خلاصهی سخنان گلدریهر در مورد سنت و ایجاد شبه در آن
پس از ارائهی این مقدمهی به بیان موضع مستشرقان در قبال سنت، و شبههایی که پیرامون آن ایجاد کردهاند، و تأثیراتی که بر کتابهای مسلمین گذاشتهاند، همان گونه که خودم دیدهام، میپردازیم، و شاید خطرناک ترین، و خود فروش ترین، و خبیث ترین، و فساد انگیزترینشان در این عرصه، همان مستشرق یهودی توله دار [۲۳۵]، گلدزیهر است که دارای اطلاعاتی وسیع از مأخد عربی - آنگونه که پیداست - تا جایی که استاد مستشرقین در نسل گذشته شمرده شده، و پیوسته کتابها و موضوعات او مرجعی مناسب و مهم برای مستشرقان این عصر هم بوده است و استاد احمد امین به صورت غیر رسمی برای ما بسیاری از نظرات او را در مورد تاریخ حدیث از کتاب «فجرُ الأسلام» و «ضُحاهُ» بیان میکند، همان گونه که به طور رسمی برخی از آرای نوشته شدهی او را که به صراحت با تاریخ حدیث به مبارزه برخاسته نقل میکند، و هم چنین دکتر «علی حسن عبدالقادر» در کتابش با عنوان «نظرة عامه فی تاریخ الفقه الإسلامی» خلاصه شبههای این مستشرق را در مورد تاریخ حدیث نقل کرده است، همین طور بحث از این موضوع و برگزیدهی نظراتش را به روشنی در کتابش با عنوان «العقیده و الشرقیه فی الأسلام» میتوان یافت که این کتاب گلدزیهر توسط اساتیدی مثل «محمد یوسف موسی» و «عبدالعزیز عبدالحق» و «علی حسن عبدالقادر» به زبان عربی ترجمه شده است.
از این جهت کوشش میکنم خلاصهی دیدگاههای او را نقد نمایم، بدون اینکه به بررسی جزئیات آن بپردازیم، زیرا بررسی کامل آن مستلزم نوشتن کتاب مستقلی است. و ابطال و رد جمله به جملهی آن هم خارج از مجال این نوشته است، لذا فعلاً کافی دانستم که به گرایشهای عمومی و نکات اساسی سخنانش اشاره کنم، و رد کامل و مشروح را برای فرصت دیگری بگذارم و از خدای متعال خواستارم که فرصت انجام این وظیفه را به من عنایت فرماید.
دکتر «علی حسن عبدالقادر» در صفحهی ۲۲۶ کتابش با عنوان «نظره عامه فی تاریخ الفقه» میگوید: در این جا مسألهی واقعی مهمی وجود دارد، که شایسته است به تفصیل از آن بحث شود و آن هم «جعل حدیث» در این عصر است، زیرا تا این اواخر دیدگاهی که میان مستشرقین حاکم بوده است این بود که «قسمت اعظم احادیث نقل شده از پیامبر صصحیح نیست، یعنی آنچه در دورهی طفولیت و نوپایی اسلام به عنوان پشتوانه و مدرک استواری مسائل اسلامی مطرح بوده صحت ندارد بلکه اینها [احادیث] تنها نتیجهی تلاش و کوشش مسلمان در عصر پختگی افکار آنهاست.
دکتر عبدالقادر اشاره میکند که این نظر را گلدزیهر در کتاب «دراساتٌ إسلامیهٌ» مطرح کرده است. و آن را این گونه تبیین مینماید که «در عصر اول اسلامی که دشمنی میان امویان با علمای متقی شدت گرفت این دانشمندان شروع به جمع آوری حدیث پیامبر صنمودند، با این نگرش که آنچه از احادیث پیامبر صدردسترس ایشان است نمیتواند آنها را در رسیدن به مقاصد و اهدافشان یاری برساند، از این رو این علما [۲۳۶]شروع کردند.به جعل و اختراع حدیث از سوی خودشان کردند، و هر سخنی را که مناسب میدانستند و میدیدند که با روح و مقاصد شریعت اسلامی منافاتی ندارد به عنوان حدیثی از پیامبر صثبت مینمودند. و چون این عمل را به عنوان مقابله با سرکشی و بیدینی و دوری از قوانین دین میدانستند، آن را نزد خود به عنوان کار شایسته و لازمی توجیه میکردند، و نظر به اینکه به کمک و مساعدت علویان که دشمنان بنی امیه بودند امید داشتند اولین عرصهای که در آن اقدام به جعل حدیث نمودند دربارهی مدح و فضیلت اهل بیت بود. و این کار راهی غیر مستقیم برای انتقاد و هجوم به امویان بود، و این چنین بود که حدیث در قرن اول هجری، به روشی برای مخالفت آرام، ولی به شکلی دردآور در مقابل امویانی که مخالفت قوانین فقهی و اسلامی بودند تبدیل شد.
و البته کار به آنجا ختم نشد، زیرا خود حکومت در مقابل آن ساکت ننشست، چون نخواست دیدگاه خاصی گسترش یابد و نمیخواست آن علمای منفی را هم سرکوب نماید. در نتیجه اقدام به وضع حدیث برای تأیید نظرات و دیدگاههای خود نمود، و همان کاری را کرد که دشمنانش پیشتر به آن اقدام کرده بودند. پس اقدام به وضع حدیث کردند و یا به آن دستور دادند و هر گاه بخواهیم از تمام جریان آگاهی مییابیم، چون هیچ مسألهای مورد اختلافی در زمینههای سیاسی یا اعتقادی یافت نمیشود مگر اینکه نیازمند داشتن احادیثی است که از لحاظ سند قوی باشند. در حالیکه جعل حدیث و انتشار آن یا نابودی برخی از آنها هم خیلی زود آغاز شد. [در نتیجه نمیتوان بر آن مسائل احاطه داشت].
روش و طریقهی امویان نیز جعل و ساختن احادیث بود، مثلاً معاویه به مغیره بن شعبه میگفت: «در بدگویی بر علی سو طلب رحمت برای عثمان کوتاهی نکن و لازم است به یاران علی سناسزاگویی کنی و احادیثی که روایت میکنند را نابود سازی، و بر عکس این، واجب است عثمان سو خاندان او را مدح کنی و خود را به آنان نزدیک سازی و به سخنان ایشان گوش فرا دهی».
بر این اساس جعل حدیث امویان برای ضدیت با علی سبود، و از این رو امویان و پیروانشان برای تأیید نظرات و گرایشات خود به راحتی اقدام به جعل حدیث میکردند، زیرا مهم آن بود که حدیث جهت انتساب و بهره برداری چه کسانی ساخته میشود [۲۳٧].
حتی امویان توانستند با زیرکی خود امثال امام زهری را برای وضع حدیث به خدمت بگیرند، و در این جا دکتر عبدالقادر اتهام گلدزیهر نسبت به امام زهری /به طور خلاصه ذکر میکند – و واجب است که این ادعای خود را در رابطه امام زهری ثابت کند، زیرا تا حال هم پیش نویس کلام او که با دست خط خود نوشته است نزد من موجود میباشد جایی که میگوید: عبدالملک بن مروان به هنگام قیام عبدالله بن زبیر مردم را از رفتن به حج منع نمود. و گنبدی سنگی در مسجد الاقصی بنا کرد تا مردم با طواف کردن آن به جای کعبه به ادای حج بپردازند سپس خواست ادای این حج را بعنوان عقیدهای دینی بر مردم تحمیل کند، و سپس امام زهری /را که عالم بلند آوازه در میان امت اسلامی بود – برای جعل حدیث در این زمینه آماده ساخت، و او هم احادیثی را در این باره جعل کرد که از میان آنها میتوان به حدیث «لا تشد الرِحالَ إلا إلی ثلاثه»مساجد: «مسجدی هذا و المسجد الحرام و المسجد الأقصی»یعنی بار سفر را نبندید [بهسوی اماکن وقدسه و مبارک] مگر به سوی سه مسجد، مسجد النبی، مسجد الحرام و مسجد الأقصی. و یا حدیث «الصلاةُ في الـمسجدِ الأقصى تعدُلُ ألف صَلاهٍ فيما سِواهُ» یعنی «یک رکعت نماز خواندن در مسجد الأقصی برابر هزار رکعت نماز در سایر مساجد است» [۲۳۸]و امثال این دو حدیث، و دلیل اینکه زهری همان کسی است که این احادیث را جعل کرده است، این است که او دوست عبدالملک بود و با او رفت و آمد داشت، و احادیثی که در مورد فضیلت بیت المقدس وجود دارند، تنها از طریق او روایت شده است.
اما امویان چگونه تلاش خود را متمرکز کردتد تا احادیثی را منتشر نمایند، که با خواسته هایشان تطابق داشت؟ و چگونه توانستند برای رسیدن به این هدف افرادی را به خدمت بگیرند که از جملهی آنها مرد صالحی هم چون زهری بود؟ و به خدمت گرفتن آنها نیز از راه مادیات و تطمیع آنها نبود، بلکه با زیرکی خاصی توانستند به این هدف خود برسند، که این مسأله از طریق نوشتههای خطیب بغدادی که اکنون هم موجود است، برای ما به خوبی روشن میشود، و میتوان از طریق اخباری که خطیب بغدادی از عبدالرزاق بن همام (۲۱۱هـ) و معمر بن راشد (۱۵۴هـ) بیان نموده به این امر پی برد، زیرا این افراد جزو کسانی بودهاند که از زهری روایت کردهاند و در مورد آنچه ذکر کردیم میتوان به رفتن ولید بن ابراهیم اموی، به نزد زهری نام برد که صحیفهای [نوشته ای] را جلو او میگذارد، و سپس از او درخواست میکند که به او اجازه دهد، احادیثی که در صحیفه بوده را طوری نقل و پخش میکند، که گویا آنها را از زبان زهری شنیده است و [امام] زهری هم بدون اینکه در مورد آنها تردید زیادی داشته باشد و به او اجازه داد، و سپس به او گفت: [حتماً مردم هم فکر میکنند این احادیث صحیح است] چه کسی میتواند تو را از آنها آگاه کند جز من؟ و این چنین امویه توانستند آنچه در آن صحیفه بود به عنوان چیزی که از زهری روایت شده نقل نمایند، و این نمونه با مثالهایی که قبلاً در مورد آمادگی زهری برای پاسخ به تمایل دربار امیر از طریق انگیزههای دینی ذکر شد مطابقت دارد، و البته گاهی تقوایش او را وادار میکرد تا در برخی مسائل شک کند، اما نمیتوانست برای همیشه از تأثیرات، خواستههای حکومتی خود را دو رنگه دارد.
معمر از زهری سخن مهمی را برای ما نقل میکند که او گفته است: «این امیران ما را به نوشتن احادیث [جعلی] وادار میکنند» از این سخن میتوان فهمید که زهری برای پوشاندن خواستههای نامشروع حکومت از طریق نام و آوازهی او در نزد امت اسلامی آمادگی داشته است، چون زهری هم جزو کسانی نبوده که همراه نمودن آنها با حکومت غیر ممکن باشد بلکه خود او همکاری با حکومت را جایز دانسته است، و از رفتن به دربار اجتناب نمینموده و حتی جزو اشخاصی بوده که بسیاری اوقات پیرامون سلطان بوده است [و همراهی زهری با خلفای وقت به نظر این مستشرق تا آنجا پیش رفته] که ما حقی او را همراه حجاج بن یوسف سقفی به هنگام ادای حج میبینیم، و حجاج هم همان فردی است که به نزد مردم بسیار منفور بوده است. و هشام هم او را به عنوان معلم ولی عهد خویش قرار داده، و در زمان خلافت یزد دوم منصب قضاوت را پذیرفته است، و تحت تأثیر این موقعیتها از بسیاری موارد [نسبت به پایمال شدن حقوق مردم] چشم پوشی میکرد، پس میتوان گفت، زهری جزو کسانی نبود که در مقابل ظلم و جور حاکمان بایستد. ولی با این حال باز جزو متقیان دربار شمرده میشد.
سپس این مستشرق [خوش انصاف] به بیان دیدارها و ملاقاتهای زهری با ظالمان و پیروی او از جور و ستم سلطان میپردازد در حالیکه آنها به افراد غیر معتمد و نامطمئن برای قبول منصب قضاوت وعدههای دروغین میدادند، اما شخصی هم چون شعبی با حالات گوناگون خود را در جامعه ظاهر میکرد و با جوانان به بازی کردن مشغول میشد تا بلکه منصب و مقام قضاوت را به او نسپارد، و همراه ابن اشعث با حجاج به مبارزه و مقابله میپرداخت [و انجام این امور بدین منظور بود] که نزد علما مشهور بود. اگرفردی برای این چنین حاکمانی قضاوت کند بدون چاقو ذبح شده است.
این مستشرق پس از فراغت از اتهام به زهری میگوید: «این امر تنها به جعل حدیث در زمینهی اساسی و در راستای مصلحت امویان خلاصه نشد، بلکه به عرصههای دینی و مسائل عبادی که با دیدگاه اهل مدینه مخالفت دارد هم کشیده شد، مثلاً مشهور است که تعداد خطبههای نماز جمعه دو خطبه است، و خلفا به صورت ایستاده به ایراد خطبه پرداختهاند، و یا خطبهی نماز عید پس از نماز خوانده میشود، اما بنی امیه آن را تغییر دادند و این بار خلیفه خطبهی دوم نماز جمعه را به صورت نشسته میخواند،. و خطبهی نماز عید را به قبل از ادای نماز آوردند، و برای آن استدلال کردند به آنچه رجاء بن حیوه روایت میکند که پیامبر صو خلفای راشدین به حالت نشسته خطبه میخواندند در حالی که جابر بن سمره میگوید: هر کس به شما گفت، پیامبر صبا حالت نشسته خطبه میخواند به راستی دروغ گفته است.
و مانند آن موارد میتوان به اقدام معاویه برای افزودن برابر تعداد پلههای منبر و ساختن قصر اشاره کرد، خلفای عباسی پس از آنها را از بین بردند، همان طور جعل احادیث تنها در زمینههای تأیید جهتگیریهای خاصی خلاصه نشد، بلکه دامنهی آن به از بین بردن احادیثی که در جهت گرایشهای آنها نبود هم کشیده شد، و یا اینکه آن حدیثها را مخفی میکردند یا آن را بیارزش مینمودند، و از آن چه تردیدی در آن نیست این بود که احادیثی که در مدح وشان بنی امیه بود با آمدن عباسیان ناپدید شد.
گلدزیهر برای تأیید این دیدگاه خویش استدلال نموده به آوردن دلایلی از جمله تأمل برخی علمای حدیث برای جرح و تعدیل پارهی از احادیث که بسیاری از آنها از علمای سلف بودهاند ف و میگوید: برای مثال میتوان به سخن عاصم بن نبیل [۲۳٩]م ۲۱۲ هـ. در سن ٩۰ سالگی [۲۴۰]که محدث بوده اشاره کرد، او میگوید: «انسانهای صالح و شایسته بیشتر از هرکس دیگری جعل حدیث میکنند». و همانند این سخن را یحیی بن سعید قطان (م ۱٩۲ ھ) هم گفته است. وکیع هم از زیاد بن عبدالله بکائی نقل میکند و میگوید: همانا او باوجود داشتن جایگاه رفیع در حدیث بسیار دروغگو بوده است، اما ابن حجر در «التقریب» میگوید، «ثابت نشده است که وکیع دروغ گفته است». و یزید بن هارون میگوید: اهل کوفه در زمان او جز یک نفر همگی فریبکار و دروغگو بودهاند. و حتی هر دو سفیان جزو مدلسین (فریب کاران) بودهاند. و مسلمانان در قرن دوم احساس کردند [لازم دانستند] که تنها اعتراف و شاخت حدیث از جهت شکل و الفاظ برای صحیح بودن آن کافی است، زیرا در بین احادیثی که دارای سندی قوی و نیکو هستند بسیاری از احادیث موضوع وجود دارد، و برای جعل حدیث این کلام پیامبر صآنها را یاری رسانده است: «نقل حدیث از من بسیار افزایش مییابد، پس اگر کسی حدیثی از من را برای شما نقل کرد آن را با قرآن مطابقت دهید، اگر با آن توافق داشت پس آن کلام من است، چه آن را گفته باشم و چه نگفته باشم».
این مبدأ [دیگری] بود [جهت جعل احادیث بیشتر] که پس از گذت مدت اندکی از جعل حدیث اتفاق افتاد، و ما میتوانیم بعضی از آن را با مراجعه به احادیث مورد اعتماد روشن کنیم، از آن جمله میتوان به روایت مسلم از پیامبر صاشاره کرد که گفته است: پیامبر صبه کشتن سگها فرمان داد جز سگ شکاری یا سگ اهلی، اما ابن عمر گفت: ابو هریره میگوید: پیامبر فرمود: سگ نگهبان مزرعه هم استثناشده است، و خود ابن عمر گفت: ابو هریره خود دارای زمینی بود که آن را کشت میکرد، پس توجه ابن عمر اشاره دارد به زمینهای که با عث میشود راوی در آن مورد اقدام به جعل حدیث کند.
باید گفت اینها در راه اثبات بعضی از قواعد فقهی به کوبیدن دری به جز ذکر روایات شفاهی روی کردند و آن پدیدار نمودن نوشتههایی است تا با آن خواست پیامبر صرا روشن نمایند، و برای این نوع مؤیدی در این عصر پیدا شده است، واگر جریان کار بر طبق مفهوم یکی از این نوشتهها (صحیفه ها) چرخید، پس آنها از اصل این صحیفه و چیزی که از آن نسخه برداری شده است نمیپرسند، و در جستجوی صحت آن هم نیستند، و ما میتوانیم جسارت و جرأت جاعلان این روایت را روشن کنیم، برای مثال در زمان بنی امیه برخی از مردم تلاش کردند تا بلکه بتوانند میان اعراب شمال و جنوب اتفاق و همکاری پدید آوردند، پس پیمان نامهای را در عصر تُبَع بن معدیکرب بین یمینه و ربیعه بستند و آن را اظهار نمودند، و محققان این پیمان نامه را نزد بعضی از نوههای این امیر حمیری پیدا کردهاند.
پس کسانی که مثل این پیمان نامهها و مکتوبات را قبول میکنند، اعتراف کردن و تأیید نمودن نوشتههایی که از نظر تاریخی به زمان آنها نزدیکتر هم میباشد بر ایشان مشکل نیست. برای توضیح مطلب توحه میکنیم به مسألهای «شناخت حد نصاب زکات» در گاو و گوساله، چون در این مورد احادیث مختلفی آمده است، ولی چیزی از این احادیث به صحت نرسیده است تا از مجموع اینها نصوصی که شامل نحوهی پرداخت کامل پرداخت کامل و دقیق زکات باشد از آن گرفته شود، در نتیجه مردم به نوشتهها و سفارشهای پیامبر صکه در مورد زکات به نمایندگانش هنگام ارسال آنها به سرزمینهای عربی نوشته بود مراجعه کردند، مثل دستور پیامبر صبه معاذ بن جبل، و فرمان ایشان به عمر و بن حزم وغیره... پس چیزی که از محتوای این نوشتهها دیدهاند به عنوان حدیث قلمداد کردهاند، و مردم در رابطه با این اصول به آن نسخهها کفایت ننمودهاند، بلکه آنچه را در ارتباط با این اصول از سایرین وجود داشته مطرح کردهاند مثل سندی که در نزد ابن عمر بوده، و به دستور عمر بن عبدالعزیز از آن یک نسخه نوشتهاند و این مطلب را ابو داوود با تصحیح زهری نقل کرده است. و یا مانند سند دیگری که همانند امضای پیامبر صاست، که این را هم ابو داوود نقل کرده است، و حماد بن اسامه از ثمامه بن عبدالله بن انس، آن را روایت کرده است، و ابوبکر هم وقتی انس بن مالک را برای جمع آوری زکات فرستاد این سند را به او نشان داد. اه.
دکتر حسن عبدالقادر بعد از ذکر این مطالب میکوید: «این همان دیدگاهی است که در میان مستشرقین در قرن گذشته غالب بوده است، سپس متذکر میشود که در عصر جدید دیدگاه دیگری در میان آنها غالب آمده که در رویکرد با دیدگاه اول مخالف است اما در نتیجهی آن که همان مواجهه با اندیشههای اسلامی است یکی است، و استاد حسن عبدالقادر در مورد این نظریهی جدید تنها به ذکر آْن بسنده کرده بدون اینکه در مورد آن یا نظریهی قبلی بحثی به میان آورده باشد، و خداوند در این جنگ [نظامی، عقیدتی، فرهنگی، اقتصادی و...] برای مؤمنین کفایت میکند، [البته به شرطی که وظایف خود را در مقابل پروردگار، انسان و خود به خوبی به انجام برسانند]
[۲۳۵] در متن کلمهی (المجری) آمده که از جرو به معنی سگ توله دار میباشد، خوانندهی محترم برای اینکه بدانید این لقب کاملاً شایستهی این مستشرق بد طینت است بر کتاب: محاکمهی گلدزیهر: اثر استاد محمد غزالی مصری با ترجمهی صدر بلاغی مراجعه نمایید. (مترجم). [۲۳۶] جای بسی شگفتی است که این مستشرق ابتدا این علما را متقی توصیف میکنند و سپس آنها را به عنوان جاعل حدیث معرفی میکند، تعجب نکنید زیرا او معنی تقوا را از دیدگاه قرآنی و اسلامی اصلاً نفهمیده است !!! (مترجم). [۲۳٧] این شیوه عمل کرد که گلدزیهر بیان کرده از ارمغانهای نا لایق خودشان است که بنیان گذار آن «نیکلای ماکیاولی (۱۴۶٩-۱۵۲٧) نویسنده و سیاست مدار ایتالیایی است، که به همان روش: هدف وسیله را توجیه میکند مشهور است و غافل بوده از اینکه در اسلام هم وسیله و هم هدف باید هر دو پاک باشند. (مترجم). [۲۳۸] این دو حدیث مذکور هر دو در منابع حدیثی اهل سنت به عنوان حدیث صحیح شناخته شدهاند که امیدوارم مؤلف محترم در ادامه مطالب به بیان این مطلب بپردازد. (مترجم). [۲۳٩] او حافظ حدیث و فردی ثقه است و اسم اصلی او ضحاک بن مخلد ابو عاصم نبیل از اصحاب زُفر است. و با عاصم بن نبیل یکی نیستند. [زفر یکی از فقهای مذهب حنفی است.] (مترجم). [۲۴۰] رجوع شود به تذکره الحفاظ ج ۱، ص ۳۳۳.