اسباب نزول آیات قرآن کریم ترجمه لباب النقول

فهرست کتاب

سورۀ حجرات

سورۀ حجرات

این سوره مدنی و ۱۸ آیه است

اسباب نزول آیۀ ۱ – ۵: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١.

۹۷۹- بخاری و غیره از طریق ابن جریج از ابن ابوملیکه از عبدالله بن زبیر س روایت کرده اند: سوارانی به نمایندگی از بنی تمیم نزد رسول خدا ج آمدند. ابوبکر صدیق پیشنهاد کرد که قعقاع بن معبد را فرماندار بنی تمیم تعیین کن، عمر فاروق گفت: اقرع بن فاروق گفت: قصد من مخالفت با تو نبود، باهم مجادله کردند تا این که صداشان بسیار بلند شد. آنگاه در باره کلام عزیز ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ وَلَا تَجۡهَرُواْ لَهُۥ بِٱلۡقَوۡلِ كَجَهۡرِ بَعۡضِكُمۡ لِبَعۡضٍ أَن تَحۡبَطَ أَعۡمَٰلُكُمۡ وَأَنتُمۡ لَا تَشۡعُرُونَ٢ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ عِندَ رَسُولِ ٱللَّهِ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱمۡتَحَنَ ٱللَّهُ قُلُوبَهُمۡ لِلتَّقۡوَىٰۚ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٌ عَظِيمٌ٣ إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ أَكۡثَرُهُمۡ لَا يَعۡقِلُونَ٤ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ صَبَرُواْ [۱۲۵۰]، نازل شد [۱۲۵۱].

۹۸۰- ک: ابن منذر از حسن س روایت کرده است: عده‌ای از مردم روز دهم ذی الحجه قربانی‌های خود را پیش از رسول الله سر بریدند. پیامبر به آن‌ها دستور داد که دوباره قربانی کنند. پس آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِ نازل شد [۱۲۵۲].

۹۸۱- ابن ابوالدنیا در کتاب «اضاحی» روایت کرده است: یک نفر قبل از نماز عید قربان قربانی خود را ذبح کرد پس این آیۀ نازل گردید.

۹۸۲- طبرانی در «معجم اوسط» از عایشه ل روایت کرده است: عده‌ای پیش از ماۀ رمضان قبل از رسول خدا روزه گرفتند. [روزۀ رمضان] بنابراین آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِ نازل شد [۱۲۵۳].

۹۸۳- ک: ابن جریر از قتاده روایت کرده است: عده‌ای از مردم می‌گفتند: کاش در بارۀ چنین و چنان چیزها وحی نازل می‌شد. آنگاه خدا ﴿لَا تُقَدِّمُواْ بَيۡنَ يَدَيِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِ را نازل کرد [۱۲۵۴].

۹۸۴- ک: و از او روایت کرده است: مرسوم بود که صدای خود را در حضور رسول الله بلند می‌کردند و بلند سخن می‌گفتند، پس خدا أ آیۀ ﴿لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ را نازل کرد [۱۲۵۵].

۹۸۵- ک: و همچنین از محمد بن ثابت بن قیس بن شماس نیز روایت کرده است: وقتی این کلام جلیل ﴿لَا تَرۡفَعُوٓاْ أَصۡوَٰتَكُمۡ فَوۡقَ صَوۡتِ ٱلنَّبِيِّ نازل گشت، ثابت بن قیس در سر راه نشسته گریه می‌کرد. عاصم بن عدی بن عجلان از کنار او گذشت و گفت: علت گریۀ تو چیست؟ گفت: صدای من بلند است، می‌ترسم این آیه در حق من نازل شده باشد. عاصم سخن او را به پیامبر رساند. او ج ثابت را خواست و گفت: آیا خوشنود نمی‌شوی که به خوبی و پسندیدگی زندگی کنی و به راۀ خدا شهید و وارد بهشت کردی، گفت: خوش حالم اما صدای خویش را هرگز از صدای پیامبر بلند نمی‌کنم. پس خدا آیۀ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصۡوَٰتَهُمۡ... را نازل کرد [۱۲۵۶].

۹۸۶- طبرانی و ابویعلی با سند حسن از زید بن ارقم س روایت کرده اند: مردانی از عرب نزدیک حجره‌های نبی اکرم آمدند و با صدای بلند گفتند: ای محمد، ای محمد. آنگاه خداوندأ آیۀ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ ٱلۡحُجُرَٰتِ... را نازل کرد [۱۲۵۷].

۹۸۷- ک: عبدالرزاق از معمر از قتاده روایت کرده است: مردی خدمت نبی اکرم آمد و گفت: ای محمد! بدون شک مدح و ستایش من زینت است و پایین آوردن مقام و منزلت من زشت و ناپسند. نبی ج گفت: آن ذات پاک یکتاست که ستودنش زینت و نکوهشش ناپسند است. پس آیۀ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يُنَادُونَكَ... نازل شد [۱۲۵۸].

این حدیث مرسل است و دارای شواهد مرفوع از قبیل حدیث.

۹۸۸- ترمذی از براء و دیگران این حدیث را بدون نزول آیه روایت کرده است [۱۲۵۹].

۹۸۹- ک: ابن جریر به همین معنی از حسن روایت کرده است [۱۲۶۰].

۹۹۰- ک: احمد با سند صحیح از اقرع بن حابس س روایت کرده است: او [اقرع] رسول خدا را از پشت حجره‌ها صدا کرد. کسی جوابش را نداد. پس گفت: ای محمد ستایش من زینت و نکوهش من زشت است. پیامبر گفت: این صفات خاصۀ خداست [۱۲۶۱].

۹۹۱- ک: ابن جریر و دیگران از اقرع همینگونه روایت کرده اند: او نزد رسول الله آمد و گفت: ای محمد، به حضور ما بیا، پس این آیه نازل گردید.

اسباب نزول آیۀ ۶ – ۸: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ٦.

۹۹۲- احمد و دیگران به سند قوی از حارث بن ضِرار خُزاعی س روایت کرده اند: خدمت رسول خدا ج آمدم، به اسلام دعوتم کرد، گفتارش را پذیرفتم و اسلام آوردم به پرداخت زکات دستورم داد با ادای زکات موافقت کردم و گفتم: ای رسول خدا! به نزد قوم خودم می‌روم و آن‌ها را به اسلام و ادای زکات دعوت می‌کنم، هرکه دعوتم را پذیرفت زکاتش را جمع می‌کنم، خودت در فلان وقت شخصی را به نزدم بفرست تا زکات جمع‌آوری شده را برایت بفرستم، چون حارث زکات را جمع کرد و موقع معین فرا رسید برای رسول خدا گرفتاری‌های پیش آمد و نزد او کسی را نفرستاد، حارث گمان کرد حادثه‌ای پیش آمده و رسول الله خشمگین شده است. بنابراین، سران قوم خود را جمع کرد و گفت: رسول خدا ج وقت تعیین کرده بود تا کسی را برای گرفتن زکات جمع‌آوری شده به نزد من بفرستد. هیچگاه رسول خدا خلاف وعده کار نمی‌کند. برای نیامدن نمایندۀ او هیچ علتی نمی‌دانم، مگر این که بر ما خشم گرفته است خودمان برویم و زکات را به رسول خدا برسانیم. پیامبر ولید بن عقبه را فرستاد تا زکات جمع‌آوری شده در نزد حارث را از او بگیرد چون ولید آنجا رفت ترسید و برگشت و به رسول خدا گفت: حارث زکات را به من نداد و خواست مرا بکشد. رسول الله ج گروهی از سپاۀ اسلام را آماده کرد و به‌سوی حارث فرستاد. حارث با بزرگان قوم به‌سوی مدینه می‌آمدند که ناگاه با لشکر اعزامی پیامبر روبرو شدند. حارث به لشکر اسلام گفت: به کجا اعزام شده اید، گفتند: به جنگ تو، گفت: برای چه، گفتند: پیامبر ولید بن عقبه را به نزدت فرستاده بود. او برگشت و برای پیامبر گفت: تو زکات را به او نپرداختی و قصد کشتن او را داشتی. حارث گفت: قسم به خدایی که محمد را به حق فرستاده من نه فرستادۀ او را دیدم و نه او به نزد من آمده است. چون خدمت رسول خدا شرفیاب شد. پیامبر گفت: از پرداخت زکات خودداری کردی و تصمیم داشتی نمایندۀ مرا به قتل برسانی؟. گفت: سوگند به ذات اقدس که تو را به حق فرستاده من این کار را نکردم. آنگاه آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِن جَآءَكُمۡ فَاسِقُۢ بِنَبَإٖ فَتَبَيَّنُوٓاْ أَن تُصِيبُواْ قَوۡمَۢا بِجَهَٰلَةٖ فَتُصۡبِحُواْ عَلَىٰ مَا فَعَلۡتُمۡ نَٰدِمِينَ٦ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ فِيكُمۡ رَسُولَ ٱللَّهِۚ لَوۡ يُطِيعُكُمۡ فِي كَثِيرٖ مِّنَ ٱلۡأَمۡرِ لَعَنِتُّمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ حَبَّبَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡإِيمَٰنَ وَزَيَّنَهُۥ فِي قُلُوبِكُمۡ وَكَرَّهَ إِلَيۡكُمُ ٱلۡكُفۡرَ وَٱلۡفُسُوقَ وَٱلۡعِصۡيَانَۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلرَّٰشِدُونَ٧ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَنِعۡمَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٞ٨ [۱۲۶۲] نازل شد. کسانی که این حدیث را روایت کرده‌اند ثقه هستند [۱۲۶۳].

۹۹۳- طبرانی از جابر بن عبدالله و عقلمه بن ناجیه و ام سلمه به این معنی روایت کرده است.

۹۹۴- ابن جریر از قول عوفی از ابن عباس به همین معنی روایت کرده است.

۹۹۵- و از چند طریق دیگر به قسم مرسل روایت کرده است [۱۲۶۴].

اسباب نزول آیۀ ۹: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ٩[الحجرات: ۹] [۱۲۶۵].

۹۹۶- بخاری و مسلم از انس س روایت کرده اند: رسول خدا مرکبی را سوار شد و به نزد عبدالله بن ابی رفت. عبدالله گفت: از من دور شو به خدا بوی بد خرت آزارم می‌دهد. مردی از انصار گفت: سوکند به خدا! خر او از تو خوشبوتر است. مردی از قوم عبدالله برآشفت و از عبدالله طرفداری کرد. دوستان و یاران هردو گروه خشمگین شدند و به طرفداری از گروۀ خود برخاستند و یکدیگر را با چوب، مشت و لگد زدند. آنگاه آیۀ ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا نازل شد [۱۲۶۶].

۹۹۷- ک: سعید بن منصور و ابن جریر از ابومالک روایت کرده اند: دو نفر از مسلمانان با یکدیگر دشمنی کردند. خویشاوندان هرکدام برآشفتند و از آن جانب‌داری کردند و یکدیگر را با مشت و لگد زدند. آنگاه آیۀ ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ... نازل شد [۱۲۶۷].

۹۹۸- ابن جریر و ابن ابوحاتم از سدی روایت کرده اند: ام زید همسر یکی از انصار به نام عمران بود و خواست به دیدار خانوادۀ خود برود. شوهرش او را در طبقۀ بالای خانه حبس کرد. ام زید کسی را به دنبال خانوادۀ خود فرستاد آن‌ها آمدند و او را پایین آوردند تا با خود ببرند، عمران بیرون رفت و از نزدیکان خود کمک خواست. پسران عموی او آمدند تا میان زن و خانوادۀ او حایل شوند، یکدیگر را با کفش و لگد زدند. پس در بارۀ آن‌ها آیۀ ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ... نازل شد. رسول الله ج دنبال آنان فرستاد و در بین‌شان صلح کرد و آن‌ها به امر کردگار گردن نهادند [۱۲۶۸].

۹۹۹- ک: ابن جریر از حسن روایت کرده است: بین دو قبیله که خصومت واقع می‌شد و از آن‌ها دعوت به عمل می‌آمد که تن به داوری بدهند نمی‌پذیرفتند، پس خدای بزرگ آیۀ ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ... را نازل کرد [۱۲۶۹].

۱۰۰۰- و از قتاده روایت کرده است: دو نفر از انصار حقوق مشترک داشتند برایشان مشکلی پیش آمد که باعث دوری آن‌ها از هم شد. یکی از آن‌ها که خویشان و کسان زیاد داشت به دیگری گفت: بزور حقم را از تو می‌گیرم. دیگری از او خواهش کرد که نزد رسول الله بروند حکم پیامبر را پذیرند. اما او سرپیچی کرد، هردو در این کار اصرار کردند تا این که وابستگان‌شان یکدیگر را به مشت و لگد گرفتند. اما دست به شمشیر نبردند. این آیه در بارۀ آن دو نازل شد [۱۲۷۰].

اسباب نزول آیۀ ۱۱: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَسۡخَرۡ قَوۡمٞ مِّن قَوۡمٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُونُواْ خَيۡرٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا نِسَآءٞ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىٰٓ أَن يَكُنَّ خَيۡرٗا مِّنۡهُنَّۖ وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ بِئۡسَ ٱلِٱسۡمُ ٱلۡفُسُوقُ بَعۡدَ ٱلۡإِيمَٰنِۚ وَمَن لَّمۡ يَتُبۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ١١[الحجرات: ۱۱] [۱۲۷۱].

۱۰۰۱- در سنن چهارگانه [۱۲۷۲] از ابوجَبِرَه بن ضَحَّاک س روایت شده است: در بین ما مردانی بودند که دو و یا سه اسم داشتند و از بعضی از لقب‌هاشان متنفر بودند. پس این کلام عزیز ﴿وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِ نازل شد. ترمذی می‌گوید: این حدیث حسن است [۱۲۷۳].

۱۰۰۲- حاکم و غیره نیز از ابوجبیره س روایت کرده اند: در جاهلیت افراد را به القاب مختلف صدا می‌کردند رسول خدا ج مردی را به لقبش صدا کرد. گفتند: ای رسول خدا! این شخص از لقب خود نفرت دارد. پس خدا ﴿وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِ را نازل کرد [۱۲۷۴].

۱۰۰۳- احمد از او روایت کرده: رسول الله ج به مدینه که آمد در بین ما کسی نبود دو یا سه لقب نداشته باشد و هرگاه پیامبر یکی از آن‌ها را به همان لقب صدا می‌کرد. می‌گفتند: ای رسول خدا! این شخص از شنیدن این لقب خود خشمگین می‌شود. پس این کلام خدا نازل شد.

اسباب نزول آیۀ ۱۲: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱجۡتَنِبُواْ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلظَّنِّ إِنَّ بَعۡضَ ٱلظَّنِّ إِثۡمٞۖ وَ لَا تَجَسَّسُواْ وَلَا يَغۡتَب بَّعۡضُكُم بَعۡضًاۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمۡ أَن يَأۡكُلَ لَحۡمَ أَخِيهِ مَيۡتٗا فَكَرِهۡتُمُوهُۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ تَوَّابٞ رَّحِيمٞ١٢ [۱۲۷۵].

۱۰۰۴- ابن منذر از ابن جریج روایت کرده است: بعضی‌ها معتقدند که این آیه در بارۀ سلمان فارسی س نازل شده است، او س بعد از غذا خوابید، یکی راجع به خوردن و خوابیدن او سخنانی گفت. پس این آیه نازل گردید [۱۲۷۶].

اسباب نزول آیۀ ۱۳: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ١٣[الحجرات: ۱۳] [۱۲۷۷].

۱۰۰۵- ابن ابوحاتم از ابن ابومُلَیکَه روایت کرده است: در روز فتح مکه بلال س بر بام کعبه رفت و اذان گفت. عده‌ای از مشرکان گفتند: آیا این بردۀ سیاه بر بام کعبه اذان می‌گوید؟ دیگری گفت: اگر این عمل او خدا را خشمگین کند تباه و سرنگونش می‌سازد. پس خدای بزرگ آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ... را نازل کرد [۱۲۷۸].

۱۰۰۶- ابن عساکر در «مبهمات» گفته است به خط ابن بشکوال دریافتم که ابوبکر بن ابوداود در «تفسیر» خود روایت کرده است: رسول الله ج به بنی بیاضه دستور داد که از بین خود زنی را به ازدواج ابوهند درآورند. گفتند: ای رسول خدا! آیا دختران خود را به بردگان خود بدهیم، این آیه در بارۀ ابوهند نازل شد [۱۲۷۹].

اسباب نزول آیۀ ۱۷: ﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْۖ قُل لَّا تَمُنُّواْ عَلَيَّ إِسۡلَٰمَكُمۖ بَلِ ٱللَّهُ يَمُنُّ عَلَيۡكُمۡ أَنۡ هَدَىٰكُمۡ لِلۡإِيمَٰنِ إِن كُنتُمۡ صَٰدِقِينَ١٧[الحجرات: ۱۷] [۱۲۸۰].

۱۰۰۷- طبرانی به سند حسن از عبدالله بن ابی اوفی روایت کرده است: جماعتی از عرب گفتند: ای رسول خدا! ما بدون جنگ و نبرد اسلام را پذیرفتیم، اما فلان قبیله با تو جنگ و پیکار کرد. آنگاه خدا أ آیۀ ﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْ را نازل کرد [۱۲۸۱].

۱۰۰۸- بزار از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس ب مانند این روایت کرده است [۱۲۸۲].

۱۰۰۹- ابن ابوحاتم از حسن س همانگونه روایت کرده است: این قضیه هنگام فتح مکه صورت گرفته است.

۱۰۱۰- ابن سعد از محمد بن کعب قرظی روایت کرده است: سال نهم هجرت ده نفر از بنی اسد به همرای طلیحه بن خویلد خدمت رسول الله ج که با یاران خود در مسجد نشسته بود شرف‌یاب شدند. سخنگوی آن‌ها گفت: ای رسول خدا! ما شهادت می‌دهیم که «لاَ إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيْكَ لَهُ وَأَنَّكَ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ». «نیست خدایی مگر خدای واحد و یگانه او را شریکی نیست و تو بندۀ او و فرستادۀ اوستی» ای رسول خدا! تو دنبال ما نفرستادی ما خود نزد تو آمدیم و با زنان و فرزندان اسلام را پذیرفتیم. آنگاه آیۀ ﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْ... نازل شد [۱۲۸۳].

۱۰۱۱- سعید بن منصور در «سنن» خود از سعید بن جبیر روایت کرده است: گروهی از عرب از قبیلۀ بنی اسد خدمت رسول خدا آمدند و گفتند: ما خود به نزد تو بدون جنگ و خونریزی آمدیم. پس خدا آیۀ ﴿يَمُنُّونَ عَلَيۡكَ أَنۡ أَسۡلَمُواْ... را نازل کرد [۱۲۸۴].

***

[۱۲۵۰] ترجمه: «اى مؤمنان، فراروى خداوند و رسولش پیشدستى نکنید و از خداوند پروا بدارید. بى گمان خداوند شنواى داناست. اى مؤمنان، صداى خود را بلندتر از صداى پیامبر مکنید و- مانند بلند سخن گفتن با همدیگر- با او بلند سخن مگویید. که مبادا- در حالى که شما نمى‏دانید- اعمالتان از بین برود. کسانى که صداى خود را در نزد رسول خدا فرو مى‏کاهند، اینانند که خداوند دلهایشان را براى تقوى پرورده است. آنان آمرزش و پاداشى بزرگ دارند. آنان که از آن سوى حجره‏ها تو را فرا مى‏خوانند بیشترشان در نمى‏یابند. و اگر آنان صبر مى‏کردند». [۱۲۵۱] بخاری ۴۳۶۷ و ۴۸۴۷، نسائی ۸ / ۲۲۶ و در «تفسیر» ۵۳۴، ابویعلی ۶۸۱۶، واحدی در «اسباب نزول» ۷۵۲ بغوی در «معالم التنزیل» ۱۹۹۰ به تخریج محقق همه از ابن جریج از ابن ابوملیکه از عبدالله بن زبیر روایت کرده اند. «احکام القرآن» ۱۹۸۵ تخریج محقق. [۱۲۵۲] جداً ضعیف است، عبدالرزاق در «تفسیر قرآن» ۲۹۲۳ از حسن به قسم مرسل روایت کرده است. در این سند بین معمر و حسن انقطاع است با این وصف مراسیل حسن واهی هستند، چنانچه به علمای این فن روشن است. طبری ۳۱۶۶۰ و ۴۱۶۶۱ از حسن روایت کرده صحیح در این موضوع حدیث بخاری است چنانچه گذشت. «زاد المسیر» ۱۳۰۵ تخریج محقق. [۱۲۵۳] طبرانی در «معجم اوسط» ۲۷۳۴. در این سند جبال بن رفیده مجهول و اسناد ضعیف است. [۱۲۵۴] طبری ۳۱۶۶۱ از قتاده به قسم مرسل روایت کرده است. «زاد المسیر» ۱۳۰۶ تخریج محقق. [۱۲۵۵] طبری ۳۱۶۶۶. [۱۲۵۶] طبری ۱۳۱۶۶۹، «زاد المسیر» ۱۳۰۹ تخریج محقق. [۱۲۵۷] طبری ۳۱۶۷۸، طبرانی ۵۱۲۳ و واحدی ۷۵۷ از زید بن ارقم روایت کرده اند. حافظ در «مطالب عالیه» ۳۷۴۳ این را به ابوعالیه، مسدد و ابن اسحاق هم نسبت داده. این حدیث را سیوطی در «دُر المنثور» حسن گفته است «تفسیر شوکانی» ۲۴۶۱ به تخریج محقق. [۱۲۵۸] طبری ۳۱۶۸۱ [و عبدالرزاق «تفسیر قرآن» ۳ / ۲۳۱ تحقیق دکتر مصطفی محمد مسلم] از قتاده به قسم مرسل روایت کرده اند. [۱۲۵۹] ترمذی ۳۲۶۷ و نسائی در «تفسیر» ۵۳۵ روایت کرده اند. اسناد این حسن و راوی‌هایش ثقه هستند به حدیث پیش شاهد است. «تفسیر شوکانی» ۲۴۶۰ تخریج محقق نگاه. [۱۲۶۰] طبری ۳۱۶۸۴ این مرسل است. [۱۲۶۱] احمد ۳ / ۴۸۸ و ۶ / ۳۹۳ و ۳۹۴، طبری ۳۱۶۷۹ و طبرانی ۸۷۸ روایت کرده اند. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۷ / ۱۰۸ می‌گوید: «راوی‌های یکی از سندهای احمد راویی صحیح هستند، اگر ابوسلمه از اقرع شنیده باشد و اگر نه مرسل است» «زاد المسیر» ۱۳۱۱ تخریج محقق. محقق می‌گوید: این منقطع است زیرا ابوسلمه به دوران اقرع نبوده است – بنابر روایت صحیح. [۱۲۶۲] ترجمه: «اى مؤمنان، اگر فاسقى خبرى برایتان بیاورد، بررسى کنید [تا مبادا] آنکه از روى نادانى به گروهى زیان رسانید، آن گاه بر آنچه مرتکب شده‏اید، پشیمان شوید. و بدانید که رسول خدا در میانتان است. اگر در بسیارى از کارها از شما اطاعت کند، به یقین به رنج افتید ولى خداوند ایمان را در نظر شما محبوب گرداند و آن را در دل‌هایتان آراست و کفر و فسق و نافرمانى را برایتان ناپسند گرداند، اینانند که راه یافته‏اند. به فضل و نعمتى از سوى خدا. [چنین مقرّر شده است‏] و خداوند داناى فرزانه است». [۱۲۶۳] جید است، احمد ۴ / ۲۷۹، طبرانی در «معجم کبیر» ۳۳۹۵ و واحدی در «اسباب نزول» [۲۶۲ چاپ مؤسسۀ حلبی و شرکاء، قاهره] روایت کرده اند. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۷ / ۱۰۸ می‌گوید: «راوی‌های احمد ثقه هستند» حافظ ابن کثیر در «تفسیر» ۴ / ۲۰۹ می‌گوید: «این حسن‌ترین حدیثی است که در این قصه روایت شده» طبرانی در «معجم اوسط» ۳۸۰۹ از جابر روایت کرده، اسناد آن به خاطر عبدالله بن عبدالقدوس ضعیف است، هیثمی در «مجمع الزوائد» ۷ / ۱۱۰ به همین سبب این اسناد را دارای علت می‌داند. طبرانی ۱۷ / ۶ و ۸ از علقمه بن ناجیه روایت کرده است، اسناد آن به خاطر یعقوب بن کاسب ضعیف است اما متابع دارد چنانچه هیثمی در «مجمع الزوائد» ۱۱۳۵۴ ذکر کرده است. طبرانی در «معجم کبیر» ۲۳ / ۴۰۱ از ام سلمه روایت کرده است. هیثمی ۱۱۳۵۷ می‌گوید: در این اسناد موسی بن عبیده ضعیف است. طبری ۳۱۶۸۸ از قتاده و طبری ۳۱۶۹۲ از یزید بن رومان و طبری ۳۱۶۹۰ و ۳۱۶۹۱ از ابن ابولیلی به قسم مرسل روایت کرده است. پس این حدیث با همین شواهد موصول و مرسل قوی می‌شود و به درجۀ حسن صحیح می‌رسد -والله اعلم- تفصیل بیشتر در «احکام القرآن» ابن عربی ۱۹۸۶ و «تفسیر قرطبی» ۵۵۶۱ و «زاد المسیر» ۱۳۱۵ به تخریج محقق. [۱۲۶۴] همه پیشتر بیان شد. [۱۲۶۵] ترجمه: «و اگر دو گروه از مؤمنان پیکار کنند، بین آن دو گروه آشتى برقرار کنید، آن گاه اگر یکى از آن دو گروه بر دیگرى تجاوز کرد، با گروهى که تجاوزگر است تا هنگامى که به حکم خدا برگردد، بجنگید. پس اگر برگشت به عدل بین آن دو گروه آشتى برقرار کنید و به داد بکوشید. بى گمان خداوند دادگران را دوست مى‏دارد». [۱۲۶۶] صحیح است، بخاری ۲۶۹۱، مسلم ۱۷۹۹، احمد ۳ / ۱۵۷ ابویعلی ۴۰۸۳، طبری ۳۱۶۹۹، واحدی در «اسباب نزول» ۷۶۱ و در «الوسیط» ۴ / ۱۵۳ بغوی در «معالم تنزویل» ۲۰۰۰ تخریج محقق و بیهقی ۸ / ۱۷۲ روایت کرده اند. به «جامع احکام القرآن» ۵۵۶۳ و «الکشاف» ۱۰۶۶ به تخریج محقق، «احکام القرآن» ۱۹۹۰ به تخریج محقق نگاه کنید. اما نزول آیه به قول ارجع گفتار سلیمان تمیمی است که از انس روایت کرده و این مدرج است. [۱۲۶۷] طبری ۳۱۷۰۰ و ۳۱۷۰۱ از ابومالک به قسم روایت کرده است. [۱۲۶۸] طبری ۳۱۷۰۵ این مرسل است. [۱۲۶۹] طبری ۳۱۷۰۴ این مرسل است. [۱۲۷۰] طبری ۳۱۷۰۷ این مرسل است. [۱۲۷۱] ترجمه: «اى مؤمنان، گروهى، گروهى دیگر را به ریشخند نگیرد، چه بسا که [آنان‏] از اینان بهتر باشند و نه زنانى، زنانى دیگر را به ریشخند گیرند، چه بسا که [آنان‏] از اینان بهتر باشند و عیب همدیگر را مجویید و همدیگر را به لقبهاى زشت مخوانید. فسق بعد از ایمان بد رسمى است. و کسانى که توبه نکردند، اینانند که ستمکارند». [۱۲۷۲] سنن ترمذی، سنن ابوداود، سنن نسائی و سنن ابن ماجه. [۱۲۷۳] جید است، ابوداود ۴۹۶۲، ترمذی ۳۲۶۸، نسائی در «تفسیر» ۵۳۶، ابن ماجه ۳۷۴۱، احمد ۴ / ۲۶۰، بخاری در «ادب مفرد» ۳۳۰ حاکم ۲ / ۴۶۳ و ۴ / ۲۸۱ و ۲۸۲، طبری ۳۱۷۱۷ تا ۳۱۷۲۰ از ابوجبیره روایت کرده اند. راوی‌های این راویی مسلم و در صحبت ابوجبیره اختلاف است. اگر ابوجبیره صحابی باشد حاکم و ذهبی این حدیث را به شرط مسلم صحیح می‌دانند. ترمذی می‌گوید: حسن صحیح است. احمد ۴ / ۹۶ و ۵ / ۳۸۰ با اسناد جید از ابوجبیره از عمویش روایت کرده است و این موصول دارای اسناد قوی است. به «فتح القدیر» ۲۳۲۰ و «احکام القرآن» ۱۹۹۹ و «زاد المسیر» ۱۳۲۶ به تخریج محقق نگاه کنید. [۱۲۷۴] با حدیث قبلی گذشت. [۱۲۷۵] ترجمه: «اى مؤمنان، از بسیارى از گمان [هاى بد] بپرهیزید. بى شک برخى از بدگمانى [ها] گناه است و تجسس مکنید و برخى از شما از برخى دیگر غیبت نکند. آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادرش را در حالى که مرده است، بخورد. حق این است که آن را ناپسند مى‏دارید. و از خداوند پروا بدارید. بى گمان خداوند توبه پذیر مهربان است». [۱۲۷۶] مرسل بلکه معضل است، مراسیل ابن جریج واهی و ناچیز هستند. اصبهانی در «الترغیب» ۲۲۳۱ از عبدالرحمن بن ابولیلی به همین معنی روایت کرده این هم مرسل و ضعیف است. «کشاف» ۱۰۷۸ و ابن کثیر ۶۲۵۶ تخریج محقق. [۱۲۷۷] ترجمه: «اى مردم، ما شما را از مرد و زنى آفریده‏ایم و شما را گروه‏ها و قبیله‏هایى گردانده‏ایم تا همدیگر را بشناسید. گرامى‏ترینتان در نزد خداوند پرهیزگارترینتان است. بى گمان خداوند دانا [و] آگاه است». [۱۲۷۸] واحدی ۷۶۶ این مرسل و ضعیف است. [۱۲۷۹] ابوداود ۲۳۰ در مراسیل از زهری روایت کرده و ضعیف شمرده است، زیرا شافعی و دیگران گفته اند: مراسیل زهری قبیح هستند، حدیث را به شکل مرسل روایت نمی‌کند، مگر به روی علتی. ذکر نزول آیه وهن است. اما اصل حدیث دارای شواهد است. «تفسیر شوکانی» ۲۴۷۲ به تخریج محقق. شواهد این حدیث را بدون نزول آیه در «احکام القرآن» ۲۰۱۱ تخریج محقق نگاه کنید. [۱۲۸۰] ترجمه: «بر تو منّت مى‏گذارند که اسلام آورده‏اند. بگو: اسلام آوردنتان را بر من منّت مگذارید. بلکه اگر راستگویید خداوند بر شما منّت مى‏گذارد که شما را به ایمان راه نموده است». [۱۲۸۱] طبرانی در «معجم کبیر» و «معجم اوسط» چنانچه در «مجمع الزوائد» ۱۱۳۶۱ آمده روایت کرده است. هیثمی می‌گوید: در این اسناد حجاج بن ارطات ثقه اما مدلس است و باقی راوی‌های این ثقه هستند. «تفسیر شوکانی» ۲۴۷۴ تخریج محقق. [۱۲۸۲] نسائی در «تفسیر» ۵۳۹، بزار چنانچه در «تفسیر ابن کثیر» ۶۲۷۵ به شماره‌گذاری محقق آمده از دو طریق از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده اند. اسناد هردو طریق آن حسن است. [۱۲۸۳] مرسل و ضعیف است، ابن سعد ۱ / ۲۹۲ از ابوقلابه به همین معنی روایت کرده است. [۱۲۸۴] مرسل است، این روایات به مجموع قوی هستند. «تفسیر بغوی» ۲۰۱۷ و «زاد المسیر» ۱۳۳۶.