آیا خوارج هم حدیث جعل میکردند؟
دانشمندان به طور قطعی ذکر کردهاند که تنها فرقهای که کمترین میزان حدیث را ساخته است، فرقهی خوارج است، یعنی کسانی که پس از پذیرش تحکم توسط علی بر علیه او شورش کردند. علت کم بودن دروغ پردازی آنان شاید این باشد که طبق باور مشهور آنان، مرتکب گناه کبیره و یا به طور کلی مرتکب هر گناهی را کافر میدانستند. کعبی این نظر را در مورد آنان نقل کرده است [۸۱].
بر این اساس، آنان کذب و فسق را جایز نمیدانستند و تقوی زیادی داشتند. اما با این وجود برخی از رؤسای آنان از دروغ پردازی بر پیامبر صسالم نمانده است. از یکی از شیوخ آنان نقل شده که گفته است: «این احادیث جزو منابع دین است، دقت کنید که دین خود را از چه کسی میگیرید. زیرا ما هرگاه آرزوی کاری داشتیم، آن را به حدیث تبدیل میکردیم» [۸۲].
عبدالرحمن بن مهدی میگوید: خوارج و زنادقه این حدیث را جعل کردهاند: «هرگاه حدیثی از من به شما رسید، آن را بر کتاب خدا عرضه کنید. اگر با آن موافق بود، پس بدانید گفتهی من است».
آنچه بیان کردیم نظر نویسندگان قدیم و جدید است، اما من [مؤلف] تاکنون حدیثی نیافتهام که یک فرد از خوارج آن را جعل کرده باشد، و در میان کتب مربوط به موضوعات حتی یکی از خوارج را ندیدم که جزو دروغ پردازان و جاهلان حدیث به شمار رفته باشد. آنجا هم که در مورد یکی از شیوخ خوارج نقل میکنند، مشخص نیست که آن شیخ کیست؟ قبلاً ذکر کردیم که چنین تصریحی هم در مورد یکی از شیوخ رافضی توسط حمادبن سلمه [به اشتباه] روایت شده، حال چه جای تعجب است که نسبت این قول هم به یکی از شیوخ خوارج، اشتباه نباشد؟ خصوصاً اینکه حتی یک حدیث جعلی را نیافتیم که خوارج جعل کرده باشند.
مطلبی را هم که از عبدالرحمن بن مهدی نقل میکنند، معلوم نیست که در جدی صحت نسبت این قول به او در چه سطحی است؟ در واقع نسبت این گفته به ابن مهدی بیدلیل است، زیرا برای ما بیان نکرده است که چه کسی حدیث مذکور را وضع نموده و در چه زمانی بوده است؟ آنچه که شک ما را به صدور چنین گفتهای از ابن مهدی میافزاید این است که او گفته زنادقه و خوارج با هم این حدیث را جعل کردهاند. حال جای سؤال است که آنان چگونه و برای چه، برای جعل چنین حدیثی هماهنگی کردهاند؟ آیا در یک زمان بوده یا خوارج پیشتر از زنادقه آن را جعل کردهاند؟ توجه به این نکته هم ضروری است که این روایت توسط دیگران هم نقل شده، اما فقط لفظ «زنادقه» در آن آمده است.
[به عنوان مثال] شمس الحق عظیم آبادی میگوید: آنچه که برخی نقل میکنند که پیامبر صفرموده: «إذا جاءكم الحديث فاعرضوه على كتاب الله فان وافق فخذوه» [۸۳]، حدیثی است بدون اصل [۸۴]، و زکریا ساجی از یحیی بن معین نقل کرده که گفت: «این حدیث را زنادقه جعل کردهاند». فَتَنّی هم از خطابی نقل کرده [۸۵]که گفت: «این حدیث را زنادقه جعل کردهاند». به هرحال در هیچکدام از این دو متن نامی از خوارج برده نشده است. علاوه بر آن خواهید دید که برخی از علما این حدیث را ضعیف میدانند، نه جعلی و بحث کامل در این زمینه را خواهیم دید.
من [مؤلف] بسیار تلاش کردم تا یک دلیل علمی برای سنت جعل حدیث به خوارج را بیابم، اما همهی ادلهی علمی را مخالف آن یافتم به گونهای که این نسبت را نفی میکند. زیرا خوارج شخص مرتکب گناه کبیره را یا مرتکب هر گناهی را کافر میدانند، تا چه رسد به دروغ آن هم بر زبان پیامبر خدا ص؟ مبرد میگوید: [۸۶]«همهی گروههای خوارج خالی از دروغگو و دور از ارتکاب گناه ظاهری هستند». و عموم آنان عربهایی اصیلی بودهاند که محیط زندگی انان با محیطهایی که دسیسهی زندیقان و کمونیستها را میپذیرد ـ مانند روافض ـ تفاوت داشته است. انان در زمینهی عبادت هم دارای سهم فراوان شجاعت بسیار و صراحت بودند و اهل تعارف و پناه بردن به تقیه ـ همانند شیعه ـ نبودهاند. پس قومی که دارای چنین صفاتی باشد به طور جدی از کذب دور است. و اگر آنان دروغگویی به زبان پیامبر صرا حلال میدانستند، بر زبان اشخاص پایینتر از او مانند خلفا و امرا و طاغوتیانی مانند زیاد بن ابیه و حجاج هم دروغ میبستند، در حالیکه تمامی متون تاریخی با دلالت قاطع به ما نشان میدهند که خوارج در نهایت صراحت و راستی با حکام و خلفا و امرا رویارویی کردهاند با این وجود چه نیازی به دروغ بستن آنان داشتند؟
من بازهم تکرار میکنم که مهم اینست، [اگر کسی میتواند] یک دلیل محسوس بیابد که نشان دهد که خوارج جزو جاعلان حدیث بودهاند کاری که من هنوز در آن موفق نشدهام. که از خوارج حدیث صحیحتری داشته باشد». ابن یتمیه میگوید: «در میان اهل انحراف راستگوتر و عادلتر از خوارج یافت نمیشود». بازهم میگوید: «خوارج به عمد دروغ نمیگویند بلکه به صداقت هستند، به گونهای که گفته شده که: حدیث آنان صحیحترین حدیث است» [۸٧].
[۸۱] الفرق بین الفرق ص ۴۵. [۸۲] سیوطی، در اللألی المصنوعه، ج ۲، ص ۴۸۶، به نقل از ابن جوزی در مقدمهی کتاب الموضوعات. [۸۳] ترجمهی حدیث در صفحهی قبل بیان شد. [مترجم]. [۸۴] عون المعبود، شرح سخن ابوداود، ج ۴، ص ۳۲٩. [۸۵] تذکره الموضوعات، ص ۲۸. [۸۶] الکامل فی الادب ج۲،ص۱۰۶. [۸٧] منهاج السنه، ج ۳، صفحه ۳۱.