اسباب نزول آیات قرآن کریم ترجمه لباب النقول

فهرست کتاب

سورۀ قَلَم

سورۀ قَلَم

این سوره مکی و ۵۲ آیه است

اسباب نزول آیۀ ۲: ﴿مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ٢ [۱۴۱۴].

۱۱۲۳- ابن منذر از ابن جریج روایت کرده است: مشرکان پیامبر اکرم را مجنون و شیطان صدا می‌کردند. پس آیۀ ﴿مَآ أَنتَ بِنِعۡمَةِ رَبِّكَ بِمَجۡنُونٖ٢ نازل شد.

اسباب نزول آیۀ ۴: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤ [۱۴۱۵].

۱۱۲۴- ابونعیم در «دلائل» و واحدی از عایشه ل روایت کرده اند: هیچکس خوش اخلاق‌تر از رسول خدا نبود. هرکدام از اعضای خانواده یا یارانش او ج را صدا می‌کرد. پیامبر می‌گفت: لبیک. بنابراین خدا ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٖ٤ را نازل کرد.

اسباب نزول آیۀ ۱۰ – ۱۲ – ۱۳: ﴿وَلَا تُطِعۡ كُلَّ حَلَّافٖ مَّهِينٍ١٠.

۱۱۲۵- ک: ابن ابوحاتم از سدی روایت کرده است: ﴿وَلَا تُطِعۡ كُلَّ حَلَّافٖ مَّهِينٍ١٠ در بارۀ اخنس بن شریق نازل شده است.

۱۱۲۶- ک: ابن منذر از کلبی نیز مانند او روایت کرده است [۱۴۱۶].

۱۱۲۷- ک: ابن ابوحاتم از مجاهد روایت کرده است: این آیه در بارۀ اسود بن عبد یغوث نازل گشته است [۱۴۱۷].

۱۱۲۸- ک: ابن جریر از ابن عباس ب روایت کرده است: خدای پاک به پیامبر اکرم ﴿وَلَا تُطِعۡ كُلَّ حَلَّافٖ مَّهِينٍ١٠ هَمَّازٖ مَّشَّآءِۢ بِنَمِيمٖ١١ «از هر قسم‌خور حقیر اطاعت نکن هر عیب‌جوی نمامی که با سخن‌چینی میان مردم رفت و آمد می‌کند» را نازل کرد. ما آن شخص سخن‌چین را نشناختیم، اما وقتی که به آن بزرگوار ﴿عُتُلِّۢ بَعۡدَ ذَٰلِكَ زَنِيمٍ١٣ نازل شد. آن شخص را شناختیم چون مانند گوسفند دو تا پوستک دراز در زیر گلوی او آویزان بود [۱۴۱۸].

اسباب نزول آیۀ ۱۷: ﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ كَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ إِذۡ أَقۡسَمُواْ لَيَصۡرِمُنَّهَا مُصۡبِحِينَ١٧ [۱۴۱۹].

۱۱۲۹- ک: ابن ابوحاتم از ابن جریج روایت کرده است: ابوجهل در روز بدر به مشرکان گفت: مسلمانان را به سرعت دستگیر و در بند و زنجیر نمایید، اما هیچکدام را نکشید. پس آیۀ ﴿إِنَّا بَلَوۡنَٰهُمۡ كَمَا بَلَوۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡجَنَّةِ نازل شد، آیۀ مبارک می‌گوید: این فکرشان که آن‌ها مقتدر و توانا هستند به زیان آن‌هاست چنانچه نیت بد و احساس اقتدار صاحبان آن باغ به زیان‌شان تمام شد و میوه‌های باغ را آفت زد.

[... صاحبان باغ از اهالی حبشه بودند، پدرشان مردی خیر بود و همواره از محصولات باغ به نیازمندان طعام و صدقه می‌داد. پدرشان که درگذشت، پسران او گفتند: به خدا سوگند! پدر ما احمق بود که محصول باغ را میان نیازمندان تقسیم می‌کرد. بدون این که رضای خدا را در نظر بگیرند سوگند خوردند که صبحگاه برخیزند، میوۀ باغ را بچینند و به نیازمندان و مساکین هیچ ندهند. پس آن شب در حالی که آنان خواب بودند به امر خدا أ آفتی به آن باغ رسید که سوخته و سیاه گشت. صبح هنگام یکدیگر را صدا زدند که اگر مایل به چیدن میوه هستید و محصول کشت و زرع را درو می‌کنید صبح زود به باغ بروید، روان شدند و آهسته به هم می‌گفتند: امروز نباید هیچ نیازمندی به باغ وارد شود با توانایی که به خود می‌دیدند، هنگام صبح به جدیت به‌سوی باغ رفتند. وقتی که به باغ رسیدند، دیدند که به محصول آن آفت رسیده و از بین رفته است. یکی از آن‌ها گفت: ما راۀ باغ را گم کرده ایم باغ ما اینجا نیست. اما آن که خوب می‌دانست راه را گم نکرده‌اند و این باغ خودشان است، گفت: نه، بلکه ما از محصولات و میوه‌های باغ محروم شده ایم. و مردی که در بین آن‌ها عادل و عاقل بود، گفت: وقتی که عزم کردید میوۀ باغ را بچینید و به نیازمندان هیچ کمک نکنید، نگفتم که رضای خدا را در نظر بگیرید. گفتند: خدای ما پاکیزه و قابل ستایش است، ما واقعاً ستمگر و ظالم بودیم، یکدیگر را نکوهش و ملامت کردند و به سرکشی و طغیان خویش اعتراف نمودند].

***

[۱۴۱۴] ترجمه: «که تو به فضل پروردگارت دیوانه نیستى». [۱۴۱۵] ترجمه: «تو بر خوردار از خلقى بزرگ هستى». [۱۴۱۶] تفسیر طبری، همان منبع، ج ۲۹، ص ۲۳. [۱۴۱۷] مرسل است، «در المنثور» ۶ / ۳۹۲ و ۳۹۳. [۱۴۱۸] طبری ۳۴۶۱۴ و ۳۴۶۱۵ به اسناد صحیح روایت کرده است. [۱۴۱۹] ترجمه: «ما آنان را آزمودیم چنان که صاحبان آن باغ را آزمودیم. چون سوگند یاد کردند که صبحگاهان آن [باغ‏] را بدروند».