سورۀ انفال
این سوره مدنی و ۷۵ آیه است
اسباب نزول آیۀ ۱: ﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَصۡلِحُواْ ذَاتَ بَيۡنِكُمۡۖ وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ١﴾ [الأنفال: ۱] [۶۳۶].
۴۸۹- ابوداود، نسائی، ابن حبان و حاکم از ابن عباس ب روایت کرده اند: پیغمبر خدا خطاب به مسلمین گفت: کسی که جنگجویی از سپاۀ دشمن را بکشد پاداش او چنین و چنان است، و کسی که یک نفر از آنان را اسیر کند سزاوار چنین و چنان پاداشهاست. پس سالخوردگان زیر بیرقها ثبات و پایداری کردند و جنگجویان جوان به میدان جنگ به و پیکار و گردآوری غنایم کوشیدند. سپس پیران خطاب به جوانان گفتند: سهم ما را هم از غنایم بدهید، چون ما یار و یاور و همکار شما بودیم و اگر با فشار زیاد دشمن مواجه میشدید به ما پناه میآوردید. مسأله را در حضور رسول خدا ج مطرح کردند. خدای بزرگ در این باره ﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِۖ قُلِ ٱلۡأَنفَالُ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ﴾ را نازل کرد [۶۳۷].
۴۹۰- احمد از سعد بن ابی وقاص س چنین روایت کرده است: برادرم عمیر در بدر شهید شد و من از سپاۀ مشرکان سعید بن عاص را کشتم و شمشیرش را گرفتم و به حضور پیامبر آوردم. رسول خدا ج گفت: شمشیر را بین غنایم گردآوری شده بینداز، از حضور ایشان برگشتم و به سبب شهادت برادر و از دستدادن غنیمتی که به زور از دشمن گرفته بودم حالتی داشتم که غیر از خدا هیچکس نمیداند اندک زمانی بیش سپری نشد که سورۀ انفال نازل گشت، پس رسول خدا فرمود: برو شمشیرت را از بین غنایم بردار [۶۳۸].
۴۹۱- ابوداود، ترمذی و نسائی از سعد س روایت کرده اند: روز بدر شمشیری را به حضور رسول خدا آوردم و گفتم: ای پیامبر، به راستی که خدا بر جراحات قلبم مرهم گذاشت، بدینگونه که از مشرکان انتقام گرفتم اینک این شمشیر را به من ببخش گفت: این شمشیر نه از آن من است و نه از آن تو، با خود گفتم: شاید این شمشیر به کسی داده شود که در میدان امتحان و آزمون شهامتی را که من نشان دادم هرگز انجام نداده است. سپس رسول خدا ج آمد و گفت: از من چیزی را مطالبه کردی که مال من نیست، حال اگر مال من شد از آن تو باشد. پس آیۀ ﴿يَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلۡأَنفَالِ...﴾ به این سبب نازل شد [۶۳۹].
۴۹۲- ک: ابن جریر از مجاهد روایت کرده است: مسلمانان از رسول خدا پرسیدند چهار پنجم غنایم در بین مسلمانان تقسیم میشود، پس بخش پنجم آن چه میشود. در این باره آیۀ فوق نازل شد [۶۴۰].
اسباب نزول آیۀ ۵: ﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ٥﴾ [الأنفال: ۵] [۶۴۱].
۴۹۳- ک: ابن ابوحاتم و ابن مردویه از ابوایوب انصاری روایت کرده اند: در مدینه بودیم که رسول خدا ج گفت: به من خبر دادهاند که کاروان ابوسفیان نزدیک است، شما در این باره چه میاندیشید، امید است خدا این کاروان را با همه امکاناتش در دسترس ما قرار دهد. پس از مدینه خارج شدیم و یک یا دو روز راه پیوده بودیم که پیامبر فرمود: در بارۀ اینها [سپاۀ قریش که از مکه آمده است] چه فکر میکنید، گفتیم: ای رسول خد! ما تاب و توان جنگ با قریش را نداریم و تنها برای به غنیمتگرفتن اموال کاروان از مدینه بیرون شدیم. مقداد س گفت: ای مردم [از جنگ روگردان نشوید و] مثل قوم موسی ÷ چنین حرفی بر زبان نیاورید: «خودت همراه با پروردگارت برو و با دشمنانت نبرد کن، اما ما اینجا مینشینیم» آیۀ ﴿كَمَآ أَخۡرَجَكَ رَبُّكَ مِنۢ بَيۡتِكَ بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ لَكَٰرِهُونَ٥﴾ نازل شد [۶۴۲].
۴۹۴- ابن جریر نیز از ابن عباس ب به این معنی روایت کرده است [۶۴۳].
اسباب نزول آیۀ ۹: ﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ٩﴾ [الأنفال: ۹] [۶۴۴].
۴۹۵- ک: ترمذی از عمر بن خطاب س روایت کرده است: رسول خدا [روز بدر] انبوۀ سپاۀ مشرکان را که تعدادشان به هزار جنگجو میرسید و قلت یاران خود را که تعدادشان اندکی از ۳۱۰ مجاهد زیادتر بود مشاهده کرد و رو به قبله ایستاد و دست به دعا برافراشت و با پروردگارش به راز و نیاز پرداخت: بار خدایا به آنچه بر من وعده کردهای وفا کن، پروردگارا اگر این گروه از پیروان اسلام به هلاکت برسند دیگر هرگز روی زمین کسی تو را نخواهد پرستید، خلاصه رو به قبله دست به دعا آنقدر به درگاۀ پروردگارش راز و نیاز و فریاد و زاری کرد تا ردای مبارک از دوشش افتاد. ابوبکر س به خدمت پیامبر آمد و ردا را گرفت و بر شانۀ مبارک ایشان افکند، پس دست در گردن سرور کائنات انداخت و گفت: ای محبوب رب العالمین، همینقدر دعا و نیایش و تضرع و خواهش که به درگاۀ پروردگارت کردی کافی است، یقیناً ایزد چاره ساز به همه وعدههایی که به تو داده وفا خواهد کرد. به این سبب خدای بزرگ آیۀ ﴿إِذۡ تَسۡتَغِيثُونَ رَبَّكُمۡ فَٱسۡتَجَابَ لَكُمۡ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلۡفٖ مِّنَ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ مُرۡدِفِينَ٩﴾ را نازل کرد. پروردگار مسلمانان را با فرشتکان کمک نمود [۶۴۵].
اسباب نزول آیۀ ۱۷: ﴿فَلَمۡ تَقۡتُلُوهُمۡ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ قَتَلَهُمۡۚ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ وَلِيُبۡلِيَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ مِنۡهُ بَلَآءً حَسَنًاۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٞ١٧﴾ [الأنفال: ۱۷] [۶۴۶].
۴۹۶- حاکم از سعید بن مُسَیَّب و او از پدرش س روایت کرده است: در غزوۀ احد ابی بن خلف به پیامبر ج حمله کرد [مردان مسلمان بر او هجوم آوردند و پیامبر خدا دستور داد] راۀ او را باز بگذارید، مصعب بن عمیر به رویارویی او شتافت [ولی این دلیر مرد سپاۀ اسلام به دست ابی بن خلف به درجۀ رفیع شهادت نایل آمد] [۶۴۷]. رسول خدا قسمتی از شانۀ او را از شکاف میان کلاه خود و زره دید و آنجا را با نیزه زد. ابی بن خلف از اسب افتاد، اما از زخم وی خون جاری نشد و فقط استخوانی از استخوانهای پهلویش شکست. در حالی که مثل گاو بانگ میزد یارانش او را بردند. پس به او گفتند: این که خراشیدگیی بیش نیست، چرا اینقدر عاجز و ناتوانت ساخته است، ابی سخن رسول خدا را که گفته بود: من یقیناً أبی را میکشم برای یاران خود نقل کرد و گفت: سوگند به آن که جانم به اختیار اوست اگر این زخم که بر بدن من است بر بدن همۀ مردم ذی المجاز بود، جملگی طعمۀ مرگ میشدند. ابی قبل از رسیدن به مکه با بیچارگی و زبونی درگذشت. خدای متعال آیۀ ﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ﴾ را تا آخر در این باره نازل کرد [۶۴۸].
اسناد این حدیث صحیح و لیکن غریب است.
۴۹۷- ابن جریر از عبدالرحمن بن جبیر روایت کرده است: رسول خدا ج در غزوۀ خیبر کمانی خواست و با آن بهسوی قلعه تیراندازی کرد، تیری بالا رفت و ابن ابی حقیق در بستر خوابش کشته شد. پس ﴿وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ﴾ تا آخر آیه نازل شد.
[... رسول خدا ج روز بدر یک مشت خاک برداشت و بهسوی مشرکین پرتاب کرد. در سپاۀ مشرکان کسی نبود مگر این که ذرهای از آن خاک در سوراخ بینی، چشم و دهنش رفت، پس تارومار شدند و فرار کردند] [۶۴۹].
۴۹۸- ابن جریر و ابن ابوحاتم و طبرانی از حکیم بن حزام روایت کرده اند: در روز بدر آوازی شنیدیم که از آسمان بهسوی زمین میآمد و مانند صدای سنگریزههایی بود که بر طشتی فرو افتد. رسول خدا ج مشتی از این سنگریزهها پرتاب کرد و ما تارومار شدیم.
۴۹۹- ابو شیخ نیز به این معنی از جابر و ابن عباس ب روایت کرده است.
۵۰۰- ابن جریر از راۀ دیگر به این معنی به صورت مرسل روایت کرده است [۶۵۰].
اسباب نزول آیۀ ۱۹: ﴿إِن تَسۡتَفۡتِحُواْ فَقَدۡ جَآءَكُمُ ٱلۡفَتۡحُۖ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدۡ وَلَن تُغۡنِيَ عَنكُمۡ فِئَتُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَوۡ كَثُرَتۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٩﴾ [الأنفال: ۱۹] [۶۵۱].
۵۰۱- حاکم از عبدالله بن ثعلبه بن ابوصعیر روایت کرده است: چون در روز بدر دو سپاه صفآرایی کردند و رو در روی هم قرار گرفتند، ابوجهل گفت: پروردگارا! هرکدام از ما اتحاد و پیوستگی بین خویشاوندان و نزدیکان را به هم ریخته و آیین یگانه و ناآشنا آورده فردا در میدان جنگ پشت او را خم کن. ابوجهل با این دعا درخواست پیروزی و موفقیت کرد. پس آیۀ ﴿إِن تَسۡتَفۡتِحُواْ فَقَدۡ جَآءَكُمُ ٱلۡفَتۡحُۖ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيۡرٞ لَّكُمۡۖ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدۡ وَلَن تُغۡنِيَ عَنكُمۡ فِئَتُكُمۡ شَيۡٔٗا وَلَوۡ كَثُرَتۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١٩﴾ نازل شد [۶۵۲].
۵۰۲- ابن ابوحاتم از عطیه روایت کرده است: ابوجهل گفت: خدایا یار و یاور عزیزترین این دو گروه باش و دستۀ برتر را نصرت عطا کن، پس این آیه نازل شد [۶۵۳].
اسباب نزول آیۀ ۲۷: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ وَتَخُونُوٓاْ أَمَٰنَٰتِكُمۡ وَأَنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٧﴾ [الأنفال: ۲۷] [۶۵۴].
۵۰۳- سعید بن منصور و غیره از عبدالله بن ابوقتاده روایت کرده اند: در غزوۀ بنی قریظه یهود بنی قریظه از ابو لبابه بن عبد المنذر پرسیدند که عاقبت این امر برای ما چگونه است؟ او به گلوی خود اشاره کرد یعنی کشتن و سر بریدن. پس در بارۀ او ﴿لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ﴾ نازل گردید. ابولبابه میگوید: از آنجا قدم بیرون نگذاشته بودم که دریافتم به خدا و رسول او خیانت کردهام [۶۵۵]. [چون حیرت و وحشت بنی قریظه فزونی یافت، از رسول الله خواهش کردند که ابولبابه را نزد آنها بفرستد تا با او در بارۀ تسلیمشدن و گردننهادن به حکم پیامبر ج مشورت کنند، ابولبابه از قبیلۀ اوس بود و بنی قریظه با اوس همپیمان بودند. پس رسول خدا ابولبابه را نزد آنان فرستاد. چون ابولبابه به قلعۀ آنها وارد شد. مردانشان از وی به گرمی استقبال کردند و زنان و کودکان به گریه و زاری پرداختند. ابولبابه بر حال آنها رقت آورد. گفتند: ای ابولبابه! آیا تسلیم شویم و به حکم محمد گردن نهیم؟ گفت: آری، و در عین حال به حلق خود اشاره کرد یعنی فرجام تسلیم سر بریدن و گردنزدن است. پس این آیه در این مورد نازل شد. ابولبابه گفته است: هنوز در دیار آنها بودم که متوجه شدم به خدا و رسول او خیانت کردهام. لذا ابولبابه نزد رسول خدا نیامده از همانجا به مسجد رفت و خود را به ستون بست و گفت: تا مورد عفو پروردگار قرار نگریم، از اینجا نخواهم رفت، سحرگاۀ شب ششم ابولبابه مورد بخشایش قرار گرفت و پیامبر شخصاً او را رها کرد] [۶۵۶].
۵۰۴- ک: ابن جریر و غیره از جابر بن عبدالله س روایت کرده اند: هنگامی که ابوسفیان از مکه خارج شد. جبرئیل ÷ به حضور رسول خدا ج آمد و گفت: ابوسفیان به فلان جا رسیده است. پیامبر ج به اصحاب بزرگوار گفت: لشکر ابوسفیان به فلان جا رسیده است، پس برای رویارویی با او روانه شوید و این راز را پوشیده دارید. یک نفر از منافقان جریان را برای ابوسفیان نوشت: محمد قصد دارد به شما حمله کند، پس محتاط و آماده باشید. در این باره خدای تعالی این آیه ﴿لَا تَخُونُواْ ٱللَّهَ وَٱلرَّسُولَ...﴾ را نازل کرد. این حدیث غریب و در سند و سیاق آن نظر است.
۵۰۵- ابن جریر از سدی روایت کرده است: عدهای سخنان رسول خدا را میشنیدند و آن را افشا میکردند، به این ترتیب گفتار رسول خدا به گوش مشرکان میرسید، پس این آیه نازل شد [۶۵۷].
اسباب نزول آیۀ ۳۰: ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثۡبِتُوكَ أَوۡ يَقۡتُلُوكَ أَوۡ يُخۡرِجُوكَۚ وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ٣٠﴾ [الأنفال: ۳۰] [۶۵۸].
۵۰۶- ک: ابن ابوحاتم از ابن عباس ب روایت کرده است: گروهی از قریش و بزرگان قبایل مختلف گرد آمدند تا به دار الندوه [محل برگزاری جلسات بزرگان مکه که قصی بن کلاب آن را بنا گذاشته بود] بروند. ابلیس نیز به صورت پیر مرد دانشمند و بزرگواری نزد آنها آمد. چون او را دیدند گفتند: تو کیستی؟ گفت: پیرمردی از اهل نجد، شنیدم برای کار مهمی اجتماع کرده اید خواستم در جمع شما حاضر باشم تا از خیراندیشی و نصایح سودمند من بیبهره نمانید. گفتند: بسیار خوب داخل شود، با آنها داخل شد و گفت: در کار این مرد نیکو بیندیشید، یکی گفت: به بند و زنجیرش بکشید و به چاه و زندانش بیندازید، آنگاه منتظر مرگ او باشید تا مثل همتایان پیشینش زهیر و نابغه شاعران مشهور هلاک شود. دشمن خدا پیرمرد نجدی گفت: نه به خدا این رأی به نفع شما نیست، سوگند به خدا جاسوسان او فرمان و پیغام او را از پشت دیوارهای زندان به اصحابش خواهند رساند و در اولین فرصت یارانش با حملهای برقآسا او را از چنگال شما میربایند و در برابر شما از او دفاع و حمایت میکنند. وضع شما چندان اطمینانبخش نیست، ممکن آنها شما را از دیارتان اخراج نمایند پس تدبیر نیکوتری ببیندیشید. یکی دیگر گفت: او را از دیارتان بیرون کنید تا از دست او راحت شوید وقتی از این جا برود دیگر حرکات او برای شما زیانبار نخواهد بود. شیخ نجدی گفت: این تدبیر به شما سودی نخواهد بخشید، آیا شیرینی گفتار، فصاحت زبان و تأثیر سخنان دلنشین او را ندیده اید که چگونه قلب شنونده را تسخیر میکند. قسم به خدا اگر این کار را بکنید او از قبایل عرب دعوت میکند، آنها بر گرد او جمع میشوند و بر شما یورش میآورند و از شهر و دیارتان بیرونتان میکنند و بزرگان و اشرافتان را میکشند. گفتند: به خدا راست میگوید، خوب بیندیشید و تدبیر دیگری مطرح کنید. ابوجهل گفت: شما را به اجرای تدبیری توصیه میکنم که فکر نمیکنم هرگز به آن اندیشیده باشید و رای برتر هم غیر از این نیست. گفتند: آن چیست؟ گفت: از هر قبیله یک جوان ورزیده، ماهر و دارای اصل و نسب شریف و عالی را برگزینید و به هرکدام از آنها یک شمشیر بران بدهید. سپس آنها دستهجمعی هجوم آورند و یکباره بر او ضربت بزنند، چون به قتلش رساندید خونبهای او بین همۀ قبایل تقسیم میشود. گمان نمیکنم قبیلۀ بنی هاشم بتواند با تمام قریش بجنگد و چون عجز خویش را ببیند ناگزیر خونبها را میپذیرد، بدینسان آزار او را از خود دور ساخته آسودهخاطر میشویم. نجدی گفت: به خدا تدبیر سالم نظر همین جوان است. این پیشنهاد به اتفاقآرا به تصویب رسید و برای اجرای توطئه از آنجا بیرون آمدند. جبرئیل امین به حضور نبی کریم ج آمد و دستور داد که آن شب را در اطاق خواب خود سپری نکند و از حیلۀ قریش آگاهش ساخت. پس رسول خدا آن شب در خانۀ خویش نخوابید. و خدای متعال اجازۀ خروج از مکه را در آن هنگام به او داد. پس از رسیدن رسول خدا به مدینه ایزد تعالی نعمتهای خود را به او یادآور شد و آیۀ ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ﴾ را نازل فرمود.
۵۰۷- ابن جریر از طریق عبید بن عمیر از مطلب بن ابووداعه روایت کرده است: ابو طالب به نبی کریم ج گفت: مردم علیه تو چه توطئهای در سر دارند؟ گفت: میخواهند مرا زندانی کنند یا بکشند و یا از این شهر اخراجم نمایند. گفت: این خبر را که برایت رسانده؟ گفت: پروردگارم. ابوطالب گفت: پروردگارت چه خدای خوبی است! نسبت به او خیرخواه باش و در حقش نیکی کن، پیامبر گفت: من نسبت به او چنین باشم، بلکه خدایم مرا به خیر و نیکویی هدایت میکند. آیۀ ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ...﴾ نازل شد.
ابن کثیر گفته است: ذکر ابوطالب در این حدیث غریب بلکه منکر است، زیرا این قضیه در شب هجرت سه سال بعد از درگذشت ابوطالب صورت گرفته است.
اسباب نزول آیۀ ۳۱: ﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا قَالُواْ قَدۡ سَمِعۡنَا لَوۡ نَشَآءُ لَقُلۡنَا مِثۡلَ هَٰذَآ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِيرُ ٱلۡأَوَّلِينَ٣١﴾ [الأنفال: ۳۱] [۶۵۹].
۵۰۸- ک: ابن جریر از سعید بن جُبیر روایت کرده است: نبی اکرم ج در روز بدر عقبه ابن ابومعیط، طعیمه بن عدی و نضر بن حارث را به اسارت گرفت، سپس دستور کشتن آنها را داد. مقداد که نضر را به اسارت گرفته بود، گفت: ای رسول خدا! این را من به اسارت گرفتهام. رسول خدا گفت: او راجع به کتاب خدا سخنان ناروا میگفت. در بارۀ او آیۀ ﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُنَا قَالُواْ قَدۡ سَمِعۡنَا﴾ نازل شد [۶۶۰].
اسباب نزول آیۀ ۳۲: ﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ مِنۡ عِندِكَ فَأَمۡطِرۡ عَلَيۡنَا حِجَارَةٗ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ أَوِ ٱئۡتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٖ٣٢﴾ [الأنفال: ۳۲] [۶۶۱].
۵۰۹- ابن جریر از سعید بن جبیر روایت کرده است: آیۀ ﴿وَإِذۡ قَالُواْ ٱللَّهُمَّ إِن كَانَ هَٰذَا هُوَ ٱلۡحَقَّ...﴾ در مورد نضر بن حارث نازل شده است [۶۶۲].
اسباب نزول آیۀ ۳۳ – ۳۴: ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ٣٣﴾ [الأنفال: ۳۳].
۵۱۰- بخاری از انس بن مالک س روایت کرده است: ابوجهل بن هشام گفت: خدایا اگر این قرآن حق و از نزد تو آمده است، بر ما از آسمان سنگ ببار و یا عذابی دردناک بر ما نازل کن. پس خدا آیۀ ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡ...﴾ را نازل کرد [۶۶۳].
۵۱۱- ک: ابن ابوحاتم از ابن عباس ب روایت کرده است: مشرکان حین طواف کعبه میگفتند: ما را بیامرز و از گناهان ما درگذر. آیۀ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ...﴾ نازل شد.
۵۱۲- ابن جریر از یزید بن رومان و محمد بن قیس روایت کرده است: قریشیان به یکدیگر میگفتند: خدا تنها محمد را از بین ما اعزاز و اکرام کرده است؟ پروردگارا! اگر این قرآن برحق و از جانب تو آمده است، برما از آسمان سنگ ببار، شب که شد از گفتار خود پشیمان شدند و گفتند: بار خدایا! از گناهان ما درگذر. پس خدای ﻷ ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡۚ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ٣٣ وَمَا لَهُمۡ أَلَّا يُعَذِّبَهُمُ ٱللَّهُ وَهُمۡ يَصُدُّونَ عَنِ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ وَمَا كَانُوٓاْ أَوۡلِيَآءَهُۥٓۚ إِنۡ أَوۡلِيَآؤُهُۥٓ إِلَّا ٱلۡمُتَّقُونَ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَهُمۡ لَا يَعۡلَمُونَ٣٤﴾ [الأنفال: ۳۳-۳۴]. را نازل کرد [۶۶۴].
۵۱۳- ک: و نیز ابن جریر از ابن ابزی روایت کرده است: زمانی که رسول الله در مکه بود خدا ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ وَأَنتَ فِيهِمۡ﴾ را نازل کرد و به مدینه که آمد خدا أ وَمَا كَانَ ٱللَّهُ مُعَذِّبَهُمۡ وَهُمۡ يَسۡتَغۡفِرُونَ﴾ را نازل فرمود، زیرا مسلمانانی که در مکه باقی ماندند از خدا طلب مغفرت میکردند. چون بقیۀ مسلمانان نیز از مکه خارج شدند خدا آیۀ ﴿وَمَا كَانَ ٱللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمۡ...﴾ را نازل کرد. پس اجازۀ فتح مکه را داد و همان عذابی شد که بر مشرکان وعده داده بود [۶۶۵].
اسباب نزول آیۀ ۳۵: ﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمۡ عِندَ ٱلۡبَيۡتِ إِلَّا مُكَآءٗ وَتَصۡدِيَةٗۚ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا كُنتُمۡ تَكۡفُرُونَ٣٥﴾ [الأنفال: ۳۵] [۶۶۶].
۵۱۴- ک: واحدی از ابن عمر ب روایت کرده است: در زمان جاهلیت حین طواف کعبه کف میزدند و فریاد میکشیدند، پس خدای بزرگ این آیه را نازل کرد [۶۶۷].
۵۱۵- ابن جریر از سعید [بن جبیر] روایت کرده است: هرگاه قریش در اثنای طواف با نبی کریم ج رو به رو میشدند با تمسخر و استهزاء کف میزدند و صوت میکشیدند پس این آیه نازل شد [۶۶۸].
اسباب نزول آیۀ ۳۶: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ يُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ٣٦﴾ [الأنفال: ۳۶] [۶۶۹].
۵۱۶- ابن اسحاق میفرماید که: زهری، محمد بن یحی بن حبان، عاصم بن عمیر بن قتاده و حصین بن عبدالرحمن برای من گفته اند: چون قریش در جنگ بدر دچار مصایب دردآور گردید و به مکه بازگشت، عبدالله بن ابو عکرمه بن ابوجهل و صفوان بن ابو اُمَیَّه همراۀ گروهی از مردان قریش که پدران و فرزندانشان در نبرد کفر و ایمان در معرکۀ بدر هلاک شده بودند، نزد ابوسفیان و همراهان او که کاروان تجارتی قریش را هدایت میکردند رفتند و اظهار داشتند: ای گروۀ قریش، محمد در حق شما ستم روا داشت و نخبگان شما را کشت. اینک شما با پرداخت اموال این کاروان ما را در جنگ او مساعدت کنید، امید که از وی انتقام بگیریم. قریش این کار را انجام داد. و در بارۀ آنها همچنان که از ابن عباس ب روایت است آیۀ ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيۡهِمۡ حَسۡرَةٗ ثُمَّ يُغۡلَبُونَۗ وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ إِلَىٰ جَهَنَّمَ يُحۡشَرُونَ٣٦﴾ نازل شد [۶۷۰].
۵۱۷- ابن ابوحاتم از حکم بن عتیبه روایت کرده است: ابوسفیان چهل اوقیه [۶۷۱] طلا برای تجهیز سپاۀ شرک خرج کرد و این آیه در مورد او نازل گردید [۶۷۲].
۵۱۸- ابن جریر از ابن ابزی و سعید بن جُبَیر روایت کرده است: ابوسفیان در جنگ احد دو هزار نفر را از قبایل مختلف اجیر کرد تا در نبرد علیه مسلمانان و رسول خدا ج در میان سپاۀ شرک باشند. پس این آیه در بارۀ او نازل شد [۶۷۳].
اسباب نوزول آیۀ ۴۷: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بَطَرٗا وَرِئَآءَ ٱلنَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ بِمَا يَعۡمَلُونَ مُحِيطٞ٤٧﴾ [الأنفال: ۴۷] [۶۷۴].
۵۱۹- ک: ابن جریر از محمد بن کعب قرظی روایت کرده است: در غزوۀ بدر قریش از مکه با دف و دایره، را مشگران و زنان نغمهسرا به جنگ آمده بودند. پس پروردگار در بارۀ آنها آیۀ ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَٰرِهِم بَطَرٗا...﴾ را نازل کرد [۶۷۵].
اسباب نزول آیۀ ۴۸ – ۴۹: ﴿وَإِذۡ زَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ ٱلۡيَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّي جَارٞ لَّكُمۡۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيٓءٞ مِّنكُمۡ إِنِّيٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ إِنِّيٓ أَخَافُ ٱللَّهَۚ وَٱللَّهُ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٤٨﴾ [الأنفال: ۴۸] [۶۷۶].
۵۲۰- طبرانی در «معجم اوسط» با سند ضعیف از ابوهریره س روایت کرده است: هنگامی که پروردگار در مکه ﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥﴾ [القمر: ۴۵] را نازل کرد، عمر فاروق پرسید: ای فرستادۀ خدا! آن کدام جمع خواهند بود؟ این پرسش پیش از غزوۀ بدر بود. چون روز بدر قریش منهزم شد رسول خدا را دیدم که با شمشیر برهنه در پی آنان بود و میگفت: ﴿سَيُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَيُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥﴾ بنابراین نزول آیه در بارۀ شکست سپاۀ مشرکان در روز بدر بوده است. و خدای بزرگ آیۀ ﴿حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذۡنَا مُتۡرَفِيهِم بِٱلۡعَذَابِ...﴾ [المؤمنون: ۶۴] و ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ كُفۡرٗا...﴾ [إبراهيم: ۲۸]. را در بارۀ روز بدر نازل کرده است. نبی کریم ج در روز بدر یک مشت ریگ بهسوی مشرکان پرتاب کرد که همه لشکرگاه آنها را فرا گرفت و چشم و دهان آنها را پر کرد آنگونه که هرکدام از آنها کشته میشد از دهانش ریگ و خاک بیرون میریخت. و خدا ﴿ وَمَا رَمَيۡتَ إِذۡ رَمَيۡتَ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ رَمَىٰ﴾ [الأنفال: ۱۷] را در این باب نازل کرد. و آیۀ ﴿فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ۸۹...﴾ را در بارۀ ابلیس نازل کرد. [هنگامی که قریش آمادۀ حرکت بهسوی بدر شد، دشمنی و جنگی را که با بنی بکر داشت به یاد آورد و ترسید که این قبیله از پشت به آنها ضربه میزند حرکت خود را به تأخیر انداخت. آنگاه ابلیس به صورت سراقه بن مالک یکی از سران بنی کنانه در رأس سپاهی از شیاطین ظاهر شد و گفت: امروز هیچکس نمیتواند شما را مغلوب کند من پناۀ شما هستم و شما را در برابر بنی بکر کمک میکنم. چون دو سپاه صفآرایی کردند و فرشتگان به کمک مسلمانان برخاستند، ابلیس و همراهانش از میدان بدر فرار کردند]. در روز بدر عُتبه بن ربیعه و عدهای از همراهانش گفتند: مسلمانان را دینشان مغرور ساخته است. پس ﴿إِذۡ يَقُولُ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ وَٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَٰٓؤُلَآءِ دِينُهُمۡ﴾ نازل شد [۶۷۷].
اسباب نزول آیۀ ۵۵: ﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٥٥﴾ [الأنفال: ۵۵] [۶۷۸].
۵۲۱- ک: ابوشیخ از سعید بن جبیر روایت کرده است: این کلام عزیز ﴿إِنَّ شَرَّ ٱلدَّوَآبِّ عِندَ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٥٥﴾ در بارۀ شش گروه از یهود که ابن تابوت هم شامل آنهاست نازل شده است.
اسباب نزول آیۀ ۵۸: ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ فَٱنۢبِذۡ إِلَيۡهِمۡ عَلَىٰ سَوَآءٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا يُحِبُّ ٱلۡخَآئِنِينَ٥٨﴾ [الأنفال: ۵۸] [۶۷۹].
۵۲۲- ابوشیخ از ابن شهاب روایت کرده است: جبرئیل ÷ نزد رسول خدا آمد و گفت: تو سلاح را بر زمین گذاشتهای و من هنوز در تعقیب دشمن هستم، حرکت کن که پروردگار در بارۀ بنی قریظه به تو اختیار عمل داد. آیۀ ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوۡمٍ خِيَانَةٗ...﴾ در بارۀ آنها نازل شده است.
اسباب نزول آیۀ ۶۴: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾ [الأنفال: ۶۴].
۵۲۳- ک: بزار با سند ضعیف از طریق عکرمه از ابن عباس ب روایت کرده است: چون عمر س ایمان آورد، مشرکان گفتند: افسوس که امروز نیمی از خلق از ما جدا شدند، پس خدای بزرگ آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾ را نازل کرد. این سخن دارای شهود است [۶۸۰].
۵۲۴- ک: و نیز طبرانی و غیره از طریق سعید بن جبیر از ابن عباس ب روایت کرده اند: وقتی که سی و نه مرد و یک زن به رسول خدا ج ایمان آوردند و عمر س نیز به آنها پیوست، آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ وَمَنِ ٱتَّبَعَكَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٤﴾نازل شد [۶۸۱].
۵۲۵- ک: ابن ابوحاتم با سند صحیح از سعید بن جبیر روایت کرده است: چون سی و سه مرد و شش زن ایمان آوردند، عمر بن خطاب هم مسلمان شد. خدا أ آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ...﴾ را نازل کرد.
۵۲۶- ابوشیخ از سعید بن مسیب روایت کرده است: هنگامی که عمر س مسلمان شد. خدا در بارۀ وی آیۀ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَسۡبُكَ ٱللَّهُ...﴾ را نازل کرد.
اسباب نزول آیۀ ۶۵: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ حَرِّضِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَى ٱلۡقِتَالِۚ إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٞ يَغۡلِبُوٓاْ أَلۡفٗا مِّنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَفۡقَهُونَ٦٥﴾ [الأنفال: ۶۵] [۶۸۲].
۵۲۷- اسحاق بن راهویه در مسند خود از ابن عباس ب روایت کرده است: وقتی که پروردگار بیهمتا بر مسلمانان تکلیف کرد که یک نفر از آنان به نبرد ده نفر از مشرکان برود. این کلام عزیز ﴿إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِ﴾ تا آخر آیه نازل شد. اما این کار برای آنها دشوار و سنگین بود، پس خدای متعال چنین خواست که یک تن از مسلمین تنها با دو نفر مشرک بجنگد [۶۸۳].
اسباب نزول آیۀ ۶۷ – ۶۸: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ حَتَّىٰ يُثۡخِنَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ تُرِيدُونَ عَرَضَ ٱلدُّنۡيَا وَٱللَّهُ يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٞ٦٧﴾ [الأنفال: ۶۷] [۶۸۴].
۵۲۸- احمد و دیگران از انس بن مالک س روایت کرده اند: نبی کریم ضمن مشورت با یاران خویش در بارۀ اسرای بدر گفت: خدا اینها را زبون پنجۀ توانمند شما کرده است، نظر شما در بارۀ ایشان چیست؟ عمر بن خطاب برخاست و گفت: ای رسول خدا همهشان را گردن بزن، پیامبر از وی رو برگرداند. ابوبکر صدیق برخاست و گفت: نظر من این است که آنها را مورد عفو قرار بدهی [از کشتنشان صرف نظر کنی] و از آنها فدیه بگیری، پس پیامبر با پذیرش فدیه آنها را مورد عفو قرار داد. در این خصوص خدای بزرگ آیۀ ﴿لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ﴾ را نازل کرد [۶۸۵].
۵۲۹- احمد، ترمذی و حاکم از ابن مسعود س روایت کرده اند: اسرای بدر را به حضور رسول خدا آوردند. پیامبر به یاران خود گفت: در بارۀ اینها چه میگویید، در این روایت اینگونه آمده که وحی الهی ﴿مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُۥٓ أَسۡرَىٰ...﴾ در این باب موافق گفتار عمر س نازل شده است [۶۸۶].
۵۳۰- ترمذی از ابوهریره س روایت کرده است: نبی کریم ج گفت: پیش از اسلام تصاحب غنایم بر هیچکس حلال نبود، آتشی از آسمان میآمد و اموال به جا مانده از کفار را میسوزاند. مسلمانان در غزوۀ بدر پیش از وحی الهی در تعیین حکم غنایم، به جمعآوری و تصاحب غنیمتهای جنگی پرداختند. پس خدای بزرگ آیۀ ﴿لَّوۡلَا كِتَٰبٞ مِّنَ ٱللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمۡ فِيمَآ أَخَذۡتُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ٦٨﴾ را در بارۀ ایشان نازل کرد [۶۸۷].
اسباب نزول آیۀ ۷۰: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّمَن فِيٓ أَيۡدِيكُم مِّنَ ٱلۡأَسۡرَىٰٓ إِن يَعۡلَمِ ٱللَّهُ فِي قُلُوبِكُمۡ خَيۡرٗا يُؤۡتِكُمۡ خَيۡرٗا مِّمَّآ أُخِذَ مِنكُمۡ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٧٠﴾ [الأنفال: ۷۰] [۶۸۸].
۵۳۱- طبرانی در «معجم اوسط» از ابن عباس ب روایت کرده است: عباس س میگفت که به خدا این آیه در شأن من نازل گشته است، وقتی که پیامبر ج را از اسلامآوردن خود آگاه کردم و خواهش نمودم همان بیست اوقیه [۶۸۹] را که [در روز بدر] نزد من موجود بود به من حساب کند. [پیامبر ابا ورزید] [۶۹۰] و خدا أ به جای آن به من بیست غلام داد که همۀ آنها با سرمایۀ شخصی من تجارت میکنند، به اضافۀ امیدواریهایی که به مغفرت و آمرزش او أ دارم.
اسباب نزول آیۀ ۷۳: ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٍۚ إِلَّا تَفۡعَلُوهُ تَكُن فِتۡنَةٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَفَسَادٞ كَبِيرٞ٧٣﴾ [الأنفال: ۷۳] [۶۹۱].
۵۳۲- ک: ابن جریر و ابوشیخ از طریق سُدَّی از ابومالک روایت کرده اند: شخصی گفت: ما خویشاوندان مشرک خود را از ارث محروم نمیکنیم، پس پاک بیهمتا آیۀ ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٍ﴾ را نازل کرد [۶۹۲].
اسباب نزول آیۀ ۷۵: ﴿وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَهَاجَرُواْ وَجَٰهَدُواْ مَعَكُمۡ فَأُوْلَٰٓئِكَ مِنكُمۡۚ وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَيۡءٍ عَلِيمُۢ٧٥﴾ [الأنفال: ۷۵].
۵۳۳- ک: ابن جریر از ابن زبیر ب روایت کرده است: دو نفر باهم معاهدهای مبنی بر ارثبردن هریک از دیگری میبستند، در این باره ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ...﴾ نازل شد [۶۹۳].
۵۳۴- ابن سعد از طریق هشام بن عروه از پدرش روایت کرده است: پیامبر ج بین زبیر بن عوام و کعب بن مالک س پیمان برادری بست. زبیر میگفت: چون کعب در جنگ احد مجروح شد با خود گفتم: اگر دنیا را ترک گوید و به جوار رحمت ایزدی بپیوندد، من از او ارث خواهم برد، پس پاک بیهمتا ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِ﴾ را نازل گردانید. از آن پس ارث به خویشاوندان و نزدیکان محدود شد و ارثبردن برادرخواندهها از یکدیگر پایان یافت [۶۹۴].
***
[۶۳۶] ترجمه: «درباره انفال (غنائم جنگى) از تو مىپرسند. بگو [حکم تقسیم] انفال از آن خدا و رسول [او] است. پس از خداوند پروا بدارید و آنچه را در بین شما جریان دارد به صلاح آرید و اگر مؤمن هستید از خداوند و رسول او فرمان برید». [۶۳۷] حسن است، ابوداود ۲۷۳۷ – ۲۷۳۹، نسائی در «تفسیر» ۲۱۷، ابن ابوشیبه ۱۴ / ۳۵۶، حاکم ۲ / ۱۳۱ و ۱۳۲ و ۳۲۶ و ۳۲۷، ابن حبان ۵۰۹۳، طبری ۱۵۶۶۲ – ۱۵۶۶۴، بیهقی ۶ / ۲۹۱ و ۳۱۵ روایت کرده اند. حاکم این را صحیح گفته و ذهبی هم با او موافق است. عبدالرزاق در «مصنف» ۹۴۸۳ از وجه دیگر از ابن عباس به این معنی روایت کرده، اما اسناد آن ساقط است بابت محمد بن سائب کلبی که متروک و متهم است. به تفسیر «قرطبی» ۳۱۸۱ و «زاد المسیر» ۶۰۸ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۳۸] صحیح است، احمد ۱ / ۱۸۰ و ۱۸۵، ابن ابوشیبه ۱۲ / ۳۷۰، سعید بن منصور ۲۶۸۹، واحدی در «اسباب نزول» ۴۶۸ از دو طریق از سعد بن وقاص روایت کرده اند. راویهای هردو اسناد ثقه هستند. به «کشاف» ۴۰۹ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۳۹] صحیح است، مسلم ۱۷۴۸ به طور مختصر و در کتاب جهاد و سیر به طور مفصل ۱۷۴۸ ح ۴۳ و ۴۴، ابوداود ۲۷۴۰، ترمذی ۳۰۷۹ و ۳۱۸۹، نسائی در «تفسیر» ۲۱۶، بخاری در «ادب مفردم ۲۴، ابویعلی ۷۳۵ و ۷۸۲، حاکم ۲ / ۱۳۲، بیهقی ۶ / ۲۹۱ و واحدی ص ۱۷۳ به کلمات متقارب روایت کرده اند. [۶۴۰] مرسل است، طبری ۱۵۶۶۰ و ۱۵۶۶۱ روایت کرده است. به «زاد المسیر» ۶۱۲ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۴۱] ترجمه: «چنان که پروردگارت به حقّ تو را از خانهات بیرون آورد و به راستى گروهى از مؤمنان ناخشنود بودند». [۶۴۲] طبری ۴۰۵۶ روایت کرده است اسناد آن ضعیف است به خاطر ابن لهیعه، با این وصف هیثمی در «مجمع الزوائد» ۹۹۵۰ این را حسن میداند. ممکن به جهت شواهدش حسن بداند. [۶۴۳] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۹، ص ۱۸۳. [۶۴۴] ترجمه: «آن گاه که از پروردگارتان فریاد مىخواستید، پس [دعاى] شما را پذیرفت [با این مضمون] که: من با هزار کس از فرشتگان پیاپى یاریگر شما هستم». [۶۴۵] صحیح است، مسلم ۱۷۶۳، ابن حبان ۴۷۹۳، بیهقی ۶ / ۳۲۱ و در «دلائل» ۳ / ۵۱ و ۵۲، ترمذی ۳۰۸۱ و طبری ۱۵۷۴۷ روایت کرده اند. ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است. «تفسیر بغوی» ۹۷۴ به تخریج محقق. [۶۴۶] ترجمه: «پس شما آنان را نکشتهاید، بلکه خداوند آنان را کشت و هنگامى که [به سوى آنان خاک] افکندى، تو نیفکندى بلکه خداوند افکند و تا از [سوى] خویش به مؤمنان عطایى نیک ببخشد. بى گمان خداوند شنواى داناست». [۶۴۷] خاتم پیامبران ترجمۀ حسین صابری: ۲ / ۵۱۷. [۶۴۸] ابن العربی ۹۹۸ و ابن کثیر ۲ / ۳۷۰ و سیوطی در «دار المنثور» ۳ / ۳۱۷ به ابن مسیب نسبت داده اند. در «مستدرک» ۲ / ۳۲۷ و ۳۲۸ و «اسباب نزول» ۴۷۱ از موسی بن عقبه از زهری از سعید بن مسیب از پدرش روایت شده. بنابراین، موصول و اسنادش به شرط بخاری صحیح است، حاکم و ذهبی این را به شرط شیخین صحیح گفته اند. طبری ۱۵۸۴۲ از زهری روایت کرده. ابن عربی و ابن کثیر ۲ / ۳۷۰ این قضیه را در غزوۀ بدر میدانند و شوکانی در فتح القدیر ۲ / ۳۳۹ به این نظر موافق است «زاد المسیر» ۶۱۹ به تخریج محقق. [۶۴۹] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۹، ص ۲۰۵. [۶۵۰] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۹، ص ۲۰۵. [۶۵۱] ترجمه: «[اى کافران] اگر جویاى فتح بودید، بى گمان فتح [مؤمنان] برایتان آمد، و اگر [از جنگ] باز ایستید، آن براى شما بهتر است و اگر [به کفر] باز گردید [ما هم] باز مىگردیم و گروهتان- هر چند بسیار باشند- هیچ چیز را از شما باز ندارد و [بدانید] که خداوند با مؤمنان است». [۶۵۲] احمد ۵ / ۴۳۱، نسائی در «تفسیر» ۲۲۱، حاکم ۲ / ۳۲۸، طبری ۱۵۸۶۰ و بیهقی در «دلائل» ۳ / ۷۴ روایت کرده اند. اسناد آن تا عبدالله صحیح است اما او به صحنه موجود نبود، زیرا او صحابی کمسن و سال است که تنها پیامبر خدا را دیده و بس با این وصف این حدیث دارای شواهد مرسل است که به آن درجۀ صحیح میرسد. به «فتح القدیر» ۱۱۰۳ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۵۳] مرسل، عطیۀ عوفی ضعیف است. حدیث دارای شواهد است. به «زاد المسیر» ۶۲۲ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۵۴] ترجمه: «اى مؤمنان، به خداوند و رسول [او] خیانت نکنید و به امانتهاى همدیگر [نیز] در حالى که مىدانید خیانت نورزید». [۶۵۵] مرسل است، طبری ۱۵۹۳۸ از وی مختصراً از زهری به همین معنی روایت کرده است. [۶۵۶] هذا الحبیب، ص ۳۱۵. [۶۵۷] مرسل است، طبری ۱۵۹۴۱ از سدی به قسم مرسل روایت کرده. به «زاد المسیر» ۶۳۴ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۵۸] ترجمه: «و آن گاه که کافران در [باره] تو مکر مىورزیدند تا تو را بند کشند یا تو را بکشند یا [از وطن] بیرونت کنند. و مکر مىورزیدند و خداوند [هم در قبال مکرشان] تدبیر مىکرد و خداوند بهترین تدبیرکنندگان است». [۶۵۹] ترجمه: «و چون آیات ما بر آنان خوانده شود، گویند: شنیدیم، اگر بخواهیم مانند این توانیم گفت، این جز افسانههاى پیشینیان نیست». [۶۶۰] طبری ۱۵۹۹۳ به صورت مرسل روایت کرده. [۶۶۱] ترجمه: «و آن گاه که گفتند: بار خدایا، اگر این [قرآن] از [سوى] تو حقّ است، از آسمان سنگهایى بر ما بباران یا عذابى دردناک به ما برسان». [۶۶۲] طبری ۱۵۹۹۵ روایت کرده این مرسل و دارای شواهد مرسل است. [۶۶۳] صحیح است، بخاری ۴۶۴۹، واحدی ۴۷۹ بغوی ۹۹۷ همه از انس روایت کرده اند. «زاد المسیر» ۶۳۸ به تخریج محقق. [۶۶۴] طبری ۱۶۰۱۵ روایت کرده است. ترجمه آیات: «و خداوند بر آن نیست که آنان را در حالى که تو در میان آنانى عذاب کند. و [نیز] در حالى که آنان آمرزش خواهند، خداوند عذاب کننده آنان نیست. و سزاوارشان نیست که خداوند آنان را عذاب نکند حال آنکه آنان [مردم را] از مسجد الحرام باز مىدارند، در حالى که سزاوار [تولیت] آنجا نیستند، سزاوار [تولیت] آنجا جز پرهیزگاران نیستند. ولى بیشترشان نمىدانند». [۶۶۵] ضعیف است، طبری ۱۶۰۰۴ به قسم مرسل از ابن ابزی روایت کرده این ضعیف است و متن غریب است. به «زاد المسیر» ۶۳۹ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۶۶] ترجمه: «و نمازشان نزد خانه [کعبه] جز بانگ بر آوردن و کف زدن نیست. پس به [سزاى] کفر ورزیدن [خود طعم] عذاب را بچشید». [۶۶۷] واحدی در «اسباب نزول» ۴۸۰ از عطیۀ عوفی از ابن عمر روایت کرده عطیه ضعیف است. اما این خبر شواهد دارد. به زاد المسیر ۶۴۰ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۶۸] طبری ۱۶۰۴۸ از سعید بن جبیر از ابن عباس و ۱۶۰۴۹ از سعید به صورت مرسل روایت کرده است. [۶۶۹] ترجمه: «به راستى کافران مالهایشان را مىبخشند تا [مردم را] از راه خدا باز دارند. پس به زودى آن را خرج مىکنند، آن گاه [آن خرج کردن مایه] پشیمانى بر آنان خواهد بود، سپس مغلوب گردند و کافران بهسوی جهنم رانده مىشوند». [۶۷۰] طبری ۱۶۰۷۷ از ابن اسحاق روایت کرده و این احادیث مرسل به مجموع قوی هستند. فتح القدیر ۱۱۱۵ به تخریج محقق. [۶۷۱] اوقیه، وزنهای است معادل هفت مثقال. [۶۷۲] طبری ۱۶۰۷۲ روایت کرده و این مرسل است. [۶۷۳] طبری ۱۶۰۷۰ از سعید بن جبیر و ۱۶۰۷۱ از ابن ابزی و واحدی در «اسباب نزول» ۴۸۲ از سعید بن جبیر و ابن ابزی به قسم مرسل روایت کرده اند. به «زاد المسیر» ۶۴۳ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۷۴] ترجمه: «و چون کسانى مباشید که از روى سرکشى و خودنمایى به مردم از سرزمینشان بیرون آمدند و [مردم را] از راه خدا باز مىداشتند و خداوند به آنچه مىکنند، احاطه دارد». [۶۷۵] طبری ۱۶۱۹۷. [۶۷۶] ترجمه: «و چنین بود که شیطان کارهایشان را براى آنان بیاراست و گفت: امروز هیچکس از مردم نمىتواند بر شما چیره گردد و من یاریگر شما هستم. پس چون هر دو گروه رو به رو شدند، آهنگ بازگشت کرد و گفت: بى گمان من از شما بیزارم، به راستى من چیزى را مىبینم که شما نمىبینید، من از خداوند مىترسم و خداوند سخت کیفر است». [۶۷۷] طبرانی در «معجم اوسط» ۹۱۱۷ روایت کرده در اسناد آن عبدالعزیز بن عمران متروک است پس اسناد جداً ضعیف است. [۶۷۸] ترجمه: «بدترین جنبندگان به نزد خداوند آنانند که کفر ورزیدند، پس آنان ایمان نمىآورند». [۶۷۹] ترجمه: «و اگر از خیانت گروهى اندیشناک باشى، [پیمانشان را] بهسوی آنان بیانداز [به گونهاى که همه در آگاهى از نقض عهد] برابر شوند. به راستى که خداوند خیانتکاران را دوست نمىدارد». [۶۸۰] بزار ۲۴۹۵ روایت کرده است، در این اسناد ابوعمر متروک است، چنانچه هیثمی در «مجمع الزوائد» ۹ / ۶۵ گفته است. [۶۸۱] باطل است، هیچ اصلی ندارد. طبرانی در «معجم کبیر» ۱۲۴۷۰ و واحدی در «اسباب نزول» ۴۸۴ روایت کرده اند. در این اسناد اسحاق بن بشر کاهلی دروغگو است. چنانچه هیثمی در «مجمع الزوائد» ۱۱۰۳۲ گفته است. علاوه بر این سوره مدنی و خبر مکی است. ابن کثیر ۲ / ۴۰۳ فرموده: «در این نظر است زیرا این آیه مدنی است و اسلام عمر به مکه بعد از هجرت عدۀ از مسلمانان به حبشه و قبل از هجرت پیامبر خدا به مدینه صورت گرفته است» به «زاد المسیر» ۶۵۷ به تخریج محقق نگاه کنید. [۶۸۲] ترجمه: «اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد بر انگیز. اگر بیست نفر بردبار از شما باشند بر دویست نفر چیره گردند و اگر صد نفر از شما [بردبار] باشند بر هزار نفر از کافران- از آن روى که آنان گروهى هستند که در نمىیابند- چیره گردند». [۶۸۳] اسحاق روایت کرده چنانچه در «مطالب العالیه» ۳۶۳۳ آمده است. و همچنان طبرانی ۱۱۳۹۸ و ۱۱۶۵۰ از ابن عباس روایت کرده است. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۱۱۰۳۳ میگوید: این را طبرانی در معجم کبیر و معجم اوسط روایت کرده است، راویهای معجم اوسط راویی صحیح هستند، اصل این در بخاری ۴۶۵۲ از ابن عباس روایت شده است. [۶۸۴] ترجمه: «هیچ پیامبرى را نرسد که اسیرانى داشته باشد تا آنکه در زمین کشتار بسیار کند، [شما] متاع دنیا را مىخواهید. و خداوند [مصلحت] آخرت را مىخواهند. و خداوند پیروزمند فرزانه است». [۶۸۵] احمد ۳ / ۲۴۳ از انس روایت کرده اسنادش حسن و راوهایش ثقهاند و دارای شاهد است که مسلم ۱۷۶۳، احمد ۱ / ۳۰، ابن ابوشیبه ۱۴ / ۲۶۵ ابوداود ۲۶۹۰، ترمذی ۳۰۸۱، ابن حبان ۴۷۹۳، طبری ۱۶۳۰۷ از ابن عباس از عمر فاروق روایت کرده اند. فتح القدیر ۱۱۳۹ تخریج محقق. [۶۸۶] ترمذی ۳۰۸۴، احمد ۱ / ۳۸۳، حاکم ۳ / ۲۱، ابویعلی ۵۱۸۸، طبرانی ۱۰ / ۱۷۷ و واحدی ۴۸۷ از ابوعبیده بن عبدالله بن مسعود از پدرش روایت کرده اند. بین این دو انقطاع و اسناد ضعیف است. با این وصف ترمذی این حدیث را حسن میداند، با این که گفته ابوعبیده از پدرش نشنیده است، حاکم و ذهبی این را صحیح میداند. قسمتهای این حدیث شواهد دارد. عبارت «مثلک یا ابابکر... و مثَلک یا عمر...: ای ابوبکر تو مانند... و ای عمر تو مانند...» منکر و اما اصل خبر صحیح است به «فتح القدیر» ۱۱۴۰ نگاه کنید. [۶۸۷] صحیح و آخرش مدرج است، ترمذی ۳۰۸۵، نسائی در «الکبری» ۱۱۲۰۹ و تفسیر ۲۲۹، احمد ۲ / ۲۵۲، ابن ابوشیبه ۱۴ / ۳۸۷ و ۳۸۸، سعید بن منصور ۲۹۰۶، ابن جارود ۱۰۷۱، ابن حبان ۴۸۰۶، طحاوی ۳۳۱۰ و ۳۳۱۱، طبری ۱۶۳۱۵ و ۱۶۳۱۶، ابوعبید در «اموال» ۷۶۸، ابن زنجویه ۱۱۴۲ و بیهقی ۶ / ۲۹۰ و ۲۹۱ از چند طریق از اعمش از ابوصالح از ابوهریره به طور مرفوع روایت کرده اند. عبارت از نسائی، طبرانی، ابن حبان و دگیران است، اعمش و بالاتر از وی راویهای بخاری و مسلم هستند، اما اعمش مدلس است و به هیچکدام از کتب مخرج مذکور به تحدیث تصریح نکرده است. این حدیث دارای شواهد است که با آنها قوی میشود. بدون کلمات «چون روز بدر پیش آمد...» ظاهراً این کلمات از سخنان ابوهریره مردج است. به «احکام قرآن» ۱۰۶۳ به تخریج نگاه کنید. [۶۸۸] ترجمه: «اى پیامبر، به اسیرانى که در دست شما هستند، بگو: اگر خداوند خیرى در دلهاى شما معلوم بدارد بهتر از آنچه از شما گرفته شد به شما خواهد داد. و شما را خواهد آمرزید و خداوند آمرزنده مهربان است». [۶۸۹] اوقیه، وزنهای است معادل هفت مثقال. [۶۹۰] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۱۰، ص ۴۹. [۶۹۱] ترجمه: «و آنان که کفر ورزیدند، کارسازان همدیگرند. اگر [اى مؤمنان] این [کار] را انجام ندهید در این سرزمین فتنه و فسادى بزرگ برپا مىگردد». [۶۹۲] طبری ۱۶۳۵۷ روایت کرده و این مرسل است. [۶۹۳] طبری ۱۶۳۶۸ و ۱۶۳۶۹ از طریق عیسی بن حارث روایت کرده است. [۶۹۴] مرسل و ضعیف است. به «زاد المنثور» ۳ / ۳۷۳ نگاه کنید.