سنت و جایگاه آن در شریعت اسلامی

فهرست کتاب

فصل اول: معنی سنت و تعریف آن

فصل اول: معنی سنت و تعریف آن

سنت در لغت به معنی روش پسندیده یا ناپسند است. حدیث پیامبر صکه فرمود: «من سن سنتة حسنة فله اجرها واجر من عمل بها الي يوم القيامة ومن سن سنة سيئة فعليه وزرها ووزر من عمل بها الي يوم القيامة» [۱۵]و نیز حدیث «لَتَتَّبِعُنَّ سُنَنَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، شِبْرًا وبِشِبْرٍ، وَذِرَاعًا بِذِرَاعٍ» [۱۶]از این قبیل است.

سنت در اصلاح محدثین، به آثار بجا مانده از پیامبر صمانند قول و فعل و تقریر یا صفتی فطرتی، اخلاقی و سیرتی گفته می‌شود، چه قبل از بعثت یا پس از آن [۱٧].

سنت به این معنی نزد گروهی از محدثین مترادف حدیث است.

در اصطلاح اصولیون نیز سنت به اقوال و افعال و تقریرهای پیامبر صگفته می‌شود.

مثال برای قول پیامبر ص: هرچه را که پیامبر صدر مناسبت‌های مختلف در رابطه با تشریع احکام بیان نموده است را شامل می‌شود، مانند: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّات» [۱۸]یا فرمود: «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَتَفَرَّقَا» [۱٩].

مثال برای فصل پیامبر ص: هرچه را که اصحاب از اعمال عبادی و غیر عبادی پیامبر ص نقل کرده‌اند، شامل می‌شود، مانند: ادای نماز، مراسم حج، آداب روزه و قضاوت با کمک شاهد و سوگند خوردن افراد.

مثال برای تقریر (سکوت) پیامبر ص: هر عملی را که بعضی اصحاب انجام داده‌اند و پیامبر ص با سکوت در برابر آن، تأئیدش نموده است و نشانه‌ای برای رضایت از آن وجود دارد یا آن عمل را نیک شمرده و تأئید نموده است، جزو سنت تقریری است.

مثال برای سکوت همراه با رضایت، تأئید اجتهاد اصحاب در مورد نماز عصر در غزوه‌ی بنی قریظه است که پیامبر صبه آنان فرمود: «لا یصلین احدکم العصر الا فی قریظه»(هیچ کدام از شما نماز عصر را جز در بنی قریظه نخواند) [۲۰].

برخی از اصحاب این امر را به حقیقت گرفتند و آن را تا پس از مغرب [موقعی که به بنی قریظه رسیدند] به تأخیر انداختند اما بعضی دیگر چنین فهمیدند که مقصود پیامبر ص تشویق آنان به سریع رفتن بوده است، پس نماز در وقت عصر خواندند. خبر هر دو گروه به پیامبر صرسید و ایشان هردو گروه را تأیید فرمود و هیچکدام را انکار نکرد.

مثال برای تقریر همراه با نیک شمردن و تأیید عمل: روایت است که خالد بن ولیدس سوسماری را خورد که قبلاً نزد پیامبر صبرده شده بود و ایشان آن را نخورده بود. برخی از اصحاب از پیامبر ص پرسیدند که آیا خوردن آن حرام است ای رسول خدا؟

فرمود: خیر، اما در سرزمین قوم من نیست و این مسئله مرا وادار کرد که آن را معاف کنم [۲۱].

سنت در اصطلاح اصولیون به چیزی که دارای دلیل شرعی هم باشد گفته می‌شود حال چه از قرآن باشد یا از پیامبر صیا از اجتهاد صحابه نقل شده باشد. مانند گردآوری قرآن و یکی کردن قرائات و تدوین دیوان‌های حدیثی. در مقابل این مسائل بدعت وجود دارد که پیامبر ص چنان فرمود: «عَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ مِنْ بَعْدِي». «از سنت من و سنت خلفای راشدین پس از من پیروی کنید» [۲۲].

سنت در اصطلاح فقها به مواردی گفته می‌شود که از پیامبر صصادر شده، اما حالت فرض و واجب ندارد. در واقع امور غیر واجب و خارج از دایره‌ای احکام پنج گانه [اقرار به شهادتین، نماز، روزه، حج و زکات] را سنت می‌دانند. گاهی نیز به امری گفته می‌شود که مخالف بدعت باشد، مانند: طلاق سنی و طلاق بدعی [۲۳]علت اصلی این اختلاف در معنی اصلاحی سنت به اختلاف هر دسته از اهل علم و هدفی که از سنت دارند، بر می‌گردد.

به طور مثال، دانشمندان اصول، جنبه‌های مختلف شخصیت پیامبر صرا به عنوان کسی بررسی می‌کنند که قواعدی را برای مجتهدان پس از خود وضع می‌نماید و برنامه‌ی زندگی را برای مردم تبیین می‌کند. پس به آن دسته از اقوال و افعال و تقریرات پیامبر صمی‌پردازند که احکام دین را بیان می‌دارند.

دانشمندان عرصه‌ی فقه نیز، بررسی خود را در مورد پیامبر ص، فقط در این زمینه انجام می‌دهند که افعال ایشان فقط برای دلالت بر حکم شرعی است، و آنان حکم شرع را در مورد افعال بندگان از جنبه‌ی وجوب و حرمت و اباحه وغیره بررسی می‌کنند.

اما ما در کتاب خود سنت را بر اساس تعریف اصولیون بررسی می‌کنیم، زیرا چنین تعریفی است که از حجیت و جایگاه سنت در تشریع اسلامی سخن می‌گوید و اگر هم در مواردی به اثبات تاریخی سنت پرداخته‌ایم طبق معنی عامی است که مورد توجه و نظر محدثان است.

[۱۵] به رویات مسلم از جریر بن بجلی. [۱۶] به روایت بخاری و مسلم از ابوسعید خدری. [۱٧] قواعد التحدیث، ص ۳۵ ـ ۳۸ و توجیه النظر ص ۲. [۱۸] به روایت بخاری و مسلم از عمر س. [۱٩] به روایت بخاری و مسلم از ابن عمر س. [۲۰] به روایت بخاری و مسلم از ابن عمرب. [۲۱] به روایت بخاری و مسلم از ابن عباسب. [۲۲] الموافقات ج ۴، ص ۶ و حدیث مذکور به روایت ابو داوود و ترمذی از عرباض بن ساریه. ترمزی این حدیث را صحیح می‌داند. [۲۳] ارشاد الفحول،ص ۳۱.