جواب شبهه اول:
۱- اول اینکه مالک محدث نبوده جنایت بر حق است مخالف با تمام آنچه که علما میگویند زیرا مالک از بزرگان محدثین در عصر خود بوده است و جلسههای درس حدیث او معروف و مشهور است و برای حدیث آموزی از اطراف و اکناف سرزمین پهناور اسلامی بسوی او میآمدند و جز ستیزه گر هیچ احدی در این امر مخالفت نمیکند و با وجود حدیث و امامت در حدیث شناسی فقیهی بزرگ از ائمه فقها به حساب میآمده پس از جمله کسانی نبود که جلسۀ حدیث داشته باشد اما در فقه کلامی نگوید و یا در مسائل اجتهادی نظراتی نداشته باشد یعنی او مانند یحیی بن معین و اعمش نبوده است – که فقط محدث باشد و همینطور فقهاء تابعین نیز حدیث و فقه را در هم میآمیختند پس استدلال به اینکه او در جای که نص وجود نداشته رأی خود را بکار میبرده بر اینکه او محدث نبوده بلکه فقیه بوده است خود را به نا آگاهی زدن به آرزوهای محدثین از عصر صحابه است زیرا ابن مسعود که از جملۀ بزرگترین راویان حدیث بشمار میآید در مورد که نص وجود نداشت اجتهاد میکرد در عین حال ابن عمر نیز از بزرگان محدثین بود و هنگام بر حود با نصوص توقف میکرد و در معنی آن اجتهاد مینمود پس هر کس با اجتهاد خود استنباط احکام نماید از دائره حدیث شناسی خارج نمیگردد چنانکه اینطور هم نیست که هیچ محدثی در نصوصی که پیش رویش قرار دارد اعمال نظر نکند و برای نمونه در میان تابعین ثوری و اوزاعی را در نظرگیرید که آندو در حالیکه امام حدیث بودند امام فقه هم بودند و مانعی از جمع بین دو طرف وجود ندارد برای کسیکه خداوند فهم و حفظی به او عنایت کرده باشد اما اینکه او در کتابش احادیث مرسل آورده است بخاطر آنست که در مذهب او احتیاج به مرسل و منقطع صحیح است نه اینکه او مانند محدثین به اساتید عنایت نداشته است چگونه ممکنست که او به حدیث عنایت نداشته باشد در حالیکه از او روایت شده است که گفت: گاهی اتفاق میافتاد که استاد نزد ما مینشست و بیشتر اوقات روز برای ما حدیث میگفت در حالیکه یک حدیث از او نمیگفتیم و اوست که گفته است علم از چهار نفر گرفته نمیشود تا آخر) و قبلاَ آن را نقل کردیم و به اعتراف همتایان امام مالک به امامت و ثابت قدمی او در حدیث اعتماد تو به گفته ما بیشتر میشود سفیان بن عیینه میگوید امام مالک جز حدیث صحیح را تبلیغ نمیکرد و جز از معتمدین مردم حدیث روایت نمیکرد و یحیی بن سعید القطان گفته است مالک امام در حدیث بود و ابن قدامه میگوید مالک حفظ کنندهترین اهل زمان خود بود.
۲- و اما اینکه موطا کتاب حدیث نیست پس به وسیله عنایت علما به آن با وجود اختلاف مذاهبشان این ادعا هم نقض و منحل میگردد زیرا محمد بن حسن در حالیکه خود از اصحاب ابی حنیفه است آن را با عنایت ویژهای روایت میکنند و اوزاعی هم که امام مذهبی معروفی است.
موطا را از امام مالک روایت میکند و باز هم امام شافعی آن را از امام مالک میگیرد و این همه علمای حنفی و شافعی آن را شرح میکنند و مختصرش میکردانند اما با این وصف عنایت مالکیان بیشتر بوده است زیرا موطا کتاب امام و رهبر مذهبشان بوده است و اگر موطا کتاب فقه بود این توافق بر عنایت به خود را از اتمام مذاهب نمییافت و اما اینکه او طبق مطالب و ابحاث فقهی تنظیم شده است او را از کتاب حدیث بودن، خارج نمیکند چنانکه بخاری چنین کرده است که او باتفاق همه کتاب صحیحش را تصنیف کرده که کتاب حدیث باشد نه فقه، با این وصف آن را مطابق با ابواب فقه تنظیم کرده است و مانند امام مالک بخاری هم آراء صحابه و تابعین را در صحیح خود آورده است که مانند آن در سنن ترمزی که آرزو کرده تا در هر بابی خلاف بین علما و تفصیل و توضیح اقوالشان را بیاورد، کمتر به چشم میخورد و چنانکه ابی داوود نیز این کار را انجام داده است و از ذکر رأی صحابی یا تابعی در کتاب حدیثی خروج آن کتاب از جمع کتب حدیث لازم نمیآید بویژه در نظر کسی که حدیث را بر تمام آنچه که از پیامبر و صحابه و تابعین روایت شده است اطلاق میکند. و اما اینکه موطا با کتب ششگانه سنت به شمار نمیآید زیرا امام مالک احادیث مرسل زیادی در آن آورده است و او هر چند عمل به این احادیث را جائز میداند ولی غیر او از محدثین چنین نصر نمیدهند پس این مطلب همانست که به حساب آوردن او با کتب ششگانه را ممنوع کرده است با اینکه نظرات و آراء در این رابطه تفاوت دارند چنانکه گذشت و مسند امام احمد پیش رویماست که هر چند به اتفاق کتاب حدیث بشمار میآید ولی با وجود این بسیاری از علما آن را در کتاب ششگانه به حساب نیاوردهاند آن هم به خاطر اعتبارات ویژهای که علما در نظر گرفتهاند و اما اینکه تقوای متأخرین آنان را وادار کرده بود تا موطا را از زمرۀ صحاح سته به شمار آورند پس این از سبکهای خاورشناسان و عبارات آنانست و گرنه در اینجا تقوی متأخرین به چه معناست آیا متقدمین چنین تقوایی نداشتند که آنان را بر آن مطلب وادار کند چرا در این موضوع پای موضوع پای تقوی به میدان کشیده میشود و چگونه این قول درست باشد در حالیکه امام شافعی کسی است که میگوید در روی زمین کتابی نمیشناسم که صواب بیشتری از کتاب مالک در خود جایی داده باشد و ابن صلاح جواب داده به اینکه این سخن امام شافعی قبل پدید آمدن و کتاب مسلم و بخاری است [۳٧۸]آیا این مطالب ارج نهادن علمای گذشته را برای موطا مالک و نظر آنان بر اینکه موطا کتاب حدیث است نه فقه را در بر نگرفته است و اگر نظر علما بر حدیث بودن موطا نبوده و آن را کتاب فقه میدانستند اعتذار ابن صلاح از امام شافعی در اینکه شافعی گفته است هیچ کتابی مانند موطا نیست – معنی نداشت و آنگاه جواب طبیعی و مناسب آن بود که گفته شود کتاب مالک کتاب فقه است و دو کتاب بخاری مسلم دو کتاب حدیث هستند.
[۳٧۸] مقدمه علوم حدیث ص ٩.