ارتباط امام زهری با حکومت امویان
گلدزیهر گمان میکند که ارتباط زهری با امویان برای آنها این امکان را فراهم نموده تا ایشان بتوانند او رابه خدمت بگیرند تا احادیثی را برای توجیه و موافقت با خواستههای نامشروع آنها وضع نماید. و من نمیدانم چه ارتباطی میان رابطهی فردی صادق و معتمد مانند زهری با خلفای بنی امیه و به خدمت گرفتن او توسط آنها وجود دارد؟ در حالیکه در قدیم علما با خلفا و فرمانروایان در ارتباط بودند بدون اینکه امانتداری و دین داری آنها لطمهای بخورد، و عالمی همانند زهری اگر با آن خلفا ارتباط برقرار کند و یا آنها با او در ارتباط باشند، این امر نمیتواند راهی برای تأثیرگذاری منفی آنها بر دین و امانتداری و پرهیزکاری او تلقی شود، بلکه در همه حال مسلمانانی که زهری شیخ حدیث و دانشمند آنها بود از او بهره میبردند و او بود که پس از برگذاری مجالس علمی برای مردم روانهی مجالس خلفا میشد تا حدیثی را برای آنها روایت کند. با تفکری را میان آنان گسترش دهد، یا حکمی را روشن نماید، یا فرزندی را برای ایشان تربیت کند یا به این دلیل به نزد آنها میرفت تا حقوقی که امت بر آنها دارند و واجباتی که خداوند بر عهدهی ایشان گذاشته بود به خلفا یادآوری نماید.
در «عقد الفرید» [۲۴۸]آمده است که: «زهری به نزد ولید بن عبدالملک رفت ولید به او گفت: «این چه سخنی است که اهل شام برای ما میگویند [یعنی آن چیست؟] گفت: کدام سخن یا امیرالمؤمنین؟ گفت: آنها میگویند اگر بندهای سرپرستی مردم قومش را برعهده بگیرد خداوند نیکیهای او را ثبت میکند اما بدیهایش را نادیده میگیرد !. زهری گفت: این سخن باطلی است یا امیرالمؤمنین! آیا پیامبری که خلیفه هم هست نزد خدا گرامیتر است یا کسی که تنها خلیفه است و پیامبر صنیست؟ ولید گفت: پیامبری که خلیفه است. گفت: به راستی خداوند به پیامبر صخود داوود میفرماید:
﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِيدُۢ بِمَا نَسُواْ يَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾[ص: ۲۶].
«ای داوود! ما تو را در زمین نمایندهی (خود) ساختهایم (و برجای پیغمبران پیشین نشاندهایم) پس در میان مردم به حقّ داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن، که تو را از راه خدا منحرف میسازد، بیگمان کسانی که از راه خدا منحرف میگردند عذاب سختی به خاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب (قیامت) دارند».
پس این تهدیدو وعیدی است برای کسانی که هم خلیفه و هم پیامبر است، پس به نظر تو وضع خلیفه چگونه خواهد بود؟ ولید گفت: به راستی مردم ما را در دینمان دچار گمراهی میکنند».
پس نگاه کنید به سرانجام این رابطه که بین مردی همچون زهری و خلیفهای مانند ولید بوده و ببینید چه فایدهای برای این امت داشته است؟ و نگاه کنید که آیا موقف زهری مانند عالمی بوده که به خاطر تأثیر دارالخلافه در مقابل خلیفه ذلّت نشان داده و از چهارچوب خواستههای آنها تجاوز نکرده است؟ و برای پاسخگویی به تمایلات آنها اقدام به جعل حدیث پیامبر صنموده است؟ یا همانند دانشمندی خیرخواه به خاطر دین خدا و مصلحت مسلمانان و دور نمودن دروغ جاعلان او را نصیحت میکند؟ و نمیگذارد خلیفه تحت تأثیر راویان دروغگو قرار گیرد؟ به طور مستمر و دائمی تحت تأثیر ظلم و باطل قرار گیرد!.
بعد از این به روایت ابن عساکر از قول امام شافعی میپردازیم. ایشان میفرماید: هشام بن عبدالملک از سلیمان بن یسار در مورد تفسیر این آیه پرسید ﴿وَٱلَّذِي تَوَلَّىٰ كِبۡرَهُۥ مِنۡهُمۡ لَهُۥ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾[النور: ۱۱]. «و کسی که (سردستهی آنان در این توطئه بوده و) بخش عظیمی از آن را بر عهده داشته است عذاب بزرگ و مجازات سنگینی دارد». پس هشام گفت: چه کسی قسمت عمدهی جریان را بر عهده داشت؟ سلیمان گفت: عبدالله بن اُبی بن سلول. هشام گفت: دروغ گفتی، او علی بن ابی طالب بود ـ و ظاهراً معلول بود که هشام در گفتن این سخن جدی نیست اما میخواست بداند آنها در گفتن این سخن تا چه اندازه مصمم و جدّی هستند ـ پس سلیمان بن یسار گفت: امیرالمؤنین بهتر میداند که چه میگوید، در همان حال ابن شهاب (زهری) رسید، پس هشام به او گفت: چه کسی [در جریان أفک عایشه] نقش بیشتری داشت؟ زهری گفت: عبدالله بن اُبی بن سلول، هشام به او گفت: دروغ گفتی علی بن ابیطالب بود، زهری در حالی که کاملاً عصبانی بود گفت: من دروغ میگویم؟! به راستی سخن تو برایم مهم نیست! اما به خدا سوگند اگر ندایی از آسمان بیاید که خداوند دروغگویی را خلال کرده است من بازهم حاضر نیستم دروغ بگویم و بعد گفت: فلانی از فلانی برایم روایت کرد که کسی که سهم عمدهی این جریان را ساخت عبدالله بن اُبی بود. امام شافعی میگوید: آنها پیوسته با این موضوع هشام را تحریک میکردند، تا جایی که هشام به او [زهری] گفت: از اینجا برو، به خدا سوگند ما این چنین سخنی را غیر از تو نمیپذیریم، ابن شهاب گفت: چرا؟ من که سبب عصبانیت شما نشدم بلکه سخن شما باعث شد من از شما خشمگین شوم پس دست از من بردار. هشام به او گفت: نه نمیشود زیرا تو دوهزار، هزار [پول رایج آن زمان] به ما بدهکاری سپس زهری گفت: تو میدانی و پدرت هم قبل از تو میدانست که پرداخت این پولی که من قرض گرفتهامام زهری را بر عهدهی تو و پدرت نگذاشتهامام زهری. سپس با حالت عصبانیت بیرون رفت. پس هشام گفت: ما شیخ را آشفته کردیم، سپس دستور داد تا یک هزار (درهم یا دینار) از بدهی امام زهری را به جای او پرداخت کنند. پس وقتی از این کار باخبر شد گفت: سپاس و حمد برای خداوند زیرا این کار به فرمان او صورت گرفت.
این چیزی بود که ابن عساکر حدود هشت قرن قبل در تاریخ خود ثبت کرده و آن را از قول امام شافعی که یکی از امامان صادق و واقعی است نقل نموده است، و این اظهار نظر قبل از تولد مردی [گلد زیهر] بوده است که با دروغ به امام زهری حمله کند، و او را در دینداریش به خاطر داشتن ارتباط با خلفا متهم نماید!.
آیا در نقل جریان مطلبی که نهایت امانت داری زهری، در دین را برساند دیده نمیشود؟ و آیا ارتباط بین زهری و خلفا بسیار کم ارزشتر از این نبوده است که لطمهای به دینداری و امانت داری او وارد کند؟ این داستان مردی است که به خلیفهی مسلمانان میگوید: به سخنان تو اهمیت نمیدهم. و این سخنی است که حتی فردی عادی آن را به کسی که برایش احترام قائل است هم نمیگوید، پس این برخورد دلالت دارد بر این که رابطهی زهری با خلیفه، رابطهی فردی ضعیف با قوی، یا خدمتکاری با سرورش نبوده است، بلکه رابطهی فردی بوده که به دینش اطمینان داشته، با عملش عزّت یافته و اگر تکذیب شود خشمگین میگردد، اگر یکی از حقایق تاریخی که به تاریخ پیامبر صارتباط دارد تحریف شود برافروخته میشود، و مردی است که همانند شیرا ن غرّان در برابر خلیفه غرّش میکند زیرا او تفسیری را دروغ میشمارد که زهری و علما در درستی آن اتفاق نظر دارند، پس آیا معقول است در برابر خواستههای خلیفه ذلیل شود، البته که ذلیل نشد و بلکه در برابرش ایستاد، پس نتیجه میگیریم که جعل حدیث زهری برای خلیفه اصل و اساسی ندارد! مگر نه این است که زهری میگوید: «من دروغ میگویم؟ به سخنان تو اهمیت نمیدهم، زیرا به خدا سوگند، اگر کسی از آسمان ندا دهد که خداوند دروغ گفتن را حلال نموده است، باز هم دروغ نمیگویم». پس قطعاً زهری از آن نوع انسانهای ممتاز تاریخ بشری است که [رسالت] محمّد ص آنها را پرورش داده و آنان را با عناون نشانههای برجستهای در صدق گفتار، و منزلت والا، و متنفر از دروغگویی (اگرچه مباح گردد) بودهاند.
سپس این سؤال مطرح است که زهری با همراهی و موافقت با خواستههای امویان در پی کسب چه چیزی بودهاست؟ آیا به دنبال ثروت بوده؟ در حالی که خود گولدزیهر هم اعتراف کرده به این که زهری از جملهی مردانی نبوده که اسیر مال دوستی شود، جایی که خود او [گلدزیهر] از عمرو بن دینار در موردش نقل کرده است که «کسی مانند زهری ندیدهامام زهری که درهم و دینار در نزد او آنقدر بیارزش باشد، زیرا او آنها را به مانند پشکل کم بها میدانست». یا اینکه خواهان جاه و مقام بوده است؟ در حالیکه گلدزیهر همراه ما اعتراف میکند به این که زهری در نزد امت اسلامی پر آوازه بوده است، پس بیشتر از این چه میخواسته است؟ پس اگر امام زهری خواهان ثروت و جاه و شهرت نبوده است، و صاحب آن چنان دینداری و جسارتی بوده که بیان کردیم، چگونه میتوان به او نسبت کودنی و کند ذهنی داد که در اثر آن دین خود را به امویان فروخته و شهرت خویش را نزد مسلمانان تخریب کرده باشد، در حالیکه طعمی به مقام و ثروت و منصبی نداشته است؟
بعد از آن این مستشرق عصر بنی امیه را به عنوان عصری که پر از ظلم و ستم بوده به تصویر کشیده است، و میگوید علمای پرهیزکار مدینه با آنان مبارزه میکردند و از آنها گنارهگیری میکردند، و ما به خوبی میدانیم که زهری در مدینه رشد کرد و از علمای آنجا آموخت، مثلاً با سعید بن مسیب تا زمان فوت ایشان هم نشین بود، و امام مالک هم هر وقت به مدینه میآمد شروع به آموختن حدیث از او [سعید] و پیوسته بین مدینه و شام به مدت ۳۵ سال در رفت و آمد بود ـ همان طور که زهری گفته ـ پس چرا علمای مدینه نسبت به او کینه نداشتهاند؟ و چرا او را تکذیب نکردهاند اگر درست باشد که برای نفع امویان دروغ گفته است؟ و چرا سعید بن جبیر که شیخ او بود از او بیزاری نجست؟ شخصی که با وجود قدرت و تسلط عبدالملک به او اهمیتی نمیداد، چه چیز باعث شد علمای آن جا در مقابل او سکوت کنند؟ آیا ترسیدند؟ در حالیکه آنها برای نقد رجال از خلیفه گرفته تا پایینترین فرد جامعه از کسی نمیترسیدند و اصلاً در این عرصه ترس را نمیشناختند، و با فرض اینکه آنها ترسیدهاند، پس چرا علما در زمان خلافت عباسیان او را نقد نکردند؟ و چرا دوستداران بنی عباس به او هجوم نبردند، همان گونه که به خلفای بنی امیه و فرمانداران آنها حمله کردند؟ و چرا علمای جرح و تعدیل در مورد او سکوت کردند؟ کسانی هم چون احمد بن حنبل /، یحیی بن معین، امام بخاری و مسلم و ابن ابی حاتم و امثال اینها، که در راه خدا از سرزنش هیچ کسی ترسی نداشتند، پس چگونه میتوانند از یکی از شخصیتهای بزرگ بنی امیه و مشهورترین آنها انتقاد کنند؟
آیا در سکوت نمودن علمای مدینه و بزرگان آن و در رأس آنها سعید بن مسیب، و اخذ حدیث از او نیز اخذ حدیث سایر علما از هر منطقه از ایشان [زهری] و ثقه شمردنش توسط علمای جرح و تعدیل در دورهی عباسی ـ با وجود ارتباط امام زهری با خلفای بنی امیه ـ بزرگترین دلیل نیست بر این که زهری والاتر از آن است که نسبت به او شبه ایجاد شود؟ و بزرگوارتر از این نیست که به او بدزبانی شود؟ و گرامیتر از این نیست که به دروغگویی یا جعل حدیث یا تمایل به اهل ظلم و باطل توصیف شود.
[۲۴۸] جزء اول، ص ۶۰، چاپ جدید.