دلایل طرفداران استقلال
طرفداران استقلال گفتهاند. اولاً ما دامیکه رسول خدا معصوم از اشتباه است از نظر عقل مانعی نیست که سنت در تشریع مستقل باشد و خداوند حق دارد که به رسولش دستور دهد تا از هر طریقی که شده چه به وسیله کتاب و یا غیر آن احکامش را بر مردم تبلیغ کند وقتی که وقوع استقلال عقلاً جائز است و به اتفاق همۀ علما بالفعل هم واقع شده است پس چرا به استقلال حکم نکنیم. ثانیاً بدون شک نصوصی که در قرآن وارد شده است و بر وجووب پیروی و اطاعت پیامبر صدر امر ونهی دلالت دارد کلی و عمومی است و نه تنها در بین سنت مبینه و مستقله و مؤکده فرقی نگذاشتهاند بلکه در بعضی از آیهها چیزی وجود دارد که مفید استقلال در تشریع برای سنت است مانند این آیه:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ﴾[النساء: ۵٩]. «هان ایمان داران خدا را اطاعت کنید و پیمبران و صاحبان امر از خودتان را نیز اطاعت کنید اگر در چیزی با هم درگیر شدید آن را به نزد خدا و رسول بر گردانید اگر به خدا و روز آخر ایمان دارید». بدیهی است رد به خدا همان رد به کتاب است و رد به رسول بعد از وفاتش رد به سنت اوست و باز هم خداوند میفرماید: ﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَٱحۡذَرُواْ﴾[المائدة: ٩۲]: «خدا را اطاعت کنید پیامبر را نیز اطاعت کنید و از گناهان بپرهیزید» این آیه و سایر آیههای دیگری که در آنها اطاعت رسول در کنار اطاعت خداوند قرار داده شده است هم بر استقلال سنت در تشریع دلالت میکنند پس این فرمودۀ خداوند دلیل است بر وجوب اطاعت از خداوند در تمام چیزهایی که در کتابش آنها را مورد امر و نهی قرار داده است و همچنین دلیل است بر وجوب اطاعت رسول در آنچه به آن امر کرده و در آنچه از آن نهی نموده است در چیزهایی که پیامبر آنها را آورده و در قرآن نیست زیرا اگر در قرآن موجود باشد انجام دادن آن از قبیل اطاعت خداوند است نه اطاعت رسول. و باز هم خداوند فرموده: ﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ﴾[النور: ۶۳]. [پس باید کسانی که از فرمان او سرباز میزنند بپرهیزند از اینکه بلایی دامنگیرشان بشود]پس در این آیه پیغمبر خدا صبه چیزی اختصاص یافته است که واجبست در آن اطاعت شود و آن چیز سنتی است که در قرآن نیافته است. باز هم خداوند فرموده که: ﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾[النساء: ٨٠]] کسی که پیامبر را اطاعت کند پس خدا را اطاعت کرده است -و باز هم فرموده: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ٧]. و آنچه را که پیامبر برایتان آورد پس بگیر یدش و آنچه را که از آن نهیتان نمود دست بکشید. و در آیه دیگری فرموده: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵]]اما نه: به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن به شمار نمیآیند تا ترا در اختلاف و درگیرهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری نیابند و کاملاً تسلیم (قضاوت تو) باشند - این آیه در مورد قضاوت پیامبر خدا صبرای زبیر به آبیاری زمینش قبل از مرد انصاری که با وی نزاع داشت - از آبریزهای چاه کوچکی - که بالای زمینشان بود - نازل شده است. در حالیکه این حکم در کتاب خدا نیست. و همینطور تمام دلیلهای قرآن دلالت میکنند بر اینکه تمام چیزهایی که پیامبر صآنها را آورده است و تمام چیزهایی که به آن امر نموده یا از آن نهی کرده در حکم به چیزی ارتباط دارد که در قرآن آمده است پس لازم است که بر قرآن زائد [وسوای آن باشد] سوم اینکه احادیث بسیاری آمده است که دلالت میکنند که شریعت از دو اصل توأم بوجود میآید و آن دو اصل کتاب و سنت هستند و در سنت چیزی هست. که درکتاب نیست و عمل به احکام واقع در سنت مانند عمل به احکام واقع در کتاب واجبست. نمونهای از آن دلیلها این حدیث است که میفرماید: نزدیک است یکی بگوید این کتاب خداوند است هر حلالی در ان باشد حلالش میکنیم و هر حرامی در آن باشد حرامش میکنیم آگاه باشید کسی حدیثی از من به او برسد و آن را دروغ انگارد پس در واقع خدا و پیغمبرش و کسی را هم که برایش حدیث گفته تکذیب کرده است. و قبل از این حدیث یوشک رجل منکم الخ را ذکر کردیم و این دلیلی است بر اینکه در سنت چیزی هست که در کتاب نیست.
چهارم از گفته علی: جز کتاب خدا و فهمی که به مرد مسلمانی داده میشود و آنچه که در این صحیفه [کتاب] هست، نزد ما نیست. و همچنین از حدیث معاذ [که پیامبر از او پرسید] به چه حکم میکنی گفت بکتاب خدا فرمود اگر حکم را در کتاب خدا نیافتی گفت به سنت رسول خدا استقلال سنت در تشریع ثابت میشود و به وضوح از آن دو حدیث فهمیده میشود که در سنت موجود است چیزی که در قرآن نیست. و این مانند قول بعضی از علما است که گفتهاند کتاب جایی رابرای سنت و سنت هم جایی رابرای قرآن گذاشته است.
دلایل کسانی که منکر استقلال سنت در تشریح هستند.
اما گروهی دیگر که استقلال سنت را رد میکنند برای نظر خودشان استدلال کردهاند به آنچه که در مطالب بعدی شاطبی از آن تعبیر نموده است و آن اینست که میگوید سنت در معنی خود به کتاب بر میگردد پس سنت تفصیل مجمل و بیان مشکل و شرح مختصر کتابست و آن بخاطر اینست که سنت بیان آنست و این همانست که این فرمودۀ خداوند: ﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴]. و قرآن رابسوی تو فرستادیم تا برای مردم بیان کنید آنچه را که برای آنان نازل شده است. پس چیزی را در سنت نمییابی مگر اینکه قرآن بر معنی آن دلالت اجمالی یا تفصیلی دارد و دوباره هر چیزی دلالت میکند بر اینکه قرآن کلی مشتمل بر شریعت و منبع آنست، بر عدم استقلال سنت در تشریع و تبعیت آن از قرآن نیز دلالت میکند زیرا خداوند فرموده: انک لعلی خلق عظیم [همانا تو بدرستی بر روش بسیار بزرگی قرار داری] و حضرت عائشه آن را تفسیر کرده است به اینکه خوی او قرآن است و و خویش را بر قرآن بودن آن منحصر کرده است[پس این تفسیرمی رساند که گفتار و کردار و اقرار (تأیید کسی که کاری میکند یا چیزی میگوید) او به قرآن بر میگردد] زیرا خُلُق [خوی] در این سه چیز منحصر است و دلیل دیگر بر عدم استقلال سنت آنست که خداوند قرآن را مبین برای همه جیز قرار داده است پس از این امر لازم میآید که سنت اجمالاً در قرآن موجود باشد زیرا امر و نهی اول چیزی هستند که در کتاب وجود دارند و باز هم چیزی که بر مطلب فوق دلالت دارد مانند این آیهی: ﴿مَّا فَرَّطۡنَا فِي ٱلۡكِتَٰبِ مِن شَيۡءٖ﴾[الأنعام: ۳۸]. در کتاب از هیچ چیزی کوتاهی نکردهایم -و باز هم مانند این آیه: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ﴾[المائدة: ۳]] امروزه دینتان را کامل کردهایم. که منظور خداوند فرود آورردن قرآن است.پس حاصل امر آنست که سنت بیان چیزی است که در قرآن است و آنست معنی رجوع سنت به قرآن و استقراء تام بررسی موارد جزئی و رسیدن به یک حکم کلی [بران] عدم استقلال سنت [دلالت میکند از دلایل دسته اول] طرفداران استقلال - جوابی دادهاند که خلاصۀاش اینست همانا ما ادعا میکنیم که سنت بیان کنندۀ کتاب است و آیاتی که شما ذکر کردهاید که بر اطاعت پیامبر با خداوند دلالت دارند مقصود اطاعت رسول ص در بیان و شرح او برای کتابست پس اگر کسی موافق بیان رسول صعمل کند خدا را در چیزی که از کلام خود اراده کرده اطاعت نموده است و رسولش را نیز در مقتضای بیانش اطاعت نموده است و اگر بر خلاف بیان رسول عمل کند در عملی که مخالف آن بیان بوده از فرمان خدا سر پیچی کرده است زیرا عملش بر خلاف مراد خدا از کلامش میباشد و در مقتضای بیان از رسول خدا هم سر پیچی کرده است. پس از جدا کردن دو اطاعت از همدیگر جدا بودن مطاعٌ فیه [چیزی که در آن اطاعت از شخصی انجام گرفته] بطور اطلاق لازم نمیآید بنابراین در آیاتی که دستۀ اول برای استقلال سنت به آن استدلال کردهاند، دلیلی مبنی بر اینکه در سنت چیزی پیدا میشود که در کتاب نیست، وجود ندارد و آنچه را که ذکر کردند از قبیل حکم پیامبرصبرای زبیر آنطور نیست که به زعم آنان در قرآن موجود نباشد بلکه داخل در احکام و نصوص قرآنست و چنانکه این مطلب در فصل بعدی فصل بیان شامل آمدن قرآن بر سنت خواهد آمد و ما هم وجود احکام زائده را در سنت قبول داریم ولی نه به این معنی که در قرآن موجود نیست بلکه آن را بمثابه زیادهی شرح بر مشروح میدانیم - [زیرا هر شرحی چیزی اضافه بر مشروح خود دارد که از مفهوم همان مشروح حاصل آمده] است - و گرنه [اگر شرح زیادهای بر مشروح خود نداشته باشد] شرح نامیده نمیشود و این هم - اگر چه ظاهراً زیاده است - در واقع زیاده نیست. از حدیث مقدام هم: یوشک.. جواب دادهاند به اینکه در سند آن زید بن حباب وجود دارد که امام احمد در مورد او گفته است که صدوق [بسیار راستگو] است ولی اشتباه فراوان دارد و ابن حبان هم همینطور گفته است و. در احادیثی که از سفیان ثوری روایت کرده است. سخن گفته شده - و به تأیید علمای حدیث نرسیدهاند - و شیخان مسلم و بخاری برای همان مطلب است که او را ترک کردهاند - و روایت او را نادیده گرفتهاند.
خلاف بین این دو دسته لفظی است یعنی در لفظ است نه در معنی خلاصه موضعگیری طرفین در مقابل سنت آنست که هر دو گروه اتفاق نظر دارند بر اینکه احکام تازهای در سنت وجود دارد که با نص صریح در قرآن نیامدهاند بعد دستۀ اول میگویند این [وجود احکامی در سنت نه در قرآن] همان استقلال در تشریع است زیرا این خود اثبات احکامی است که در قرآن وارد نشده است و دستۀ دوم با اینکه قبول میکنند که احکامی در سنت هست که با آن نص در قرآن وارد نشده نظرشان اینست که آن احکام به شیوهای از شیوههایی که بعداً ذکر خواهند شد در نصوص قرآنی مندرج هستند و بنابر این آنان میگویند قطعاً حدیث صحیحی که حکمی را ثابت کند که در قرآن وارد نشده باشد یافت نمیشود مگر اینکه در نص یا قاعدهای از قواعد قرآن مندرج است. پس اگر حدیثی یافت شد و بدانگونه نبود معلومست که آن حدیث غیر صحیح و عمل به آن درست نیست و تو میبینی که خلاف بین دو گروه لفظی و هر یک از آنان معترف به وجود احکامی است در سنت که در قرآن ثابت نشدهاند ولی یکی از اندو این امر را استقلال مینامد و دیگری نمینامد و نتیجه یکی است.