سورۀ اِسراء
این سوره مکی و ۱۱۱ آیه است
اسباب نزول آیۀ ۱۵: ﴿مَّنِ ٱهۡتَدَىٰ فَإِنَّمَا يَهۡتَدِي لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۗ وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّىٰ نَبۡعَثَ رَسُولٗا١٥﴾[الإسراء: ۱۵] [۸۴۱].
۶۴۷- ابن عبدالبر به سند ضعیف از عایشه ل روایت کرده است: خدیجه ل در بارۀ سرنوشت اطفال مشرکان از رسول خدا ج پرسید. پیامبر گفت: آنها با پدرانشان هستند. پس از چندی این سؤال را تکرار کرد. حضرت فرمود: خدا داناست که آنها مرتکب چه اعمالی میشدند. پس از استحکام بیشتر اسلام بازهم در این مورد از پیامبر پرسید. خدای بزرگ ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾ را نازل گردانید. پیامبر فرمود: آنها بر فطرتند و یا گفت آنان در بهشتند [۸۴۲].
اسباب نزول آیۀ ۲۶: ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُۥ وَٱلۡمِسۡكِينَ وَٱبۡنَ ٱلسَّبِيلِ وَلَا تُبَذِّرۡ تَبۡذِيرًا٢٦﴾[الإسراء: ۲۶] [۸۴۳].
۶۴۸- طبرانی و دیگران از ابوسعید خدری س روایت کرده اند: هنگامی که خدای متعال آیۀ ﴿وَءَاتِ ذَا ٱلۡقُرۡبَىٰ حَقَّهُ﴾ را نازل کرد، رسول خدا فاطمۀ زهراء ل را خواست و فدک را به او بخشید.
ابن کثیر گفته است: در این روایت مشکل است، زیرا آیه را مدنی نشان میدهد در حالی که مکیبودن آیه مشهور است.
۶۴۹- ابن مردویه نیز از ابن عباس ب همینگونه روایت کرده است.
اسباب نزول آیۀ ۲۸: ﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّكَ تَرۡجُوهَا فَقُل لَّهُمۡ قَوۡلٗا مَّيۡسُورٗا٢٨﴾[الإسراء: ۲۸] [۸۴۴].
۶۵۰- سعید بن منصور از عطای خراسانی روایت کرده است: مردانی از مزینه به حضور رسول الله ج آمدند و مرکب و وسیلۀ حمل و نقل خواستند. آن بزرگوار گفت: ستور و مرکبی پیدا نمیکنم که به شما بدهم. آنان از حضور نبی کریم برگشتند و از اندوه و یأس دریا دریا اشک ریختند و گمان کردند که آن جواب، ناشی از خشم و غضب رسول خدا بر آنهاست. پس آیۀ ﴿وَإِمَّا تُعۡرِضَنَّ عَنۡهُمُ ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ...﴾ نازل شد [۸۴۵].
۶۵۱- و ابن جریر از ضحاک روایت کرده است: این آیه در مورد تنگدستانی نازل شده که از سرور کائنات نیازمندیهای خویش را طلب کردند [۸۴۶].
اسباب نزول آیۀ ۲۹: ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا كُلَّ ٱلۡبَسۡطِ فَتَقۡعُدَ مَلُومٗا مَّحۡسُورًا٢٩﴾[الإسراء: ۲۹] [۸۴۷].
۶۵۲- ک: سعید بن منصور از سیار ابوالحکم روایت کرده است: از عراق برای رسول خدا ج هدیه آوردند. پیامبر از آنجا که جواد و بزرگوار بود تمام آن را بین مردم تقسیم کرد. اندکی بعد گروهی به حضور مبارک وی آمدند و دریافتند که همۀ آن را بخشیده و از آن فارغ شده است. پروردگار متعال در آن مقام آیۀ ﴿وَلَا تَجۡعَلۡ يَدَكَ مَغۡلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبۡسُطۡهَا﴾ را نازل کرد [۸۴۸].
۶۵۳- ابن مردویه و دیگران از ابن مسعود روایت کرده اند: نوجوانی به حضور رسول خدا آمد و گفت: مادرم مرا نزد تو فرستاد تا به ما کمک مالی نمایی. پیامبر گفت: امروز چیزی ندارم. گفت: مادرم خواهش کرده حد اقل پیراهنت را بر تن من بپوشانی، پیامبر پیراهن خود را به او داد و خود در خانه نشست. پس خدا این آیه را نازل کرد [۸۴۹].
۶۵۴- ک: و نیز از ابوامامه روایت کرده است: نبی اکرم به عایشه ل گفت: هرچه که دارم در راۀ خدا انفاق کن، گفت: در این صورت چیزی باقی نمیماند. در همان مقام این آیه نازل شد [۸۵۰]. ظاهر حدیث نشان میدهد که آیه مدنی است.
اسباب نزول آیۀ ۴۵: ﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ جَعَلۡنَا بَيۡنَكَ وَبَيۡنَ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ حِجَابٗا مَّسۡتُورٗا٤٥﴾[الإسراء: ۴۵] [۸۵۱].
۶۵۵- ابن منذر از ابن شهاب روایت کرده است: هنگامی که رسول خدا ج قرآنکریم را برای مشرکان قریش تلاوت میکرد و آنها را به پیروی از دستورهای نجاتبخش آن دعوت مینمود، استهزاکنان میگفتند: دلهای ما نسبت به آنچه ما را بهسوی آن دعوت میکنی پوشیده و پنهان و گوشهای ما [برای حرفهای تو] سنگین است و در بین ما و تو حجاب و پرده است. پس خدا در مورد آنها آیۀ ﴿وَإِذَا قَرَأۡتَ ٱلۡقُرۡءَانَ...﴾ را نازل کرد.
اسباب نزول آیۀ ۵۶: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا يَمۡلِكُونَ كَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنكُمۡ وَلَا تَحۡوِيلًا٥٦﴾[الإسراء: ۵۶] [۸۵۲].
۶۵۶- ک: بخاری و دیگران از ابن مسعود س روایت کرده اند: جماعتی از انسانها گروهی از اجنَّه را پرستش میکردند، مدتی بعد اجنه مسلمان شدند، اما انسانها همچنان آنان را میپرستیدند. آنگاه خدا آیۀ ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِينَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِ﴾ را نازل کرد [۸۵۳].
اسباب نزول آیۀ ۵۹: ﴿وَمَا مَنَعَنَآ أَن نُّرۡسِلَ بِٱلۡأٓيَٰتِ إِلَّآ أَن كَذَّبَ بِهَا ٱلۡأَوَّلُونَۚ وَءَاتَيۡنَا ثَمُودَ ٱلنَّاقَةَ مُبۡصِرَةٗ فَظَلَمُواْ بِهَاۚ وَمَا نُرۡسِلُ بِٱلۡأٓيَٰتِ إِلَّا تَخۡوِيفٗا٥٩﴾[الإسراء: ۵۹] [۸۵۴].
۶۵۷- حاکم و طبرانی و کسانی دیگر از ابن عباس ب روایت کرده اند: اهل مکه از نبی اکرم ج درخواست کردند که کوۀ صفا را برای آنها به طلا تبدیل کند و کوههای دیگر را به یک سوی ببرد تا زمین کشاورزی آنها وسعت یابد. پروردگار أ سرور کائنات را چنین ارشاد فرمود: اگر بخواهی، میتوانی آنها را به آهستگی و آرامی به اسلام دعوت کنی، و نیز اگر بخواهی، آنچه میل دارند برآورده میشود، اما پس از آن اگر بازهم بر کفر باقی ماندند، هلاک میشوند، همچنان که امتهای پیشین هلاک شدند. پیامبر گفت: بلکه آنها را به آرامی کم کم به اسلام دعوت میکنم. آنگاه پاک بیهمتا آیۀ ﴿وَمَا مَنَعَنَآ أَن نُّرۡسِلَ بِٱلۡأٓيَٰتِ إِلَّآ أَن كَذَّبَ بِهَا ٱلۡأَوَّلُونَ...﴾ را نازل کرد [۸۵۵].
۶۵۸- طبرانی و ابن مردویه از زبیر به همین معنی و مفصلتر، روایت کرده اند.
اسباب نزول آیۀ ۶۰: ﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِٱلنَّاسِۚ وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡيَا ٱلَّتِيٓ أَرَيۡنَٰكَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِۚ وَنُخَوِّفُهُمۡ فَمَا يَزِيدُهُمۡ إِلَّا طُغۡيَٰنٗا كَبِيرٗا٦٠﴾[الإسراء: ۶۰] [۸۵۶].
۶۵۹- ابویعلی از ام هانی ل روایت کرده است: چون پیامبر اکرم ج شب هنگام به معراج برده شد، صبحگاه جریان رفتن خویش را برای عدهای از قریش بیان کرد. آنها تمسخر و استهزا کردند و از پیامبر دلیل و حجت خواستند. او نیز بیت المقدس را برای آنها توصیف کرد و قصۀ کاروان را برای آنها یادآور گردید. ولید بن مغیره گفت: این جادوگر است. آنگاه خدا ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡيَا ٱلَّتِيٓ أَرَيۡنَٰكَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ﴾ را نازل فرمود [۸۵۷].
۶۶۰- ابن منذر نیز از حسن به همین معنی روایت کرده است [۸۵۸].
۶۶۱- ابن مردویه از حسین بن علی س روایت کرده است: یک روز صبح رسول خدا ج خیلی غمگین بود، از آن حضرت پرسیدند: ای رسول خدا! برای چه غمگین و دلتنگی؟ هرگز غمگین مباش، زیرا رؤیای خودت برای آنها فتنه و ابتلا است. آنگاه خدا ﴿وَمَا جَعَلۡنَا ٱلرُّءۡيَا ٱلَّتِيٓ أَرَيۡنَٰكَ إِلَّا فِتۡنَةٗ لِّلنَّاسِ﴾ را نازل کرد.
۶۶۲- ابن جریر از سهل بن سعد به این معنی نقل کرده است [۸۵۹].
۶۶۳- و ابن ابوحاتم از عمرو بن عاص و از یعلی بن مره و از مرسل سعید بن مسیب به همین معنی نقل کرده که اسناد آنها ضعیف است [۸۶۰].
۶۶۴- ابن ابوحاتم و بیهقی در «البعث» از ابن عباس ب روایت کرده اند: خدا برای انداز قریش از زقوم یادآوری کرد. ابوجهل گفت: آیا میدانید زقومی که محمد (ج) شما را از آن میترساند چیست؟ گفتند: نه، ابوجهل گفت: نان و قیماق است، اگر بر آن دسترسی یافتیم مثل کوچک او را میخوریم. آنگاه خدا ﴿وَٱلشَّجَرَةَ ٱلۡمَلۡعُونَةَ فِي ٱلۡقُرۡءَانِۚ وَنُخَوِّفُهُمۡ فَمَا يَزِيدُهُمۡ إِلَّا طُغۡيَٰنٗا كَبِيرٗا﴾ و ﴿إِنَّ شَجَرَتَ ٱلزَّقُّومِ٤٣ طَعَامُ ٱلۡأَثِيمِ٤٤﴾[الدخان: ۴۳-۴۴]. بىگمان درخت زقّوم. خوراك [افراد] گنهكار است را نازل کرد [۸۶۱].
اسباب نزول آیۀ ۷۳ – ۷۵: ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفۡتِنُونَكَ عَنِ ٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ لِتَفۡتَرِيَ عَلَيۡنَا غَيۡرَهُۥۖ وَإِذٗا لَّٱتَّخَذُوكَ خَلِيلٗا٧٣﴾[الإسراء: ۷۳].
۶۶۵- ابن مردویه و ابن ابوحاتم از طریق اسحاق از محمد از عکرمه از ابن عباسب روایت کرده اند: امیه بن خلف، ابوجهل پسر هشام و گروهی از قریش به نزد رسول خدا ج آمدند و گفتند: ای محمد! تو خدایان ما را لمس کن تا ما در دین تو داخل شویم. پیغمبر بسیار علاقهمند بود که قومش اسلام را بپذیرد به این دلیل به آنها نرمش نشان داد. پس آیۀ ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَفۡتِنُونَكَ عَنِ ٱلَّذِيٓ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ لِتَفۡتَرِيَ عَلَيۡنَا غَيۡرَهُۥۖ وَإِذٗا لَّٱتَّخَذُوكَ خَلِيلٗا٧٣ وَلَوۡلَآ أَن ثَبَّتۡنَٰكَ لَقَدۡ كِدتَّ تَرۡكَنُ إِلَيۡهِمۡ شَيۡٔٗا قَلِيلًا٧٤ إِذٗا لَّأَذَقۡنَٰكَ ضِعۡفَ ٱلۡحَيَوٰةِ وَضِعۡفَ ٱلۡمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيۡنَا نَصِيرٗا٧٥﴾[الإسراء: ۷۳-۷۵] نازل شد [۸۶۲].
سیوطی صاحب میگوید: این روایت صحیح ترین روایتی است که به سبب نزول این آیه آمده است و این اسناد محکم و دارای شاهد است.
۶۶۶- ابوشیخ از سعید بن جبیر روایت کرده است: رسول خدا ج به حجر الأسود استلام میکرد. مشرکان گفتند: اگر به خدایان ما استلام نکنی تو را از استلام منع میکنیم. رسول خدا با خود گفت: اگر این کار را انجام دهم چه زیان دارد خدا که میداند من مخالف این کار هستم. پس آیه نازل شد [۸۶۳].
۶۶۷- و از ابن شهاب نیز به همین معنی روایت کرده است.
۶۶۸- و از جبیر بن نفیر روایت کرده است: قریش به نزد رسول خدا آمدند و گفتند: اگر برای ما فرستاده شدهای آن عده از پیروانت را که از فرومایگان عقبافتاده و بردگان هستند از خود بران تا ما یار و یاورت شویم. پیامبر به آنها متمایل شد. پس این آیه نازل گردید [۸۶۴].
۶۶۹- و از محمد بن کعب قرظی روایت کرده است: رسول خدا این کلام الهی ﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢ وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤ عَلَّمَهُۥ شَدِيدُ ٱلۡقُوَىٰ٥ ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ٦ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧ ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ٨ فَكَانَ قَابَ قَوۡسَيۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩ فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠ مَا كَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ١١ أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ١٢ وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣ عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤ عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥ إِذۡ يَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا يَغۡشَىٰ١٦ مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧ لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَايَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡكُبۡرَىٰٓ١٨ أَفَرَءَيۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩﴾[النجم: ۱-۱۹]. «سوگند به ستاره چون فرو افتد. كه هم روزگارتان گمراه نشده و به بيراه نرفته است. و از روى خواهش [نفسانى] سخن نمىگويد. آن (قرآن) جز وحى نيست كه [بر پيامبر] فرستاده مىشود. او را [فرشته] بس توانمند آموزش داده است. [فرشتهاى] نيرومند. آن گاه [فرارويش] راست و درست ايستاد. و او در كناره بلند آسمان بود. آن گاه نزديك شد سپس فرود آمد.آن گاه به [فاصله] دو كمان يا نزديكتر [از آن] رسيد. سپس به بنده او (خدا) آنچه را كه بايد مىرساند، رساند. دل [پيامبر] در آنچه ديد ناراستى نيفزود. آيا شما در آنچه مىبيند با او جدال مىكنيد؟. و به راستى او را بارى ديگر ديده بود. در نزد سدرۀ المنتهى. كه (جنّة المأوى) نزديك آن است. هنگامى كه [درخت] (سدره) را آنچه پوشاند، فرو پوشاند. ديده [پيامبر] منحرف نشد و [از حدّ] در نگذشت. به راستى [برخى] از نشانههاى بزرگ پروردگارش را ديد. آيا به (لات) و (عزّى) نگريستهايد»؟، را قراءت کرد.
شیطان بر او القا نمود «تِلْكَ الغَرانيقُ العُلاَ وإن شَفَاعَتُهُنَّ لَتُرْتَجَي»: « آن بتهای زیباشکل و بلندمرتبه به شفاعت آنها امید دارند» آنگاه این کلام الهی نازل گردید. پیامبر بعد از این همواره اندوهگین بود. تا خدا آیۀ ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِكَ مِن رَّسُولٖ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّآ إِذَا تَمَنَّىٰٓ أَلۡقَى ٱلشَّيۡطَٰنُ فِيٓ أُمۡنِيَّتِهِۦ فَيَنسَخُ ٱللَّهُ مَا يُلۡقِي ٱلشَّيۡطَٰنُ﴾ «و هيچ رسولى و هيچ پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر آنكه چون آرزويى در خاطر آورد، شيطان [از سوى خود مانعى] در آرزوى او افكند» را نازل کرد [۸۶۵].
این احادیث دلیل برآنند که این آیات مکی هستند، و آنهایی که این آیات را مدنی میدانند به این حدیث استدلال میکنند:
۶۷۰- ابن مردویه از طریق عوفی از ابن عباس ب روایت کرده است: قبیلۀ ثقیف به رسول خدا گفتند: به ما یک سال مهلت بده تا برای خدایان ما هدیه بیاورند، هدایا را که به دست آوردیم و ذخیره کردیم پس از آن مسلمان میشویم، پیامبر ج خواست آنها را مهلت بدهد که این آیه نازل گردید [۸۶۶]. سند این روایت ضعیف است.
اسباب نزول آیۀ ۷۶ – ۷۷: ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَسۡتَفِزُّونَكَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِيُخۡرِجُوكَ مِنۡهَاۖ وَإِذٗا لَّا يَلۡبَثُونَ خِلَٰفَكَ إِلَّا قَلِيلٗا٧٦﴾[الإسراء: ۷۶] [۸۶۷].
۶۷۱- ابن ابوحاتم و بیهقی در «دلائل» از شهر بن حوشب از عبدالرحمن بن غنم روایت کرده اند: یهود نزد رسول الله ج آمدند و گفتند: اگر واقعاً پیامبر باشی خود را به شام برسان چون شام سرزمین محشر و انبیاء است. پیامبر سخن آنها را پذیرفت و غزوۀ تبوک را به قصد شام به راه انداخت، چون به تبوک رسید. خدا ﻷ آیاتی از سورۀ بنی اسرائیل ﴿وَإِن كَادُواْ لَيَسۡتَفِزُّونَكَ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ لِيُخۡرِجُوكَ مِنۡهَا﴾ را نازل فرمود و به او امر کرد که به مدینه بازگردد. جبرئیل امین به پیغمبر خدا گفت: از پروردگارت خواهش کن چون که هر پیغمبری را حاجتی است، گفت: چه دستور میدهی از پروردگارم چه بطلبم. گفت: ﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِي مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِي مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا٨٠﴾[الإسراء: ۸۰]. «مرا به طرزپسندیده وارد کن و به طرز پسندیده بیرون آور و برای من از نزد خودت نیرو و یاوری قرار بده» این آیات هنگام برگشت پیغمبر خدا از تبوک تزول یافت [۸۶۸]. این حدیث مرسل، اسنادش ضعیف و دارای شاهد است:
۶۷۲- ابن ابوحاتم به صورت مرسل از سعید بن جُبَیر روایت کرده است: مشرکان به رسول خدا گفتند: پیغمبران پیشین همه در شام ساکن بودند، به چه دلیل در مدینه باقی ماندهای؟ پیامبر ج خواست از قوم و دیار خویش جدا شود و به شام برود که این آیه نازل گردید.
۶۷۳- ابن جریر این حدیث را از طریق دیگر به قسم مرسل روایت کرده است: بعضی از یهود برای پیامبر گفتند [۸۶۹].
[... در اسناد حدیث شهر بن حوشب نظر است، روشن و آشکار است که این درست نیست، زیرا رسول خدا به خاطر سخنان یهود به غزوۀ تبوک نرفته، بلکه برای به جاآوردن دستور عالی پروردگار عالم: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ ٱلۡكُفَّارِ وَلۡيَجِدُواْ فِيكُمۡ غِلۡظَةٗۚ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ مَعَ ٱلۡمُتَّقِينَ١٢٣﴾[التوبة: ۱۲۳]. «ای مسلمانان! با کافران نزدیک خود پیکار کنید تا آنها در شما استواری و خشم احساس نمایند و بدانید خدا بدون شک با پرهیزگاران است» و آیۀ ﴿قَٰتِلُواْ ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَلَا بِٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ ٱلۡحَقِّ مِنَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ حَتَّىٰ يُعۡطُواْ ٱلۡجِزۡيَةَ عَن يَدٖ وَهُمۡ صَٰغِرُونَ٢٩﴾[التوبة: ۲۹] «با کسانی از اهل کتاب پیکار کنید که نه به خدا ایمان دارند و نه به روز قیامت و نه چیزهای را که خدا و رسولش تحریم کردهاند حرام میدانند و نه از دین حق پیروی میکنند تا زمانی که به دست خود به خشوع و تسلیم جزیه بدهند» این غزوه را به راه انداخت و هم برای گرفتن قصاص و انتقام آن عده از سپاهیان و سپهسالاران اسلام که در موته به شهادت رسیدند این تصمیم را گرفته بود] [۸۷۰].
اسباب نزول آیۀ ۸۰: ﴿وَقُل رَّبِّ أَدۡخِلۡنِي مُدۡخَلَ صِدۡقٖ وَأَخۡرِجۡنِي مُخۡرَجَ صِدۡقٖ وَٱجۡعَل لِّي مِن لَّدُنكَ سُلۡطَٰنٗا نَّصِيرٗا٨٠﴾[الإسراء: ۸۰].
۶۷۴- ترمذی از ابن عباس ب روایت کرده است: پیامبر ج در مکه میزیست سپس خدا به وی دستور داد که به مدینه هجرت نماید. آنگاه این کلام عزیز نازل گردید [۸۷۱].
همین حدیث مشخص میکند که این آیه مکی است.
۶۷۵- ابن مردویه این حدیث را روشنتر و صریحتر روایت کرده است.
اسباب نزول آیۀ ۸۵: ﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا٨٥﴾[الإسراء: ۸۵] [۸۷۲].
۶۷۶- بخاری از ابن مسعود س روایت کرده است: من با سرور کائنات که عصایی از شاخ درخت خرما به دست داشت در مدینه گردش میکردم، پیامبر از نزد عدهای از یهودان گذشت. آنها باهم گفتند: چه خوب است که از او در مورد برخی مسائل سؤال کنیم، پس گفتند: ای محمد! به ما در بارۀ روح اطلاعاتی بده، پیشوای عالم لحظهای سکوت کرد، پس سر خود را بلند نمود. من دانستم که به آن حضرت وحی نازل شد. حالت نزول وحی که مرتفع شد این کلام عزیز ﴿قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي وَمَآ أُوتِيتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِيلٗا﴾ را قراءت کرد [۸۷۳].
۶۷۷- ترمذی از ابن عباس ب روایت کرده است: قریش به یهود گفت: به ما چیزی بگویید تا از این مرد سؤال کنیم. یهود گفت: از او در بارۀ روح سؤال نمایید، قریش سؤال کرد. آنگاه خدا آیۀ ﴿وَيَسَۡٔلُونَكَ عَنِ ٱلرُّوحِۖ قُلِ ٱلرُّوحُ مِنۡ أَمۡرِ رَبِّي﴾ را نازل فرمود [۸۷۴].
ابن کثیر گفته است: از این دو حدیث معلوم میشود که نزول آیه متعدد است.
همچنان حافظ ابن حجر گفته است: ممکن آیه دو بار نازل شده باشد به این احتمال که حین سؤال یهود راجع به روح پیامبر برای دریافت شرح و بیان بیشتر از جانب پروردگار چند لحظه سکوت اختیار کرده است. اگر آیه دو بار نازل نشده باشد آنچه در صحیح بخاری آمده صحیح است.
سیوطی صاحب میگوید: آنچه در صحیح بخاری آمده به سایر روایات برتری دارد، زیرا راوی آن حدیث در اثنایی که موضوع اتفاق افتاده در آنجا حضور داشته است. برخلاف ابن عباس که هنگام وقوع قضیه حاضر نبوده است.
اسباب نزول آیۀ ۸۸: ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لَا يَأۡتُونَ بِمِثۡلِهِۦ وَلَوۡ كَانَ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٖ ظَهِيرٗا٨٨﴾[الإسراء: ۸۸] [۸۷۵].
۶۷۸- ابن اسحاق و ابن جریر از طریق سعید یا عکرمه از ابن عباس ب روایت کرده اند: ابن مشکم با جمعی از یهودیان که اسامی آنها را ابن اسحاق و ابن جریر ذکر کردهاند [محمود بن سبحان، عمر بن أضا، بحری بن عمرو، عزیز بن ابو عزیز و سلام بن مشکم] [۸۷۶] حضور رسول خدا ج آمدند و گفتند: چگونه از تو پیروی نمایم در حالی که قبلۀ ما را ترک گفتهای و آنچه آوردهای (قرآن) مانند تورات که از نظم و اسلوب خاصی برخوردار است، منظم و به یک اسلوب ادا نشده است، برای ما کتابی بیاور که بتوانیم مطالب آن را درک کنیم در غیر این صورت کتابی مانند قرآن حاضر میکنمی. در این جا آیۀ ﴿قُل لَّئِنِ ٱجۡتَمَعَتِ ٱلۡإِنسُ وَٱلۡجِنُّ عَلَىٰٓ أَن يَأۡتُواْ بِمِثۡلِ هَٰذَا﴾ نازل شد.
اسباب نزول آیۀ ۹۰ – ۹۳: ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا٩٠﴾[الإسراء: ۹۰].
۶۷۹- ابن جریر از ابن اسحاق از شیخی از اهالی مصر از عکرمه از ابن عباس ب روایت کرده است: عتبه و شیبه فرزندان ربیعه، ابوسفیان بن حرب، مردی از بنی عبدالدار ابوالبختری، اسود بن مطلب، ربیعه بن اسود، ولید بن مغیره، ابوجهل، عبدالله بن امیه امیه بن خلف، عاصی بن وائل، نبیه و منبه پسران حجاج دور هم جمع شدند و گفتند: ای محمد! ما نه دیده ایم و نه شنیده ایم که آنچه تو نسبت به قوم خود انجام دادی کس دیگر انجام داده باشد: گذشتگان را ناسزا گفتی، دین آنها را ناقص و فاسد شمردی، خردمندان صبور را که به عفو و گذشت هنگام قدرت و جود و کرم مشهور بودند سفیه و نادان خواندی، خدایان را دشنام دادی، وحدت ما را برهم زدی، اجتماع ما را متفرق ساختی و هیچ کار زشت و ناپسندی نبود، مگر این که در بین ما انجام دادی، اگر به سبب این کیش جدید که آوردهای مال میخواهی آنقدر مال برایت جمع آوری نماییم که ثروتمندترین ما شوی اگر جویای بزرگی و ریاست هستی ریاست خود را در اختیارات میگذاریم، اگر آن که به نزدت میآید و قرآن را برایت میآورد پری است و بر تو چیره شده و نمیتوانی از خود دورش سازی ما با بذل مال دانشمندی را مییابیم تا تو را معالجه کنیم. رسول خدا ج گفت: به جاه و مقام و فرمانروایی آرزومند نیستم و طبیب هم نیاز ندارم و لیکن خدای توانا مرا برای نجات بشریت از هلاکت و گمراهی فرستاده و برایم کتاب آسمانی نازل کرده است و دستورم داده نیکوکاران را به بهشت بشارت دهم و مشرکان را از عذاب درناک بترسانم. گفتند: حال که پیشنهادهای ما را نمیپذیری، خودت آگاه هستی که هیچ شهری تنگتر از شهر ما و هیچ مردمی تهیدستتر و سخت معیشتتر از ما نیست. بنابراین، از پروردگارت که تو را فرستاده است بخواه تا این کوهها را که عرصه را بر ما تنگ ساختهاند دور ببرد و سرزمین ما را توسعه بدهد و مانند سرزمین شام و عراق در اینجا هم رودخانههای پرآب جاری سازد و نیاکان ما را زنده کند. اگر این را نمیکنی از پروردگرات فرشتهای را بخواه تا پیش چشم ما سخنانت را تصدیق کند و خدایت برای ما باغها، گنجها و کاخهایی از طلا و نقره بنا کند تا به تو برای رسیدن به خواسته هایت کمک نمایم، زیرا ما میبینیم که خودت برای به دستآوردن وسائل سادۀ زندگی در بازارها گردش میکنی. اگر این کارها را انجام نمیدهی پس آسمان را بر زمین فرود بیاور، همانگونه که گمان میکنی پروردگارت هروقت بخواهد میتواند این کار را بکند. زیرا هرگز به تو ایمان نمیآوریم، مگر آن که یکی از این اعمال را انجام دهی. پس رسول خدا از نزد آنها برخاست و روان شد. عبدالله بن ابواُمَیَّه نیز با رسول خدا برخاست و گفت: ای محمد! قومت آنچه را شنیدی بر تو عرضه داشت و تو پیشنهاد آنها را نپذیرفتی، بار دیگر برای منافع مردم چیزهایی از تو درخواست کردند تا از مقام و منزلت تو نزد پروردگارت آگاه شوند آنها را هم انجام ندادی، سپس از تو خواستند هرچه زودتر عذابی را که تو آنها را از دردناکبودن آن میترسانی بیاوری تو نخواستی، به خدا سوگند هرگز به تو ایمان نمیآورم تا در پیش چشمانم با نردبان به آسمان بالا بروی و از آنجا با نامۀ سر گشاده و چهار فرشته پایین بیایی و آنها شهادت بدهند که تو همانگونه که ادعا داری پیغمبری. رسول خدا ج غمگین و اندوهناک از آنجا برگشت. آنگاه خدا أ آیۀ ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ حَتَّىٰ تَفۡجُرَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَرۡضِ يَنۢبُوعًا٩٠ أَوۡ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَعِنَبٖ فَتُفَجِّرَ ٱلۡأَنۡهَٰرَ خِلَٰلَهَا تَفۡجِيرًا٩١ أَوۡ تُسۡقِطَ ٱلسَّمَآءَ كَمَا زَعَمۡتَ عَلَيۡنَا كِسَفًا أَوۡ تَأۡتِيَ بِٱللَّهِ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةِ قَبِيلًا٩٢ أَوۡ يَكُونَ لَكَ بَيۡتٞ مِّن زُخۡرُفٍ أَوۡ تَرۡقَىٰ فِي ٱلسَّمَآءِ وَلَن نُّؤۡمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّىٰ تُنَزِّلَ عَلَيۡنَا كِتَٰبٗا نَّقۡرَؤُهُۥۗ قُلۡ سُبۡحَانَ رَبِّي هَلۡ كُنتُ إِلَّا بَشَرٗا رَّسُولٗا٩٣﴾[الإسراء: ۹۰-۹۳]. را نازل کرد [۸۷۷].
۶۸۰- سعید بن منصور در «سنن» خود از سعید بن جُبَیر روایت کرده است: آیۀ ﴿وَقَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ لَكَ﴾ در مورد عبدالله بن ابوامیه برادر ام سلمه نازل شده است [۸۷۸]. این حدیث مرسل و صحیح و برای حدیث ماقبل خود شاهد است و ابهامی که در اسناد حدیث ماقبل آن وجود دارد جبران میکند.
اسباب نزول آیۀ ۱۱۰: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا وَٱبۡتَغِ بَيۡنَ ذَٰلِكَ سَبِيلٗا١١٠﴾[الإسراء: ۱۱۰] [۸۷۹].
۶۸۱- ابن مردویه و غیره از ابن عباس ب روایت کرده اند: یک روز رسول خدا در مکه نماز خواند و دعا کرد و در اثنای دعا گفت: ای خدا، ای بخشنده، مشرکان گفتند: به این از دین برگشته نگاه کنید، ما را از عبادت و دعا برای دو خدا منع میسازد، و خودش برای دو خدا دعا و نیایش میکند. در اینجا خدا آیۀ ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱللَّهَ أَوِ ٱدۡعُواْ ٱلرَّحۡمَٰنَۖ أَيّٗا مَّا تَدۡعُواْ فَلَهُ ٱلۡأَسۡمَآءُ ٱلۡحُسۡنَىٰ﴾ را نازل کرد [۸۸۰].
۶۸۲- بخاری و غیره از ابن عباس ب روایت کرده اند: رسول خدا در اوایل اسلام در مکه امور عبادی را پنهان انجام میداد. و هرگاه با اصحاب اقامۀ نماز میکرد آیات قرآن را به صدای بلند قراءت مینمود. چون مشرکان کلام خدا را میشنیدند، خداأ، قرآنکریم و پیامبر را دشنام میدادند. این کلام عزیز ﴿وَلَا تَجۡهَرۡ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتۡ بِهَا﴾ نازل شد [۸۸۱].
۶۸۳- بخاری از عایشه ل روایت کرده: این آیه در بارۀ دعا نازل شده است [۸۸۲].
۶۸۴- ابن جریر از ابن عباس ب مانند این روایت کرده [۸۸۳]. و روایت اول را که سند آن صحیحتر است ترجیح داده است. نووی و غیره نیز روایت اولی را ترجیح داده اند.
حافظ ابن حجر گفته است: احتمال دارد هردو روایت درست باشد به این شکل که آیه در بارۀ دعای رسول خدا ج هنگام نماز نازل شده باشد.
۶۸۵- ابن مردویه از حدیث ابوهریره س روایت کرده است: رسول خدا هر وقت در کنار کعبه نماز میخواند با صدای بلند دعا میکرد، آنگاه این آیه نازل گردید.
۶۸۶- ابن جریر و حاکم از عایشه ل روایت کرده اند: این آیه در مورد تشهد در نماز نازل گردیده است [۸۸۴].
این روایت منظور ام المؤمنین را در روایت قبلی بیان میکند.
۶۸۷- ابن منیع در «مسند» خود از ابن عباس ب روایت کرده است: مسلمانان همواره به آواز بلند دعا میکردند: خدایا! رحمت بفرما و ما را ببخش. آنگاه این آیه نازل و به مسلمانان دستور داده شد که صدای خود را نه بسیار آهسته نمایند و نه بسیار بلند [۸۸۵].
اسباب نزول آیۀ ۱۱۱: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ وَلِيّٞ مِّنَ ٱلذُّلِّۖ وَكَبِّرۡهُ تَكۡبِيرَۢا١١١﴾[الإسراء: ۱۱۱] [۸۸۶].
۶۸۸- ابن جریر از محمد بن کعب قرظی روایت کرده است: یهود و نصاری مدعی بودند که خدا أ فرزند دارد و مشرکان عرب برای خدا شریک قرار داده بودند و میگفتند: «لَبَّيْكَ لاَ شَرِيْكَ لَكَ إِلاَّ شَرِيْكاً هُوَ لَكَ تُمِلِّكُهُ وَمَا مَلَكَ». «خدایا! تو را فرمان برداریم تو را شریکی نیست مگر شریکی که در تسلط توست، خود او و آنچه در اختیار دارد از آن توست». صابئین و مجوس میگفتند: اگر شریکهای خدا وجود نداشت، خدا حقیر و ناتوان بود. آنگاه آیۀ ﴿وَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي لَمۡ يَتَّخِذۡ وَلَدٗا وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ شَرِيكٞ فِي ٱلۡمُلۡكِ﴾ نازل شد [۸۸۷].
***
[۸۴۱] ترجمه: «هرکس که راه بیابد، فقط به [سود] خودش راه مىیابد، و هرکس که گمراه شود، فقط به زیان خود گمراه مىشود. و هیچ بردارندهاى بار [گناه] دیگرى را بر نمىدارد. و ما عذاب کننده نیستیم تا آنکه رسولى فرستیم». [۸۴۲] جداً ضعیف است، سیوطی در «در المنثور» ۴ / ۳۰۴ اسناد آن را ضعیف شمرده است و حافظ ابن حجر هم در فتح الباری ۳ / ۲۹۱ این را ضعیف میداند، علت آن را سلیمان بن ارقم گفته که او متروک است. به «فتح القدیر» ۱۴۹۶ به تخریج محقق نگاه کنید. [۸۴۳] ترجمه: «و به خویشاوند حقش را بده و [نیز حقّ] بینوا و در راه مانده [را بده] و به هیچ وجه تبذیر مکن». [۸۴۴] ترجمه: «و اگر براى کسب رحمتى از پروردگارت که به آن امیدوارى از آنان رویگردان شوى، با آنان سخنى نرم بگو». [۸۴۵] به مراتب واهی است، این مرسل است با این وصف بخاری، ابن حبان و دیگران عطاء بن عبدالله خراسانی را ضعیف میشمارند، متن جداً منکر است، زیرا قضیۀ مزینه در غزوۀ تبوک بود و این سوره مکی است و یا در اوائل عهد مدنی نازل شده. به «زاد المسیر» ۸۹۲ به تخریج محقق نگاه کنید. [۸۴۶] طبری ۲۲۲۶۶ به قسم مرسل روایت کرده است. [۸۴۷] ترجمه: «و دستت را به گردنت بسته مدار و به تمامى [نیز] آن را مگشاى که آن گاه ملامت زده درمانده بازنشینى». [۸۴۸] فتح القدیر ۱۵۰۶ به تخریج محقق. [۸۴۹] جداً ضعیف است، واحدی در «اسباب نزول» ۵۷۵ از ابن مسعود روایت کرده. در این اسناد سلیمان بن سفیان جهنی متروک، خبر ناچیز و شبه موضوع است. بازهم واحدی در اسباب نزول ۵۷۶ از جابر بدون اسناد روایت کرده. «زاد المسیر» ۸۹۴ به تخریج محقق. [۸۵۰] خبر ضعیف و ناچیز است، زیرا آیه مکی است و خبر مدنی و پیامبر خدا با عایشه در مدینه ازدواج کرده است. بارها گفته شد که ابن مردویه از مجاهیل روایت میکند. به «فتح القدیر» ۱۵۰۸ به تخریج محقق نگاه کنید. [۸۵۱] ترجمه: «و چون قرآن بخوانى، در میان تو و کسانى که به آخرت ایمان نمىآورند، پردهاى پوشیده قرار مىدهیم». [۸۵۲] ترجمه: «بگو: کسانى را که به جاى او [معبود] مىپندارید، فرا خوانید، پس به گرداندن بلایى از شما و نه تغییر دادن، توانا نیستند». [۸۵۳] موقوف صحیح است، بخاری ۴۷۱۵، مسلم ۳۰۳۰، نسائی در «تفسیر» ۳۰۷ تا ۳۰۹، طبری ۲۲۳۷۶ و ۲۲۳۸۰ از ابن مسعود به قسم موقوف روایت کرده اند. به «قرطبی» ۴۰۳۱ و «زاد المسیر» ۸۸۹ به تخریج محقق نگاه کنید. [۸۵۴] ترجمه: «ما را از فرستادن معجزات [چیزى] باز نداشت جز آنکه پیشینیان آن را دروغ انگاشتند، و به ثمود شتر ماده [اى] دادیم که نشانهاى روشن بود، پس به آن ستم (کفر) روا داشتند و معجزات را جز براى بیم دادن نمىفرستیم». [۸۵۵] نسائی در «تفسیر» ۳۱۰، احمد ۱ / ۲۵۸، طبری ۲۲۳۹۸، حاکم ۲ / ۳۶۲، بیهقی در «دلائل» ۲ / ۳۷۱ و واحدی در «اسباب نزول» ۵۷۹ از چند طریق از جریر از اعمش از جعفر بن ایاس از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت کرده اند. حاکم این را صحیح شمرده و ذهبی با آن موافق است. بزار ۲۲۲۴ و بیهقی در «دلائل» ۲ / ۲۷۲ از سلمه بن کهیل از عمران سلمی از ابن عباس روایت کرده اند. هیثمی در «مجمع الزوائد» ۷ / ۵۰ گفته: «راویهای هردو روایت راویی صحیح هستند» و احمد شاکر هم در «مسند خود» ۲۳۳۳ این حدیث را صحیح گفته است به «زاد المسیر» ۹۰۱ به تخریج محقق نگاه کنید. [۸۵۶] ترجمه: «و چون به تو گفتیم: پروردگارت مردمان را [از هر جهت] در احاطه دارد. و رؤیایى را که [در حقیقت] به تو نمودیم جز [مایه] آزمونى براى مردم قرار ندادیم و [نیز] درخت نفرین شده در قرآن را [جز براى این منظور قرار ندادیم] و آنان را مىترسانیم، پس [این ترساندن] جز سرکشى شدید [را در حقّ] آنان نمىافزاید». [۸۵۷] در المنثور ۴ / ۳۴۵ و سیرۀ ابن هشام ۲ / ۳ و ۱۱. [۸۵۸] این مرسل و مراسل حسن واهی هستند. [۸۵۹] جداً ضعیف است، طبری ۲۲۴۳۳ به قسم معلق روایت کرده، محمد بن حسن بن زباله متروک است، عبدالمهین بن عباس جداً ضعیف است، ابن کثیر ۳ / ۶۵ این را دارای علت میداند به سبب ضعف ابن زباله و استادش. «تفسیر شوکانی» ۱۵۲۹ به تخریج محقق. [۸۶۰] حافظ ابن حجر در فتح الباری ۸ / ۳۹۸ میگوید: «از جماعتی از صحابه روایت شده اسناد همۀ آنها ضعیف است» به تفسیر شوکانی ۱۵۳۰ به تخریج محقق نگاه کنید. [۸۶۱] واحدی ۵۸۰ به اسناد ضعیف روایت کرده در این اسناد ابن اسحاق مدلس است، طبری ۲۲۴۳۶ از طریق عطیۀ عوفی از ابن عباس روایت کرده، عطیه متروک است. به «زاد المسیر» ۹۰۴ به تخریج محقق نگاه کنید. [۸۶۲] «تفسیر شوکانی» ۱۵۳۹. ترجمه آیات: «و نزدیک بود که تو را از آنچه به تو وحى کردهایم باز دارند تا غیر آن را بر ما بر بندى و آن گاه تو را دوست گیرند. و اگر تو را استوار نمىداشتیم، به راستى نزدیک بود اندک میزانى به آنان گرایش یابى. آن گاه دو چندان در زندگانى و دو چندان [پس از] مرگ، [طعم تلخ] عذاب را به تو مىچشاندیم و براى خود در برابر ما یاورى نمىیافتى». [۸۶۳] باطل است، طبری ۲۲۵۳۶ از سعید به قسم مرسل روایت کرده و به مرسل به مثل این مقام استدلال نمیشود، بلکه این باطل است. به «تفسیر شوکانی» ۱۵۴۰ تخریج محقق نگاه کنید. [۸۶۴] این و اثر ابن شهاب مرسل هستند، و مرسل از قسم ضعیف است، شاید از این دو صحیح نباشد، به خاطری که تنها ابوشیخ این را روایت کرده اند. [۸۶۵] مرسل است، متن باطل و فاقد اصل است قصۀ غرانیق مشهور و به سورۀ حج خواهد آمد. «تفسیر شوکانی» ۱۵۴۲ به تخریج محقق. [۸۶۶] طبری ۲۲۵۴۰ از ابن عباس روایت کرده، در این اسناد عطیۀ عوفی واهی و بعد از او مجهولند، پس خبر جداً واهی است. «تفسیر شوکانی» ۱۵۴۳ به تخریج محقق. [۸۶۷] ترجمه: «و به راستى نزدیک بود که تو را از آن سرزمین بلغزانند تا تو را از آن بیرون کنند، که آن گاه پس از تو جز اندکى نمىماندند». [۸۶۸] سند جداً ضعیف و متن باطل است، بیهقی در «دلائل النبوه» ۵ / ۲۵۴ آورده به صحابی بودن عبدالرحمن بن غنم اختلاف است عجلی او را تابعی ثقه میداند، ذهبی در «میزان الاعتدال» ۴۴۳ میگوید: بسیاری از علما عطاردی را ضعیف میدانند، ابن عدی گفته: علما بر ضعف آن متفقند، دار قطنی میگوید: قوی نیست، مطین او را تکذیب و ابن عقده متهم کرده است» واحدی ۵۸۵ بدون اسناد آورده، قرطبی میگوید: آیه مکه و محل خطاب قریش است. قرطبی تفسیر همین آیه و «ابن کثیر» ۴۳۱. [۸۶۹] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۱۵، ص ۱۳۲. [۸۷۰] تفسیر ابن کثیر، اسراء: ۷۶. [۸۷۱] ترمذی ۳۱۳۹، احمد ۱۹۴۸، طبری ۲۲۶۴۴ و حاکم ۳ / ۳ روایت کرده اند، حاکم صحیح میشمارد و ذهبی با او موافق است، ترمذی میگوید: «حسن صحیح است» قابوس بن ابوظبیان ضعیف است. آیه پیش از هجرت نازل شده. «تفسیر شوکانی» ۱۵۵۹. [۸۷۲] ترجمه: «و از تو درباره روح مىپرسند. بگو: [آگاهى از] روح شأنى از [شؤون ویژه] پروردگار من است و از دانش جز اندکى به شما ندادهاند». [۸۷۳] صحیح است، بخاری ۱۲۵ و ۴۷۲۱ و ۷۲۹۷ و ۷۴۵۶، مسلم ۴ / ۲۱۵۲، ترمذی ۳۱۴۱، نسائی در «تفسیر» ۳۱۹ و ابویعلی ۲۵۰۱ از ابن مسعود روایت کرده اند. «تفسیر شوکانی» ۱۵۶۱ تخریج محقق. [۸۷۴] ترمذی ۳۱۴۰، احمد ۱ / ۲۵۵، ابن حبان ۹۹، حاکم ۲ / ۵۳۱ روایت کرده اند. حاکم این را صحیح میشمارد و ذهبی با او موافق است، اسنادش قوی است. در سورۀ کهف مفصل بیان خواهد شد. [۸۷۵] ترجمه: «بگو: اگر انس و جن گرد آیند بر آنکه مانند این قرآن آورند، هرگز نمىتوانند مانندش آورند و اگر چه برخى از آنان یاور برخى [دیگر] باشند». [۸۷۶] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۱۵، ص ۱۵۸. [۸۷۷] طبری ۲۲۷۱۹، در اسنادش راویی ناشناس است، و طبری ۲۲۷۲۰ روایت کرده، متن با آیات کریمه تأیید میشود. «ابن کثیر» ۴۳۳۹. ترجمه آیات: «و گفتند: به تو ایمان نمىآوریم تا آنکه از زمین چشمهاى را براى ما روان کنى. یا آنکه باغى از خرما و انگور داشته باشى، آن گاه در میان آن جویباران را به خوبى روان کنى. یا آنکه آسمان را چنان که گمان مىبرى پاره پاره بر ما فرود آرى یا خداوند و فرشتگان را رویاروى [ما] آورى. یا خانهاى از زر و زیور داشته باشى یا در آسمان بالا روى. و فرار رفتنت را [هم] باور نکنیم مگر آنکه کتابى از آسمان بر ما فرود آرى که آن را بخوانیم. بگو: پروردگارم پاک است. آیا چیزى فراتر از بشرى پیام آوردم»؟ [۸۷۸] طبری ۲۷۲۲۱. [۸۷۹] ترجمه: «بگو: خداوند را بخوانید یا «رحمن» را بخوانید. هر کدام [نیک است] که خداوند نامهاى نیکو دارد. و نمازت را [چنین] بلند مخوان و آن را آهسته [نیز] مخوان و میان این [و آن] راهى [میانه] بجوى». [۸۸۰] طبری ۲۲۸۱۰ روایت کرده، سندش به خاطر حسین بن داود ملقب به «سنید» ضعیف است. «تفسیر شوکانی» ۱۶۷. [۸۸۱] صحیح است، بخاری ۴۷۲۲ و ۷۴۹۰، مسلم ۴۴۶، ترمذی ۳۱۴۶، نسائی در تفسیر ۳۲۰، احمد ۱ / ۲۳ و ۲۵، طبری ۲۲۸۲۶ و واحدی ۵۹۶ روایت کرده اند. «تفسیر شوکانی» ۱۵۷۱. [۸۸۲] صحیح است، بخاری ۴۷۲۳، مسلم ۱۴۶، نسائی در «تفسیر» ۳۲۱ روایت کرده اند. «فتح الباری» ۸ / ۴۰۵ و ۴۰۶. [۸۸۳] طبری ۲۲۸۰۹ روایت کرده و اسناد آن به خاطر ضعف اشعث بن سوار ضعیف است. [۸۸۴] طبری ۲۲۸۳۹ از عایشه به سند صحیح روایت کرده است. [۸۸۵] حافظ در «مطالب العالیه» ۳۶۷۱ به احمد بن منیع نسبت داده است، بوصیری ۲ / ۱۷۳ میگوید: اسنادش حسن است. [۸۸۶] ترجمه: «و بگو: ستایش خداوندى راست که فرزندى بر نگرفته و در فرمانروایى او را هیچ شریکى نیست. و از ناتوانى کارسازى ندارد. و چنان که سزاوار است او را به بزرگى یاد کن». [۸۸۷] طبری ۲۲۸۵۴ روایت کرده مرسل است.