۱۳) دست نوشتههای حدیثی
این مستشرق بحث خود را این گونه پایان میدهد که علمای اسلامی برای اثبات قواعد فقهی تنها به روایات قولی (شفاهی) اکتفا نکردند، بلکه آنها اقدام به درست کردن دست نوشتههایی نمودند که خواست و ارادهی پیامبر صرا روشن میساخت. و او [گلدزیهر] با آن به مسألهی «حد نصاب زکات» توجه داشته است، و روایاتی را به عنوان نصی که دلالت دارند بر وجود، دست نوشتههای متعددی در زمینهی پرداخت کامل و دقیق زکات عرضه میکند، و سپس مثالی را ذکر کرده تا ثابت کند مردم به آسانی این گونه مدارک را میپذیرند، و اشاره کرده به پیمان نامهای که هنگام اختلاف میان عرب شمال و جنوب بسته شد و تاریخ آن به معدی کرب بر میگردد،و مردم به هنگام مشاهدهی پیمان نامه با وجود قدیمی بودن، آن را تصدیق کردند، پس چگونه چیزی را که از آن جدیدتر است تصدیق نمیکنند؟
بدون تردید این چیزی که بیان شد هجوم دیگری است علیه مسلمانان و دانشمندان آن و هیچ سند تاریخی در مورد آن وجود ندارد زیرا این نوشتههای تاریخی که در قرن اول یا دوم پیدا شد، بر خلاف گمان گلد زیهر علما آنها را بدون بحث و برسی درستی آنها نپذیرفتند، بلکه آنها را نقد و بررسی کرده و با قواعد دقیقی که قبلاً بیان کردیم سنجیدند و به همین دلیل پس از بررسی اعلام نمودند که نسخههایی از قبیل، ابن هدبه، دینار و أبی دنیا الأشجع وغیره جعلی و ساختگی هستند.
اما کتابهایی که به طور مشروح مسائل زکات و حد نصاب آن را در مورد شتر، گاو، گوشسفند بیان کردهاند.
ابوبکر صدیق سآن را به انس بن مالک نشان داد اتفاق نظر دارند و امام بخاری و نسائی و ابوداود، دار قطنی، شافعی /، حاکم و بیهقی آن را تخریج کردهاند، ولی در مورد بقیهی نامهها و نوشتههای پیامبر ص[به کارگزاران خود در مورد کیفیت اخذ زکات و حد نصاب آن] اختلاف دارند و برخی را صحیح و برخی را احسن یا مرسل و بعضی را منقطع دانستهاند، و هرکدام از این موارد که باشد همانا سخنان و بررسی علما ـ برای کسی که میخواهد خودش به آنها رجوع کند ـ به طور قطع دلالت میکند که آنها بدون نقد و بررسی، این نوشتهها را پذیرفتهاند و تنها به صرف وجود این نوشتهها اعتماد نکردهاند، بلکه مفاهیم آن را با راههای متداول مثل نقل شفاهی از یک راوی همانند آن روایت کردهاند، و اعتماد آنها به این روایات از دو جهت بوده است، یکی متن آن و دیگری روایت شفاهی متصل راویان، و هر کدام از اینها که باشد این سؤال مطرح است، اینها چه ارتباطی با جعل حدیث دارند؟ و آیا میتوان با یافتن یک نص مکتوب قدیمی از زمان پیامبر صآن را به عنوان دلیلی تلقی کرد که علما هنگامی که به وجود روایاتی احساس نیاز میکردند اقدام به ساخت و اختراع نوشتههایی مینمودند؟!
و آیا کسانی که در مناطق مختلف اقدام به جعل حدیث نمودند، نمیتوانند مقداری احادیث جعل کنند که نحوهی پرداخت زکات را به صورت مشروح بیان کند و دیگر به اختراع این گونه دست نوشتهها پناه نبرند؟ و چه وقت اختلاف در مورد صحت یک نص، از میان نصوصی که در مورد یک موضوع وارد شده، دلیلی است برای جعلی بودن و بیاساسی تمام آن نصوص؟
اما جریان اختلاف بین عرب شمال و جنوب و وجود پیمان نامهای مربوط به عصر تُبَّع که آن را تأیید میکند از شگفت انگیزترین جریانات در این منطقه (موطن) است، زیرا مردم [ممکن است] در مورد هر چیزی آسان گیر باشند و همه چیز را تأیید و تصدیق کنند، مگر این که آن مسأله در ارتباط با پیامبر صو به ایشان نسبت داده شود، زیرا در اینجاست که شمها باز میشود، و بحث و بررسی قد علم میکند، زیرا امر و مسألهای دینی است، و برای هیچکس شایسته نیست که دین خداوند را از راه وهم و هوس بپذیرد، و به راستی کسانی که متن مکتوب در مورد اختلاف بین عرب مال و جنوب را قبول نمودند جزو علمای حدیث نبودند، پس استناد به این امر چه ارتباطی با این موضوع دارد؟
در حقیقت این مستشرق در بحث از مسائل علمی بسیار بیشرمانه عمل کرده است، و همان گونه که دیدیم او اقدام به دروغگویی و تصور آن میکند و برایش در نزد خود ساختاری میسازد، و سپس چیزهایی که گمان میکند آن را تقویت میکند از این جا و آنجا گردآوری مینماید، و برایش مهم نیست در مورد نصوص دروغ بگوید، یا در فهم آنها [دیگران] را دچار اشتباه کند، یا به چیزی که دلیل نیست استناد کند، و یا از دلیل قاطعی روی برگرداند، که مخالف اندیشهی اوست و داشتن تعصب نسبت به نظریاتش، تاجایی که به رد نصوصی قطعی نمیپردازد که اهل علم بر درستی آنها اتفاق نظر دارند، آن هم با استفاده از نصوص ساختگی از قبیل کتابهای «الحیوان» الدمیری، یا «الف لیلة و لیلة» یا «العقد الفرید» یا «الاغانی» یا دیگر کتابهای ادبی که هر چیزی را در خود جمع کرده و درست و نادرست را به هم آمیختهاند، و این است عملکرد گروهی که مدعی بیطرفی علم هستند؟! و آیا اینها همان کسانی هستند که افرادی چون «احمد امین» در تکذیب اصحاب و بیاعتبار نمودن تابعین و هجوم بر سر علمای ما با نام نقد و بررسی به آنها به عنوان أئمه اقتدا نموده است؟
خداوندا پاک، منزهی و هر کس را بخواهی هدایت مینمایی و آن کس را که اراده کنی گمراه میکنی:
﴿فَمَن يُرِدِ ٱللَّهُ أَن يَهۡدِيَهُۥ يَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن يُرِدۡ أَن يُضِلَّهُۥ يَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَيِّقًا حَرَجٗا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي ٱلسَّمَآءِۚ كَذَٰلِكَ يَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِينَ لَا يُؤۡمِنُونَ١٢٥﴾[الأنعام: ۱۲۵]. «آنکس را که خدا بخواهد هدایت کند سینهاش را (با پرتو نور ایمان باز و) گشاده برای (پذیرش) اسلام میسازد، و آنکس که خدا بخواهد گمراه و سرگشته کند، سینهاش را به گونهای تنگ میسازد که گویی به سوی آسمان صعود میکند» (و به سبب رقیق شدن هوا و کمبود اکسیژن، تنفس کردن هر لحظه مشکل و مشکلتر میشود، کافر لجوج نیز با پیروی از تقالید پوسیده هر دم بیش از پیش از هدایت اسمانی دورتر و کینهاش نسبت به حق و حقیقت بیشتر و پذیرش اسلام برای وی دشوارتر میشود) بدین منوال خداوند عذاب را بهرهی کسانی میسازد که ایمان نمیآورند.