*نظام:
آنگاه امام ابو منصور سخن از فرقه نظامیه به میان میآورد:
نظامیه آنهایی هستند که از ابواسحاق ابراهیم بن یسارار معروف به نظام پیروی میکنند. و توضیح میدهد که چگونه با پذیرش ترکیبی از عقاید زنادقه (آنانی که به ایمان تظاهر میکنند) و فلاسفه و غیر آنان به عقیده نظام گرویده و دچار فساد شد. همانا نظام بعضی از روایات در مورد معجزات پیامبر صاز جمله شق القمر، تسبیح سنگریزه در دستان مبارکش، سرازیر شدن آب از میان انگشتانش را انکار میکند. او با این کار میخواهد (اصل) نبوت پیامبر صرا نیز منکر شود. سپس فروعات احکام شریعت اسلام را سنگین میداند ولی جرات گفتن آن را به صراحت ندارد. و راههای دلالت بر آن را باطل میداند. به همین خاطر است که حجیت اجماع و قیاس در فروعات شرعی را انکار میکند و حجت بودن اخباری را که موجب علم ضروری نمیگردد انکار میکند. سپس حقیقتاً او بر اجماع اصحاب بر اجتهاد در فروع آگاه بود و آنان را به شیوهای نام برده که فردای (قیامت) در نامه عمل خفت بارش آن را خواهد خواند. او به همراه خوارج و شیعه و نجاریه [۱۲٩]نسبت به فتاوای پرچمداران اصحاب و تمام فرقههای امت از دو فرقه اهل رای و حدیث طعنه زده است.
سپس امام البغدادی یادآوری میکند که اکثر معتزله بر تکفیر نظام متفق القولند و جز عدهای اندک همچون الاسواری، ابن حایط، فضل الحدثی و الجاحظ کسی از او پیروی نمیکند. با این وصف نامبردگان نیز در بعضی موارد سخت با او مخالفت کردهاند و اکثر بزرگان معتزله از جمله: ابوالهذیل، الجبایی، الاسکافی و جعفر بن حرب هریک در کتابهای مخصوصی در رد نظرات گمراهانه او، وی را تکفیر کردهاند.
سپس یسرد شروع به رسوا نمودن او کرد و در مورد فضاحت و رسوایی شانزدهم او چنین میگوید: (نظام معتقد است که) اگر خبری متواتر(هم) باشد ولی نقل کنندگان اختلاف نظر داشته باشند و دلایل ذکر آن مختلف باشد، منحصراً با جدا شدن ناقل آن از شنونده خبر، جایز است که آن را دروغ به حساب آورد.
این در حالی است که قبلاً گفته بود اخبار آحاد موجب علم ضروری نمیگردد. و یاران ما به همراه موافقانش از معتزله به خاطر روشی که در پیش گرفته او را تکفیر کردهاند سپس در خصوص هفدهمین فضاحتی که به بار آورده چنین میگوید: (نظام) بر این باور است که اجماع امت در هر دورهی زمانی از جهت رای و استدلال ممکن است دچار خطا و اشتباه گردد. پس بر این اساس بر او لازم میآید که به هیچ چیزی که امت بر آن اجماع نمودهاند اطمینان نداشته باشد چون او قائل به جواز خطای اجماع امت میباشد. این در حالی است که مسلمانان بعضی از احکام شریعت را از خبر متواتر گرفته و قسمت دیگر را از اخبار آحاد و بعضی را از آنچه که بر آن اجماع نموده و یا از طریق اجتهاد و قیاس گرفتهاند.
اما نظام حجیت تواتر و اجماع را قبول ندارد و قیاس و خبر واحدی را که موجب علم ضروری نمیگردد باطل میداند. گویا با ابطال راههای احکام فروعی شرع میخواهد خود آن را نیز باطل گرداند.
پس از آن فضاحت بیست و یکم او را یادآور میشود: نظام با آن گمراهی بزرگی که از او گفتیم صحابه و تابعین را به خاطر اجتهاد و صدور فتواها مورد طعن و سرزنش قرار میدهد. و جاحظ در کتاب «المعارف» و در کتاب دیگرش معروف به «الفتیا» اشاره دارد به اینکه، نظام اصحاب حدیث و روایتهایشان از ابی هریره را مورد سرزنش و عیبگویی قرار میدهد و ابی هریره را دروغگوترین افراد به حساب میآورد. و عمر فاروق را مورد سرزنش قرار میدهد و میگوید او روز حدیبیه و روز وفات پیامبر صدر دینش دچار شک شد و شب عقبه پیامبر را تعقیب کرد و فاطمه را کتک زد و میراث ضره [۱۳۰]را منع کرد. همچنین مدعی است که حضرت عمر نصر بن حجاج را از مدینه به بصره تبعید نکرده و او نماز تراویح را ابداع کرده و از بجا آوردن حج تمتع نهی کرد و ازدواج موالی با زنان عرب را حرام کرد.
و از عثمان نیز ایراد میگیرد چون حکم بن العاص را در مدینه ساکن کرد و ولید بن عقبه را بر کوفه گمارد و ولید در حال مستی برای مردم نماز جماعت میخواند. و همچنین بر او خرده میگیرد، چرا که مدعی است با اهدای چهل هزار درهم به سعید بن العاص در روز ازدواجش او را مورد محبت و لطف مخصوص قرار داد.
سپس در مورد علی میگوید کسی از اواو در مورد گاوی که الاغی آن را کشته بود سوال کرد و گفت: که در آن رای و نظر خود را میگویم. سپس نظام درباره علی میگوید: او کیست که بر اساس رای و نظر خود قضاوت میکند؟
و بر ابن مسعود به خاطر نقل حدیث بروع بنت واثق نیز خرده میگیرد که میگوید: در مورد این مساله نظر و رای خود را میگویم، اگر درست بود پس از خداست و اگر خطا بود از من است. همچنین این حدیث او را که از پیامبر صروایت کرده «السعيد مَن سَعِدَ في بطن اُمهِ والشَّقي مُن شَقِيَ في بطن امه» [۱۳۱]تکذیب میکند باز روایت شق القمر را به عنوان یکی از معجزات پیامبر و دیدن جن از جانب پیامبر که ابن مسعود نقل کرده را نیز تکذیب میکند.
سپس در کتابش آورده: کسانی از اصحاب که بر اساس رای و نظر خود حکم کردهاند، گویا پنداشتهاند که این کار بر ایشان جایز است و از تحریم حکم به رای و نظر خویش در فتوا دادن بیخبر بودهاند. یا اینکه خواستهاند بر خلاف این تحریم عمل کنند و روسای مذاهب گردند. به همین خاطر است که حکم کردن به رای و نظر خویش را اختیار کردهاند و آنان را به هوی پرستی و ترجیح دادن هوی بر دین متهم میکند [۱۳۲].
امام بغدادی پس از آن آورده که [۱۳۳]: نسبت دادن جهل و نفاق به صحابه از جانب نظام، به زعم او موجب جاودانگی بزرگان صحابه در آتش دوزخ میگردد. چون بنظر او کسی که به احکام دین جاهل باشد کافر است و کسی که بدون دلیل به خلاف آن اعتماد کند منافق، کافر یا فاسق و فاجر است و همگی آنها جاودانه در آتش خواهند بود. این مطالبی است که امام ابو منصور بغدادی گفته و شهرستانی صاحب کتاب «الملل و النحل» متوفی به سال ۵۴۸ هجری با اکثر آن موافق است. و میبینیم که گروهی از معتزله همچون واصل از عصر فتنه به بعد نسبت به عدالت صحابه شک دارد و گروهی دیگر چون عمرو بن عبید به فسق آنان یقین دارد. دستهای دیگر همچون نظام بزرگان صحابه را مورد طعن و سرزنش قرار میدهد و آنها را متهم به کذب و جهل و نفاق میکند.
به همین خاطر است که بر اساس رای و اصل و عمرو و پیروانشان احادیثی را که از طریق این اصحاب روایت شده باید رد کرد و نپذیرفت و به نظر ابی الهذیل اخبار آحاد حکمی را ثابت نمیگرداند مگر اینکه بیست نفر آن را روایت کرده و درمیان آنان حداقل یک نفر اهل بهشت وجود داشته باشد، و نظام منکر حجیت اجماع و قیاس و قطعی بودن (حدیث) متواتر میگردد. براستی این موقف افراطی و تندروانه معتزله در مقابل سنت و بر خلاف عقیده عموم مسلمین اثر بزرگی در جفا و دشمنی میان علمای اهل سنت و روسای معتزله برجای گذاشت و هر دو فرقه با تهمت زدن یکدیگر را ناسزا میگفتند.
پس معتزله با کذب و باطل دانستن احادیث محدثان آنان را درهم میکوبند و آنان را به خاطر اخباری که نقل کردهاند گناهکار میدانند و معتقدند که نمیفهمند که چه چیزی روایت میکنند. و از آنان چیزهای عجیبی روایت میکنند که نه تنها از بزرگان بلکه از عوام نیز چنین چیزی روی نداده است [۱۳۴].
در این میان محدثین نیز بزرگان معتزله را به فسق و فجور و بدعت در دین متهم میکنند میگویند آنان سخنانی و آرا و نظراتی در دین آوردهاند که خداوند هیچگاه چنین آیهای نازل نکرده و چنین هدفی نداشته است. ابن قتیبه در کتابش "تاویل مختلف الحدیث " و همچنین البغدادی در" الفرق بین الفرق " از نظام نقل کردهاند که میگوید:
طلاق با لفظ کنایه واقع نمیشود و یا کسی که همسرش را با ذکر بطن یا فرج ظهار کند ظهار واقع نشده است. و یا گفته اگر شخصی وضو داشته و بخواند، وضویش باطل نمیشود و همچنین معتقد بود که اگر کسی عمداً نماز واجبی را ترک کند، قضای آن صحیح نیست و قضای آن بر او واجب نیست.
ابن قتیبه در مورد او گفته که بسیار اهل شراب و بد دهن بود و در حال مستی شب را به روز میرساند و اکثر اوقات مست بود و در مورد شراب چنین گفته است:
مازلت آخذروح الزق في لطف
واستبح دما من غیر مذبوح
حتى انتشيت ولي روحان في بدن
والزق مطرح جسم بلا روح
[۱۳۵]
ترجمه: پیوسته در نهایت لطف و مهربانی شیره گیاهان را میگیرم و خون حیوان ذبح نشده را مباح میدانم تا سست و (بیهوش شده) و دارای دو روح در بدن شوم و (پس مانده) گیاه دور انداخته شده و جسم بدون جان شود.
و از ثمامه بن اشرس (همان کسی که در عصر مامون رهبر حرکت "القول بخلق القرآن"بود نقل میکند که در روز جمعه تعداد زیادی از مردم از ترس اینکه به نمازشان نرسند (به سرعت) به سوی مسجد میرفتند. در این حال او (نظام) به دوستش گفت: این گاو و خران را ببین. سپس گفت: این مرد عرب با این مردم چه کرده؟ [۱۳۶]که منظورش رسول خدا صبود و آنچه که ابن قتیبة و البغدادی از روسای معتزله ذکر کردهاند (اگر چه سخن دشمن، از روی دشمنی باشد) از این جهت که این روسا بسیار کم به تدین و دینداری پایبند بودهاند و نسبت به ارتکاب بعضی از محرمات خودداری نمیکردند صحیح است.
جاحظ که خود یکی از امامان معتزله است در کتاب (المضاحک) آورده که: روزی مامون سوار بر اسبی از جایی میگذشت. ثمامه را دید که در حال مستی در گل افتاده. او را صدا کرد و گفت: ثمامه (تویی که به این حال افتادهای؟).
گفت: آری به خدا سوگند.
گفت: آیا شرم نمیکنی؟
گفت: نه به خدا سوگند.
گفت: نفرین خدا بر تو باد.
گفت: یکی پس از دیگری.
و گفته شده که روزی غلام ثمامه به او گفت: بلند شو نمازت را بخوان. اما ثمامه خود را به غفلت زد. غلام گفت: وقت تنگ است، برخیز و نماز بخوان و پس از آن استراحت کن. ثمامه گفت: اگر دست از سرم برداری راحتم [۱۳٧].
به هر حال این دشمنی و جفا بین دو گروه تا زمان فتنه خلق قرآن که مامون در سال ۲۱۸ هجری پرچم آن را برافراشت و رسماً دولت و حکومت را بر اساس آن قرار داد ادامه یافت. و مامون مردم را به زور به چیزی وادار میکرد که به آن اعتقادی نداشتند در آن زمان محدثین در دفاع از حق جایگاه ویژهای داشتند. و در مقابل فریب و تهدید و وعدههای دروغین و زندان و قتل مقاومت کردند و آنچه که بر امام احمد حنبل در آن روزگار در طول سیزده سال از زندان و شکنجه گذشت بزرگترین دلیل بر ستمها و اذیتهایی است که بر علمای اهل سنت گذشت و این ستمها ادامه داشت تا اینکه متوکل به سال ۲۳۲ به خلافت رسید و این محنت و رنجها از مردم برداشته شد و محدثین از آزار و شکنجه رهایی یافتند. از آن زمان به بعد چنان ضربهای بر پیکر معتزله وارد آمد که خرد و خمیر شدند، به گونهای که هرگز نتوانستند قامت راست کنند. اما متاسفانه این رویارویی دو نتیجه مهم و سوء بر سنت گذاشت:
۱- معتزله با حرمت شکنی و دهن کجی که به جایگاه والای صحابه نمودند به مستشرقین متعصب جرات داد که با استناد به مفتریات و هتاکیهای نظام و امثال او و زبان درازیهایشان نسبت آنان، صحابه گرامی را مورد تهاجم قرار داده و آنان را به دروغگویی متهم کرده و دین خدا را به بازی بگیرند.
در این میان نیز بعضی از نویسندگان مسلمان از مستشرقین پیروی کرده و به نوشتههای آنان استناد میکنند. برای نمونه بعضی از آنچه استاد محمد امین و عدهای مدعیان مغرور علم در این خصوص نوشتهاند در آینده خواهد آمد.
۲- اینکه جمهور معتزله در فقه پیرو مذهب ابو حنیفه و یارانش بودند. تا جایی که در مورد" بشرالمریسی" که یکی از برجستهترین روسای معتزله در عصر خودش بود گفتهاند که: در فقه از رای ابو یوسف القاضی پیروی میکرد. مگر اینکه آشکارا از خلق قرآن سخن گفت که ابو یوسف او را از خود راند [۱۳۸].
هنگامی که خصومت میان اهل حدیث و معتزله شروع شد، محدثین هر که را سخن از خلق قرآن میگفت، تجریح کرده (شهادتش را باطل میدانستند) و افراطیهای آنان تا جایی پیش رفتند که بسیاری از یاران ابو حنیفه را با این استدلال که بر اساس رای و نظر خود سخن میگونید تجریح کردند. و گناهشان تنها این بود که مذهب ابوحنیفه، مذهب دشمنان معتزله بود. تا جاییکه خود ابو حنیفه از گزند محدثینی که بعد از او آمدند جان سالم بدر نبرد به طوری که او را متهم میکنند به اینکه سخن از خلق قرآن گفته است [۱۳٩]. در حالیکه قول موثق و مورد اطمینان وجود داد که او چیز دیگری گفته است.
و محمد ابن الحسن گفته است که: هر کس پشت سر معتزله نماز بخواند، باید نمازش را اعاده کند. همچنین در مورد معتزله از ابو یوسف سوال شد که در پاسخ گفت: آنان زنادقه [۱۴۰]هستند [۱۴۱].
همچنین ترکشهای این معرکه عدهای از بزرگان مسلمانان را نیز گرفت. بدون اینکه آنان سهمی در این جریان داشته باشند و اگر سه تن از خلفای بنی عباس در افروختن شعلههای آن دست نداشتند ممکن بود که کار بدینجا نرسد. اما سرآغاز و سرانجام کارها به دست خداست.
[۱۲٩] پیروان حسین بن محمد نجار که از یاران بشر المریسی هستند که (المریسی) با نظام مناظره کرد و شکست خورد و سپس به خاطر تاثیر آن حوالی سال ۲۳۰ هجری فوت کرد. [۱۳۰] ضره: عبارت است از یکی از زنان یک مرد. [۱۳۱] خوشبخت کسی است که در شکم مادرش به خوشبختی رسیده و بدبخت کسی است که در شکم مادرش بدبخت شده. [۱۳۲] الفرق بین الفرق – صفحه ۸٩- ٩۰. [۱۳۳] همان منبع صفحه ۱٩۲. [۱۳۴] در ضمن مطالب نمونه ای را از زبان ابی حنیفه خواهی دید. [۱۳۵] تاویل مختلف الحدیث – صفحه ۲۱. [۱۳۶] همان منبع – صفحه ۶۰. [۱۳٧] الفرق بین الفرق – صفحه ۱۰۴. [۱۳۸] الفرق بین الفرق – صفحه ۱۲۴. [۱۳٩] تانیب الخطیب – صفحه ۵۲. [۱۴۰] زنادقه: جمع زندیق، کافر و ملحد متظاهر به دین. [۱۴۱] الفرق بین الفرق – صفحه ۱۰۳.