۴ـ نقد صحابه در مورد حدیثهای زیاد ابوهریره:
مؤلف فجر الاسلام میگوید: بعضی ارز صحابه ابوهریره را در مورد روایت حدیث زیاد از پیامبر صبسیار نقد و در مورد او شک کردهاند ـ روایت امام مسلم در صحیحش بر آن دلالت دارد که میفرماید: ابوهریره گفت: شما گمان میکنید که ابوهریره احادیث فراوانی از پیامبر صروایت میکند ـ و خدا وعده حسابرسی داده ـ [اما بدانند] که من مردی فقیر بودم که با اکتفا به سیری هر وعده، همیشه پیامبر صرا خدمت میکردم. و مهاجرین در بازار مشغول معامله بودند، و انصار مشغول کارهای خود بودند. و باز در حدیث دیگری در صحیح اما مسلم آمده که ابوهریره فرمودند: میگویند که ابوهریره زیاد حدیث را روایت میکند اکنون دلیل آن را به شما میگویم: چون برادران انصاری من مشغول کار در زمینهایشان بودند و برادران مهاجرین من در بازار مشغول معامله بودند و اما من با اکتفا به سیری هر وعده همیشه در خدمت رسول الله بودم و زمانی که آنان غایب بودند من ضور پیدا میکردم و زمانی که ایشان فراموش میکردند من حفظ میکردم [۳۲٩].
این عبارت نزدیک به عبارت «گلد زیهر» است مگر اینکه در این عبارت ادب و احترام بیشتری در مورد اتهام تکذیب صحابه نسبت به ابوهریره رعایت شده است، گلدزیهر میگوید: ظاهراً گستردگی آگاهی او از احادیثی که همیشه روایت میکرد در درون کسانی که مستقیماً از روایت میکردند، نسبت به او شک ایجاد نمود و حتی گروهی، شک خود را نسبت به او با اسلوبی مسخره کننده بیان کردهاند. (منظور گلد زیهر آن دو حدیثی است که مؤلف فجر الاسلام به آنها استدلال به آنها گردیده است) [۳۳۰].
آری پایه و اساس طعنه از اینجا گرفته شده است اما همچنانکه میبینید فرق کوچکی هست و آن این است که آن مستشرق به خود کسانی که مستقیماً از روایت نسبت شک داده است (یعنی تابعین) اما مؤلف فجر الاسلام شک را به بعضی از صحابه داده است... و همچنین طعنهی پنهان مؤلف شدیدتر و بدتر از طعنهی آشکار گلدزیهر نمیباشد و این مهارتی است که مؤلف به خاطر آن مورد ستایش قرار نمیگیرد.
به هر حال مسئله هر طوری که باشد، آنچه مؤلف از ابوهریره نقل کرده و با ابوهریره با آن از خود دفاع کرده سبب طعنه و یا شک در صداقت ابوهریره نمیباشد چون مشخص است که ابوهریره جزء کسانی است که زیاد حدیث از پیامبرصرا روایت کردهاند هر چند که دید مسلمان شده است چون همیشه با پیامبرصبوده حتی پیامبر صهر جایی رفته او هم با ایشان رفته است و زمانی که رسول الله صفوت کردند بزرگان صحابه از ابوهریره در مورد احادیث پیامبر صسؤال میکردند همچنانکه اصحابی که سن آنها پایین بود هم مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و انس و دیگران همین کار را میکردند و به واسطه آن و مریض بودن ابوهریره بر فراگیری تمام حدیث رسول الله ـ که پیامبر صفرموده که ابوهریره از تمام صحابه بر حدیث حریصتر است ـ او از تمام مردم بر حفظ و استقبال از حدیث سبقت میگرفت. در زمان خلفاء راشدین وقتی که صحابه در شهرها پراکنده شدند ابوهریره برای امانت خود، واجب دانست که آنچه از پیامبر صحفظ کرده است را به امتش ابلاغ نماید، چون اگر ابلاغ نمینمود از عاقبت کتمان میترسید. ابوهریره خودش به این مطلب تصریح کرده و در حدیثی که امام بخاری و مسلم از او روایت میکنند میفرماید: اگر آن دو آیه در کاتب خدا نمیبود من حدیث را روایت نمیکردم سپس آنها را تلاوت کرد:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ يَكۡتُمُونَ مَآ أَنزَلۡنَا مِنَ ٱلۡبَيِّنَٰتِ وَٱلۡهُدَىٰ مِنۢ بَعۡدِ مَا بَيَّنَّٰهُ لِلنَّاسِ فِي ٱلۡكِتَٰبِ أُوْلَٰٓئِكَ يَلۡعَنُهُمُ ٱللَّهُ وَيَلۡعَنُهُمُ ٱللَّٰعِنُونَ١٥٩ إِلَّا ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٦٠﴾[البقرة: ۱۵٩-۱۶۰].
طبیعی است که رشد سریع ابوهریره در حدیث پیامبر صبه این حد عجیب ـ هر چند که دیر اسلام آورده ـ تعجب را در ذهن بعضی تابعین و یا کسانی از صحابه که از محیط مدینه دور بودند ایجاد نماید، و بگویند چرا ابوهریره این همه حدیث را روایت میکند و اما اصحاب رسول الله مانند او حدیث را روایت نمیکنند؟ این سؤالی بود در ذهن ایشان که متوجه ابوهریره میشد به عنوان شک و تکذیب بلکه دوست داشتند که تعجب آنها بر طرف شود به همین سبب آن را بیان مینماید و آن چیزی بود که قبلاً! برای شما توضیح دادیم. و آنان نیز با پاسخ ابوهریره آرام و مطمن راضی شدند. پس نقد زیاد ایشان نسبت به ابوهریره را در کجا مییابید، آنگونه که صاحب فجرالاسلام گمان برده است. یا شک در صداقت و حفظ او را کجا مییابید؟ تمام چیزی که در این حدیث هست سؤالی است که در مورد کثرت روایات ابوهریره مطرح شده است. چه زمانی تعجب به عنوان تکذیب به حساب آمده، گاهی دوست شما که در صداقت او. شک نداری سخنی را برای شما بیان میکند که در آن چیز غریبی هست به ایشان متعجب میشوید، نه اینکه او را تکذیب با انکار نمائید بلکه از او میخواهید که راز و حکمت سخنش رابیان نماید تا تعجب شما برطرف گردد. و این چیزی است که برای ابوهریره واقع شده است به این دلیل وقتی که او سبب و دلیل این کار که از سایر صحابه حدیث بیشتر روایت کرده است بیان مینماید آن را با رضایت کامل از او قبول میکنند. اگر ایشان او را تکذیب میکردند و یا در صداقت و حفظ او شک داشتند آیا در توجیه ابوهریره برای کار خود برای ایشان همین کافی بود که به ایشان بگوید من چیزی شنیدهام که شما نشنیدهاید و من حفظ کردهام و شما فراموش کردهاید؟ آیا اگر ایشان در حدیث ابوهریره شک داشتند اجازه میدادند که حدیث را از هدایت کننده و قانون گذار بزرگ امت روایت نماید، یا امیرالمؤمنین حضرت عمر سبا آن شدت و سختی در مورد حق ـ از او گذشت میکرد؟ یا عائشهای که انگیزهی یاری حقیقت او را از منزلش برای جنگ با علی سبیرون آورد، ساکت میشد. یا بزرگان اصحاب و جمهور اصحاب نسبت به ایشان ساکت میشدند. چون وفات ابوهریره در زمان خیلی دوری نبود و در آن وقت جماعت زیادی از صحابه زنده بودند، اصحاب که در عشق و علاقه به شریعت اسلام بجایی رسیده بودند که هر کس در حدیث اشتباه میکرد، در برابرش میایستادند، حتی اگر حضرت عمر امیرالمؤمنین و یا حضرت عائشه همسر رسول الله میبود پس چگونه نسبت به کسی که در حدیث زیاده روی و دروغ میگفت سکوت میکردند؟
فقط این مسئله باقی است که پرسیده شود: اینها چه کسانی بودهاند که ابوهریره در حدیث خودش به آنها اشاره کرده است؟ من در عبارت حدیث ابوهریره چیزی نمیبینم که بر این دلالت کند آنها از بزرگان صحابه و یا فقهاء صحابه و یا از مشاهیر صحابه و یا از کسانی که در اسلام سبقت گرفتهاند و زیاد با پیامبر صبودهاند باشند. بلکه آنچه نزد من ترجیح داده میشود آن است که ایشان مطلقاً از صحابه نبودهاند مگر نمیبینید که میگوید: «و ایشان میگویند چرا مهاجرین و انصار مانند ابوهریره حدیث را روایت نمیکنند؟» حال اگر اصحاب از مهاجر و انصار، این سخن را میگفتند سخن را به ایشان نسبت میداد و باید میگفت: چرا ما به اندازهی ابوهریره حدیث روایت نمیکنیم. سپس مگر نمیبینید که ابوهریره در رد آنها چه میگوید: «برادران مهاجر و برادران انصار من». پس اگر ان انتقاد ز ایشان میبود، به ایشان میگفت: شما مشغول تجارت و کشاورزی بودید و یا در آخر حدیث همچنانکه در روایت بخاری آمده است میفرماید: در جاهایی حاضر میشود که آنها حاضر نمیشوند و چیزهایی حفظ میکند که ایشان حفظ نمیکنند. و اگر اصحاب معترض میبودند باید به ایشان میگفت: شما حاضر نمیشدید و شما حفظ نمیکردید و این چیزی است که با دقت در حدیث و در نزد من ترجیح داده میشود.
سپس زمانی که به دقت زندگینامه ابوهریره را بررسی میکردم تا شاید اسم یکی از اصحابی که بر ابوهریره این اعتراض را گرفتهاند بیابم در «الاصابه» ابن حجر این مطلب را یافتم: ابن سعد از ولید بن رباح روایت میکند که از ابوهریره ـ هنگامی که قصد داشتند حسن را نزد پدر بزرگش دفن کنند ـ شنیدم که به مروان میگفت: «در کاری دخالت میکنی که به تو مربوط نیست ـ البته زمانی بود که شخصی غیر از مروان امیر بود ـ و منظورت از این کار رضایت کسی است که غایب است، مروان عصبانی شد و گفت: مردم میگویند که ابوهریره حدیثهای زیادی را روایت میکند... و مروان همچنانکه آشکار است تابعی میباشد و این داستان ذر زمانی بعد از زمان صحابه روی داده است و مروان آن را در وقت عصبانیت میگوید و به مردم نسبت میدهد و اگر اصحاب کسانی بودند که در حدیثهای ابوهریره شک داشتند، در ابلاغ شک خود به ابوهریره کوتاهی نمیکردند تا زمانی که مروان بیاید و این شک را در مناسبتی از مناسبات به ایشان ابلاغ نماید.
به هر حال در حدیثی که ابو هریره از خودش روایت میکند ـ و در این معنی روایت دیگری را از غیر او نیافتهایم ـ چیزی در آن نیست که دلیل باشد بر اینکه کسانی که بر ابوهریره نقد گرفتهاند از اصحاب و یا از مشاهیر اصحاب بودهاند و اگر اینگونه میبود تاریخ روایت میکرد همچنانکه رد بعضی از اصحاب را بر بعضی دیگر روایت کرده است.
و ما صاحب فجر الاسلام و استاد مستشرق او و تمام طرفدارانش را دراین جهان به مبارزه میطلبیم مبنی بر اینکه نص تاریخی صحیحی را بیاورند که ثابت نماید فردی از مشاهیر اصحاب این قول را گفته و یا اصحاب ابوهریره از روایت حدیث منع کرده باشند و یا تصریح بقیه دروغگو بودن او کرده باشند و یا دیگران را از شنیدن حدیثهایش منع کرده باشند. البته محال است که چنین نصی را بیابند بلکه متون ثابت و قاطع تاریخی وجود دارد مبنی بر اینکه اصحاب به قدرت حافظهی ابوهریره و اطلاعات زیاد ایشان در حدیث اقرار کردهاند، و حضرت عائشه و ابن عمر وغیره آنها هم گاهی وقت بعضی از احادیث ابوهریره را غریب شمردهاند اما بعد از اندکی تأمل آن را از ایشان قبول کردهاند و اعتراف کردهاند که به چیزهایی آگاه است که ما به آن آگاهی نداریم.
ابوهریره روزی حدیثی از پیامبر صروایت کرد که پیامبر صفرمودند: «مَن تَبَعَ جَنَازَةً فَلَهُ قيراطٌ» [۳۳۱]«یعنی کسی که در تشیع جنازه شرکت نماید یک قیراط احسان به او میرسد». وقتی که ابن عمر آن را شنید گفت [۳۳۲]: ابوهریره حدیثهای زیادی بر ما روایت میکند و اما حضرت عائشه ابوهریره را در آنچه روایت کرده بود تأئید کرد ابن عمر گفت: پس قیراطهای زیادی را از دست دادهایم سپس در روز بعد این حدیث را روایت کرد و آن رت به پیامبر صنسبت داده و زمانی که در مورد آن از ابن عمر پرسیدند گفت: از ابوهریره شنیدهام... و به همین خاطر به ابوهریره میگوید: شما از ما بیشتر در کنار رسول الله بودهاید و از ما به حدیث او داناتر هستید.
محمد بن عماره بن عمر بن حزم در مجلسی که در آن حدود ده نفر از مشایخ اصحاب حضور داشتند نشسته بود که ابوهریره شروع کرد به روایت حدیثی از رسول الله که بعضی از ایشان آن را نمیدانستند و در آن تأمل کردند تا آن را شناختند. سپس حدیثی را مانند حدیث اول روایت کرد و این کار را بارها تکرار کرد. محمد میگوید: آن روز دانستم که ابوهریره حافظترین مردم است. امام بخاری آن را در تاریخ خودش و بیهقی در «المدحل» آورده است.
[۳۲٩] ص ۲۶٩. [۳۳۰] دائره المعارف الاسلامیه: ۱/۴۰۸ در ترجمهی ابی هریره. [۳۳۱] قیراط: یعنی به اندازه یک کوه بزرگ از احسان (مترجم). [۳۳۲] بحث از این حدیث در صفحه ۳۳۸ گذشت.