سنت و جایگاه آن در شریعت اسلامی

فهرست کتاب

برخورد اصحاب با حدیث پس از وفات پیامبر ص

برخورد اصحاب با حدیث پس از وفات پیامبر ص

در بحث‌های گذشته روایت ابو داود و ترمذی را از رسول خدا صکه توسط زید بن ثابت نقل شده بود برای شما نقل کردیم [۴۲]که فرمود: «نَضَّرَ اللَّهُ إقرأ سَمِعَ مَقَالَتِي، فَحَفِظَهَا وَوَعَاهَا فَأَدَّاهَا، كَمَا سَمِعَهَا ، قرب مبلغ أدعي من سامع». در حدیث دیگری هم آمده است که: «أَلاَ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ» [۴۳].

پیامبر صبه همین شیوه، اصحاب خود را به تبلیغ سنت به نسل‌های پس از خود، سفارش فرمود، البته با تأمل و دقت فراوان در آنچه که روایت می‌کنند. پیامبر صفرمود: «كَفَى بِالْمَرْءِ إِثْمًا أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِعَ» [۴۴]. «همین برای دروغگو بودن یک فرد کافی است که هر چه را می‌شنود بازگو می‌کند».

پس صحابه چاره‌ای جز این نداشتند که امر دعوت را آشکار کنند و امنت رسول خدا صرا به مسلمانان برسانند، مخصوصاً که اصحاب در شهرها و سرزمین‌ها پراکنده شده و مورد توجه تابعین بوده و به قصد دیدار آن‌ها سفر می‌کردند. تابعان اخبار و منازل اصحاب را جستجو می‌کردند و برای دیدار آن‌ها سفر می‌کردند، هرچند که سختی و دشواری سفر زیاد بود.

همه‌ی این تلاش‌ها عاملی بود در جهت انتشار حدیث و انتقال آن به جمهور مسمانان.

البته اصحاب در قلت و کثرت روایت حدیث از پیامبر صبا همدیگر تفاوت داشتند. از جمله زبیر و زید بن ارقم و عمران بن حصین که بسیار کم روایت کرده‌اند.

از عبدالله بن زبیر روایت شده که به پدرش گفت: «من نمی‌بینم که شما همانند فلانی و فلانی از پیامبر صحدیث نقل کنید. پدر گفت: من از پیامبر صجدا نبودم، اما از ایشان شنیدم که می‌فرمود: «هر کس که بر من دروغ بندد، جایگاه خود را از آتش مهیا کند» [۴۵].

ابن ماجه هم در کتاب سنن خود نقل می‌کند که به زید بن ارقم گفته می‌شد: برای ما حدیث نقل کن. او می‌گفت: ما پیر شدیم و فراموش کرده‌ایم و روایت حدیث از پیامبر صهم کاری سخت است. سائب بن یزید هم هم می‌گوید: من با سعد بن مالک [۴۶]از مدینه تا مکه همسفر بودم، اما حتی یک حدیث از او نشنیدم. انس بن مالک نیز پس از روایت از پیامبر صمی‌گفت: «او کما قال» یعنی (یا آنگونه که پیامبر صفرموده است)، انس این جمله را بدین خاطر می‌گفت که از دروغ بستن احتمالی و نااگاهانه بر پیامبر صپرهیز کرده باشد و درواقع چنین عملکردی [روایت کم حدیث] از جانب زبیر، زید بن ارقم و سایرین، بهع خاطر پرهیز از خطا و اشتباهی بود که قصد انجام را نداشتند. واضح است که حافظه‌ی انان چنین امکانی به آنان نمی‌داد که الفاظ حدیث را دقیقاً مطابق لفظ پیامبر صو روش ایشان نقل کنند. پس به خاطر رعایت احتیاط در دین خدا، چنین صلاح دیدند که احادیث زیادی نقل نکنند.

علاوه بر این اشتیاق هم جزو موانع نقل زیاد حدیث بود، زیرا وی معتقد بود که نباید به خاطر اشتغال به روایت حدیث، رابطه‌ی مردم با قرآن کمرنگ شود، درحالیکه قرآن تازه و با طراوت است. و مسلمانان به حفظ و نقل قرآن برای یکدیگر و تأمل و تدبر در فهم و مطالعه‌ی آن، بسیار نیازمند بودند. شعبی از قرظة بن کعب روایت کرده که گفت: به قصد عراق از مدینه خارج شدیم، عمر صهم تا «صرار» ما را همراهی کرد، سپس وضو گرفت و دوبار غسل کرد و انگاه فرمود: آیا می‌دانید، چرا با شما آمدم؟ گفتیم: آری، زیرا ما یاران رسول خدائیم و به این خاطر به همراه ما آمدی. عمر سفرمود: [هدف اصلی من این بود که] با شما آمدم زیرا به سوی قومی می‌روید که در اثر رابطه‌ی آنان با قرآن و تلاوت آن، [درمساجد] صدایی مانند طنین کندوی زنبور عسل ایجاد شده است، [آمدم تا به شما هشدار دهم] آنان را به واسطه‌ی مشغولیت به حدیث از قرآن نگیرید، قرآن را با تجوید بخوانید و کمتر از روایت‌های پیامبر صاستفاده کنید، بروید که من هم شریک این عمل شما هستم. هنگامی که قرظة به مقصر رسید، مردم گفتند: برای ما از احادیث پیامبر صبازگو کن. او گفت: عمر سما را از این کار نهی کرده است [۴٧].

با این وجود برخی از اصحاب هم، روایات فراوانی از پیامبر صنقل می‌کردند. مثلاً ابوهریره سمانند یک ظرف حدیث است که برای مسلمین از حدیث لبریز شده و با اخبار و احدیث رسول خدا ص، سینه‌ها و مجالس مسلمین را پر کرده است.

عبدالله بن عباس هم، حدیث را از بزرگان اصحاب طلب می‌کرد و در این راه سختی و مشقت فراوانی را تحمل می‌کرد. ابن عبدالبر از ابن شهاب روایت کرده که ابن عباس گفت: گاهی از مردی از مردان اصحاب، روایتی از پیامبر صبه ما می‌رسید، من در صورت تمایل می‌توانستم، نزد او بفرستم تا پیش من بیاید و آن حدیث را مستقیماً برایم نقل کند، اما خود من نزد او می‌رفتم و دم در خانه‌ی او منتظر می‌شدم تا بیرون بیاید و حدیث را برایم بازگو کند [۴۸].

آری ابن عباس چنین سختی‌هایی را در راه کسب حدیث متحمل شد تا توانست همه‌ی احادیث موجود نزد اصحاب را گردآوری کند و بدون هیچ غرور و خود پسندی و کم کاری به نشر آن اقدام نمود. البته چنین به نظر می‌رسد که او پس از به وجود آمدن جریان جعل حدیث از روایت حدیث کاست. مسلم در مقدمه‌ی صحیح خود روایت می‌کند که بشیر بن کعب نزد ابن عباس آمد و برایش حدیث نقل کرد. ابن عباس به او گفت: فلان احادیث را تکرار کن. او برایش تکرار کرد مرد گفت: ای ابن عباس نمی‌دانم آیا همه‌ی احادیث مرا شناختی یا فقط همین یک حدیث را؟ ابن عباس گفت: اما از رسول صبه شرطی حدیث نقل می‌کردیم که دروغگویی برایشان نباشد، اما پس از اینکه مردم به هر کاری دست زدند، ما روایت حدیث را ترک کردیم.

هر چند که برخی از اصحاب روایت‌های زیادی از پیامبر صنقل کردند، اما اینکار در زمان شیخین (ابوبکر و عمر بکم صورت گرفت، زیرا منهج آنان بر این مبنا بود که در وهله‌ی اول مسلمانان به قرآن بپردازند و در مورد حدیث بسیار تأمل کنند. به ابوهریره گفته شد: آیا تو در زمان عمر سهم، اینگونه حدیث نقل می‌گردی؟ گفت: اگر در زمان عمر نیز چنین می‌کردم، مرا با شلاق می‌زد [۴٩].

در اینجا لازم است دو بحث را در مورد موضع‌گیری عمر در برابر حدیث و موضع سایر اصحاب در این رابطه بیان کنیم.

بحث اول: آیا عمر سفردی از اصحاب را به خاطر روایت زیاد حدیث زندانی کرده است؟

بحث دوم: آیا اصحاب، شروطی را برای پذیرش خبر صحابی قرار داده بودند؟

[۴۲] در بحث وجوب اطاعت از پیامبر صپس از وفات ایشان. [۴۳] به روایت ابن عبدالبر در «جامع بیان العلم» از ابوبکرة، ج ۱ ص ۴۱. [۴۴] به روایت مسلم از ابوهریره. [۴۵] به روایت بخاری در صحیح بخاری، متاب «العلم». [۴۶] منظور از سعد بن مالک، ابو سعید خدری است. [۴٧] جامع بیان العلم، ج ۲ ص ۱۲۰. [۴۸] همان منبع، ج ۱ ص ٩۴. [۴٩] جامع بیان العلم، ج ۲ ص ۱۲۰.