سورۀ نور
این سوره مدنی و ۶۴ آیه است
اسباب نزول آیۀ ۳: ﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٣﴾[النور: ۳] [۹۵۷].
۷۴۸- نسائی از عبدالله بن عمرو روایت کرده است: مردی از یاران پیامبر ج خواست با یک زن خود فروش مشهور به ام مهزول ازدواج کند. آنگاه خدای بزرگ ﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ وَٱلزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَآ إِلَّا زَانٍ أَوۡ مُشۡرِكٞۚ وَحُرِّمَ ذَٰلِكَ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٣﴾ را نازل کرد [۹۵۸].
۷۴۹- ابوداود، ترمذی، نسائی و حاکم از عمرو بن شعیب از پدرش از پدرکلانش روایت کرده اند: شخصی به نام مرثد [۹۵۹] بردگان را از انبار بهسوی مکه میبرد. در مکه زنی به نام عناق با او رفیق بود. از رسول خدا اجازه خواست که با عناق ازدواج کند پیامبر هیچ نگفت. تا این که آیۀ ﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوۡ مُشۡرِكَةٗ...﴾ نازل شد. رسول خدا آیه را برایش تلاوت کرد و گفت: هرگز با عناق ازدواج نکن، [۹۶۰] [... عمرو بن شعیب از پدرش از پدربزرگش [عبدالله بن عمرو بن عاص] نقل کرده است: مردی به نام مرثد بن ابومرثد بردگان را از مکه به مدینه میبرد. در مکه زنی خودفروش به نام عناق زندگی میکرد که در گذشتهها با او رفیق بود. مرثد با یکی از بردگان مکه قرار گذاشته بود که او را ببرد. مرثد میگوید: در یک شب مهتابی به سایۀ دیواری از دیوارهای مکه رسیدم. ناگاه عناق آمد و سایۀ مرا به کنار دیوار دید چون به نزدیکم رسید مرا شناخت و گفت: مرثدی؟ گفتم: مرثدم. گفت: به دیار دوست خوش آمدی، بیا امشب را با ما سپری کن، گفتم: ای عناق، خدا زنا را تحریم کرده است. فریاد کرد ای ساکنان خیمهها این مرد را بگیرید که بردگان شما را میبرد. هشت نفر مرا دنبال کردند، من بهسوی خندمه رفتم و داخل مغارهای شدم. آنها آمدند و بالای سر من ایستادند... به لطف خدا مرا ندیدند و برگشتند. من هم به نزد دوست خود که مرد سنگینی بود برگشتم و بارش کردم و به اذخر که رسیدم بندهای گران را از او بازکردم... بالآخره به مدینه رسیدم و به نزد رسول خدا رفتم و گفتم: ای رسول خدا! من با عناق ازدواج میکنم. رسول خدا ج سکوت کرد و به من هیچ نگفت. تا آیۀ ﴿ٱلزَّانِي لَا يَنكِحُ إِلَّا زَانِيَةً...﴾ نازل شد. پیامبر خدا آیه را قراءت کرد و به من دستور داد که هرگز با عناق ازدواج نکنم] [۹۶۱].
۷۵۰- سعید بن منصور از مجاهد روایت کرده است: هنگامی که خدا أ زنا را تحریم کرد، بعضی از زنان زناکار از وجاهت و جمال برخوردار بودند. تعدادی از مردان گفتند: زنان زناکار باید شوهر بگیرند. پس این آیه نازل گردید.
اسباب نزول آیۀ ۹ – ۶: ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٦﴾[النور: ۶].
۷۵۱- بخاری از قول عکرمه از ابن عباس ب روایت کرده است: هلال بن امیه نزد سرور کائنات آمد و زن خود را [با شریک بن سحماء] متهم به زنا کرد. پیغمبر گفت: یا شاهد بیاور یا بر تو حد قذف جاری میشود. گفت: ای رسول خدا! چگونه وقتی یکی از ما زن خود را با شخصی ببیند در جستجوی شاهد برود؟ بازهم رسول خدا گفت: یا شاهد بیاور یا حد قذف بر تو جاری میشود. هلال گفت: قسم به ذاتی که تو را به حق فرستاده من صادقم و یقین دارم که خدا به خاطر براءت من وحی میفرستد. آنگاه جبرئیل امین با وحی آسمانی ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ وَلَمۡ يَكُن لَّهُمۡ شُهَدَآءُ إِلَّآ أَنفُسُهُمۡ فَشَهَٰدَةُ أَحَدِهِمۡ أَرۡبَعُ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٦ وَٱلۡخَٰمِسَةُ أَنَّ لَعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَيۡهِ إِن كَانَ مِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٧ وَيَدۡرَؤُاْ عَنۡهَا ٱلۡعَذَابَ أَن تَشۡهَدَ أَرۡبَعَ شَهَٰدَٰتِۢ بِٱللَّهِ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلۡكَٰذِبِينَ٨ وَٱلۡخَٰمِسَةَ أَنَّ غَضَبَ ٱللَّهِ عَلَيۡهَآ إِن كَانَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِينَ٩﴾[النور: ۶-۹] آمد [۹۶۲].
۷۵۲- احمد [از عباد بن منصور از عکرمه از ابن عباس] روایت کرده است: هنگامی که ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗا﴾[النور: ۴]. نازل شد. سعد بن عباده رئیس انصار گفت: ای رسول خدا! آیا اینچنین نازل گردیده است؟ رسول خدا گفت: ای جماعت انصار! آیا گفتار بزرگتان را نمیشنوید، گفتند: ای رسول خدا! او را سرزنش نکن، زیرا او مردی غیور است، سوگند به خدا [به جز از دوشیزگان عذراء] با هیچ زنی ازدواج نکرده است و از شدت غیرت او کسی هم جرأت ازدواج [با مطلقۀ او را] نداشته است. سعد گفت: ای رسول خدا! به خدا سوگند، من یقین میدانم که این حق است و از جانب پروردگار اما در شگفتم از این که زنی کثیف و نادان را در حالی ببینم که مردی ران او را بر ران خود گذاشته است و من اجازه نداشته باشم که او را از جایش دور کنم و یا تکانش بدهم تا آن که بروم چهار شاهد بیاورم صورت را مشاهده کنند، قسم به خدا تا من بخواهم بروم و شاهد بیاورم او کار خود را تمام کرده است. ابن عباس ب میگوید: اندک زمانی نگذشت که هلال پسر امیه آمد، وی از جملۀ سه نفری بود که توبهشان پذیرفته شد. وی سر شب از مزرعۀ خود به خانه آمد مردی را نزد همسرش دید سخنان او را به گوش خود شنید تا صبح، واقعه را آشکار نکرد صبح زود حضور پیامبر خدا ج شتافت و گفت: من شبانگاه به خانه آمدم و در نزد همسرم مردی را به چشم دیدم و سخنانش را شنیدم. رسول خدا سخنان او را نپذیرفت و بر او سخت گرفت. انصار جمع شدند و گفتند: به آنچه سعد بن عباده گفته بود گرفتار شدیم حالا رسول خدا او را حد میزند و شهادت او را در بین مردم باطل میکند. هلال گفت: سوگند به حق دادگر امیدوارم که خدا مرا از این حادثه سلامت بیرون آرد. قسم به خدا پیامبر خواست دستور اجرای حد را بر هلال صادر کند که هماندم حالت نزول وحی پدیدار گردید و اصحاب خاموش شدند تا پیامبر از وحی فارغ شد. و آیۀ ﴿وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ أَزۡوَٰجَهُمۡ...﴾ نزول یافت [۹۶۳].
۷۵۳- و ابویعلی مانند او از انس روایت کرده است [۹۶۴].
۷۵۴- بخاری، مسلم و دیگران از سهل بن سعد س روایت کرده اند: عویمر نزد عاصم بن عدی آمد و گفت: از طرف من از پیامبر در بارۀ مردی سؤال کن که زنش را با مرد غریبهای در یک جا ببینید و آن مرد را به قتل برساند، آیا با این عمل خود او هم کشته میشود و یا طور دیگری با او رفتار میشود؟ پس عاصم از رسول خدا پرسید. آن بزرگوار عنوانکردن این مسائل را زشت و ناپسند دانست و بر سؤالکننده عیب گرفت. سپس عویمر با عاصم ملاقات کرد و پرسید: چه کار کردی؟ گفت: چه میکردم تو به من کار خیر و نیکویی را سفارش نکرده بودی، از پیامبر سؤال کردم آن بزرگوار بر من عیب گرفت. عویمر گفت: به خدا سوگند خودم خدمت رسول خدا ج میشتابم و در این مورد سؤال میکنم. سپس از پیامبر سؤال کرد. آن بزرگوار گفت: همین دم در بارۀ تو و همسرت وحی الهی نازل گشت [۹۶۵].
حافظ ابن حجر گفته است: ائمۀ بزرگوار در این باره اختلاف نظر دارند، بعضی از آنها عقیده دارند که این آیه در شان عویمر نازل گردیده است و تعدادی معتقدند که در بارۀ هلال نازل شده است. عدهای دیگر این دو واقعه را جمع کرده، و گفته اند: اولین کسی که این حادثه برای او اتفاق افتاد هلال بوده و در آن هنگام عویمر برحسب اتفاق نزد رسول خدا آمده بوده و آیه در شان هردوی آنها یکجا نازل گشته است. نووی و به پیروزی از او خطیب این نظر را بیشتر قبول دارند، نووی گفته است: شاید این حادثه برای هردوی آنها در یک زمان پیش آمده باشد.
حافظ ابن حجر میگوید: احتمال دارد که آیه به خاطر هلال نازل گردیده باشد و عویمر بیخبر از واقعۀ هلال آمده و نبی کریم ج حکم را بر او بیان داشته است. و برای همین به قصۀ هلال آمدهاست (جبرئیل ÷ فرود آمد) و در قصۀ عویمر آمده است (خدا در بارۀ تو وحی فرستاده است) تأویل و معنی دقیق این سخن این است: خدای دانا و توانا در بارۀ کسی که بر او نیز این حادثه روی داده بود وحی فرستاده است. ابن صباغ در «الشامل» این نظر را پذیرفته، قرطبی عقیده دارد که این آیه دو مرتبه نازل شده است.
۷۵۵- بزار از طریق زید بن مطیع از حذیفه روایت کرده است: پیامبر خدا ج به ابوبکر س گفت: اگر مردی را با ام رومان یکجا دیدی چه میکنی؟ گفت: نابودش میکنم. پیامبر از عمر بن خطاب س پرسید تو چه کار میکنی؟ گفت: من همواره گفتهام خدا کسی را که از خود ناتوانی نشان دهد لعنت کند، زیرا او خبیث و نجس است. پس آیه نازل شد [۹۶۶].
حافظ ابن حجر گفته است: هیچ مانعی ندارد که این آیه به چندین سبب، نزول یافته باشد [۹۶۷].
اسباب نزول آیۀ ۱۱ – ۲۱: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡۚ لَا تَحۡسَبُوهُ شَرّٗا لَّكُمۖ بَلۡ هُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۚ لِكُلِّ ٱمۡرِيٕٖ مِّنۡهُم مَّا ٱكۡتَسَبَ مِنَ ٱلۡإِثۡمِۚ وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ١١﴾[النور: ۱۱] [۹۶۸].
۷۵۶- بخاری، مسلم و دیگران از عایشه ل روایت کرده اند: هرگاه رسول خدا ارادۀ سفر میکرد میان زنان خود قرعه میانداخت و هرکه قرعه به نامش میافتاد او را با خود میبرد، در یکی از غزوات بعد از نزول آیۀ حجاب بین ما قرعه زد، قرعه به نام من افتاد. من روانۀ جنگ و پیکار در راۀ خدا و همسفر پیامبر شدم در آن سفر مرا با هودجم برمیداشتند و با آن نیز پایین میگذاشتند. به راۀ خود ادامه دادیم تا که پیامبر از جنگ با دشمنان دین فارغ شد و بازگشت. نزدیک مدینه رسیدیم، پیامبر در دل شب اعلان کرد که همان جا شب را بمانیم [وقتی که اعلان حرکت شد] من برخاستم و کمی قدم زدم تا این که از سپاه دور شدم و بعد از رفع ضرورت به طرف منزل برگشتم، سینۀ خویش را لمس کردم ناگاه متوجه شدم گردنبندم که از مهرههای یمانی بود بازشده است، برگشتم و گردنبندم را جستجو کردم. من به جستجوی گردنبند مشغول بودم که گروۀ مؤظف که هودج مرا حمل میکردند به طرف محمل من آمده و هودج را به گمان این که من در آن قرار گرفتهام بر شتر سواریم نهادند و شتر را به راه انداختند و روان شدند – میگوید: در آن روزگار زنها کموزن بودند چاق و فربه نبودند، زیرا غذای آنها کم و اندک بود [در حالی که من در سنین نوجوانی قرار داشتم] بنابراین، مؤظفین محمل هنگام بارکردن متوجه سنگینی هودج نشدند – من وقتی گردنبندم را یافتم سپاه رفته بود، به منازل سپاه رسیدم در آنجا نه فریادی و نه فریادرسی به محل نخست خود آمدم و مطمئن بودم همراهانم به محض این که متوجه غنیمت میشوند به دنبالم میآیند، اندکی که نشستم خواب بر من غلبه کرد به خواب رفتم. صفوان بن معطل به دنبال سپاۀ اسلام برای استراحت فرود آمده بوده و شبگیر حرکت کرده و سحرگاه به محل من رسیده بود و از دور شخصی را دیده بود که در حال استراحت است، وقتی که مرا دیده شناخته بود، چون قبل از نزول آیۀ حجاب مرا دیده بود و «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُوْن». «ما از خدا هستیم و بهسوی او بازمیگردیم» را گفت. من از شنیدن صدای او بیدار شدم و روی خود را با چادرم پنهان کردم، قسم به خدا! یک کلمه سخن با او نگفتم از او نیز سخنی نشنیدم، به جز این که وقتی شترش را خوابند إنا لله وإنا الیه راجعون را به زبان آورد و شترش را آماده کرد، من سوار شدم پس جلو شتر را گرفت و روان شد و بعد از فرودآمدن سپاه در گرمای سوزان ظهر به آنها رسیدیم و آنهایی که در بارۀ من چیزها گفتند هلاک شدند، کسی که بخش مهم این تهمت بزرگ را به عهده داشت عبدالله بن ابی بن سلول بود، به مدینه که رسیدیم یک ماه بیمار شدم و عدهای از مردم نیز تهمتی را که به من زده شده بود شایع کردند و من از این ماجرا هیچ اطلاعی نداشتم تا این که دوران بیماری من به سر رسید، با ام مسطح بهسوی مستراح میرفتم پای او لغزید و به زمین افتاد و گفت: تباه شوی ای مسطح، گفتم: بدحرفی زدی، تو به کسی که در جنگ بدر شرکت داشت ناسزا میگویی، گفت: ای دختر ابوبکر! آیا سخنان او را نشنیدهای؟ گفتم: چه گفته است؟ مرا از شایعهسازی اهل افک آگاه کرد. اضطراب و رنج دیگری بر بیمارییم افزوده شد. خواستم راست و دروغ آنچه را که مادر مسطح گفت از زبان پدر و مادرم بشنوم، برای همین وقتی که رسول خدا ج نزدم آمد و [گفت: این تان چگونه است] گفتم: آیا اجازه میدهی که به خانۀ پدر و مادرم بروم، [گفت: آری] به خانۀ پدر و مادرم رفتم و به مادرم گفتم: ای مادر مردم چه میگویند، گفت: دخترکم، بر خود سخت نگیر و به این چیزها اهمیت نده، به خدا سوگند خیلی کم زن زیبا و پاکیزه یافت میشود که مورد علاقه و محبوب شوهری باشد که چند زن دیگر هم دارد و در بارۀ او سخنان بیجا و دروغ نگویند. گفتم: سبحان الله: خدا پاکیزه و منزه است. آیا مردم در بارۀ من چنین حرفهای میزنند و این تهمت به گوش رسول خدا رسیده است؟ گفت: بله، آن شب تا صبح گریه کردم سیلاب سرشک از چشمانم پایان نیافت و خواب بر دیدگانم راه نداشت، سحرگاه گریهام شدت گرفت. چون با محاسبۀ پیامبر ج نزول وحی در این باره طول کشید، پیامبر علی بن ابی طالب و اسامه بن زید را خواست و نظر آنان را در بارۀ جدایی از خانوادهاش که من باشم جویا شد، اسامه به مستوای آگاهی خود از براءت خاندان نبوت از عیب و تهمت، نظر داد و گفت: ای رسول خدا! خانوادۀ توست و ما در بارۀ او جز خیر و خوبی نمیدانیم. اما علی کرم الله وجهه گفت: خدا به تو توانایی بخشیده غیر از او زن فراوان است، اگر از کنیزک سؤال کنی راست میگوید. رسول خدا بَرِیرَه را خواست و گفت: ای بریره! آیا از عایشه حرکتی دیدهای که تو را به شک و گمان اندازد، گفت: قسم به ذاتی که تو را به حق فرستاده است من هرگز عیب و کوتاهی در او ندیدهام، جز این که او دختر کمسن و سال است، هنگام مراقبت از خمیر خانواده به خواب میرفت و گوسفند میآمد و خمیر را میخورد. سپس رسول خدا به منبر رفت و اشاره به کارهای ناروای عبدالله بن ابی کرد و گفت: ای جماعت مسلمانان! کدامیک از شما مرا کمک میکند در برابر کسی که آزار و اذیت او در رابطه با خانوادهام به من رسیده است. و یا اگر من خودم او را به جزای اعمال بدش برسانم ملامت و سرزنشم نکند، به خدا من از خانوادهام جز نیکویی و خیر چیزی ندیدهام. عایشه ل میگوید: آن روز تا شب و شب تا سحر به سوز و داغ گریستم سیلاب سرشکم پایان نیافت و خواب به دیدگانم راه نداشت پدر و مادرم گمان کردند که شدت گریه جگرم را خواهد شکافت، هنگامی که پدر و مادرم نشسته بودند و من گریه میکردم، زنی از انصار اجازه خواست و آمد او نیز با من اشک میریخت که رسول خدا داخل شد و سلام داد و نشست یک ماه چشم انتظار بود در بارۀ من وحی نیامد، پیامبر شهادتین را به زبان راند و گفت: ای عایشه در بارۀ تو چیزهایی به من رسیده است، اگر پاک و مبرا باشی خدا پاکی و بیگناهی تو را ظاهر خواهد کرد، و اگر مرتکب گناه و خطا شدهای از خدا طلب بخشش کن و توبه نما، زیرا هرگاه بنده به گناه اعتراف کند و سپس توبه نماید خدا توبۀ او را میپذیرد، چون سخنان او تمام شد به پدرم گفتم: تو از جانب من جواب پیامبر خدا را بگو، گفت: به خدا نمیدانم که چه بگویم، پس به مادرم گفت: به رسول خدا ج جواب بده، گفت: به خدا نمیدانم که چه بگویم، پس خودم گفتم: من دختر کمسن و سال هستم [از قرآن شریف بسیار نخواندهام] قسم به دانای اسرار من مطمئن هستم آنچه را که شنیده اید در نهادتان جا گرفته است و آن را باور کرده اید، اگر بگویم پاک و منزهام باور نمیکنید، خدا داناست که عفیف، بیآلایش، و درستکارم. در روایت دیگر آمده است: اگر به کاری اعتراف کنم که خدا داناست من از آن منزه و بیزام باور میکنید من برای خودم و شما مَثَلی پیدا نمیکنم، مگر این که مانند پدر یوسف ÷ بگویم: ﴿فَصَبۡرٞ جَمِيلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ﴾[يوسف: ۱۸]. «من شکیبایی و صبر جمیل خواهم داشت و خدا در آنچه بیان میدارید یار و یاور من است». پس حالم تغییر کرد و به بستر خویش به پلهو افتادم، سوگند به دانای راز هنوز رسول خدا از جای خود دور نشده و یک نفر از اعضای فامیل بیرون نرفته بود که آثار نزول وحی بر رسول خدا ظاهر شد و سختی و شدت همیشگی حالت نزول وحی بر او هویدا گشت، هنگامی که از آن حالت بیرون آمد، اولین سخنی که بر زبان راند. گفت: ای عایشه! بشارت باد بر تو که خدا پاکی و عفاف تو را بیان کرد. مادرم گفت: برای سپاسگزاری از او برخیز، گفتم: به جز خدا که براءتم را نازل کرد دیگری را سپاس و ستایش نمیکنم. آنگاه خدای بزرگ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ جَآءُو بِٱلۡإِفۡكِ عُصۡبَةٞ مِّنكُمۡ﴾ را تا آیۀ دهم نازل کرد. مصارف و هزینۀ داشت تأمین میشد، بعد از این که در بارۀ عایشه ل سخنان گزاف و بیجا گفت. ابوبکر صدیق سوگند یاد کرد که بعد از این به مسطح انفاق نکند. آنگاه خدای بزرگ آیۀ ﴿وَلَا يَأۡتَلِ أُوْلُواْ ٱلۡفَضۡلِ مِنكُمۡ وَٱلسَّعَةِ أَن يُؤۡتُوٓاْ أُوْلِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينَ وَٱلۡمُهَٰجِرِينَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِۖ وَلۡيَعۡفُواْ وَلۡيَصۡفَحُوٓاْۗ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغۡفِرَ ٱللَّهُ لَكُمۡ﴾ «و دارندگان و توانمندانتان نبايد سوگند خورند بر آنكه به خويشاوندان و بينوايان و مهاجران در راه خدا چيزى ندهند، و بايد كه ببخشند و در گذرند. آيا دوست نمىداريد كه خداوند شما را بيامرزد»؟ را نازل کرد [۹۶۹]. ابوبکر س گفت: به خدا بسیار دوست دارم که مورد مغفرت و آمرزش پروردگار قرار بگیرم. پس خرجی دادن به مسطح را مثل همیشه از سر گرفت.
۷۵۷- در این باره طبرانی از ابن عباس و ابن عمر روایت کرده است.
۷۵۸- و بزار از ابوهریره روایت کرده است.
۷۵۹- و ابن مردویه از ابویسر روایت کرده است.
اسباب نزول آیۀ ۲۳ – ۲۶: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٢٣﴾[النور: ۲۳].
۷۶۰- ک: طبرانی از خصیف روایت کرده است: از سعید بن جُبَیر پرسیدم که گناۀ زنا بیشتر است و یا قذف، اتهام زنان عفیف و پاکدامن به زنا؟ گفت: زنا. گفتم: خدا میگوید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ﴾. «کسانی که زنان پاکدامن و بیخبر از همه جا را به زنا متهم میکنند در دنیا و آخرت بر آنان لعنت فرستاده میشود و مورد نفرت واقع میشوند و برای آنها عذاب سختی در پیش است» گفت: این سخن خدا خاص در مورد عایشه ل نازل گشته است. در اسناد این روایت یحیی حمانی ضعیف است [۹۷۰].
۷۶۱- ک: و همچنین از ضحاک بن مزاحم روایت کرده است: خدای بزرگ آیۀ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ...﴾ به طور خاص در بارۀ زنان پیامبر نازل کرده است [۹۷۱].
۷۶۲- ک: ابن ابوحاتم از طریق سعید بن جُبَیر از ابن عباس ب روایت کرده است: این آیه خاص در شان عایشه ل نازل شده است [۹۷۲].
۷۶۳- ک: ابن جریر از عایشه ل روایت کرده است: هدف تیر اتهامات ناشایست قرار گرفتم در حالی که از همه چیز بیخبر بودم و بعد از مدتی از جریان آگاه شدم. روزی رسول خدا نزد من بود که ناگاه وحی نازل شد. رسول خدا راست نشست و عرق خود را پاک کرد و گفت: ای عایشه، نویدت میدهم شاد باش، گفتم: فقط خدا را سپاسگزارم و بس. آنگاه رسول خدا ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ٱلۡغَٰفِلَٰتِ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ لُعِنُواْ فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٢٣ يَوۡمَ تَشۡهَدُ عَلَيۡهِمۡ أَلۡسِنَتُهُمۡ وَأَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٢٤ يَوۡمَئِذٖ يُوَفِّيهِمُ ٱللَّهُ دِينَهُمُ ٱلۡحَقَّ وَيَعۡلَمُونَ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ ٱلۡمُبِينُ٢٥ ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ وَٱلۡخَبِيثُونَ لِلۡخَبِيثَٰتِۖ وَٱلطَّيِّبَٰتُ لِلطَّيِّبِينَ وَٱلطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ﴾[النور: ۲۳-۲۶] را قراءت کرد [۹۷۳].
۷۶۴- ک: طبرانی به سندی که راویان آن ثقهاند از عبدالرحمن بن زید بن اسلم روایت کرده است: هنگامی که عایشه ل هدف تیر اتهامات و افترای منافقان قرار گرفت، خدا او را از آن بهتان عظیم براءت داد و آیۀ ﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ﴾ را در بارۀ او نازل کرد [۹۷۴].
۷۶۵- ک: طبرانی به دو سندی که در هردوی آنها ضعف است از ابن عباس ب روایت کرده است: عدهای در شان زوج پاکیزۀ پیامبر سخنان افتراء آمیز گفتند. در بارۀ آنان آیۀ ﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ...﴾ نازل شد [۹۷۵].
۷۶۶- ک: طبرانی از حکم بن عتیبه روایت کرده است: چون مردم در بارۀ عایشهل به گفتگو پرداختند رسول خدا ج شخصی را به نزد او فرستاد و گفت: ای عایشه! مردم چه میگویند؟ گفت: هیچ عذرخواهی نمیکنم تا این که بیگناهی من از آسمان نازل شود. پس خدای بزرگ پانزده آیه از سورۀ نور را در رابطه با او نازل کرد. رسول خدا آیات را تا به آیۀ ﴿ٱلۡخَبِيثَٰتُ لِلۡخَبِيثِينَ...﴾ قراءت کرد. این روایت مرسل و دارای اسناد صحیح است [۹۷۶].
اسباب نزول آیۀ ۲۷: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ وَتُسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَهۡلِهَاۚ ذَٰلِكُمۡ خَيۡرٞ لَّكُمۡ لَعَلَّكُمۡ تَذَكَّرُونَ٢٧﴾[النور: ۲۷] [۹۷۷].
۷۶۷- فریابی و ابن جریر از عدی بن ثابت روایت کرده اند: زنی از انصار آمد و گفت: ای رسول خدا! در خانه حالتی دارم که دوست ندارم مرا در آن حالت کسی ببیند و همیشه یکی از افراد خانواده در آن حال نزدم میآید. من چه کار کنم؟ پس آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ بُيُوتِكُمۡ حَتَّىٰ تَسۡتَأۡنِسُواْ﴾ نازل گردید [۹۷۸].
اسباب نزول آیۀ ۲۹: ﴿لَّيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا غَيۡرَ مَسۡكُونَةٖ فِيهَا مَتَٰعٞ لَّكُمۡۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ مَا تُبۡدُونَ وَمَا تَكۡتُمُونَ٢٩﴾[النور: ۲۹] [۹۷۹].
۷۶۸- ابن ابوحاتم از مقاتل بن حیان روایت کرده است: چون آیۀ استئذان، اجازهخواستن برای واردشدن به خانهها نازل گردید. ابوبکر صدیق س گفت: ای رسول خدا! تجار قریش که بین مکه، مدینه و شام رفت و آمد دارند در این راهها خانههای شخصی برای خود ساخته اند، پس چگونه هنگام واردشدن در خانهای که خالی از سکنه است اجازه بگیرند؟ آنگاه آیۀ ﴿لَّيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَدۡخُلُواْ بُيُوتًا...﴾ نازل شد.
اسباب نزول آیۀ ۳۱: ﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ وَيَحۡفَظۡنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنۡهَاۖ وَلۡيَضۡرِبۡنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّۖ وَلَا يُبۡدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوۡ ءَابَآئِهِنَّ أَوۡ ءَابَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآئِهِنَّ أَوۡ أَبۡنَآءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوۡ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِيٓ إِخۡوَٰنِهِنَّ أَوۡ بَنِيٓ أَخَوَٰتِهِنَّ أَوۡ نِسَآئِهِنَّ أَوۡ مَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُهُنَّ أَوِ ٱلتَّٰبِعِينَ غَيۡرِ أُوْلِي ٱلۡإِرۡبَةِ مِنَ ٱلرِّجَالِ أَوِ ٱلطِّفۡلِ ٱلَّذِينَ لَمۡ يَظۡهَرُواْ عَلَىٰ عَوۡرَٰتِ ٱلنِّسَآءِۖ وَلَا يَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ لِيُعۡلَمَ مَا يُخۡفِينَ مِن زِينَتِهِنَّۚ وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّكُمۡ تُفۡلِحُونَ٣١﴾[النور: ۳۱] [۹۸۰].
۷۶۹- ابن ابوحاتم از مقاتل از جابر بن عبدالله روایت کرده است: اسماء دختر مرثد در باغ خرمای خود زندگی میکرد، زنان دیگر در آن باغ نیمه برهنه داخل میشدند به طوری که خلخالهاشان آشکار و سینهها و گیسوانشان نمایان بود. اسماء گفت: این وضع چقدر زشت و ناخوشایند است. پس خدای بزرگ آیۀ ﴿وَقُل لِّلۡمُؤۡمِنَٰتِ يَغۡضُضۡنَ مِنۡ أَبۡصَٰرِهِنَّ...﴾ را نازل کرد.
۷۷۰- ابن جریر از حضرمی روایت کرده است: زنی دو خلخال نقره و مهرههای یمانی را به ساق پاهای خود انداخت. از نزد گروهی میگذشت پاهای خود را محکم بر زمین کوبید خلخال به مهرههای یمانی برخورد کرد و آواز داد. پس ﴿وَلَا يَضۡرِبۡنَ بِأَرۡجُلِهِنَّ﴾ نازل شد [۹۸۱].
اسباب نزول آیۀ ۳۳: ﴿وَلۡيَسۡتَعۡفِفِ ٱلَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغۡنِيَهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۗ وَٱلَّذِينَ يَبۡتَغُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِمَّا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ فَكَاتِبُوهُمۡ إِنۡ عَلِمۡتُمۡ فِيهِمۡ خَيۡرٗاۖ وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡۚ وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ إِنۡ أَرَدۡنَ تَحَصُّنٗا لِّتَبۡتَغُواْ عَرَضَ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَمَن يُكۡرِههُّنَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ مِنۢ بَعۡدِ إِكۡرَٰهِهِنَّ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٣﴾[النور: ۳۳] [۹۸۲].
۷۷۱- ابن سکن در «معرفة الصحابة» از عبدالله بن صبیح و او از پدرش روایت کرده است: من بردۀ حوطیب بن عبدالعزی بودم از او تقاضای مکاتبه برای آزادی خود کردم. پس ﴿وَٱلَّذِينَ يَبۡتَغُونَ ٱلۡكِتَٰبَ﴾ تا آخر آیه نازل شد [۹۸۳].
۷۷۲- مسلم از قول ابوسفیان از جابر بن عبدالله س روایت کرده است: عبدالله بن ابی به کنزیک خود دستور میداد فاحشهگری و زنا کند و از آن طریق پول و کالا برای او کسب نماید. پس خدا ﴿وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ﴾ تا آخر آیه را نازل کرد [۹۸۴].
۷۷۳- و نیز از همین طریق روایت کرده است: عبدالله بن ابی کنیزکان خود را به نامهای مُسَیکَه و اُمَیمَه مجبور به خودفروشی میکرد. هردو از آن بابت به پیامبر اکرم ج شکایت کردند. آنگاه خدا ﴿وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ﴾ تا آخر آیه را نازل کرد [۹۸۵].
۷۷۴- حاکم از طریق ابوالزبیر از جابر س روایت کرده است: مسیکه کنیز یکی از انصار بود گفت: مولایم مرا مجبور به خودفروشی و زنا میکند. به این سبب این کلام عزیز نازل شد [۹۸۶].
۷۷۵- بزار و طبرانی به سند صحیح از ابن عباس ب روایت کرده اند: عبدالله بن ابی کنیزی داشت که در جاهلیت دست به خودفروشی میزد. هنگامی که اسلام زنا را تحریم کرد کنیزک گفت: به خدا هرگز زنا نمیکنم. پس ﴿وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ﴾ تا آخر آیه نازل شد [۹۸۷].
۷۷۶- بزار به سند ضعیف از انس س به همین معنی روایت کرده نام کنیز را معاذه گفته است.
۷۷۷- سعید بن منصور از سفیان و او از عمرو بن دینار از عکرمه روایت کرده است: عبدالله بن ابی دو کنیز داشت، مسیکه و معاذه آنها را مجبور به خودفروشی و زنا میکرد. یکی از آنها گفت: اگر این عمل خوب باشد زیاد انجامش دادهام و اگر زشت باشد پس سزاوار است که این کار را ترک کنم. بنابراین خدا ﴿وَلَا تُكۡرِهُواْ فَتَيَٰتِكُمۡ عَلَى ٱلۡبِغَآءِ﴾ را تا آخر آیه نازل کرد [۹۸۸].
اسباب نزول آیۀ ۴۸: ﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ إِذَا فَرِيقٞ مِّنۡهُم مُّعۡرِضُونَ٤٨﴾[النور: ۴۸] [۹۸۹].
۷۷۸- ابن ابوحاتم از مرسل حسن روایت کرده است: شخصی بود هرگاه با کسی نزاع میکرد و میدانست حق جانب خودش است. اگر از او دعوت میشد که به نزد رسول خدا بروند تا در بین آنها داوری کند قبول میکرد، چون میدانست که داوری پیغمبر به حق است و به نفع او تمام میشود. و اگر قصد ظلم و تجاوز بر دیگری را میداشت وقتی از او دعوت میشد که به نزد رسول خدا برود اعتراض میکرد و میگفت: به نزد فلان میروم. پس خدا آیۀ ﴿وَإِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِ...﴾ را نازل کرد [۹۹۰].
اسباب نزول آیۀ ۵۵: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥﴾[النور: ۵۵] [۹۹۱].
۷۷۹- حاکم به نوع صحیح و طبرانی از ابی بن کعب س روایت کرده اند: هنگامی که پیامبر اکرم ج و اصحاب کبار به مدینه آمدند و انصار به آنها جا داد و پذیراییشان کرد هدف تیر دشمنی و عداوت همۀ عرب قرار گرفتند، شب با سلاح میخوابیدند و صبح با سلاح برمیخاستند. به خود میگفتند: آیا روزی خواهد رسید که ما هم با اطمینان و آرامش زندگی کنیم و جز از خدا از هیچکس نترسیم. پس آیۀ ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ...﴾ نازل شد [۹۹۲].
۷۸۰- ابن ابوحاتم از براء س روایت کرده است: این آیه در مورد ما که در ترس و هراس شدید زندگی میکردیم نازل شده است.
اسباب نزول آیۀ ۶۱: ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَن تَأۡكُلُواْ مِنۢ بُيُوتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ إِخۡوَٰنِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَعۡمَٰمِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخۡوَٰلِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ خَٰلَٰتِكُمۡ أَوۡ مَا مَلَكۡتُم مَّفَاتِحَهُۥٓ أَوۡ صَدِيقِكُمۡۚ لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَأۡكُلُواْ جَمِيعًا أَوۡ أَشۡتَاتٗاۚ فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ تَحِيَّةٗ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُبَٰرَكَةٗ طَيِّبَةٗۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ ٱللَّهُ لَكُمُ ٱلۡأٓيَٰتِ لَعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ٦١﴾[النور: ۶۱] [۹۹۳].
۷۸۱- عبدالرزاق گفته است که معمر از ابن ابونجیح از مجاهد برای ما نقل کرده است: شخصی کور، لنگ و بیمار را [که برای صرف غذا به خانهاش میآمدند، چون چیزی برای اطعام آنها نداشت] [۹۹۴] به خانۀ پدر خود یا برادر خود یا خواهر خود یا عمۀ خود و یا خالۀ خود میبرد. ناتوانان از پا افتاده از این امر اجتناب میکردند و میگفتند: ما را به خانۀ دیگران میبرند. آیۀ ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ...﴾ برای اجازۀ آنان نازل شد [۹۹۵].
۷۸۲- ابن جریر از ابن عباس ب روایت کرده است: هنگامی که خدا أ آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَأۡكُلُوٓاْ أَمۡوَٰلَكُم بَيۡنَكُم بِٱلۡبَٰطِلِ﴾[النساء: ۲۹]. «اى مؤمنان، مالهايتان را در ميان خود به ناروا مخوريد» را نازل کرد. مسلمانان گفتند: خوبترین مال طعام است پس اجازه نداریم که از غذای دیگران تناول کنیم. لذا از خوردن غذای یکدیگر پرهیز کردند. آنگاه ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَن تَأۡكُلُواْ مِنۢ بُيُوتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ إِخۡوَٰنِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَعۡمَٰمِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخۡوَٰلِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ خَٰلَٰتِكُمۡ أَوۡ مَا مَلَكۡتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ نازل شد [۹۹۶].
۷۸۳- از ضحاک روایت کرده است: قبل از بعثت پیغمبر خدا ج در بین اهل مدینه رسم بود کور، مریض و لنگ با ایشان غذا نمیخوردند. چون کور غذای لذیذ و گوارا را نمیبیند و مریض نمیتواند مثل آدم سالم درست غذا بخورد و لنگ نمیتواند نزدیک نشسته و به خوبی غذا بخورد. این آیه نازل شد و به آنان اجازه داد که باهم غذا بخورند [۹۹۷].
۷۸۴- و از مقسم روایت کرده است: معمول بود با کور و لنگ غذا نخورند. این آیه نازل شد [۹۹۸].
۷۸۵- ثعلبی در «تفسیر» خود از ابن عباس ب روایت کرده است: حارث همراۀ رسول خدا برای جنگ و پیکار با دشمنان دین روان شد و خالد بن زید را به سرپرستی خانوادۀ خویش گماشت. و او در حالی که تنگدست بود از خوردن غذای خانوادۀ حرث خودداری میکرد پس این آیه نازل شد [۹۹۹].
۷۸۶- بزار به سند صحیح از عایشه ل روایت کرده است: مسلمانان با رغبت زیاد همراه با پیامبر ج به جنگ و پیکار با دشمنان اسلام میشتافتند و کلید اموال خود را به درماندگانشان میدادند و میگفتند: هرچه میل دارید بخورید که برای شما بخشیدیم. ناتوانان میگفتند: خوردن خوراکیهای آنها روا نیست، زیرا که با رضایت خاطر اجازه نداده اند. آیۀ ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡأَعۡرَجِ حَرَجٞ وَلَا عَلَى ٱلۡمَرِيضِ حَرَجٞ وَلَا عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ أَن تَأۡكُلُواْ مِنۢ بُيُوتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ ءَابَآئِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أُمَّهَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ إِخۡوَٰنِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخَوَٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَعۡمَٰمِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ عَمَّٰتِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ أَخۡوَٰلِكُمۡ أَوۡ بُيُوتِ خَٰلَٰتِكُمۡ أَوۡ مَا مَلَكۡتُم مَّفَاتِحَهُ﴾ نازل شد [۱۰۰۰].
۷۸۷- ابن جریر [از معمر] روایت کرده است: از زهری در بارۀ این کلام الهی ﴿لَّيۡسَ عَلَى ٱلۡأَعۡمَىٰ حَرَجٞ﴾ پرسیدم، کور، شل و بیمار چه ارزش دارند که در قرآن یاد میشوند. جواب داد: عبیدالله بن عبدالله برایم گفت: هروقت مسلمانان به سفر جهاد میرفتند بجاهماندگان و ناتوانان خویش را به سرپرستی میگماشتند و کلید خانههای خود را به آنها میسپردند و میگفتند: از آنچه که در خانههای ماست بخورید که برای شما حلال است. آنها از خوردن اجتناب میکردند و میگفتند: چون حضور ندارند به خانههاشان داخل نمیشویم. پس برای اجازۀ آنها این آیه نازل شد [۱۰۰۱].
۷۸۸- و از قتاده روایت کرده است: عشیرهای از عرب عادت داشتند که غذای خود را تنها نخورند هریک از آنها نصف روز راه غذا را حمل میکرد تا کسی را بیابد و با او غذا بخورد. در این خصوص ﴿لَيۡسَ عَلَيۡكُمۡ جُنَاحٌ أَن تَأۡكُلُواْ جَمِيعًا أَوۡ أَشۡتَاتٗا﴾ نازل شد [۱۰۰۲].
۷۸۹- و از عکرمه و ابوصالح روایت کرده است: رسم انصار چنین بود که هرگاه کسی مهمان آنها میشد تا مهمان با ایشان غذا نمیخورد به طعام دست نمیزدند، پس این آیه برای اجازۀ آنها نازل شد [۱۰۰۳].
اسباب نزول آیۀ ۶۲ – ۶۴: ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَٔۡذِنُونَكَ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَٔۡذَنُوكَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٦٢﴾[النور: ۶۲].
۷۹۰- ابن اسحاق و بیهقی در «دلائل» از عروه و محمد بن کعب قرظی و دیگران ش روایت کرده اند: در غزوۀ خندق قریش به سرکردگی ابوسفیان در مجمع الأسیال رومه چاهی نزدیک مدینه اردوگاه زد. و غطفان افراد خویش را به «نعمی» کنار کوۀ احد جابجا کرد. خبرآمدن آنها قبلاً به پیامبر رسیده بود و آن بزرگوار با کمک دیگر مسلمانان در اطراف مدینه خندق کند، اما برخی از منافقان آهسته و خیلی اندک کار میکردند و بدون اجازۀ رسول خدا مخفیانه به خانههای خویش میرفتند. اگر برای یکی از مسلمانان ضرورتی پیش میآمد که از اجرای آن ناگزیر میبود ضرورت کار خویش را نزد رسول خدا ج یادآور میشد و برای رسیدگی به نیازمندی خود اجازه میخواست. پیامبر اکرم اجازه میداد و او چون نیازمندیهای خویش را انجام میداد برمیگشت. آنگاه خدای پاک در شان آنها آیۀ ﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَإِذَا كَانُواْ مَعَهُۥ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ جَامِعٖ لَّمۡ يَذۡهَبُواْ حَتَّىٰ يَسۡتَٔۡذِنُوهُۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَٔۡذِنُونَكَ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۚ فَإِذَا ٱسۡتَٔۡذَنُوكَ لِبَعۡضِ شَأۡنِهِمۡ فَأۡذَن لِّمَن شِئۡتَ مِنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمُ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٦٢ لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗاۚ قَدۡ يَعۡلَمُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمۡ لِوَاذٗاۚ فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣ أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قَدۡ يَعۡلَمُ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ وَيَوۡمَ يُرۡجَعُونَ إِلَيۡهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُواْۗ وَٱللَّهُ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ٦٤﴾[النور: ۶۲-۶۴]. را نازل کرد [۱۰۰۴].
۷۹۱- ابونعیم در «دلائل» از طریق ضحاک از ابن عباس ب روایت کرده است: در ابتدای اسلام مسلمانان پیامبر خدا را ای محمد، ای ابوالقاسم صدا میکردند. پس الله أ برای هدایت مسلمانان آیۀ ﴿لَّا تَجۡعَلُواْ دُعَآءَ ٱلرَّسُولِ بَيۡنَكُمۡ كَدُعَآءِ بَعۡضِكُم بَعۡضٗا...﴾ را نازل فرمود. سپس میگفتند: ای نبی الله، ای رسول خدا.
***
[۹۵۷] ترجمه: «مرد زناکار مگر با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمىکند و زن زناکار، او را جز مرد زناکار یا مشرک به زنى نمىگیرد. این [امر] بر مؤمنان حرام شمرده شده است». [۹۵۸] نسائی در «تفسیر» ۳۷۹، احمد ۲ / ۱۵۹ و ۱۲۵، حاکم ۲ / ۱۹۳، واحدی ۶۳۲، بیهقی ۷ / ۱۵۳ و طبری ۲۵۷۴۲ از عبدالله بن عمرو بن عاص روایت کرده اند، حاکم این را صحیح میداند و ذهبی هم با او موافق است. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۷ / ۴۷ میگوید: «راویهای احمد ثقه هستند» حاکم ۲ / ۳۹۶ از سلیمان تیمی از قاسم بن محمد از عبدالله بن عمرو روایت کرده و از آن سند «حضرمی» افتاده، پس ظاهر آن صحیح شده و بنابراین حکم و ذهبی این را به شرط شیخین صحیح میشمارند. «تفسیر شوکانی» ۱۸۳۳ تخریج محقق. [۹۵۹] به «مزید» تصحیف شده است. [۹۶۰] ابوداود ۲۰۵۱، ترمذی ۳۱۷۷، نسائی به شمارۀ ۳۲۲۸ حاکم ۲ / ۱۶۶ و بیهقی ۷ / ۱۵۳ از عبدالله بن عمروبن عاص روایت کرده اند. اسنادش حسن است به خاطر اختلاف مشهور او با پدرانش و راویهای بعد او ثقه اند. ترمذی این را حسن و حاکم صحیح میشمارد و ذهبی هم با او موافق است. طبری ۲۵۷۴۷ از عمرو بن شعیب به قسم مرسل روایت کرده، در این اسناد کسی است که نامش معلوم نیست، حدیث موصول قبلی به تنهایی حسن است -والله اعلم- به «تفسیر شوکانی» ۱۸۳۴ به تخریج محقق نگاه کنید. [۹۶۱] سنن ترمذی کتاب تفسیر قرآن ۳۱۰۱. [۹۶۲] صحیح است، بخاری ۲۶۷۱ و ۴۷۴۷، ابوداود ۲۲۵۴، ترمذی ۳۱۷۹، ابن ماجه ۲۰۶۷، بیهقی ۷ / ۳۹۳ و بغوی ۲۳۷۰ روایت کرده اند. «تفسیر شوکانی» ۱۸۳۷ به تخریج محقق. ترجمه آیات: «و کسانى که به زنانشان نسبت زنا مىدهند و جز خود گواهان [دیگر] نداشته باشند، [بدانید حکم] شهادت هر یک از آنان [این است] که چهار بار به نام خداوند سوگند یاد کنند که او از راستگویان است. و پنجمین [گواهى چنین است] که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. و از آن [زن] عذاب را بر مىدارد آن که چهار بار [با سوگند] به خدا گواهى دهد که او (شوهرش) از دروغگویان است. و پنجمین [گواهى آن زن باید چنین باشد] که خشم خداوند بر او باد اگر [شوهرش] از راستگویان باشد». [۹۶۳] احمد ۱ / ۲۳۸ و طبری ۲۵۸۲۸ از عباد بن منصور از عکرمه از ابن عباس روایت کرده اند. اسناد این ضعیف است به خاطر عباد بن منصور اما اصل آن محفوظ است بخاری و دیگران هم روایت کرده اند. «احکام قرآن» ۱۵۵۵ و «زاد المسیر» ۱۰۲۴ به تخریج محقق. [۹۶۴] نسائی ۶ / ۱۷۲ و ۱۷۳ و ابویعلی ۲۸۲۴ از انس با اختلاف بعض کلمات روایت کرده اند. اسنادش صحیح و راویهایش ثقه اند. [۹۶۵] صحیح است، بخاری ۵۳۰۸، مسلم ۱۴۹۲، مالک ۲ / ۵۶۶، شافعی ۲ / ۴۴، احمد ۵ / ۳۳۶، ابوداود ۲۲۴۵، نسائی ۶ / ۱۴۳، ابن حبان ۴۲۸۴ و ۴۲۸۵ از سهل بن سعد روایت کرده اند. «تفسیر شوکانی» ۱۸۳۹ به تخریج محقق. [۹۶۶] بزار ۲۲۳۷ روایت کرده است. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۷ / ۷۴ میگوید: راویهای این ثقه هستند. «تفسیر ابن کثیر» ۴۸۵۷ به تخریج محق. [۹۶۷] «فتح الباری» ۸ / ۴۴۹ و ۴۵۰. [۹۶۸] ترجمه: «به راستى کسانى که تهمت در میان آوردند گروهى از شما هستند. این [تهمت زدن را] براى خود شرّ میپندارید. بلکه آن برایتان خیر است. بر عهده هر کسى از آنان سهمى از گناه است که مرتکب شده است و کسى از آنان که [بخش] عمده آن [تهمت] را انجام داده است، عذابى بزرگ دارد». [۹۶۹] صحیح است، بخاری ۲۶۶۱ و ۴۱۷۱ و ۴۷۵۰ به کلمات همین روایت و ۶۶۷۹، مسلم ۲۷۷۰، ابوداود ۴۷۳۵، ترمذی ۳۱۸۰، نسائی در «عشرة النساء» ۴۵، عبدالرزاق ۹۷۴۸، احمد ۶ / ۱۹۷، ابویعلی ۴۰۲۷ و ۴۹۳۳، ابن حبان ۴۲۱۲، طبرانی ۲۳ / ۱۳۴ و بیهقی ۷ / ۱۳۴ و بیهقی ۷ ۳۰۲ از چند طریق همه از عایشه در قصۀ افک به صورت طولانی بیان کرده اند. «احکام القرآن» ۱۵۶۵ تخریج محقق. [۹۷۰] طبرانی ۲۵۸۸۱ و طبرانی ۲۳ / ۱۵۱ از خصیف روایت کرده اند. اسناد این به خاطر یحیای حمانی ضعیف است. [۹۷۱] طبری ۲۵۸۸۳ و طبرانی ۲۳ / ۱۵۲ این مرسل است. [۹۷۲] محقق به اسناد این آگاه نشده. اما طبری ۲۵۸۸۵ از وجه دیگر از ابن عباس روایت کرده که یکی از راویهای آن مجهول است. و طبری ۲۵۸۸۷ به همین معنی روایت کرده که در این عطیۀ عوفی واهی است. [۹۷۳] طبری ۲۵۸۸۲ از عمر بن ابوسلمه از پدرش روایت کرده است. اسناد این به خاطر عمر ضعیف است و متن به همین عبارت صحیح نیست و آنچه را بخاری، مسلم و دیگران از عایشه روایت کردهاند حجت است. ترجمه آیات: «کسانى که به زنان پاکدامن بى خبر [از بدکارى و] مؤمن نسبت زنا مىدهند، در دنیا و آخرت نفرین شدند. و عذابى بزرگ [در پیش] دارند. روزى که زبانهایشان و دستهایشان و پاهایشان به آنچه مىکردند بر [زیان] آنان گواهى مىدهند. آن روز خداوند سزاى راستینشان را به تمام و کمال به آنان مىدهد و خواهند دانست که خداوند است که حقّ آشکار است. زنان ناپاک سزاوار مردان ناپاکند و مردان ناپاک سزاوار زنان ناپاکاند و زنان پاکیزه سزاوار مردان پاکند و مردان پاک سزاوار زنان پاکیزهاند. اینان از آنچه [مردم] مىگویند، برىاند». [۹۷۴] طبرانی ۲۳ / ۱۵۶ و طبری ۲۵۹۰۵ روایت کرده اند، این مرسل و ابن زید ضعیف است. [۹۷۵] طبرانی ۲۳ / ۱۵۷ و ۱۵۹. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۱۱۲۲۲ میگوید: در هردو سند راویی ضعیف است. [۹۷۶] طبرانی ۲۳ / ۱۶۰ این مرسل است. [۹۷۷] ترجمه: «اى مؤمنان، وارد خانههایى غیر از خانههاى خود مشوید مگر آنکه اجازه گیرید و بر اهل آن [خانه] سلام گویید. این برایتان بهتر است، باشد که پند پذیرید». [۹۷۸] واحدی ۶۳۸ از طریق فریابی و طبری ۲۵۹۲۱ هردو از اشعث بن سوار از عدی بن ثابت روایت کرده اند. اسنادش به خاطر اشعث بن سوار ضعیف است. این مرسل است که عدی تابعی است. کلمات من چه کنم در طبری نیست. «زاد المسیر» ۱۰۳۳ تخریج محقق. [۹۷۹] ترجمه: «و بر شما گناهى نیست که به خانههایى غیر مسکونى در آیید که در آنجا کالایى دارید و خداوند مىداند آنچه را آشکار مىکنید و آنچه را پنهان مىدارید». [۹۸۰] ترجمه: «و به زنان مؤمن بگو: چشمانشان را [از نگریستن به نامحرم] فرو پوشند و پاکدامنى ورزند و زینت خود را آشکار نکنند مگر آنچه از آن که آشکار است و باید که روسرىهایشان را بر گریبانهایشان فروگذارند و زینت خود را آشکار نسازند مگر بر شوهرشان یا پدرانشان یا پدران شوهرشان یا پسرانشان یا پسران شوهرشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [هم آیین] شان یا ملک یمینهایشان یا مردان بى رغبت [به زنان] که پیرو شمایند یا کودکانى که بر شرمگاه زنان اطّلاع نیافتهاند. و نباید [زمین] را با پاهایشان بکوبند تا آنچه از زینتشان را که نهان مىداشتند، آشکار شود. و اى مؤمنان، همگى، به [درگاه] خداوند توبه کنید. باشد که رستگار شوید». [۹۸۱] طبری ۲۶۰۱۰ از حضرمی بن لاحق روایت کرده این مرسل و ضعیف است. [۹۸۲] ترجمه: «و کسانى که [اسباب] ازدواج نمىیابند باید پاکدامنى پیشه کنند تا آنکه خداوند آنان را از فضل خویش توانگر کند. و کسانى از ملک یمینهایتان که در پى باز خرید خود هستند- اگر در آنان شایستگىاى بدانید- باز خریدشان کنید و از مال خداوند که بر شما ارزانى داشته است، به آنان بدهید و کنیزان خود را اگر پرهیزگارى خواهند به زنا وادار مکنید تا بهره زندگانى دنیا به دست آرید. و هرکس آنان را وادار سازد، خداوند پس از وادارکردن آنها [نسبت به آنها] آمرزگار مهربان است». [۹۸۳] حافظ ابن حجر در «الاصابه» ۲ / ۱۷۶ شرح زندگانی ۴۰۳۷ آورده است. [۹۸۴] مسلم ۳۰۲۹، ابوداود ۲۳۱۱، نسائی ۳۸۵ و واحدی ۶۴۰. [۹۸۵] مسلم ۳۰۲۹ ح ۲۷. [۹۸۶] نسائی در «تفسیر» ۳۸۵، حاکم ۲ / ۳۹۷ و طبری ۲۶۰۷۵ از ابن جریج از ابوزبیر روایت کرده اند، حاکم این را به شرط مسلم صحیح میشمارد و ذهبی موافق است. [۹۸۷] بزار ۲۲۳۹ «کشف» و طبرانی ۱۱۷۴۸ از ابن عباس روایت کردهاند راویهای این ثقه اند، هیثمی ۱۱۲۳۱ میگوید: راویهای طبرانی راویی صحیح هستند. [۹۸۸] طبری ۲۶۰۷۵ از ابن جریج از عمرو بن دینار از عکرمه روایت کرده این مرسل اما حدیث جابر به این شاهد است. [۹۸۹] ترجمه: «و چون به راه خداوند و رسولش فراخوانده شوند تا بین آنان حکم کند، آن گاه است که گروهى از آنان رویگردانند». [۹۹۰] «تفسیر شوکانی» ۱۸۸۳ تخریج محقق. [۹۹۱] ترجمه: «خداوند به کسانى از شما که ایمان آوردهاند و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که بى شک آنان را در این سرزمین جانشین سازد، چنان که کسانى را که پیش از آنان بودند، جانشین ساخت. و [آن] دینشان را که برایشان پسندیده است برایشان استوار دارد و برایشان پس از بیمشان ایمنى را جایگزین کند. [چرا که] مرا پرستش مىکنند و چیزى را با من شریک نمىسازند. و کسانى که پس از این ناسپاسى کنند، اینانند که فاسقند». [۹۹۲] حاکم ۲ / ۴۰۱، طبرانی در «معجم اوسط» ۷۰۲۵، واحدی در «اسباب نزول» ۶۴۷، بیهقی در «دلائل» ۳ / ۶ و ۷ از ابوعالیه از ابی بن کعب روایت کرده اند. حاکم این را صحیح میداند و ذهبی موافق است. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۱۱۲۳۷ راویهای این را ثقه میداند. «احکام قرآن» ۰ / ۱۶۱۰ و «زاد المسیر» ۱۰۳۸ به تخریج محقق. [۹۹۳] ترجمه: «بر نابینا گناهى نیست و بر لنگ [هم] گناهى نیست و بر بیمار [نیز] گناهى نیست و نیز بر خودتان گناهى نیست در آنکه از خانههاى خود یا خانههاى پدرانتان یا خانههاى مادرانتان یا خانههاى برادرانتان یا خانههاى خواهرانتان یا خانههاى عموهایتان یا خانههاى عمّههایتان یا خانههاى دایىهایتان یا خانههاى خالههایتان یا خانهاى که به کلیدهایش [به روا] دست یابید یا [خانههاى] دوستتان چیزى بخورید. بر شما در آنکه دستجمعى بخورید یا پراکنده، گناهى نیست. پس چون به خانهها در آیید بر [قوم] خویش به درودى مبارک [و] پاکیزه که رسمى است الهى، سلام گویید. خداوند بدینسان آیات [خود] را برایتان روشن مىسازد تا خرد ورزید». [۹۹۴] روح المعانی، همان منبع، ج ۱۸، ص ۲۱۷. [۹۹۵] عبدالرزاق ۲۰۶۷ از طریق او طبری ۲۶۲۲۱ و ۲۶۲۲۲. [۹۹۶] طبری ۲۶۲۱۹ از علی بن ابوطلحه از ابن عباس روایت کرده است. راویهای او ثقهاند اما بین علی و ابن عباس انقطاع است و حدیث بعدی ارجح است. «احکام قرآن» ۳ / ۴۲۱ و «زاد المسیر» ۱۰۴۲ به تخریج محقق. [۹۹۷] طبری ۲۶۲۲۰. [۹۹۸] طبری ۲۶۲۲۶ این روایتها به مجموع قوی هستند. [۹۹۹] بغوی ۱۵۴۹ و «زاد المسیر» ۱۰۴۴ به تخریج محقق از ابن عباس بدون اسناد ذکر کرده اند. [۱۰۰۰] بزرا ۲۲۴۱ «کشف». هیثمی در «مجمع الزوائد» ۱۱۲۳۸ میگوید: «راویهای این راویی صحیح هستند» دارای شاهد مرسل است که واحدی ۶۵۳ از ابن مسیب روایت کرده احادیث مرسل ابن مسیب جید هستند. «تفسیر شوکانی» ۱۸۹۵ به تخریج محقق. [۱۰۰۱] طبری ۲۶۲۲۴ این مرسل است. [۱۰۰۲] طبری ۲۶۲۳۷ این مرسل است. [۱۰۰۳] طبری ۲۶۲۳۸ از هردو روایت کرده است. [۱۰۰۴] بیهقی «دلائل نبوت» ۳ / ۴۰۸ و ۴۰۹، این مرسل است و احادیثی را که عروه به قسم مرسل روایت میکندقوی هستند. سیرۀ ابن هشام ۳ / ۱۶۹، البدایه و النهایه ابن کثیر ۴ / ۹۴ و «تفسیر شوکانی» ۱۸۹۶ به تخریج محقق. ترجمه آیات: «مؤمنان تنها آنانند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند و چون در کارى همراه با او باشند که نیازمند همداستانى است، [به جایى] نروند مگر وقتى که از او اجازه خواهند. بى گمان آنان که از تو اجازه مىخواهند، اینان کسانىاند که به خداوند و رسول او ایمان دارند. و اگر براى [انجام] برخى از کارشان از تو اجازه خواستند، به هرکس از آنان که خواهى اجازه بده و از خداوند برایشان آمرزش بخواه. بى گمان خداوند آمرزگار مهربان است. فراخواندن رسول [خدا] را در میان خود همچون فراخواندن همدیگر مشمارید. به یقین خداوند کسانى از شما را که پناه جویان و پنهانى بیرون مىروند، مىشناسد. پس باید آنان که بر خلاف فرمان او رفتار مىکنند از آن بر حذر باشند که بلایى به آنان برسد یا عذابى دردناک گریبانگیرشان شود. هان، بى شک آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداوند است. شیوهاى را که شما بر آنید، مىداند و روزى که بهسوی او باز گردانده مىشوند، آن گاه آنان را به آنچه کردهاند خبر مىدهد. و خداوند به همه چیز داناست».