این رخنه را کی پر کنیم؟
نه… ای دشمن خدا
حتماًدر مسیر حق طلبی با تو خواهیم جنگید تا خداوند بینیت را به خاک میمالد
۱- این رخنه را کی پر کنیم؟
کسی که تاریخ اسلام را از زمانی که خداوند برای اعلام آن محمد بن عبدالله صرا مبعوث کرده تا امروزه مورد مطالعه قرار دهد.
یک پدیدۀ روشنی را با تمام وضوح مشاهده میکند. و آن عبارتست از اینکه اسلام پیوسته به چالشهای چند جانبه و گوناگون فراوانی برخورد نموده و در آنها فرو رفته است، که هدف نهایی آنها نابود کردن اسلام یا زشت نمودن چهرۀ او و یا پراکندن مسلمانان در پیرامون آن بوده است و این چالشها از جهت دشمنان اسلام با تنظیم و دقت فراوان ونیرنگ سترگ و محکم شناسایی و طراحی شدهاند چنانکه مسلمانان نیز از این توطئهها غافل مانده و در مقابل آن نیرنگها احساس مسئولیت نکردهاند و در برابر آن هیچ واکنشی از خودشان ندادهاند و اگر گاهی هم از روی اتفاق دفاعی کرده باشند بدون آمادگی قبلی و یا حملۀ مقابل صورت گرفته است و اگر دین اسلام دین خدا نبود و خداوند حفظ آن را تضمین نمیکرد، تنها بعضی از توطئههای دشمنانش برای نابودی و محو آثار آن کافی بود و از قبیل بدیهیات است که این توطئههای دشمنانهای که در کمین اسلام و مسلمین است در هر عصری با پوشش مخصوص آن عصر ظاهری میشود مثلاَ وقتی که مسلمانان از هر لحاظ نیرومند و قوی هستند و برخورد فیزیکی با آنها ناممکن است، این نیرنگها راه نابودی فکر صحیح و اخلاق پسندیده و ارزشهای جامعه را هدف قرار میدند. و هر گاه مسلمانان ضعیف باشند جهت برچیدن و نابود کردن آنان راه جنگ و مبارزه همگانی را در پیش میگیرند و هر گاه نتوانست از راه جنگ اهداف پلید خود را محقق کند راه فکری نیرنگ بازانهای را برای نابودی اسلام طراحی میکند که خردهای غافلان و ابلهان را بخود علاقمند میکند. به همین سبب در مقابل اسلام در داخل و درون محدودههای آن، سرو کلۀ فرقههای تازهای پدید میآید که کم کم از عقیدۀ سازگار و تابناک و آزاد اندیش اسلامی منحرف میشوند تا به پرتگاه افکار و عقایدی میرسند که با پایههای اساسی اسلام در تمیزند و اهداف اولیهای را محقق میکنند که دشمنان اسلام در انتظار حصول آنها بسر میبرند در حالیکه چنین بنظر میرسد که دشمنان نسبت به این تخریب و نابودی هیچ علاقهای ندارند.
بیگمان شک پراکنی در سنت صحیح پیامبر ص، سنتی که تودههای مسلمانان به صدق و صحت آن یقین دارند.
و کاخ بزرگ فقه اسلامی را بپا داشته است کاخی که هیچ مردمی از مردمان دنیا به یکدهم آن دست نمییابند خود به خود نمونۀ بارزی برای نیرنگهای دشمنان اسلام است که در گذشتههای دور و عصر حا ضر از بکارگیری آن کوتاهی نکردهاند، بدونه شک این توطئۀ سنت ستیزی در گذشته خردهای بعضی از گروهای اسلا میرا تحت تأثیر قرار داده و اعتماد به سنت را در نهاد آنان کمرنگ کرده است.چنانکه در عصر حاضر عقول بعضی از نویسندگان اسلامی را هدف قرارداده است ودر درونهایشان نسبت به سنت ایجاد بدبینی نموده است همانا این تو طئه است شکی در آن نیست. زیرا خاورشناسان یهودی لاهوتیان [۳٩۴]متعصب در تمام نوشته هایشان بر اعمال این توطئۀ نامیمون شدیداَ اصرار میورزند. وتمام رشتههای آموزشی اسلامی در دانشگاههای غربی نظر دانشجویان مسلمان خود را دقیقاَ متوجه این موضوع مینماید. و به هیچ دانشجویی اجازه نمیدهند که موضوع پایان نامهی دانشگاهیش باطل نمودن دروغبافیهایی باشد که نسبت به سنت وراویان آن ساخته شده و کتابهای خود را مملو از نمودهاند و در تابستان گذشته هنگامی که جهت معالجه در آلمان به سر میبردم، اتفاق افتاد که یک دختر جوان مسلمان آلمانی که دانشجوی رشتۀ آموزشی اسلامی در دانشگاه فرانکفورت بود به ملاقات من آمد از من درخواست نمود تا منابعی را به او معرفی کنم که وی را در نوشتن پایان نامۀ دانشگاهیش مساعدت کند. پایان نامهای که رئیس آن رشته اصرار کرده بود که موضوع آن ابو هریره باشد و از او خواسته بود که در این موضوع جوانب متعددی را بررسی کند که بعضی از آن جوانب آنچیزی است که در مورد ابی هریره گفته شده و همچنین دروغهایی که به وی نسبت داده شده و اظهار نظرهای غیر منصفانه بعضی از فرقههای اسلامی غیر سنی میباشد و همینطور. و در چند سال قبل کنفرانسی جهت بررسی آموزشهای اسلامی درشهر لاهور پاکستان منعقد گردید علمای بسیاری از کشورهای مختلف اسلامی در آن حضور داشتند که در بین آنان دانشمندانی از کشورهای روسیه و مصر به چشم میآمدند چنانکه عدهای از خاورشناسان نیز حضور داشتند و به نظر علمای اسلامی میرسید که فکر انعقاد این کنفرانس با سفارش خاور شناسان فراهم شده بود. وعدۀ زیادی از شاگردان فکری خودشان در کشورهای هند و پاکستان را به شرکت در آن کنفرانس دعوت کرده بودند. و متعصبترین و نادانترین این خاورشناسان، خاورشناس کندی سمیث بود، که در خلال بحث، جهل و تعصب خود را مورد اعتراف قرار داد:
و شاید او یک یهودی بود و بخشی از مسائلی که خاورشناسان بر اجرای آن پافشاری میکردند، پژوهش سنت و وحی نبوی و تلاش پیگیر برای به کنترل در آوردن سنت و وحی به زیر قواعد علمی طبق گمان آنان بود.
تا اینکه بحث بجایی رسید که بعضی از شاگردانشان مصدریت وحی برای اسلام را انکار کردند. و اسلام را به مجموعهای از افکار اصلاحگرانه اعتبار کردند که حضرت محمد صآن را از خودشان داده است. و در سال گذشته پیرامون گروهی از روشن فکران اسلامی در پاکستان، که دعوتگری به لغو نمودن اعتبار سنت از مصدریت تشریع را آغاز کرده بودند غوغای بزرگی به پاشد. و بعد از آن جریان روشن شد که این – به اصطلاح – روشن فکران از شاگردان خاورشناس کندی سمیث بودند.
و هنگامی که ایوب خان قانونش را وضع نموده، قانونی که تنفیذ آن را بر پاکستانیها واجب کرده بود، یکی از موارد آن قانون را تشکیل انجمنی متشکل از علمای اسلامی قرار داد، تا قوانینی که توسط پارلمان پاکستان صادر میشود، به این انجمن عرضه بررسی شود و به موافق بودن یا موافق نبودن آن قانون با اسلام حکم کند و معلوم است که این ماده قانون فقط برای ارضای عموم مردم مسلمان پاکستان وضع شده است ووقتی که قانون به مرحله اجرای درآمد فوری انجمن نامبرده تشکیل شد. ولی همۀ اعضای آن از شاگردان خاورشناسی کندی سمیث بودند و حتی یک عالم از علمای مسلمین از پاکستان در آن انجمن حضور نداشت و هرگاه بعضی از جاهلان فریب خورده کتابی را در سنت تألیف میکند که در آن نسبت به همۀ سنت در دلهای غافلان ایجاد شک میکند کینهی زشت و خبیث خود را بر سر بزرگترین راویان صحابی آن، یعنی ابی هریره فرو میریزد، کشورهای بیگانه استعمارگر فوری آن کتاب را میربایند و به کام خود فرو میبرند و بعد آن را به دانشگاههای غربی منتقل میکنند چنانکه عدۀ زیادی از دانشجویان مسلمان ما در اروپا در تابستان گذشته این مطلب را برای من حکایت کردهاند.
همانا هر انسان هوشیار منصفی که این رویدادها را پیگیری میکند شک میکند در اینکه این گونه حوادث، حلقهای است با اجزای بهم پیوسته که از توطئههای زنجیرهای علیه سنت و بزرگترین راویان و محدثان آن نشأت میگیرد با این وصف بعضی ار افراد فرقههای اسلامی که در مورد ابی هریره رأی خاص خود را دارند در این روزهای نامناسب از نوشتن کتابهای ویژهای که مملو از روایاتی باشند که در جرح این صحابی بزرگوار وضع شده باشند لذت برند. چنانکه عبدالحسین در کتاب ابی هریره خویش دست به چنین کاری زده است و نمونۀ دیگری میآوریم که بر بیداری دشمنان اسلام و تقویت توطئههای آنان علیه اسلام دلالت دارد و آن عبارتست از غنیمت شمردن و بهره برداری از خلافی که در صدر اسلام بین صحابه پیرامون خلافت روی داده است. در حالیکه اینگونه ستیزها در هر مملکتی و در هر زمانی ممکنست اتفاق بیفتد ولی هیچ ملتی ار ملتهای گذشته را سراغ نداریم که اینگونه خلافها در خلال زندگی آنها مورد عنایت واقع شده باشد چنانکه در طول چهارده قرن در میان مسلمانان آنقدر نزاع بین صحابه بزرگنمایی شده است همانا ریشۀ توطئه نخستین بار از یهودی نیرنگ باز عبدالله بن سباء پیدا میشود سپس رهبران بت پرست فارسی زبان که دین اسلام ملتهایشان را از حکم ظالمانه و عقیدۀ بت پرستی خودشان، رهانیده بود و خردها و چشمهایشان را برای مشاهدۀ نور خداشناسی و شناخت حق گشوده بود، آن توطئه ابن سبأ را از دست او قاپیدند و از این یهودی نیرنگ باز الگو پذیری نمودند.
زیرا هنگامی که در مقابل ستونهای ارتش اسلامی منهدم شدند و تاب مقاومت نیاوردند، برای انتقام گرفتن از این پیام آوران آزادی هیچ وسیلهای نیافتند مگر اینکه آوازۀ نیک و چهرۀ او را با پراکندن اخبار دروغین و نسبت دادن آنها به این مجموعهای که زبدۀ بشریت هستند زشت و بد منظر کنند. که بفرض صحت این اخبار سراسر دروغ و ناروا اینکه ارزشی برای آنان باقی نمیماند بلکه این دین حنیف و تمدن آن هم اعتبار خود را از دست میدهند زیرا حاملان و فرماندهان لشکرهای آن کسانی بود که بفرض صحیح بودن این روایتهای ناجوانمردانۀ ظالمانه دارای هیچگونه ارزش و اعتباری نبودهاند و بر این مطلب هیچ دلیل واضحتری نیست از اینکه کینۀ این کوردلان ناجوانمرد همۀ مفاخر تمدن اسلامی را فرا گرفته و علم و حکم و رهبری حکیمانۀ آن را مورد طعن و بدگویی قرار دادهاند. این طعنههای دد منشانه تمام فرماندهان نظامی را شامل میشود که عراق را از حکم ظالمانه ایران نجات دادند و شامل همۀ سرانی میشود که حملههای آزادی بخش را هدایت میکردند و ادارۀ آنها را به عهده داشتند و بر سر دانشمندانی فرود میآید که علم و شریعت اسلام را در سرتاسر دنیا منتشر کردند و امانت علمی را به نسل بعد از خودشان منتقل کردند. این همه کینه توزی تنها به خاطر اینست که این کوردلان در هیچ تاریخی نظیری را برای آن پیدا نخواهد کرد بدرستی همۀ این موارد در تاریخ وجود داشته و در ایجاد تفرقه و از هم پاشیدن کلمۀ مسلمانان و تضعیف نیروی آنان اثر مهمی بر جای گذاشته است و گمان میرفت که روشنفکران مخلص از مسلمین در عصر حاضر این درسهای دردناک را در نظر داشته باشند و آن تجربههای تلخ را از یاد نبرند ولی متأسفانه عدۀ فراوانی از این روشنفکران قلم را نگه نداشتند تا امت اسلامی را از دامن جهالت و عقب افتادگی بر کنند و به عرصههای دانش و توان و تمدن در آوردند بلکه از نو آنها را به حالت نخستینشان بازگشت دادند و نوشتهها و داستانهایشان را در به تصویر کشیدن اختلافات گذشتههای دور منحصر میکنند. آن هم با سبک جدید و آب و تابی که جدایی و از هم پاشیدگی را بیشتر میکند آتش کینهها را بر میافروزد و با تفرقه اندازی در میان ما دشمنان اسلام را خوشحال میکند و اهداف خبیث آنها را، که از اتحاد ما جلوگیری میکند و محبت و خیر و همکاری در نیکوکاری و پرهیز کاری را از میان ما بر میدارد، محقق میسازد و اگر از این آتش افروزان که آتش فتنه را شعله ورتر میکنند بپرسید که این تلاش بیهوده برای چیست؟ و این همه تلاشها که امت ما را از نوسازی بنای مجد و شرف، و آزاد سازی سرزمینهایشان از چنکال استعمار و آثار مخرب آن باز میدارد و به استعمار جدید امکان میدهد تا رسالت و وظیفۀ استعمار کهن را انجام دهد و همچنان سرزمینهای ما را ذلیل و ناتوان بگذارد و سرمایههای ملی ما را غارت کنند و از اتحاد و همبستگی ملتهای مسلمان جلوگیری کنند، در راه رسیدن به چه هدفی است؟ در مقابل این همه پرسشها فقط یک جواب دارند که میگویند ما از حقی دفاع میکنیم که از صاحبان آن غصب شده است آیا در همۀ تاریخ مردمان دنیا سراغ دارید که یک امت خود را سرگرم نزاعی کنند که چهارده قرن پیش در میان اجداد آنها وجود داشته است در حالیکه آنان به نزد خداوند رفتهاند و در پناه او قرار گرفتهاند و در روز قیامت فقط خداوند اختلافات آنها را وارد عرصۀ قضاوت مینماید و حکم واقعی و عادلانه را در بین آنان صادر میکند و حق و باطل را از هم جدا میکند آیا در دنیای امروز امتی وجود دارد که برای خود احترام قائل باشد و در مقابل کرامت خود غیرت ورزی کند خود را سرگرم نزاعی کند که گذر زمان آن را از بین برده و از خطرهایی بازماند که از هر سو او را محاصره کرده باشند این مسائلی که گفته شد. بخشی از نمونههایی است که بیداری دشمنان ما را تأیید میکند و هوشیاری آنان در تقویت توطئهها را علیه امت و شریعت و تاریخ ما، گوشزد میکند، و غافل ماندن ما از همۀ اینها و همگامی ما با آرزوهای ما با آرزوهای نفسی و عاطفههایی که دشمنانمان چگونگی بر انگیختن؟ آنها را در میان ما بخوبی شناختهاند به گونهای که در هر عصری توطئهی مناسب آن عصر و هماهنگ با اقتضای مصالح خودشان را به کار میگیرند، بطور وضوح از آن نمونهها فهمیده میشود همچنانکه میبینی تاریخ اسلام از این پدیده دردناک بسیار لبریز شده است. پدیدهای که عبارت است از بیداری دشمنان و خو کردن آنان به توطئه بافی برای انهدام و نابودی اسلام و غافل ماندن مسلمانان از همۀ اینها بگونهای که احساس خطر نمیکنند مگرهنگامی که دامن آنان را فرا گیرد و زحمتهایی که در دفع خطر و یا تقلیل آن متوجهشان میشود آنان را از پای در میآوردند. آیا این موضوع از پاکی اسلام و پلیدی دشمنان اوست یا از طبیعت نیک و بد در هر زمانی پدید میآید یا این پدیده طبیعت عصرهای گذشته است که به وسائل کشف توطئه و جرائم و خیانت دست رسی پیدا نکرده بودند بلکه ممکنست از همۀ این امور نشأت گرفته باشد پس آیا وقتی آن نرسیده که در میان ما مجامع و مؤسسههایی بوجود بیایند که آثار توطئهها و اهداف ووسائل اجرایی آنها راپیگری نمایند و از مفاسدشان جلوگیری کنند چنانکه هم اکنون در هر دولتی از دولتهای ما ادارههایی وجود دارد که آثار توطئههای سیاسی را و نظامی که علیه سرزمینها و ملتهایشان در جریان است.
دنبال میکنند همانا باقی ماندن مادر این غفلت گناهی است که خداوند آن را نمیبخشد و تاریخ غذر ما را در آن نمیپذیرد و نوه هایمان با وجود این جریمه احترامی برای ما قائل نخواهند شد و اگر هر یک از دولتهای اسلامی یک دهم بودجۀ سالیانۀ خود را به کشف و رسوا نمودن این توطئهها تخصیص میدادند بزرگترین شرف را در تاریخ انسانیت بدست میآورد شرفی که عبارتست از نابود کردن شرعی که در انتظار برچیدن تخم خیر و صلاح جامعه است و میخواهد عاقبت را به بدفرجامی و نابودی انسانیت بکشاند و آیا ما میتوانیم که همه خردمندان و اندیشمندان و نویسندگان اسلامی را فرا خوانیم – کسانی که با ستیزههای مذهبی تجارت نمیکنند – تا از نو بر کلمهای جمع شوند که همۀ آنان به صحتش باور دارند و همۀ آثار گذشته را به خاک بسپارند و چیزی را بیابند که خطرهایی را از آنان دور کند که دور آنان را از هر سو محاصره کرده است در حالیکه با صدق و اخلاص همکار یکدیگر باشند همکاریشان مانند کسانی باشد که آرزوهای نفس به دلهای آنان راهی پیدا نکرده باشد و نیرنگها راه نفوذی را در خردهای آنان نیافته باشند و اینکه حضرت محمد صرا الگوی خود قرار دهند و هدفشان این باشد که مسلمانان را از باورهای سنگین و درد ورنجهایشان نجات دهند و رسالت اسلام را تبلیغ نمایند و هدایت و نور او را در سرتاسر گیتی منتشر کنند تا جایی که آشوب و توطئه و نیرنگی در دنیا باقی نمیماند و دین همهاش برای خدا حالص میگردد خداوند ما تبلیغ نمودیم پس تو شاهد باش.
۲- نه ای دشمن خدا
حتماً در مسیر حق طلبی با تو خواهیم جنگید تا خداوند بینیت را به خاک میمالد هنگامی که این کتاب خودم را «السنة ومکانتها فی التشریع الاسلامی» برای چاپ آماده میکردم از وجود کتابی مطلع شدم که تألیف مردی بود بنام «محمود ابو ریه» که به گمان خود در آن کتاب سنت را از آنچه به آن چسبانیدهاند پاک گردانیده و در این زمینه از اسلوب علمی دقیقی استفاده کرده که سابقه نداشته است، در آن هنگام که از کتاب او مطلع شدم چیزی را که در آن مشاهده کردم مرا ترسانید زیرا ابور یه از تحریف حقایق و بازی با نصوص در این کتاب دریغ نکرده است و از متن کتاب چنین بر میآید که مؤلف آن نسبت به تاریخ سنت در باتلاق جهل فرو رفته است وی با لحنی موهنانه بزرگان صحابه رسول خدا مانند ابوبکر و عمر و عثمان و کوچک آنها را مانند انس و عبدالله بن عمر و عبدالله بن عمر و (رضی الله عنهم اجمعین) را مورد حمله و دشنام ناجوانمردانه قرار دا ده است بویژه قلب خبیث او نسبت به بزرگترین صحابی در حفظ سنت رسول خدا و نقل آن برای تعداد فراوانی از صحابه و تابعین که به فرمودۀ شافعی عدۀ آنان به هشتصد نفر میرسد که هر یک از آنان کوهی از علم و فهم و هدایت است، از کینه موج میزند و آن صحابی عبارت است از ابی هریره و از خواندن آن کتاب به این نتیجه رسیدن که صاحب آن با دشمنان اسلام آنانی که پیوسته برای انهدام وجود سنت نبوی در تلاشند، همفکر و همدست شده است و تصمیم گرفتهاند که نام نیک صحابۀ رسول خدا را در انتظار مردم دنیا زشت و بد منظر کنند آن هم اصحابی که علم و هدایت رسول خدا را به سوی ما نقل کردهاند و اوقات و تواناییها و خونها و مالهایشان را در راه نشر علم و هدایت رسول خدا بخشیدند و این شخص یک مرد نادان مغرور دروغ پیشهای است که در تحریف نصوصی که آنها را نقل میکند گستاخی مینماید بگونهای که بزرگان و خاورشناسان لاهوتی متعصب در گستاخی و کم خیالی دستشان به دامن او نمیرسد و با این وصف او بیادب و بد زبان است و میخواهد از این راه به شهرت برسد درست مانند آن اعرابی که در موسم حج در بئر زمزم شاشیده بود بعد هنگامی که از سبب این جریمه مورد بازخواست قرار گرفت چنین فهمانید که او با این کارش خواسته است که مردم دربارۀ او حرف بزنند و همیشه نام او بر سر زبانها باشد اگر چه به وسیله نفرین هم باشد – برای او شهرت مهم است نه نیک و بد کلام مردم سپس امانت علمی مرا وادار کرد که با یک اشارۀ سریع متعرض آن شوم و او وکتابش را مورد نقد و بررسی قرار دهم که در آن اشارۀ گذرا جهل او و افترایی را که به خدا و پیامبر صو علم و علما بسته است و همچنین تحریفی را که برای نصوص و اقوال آنها داشته است بیان نمایم چنانکه این مطلب را نیز یادآور شدهام که کتاب او فاقد هر گونه ارزش علمی است چگونه چنین نباشد در حالیکه مملو از اکاذیب و دروغبافی است و از بینهایت رسیدن غرور وی در گمان اینکه کتاب او در سابق نمونهای نداشته و ضرورت ایجاد میکرد که هزار سال قبل نمونۀ این کتاب تألیف شود، پرده برداشتهام که معنی گفتۀ او آنست که این همه حاملان علم از تابعین و امامان مجتهد و فقها و حدیث شناسان در ظرف این هزار سال ذکاوتی به آنها داده نشده است که مانند ذکاوتی باشد که خداوند از ازل برای ابوریه به تنهایی اندوخته است تا شرف این بحث علمی که چهرۀ تاریخ را دگرگون خواهد کرد و آموزشهای اسلامی را سراپا واژگون مینماید و خاورشناسان و پرچمداران فرهنگ جدید را متوجه آن میسازد، به عنوان یک نو گرای اصلاح طلب اسلامی در آخر زمان نصیب او گردد در سال ۱٩۶۱ میلادی هنگامی که من برای معالجه در قاهره بودم کتابم چاپ و پخش گردید و ا بو ریه با دید آن شکه شده بود- و احساس کرده بود که در چنگال شیر عدالت گرفتار آمده است – نه بر اثر اینکه به اشتباهات و جهل خود پی برده است زیرا خطا و صواب و علم وجهل برای وی مهم نیست بلکه آنچه برای وی اهمیت دارد آنست که بطور مداوم در خدمت دشمنان اسلام به طور عموم و دشمنان سنت بطرز ویژهای وجود داشته باشد دشمنان استعمارگری که پیوسته در تلاشند تا بهر وسیلهای باشد مناره وجود اسلام را منهدم کنند این در حالی بود که وزارت فرهنگ و ارشاد ملی نزدیک بود در ردیف زنجیره کتابهای کتابخانه فرهنگی کتاب مختصری را برای وی چاپ کنند که عنوان مقدمه را برای کتاب او داشته است اما وقتی که مسئولین آن وزارت بر چیزی که در رد آن نوشتهام مطلع شده بودند عدم صلاحیت کتابش را برای چاپ به وی ابلاغ کرده بودند و علی رغم همۀ آبروریزیهایی که برای خود فراهم کرده بود (به فرض اینکه از قبل آبرویی داشته باشد) – تمام تلاشهایش به شکست انجامید و برای کسانی که به ظاهر علمی وی از قبیل جله و عمامه فریب خورده بودند هم معلوم شد که ورم کرده را چاق و فربه یافتهاند و او خواسته است که آنان را فریب دهد چنانکه با تألیف کتابش میخواسته که انبوه مسلمانان را فریب دهد چنانکه خداوند میفرماید: ﴿يُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَمَا يَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا يَشۡعُرُونَ٩ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ فَزَادَهُمُ ٱللَّهُ مَرَضٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمُۢ بِمَا كَانُواْ يَكۡذِبُونَ١٠﴾[البقرة: ٩-۱۰]] ١٠ اینان به نظر خودشان خدا و کسانی را گول میزنند که ایمان آوردهاند در صورتی که جز خودشان را نمیفریبند ولی نمیفهمند در دلهایشان بیماری: حسودی و کینه توزی با مؤمنان است و خداوند نیز با یاری دادن و پیروز گرداندن حقاً بیماری ایشانرا فزونی میبخشد و عذاب دردناکی در دنیا و آخرت به سبب دروغگویی و انکارشان در انتظارشان میباشد.
بعد این مرد شکست خورده به خانهاش بازگشت و همۀ کینهاش را با خود به خانه کشید تا در این اواخر همۀ آنها را جدیدا در کتاب دیگری جمع آوری کرده است که در آن دشنام و بدگویی از صحابی بزرگ ابی هریره سرا تکرار کرده است و بعد از آنکه ما خواستهایم او را با دلیل منطقی صحیح باز گردانیم و دلایل او را نقد و بررسی کنیم و تمام دروغ و لغزش و افترا بر تاریخ و علمای او را آشکار نماییم باز هم بر اباطیل خود اصرار ورزیده است و رد علمی بر کتاب جدید ابی ریه را به جای خودش در چاپ دوم کتاب «السنة ومکانتها فی التشریع الاسلامی» موکول میکنم که امیدوارم به این زودیها به این آرزویم برسم و از خداوند میخواهم که اندازهای صحت وجود بر من منت نهد که نظارت چاپ دوم کتابم، برایم ممکن باشد تا اشتباهات چاپی که در چاپ اول ظاهر شده است تلافی کنم ولی ناچارم در این سخن کوتاه به بعضی از چیزهایی که در مقدمه کتاب دوم ابی ریه وارد شده است اشاره کنم این مدعی «ابو ریه» در کتاب اول و دوم خود به دانشگاه الازهر و علمای آن حملات پراکنده نموده و مدارک علمی آنان را مورد هجوم خود قرار داده و آنان را با حشویت [۳٩۵]و جمود فکری و گندیدن افکار متهم نموده است که اینم مطلب در نگاه اول از انسانی که خود را به لباس علمای الازهر آراسته و لقب شیخ را به خود داده است عجیب بنظر میرسد ولی غرابت آن از بین میرود هنگامی که دانسته شود – چنانکه من از مردم شهر خودش و آگاهان بر زندگی او آن مطلب را دانستهام – که او در اول جوابش با الازهرا در ارتباط بود تا برای اخذ دیپلم الازهر در آزمون شرکت نمود ولی نتوانست مدرک قبولی آنجا را بدست آورد و پیشرفت کند بعد وقتی که ناامید شد خود را به یک روزنامههای که در شهر خودش صادر میشد معرفی مینمود و در آنجا بکار مشغول شد و کار وی تصحیح اشتباهات چاپی روزنامه بود چند سالی بر این کار دوام یافت سپس به عنوان یک دفتر دار ساده در شهرداری آنجا استخدام گردید و تا زمان بازنشستگی همانطور باقی ماند.... وی هنگامی که الازهر را رها کرد و بیرون رفت و یا بهتر بگوییم الازهر بخاطر کودکی و تنبلی او را بیرون کرد، کنار راه را میگرفت و با شارلتان از دانشجویان الازهر بهانهجویی میکرد و بخاطر اینکه آنان برای تحصیل علم دین وواقف شدن بر قوانین آن از همه چیز بریده بودند آنان را مسخره میکرد و کارشان را دلیلی بر کم وزنی خردهای آنان بحساب میآورد اینست ابوریه چنانکه اهل شهرش از علما و مردان فکر و ادب در مورد او برای ما سخن گفتهاند وی حتی در گرفتن مدرک دیپلم عاجز مانده است و نزد هیچ استادی برای تحصیل ننشسته و از هیچ عالمی علم را اخذ ننموده است او روزنامه نگار بود و به تعبیر سلف صالح مساوی علم را از روزنامهها گرفته است و آنان کسی را که مانند ابی ریه تحصیل میکردند شایسته لقب دانشجو نمیدانستند و برای اینکه اقوال و آرایش ارزش داشته باشد، به او صلاحیت نمیدادند و با این مطلب از کینۀ ابی ریه بر علما و سبب جهل خجالت آور وی به فهم نصوص و سر گستاخیش را بر تحریف گفتههای صحابه و تابعین و علمای بعد از آنان خواهی شناخت که هر کس از خدا بترسد و عذاب دردناک و فرجام بدی را که خداوند برای دروغگویان آماده کرده است، بداند و برایش معلوم باشد چنین گستاخی و جرأتی را از خود نشان نمیدهد سپس او مرا به شام نسبت داده و از اهل آنجایم حساب کرده.و گفته که قوم من که عبارتند از شامیها به حماقت معروفند و آن حماقت او را (دکتر سباعی) را وادار کرده که در برابر من چنین موضعگیری نماید. ولی برای من مهم نیست که مرا به حماقت توصیف کند زیرا در این موضوع فقط مردم حکم میکنند نه بیارزشی مانند او ولی آنچه برای من مهم است آنست هشدار دهم مردی که اقلیم گرایی کینه توزانه در دل وی تمکن جاهلانه یافته است، زیرا اگر در حقیقت مسلمان بود میدانست که مناطق اسلامی همگی به یک میهن محسوبند وخجالت میکشید که خود را مصری و مرا شامی بنامد با اینکه حقایق به اینصورت نیست که از مردمان شهری گرفته شود و از مردم شهر دیگری گرفته نشود و اگر از اهل علم بود میدانست که چقدر مصریها از شامیها و شامیها از مصریها و مصریها و شامیها از عراقیها و همۀ اینها از گوشه و کنار دیگر دنیای اسلام اخذ علم نمودهاند و آنچه که این مرد متعرض آن شده و شامیها را – ساکنان سوریه و لبنان و فلسطین وارد در اصطلاح عربی قدیم و به اصطلاح معاصر مصریها را به حماقت توصیف کرده است دلیل دیگری بر ضعف دینی این مرد و کینه اوست و اینکه میخواهد از نو آثار فتنههای خونین صدر اسلام را که از عقائد فراتر رفته و به ادب عامیانه سرایت کرده است، بار دیگر بر انگیزد که کتابهای ادب مالا مال از امثال و نوادری است که از حماقت اهل شام و عراق بحث میکند [۳٩۶]و سپس این امر را ادامه داشته تا جایی که متنبی شاعر را میبینم که در قصیدۀ مشهور خود اهل مصر را هجو میکند و این امر در قرنهای بعد به اشکال مختلف وارد صحنه شده تا جایی که اهل هر شهری همسایگان خود را از شهرهای دیگر هجو کرده است پس باید خواننده میزان این مرد را بسنجد و بداند کینه او به چه اندازهای رسیده است و بدزبانی وی چقدر فراوان است در حالیکه ادعا میکند که پایبند منطق علمی و پژوهش بر مبنای منهجی معین میباشد و چیز دیگر اینکه این مرد آنچه را که در نهاد خود دارد کشف میکند و میرساند که او کشتۀ نام و شهرت است گر چه در گناه و بدکاری هم باشد زیرا او ادعا کرده که کتاب اولش غوغایی را بر پا نموده که جز کتاب طه حسین هیچ کتاب عربی دیگری چنین غوغایی را بوجود نیاوردهاند و افتخار میکند به اینکه کتابهایی در رد کتاب وی تألیف شدهاند و مجلاتی هم به نقد وی پرداختهاند اینست حقیقت ابو ریه: جاهلی میخواهد در بین جامعههای علما شهرت بدست آورد و بدکاری که با به جان هم انداختن اهل خیر شهرت میطلبد و سوگند میخورم بدرستی بدترین مردم از منحرفین و رانده شده گان کسی است که مورد نفرین خداوند و همۀ فرشتگان و مردم واقع شود و طلب شهرت نماید بدرستی این مرد بدون شک صاحب شهرت نشده است چون کتاب اول او اکثر نسخههایش توسط یکی از سفارشهای کشورهای غیر اسلامی در قاهره خریداری شد، و به کتابخانههای دانشگاههای غربی فرستاده شده تا در دسترس کسانی باشد که از اسلام و پیامبر صو اصحاب او کینه توزی دارند و در راه رسیدن به اهداف پلیدشان به اباطیل و اکاذیب آن استدلال کنند و کتاب دومش علی رغم اینکه تازه گی بچاپ رسیده است به کلی در بازارها مخفی شده به گونهای که ما نتوانستیم حتی یک نسخۀ آن را پیدا کنیم جز به وسیله بعضی از دوستان. پس ابوریه گورایش باد اینکه کتابهای او برای رضای خدا در شرق و غرب توزیع میشوند و با تکبر و احساس پیروزمندی لازم باید با این شهرت افتخار نماید ولی آیا فراموش کرده است که او در کتاب اولش سوگند یاد کرده که وی از نشر کتابش جز رضای خود و رسیدن به او هدف دیگری را دنبال نمیکند؟ آیا بعد از یاد سوگند و شهرت یافتن کتاب اول او را ارادت و محبت شهرت برایش پدید آمده است یا قبلا هم چنین ارادتی را در دل پنهان داشته بود و خلاف آن را اظهار مینمود؟ هر طور باشد ما در مقابل شهرتش حسادت نمیورزیم بلکه از روی دلسوزی احساس درد میکنیم و شاید او این سخن ما را باور نکند زیرا بارور کردن به چیزی از تصور آن چیز بر میخیزد و او چنین تصوری ندارد و فاقد هر چیز، قادر به بخشیدن آن نیست ولی خداوند ما را کفایت میکند و خوبترین وکیل است و و امر سومی که میخواهم مطرح کنم چیزی است که مقدمه کتاب دومش آن را کشف کرده است که عبارتست از چیزهای تازهای که سبب کینۀ او بر من شده است زیرا او گفته است که مرا در قاهره در سال ۱٩۶۱ در بیمارستانی که در آنجا معالجه میشدهام که وی آن را بیمارستان اسرائیلی لقب داده است در حالیکه او یک بیمارستان نظامی بود، مرا ملاقات کرده است و بعد از آن یک کارت تبریک عید برایم فرستاده است و با این وصف من این خوبیهای او را در نظر نگرفتهام بلکه در مقالهای که در آن زمان در روزنامۀ «الاهرام» منتشر شده بود مجددا به او حمله کردم. و در شکل دیگری اینست حقیقت ابو ریه مردی که حق را تسلیم خوشرفتاریهای و ملاقاتها میداند انتظار وی از من اینست که بعد از ملاقات و تبریک عید دربارۀ او سکوت نمایم از نظری که دربارۀ او دارم عقب نشینی کنم چگونه خوشرفتاری و چگونه سکوت کنم دربارۀ کسی که بوسیلۀ جرح سنت رسول خدا و راویان آن و بزرگترین یاران پیامبر ص، در نوشتههای خود چشمان دشمنان اسلام را روشن میکند کدام خوشرفتاری با کسی که سرش را بالا گرفته و بر باطل خود اصرار میورزد و زبانش را با دشنام کوبنده و زننده بر روی صحابۀ رسول خدا صدراز میکند چگونه در برابر تو سکوت کنم که تو با حق میجنگی و از هدایت دور شدهای و کلنگ در دست گرفتهای به گمان اینکه میتوانی که کاخ بلند سنت با پایههای ثابت را منهدم کنی پس تو با اینکارت دشمن خدا گشتهای زیرا خدا حق است و تو دشمن حق. و دشمن پیامبر صخدا شدهای زیرا او پیام آور هدایت و تو دشمن هدایتی و تو تکیه گاه دشمنان اسلام گشتهای و خداوند از دوستی با دشمنان دین نهی میکند و در برابر توطئههای آنان فرمان هوشیاری و بیداری میدهد پس برای چه در مقابل تو سکوت کنیم و خوشرفتاری نماییم؟ نه به خدا سوگندای دشمن خدا در برابر تو سکوت نخواهم نمود بلکه همیشه در پی کشف گمراهی و تخریب آرزوها و بیان نمودن دروغ و تبهکاری تو خواهم بود تا خداوند بینی ترا به خاک میمالد و شیاطینت را رسوا میکند و توطئه تو و دشمنان اسلام از قبیل استعمارگران و ملی گرایان متعصب را به سینههای خودتان باز میگرداند و در کمال رسوایی در زنجیرهایی کشیده میشوید که بر اثر جریمههایی که در تاریکی برای این امت و دین آن اندیشیدهای شایستۀ آنها شدهای و تا شما در مسیر رسیدن به باطل بر عناد خود بیفزایی ما هم بر اطمینان به حق خود خواهیم افزود و ثبات بر حق را بیشتر میکنیم و دفاع از آن را افزایش میدهیم و برای خشم و کینه و بدگوئیهای شما ارزشی قائل نمیشویم زیرا عهد خداوند با ما چنین است و بر عمل به این عهد وعد بهشت بما داده شده است. و خداوند با کمک و یاری خود هرگز ما را افراطگر و تسلیم نخواهد دید که خداوند فرموده است: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ ٱلَّذِينَ أُوتُواْ ٱلۡكِتَٰبَ لَتُبَيِّنُنَّهُۥ لِلنَّاسِ وَلَا تَكۡتُمُونَهُۥ﴾[آل عمران: ۱۸٧]. و بیاد بیاوری ای پیامبر: آنگاه را که خداوند پیمان مؤکد از اهل کتاب گرفت که باید کتاب خود را برای مردمان آشکار سازید و توضیح دهید و آن را کتمان و پنهان نسازید) پشتیبان حق خواهند بود مخالفان آنان به ایشان ضرر نمیرسانند تا امر خدا خواهد آمد([ ]) و خدا و پیامبر گرامیش راست گفتند و برای من سخنی دربارۀ صدر الدین شرف الدین باقی مانده است کسی که کتاب جدید ابی ریه را به آغوش چسبانده و از وی حمایت کرده و آن را چاپ کرده و برایش مقدمه نوشته است و مرا متهم کرده به اینکه من طعنۀ شیعه بودن را به ابی ریه زدهام چنانکه قبلا هم چنین طعنهای به او زدم و به گمان خود او را عالم پژوهشگری یافته که گرد و غباری به دامن او ننشسته است و من عذر صدر الدین را پذیرفتم زیرا او با من قصهای دارد که در شمارۀ نهم سال اول محله «حضارة الاسلام» از آن قصه سخن گفتهام در آن مجله کشف کردهام که صدر الدین با تعصبهای مذهبی تجارت کرده است: چنانکه کار امثال وی همان خواهد بود و من در مقدمه کتاب خودم «السنة» از کتاب پدرش عبدالحسین که در مورد ابی هریره تألیف کرده است، سخن گفتهام و بحث او در کتابش به تکفیر ابی هریره منجر شده است و او را با مژدۀ پیامبرصاز اهل آتش به حساب آورده است. عبدالحسین با صحابی که احادیث بسیاری از رسول خداصنسبت به محبت حسین و برادرش و در بغل گرفتن پیامبرصبرای آنان و دعای پیامبرصبرای کسانی که حسین و برادرش را دوست دارند و روایت کرده، چنین رفتار نموده است.
پس عبدالحسین کیفر شایسته خود را از خدا خواهد گرفت زیرا کتاب وی محل اعتماد ابو ریه در دروغهایی است که بر ابی هریره بسته است و همچنین در دشنامها و بدگوئیهای خود در مورد ابی هریره به کتاب عبدالحسین استناد کرده است و من در آنجا گفتهام ابوریه در نوشتههایش از شیعه اظهار رضایت کرده است و نگفتهام که ابوریه شیعه شده است چنانکه صدر الدین گمان دارد. ولی بدون شک ابوریه باب جدل را بر آنان خواهد گشود و غوغای تودههای مردمی را در جهان بر خواهد انگیخت که معتقدند ابو هریرذه بزرگترین صحابی است که سنت رسول خدا صرا حفظ، و آن را با صدق و امنت به نسل تابعین روایت کرده است زیرا شنیدن این دشنامهای دلخراش دردناک در حق ابی هریره برای آنان آسان نیست در حالیکه واجبست تلاشهای مخلصین سنی و شیعه متوجه گرد آوری فرقهها گردد و در مقابل خطرهایی که جهان اسلام و عقیده اسلامی را از اساس محاصره نموده است سخن آنان را هماهنگ نمایند که این خطرها تهدیدی است برای بیرون رفتن جوانان شیعه از دینشان به درصدی بیشتر از خروج جوانان سنی از دینشان و این مطلب را هم میگویم اینکه بعضی در ظاهر علاقمندی خود را به وحدت نشان دهند و در عین حال کتابهایی را تألیف کنند که دشمنی را بر انگیزد و مردم را به ستیز دعوت کند چنانکه خود عبدالحسین این کار را انجام داده است، از قیبل شوخی و بیهوده گویی است برای نمونه من در روزنامه «صور» از ضروره وحدت صفوف فعالان اسلامی و وجوب تشکیل شورایی از علمای طرفین برای این هدف سخن گفتهام و او هم علاقمندی زیادی برای این اندیشه ابراز داشته است ولی در عین حال کتابی را که در مورد ابی هریره نوشته است برای بار دوم چاپ میکند و ترجمۀ کتابش را با لغات مختلف برای همۀ مردم مباح میکند و از این طریق اجر و ثواب را از خدا هم میخواهد. این چیزی است که در مقدمه کتاب «السنه» در مورد عبدالحسین گفتهام و شکی نیست که این مطلب صدر الدین را خشمگین کرده است زیرا در نظر او پدرش امام کامل و حجت اسلامست همچنانکه پدرش نسبت به فرزندش صدرالدین در مقدمه کتاب فرزندش «خلیف مخزوم» نهایت اعجاب و شگفتی خود را ابراز کرده است آن هم کتابی که صدر الدین در آن ابوبکر و عمر و دیگر بزرگان صحابه را به آنانی که به آنها مژده بهشت داده شده است و از جملۀ کسانی که وقتی پیامبر صوفات کرد با کمال رضایت از آنها جدا شدند از فضائل صدق و صراحت لهجه و وفاداری و اخلاص برای حق و تعصب و غیرت برای مصلحت اسلام آنان را برهنه کرده است در حالیکه آنان بارزترین و نورانیترین و جاودانهترین و نجیبترین چهرهای ما از نظر تمدن و روشنگری و آثار و اخلاق پسندیده میباشند و با تعصبترین آنها را به مکر و نیرنگ و تلاش برای مصالح شخصی و دروغ بستن به مردم و چیزهایی از این صفات زشت و ناپسند، که آنها را برای پسترین خویشاوندان خود نمیپسندد متهم کرده است.
و این مطلب چیزی است که صدر الدین را در قلب پدرش عبدالحسین محبوب کرده است و در مقدمه کتاب نام برده خود میگوید: کتاب فرزندم صدرالدین را بویژه آنچه مربوط به داستان عمار بن یاسر یا داستان اسلام مربوط میشود قرات کردم و قبل از آن با کسانی که در مورد کاتبی تحقیق میکنند و قرائت خود را تکرار مینمایند. و براثر محبت و اعجاب تا حدی روی آن توقف میکنند صدها بار آن کتاب را قرائت کردهام پس من شهادت میدهم که کتاب صدرالدین را بررسی نمودم و قرائت آن را تکرار کردم و در حالیکه محبت و اعجاب من به حد و نهایتی نرسید بلکه بالمعلوم کتاب او را پیشرفته و در درجۀ بالا مییابیم که هر سطر از آن باب جدیدی از محبت و اعجاب شدید را بروی میگشاید آن هم بوسیلۀ بوجود آوردن جوانب مختلف و تولید افکاری که تا بحال توسط هیچکس مطرح نگردیدهاند. پس محبت و اعجاب در بین پدر و پسر رد وبدل میشوند پس حق ما اینست که صدرالدین را معذور بداریم که اگر «پدرش» مورد حمله قرار گیرد او خشمگین گردد، اما اینکه علی رغم رسوا نمودن جهل ابوریه و بر ملا شدن کذب او باز هم صدرالدین علم او را میستاید، پس از دو حال خارج نیست اول اینکه از جاهلان است دوم اینکه از متعصبان مذهبی میباشد و خداوند تعصب مذهبی کینه آور را که آشکار انسان را به بدگویی از قوم خود راضی میکند، نابود و از بین ببرد چنانکه همین تعصب بیجا در گذشته مشکلاتی را دچار مسلمانان نمود که دشمنان آنها را خوشحال کرد و در پایان نمیدانیم در برابر کلام قرآن غبطه خوردیم آیا نسبت به صدر الدین حسود باشیم که به این گنجینه گرانبها و علم فراوان ابی ریه راه یافته است یا به این مجدد اسلام در قرن بیستم حسود باشیم (عبدالحسین) که اخیرا صدرالدین را یافته است که قدر و ارزش علم ابی ریه راه میداند و فضل او را میشناسد و کتابش را به چاپ میرساند. که همۀ این خسارتها نتیجه دوری از یاد خداوند است که فرموده است: ﴿وَمَن يَعۡشُ عَن ذِكۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَيِّضۡ لَهُۥ شَيۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِينٞ٣٦ وَإِنَّهُمۡ لَيَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِيلِ وَيَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧﴾[الزخرف: ۳۶-۳٧]. (هرکس از یاد خدا غافل و روگردان شود شیطانی را مأمور او میسازیم و چنین شیطانی همواره همدم وی میگردد و همانا شیاطین این گروه را از راه خدا باز میدارند و (به گونهای گمراهی را در نظرشان میآرایند) که گمان میکنند ایشان هدایت یافتگان حقیقی هستند).
[با شکر و سپاس و ستایش فراوان پروردگار]
پایان
[۳٩۴] لاهوتی = عالم به علم لاهوت = علم خداشناسی. [۳٩۵] حشویه= کسانی که به اصول و مسائل دینی پایبند نیستند. [۳٩۶] یعنی علمای آن مناطق علیه هم جنجال تبلیغاتی به راه انداختهاند و همدیگر را به حماقت متهم میکردهاند. اصل حدیث صحیح است بخاری و مسلم و احمد آن را روایت کردهاند اما نص گذاشتن بر اینکه این گروه از اهل شام هستند آن را بخاری در تاریخ خود روایت کرده است (به تهذیب ابن عساکر تألیف بدران ۱/۵۴ نگاه کن باز هم به کتاب زادالمسلم ۵/۱٩۳ نگاه که از بخاری از قول معاذ بن جبلسنقل میکند و باز هم به تخریج احادیث فضائل شام و دمشق به نقل از ربعی تألیف ناصرالدین البانی ص ۸ نگاه کن.