر بهسوی مدینه به راه افتاد، اما در تنعیم درگذشت. پس در این باره ﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾ تا آخر آیه نازل شد.
۳۵۴- ابن جریر از طرق متعدد از سعید بن جبیر و عکرمه و قتاده و سدی و ضحاک و دیگران به این معنی روایت کرده است [۴۷۶].
۳۵۵- ابن سعد در «طبقات» از یزید بن عبدالله بن قسیط روایت کرده است: جندع بن ضمرۀ ضمری در مکه بیمار شد و به پسران خود گفت: مرا از مکه بیرون ببرید که غم و اندوۀ آن مرا کشت. گفتند: تو را کجا ببریم، قصد هجرت داشت با دست بهسوی مدینه اشاره کرد. از مکه خارجش کردند و هنگامی که به اضاۀ بنی غفار رسیدند از دنیا رفت. پس در بارۀ او ﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا﴾ تا آخر آیه نازل شد.
۳۵۶- ک: ابن ابوحاتم، ابن منده و باوردی [۴۷۷] در «الصحابه» از هشام بن عروه از پدرش روایت کرده اند: زبیر بن عوام میگفت: خالد بن حزام [۴۷۸]به سرزمین حبشه هجرت کرد و در راه او را مار نیش زد و مرد. در بارۀ او ﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا﴾ تا آخر آیه نازل شد [۴۷۹].
۳۵۷- اموی در «مغازی» از عبدالملک بن عمیر روایت کرده است: هنگامی که اکثم بن صیفی از هجرت پیامبر به مدینه آگاه شد خواست که نزد او ج برود، اما قبیلهاش به او اجازۀ رفتن ندادند. گفت: باید کسی حضور پیامبر برود که بتواند پیام مرا درست به او برساند و دستورات سودمند او را برای من بیاورد، دو نفر این کار را پذیرفتند و نزد پیامبر رفتند و گفتند: ما را اکثم بن صیفی فرستاده است و میپرسد که تو کیستی؟ و رسالتت چیست؟ و آن چیزی که به تو نازل شده است، دارای چه احکام و دستوراتی است؟ گفت: من محمد پسر عبدالله بنده و فرستادۀ خدا هستم و برای آنها آیۀ ﴿إِنَّ ٱللَّهَ يَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ...﴾ [النحل: ۹۰]. را تلاوت کرد. آن دو نفر به نزد اکثم آمده جریان را به اطلاع او رساندند. اکثم به قوم خود گفت: این پیامبر به اخلاق پسندیده، خوی نیک، بزرگواری و بخشش دستور دمیدهد و از پستی و فرومایگی و بخل نهی میکند، شما کوشش کنید از پیشتازان و بزرگان این دین باشید نه از دنبالهروهای آن. پس سوار شتر خود شد و بهسوی مدینه رهسپار گردید اما در بین راه از جهان چشم فرو بست. پس در بارۀ او ﴿وَمَن يَخۡرُجۡ مِنۢ بَيۡتِهِۦ مُهَاجِرًا﴾ تا آخر آیه نازل گردید. این حدیث مرسل است و اسنادش نیز ضعیف میباشد.
۳۵۸- حاتم در کتاب «معمرین» از دو طریق از ابن عباس روایت کرده است: از ابن عباس ب در بارۀ این آیه سؤال شد. گفت: این آیه در شان اکثم بن صیفی نازل گردیده است. گفتند: پس حالا لیثی کجاست، گفت: این آیه مدتها قبل از لیثی نیز بوده است مورد این آیه خاص و حکمش عام است.
اسباب نزول آیۀ ۱۰۱ – ۱۰۲: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا١٠١﴾ [النساء: ۱۰۱].
۳۵۹- ابن جریر از علی س روایت کرده است: گروهی از بنی نجار از رسول الله ج پرسیدند: ما که معمولاً به هرطرف در سفریم، نمازهای خود را چگونه ادا کنیم؟ پس خدا ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ﴾ را نازل کرد. پس از آن وحی قطع گردید و چون یک سال سپری شد، سرور کائنات برای جهاد به سرزمین دشمن رفت و روزی در میدان جنگ، نماز پیشین (ظهر) را ادا کرد. مشرکان به یکدیگر گفتند: محمد و یاران او به شما مجال داده بودند که به آسانی از پشت سر به آنها حملهور شوید، چرا بر آنها یورش نبردید؟ یکی از آن میان گفت: هنوز فرصت هست، کار دیگری هم مثل این دارند که به دنبال این انجام میدهند (منظورشان ادای نماز عصر بود) پس خدای بزرگ در بین دو نماز ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَلَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن يَفۡتِنَكُمُ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ كَانُواْ لَكُمۡ عَدُوّٗا مُّبِينٗا١٠١ وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ فَلۡتَقُمۡ طَآئِفَةٞ مِّنۡهُم مَّعَكَ وَلۡيَأۡخُذُوٓاْ أَسۡلِحَتَهُمۡۖ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلۡيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمۡ وَلۡتَأۡتِ طَآئِفَةٌ أُخۡرَىٰ لَمۡ يُصَلُّواْ فَلۡيُصَلُّواْ مَعَكَ وَلۡيَأۡخُذُواْ حِذۡرَهُمۡ وَأَسۡلِحَتَهُمۡۗ وَدَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡ تَغۡفُلُونَ عَنۡ أَسۡلِحَتِكُمۡ وَأَمۡتِعَتِكُمۡ فَيَمِيلُونَ عَلَيۡكُم مَّيۡلَةٗ وَٰحِدَةٗۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَيۡكُمۡ إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ أَن تَضَعُوٓاْ أَسۡلِحَتَكُمۡۖ وَخُذُواْ حِذۡرَكُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ أَعَدَّ لِلۡكَٰفِرِينَ عَذَابٗا مُّهِينٗا١٠٢﴾ [النساء: ۱۰۱-۱۰۲] [۴۸۰]، را نازل فرمود، به این ترتیب حکم نماز خوف نازل شد.
۳۶۰- احمد، حاکم، و بیهقی به قسم صحیح در «دلائل» از ابوعیاش زرقی روایت کرده اند: با پیامبر ج در عسفان بودیم و سپاۀ مشرکین به فرماندهی خالد بن ولید از طرف قبله با ما رودررو گردید. پیامبر امام جماعت ما در نماز ظهر شد. مشرکان گفتند: مسلمانان در حالتی قرار داشتند که اگر حملهور میشدیم غافل گیرشان میکردیم، باهم گفتند: اینک نماز دیگری هم میخوانند که آن را از جان خود و از جان فرزندان خود دوستتر دارند. بنابراین، جبرئیل امین آیۀ ﴿وَإِذَا كُنتَ فِيهِمۡ فَأَقَمۡتَ لَهُمُ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ را بین نماز ظهر و عصر وحی آورد [۴۸۱].
۳۶۱- ترمذی از ابوهریره س به این معنی روایت کرده است [۴۸۲].
۳۶۲- ک: و ابن جریر از جابر بن عبدالله [۴۸۳] و ابن عباس به این معنی روایت کرده [۴۸۴].
۳۶۳- ک: بخاری از ابن عباس ب روایت کرده است: عبدالرحمن بن عوف س زخمی شده بود در بارۀ او ﴿إِن كَانَ بِكُمۡ أَذٗى مِّن مَّطَرٍ أَوۡ كُنتُم مَّرۡضَىٰٓ﴾ تا آخر آیه نازل شد [۴۸۵].
اسباب نزول آیۀ ۱۰۵- ۱۱۶: ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا١٠٥﴾ [النساء: ۱۰۵].
۳۶۴- ترمذی، حاکم و غیر اینها از قتاده بن نعمان س روایت کرده اند: در قبیلۀ ما خاندانی بود به نامهای بِشر، بُشَیر و مبشر که بنی ابیرق خوانده میشدند بشیر فردی منافق بود و اصحاب رسول الله ج را هجو میکرد و شعر خود را به کسی دیگر نسبت میداد و میگفت: فلان شاعر اینطور گفته است. این خانواده هم در زمان جاهلیت و هم در اسلام نیازمند و فقیر بودند و غذای آنها در مدینه تنها خرما و نان جَو بود. عمویم رفاعه بن زید مقداری آرد سفید خرید و آن را در خانهاش، در محلی که در آن سلاح، زره و شمشیر گذاشته بود نهاد. روزی عمویم رفاعه آمد و گفت: ای برادرزاده، امشب به خانۀ ما دستبرد زده اند، انبار را شکافته طعام و سلاح ما را برده اند. در خانههای قبیله به جستجو پرداختیم و از آنها پرسیدیم. گفتند: امشب بنی ابیرق را دیدیم که آتش افروخته بودند، گمان نمیکنیم این آتش را جز برای پختن قسمتی از مواد غذایی شما به خاطر کاری دگری به پا کرده باشند. بنی ابیرق در پاسخ گفتند: ما هم این پیرامون را جستجو میکنیم، اما به خدا سوگند دزد شما جز لبید بن سهل کس دیگری نیست. لبید بین ما به نیکوکاری و ایمان شهرت داشت و چون سخن آنها را شنید، شمشیر خود را از نیام کشید و گفت: من دزدی میکنم؟ به خدا سوگند! یا سارق را پیدا میکنید و یا این شمشیر را به خون شما آغشته میکنم. گفتند: ای لبید از ما دست بردار، تو دزد نیستی، خلاصه تمام محله را جستجو و یقین پیدا کردیم که دزد ما بنی ابیریق است. پس عمویم گفت: ای برادرزاده! کاش خدمت رسول الله ج میرفتی و ماجرا را برایش میگفتی، من هم حضور پیامبر آمدم و گفتم: یک خانوادۀ خیانت و جفا به خانۀ عمویم دستبرد زده اند، انبار او را شکافته سلاح و غذایش را به سرقت برده اند، حالا باید سلاح ما را بدهند غذا از خودشان. رسول الله ج گفت: در این باره تحقیق میکنم. چون بنوابیرق شنیدند که من ماجرا را خدمت رسول الله ج عرض کردهام نزد یکی از اقوامشان، اسیر بن عروه رفتند و در این باره با او صحبت کردند و تعدادی از اهل آن خاندان جمع شدند و حضور رسول الله ج شتافتند و گفتند: قتاده بن نعمان و عمویش، خانوادهای از طایفۀ ما را که به دینداری و نیکوکاری معروفند آگاهانه و بدون دلیل و مدرک و شاهدی متهم به سرقت کرده اند. قتاده میگوید: خدمت رسول الله آمدم. آن بزرگوار گفت: تو خانوادهای را که دینداری و نیکوکاریشان زبانزد همه است چگونه آگاهانه و بدون شاهد و مدرک متهم به دزدی میکنی؟ از حضور رسول الله برگشتم و عمویم را از جریان آگاه کردم. گفت: باید تنها از خدا یاری بخواهیم. دیری نگذشت که وحی الهی اینگونه نازل شد که ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِمَآ أَرَىٰكَ ٱللَّهُۚ وَلَا تَكُن لِّلۡخَآئِنِينَ خَصِيمٗا١٠٥ وَٱسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١٠٦ وَلَا تُجَٰدِلۡ عَنِ ٱلَّذِينَ يَخۡتَانُونَ أَنفُسَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمٗا١٠٧ يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَلَا يَسۡتَخۡفُونَ مِنَ ٱللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمۡ إِذۡ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرۡضَىٰ مِنَ ٱلۡقَوۡلِۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطًا١٠٨ هَٰٓأَنتُمۡ هَٰٓؤُلَآءِ جَٰدَلۡتُمۡ عَنۡهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا فَمَن يُجَٰدِلُ ٱللَّهَ عَنۡهُمۡ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ أَم مَّن يَكُونُ عَلَيۡهِمۡ وَكِيلٗا١٠٩ وَمَن يَعۡمَلۡ سُوٓءًا أَوۡ يَظۡلِمۡ نَفۡسَهُۥ ثُمَّ يَسۡتَغۡفِرِ ٱللَّهَ يَجِدِ ٱللَّهَ غَفُورٗا رَّحِيمٗا١١٠ وَمَن يَكۡسِبۡ إِثۡمٗا فَإِنَّمَا يَكۡسِبُهُۥ عَلَىٰ نَفۡسِهِۦۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمٗا١١١ وَمَن يَكۡسِبۡ خَطِيَٓٔةً أَوۡ إِثۡمٗا ثُمَّ يَرۡمِ بِهِۦ بَرِيٓٔٗا فَقَدِ ٱحۡتَمَلَ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِينٗا١١٢ وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ وَرَحۡمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٞ مِّنۡهُمۡ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡۖ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيۡءٖۚ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمۡ تَكُن تَعۡلَمُۚ وَكَانَ فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَيۡكَ عَظِيمٗا١١٣﴾ [النساء: ۱۰۵-۱۱۳] [۴۸۶]، چون این آیات نازل شد، سارق سلاح را خدمت رسول الله آورد و آن بزرگوار هم به رفاعه تسلیم کرد. سپس بُشیر به مشرکان پیوست و در خانۀ سلافه بنت سعد سکونت کرد. پس خدای بزرگ در این باره ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَيَتَّبِعۡ غَيۡرَ سَبِيلِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِيرًا١١٥ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَغۡفِرُ أَن يُشۡرَكَ بِهِۦ وَيَغۡفِرُ مَا دُونَ ذَٰلِكَ لِمَن يَشَآءُۚ وَمَن يُشۡرِكۡ بِٱللَّهِ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلَۢا بَعِيدًا١١٦﴾ [النساء: ۱۱۵-۱۱۶] [۴۸۷]، را نازل کرد. حاکم گفته است: این حدیث به شرط مسلم صحیح است.
۳۶۵- ابن سعد در «طبقات» به سند خود از محمود بن لبید روایت کرده است: بشیر بن حارث طبقۀ بالای خانۀ رفاعه بن زید عموی قتاده بن نعمان را از پشت شکافت و طعام و دو عدد زرۀ او را با همه وسایلش دزدید. قتاده جریان را به پیامبر عرض کرد و او ج بشیر را خواست و از او در این مورد پرس و جو کرد. وی انجام این عمل را انکار نمود و شخص دیگری را به نام لبید بن سهل که دارای حسب و نسب نیکو بود به این کار متهم ساخت. پس برای تکذیب بشیر و براءت لبید ﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلۡكِتَٰبَ بِٱلۡحَقِّ لِتَحۡكُمَ بَيۡنَ ٱلنَّاسِ﴾ الآیات نازل گردید. چون در مورد بشیر قرآن نازل شد و بدبخت و بیچارهاش ساخت، از دین اسلام برگشت و به مکه و به خانۀ سلافه بنت سعد رفت و به عیبجویی و دشنام پیامبر و مسلمانان پرداخت، پس در بارۀ او آیۀ ﴿وَمَن يُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ...﴾ نازل شد. سپس حسان بن ثابت او را هجو کرد تا این که بشیر از کار خود پشیمان شد، این واقعه در ماۀ ربیع سال چهارم هجرت صورت گرفته است.
اسباب نزول آیۀ ۱۲۳: ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِۗ مَن يَعۡمَلۡ سُوٓءٗا يُجۡزَ بِهِۦ وَلَا يَجِدۡ لَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِيّٗا وَلَا نَصِيرٗا١٢٣﴾ [النساء: ۱۲۳] [۴۸۸].
۳۶۶- ابن ابوحاتم از ابن عباس ب روایت کرده است: یهود و نصاری میگفتند: هیچکس غیر از ما وارد بهشت نمیشود. قریش نیز ادعا داشت که ما بعد از مرگ دوباره زنده نمیشویم. پس ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ نازل شد.
۳۶۷- ابن جریر از مسروق روایت کرده است: نصاری و اهل اسلام بر یکدیگر فخرفروشی میکردند. مسلمانان گفتند: ما از شما برتریم و نصاری ادعا میکردند که ما بهتریم. پس خدا آیۀ ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ را نازل کرد [۴۸۹].
۳۶۸- و از قتاده، ضحاک، سُدِّدی و ابوصالح نیز به این معنی روایت کرده است: پیروان کتب آسمانی بر یکدیگر فخرفروشی کردند. و در عبارت دیگر آمده است: گروهی از یهود و گروهی از نصاری و گروهی هم از مسلمانان باهم نشستند، آنها گفتند: ما بهتریم و اینها گفتند: ما بهتریم. پس کلام حق نازل شد [۴۹۰].
اسباب نزول آیۀ ۱۲۴: ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ وَلَا يُظۡلَمُونَ نَقِيرٗا١٢٤﴾ [النساء: ۱۲۴] [۴۹۱].
۳۶۹- [ابن جریر] از مسروق روایت کرده است: هنگامی که ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ نازل گردید، اهل کتاب گفتند: ما و شما مسلمانها باهم برابریم. پس آیۀ ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ...﴾ نازل شد [۴۹۲].
[مسلمانان و اهل کتاب به یکدیگر فخرفروشی کردند، اهل کتاب گفتند: کتاب و پیامبر ما از کتاب و پیامبر شما با سابقهتر است و خود ما هم از شما بهتریم و مسلمانان گفتند: پیامبر ما خاتم پیامبران و کتاب ما ناسخ همۀ کتب آسمانی است، پس ما از شما برتر و با فضیلتتریم. پس خدای متعال بیان فرمود. ﴿لَّيۡسَ بِأَمَانِيِّكُمۡ وَلَآ أَمَانِيِّ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ﴾ «برتری نه به آرزوهای شما مسلمانهاست و نه به آرزوهای اهل کتاب». اهل کتاب این را شنیدند و به مسلمانان گفتند: حالا ما و شما برابریم، پس خدای بزرگ بیان داشت که اساس کار نه آمال و آرزوها که ایمان و عمل است و آیۀ ﴿وَمَن يَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِن ذَكَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَدۡخُلُونَ ٱلۡجَنَّةَ﴾ «و کسانی که کارهای نیکو انجام دهند و با ایمان باشند، خواه مرد و خواه زن به بهشت وارد میشوند و اندک ستمی به آنها نخواهد شد» را نازل کرد].
اسباب نزول آیۀ ۱۲۷: ﴿وَيَسۡتَفۡتُونَكَ فِي ٱلنِّسَآءِۖ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِيهِنَّ وَمَا يُتۡلَىٰ عَلَيۡكُمۡ فِي ٱلۡكِتَٰبِ فِي يَتَٰمَى ٱلنِّسَآءِ ٱلَّٰتِي لَا تُؤۡتُونَهُنَّ مَا كُتِبَ لَهُنَّ وَتَرۡغَبُونَ أَن تَنكِحُوهُنَّ وَٱلۡمُسۡتَضۡعَفِينَ مِنَ ٱلۡوِلۡدَٰنِ وَأَن تَقُومُواْ لِلۡيَتَٰمَىٰ بِٱلۡقِسۡطِۚ وَمَا تَفۡعَلُواْ مِنۡ خَيۡرٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِهِۦ عَلِيمٗا١٢٧﴾ [النساء: ۱۲۷] [۴۹۳].
۳۷۰- بخاری از عایشه ل روایت کرده است: شخصی عهدهدار سرپرستی دختری یتیم بود، و قِّیم و وارث او نیز شمرده میشد. آن دختر او را در تمام دارایی خود حتی در یک شاخۀ درخت خرما نیز شریک کرد. آن مرد خود نمیخواست با او ازدواج کند و به ازدواج دختر با دیگری هم راضی نمیشد چون شوهر آیندۀ وی در دارایی و ثروتی که دختر این مرد را در آن سهیم ساخته بود شریک میشد و به هر ترتیب او را از ازدواج بازمیداشت. در این باره این آیه نازل شد [۴۹۴].
۳۷۱- ابن ابوحاتم از سدی روایت کرده است: دمیمه دختر عموی جابر س از پدرش ثروت فراوان به ارث برده بود. جابر از ترس این که اگر او ازدواج کند شوهرش ثروت او را میبرد، او را شوهر نمیداد و خودش هم با او ازدواج نمیکرد. جابر در این باره از نبی کریمج سؤال کرد. این آیه نازل شد [۴۹۵].
اسباب نزول آیۀ ۱۲۸: ﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا فَلَا جُنَاحَ عَلَيۡهِمَآ أَن يُصۡلِحَا بَيۡنَهُمَا صُلۡحٗاۚ وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞۗ وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّۚ وَإِن تُحۡسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٢٨﴾ [النساء: ۱۲۸] [۴۹۶].
۳۷۲- ابوداود و حاکم از عایشه ل روایت کرده اند: وقتی سن سَودَه ل بالا رفت از ترس این که رسول الله ج از او جدا میشود، گفت: من نوبت همسریام را به عایشه بخشیدم. آنگاه خدای حکیم آیۀ ﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا...﴾ را نازل کرد [۴۹۷].
۳۷۳- ترمذی نیز از ابن عباس ب همینگونه روایت کرده است [۴۹۸].
۳۷۴- ک: سعید بن منصور از سعید بن مُسَیَّب روایت کرده است: دختر محمد بن مسلمه همسر رافع بن خدیج بود شوهرش او را به خاطر سن و سال زیاد و یا چیز دیگری دوست نداشت و تصمیم گرفت او را طلاق دهد. زن گفت: طلاقم نده و هر طور بخواهی در بارۀ نوبت من به جا بیاور. بنابراین، آیۀ ﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ...﴾ نازل شد [۴۹۹].
این حدیث دارای شاهد است که آن را:
۳۷۵- حاکم از طریق ابن مسیب از رافع بن خدیج به قسم موصول روایت کرده.
۳۷۶- ک: حاکم از عایشه ل روایت کرده است: مردی از همسر خود صاحب چندین فرزند شده بود، میخواست او را طلاق دهد و زن دیگری بگیرد. زن همسر خود را راضی ساخت که در خانۀ او بماند و او برایش نوبت قایل نشود. در این باره خدای ﻷ آیۀ ﴿وَٱلصُّلۡحُ خَيۡرٞ﴾ را نازل کرد [۵۰۰].
۳۷۷- ک: ابن جریر از سعید بن جبیر روایت کرده است: زنی به میل خود با شوهرش قرار گذاشته بود که طلاق ندهد و نزدش هم نیامد، اما او را در خانهاش نگهدارد. با این حال، زمانی که آیۀ ﴿وَإِنِ ٱمۡرَأَةٌ خَافَتۡ مِنۢ بَعۡلِهَا نُشُوزًا أَوۡ إِعۡرَاضٗا...﴾ نازل شد، آن زن به شوهر خود گفت: میخواهم خودت نوبت همسری مرا نیز مراعات کنی. پس خدای مهربان ﴿وَأُحۡضِرَتِ ٱلۡأَنفُسُ ٱلشُّحَّ﴾ را نازل کرد [۵۰۱].
اسباب نزول آیۀ ۱۳۵: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ بِٱلۡقِسۡطِ شُهَدَآءَ لِلَّهِ وَلَوۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَوِ ٱلۡوَٰلِدَيۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِينَۚ إِن يَكُنۡ غَنِيًّا أَوۡ فَقِيرٗا فَٱللَّهُ أَوۡلَىٰ بِهِمَاۖ فَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلۡهَوَىٰٓ أَن تَعۡدِلُواْۚ وَإِن تَلۡوُۥٓاْ أَوۡ تُعۡرِضُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ كَانَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٗا١٣٥﴾ [۵۰۲].
۳۷۸- ابن ابوحاتم از سدی روایت کرده است: دو نفر یکی ثروتمند و دیگری فقیر که باهم اختلافی داشتند، حضور نبی کریم ج آمدند تا در بینشان داوری کند، پیامبر ج با این تصور که فقیر نمیتواند بر غنی ظلم کند به مرد فقیر متمایل گشت. خدا برای اعلام این نکته که از جامعۀ اسلامی راضی و خشنود نمیشود، مگر این که در بین غنی و فقیر عدالت یکسان برقرار گردد، آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ...﴾ را فرو فرستاد [۵۰۳].
اسباب نزول آیۀ ۱۴۸: ﴿لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ إِلَّا مَن ظُلِمَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ سَمِيعًا عَلِيمًا١٤٨﴾ [النساء: ۱۴۸] [۵۰۴].
۳۷۹- هناد بن سری در کتاب «الزهد» از مجاهد روایت کرده است: یکی در مدینه مردی را مهمان کرد، ولی احترام مهمان را به جا نیاورد و برایش غذای خوبی تهیه نکرد. او هم هنگامی که از نزد میزبان به جای دیگری رفت، زبان به انتقاد و شکایت از میزبانش گشود و آنچه را که سزاوار او بود بیان کرد. پس در خصوص این اتفاق آیۀ ﴿لَّا يُحِبُّ ٱللَّهُ ٱلۡجَهۡرَ بِٱلسُّوٓءِ مِنَ ٱلۡقَوۡلِ...﴾ نازل گردید و به این ترتیب برایش اجازه داده شد آنچه مناسب حال میزبان است بیان کند [۵۰۵].
اسباب نزول آیۀ ۱۵۳ – ۱۵۶: ﴿يَسَۡٔلُكَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيۡهِمۡ كِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَكۡبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ بِظُلۡمِهِمۡۚ ثُمَّ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ فَعَفَوۡنَا عَن ذَٰلِكَۚ وَءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا١٥٣﴾ [النساء: ۱۵۳].
۳۸۰- ابن جریر از محمد بن کعب قرظی روایت کرده است: گروهی از یهود به حضور رسول الله ج آمدند و گفتند: موسی کتاب آسمانیاش را از جانب خدا به یکباره و یکجا برای ما آورد. تو هم کتابت را به یکباره و یکجا از آسمان فرود بیاور تا به تو ایمان بیاوریم. خدای بزرگ ﴿يَسَۡٔلُكَ أَهۡلُ ٱلۡكِتَٰبِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيۡهِمۡ كِتَٰبٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ فَقَدۡ سَأَلُواْ مُوسَىٰٓ أَكۡبَرَ مِن ذَٰلِكَ فَقَالُوٓاْ أَرِنَا ٱللَّهَ جَهۡرَةٗ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّٰعِقَةُ بِظُلۡمِهِمۡۚ ثُمَّ ٱتَّخَذُواْ ٱلۡعِجۡلَ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَتۡهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُ فَعَفَوۡنَا عَن ذَٰلِكَۚ وَءَاتَيۡنَا مُوسَىٰ سُلۡطَٰنٗا مُّبِينٗا١٥٣ وَرَفَعۡنَا فَوۡقَهُمُ ٱلطُّورَ بِمِيثَٰقِهِمۡ وَقُلۡنَا لَهُمُ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡبَابَ سُجَّدٗا وَقُلۡنَا لَهُمۡ لَا تَعۡدُواْ فِي ٱلسَّبۡتِ وَأَخَذۡنَا مِنۡهُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا١٥٤ فَبِمَا نَقۡضِهِم مِّيثَٰقَهُمۡ وَكُفۡرِهِم بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَقَتۡلِهِمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَقَوۡلِهِمۡ قُلُوبُنَا غُلۡفُۢۚ بَلۡ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَيۡهَا بِكُفۡرِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُونَ إِلَّا قَلِيلٗا١٥٥ وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا١٥٦﴾ [النساء: ۱۵۳-۱۵۶] [۵۰۶]، را نازل کرد. پس مردی از یهود به زانو نشست و گفت: خدا نه بر تو و نه بر موسی و عیسی و نه به هیچ شخص دیگر چیزی فرو فرستاده است. آنگاه آیۀ ﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ ...﴾ [الأنعام: ۹۱]. نازل شد.
اسباب نزول آیۀ ۱۶۳: ﴿إِنَّآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ كَمَآ أَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰ نُوحٖ وَٱلنَّبِيِّۧنَ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَٰرُونَ وَسُلَيۡمَٰنَۚ وَءَاتَيۡنَا دَاوُۥدَ زَبُورٗا١٦٣﴾ [النساء: ۱۶۳] [۵۰۷].
۳۸۱- ک: ابن اسحاق از ابن عباس ب روایت کرده است: عدی بن زید گفت: ما از این که خدا بعد از موسی چیزی بر کسی نازل کرده باشد، آگاهی نداریم. به این سبب این آیه نازل شد [۵۰۸].
اسباب نزول آیۀ ۱۶۶: ﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ بِمَآ أَنزَلَ إِلَيۡكَۖ أَنزَلَهُۥ بِعِلۡمِهِۦۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَشۡهَدُونَۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدًا١٦٦﴾ [النساء: ۱۶۶] [۵۰۹].
۳۸۲- ابن اسحاق از ابن عباس ب روایت کرده است: گروهی از یهود به حضور رسول الله ج آمدند و رسول الله به آنها فرمود: به خدا سوگند! من به خوبی میدانم که شما یقین دارید من فرستادۀ خدا هستم. گفتند: ما در این باره هیچ اطلاعی نداریم. پس خدای متعال ﴿لَّٰكِنِ ٱللَّهُ يَشۡهَدُ﴾ را نازل کرد [۵۱۰].
اسباب نزول آیۀ ۱۷۶: ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِۚ إِنِ ٱمۡرُؤٌاْ هَلَكَ لَيۡسَ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَهُۥٓ أُخۡتٞ فَلَهَا نِصۡفُ مَا تَرَكَۚ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمۡ يَكُن لَّهَا وَلَدٞۚ فَإِن كَانَتَا ٱثۡنَتَيۡنِ فَلَهُمَا ٱلثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَكَۚ وَإِن كَانُوٓاْ إِخۡوَةٗ رِّجَالٗا وَنِسَآءٗ فَلِلذَّكَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَيَيۡنِۗ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمۡ أَن تَضِلُّواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ١٧٦﴾ [النساء: ۱۷۶] [۵۱۱].
۳۸۳- نسائی از طریق ابوزبیر از جابر س روایت کرده است: من بیمار شدم و رسول اکرم ج به عیادتم آمد. گفتم: ای رسول خدا! در وصیت نامهام یک سوم داراییام را برای خواهرانم میگذارم. پیامبر گفت: بسیار خوب است. گفتم: نصف دارایی خود را به آنها میگذارم. گفت: بسیار خوب. پس خارج شد و دوباره به عیادتم آمد و گفت: تصور نمیکنم تو به این بیماری از جهان بروی، اما پروردگار أ بیان داشت که سهم خواهرانت دو سوم دارایی توست. جابر همواره میگفت: خدای بزرگ آیۀ ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾ را در شان من نازل کرده است [۵۱۲].
حافظ ابن حجر میگوید: این قصه غیر قصهای است که اول این سوره گذشت [۵۱۳].
۳۸۴- ک: ابن مردویه از عمر س روایت کرده است: از پیامبر خدا پرسیدم که میراث کلاله چگونه است؟ پس ﴿يَسۡتَفۡتُونَكَ قُلِ ٱللَّهُ يُفۡتِيكُمۡ فِي ٱلۡكَلَٰلَةِ﴾ تا آخر آیه نازل شد [۵۱۴].
تنبیه: چون به اسباب نزول آیات این سوره که ما در این جا بیان داشتیم نیکو بنگری و تفکر کنی آنگاه به خوبی درخواهی یافت، سخن آنهایی که این سوره را مکی میدانند مردود است.
***
[۳۶۲] ترجمه: «و به زنان مهرشان را به عنوان بخششى [الهى] بدهید و اگر بخشى از آن را با دلخوشى به شما ببخشند، آن را حلال گوارا بخورید». [۳۶۳] ترجمه: «مردان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جاى گذارند، سهمى دارند. و زنان [نیز] از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان بر جاى گذارند، سهمى دارند- از آنچه از آن [مال، خواه] اندک یا بسیار باشد.- که [به عنوان] سهمى معین [و مقرر] شده است». [۳۶۴] ترجمه: «خداوند در مورد فرزندانتان به شما حکم مىکند، مرد برابر سهم دو زن دارد. پس اگر [فرزندان میت همه] دختر [دو دختر یا] بیشتر از دو [دختر] بودند. دو سوّم ترکه براى آنان است و اگر یک دختر باشد، یک دوّم [ترکه] او راست و اگر او (مورث) فرزندى داشته باشد، هر یک از پدر و مادرش، یک ششم از آنچه را که [او] بر جاى گذاشته است خواهند داشت. پس اگر او فرزندى نداشته باشد، و پدر و مادرش از او ارث برند، مادرش را یک سوم [ترکه] خواهد بود. و اگر او (مورث) برادرانى داشته باشد، مادرش یک ششم [از ترکه] را خواهد داشت. [هر آنچه گفته شد] پس از اداى وصیتى است که [مورث] به آن وصیت کرده است یا پس از اداى بدهى [که دارد.] نمىدانید کدام یک از پدرانتان و پسرانتان، برایتان سودمندترند. [این احکام به عنوان] فریضهاى از [جانب] خداوند مقرّر شده است. بى گمان خداوند داناى فرزانه است». [۳۶۵] بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابوداود و ابن ماجه. [۳۶۶] صحیح است، بخاری ۴۵۷۷، مسلم ۱۶۱۶، ابوداود ۲۸۸۶، ترمذی ۳۰۱۵، ابن ماجه ۱۴۳۶ و ۲۷۲۸ و حاکم ۲ / ۳۰۳ از جابر روایت کرده اند. [۳۶۷] حسن است، ابوداود ۲۸۹۱ و ۲۸۹۲، ترمذی ۲۰۹۲، ابن ماجه ۲۷۲۰ احمد ۳ / ۳۵۲، حاکم ۴ / ۳۳۴، واحدی ۲۹۸ و بیهقی ۶ / ۲۲۹ از جابر روایت کرده اند. ترمذی میگوید: حسن صحیح است. حاکم این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی هم با او موافق است. این حدیث حسن است، زیرا مدار آن بر عبدالله بن محمد بن عقیل است و او احادیث حسن را روایت میکند. به «تفسیر شوکانی» ۶۰۷ به تخریج محقق. [۳۶۸] «فتح الباری» ۸ / ۲۴۴. [۳۶۹] طبری ۸۷۲۷ از اسباط از سدی به قسم مرسل روایت کرده پس ضعیف است. [۳۷۰] ترجمه: «اى مؤمنان، براى شما حلال نیست که به اکراه زنان را به ارث برید. و آنان را تحت فشار قرار ندهید، تا برخى از آنچه را که به آنان دادهاید، پس بگیرید. مگر آنکه مرتکب [عمل] ناشایست آشکارى شوند. و با آنان به شایستگى رفتار کنید. اگر آنان را خوش ندارید [بدانید که] چه بسا چیزى را خوش نمىدارید و خداوند در آن خیر بسیار قرار دهد». [۳۷۱] صحیح است، بخاری ۴۵۷۹ و ۶۹۴۸، ابوداود ۲۰۸۹، نسائی در «تفسیر» ۱۱۴، طبری ۸۸۷۰، بیهقی ۷ / ۱۳۸ و واحدی در اسباب نزول ۲۹۹ از ابن عباس روایت کرده اند. [۳۷۲] حسن است، نسائی در «تفسیر» ۱۱۵ و طبری ۸۸۷۱ از ابوامامه بن سهل بن حنیف روایت کرده اند. اسناد آن را حافظ ابن حجر در «فتح الباری» ۸ / ۲۴۷ حسن گفته است. [۳۷۳] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۴، ص ۳۰۵. [۳۷۴] ترجمه: «و با کسانى از زنان که پدرانتان [با آنان] ازدواج کردهاند، ازدواج مکنید مگر آنچه گذشت [که خداوند آن را بخشیده است]، چرا که این [کار] ناشایست و منفور مىباشد و بد راهى است». [۳۷۵] طبرانی ۲۲ / ۳۹۳ روایت کرده است در اسناد آن اشعث بن سوار ضعیف است، بیهقی ۷ / ۱۶۱ از اشعث بن سوار از عدی بن ثابت انصاری روایت کرده و گفته: «این مرسل است» با این وصف اشعث بن سوار ضعیف است چنانچه در «تقریب» و «مجروحین» ۱ / ۱۷۱ آمده است. [۳۷۶] طبری ۸۹۴۱ از عکرمه به قسم مرسل روایت کرده به حدیث پیشین شاهد است، پس این روایتها به مجموع قوی هستند. [۳۷۷] طبری ۸۸۸۴ از زهری روایت کرده است. [۳۷۸] ترجمه: «[نکاح] مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان و عمّههایتان و خالههایتان و دختران برادر و دختران خواهر و آن مادرانتان که شما را شیر دادهاند، و خواهران رضاعیتان و مادران زنانتان و آن دختران همسرانتان که در کنار شما پرورش یافتهاند، از آن زنانتان که با آنها آمیزش جنسى کردهاید- و اگر با آنها آمیزش جنسى نکرده باشید، گناهى بر شما نیست- و همسران آن پسرانتان که از صلب خودتان هستند و آنکه بین دو خواهر جمع کنید، بر شما حرام گردیده است. مگر آنچه گذشته است، که خداوند آمرزنده مهربان است». [۳۷۹] طبری ۴۹۴۲ از ابن جریج روایت کرده است. [۳۸۰] ترجمه: «و زنان شوهردار [نیز] جز ملک یمینتان [بر شما حرام شده است.] خداوند [این حکم] را بر شما مقرر داشته است و فراتر از اینها براى شما حلال گردیده که با [صرف] مالهایتان از روى پاکدامنى نه از روى شهوترانى [مىتوانید آنان را] طلب کنید. پس هرکس از زنان که از او بهره برید، مهرشان را- به عنوان فریضهاى [مقرّر] شده- به آنان بپردازید. و در آنچه پس از مهر مقرّر به آن تراضى [و توافق] کنید، گناهى بر شما نیست. بىگمان خداوند داناى فرزانه است». [۳۸۱] صحیح است، مسلم ۱۴۵۶، ابوداود ۲۱۵۵، ترمذی ۱۱۳۲، نسائی ۶ / ۱۱۰ و در «تفسیر» ۱۱۶ و ۱۱۷، عبدالرزاق در «تفسیر قرآن» ۵۴۹، احمد ۳ / ۸۴، طیالسی ۲۲۳۹، ابویعلی ۱۳۱۸ و بیهقی ۷ / ۱۶۷ از چندین طریق از ابوسعید روایت کردهاند و این حدیث دارای شاهد حسن است که نسائی در «تفسیر» ۱۱۸ از ابن عباس روایت کرده. به «احکام القرآن» ابن عربی ۴۴۱ به تخریج محقق نگاه کنید. [۳۸۲] نسائی در «تفسیر» ۱۱۸ و طبرانی ۱۲۶۳۷ روایت کرده اند، اسناد آن حسن است، اما به اسارتافتادن زنهای اهل کتاب در آن زمان غریب است و مشهور است که اهالی ثقیف مشرک و بتپرست بودند. [۳۸۳] طبری ۹۰۴۶ به قسم مرسل از معتمر روایت کرده است، حضرمی تابعی است. بعضی میگوید: حضرمی بن لاحق است در این صورت او معروف است، برخی میگوید: این حضرمی مجهول است و تنها معتمر از وی روایت کرده. به «التهذیب» ۲ / ۳۴۰ نگاه کنید. [۳۸۴] ترجمه: «آنچه را که خداوند برخى از شما را بر برخى [دیگر] با آن برترى داده است، آرزو مکنید، مردان از آنچه به دست آوردهاند، بهرهاى دارند. و زنان [نیز] از آنچه به دست آوردهاند بهرهاى دارند. و از خداوند از بخشایش او بخواهید. خداوند به همه چیز داناست». [۳۸۵] ضعیف است، ترمذی ۳۰۲۲، حاکم ۲ / ۳۰۵، واحدی در اسباب نزول ۳۰۶ طبری ۹۲۳۷ از چندین طریق از ابن ابونجیح از مجاهد روایت کرده اند. اسناد این ضعیف است برای این که بین مجاهد و ام سلمه انقطاع است. ترمذی این حدیث را مرسل گفته است. اما حاکم میگوید: اگر مجاهد از ام سلمه شنیده باشد به شرط شیخین صحیح است، بازهم طبری ۹۲۴۲ به مثل این از مجاهد از ام سلمه روایت کرده و به شمارههای ۹۲۴۰ و ۹۲۴۱ از دو طریق از ابن ابونجیح از مجاهد روایت و نزول آیه را هم ذکر کرده و از ام سلمه نام نبرده است. شاید این اسناد از روایتی که از ام سلمه نام برده بهتر باشد. با این وصف به مرسل که از قسم ضعیف است استدلال نمیشود. در سورۀ احزاب در بارۀ این موضوع به تفصیل بیان خواهد شد. خدا داناتر است. [۳۸۶] ابن کثیر ۱۹۴۴ به ابن ابوحاتم نسبت و اسنادش را بیان داشته است این ضعیف است در این اسناد اشعث بن اسحاق است که احادیث غریب را روایت کرده و شیخ آن جعفر بن ابومغیره حجت نیست، خصوصاً در احادیثی که از سعید بن جبیر روایت میکندو این حدیث از همان جمله است. [۳۸۷] ترجمه: «و براى هر چیزى از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان برجاى گذاشتهاند، میراث برانى قرار دادهایم و کسانى که پیمانتان [آنان را به شما] پیوند داده است، بهرهشان را به آنان بدهید. بىگمان خداوند بر همه چیز حاضر [و ناظر] است». [۳۸۸] ابوداود ۲۹۲۳ روایت کرده است، اسنادش ضعیف است، این خبر مرسل است ام سعد دختر سعد بن ربیح است. این خبر را ابن کثیر ۱۹۵۷ به شمارهگذاری محقق غریب گفته است. [۳۸۹] ترجمه: «مردان بر زنان سرپرستى دارند چرا که خداوند برخى از آنان (انسانها) را بر [برخى] دیگر برترى داده است و [نیز] به سبب آنکه [چیزى] از مالهایشان را بخشیدهاند. زنان نیکوکار فرمانبردارند، [اسرار همسرانشان را] به پاس آنچه خداوند برایشان حفظ کرده است، در غیبت [آنان] حفظ مىکنند. و زنانى که نافرمانى آنها را معلوم دارید، [در آغاز] به آنان پند دهید و [آن گاه] در خوابگاهها ترکشان کنید و در نهایت اگر باز نیامدند [به آهستگى] آنها را بزنید. آن گاه اگر از شما فرمان بردند، به زیان آنان [براى ستم به آنان] بهانه مجویید. خداوند بلند مرتبه بزرگوار است». [۳۹۰] این حدیث مرسل است و احادیثی را که حسن روایت میکندواهی هستند به حدیث بعدی نگاه کنید. [۳۹۱] ضعیف است، طبری ۹۳۰۸ از جریر بن حازم از حسن به قسم مرسل روایت کرده و این واهی است. با این وصف در این آیهای را از سورۀ طه که مکی است ذکر کرده و سورۀ نساء مدنی است. طبری ۹۳۰۵ از طریق قتاده از حسن به قسم مرسل بدون ذکر نزول آیۀ سورۀ طه روایت کرده است. واحدی ۳۱۱ و ۳۱۲، ابن ابوحاتم چنانچه در «تفسیر ابن کثیر» ۱ / ۵۰۳ آمده از چند طریق از حسن به قسم مرسل روایت کره اند. و طبری از مرسل قتاده ۹۳۰۶ و ۹۳۰۷ آورده اینها به حدیث قبلی شاهد نیستند، زیرا قتاده هم از حسن روایت کرده است، عبدالرزاق در تفسیر ۹۶۷ از قتاده روایت کرده است، طبری ۹۳۰۹ از مرسل حجاج از ابن جریج و از سدی ۹۳۰۱ به همین معنی به قسم مرسل روایت کرده است. [۳۹۲] گذشتند. [۳۹۳] مؤلف به ابن مردویه نسبت کرده و این که تنها ابن مردویه این را روایت کرده دلیل وهن آن است. [۳۹۴] طبری ۹۵۰۳ از ابن اسحاق روایت کرده اسناد آن ضعیف است به خاطر جهالت شیخ ابن اسحاق. ترجمه آیات: «[همان] کسانى که خود بخل مىورزند و مردم را [نیز] به بخل فرمان مىدهند و آنچه را که خداوند از فضل خویش به آنان داده است، نهان مىدارند. و براى کافران عذابى خوار کننده آماده ساختهایم. و آنان که مالهایشان را براى نمایاندن به مردم انفاق مىکنند و به خدا و روز قیامت مؤمن نیستند. و هرکس که شیطان همدم او باشد، [بداند که] بد همدمى است. و اگر به خدا و روز قیامت ایمان مىآوردند و از آنچه خداوند به آنان روزى داده است انفاق مىکردند، چه زیانى براى آنان داشت؟ و خداوند [به حال] آنان داناست». [۳۹۵] ترجمه: «اى مؤمنان، در حالى که مست باشید به نماز نزدیک نشوید تا آنکه بدانید چه مىگویید. و در حال جنابت [نیز] تا آنکه غسل کنید [به نماز نزدیک نشوید] مگر آنکه رهگذر باشید. و اگر بیمار یا در حال سفر باشید یا کسى از شما از جایگاه قضاى حاجت بیاید یا با زنان آمیزش کنید و آبى نیابید، آهنگ خاکى پاک کنید، آن گاه روى و دستانتان را مسح کنید. بىگمان خداوند بخشنده آمرزگار است». [۳۹۶] طبری ۹۶۴۲ و ۹۶۴۳، بیهقی ۱ / ۶، طبرانی ۷۹۵۹ از اسلع روایت کرده اند. در این اسناد ربیع بن بدر متهم به کذب است. هیثمی در مجمع الزوائد ۱ / ۲۶۲ میگوید: «ربیع بن بدر به اتفاق ضعیف است و در جای دیگر گفته: کذاب است» پس خبر واهی و بیاثر است. [۳۹۷] طبری ۹۵۶۹ این معضل بنابراین ضعیف است. [۳۹۸] طبری ۹۶۳۹ به قسم مرسل روایت کرده است. [۳۹۹] ترجمه: «آیا به آنان که بهرهاى از کتاب یافتهاند، ننگریستهاى که خواستار گمراهىاند و مىخواهند شما [نیز] راه را گم کنید». [۴۰۰] ضعیف است، طبری ۹۶۹۴ به اسناد ضعیف روایت کرده، زیرا شیخ ابن اسحاق مجهول است. [۴۰۱] ترجمه: «اى اهل کتاب، پیش از آنکه چهرههایى را محو کنیم، آن گاه آنها را واپس گردانیم یا چنان که «اهل شنبه» را لعنت کردیم، لعنتشان کنیم. به چیزى که تصدیق کننده آنچه [از کتابهاى آسمانى که] با شماست، نازل کردهایم، ایمان آورید و اراده خدا انجام شدنى است». [۴۰۲] ضعیف است، طبری ۹۷۲۹ و بیهقی در «دلائل» ۲ / ۵۳۴ روایت کردهاند اسناد آن به خاطر شیخ ابن اسحاق ضعیف است. به «تفسیر قرطبی» ۲۲۷۰ به تخریج محقق نگاه کنید. [۴۰۳] ترجمه: «به راستى خداوند [آن را] که به او شرک آورده شود، نمىبخشد و جز آن را براى هرکس که بخواهد، مىبخشد و هرکس که به خدا شرک آورد، گناهى بزرگ بربافته است». [۴۰۴] طبرانی ۴۰۶۳ از ابوایوب روایت کرده در این اسناد واصل بن سائب ضعیف است، هیثمی در مجمع الزوائد ۷ / ۵ و ابن کثیر به این نظرند. [۴۰۵] ترجمه: «آیا به آنان که خودشان را پاکیزه مىشمارند، ننگریستهاى؟ بلکه خداوند هر که را خواهد [نیک و] پاک مىدارد و به کمترین میزانى ستم نبینند». [۴۰۶] ابن کثیر ۲ / ۳۰۰ به تحقیق محقق به ابن ابوحاتم نسبت و اسناد آن را ذکر کرده که در آن ابن لهیعه ضعیف است. [۴۰۷] طبری ۹۷۴۳ – ۹۷۴۵ از مجاهد و ۹۷۴۶ از ابومالک و ۹۷۴۷ از عکرمه روایت کرده است، پس این روایات به مجموع قوی هستند. [۴۰۸] طبرانی ۱۱۶۴۵ و طبری ۹۷۹۱ از داود بن حصین از عکرمه از ابن عباس روایت کردهاند راویهای این ثقه اند، اما داود در احادیثی که از عکرمه روایت میکند، قوی نیست. و طبری ۹۷۹۲ و ۹۷۹۳ از داود از عکرمه به قسم مرسل روایت کرده، این حدیث دارای شواهد مرسل دیگر است که آن را به درجۀ صحیح میرسانند. به تفسیر طبری ۹۷۹۵ و ۹۷۹۶ و واحدی ۳۲۲ نگاه کنید. [۴۰۹] طبری ۹۷۹۷ از ابن اسحاق از محمد بن ابومحمد از عکرمه یا سعید از ابن عباس روایت کرده، اسنادش به خاطر شیخ ابن اسحاق ضعیف است. ترجمه آیات: «آیا به آنان که بهرهاى از کتاب یافتهاند ننگریستهاى که به بت و طاغوت ایمان مىآورند و درباره کافران مىگویند: اینان از مؤمنان راه یافتهترند. اینان کسانىاند که خداوند آنان را از رحمت خویش دور داشته است و هرکس که خدا [او را] از رحمتش دور بدارد، برایش یاورى نخواهى یافت. آیا آنان بهرهاى از فرمانروایى دارند؟ پس آن هنگام هم هموزن کمترین ذرّهاى به مردم نمىدهند. آیا با مردم بر آنچه که خداوند از فضل خویش به آنان داده است، حسد مىورزند؟ ما خود به آل ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و به آنان فرمانروایى بزرگ بخشیدیم». [۴۱۰] طبری ۹۸۲۸ روایت کرده در اسناد آن عطیۀ عوفی ضعیف است. [۴۱۱] در نسخههای دیگر «عفره» آمده. [۴۱۲] مرسل است، عمر بن عبدالله را بسیاری از علما ضعیف میدانند. [۴۱۳] ترجمه: «خداوند به شما فرمان مىدهد که امانتها را به اهلش بسپارید و چون در میان مردم حکم کنید به عدل [و انصاف] حکم کنید. نیکو چیزى است [آنچه] که خداوند شما را به آن اندرز مىدهد. خداوند شنواى بیناست». [۴۱۴] در نسخهها چنین آمده و این بدون شک تصحیف است به چند دلیل: شعبه از طبقۀ ابن جریج است، کتاب تفسیر ندارد، مؤلف این حدیث را در «در المنثور» ۲ / ۳۱۲ به ابن منذر و ابن جریر از ابن جریج و شوکانی ۱ / ۶۱۷ به ابن منذر و ابن جریر و ابن عساکر نسبت داده اند. ممکن مراد سیوطی «ابن ابوشیبه» بوده و عبارت «ابن ابو» افتاده و لفظ «شیبه» تصحیف شده باشد. زیرا ابن ابوشیبه از حجاج بن محمد بسیار روایت میکندو معلوم است که ابن ابوشیبه هم تفسیر دارد و هم مسند و هم مصنف. [۴۱۵] طبری ۹۸۵۱ از قاسم از حسن از حجاج از ابن جریج روایت کرده و این معضل است. [۴۱۶] ترجمه: «اى مؤمنان، از خداوند اطاعت کنید و از رسول [او] و صاحبان امرتان [هم] اطاعت کنید هر گاه در چیزى اختلاف کردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، آن را به خدا و رسول بازگردانید. این بهتر و نیک انجامتر است». [۴۱۷] صحیح است، بخاری ۴۵۸۴، مسلم ۱۸۳۴، ابوداود ۲۶۲۴، ترمذی ۱۶۷۲، نسائی ۷ / ۱۵۴ و ۱۵۵ و در تفسیر ۱۲۹، ابن جارود ۱۰۴۰، طبری ۹۸۶۲ و ۹۸۶۳ از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده اند. به قرطبی ۵ / ۲۶۰، مسلم ۱۸۴۰ و دیگران مراجعه کنید، قصۀ آن مشهور است. [۴۱۸] روح المعانی، همان منبع، ج ۵، ص ۶۶. [۴۱۹] ضعیف است، ابن مردویه چنانچه در «تفسیر ابن کثیر» ۱ / ۵۳۰ است از طریق حکم بن ظهیر از سدی از ابوصالح از ابن عباس روایت کرده، حکم بن ظهیر متروک است و ابوصالح که اسمش باذام است، در احادیثی که از ابن عباس ب روایت میکندثقه نیست، طبری ۹۸۶۶ از سدی روایت کرده آن معضل است، با این وصف در بارۀ سدی وقتی حدیث را به قسم موصول روایت کند، چیزهای گفتهاند و اگر به قسم معضل روایت کند، چگونه خواهد بود. و قصۀ خالد و عمار در صحیح بخاری به سیاق دیگری آمده، و در آن نزول آیه است. [۴۲۰] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۵، ۱۴۸. [۴۲۱] حسن است، طبرانی ۱۱ / ۱۲۰۴۵ و واحدی در اسباب نزول ۳۲۸ از ابن عباس روایت کرده اند، اسناد آن حسن است، حافظ ابن حجر عسقلانی، در اصابه ۴ / ۹ اسناد این حدیث را جید گفته است. ترجمه آیات: «آیا به کسانى که گمان مىبرند که آنان به آنچه بهسوی تو فرو فرستاده شده و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان آوردهاند، ننگریستهاى؟ مىخواهند که به طاغوت حکم برند حال آنکه فرمان یافتهاند که به او کفر ورزند و شیطان مىخواهد که آنها را به گمراهىاى دور و دراز افکند. و چون به آنان گفته شود بهسوی آنچه خداوند نازل کرده است و بهسوی رسول [خدا] آیید. آن منافقان را بینى که سخت از تو روى بر مىتابند. چگونه باشد که چون به سزاى عملکرد پیشینشان مصیبتى به آنان رسد، در حالى که به خدا سوگند مىخورند که جز نیکوکارى و آشتى دادن منظورى نداشتیم». [۴۲۲] طبری ۹۸۹۶ – ۹۸۹۸ از شعبی به قسم مرسل روایت کرده به معنی این حدیث شواهد است که با آن تقویه میشود و از آن جمله است حدیثی که پیشتر گذشت. برای معلومات بیشتر در «احکام القرآن» ابن عربی ۵۱۵ به تخریج محقق نگاه کنید. [۴۲۳] ترجمه: «سوگند به پروردگارت، [در حقیقت] ایمان نیاورند مگر آنکه در اختلافى که بین آنان در گرفت، تو را داور کنند. آن گاه از آنچه حکم کردى در خود هیچ دلتنگى نیابند و کاملا گردن نهند». [۴۲۴] بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابوداود و ابن ماجه. [۴۲۵] صحیح است، بخاری ۲۳۵۹ و ۲۳۶۱ و ۲۷۰۸ و ۲۵۸۵، مسلم ۲۳۵۷ ابوداود ۲۶۳۷، ترمذی ۱۳۶۳، نسائی ۸ / ۲۴۵ و در تفسیر ۱۳۰ ابن ماجه ۱۵ و ۲۴۸۰، احمد ۴ / ۵ و ۱۶۵، ابن حبان ۲۴، ابن جارود ۱۰۲۱، طبری ۹۹۱۷ و ۹۹۱۸ بیهقی ۶ / ۱۵۳ و ۱۵۴ و ۱۰ / ۱۰۶، واحدی در «اسباب نزول» ۳۳۳، بغوی ۲۱۸۷ و در تفسیر ۶۴۵ به شمارهگذاری محقق از چندین طریق از عروه بن زبیر از زبیر بن عوام روایت کرده اند، روایت اکثر چنین است، اما مسلم و بخاری به شمارۀ ۲۳۵۹ از عبدالله بن زبیر روایت کرده اند. [۴۲۶] طبرانی ۲۳ / ۶۲۵ از یعقوب بن سفیان از عمرو بن دینار از سلمه – مردی از فرزندان ام سلمه – از ام سلمه روایت کرده است. هیثمی در مجمع الزوائد ۷ / ۶ میگوید: یعقوب بن حمید را ابن حبان ثقه میداند و دیگران ضعیف میشمارند، حمیدی ۳۰۲ از ابن عیینه از عمرو بن دینار از سلمه – مردی از فرزندان ام سلمه – روایت کرده و از ام سلمه نام نبرده است، طبری ۹۹۱۹ از حمیدی با ذکر نام ام سلمه روایت کرده است. [۴۲۷] ابن کثیر ۲۱۱۵ به ابن ابوحاتم نسبت کرده و اسناد آن را تا سعید بیان داشته و این اسناد ضعیف است، با این که مرسل است در اسناد آن سعید بن عبدالعزیز در آخر عمر تغییر کرده و ضعیف است، چون مناکر زیادی را روایت کرده است. [۴۲۸] ضعیف است، ابن کثیر ۲۱۱۶ به شمارهگذاری محقق ذکر و به ابن ابوحاتم از طریق ابن لهیعه از ابوالاسود نسبت کرده است، این مرسل و ابن لهیعه ضعیفاست، برای معلومات بیشتر به احکام القرآن ۵۱۵ و زاد المسیر ۳۰۵ به شمارهگذاری محقق نگاه کنید. [۴۲۹] مرسل است، ضمره تابعی صغیر است ابن کثیر ۲۱۱۷ به شمارهگذاری محقق به دحیم نسبت و اسنادش را تا ضمره بیان کرده است. [۴۳۰] ترجمه: «و اگر بر آنان مقرّر مىکردیم که خویشتن را بکشید و یا از خانههایتان بیرون روید جز اندکى از آنان [حکم مقرّر را] انجام نمىدادند و اگر آنان، آنچه را که به آن پند داده مىشوند، انجام مىدادند، قطعا برایشان بهتر و در استوارى [ایمانشان] مؤثّرتر بود». [۴۳۱] طبری ۹۹۲۵ به قسم مرسل آورده. [۴۳۲] ترجمه: «و هرکس که از خداوند و رسول [او] فرمان برد، آنان در زمره کسانى خواهند بود که خداوند بر آنان انعام نموده است، از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان. و اینان نیک رفیقانى هستند». [۴۳۳] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۵، ص ۱۶۳ – ۱۶۴. [۴۳۴] ترجمه: «آیا به کسانى که به آنان گفته شد که [از جنگ] دست نگه دارید و نماز بگزارید و زکات بدهید، ننگریستهاى؟ که چون جهاد بر آنان مقرر شد ناگاه گروهى از آنان همچون ترس از خدا- یا به ترسى بیشتر- از مردم ترسیدند و گفتند: پروردگارا، چرا جهاد را بر ما مقرر کردى؟ چرا تا زمانى نزدیک به ما مهلت ندادى؟ بگو: بهرهمندى دنیا اندک است و آخرت براى کسى که پرهیزگارى کند، بهتر است و به کمترین میزانى ستم نمىبینید». [۴۳۵] ترجمه: «و هنگامى که خبرى از ایمنى یا بیم به آنان رسد، آن را شایع کنند. و اگر آن را به رسول [خدا] و صاحبان امرشان باز مىگرداندند، کسانى از آنان که آن را در مىیابند، [مصلحت] آن را مىشناختند. و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز اندکى، از شیطان پیروى مىکردید». [۴۳۶] صحیح است، مسلم ۱۴۷۹ از ابن عباس از عمر روایت کرده است، بازهم این روایت را بدون نزول آورده. به سورۀ احزاب خواهد آمد. [۴۳۷] ترجمه: «شما را چه شده است که در [باره] منافقان دو دسته شدهاید حال آنکه خداوند آنان را به [سزاى] آنچه مرتکب شدند سرنگون ساخت. آیا مىخواهید کسى را که خداوند [او را] بیراه گذارد، به راه آورید؟ و هرکس را خداوند بیراه گذارد براى او هیچ راهى نمىیابى». [۴۳۸] صحیح است، بخاری ۱۸۸۴ و ۴۰۵۰ و ۴۵۸۹، مسلم ۱۳۸۴ و ۲۷۷۶، ترمذی ۳۰۲۸، نسائی در «تفسیر» ۱۳۳، احمد ۵ / ۱۸۴ و ۱۸۷ و ۱۸۸، طبری ۱۰۵۵، واحدی ۳۴۱ از زید بن ثابت روایت کرده اند. [۴۳۹] لفظ «ابن» از «در المنثور» ۲ / ۳۴۰ و ابن کثیر ۲ / ۳۳۸ زیاد شد. [۴۴۰] مؤلف به «در المنثور» ۲ / ۳۴۰ به سعید بن منصور، ابن منذر و ابن ابوحاتم از عبدالعزیز بن محمد از زید بن اسلم از ابن سعد بن معاذ نسبت داده است. این اسناد ضعیف است و مرسل. از مرسل آن نام برده نشده پس به حکم مجهول است. [۴۴۱] ضعیف است، احمد ۱ / ۱۹۲، واحدی در اسباب نزول ۳۴۲ از ابوسلمه بن عبدالرحمن بن عوف از پدرش به این معنی روایت کرده اند، این اسناد منقطع است. ابوسلمه از پدرش هیچ نشنیده و ابن اسحاق مدلس و به شکل عنعنه روایت کرده است، طبری ۱۰۰۶۴ از سدی به قسم مرسل روایت کرده که آن ضعیف است. آنچه شیخین در این باره روایت کردهاند آن درست است. [۴۴۲] ترجمه: «مگر آنان را که با گروهى که بین شما و آنان پیمانى است، پیوند دارند یا در حالى [به نزد] شما آیند که دلهایشان از آنکه با شما یا با قومشان کار زار کنند، به تنگ آمده باشد. و اگر خدا مىخواست آنان را بر شما چیره مىگرداند، و با شما مىجنگیدند. پس اگر از شما کناره گیرند و با شما جنگ نکنند و [پیام] آشتى به شما بفرستند، [بدانید که] خداوند براى شما بر [زیان] آنان راهى قرار نداده است». [۴۴۳] ضعیف است، ابن کثیر ۲۱۶۶ به شمارهگذاری محقق به این ابوحاتم از علی بن زید از حسن نسبت داده است. علی ضعیف و بین حسن و سراقه انقطاع است چنانچه در «تهذیب» ۳ / ۳۹۶ است. اگر گفته شود که حسن تصریح کرده که از سراقه شنیده؟ در جواب باید گفت: سبب این یا علی بن زید است، زیرا او ضعیف و احادیث منکر را روایت میکند. یا این که سراقه این قصه را به اهالی مدینه گفته و حسن خود را یکی از آنها میشمارد مثل این که خودش از سراقه شنیده باشد. [۴۴۴] در نسخهها «جذیمه» آمده ثبت از «زاد المسیر» ۱ / ۴۴۵ و تفسیر شوکانی ۱ / ۶۳۷. [۴۴۵] مؤلف به ابن ابوحاتم از ابن عباس نسبت کرده و من به اسناد آن آگاه نشدم. در تفسیر طبری ۱۰۰۷۷ از ابن جریج از عکرمه روایت شده و از ابن عباس نامبرده نشده است. [۴۴۶] طبری ۱۰۰۵۸ و ۱۰۰۵۹ از مجاهد روایت کرده در تفسیر مجاهد ۱ / ۱۶۸ مفصل است. [۴۴۷] ترجمه: «و مؤمنى را نسزد که مؤمنى [دیگر] را بکشد، مگر آنکه [قتل] به خطا [وقوع یابد] و کسى که مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، باید بردهاى مؤمن را آزاد سازد، و به خانواده او خونبهایى پرداخت کند. مگر آنکه [آنان] گذشت کنند، پس اگر [مقتول] از قومى باشد که با شما دشمنند و او مؤمن باشد، پس [قاتل] باید بردهاى مؤمن را آزاد کند. و اگر از قومى باشد که بین شما و آنان عهدى در میان است باید خونبهایى به خانواده او پرداخت کند و بردهاى مؤمن را آزاد کند. هرکس که [بردهاى] نیافت باید که دو ماه پیاپى روزه بگیرید. [قانونگذارى کفّاره] براى پذیرش توبه از جانب خداوند است و خداوند داناى فرزانه است». [۴۴۸] روائع البیان تفسیر آیات احکام، محمد علی صابونی، ج ۱، ص ۴۹۵. [۴۴۹] طبری ۱۰۰۷۹ از عکرمه به قسم مرسل روایت کرده است. [۴۵۰] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۵، ص ۲۰۴. [۴۵۱] طبری از سدی ۱۰۰۹۸، از عکرمه ۱۰۰۹۷ و از مجاهد ۱۰۰۹۵ و ۱۰۰۹۶ به قسم مرسل روایت کرده، واحدی در اسباب نزول ۳۴۳ مختصراً و بیهقی ۸ / ۷۲ از عبدالرحمن بن قاسم از پدرش به قسم مرسل روایت کرده است. امید این روایات به مجموع قوی شوند. [۴۵۲] ترجمه: «و هرکس مؤمنى را از روى عمد بکشد، جزایش جهنّم است که در آن جاودانه خواهد بود. و خداوند بر او خشم گیرد و از رحمت خویش دورش دارد و عذابى بزرگ براى او آماده خواهد ساخت». [۴۵۳] طبری ۱۰۱۹۱ از این طریق روایت کرده و واحدی ۳۴۴ به کلبی از ابوصالح از ابن عباس نسبت داده. [۴۵۴] ترجمه: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که در راه خدا (برای جهاد) رهسپار شدید، پس بررسی کنید، و به کسی که بر شما سلام کرد (و اظهار صلح و اسلام نمود) نگویید: «مؤمن نیستی» تا اینکه (غنایم و) سرمایه ی ناپایدار دنیا به دست آورید، زیرا غنیمتهای بسیاری (برای شما) نزد خداست، شما نیز پیش از این چنین بودید، آنگاه خداوند بر شما منت گذارد (و هدایت شدید) بنابراین بررسی کنید، که هر آیینه خداوند به آنچه انجام میدهید؛ آگاه است». [۴۵۵] صحیح است، ترمذی ۳۰۳۰، احمد ۱ / ۲۲۹ و ۲۷۲ و ۳۲۴، طبری ۱۰۲۲۲، طبرانی ۱۱۷۳۱، حاکم ۲ / ۲۳۵، بیهقی ۹ / ۱۱۵، واحدی در اسباب نزول ۳۴۶ از چندین طریق از عکرمه روایت کرده اند. این حدیث را حاکم صحیح میداند و ذهبی نیز با آن موافق است. ترمذی میگوید: این حدیث است. بخاری ۴۵۹۱، مسلم ۳۰۲۵، ابوداود ۳۹۷۹، طبری ۱۰۲۱۹ – ۱۰۲۲۱، واحدی ۳۴۵ و بیهقی ۹ / ۱۱۵ از چند طریق از سفیان بن عینه از عمرو بن دینار از عطاء از ابن عباس به این معنی روایت کرده اند. [۴۵۶] حسن است، بزار ۲۲۰۲ و طبرانی در معجم کبیر روایت کرده اند، اسناد آن حسن است، هیثی در مجمع الزوائد ۷ / ۸ میگوید: «این را بزار روایت کرده اسناد آن جید است»، بین این دو حدیث بعدی جمع ممکن است که هرکدام حادثۀ جداگانه باشد. [۴۵۷] حسن است، احمد ۶ / ۱۱، طبری ۵ / ۱۴۰، بیهقی در «دلائل» ۴ / ۳۰۵ و واحدی ۳۴۹ از ابوحدرد از پدرش روایت کرده اند، اسناد آن حسن است. به «تفسیر شوکانی» ۶۹۲ به تخریج محقق نگاه کنید. [۴۵۸] طبری ۱۰۲۱۶ از ابن عمر روایت کرده، اسناد آن ضعیف است، در این اسناد ابن اسحاق مدلس و سفیان بن وکیع واهی است. و دارای شواهد میباشد بدون آخر آن. [۴۵۹] کلبی متروک متهم و استادش ضعیف، پس اسناد جداً ضعیف است. حافظ در «الکشاف» ۱ / ۵۵۲ به همین اسناد به ثعلبی نسبت کرده است. [۴۶۰] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۵، ص ۲۲۴. [۴۶۱] ترجمه: «(هرگز) مؤمنانی که بدون بیماری و آسیب، از جهاد باز نشستند، با مجاهدانی که در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند، یکسان نیستند، خداوند کسانی را که با مال و جان شان جهاد کردند؛ بر بازنشستگان (ترک کنندگان جهاد باعذر) مرتبه برتری بخشیده است، و خداوند به هر یک (از آنها) وعدهی نیکو (= بهشت) داده است. و خداوند مجاهدان را بر قاعدان (= بازنشستگان) با پاداشی بزرگ برتری بخشیده است». [۴۶۲] صحیح است، بخاری ۴۵۴۹، مسلم ۱۸۹۸، ترمذی ۱۶۷۰، نسائی ۶ / ۱۰ طبری ۱۰۲۳۸، بیهقی ۹ / ۲۳ روایت کرده اند. [۴۶۳] صحیح است، بخاری ۲۸۳۲ و ۴۵۹۲، ترمذی ۳۰۳۳، نسائی ۶ / ۹ و ۱۰، احمد ۵ / ۱۸۴، ابن حبان ۴۷۱۳، طبری ۱۰۲۴۴، ابن جارود ۱۰۳۴ طبرانی ۴۸۱۴ و ۴۸۹۹، ابونعیم در «دلائل» ۱۷۵ همه از سهل بن سعد ساعدی روایت کرده اند. [۴۶۴] طبری ۱۰۲۴۳ و طبرانی ۵۰۵۳ روایت کرده اند، در این خصوص احادیث دیگر هم است و این حدیث مشهور است. [۴۶۵] ابن حبان ۴۷۱۲، طبرانی ۱۸ / ۸۵۶، بزار ۲۲۰۳، ابویعلی ۱۵۸۳ روایت کرده اند. هیثمی ۹۴۴۴ میگوید: این را ابویعلی روایت کرده رجال آن ثقه اند. [۴۶۶] جید است، ترمذی ۳۰۳۲، نسائی در «تفسیر» ۱۳۷ روایت کرده اند. ترمذی میگوید: این حدیث از همین وجه حسن غریب است، اسناد آن جید و راویهای آن ثقه و مشهورند. [۴۶۷] ترجمه: «همانا کسانی که فرشتگان جانشان را گرفتند در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند (فرشتگان) به آنان گفتند: شما در چه حالی بودید؟ گفتند: ما در زمین مستضعف بودیم (فرشتگان) گفتند: مگر سر زمین خدا، پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ بنابراین جایگاهشان دوزخ است و بدجایی است». [۴۶۸] فتح الباری شرح صحیح البخاری ۴۵۰۶. [۴۶۹] صحیح است، بخاری ۴۵۹۶ و ۷۰۶۵، نسائی در «تفسیر» ۱۳۹ و طبری ۱۰۲۶۶ روایت کرده اند. [۴۷۰] طبری ۱۰۲۶۹ از عکرمه به قسم مرسل روایت کرده در این روایت نامها را هم ذکر کرده است. [۴۷۱] طبری ۱۲۲۶۰ روایت کرده در این اسناد قیس بن ربیع قوی نیست. [۴۷۲] بزار ۲۲۰۴ و طبرانی ۱۰۲۶۵ از ابن عباس روایت کرده اند، اسناد آن قوی و راویهای آن ثقه اند. [۴۷۳] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۵، ص ۲۳۴. [۴۷۴] ترجمه: «و هرکس در راه خدا هجرت کند، در زمین جایگاه بسیار و گشایشى [در زندگى] یابد و کسى که هجرتکنان بهسوی خداوند و رسول او از خانهاش بیرون رود، آن گاه مرگ او را دریابد، پاداشش بر خداوند است و خداوند آمرزنده مهربان است». [۴۷۵] ابویعلی ۲۶۷۹ و طبرانی ۱۱۷۰۹ روایت کرده اند، اسناد آن به خاطر اشعث بن سوار ضعیف است، طبری ۱۰۲۹۹ از وجه دیگر از عکرمه از ابن عباس به همین معنی روایت کرده در این اسناد شریک حفظ خوب ندارد، پس خبر قوی نیست. [۴۷۶] طبری ۱۰۲۹۰ – ۱۰۲۹۸. [۴۷۷] به نسخهها به «باوردی» تصحیف شده است. [۴۷۸] به نسخهها به «حرام» تصحیف شده است. [۴۷۹] ابن کثیر ۲۲۲۵ به شمارهگذاری محقق به ابن ابوحاتم نسبت و اسناد آن را بیان کرده، این ضعیف است، زیرا عروه بنا به روایت صحیح از پدر خود نشنیده و در اسناد آن منذر بن عبدالله مجهول و متن منکر است. حدیثی که پیش گذشت صحیح است. ابن کثیر میگوید: این اثر جداً غریب است، زیرا قصه در مکه واقع شده و آیه در مدینه نزول یافته است. [۴۸۰] ترجمه: «و چون در زمین سفر کنید اگر بترسید کافران شما را به بلا افکنند، در آنکه [مقدارى] از نماز بکاهید، گناهى بر شما نیست. قطعا کافران براى شما دشمن آشکار هستند. و چون [به هنگام خوف] در میان آنان باشى و براى آنان نماز برگزار کنى، باید گروهى از آنها همراه با تو [به نماز] بایستند و باید اسلحهشان را بر گیرند. و چون سجده کنند [گروه دیگر] باید پشت سرتان باشند. و باید گروه دیگر که نماز نگزاردهاند، بیایند و با تو نماز گزارند و باید که احتیاط خود را حفظ و سلاحهاى خود را برگیرند. کافران آرزو دارند، اى کاش از سلاحهاى خود و متاع خویش غافل شوید، که یکباره بر شما یورش برند. و اگر براى شما از باران رنجى باشد یا بیمار باشید، در آنکه اسلحه خود را [بر زمین] نهید، بر شما گناهى نیست. ولى احتیاط خود را حفظ کنید. بى گمان خداوند براى کافران عذابى خوار کننده آماده کرده است». [۴۸۱] جید است، ابوداود ۱۲۳۶، نسائی ۳ / ۱۷۶ – ۱۷۸، ابن بوشیبه ۲ / ۴۶۵، طیالسی ۱۳۴۷، احمد ۴ / ۵۹ و ۶۰، دارقطنی ۲ / ۵۹ و ۶۰، ابن حبان ۲۸۷۵ و ۲۸۷۶ طبری ۱۰۳۸۳، حاکم ۱ / ۳۳۷ و ۳۳۸، واحدی در «اسباب نزول» ۳۵۹، بیهقی ۳ / ۲۵۴ و ۲۵۵، بغوی در «شرح سنت» ۱۰۹۱ از چند طریق از منصور از مجاهد از ابوعیاش روایت کرده اند. حاکم این را صحیح گفته و ذهبی هم موافق است، دار قطنی میگوید: این حدیث صحیح است، بیهقی هم چنین گفته و حافظ ابن حجر آن را در «اصابه» ۴ / ۱۴۳ جید دانسته است. [۴۸۲] ترمذی ۳۰۳۸ و نسائی ۲ / ۱۴۲ روایت کرده انأ، ترمذی میگوید: حسن صحیح غریب است. [۴۸۳] طبری ۱۰۳۸۰ – ۱۰۳۸۲ از دو طریق از ابوزبیر از جابر روایت کرده اند، رجال آن ثقه هستند. [۴۸۴] طبری ۱۰۳۷۸ روایت کرده به ماقبل خود شاهد است. [۴۸۵] بخاری ۴۵۹۹، نسائی در «الکبری» ۱۱۱۲۱ بدون نزول آیه روایت کرده اند. آنچه در روایات پیش آمد صحیح است. [۴۸۶] ترجمه آیات: «ما کتاب را به راستى به تو نازل کردهایم تا با آنچه خداوند به تو نمایانده است، بین مردم حکم کنى و براى [جانبدارى از] خیانتکاران مدافع مباش. و از خداوند آمرزش بخواه، که خداوند آمرزنده مهربان است. و از کسانى که به خود خیانت مىورزند، دفاع مکن. بى گمان خداوند کسى را که خیانت پیشه گناهکار باشد، دوست نمىدارد. [گناهانشان را] از مردم نهان مىدارند، حال آنکه [نمىتوانند] از خداوند نهان دارند و او هنگامى که شبانه سخنى را تدبیر مىکنند که خداوند نمىپسندد، با آنان است و خداوند به آنچه مىکنند، احاطه دارد. بهوش باشید، شما اى کسانى که در زندگانى دنیا از آنان دفاع کردید، چه کسى در روز قیامت از آنان دفاع خواهد کرد؟ یا چه کسى کار ساز آنان خواهد بود؟. و هرکس که بدى کند یا بر خویشتن ستم روا دارد، آن گاه از خداوند آمرزش بخواهد، خداوند را آمرزنده مهربان مىیابد. و هرکس که مرتکب گناهى شود، تنها آن را به زیان خودش مرتکب مىشود و خداوند داناى فرزانه است. و هرکس خطایى یا گناهى انجام دهد، آن گاه بى گناهى را به آن متّهم کند، در حقیقت بهتان و گناه آشکارى را عهدهدار شده است. و اگر فضل خدا و رحمتش بر تو نبود، قطعا گروهى از آنان آهنگ [آن] مىکردند که تو را گمراه کنند و جز خودشان را گمراه نمىکنند و هیچ زیانى به تو نمىرسانند و خداوند کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بس بزرگ است». [۴۸۷] ترجمه: «و هرکس پس از آنکه هدایت براى او روشن شد با رسول [خدا] مخالفت ورزد و جز از راه و رسم مؤمنان پیروى کند او را به آنچه روى کرده واگذاریم و او را به جهنّم در آوریم. و بد جایگاهى است. خداوند نمىبخشد که به او شرک آورده شود و جز آن را براى هرکس که بخواهد، مىآمرزد و هرکس به خداوند شرک آورد، به گمراهى دور و درازى گرفتار آمده است». [۴۸۸] ترجمه: «[وعده خدا] بر وفق آرزوى شما و [هم] آرزوى اهل کتاب نیست. هرکس کار بدى انجام دهد، به آن جزا داده مىشود و جز خداوند یار و مددکارى براى خود نمىیابد». [۴۸۹] طبری ۱۰۴۹۵ و ۱۰۴۹۷ از مسروق به صورت مرسل روایت کرده است. [۴۹۰] طبری ۱۰۴۹ تا ۱۰۵۰۹. [۴۹۱] ترجمه: «و هر کس، مرد یا زن در حالى که مؤمن است [کارى] از کارهاى شایسته انجام دهد، اینان به بهشت در آیند و به کمترین میزانى ستم نمىبینند». [۴۹۲] طبری ۱۰۴۹۶ از مسروق به قسم مرسل روایت کرده است. [۴۹۳] ترجمه: «و درباره زنان از تو فتوى مىطلبند، بگو: خداوند در مورد آنان به شما فتوى مىدهد. و [همچنین] آنچه در کتاب بر شما خوانده مىشود: درباره زنان یتیمى که آنچه را که براى آنان مقرر شده است به آنان نمىدهید و مىخواهید که با آنان ازدواج کنید. و [نیز در مورد] کودکان ناتوان و آنکه با یتیمان به داد رفتار کنید. و کار نیکى که انجام مىدهید، خداوند به آن داناست». [۴۹۴] بخاری ۴۶۰۰، مسلم ۳۰۱۸، ابوداود ۲۰۶۸، نسائی در «تفسیر» ۱۴۴، واحدی ۳۶۸ در «اسباب نزول» بیهقی ۷ / ۱۴۱ و ۱۴۲، طبری ۱۰۵۵۹ همه از عروه از پدرش از عایشه روایت کرده اند. [۴۹۵] طبری ۱۰۵۵۷ از سدی روایت کرده این مرسل و ضعیف است و نزول این آیه در بارۀ جابر جداً منکر است. [۴۹۶] ترجمه: «و اگر زن از شوهرش سرکشى یا روگردانى ببیند، گناهى بر هر دوى آنان نیست که در بین خود به خوبى آشتى برقرار سازند و آشتى کردن بهتر است. و دلها همواره در معرض بخل قرار دارند و اگر نیکى کنید و پروا دارید بدانید که خداوند به آنچه مىکنید، آگاه است». [۴۹۷] ابوداود ۲۱۳۵ و حاکم ۲ / ۱۸۶ از عایشه ل روایت کرده اند. حاکم این را صحیح شمرده و ذهبی نیز با او موافق است اسناد آن حسن است به خاطر عبدالرحمن بن ابوزناد، خبر سوده را مسلم ۱۴۶۳، ابن حبان ۴۲۱۱ از عایشه ل بدون نزول آیه روایت کردهاند و هم بخاری ۵۲۱۲، مسلم ۱۴۶۳ نسائی در «سنن کبری» ۷۹۳۴، ابن ماجه ۱۹۷۲، به طور مختصر و بیهقی ۷ / ۷۴ و ۷۵ از عایشه به طور مطول آورده و در آن نزول آیۀ نیست. به «تفسیر قرطبی» ۲۴۸۱ به تخریج محقق نگاه کنید. [۴۹۸] ترمذی ۳۰۴۰ و طبری ۱۰۶۱۳ از ابن عباس به همین کلمات روایت کرده اند. ترمذی میگوید: حسن غریب است. [۴۹۹] مرسل است، شافعی ۱ / ۲۵۰، واحدی ۳۷۰ و بیهقی ۷ / ۲۹۶ از ابن مسیب به قسم مرسل روایت کرده اند. مالک ۲ / ۵۴۸ و ۵۴۹ و حاکم ۲ / ۳۰۸ از رافع بن خدیج بدون نزول آیه آورده اند، حاکم به شرط شیخین صحیح میداند و ذهبی هم با وی موافق است. [۵۰۰] ابن ماجه ۱۹۷۴ از عایشه روایت کرده راویهای آن ثقه هستند، اما عمر بن علی مدلس است. بخاری ۲۴۵۰ و ۵۱۳۱، مسلم ۳۰۲۱ و نسائی در تفسیر ۱۴۵ از هشام بن عروه از پدرش از عایشه به این معنی روایت کرده اند، این اسناد دارای چندین طریق است. [۵۰۱] طبری ۱۰۶۲۷ به سند صحیح از سعید بن قسم مرسل روایت کرده است. [۵۰۲] ترجمه: «اى مؤمنان، به داد استوار [و] براى خدا گواه باشید و اگر چه به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندان [شما] باشد. اگر چه [مدّعى علیه] بىنیاز یا فقیر باشد که [در هر حال] خداوند به آنان مهربانتر است. پس از خواسته [هاى نفسانى] پیروى مکنید که از [حقّ] بگذرید و اگر زبان به تحریف گشایید یا روى گردانید، [بدانید که] خداوند به آنچه مىکنید آگاه است». [۵۰۳] طبری ۱۰۶۸۳ به قسم مرسل از سدی روایت کرده و این مرسل و ضعیف است. و این که تنها سدی این قضیه را سبب نزول آیه میداند نشانۀ وهن آن است. [۵۰۴] ترجمه: «خداوند بانگ برداشتن به بدزبانى را جز از [جانب] کسى که ستم دیده باشد، دوست ندارد. و خداوند شنواى داناست». [۵۰۵] مرسل و از قسم ضیعف است، عبدالرزاق ۶۵۴ و طبری ۱۰۷۶۵ و ۱۰۷۶۶ از مجاهد به همین معنی آمده روایت کرده اند. تخصیص آیه به مثل این سبب درست نیست صحیح عموم آیه است. [۵۰۶] ترجمه آیات: «اهل کتاب از تو مىخواهند که کتابى از آسمان بر آنها فرود آورى، آنان بزرگتر از این را از موسى خواستند، گفتند: خداوند را آشکارا به ما بنمایان. پس به [سزاى] گناهشان صاعقه آنان را در گرفت، آن گاه پس از آنکه معجزهها برایشان آمد، گوساله را [به پرستش] گرفتند، سپس از این [گناه] در گذشتیم و به موسى حجّتى آشکار دادیم. و به [موجب] پیمانشان [کوه] طور را بر فرازشان برافراشتیم و به آنان گفتیم: سجدهکنان به دروازه در آیید و به آنان گفتیم. در [باره روز] شنبه از حدود [الهى] مگذرید و پیمانى استوار از آنان گرفتیم. پس به [سزاى] پیمان شکنىشان و انکارشان [نسبت] به آیات خدا و به ناحق کشتن پیامبران از سوى آنان و [این] گفتهشان که دلهایمان در پرده است. [آنان را از نظر انداختیم] بلکه خداوند به سبب کفرشان بر [دلهاى] آنان مهر نهاد، پس جز اندکى ایمان نمىآورند. و [نیز] به سزاى کفرشان و بهتانى بزرگ که به مریم زدند». [۵۰۷] ترجمه: «ما چنان که به نوح و پس از او بر پیامبران وحى کردیم و [چنان که] به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و نوادگان [او] و عیسى و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحى کردیم به تو [نیز] وحى کردهایم و به داوود زبور دادیم». [۵۰۸] طبری ۱۰۸۴۵ از ابن اسحاق از محمد بن ابومحمد از عکرمه یا سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده اند، شیخ ابن اسحاق مجهول است. [۵۰۹] ترجمه: «آرى خداوند به [حقّانیت] آنچه بر تو نازل کرده است گواهى مىدهد که آن را به علم خود نازل نموده است و فرشتگان [نیز] گواهى مىدهند. و خداوند به [عنوان] گواه بس است». [۵۱۰] طبری ۱۰۸۵۴ از طریق ابن اسحاق با اسناد قبلی روایت کرده این ضعیف است. [۵۱۱] ترجمه: «از تو فتوى مىطلبند. بگو: خداوند در [باره] کلاله براى شما فتوى مىدهد. اگر مردى بمیرد که فرزندى ندارد. و خواهرى دارد، پس یک دوّم میراث از آن اوست.- و [اگر آن خواهر بمیرد] اگر فرزندى نداشته باشد او [برادرش به طور کامل] از او ارث مىبرد- اما اگر [خواهران] دو نفر باشند، دو سوّم ترکه از آن آنان است. و اگر مردان و زنانى برادر و خواهر باشند، آن گاه مرد همانند سهم دو زن را خواهد داشت. خداوند [احکام خود را] براى شما روشن مىسازد تا گمراه نشوید. و خداوند به همه چیز داناست». [۵۱۲] نسائی در «سنن کبری» ۶۳۲۴ و ۶۳۲۵ از ابوزبیر روایت کرده است راویهای آن ثقه هستند. بخاری ۱۹۴، مسلم ۱۶۱۶، ابوداود ۲۸۸۶، ترمذی ۲۰۹۸، بیهقی ۶ / ۲۳۱، احمد ۳ / ۲۹۸، ابویعلی ۲۰۱۸، طیالسی ۱۹۴۵، طبری ۱۰۸۷۳، واحدی ۳۷۸ از وجوه دیگر به همین معنی به قسم صحیح از جابر روایت کرده اند. به «احکام القرآن» ابن عربی ۵۹۳ به تخریج محقق نگاه کنید. [۵۱۳] اسباب نزول آیۀ ۱۱ – ۱۲ حدیث شماره ۲۶۳. [۵۱۴] طبری ۱۰۸۷۰ از ابن مسیب روایت کرده این مرسل است در اسناد آن سفیان بن وکیع ضعیف است. صحیح نیست که به سبب سؤال عمر نازل شده باشد به صحیح مسلم ۱۶۱۷ معارض آن آمده است.