چرا سنت در زمان رسول خدا گردآوری نشد؟
و آیا قسمتهایی از آن در زمان ایشان نوشته شده است؟
حتی دو نفر از نویسندگان سیره و علمای سنت و جماهیر مسلمانان در این مسئله اختلاف نظر ندارند که قرآن کریم به دلیل توجهات پیامبر صو اصحاب به جایی رسید که در سینهها محفوظ و در رقاع و سُعُفْ [۳۳]و سنگها و... نوشته شد، تا اینکه رسول خدا صوفات نمود و قرآن به صورت محفوظ و مرتب در دسترس بود و فقط کار گردآوری این نوشتهها در یک مصحف باقی مانده بود.
اما سرگذشت سنت چنین نبود، هرچند که جزو مصادر مهم شریعت اسلامی در عهد رسول خدا صبود و کسی هم در این زمینه اختلاف نظر ندارد که سنت همانند قرآن و به صورت رسمی تدوین نشده است. شاید به این علت که پیامبر صبه مدت بیست و سه سال در میان اصحاب زیست و گردآوری کلمات و اعمال و معاملات ایشان در صحیفهها و رِقاع از لحاظ مکانی سخت بود و نیاز به افراد زیادی داشت که این عمل سخت را انجام دهند، در حالیکه تعداد نویسندگان در زمان پیامبر صاندک و در حد انگشتان دست بودند. و چون قرآن مصدر اساسی و او قانونگذاری و معجزهی جاودان پیامبر صبود، همان عدهی کم نویسندگان نیز خود را برای کتابت آن به غیر از سنت اختصاص دادند تا قرآن را نوشته شده و کاملاً ثبت شده که یک حرف آن هم ناقص نباشد برای نسلهای پس از خود آماده کنند.
مطلب دیگر اینکه عربها به خاطر بیسوادی ناچار بودند که جهت حفظ مطالب مورد نظر خود به حافظه اعتماد کنند، و چون قرآن به صورت تدریجی و در آیات و سورههای کوچک نازل میشد، امکان حفظ آن برای آنها فراهم شده و انگیزهای بود که آن را بازگویی و حفظ کنند، اما اگر سنت نیز مانند قرآن کردآوری میشد لازم بود که اصحاب، همراه حفظ قرآن به حفظ سنت نیز توجه و عنایت ورزند، در حالیکه سنت دارای جنبههای مختلف و شامل اعمال و اقوال تشریعی پیامبر صاز زمان آغاز رسالت تا ملاقات با خدا بود و سختی این کار بسیار زیاد. علاوه بر اینکه امکان اختلاط برخی گفتههای مختصر و حکیمانهی پیامبر صبه صورت غیر عمد ـ با قرآن وجود داشت و چنین احتمالی خطر بزرگی برای کتاب خدا بود و راه ایجاد شک و تردید را برای دشمنان اسلام میگشود و آنان از این مسئله رخنهای بر علیه مسلمانان ایجاد نموده و آنها را متهم میکردند که از زیر بار احکام و سلطهی اسلام گریختهاند. همهی این موارد و مسائل دیگری نیز که دانشمندان به طور وسیع بیان نمودهاند از جمله اسرار تدوین نشدن سنت در زمان پیامبر صبود و بر این اساس رمز نهی پیامبر ص از کتابت حدیث را درک میکنیم که در صحیح مسلم از ابوسعید خدری و او از پیامبر صنقل نموده که فرمود: «لَا تَكْتُبُوا عَنِّي وَمَنْ كَتَبَ عَنِّي غَيْرَ الْقُرْآنِ فَلْيَمْحُهُ» «از [گفتهها و رفتار] من چیزی ننویسید، اگر کسی از [طرف] من چیزی غیر از قرآن نوشته، آن را پاک کند».
البته این به آن معنی نیست که در زمان پیامبر صیه صورت غیررسمی هم چیزی از سنت نوشته نشده باشد، زیرا روایتهای صحیحی وجود دارد که بر این مسئله دلالت میکند که برخی از احادیث در عصر پیامبر صنوشته شده است. بخاری در کتاب «العلم» صحیح خود از ابوهریره نقل میکند که: قبیلهی خزاعه مردی از قبیلهی بنی لیث را در سال فتح مکه و در عوض یکی از کشتههای خود به قتل رساندند. این خبر به پیامبر صرسید، ایشان سوار بر شتر خود شد [و به میان آنان رفت] و فرمود: «خداوند قتل را ـ یا فیل را طبق شک بخاری ـ از مکه منع نموده است و رسول خدا و مؤمنان را بر اهل مکه مسلط گردانید، پس مکه برای هیچکس قبل از من و بعد از من، حلال نیست. آگاه باشید که مکه به مدت یک سال خارهای مکه چیده نمیشود، درخت آن کنده نمیشود، اشیاء گمشده در آن به کسی تعلق نمیگیرد مگر برای کسی که آن را گم کرده است. هر کس که دارای مقتولی است، دو راه نیکو دارد: یا از انتقام دست نگه دارد و یا خانوادهای مقتول را به قصاص رهبری کند» [۳۴]مردی از یمن [پس از این سخنان] نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا، این را برایم بنویس. پیامبر صفرمود: «اکتبوا لابی شاه»(برای ابو شاه بنویسید) [۳۵].
این هم ثابت است که رسول خدا صبرای پادشاهان زمان خود و امیران جزیره العرب نامههایی نوشتند و آنها را به اسلام دعوت نموده است [۳۶]و گاهی به همراه برخی از فرماندهان سریهها نوشتههایی میفرستاد و امر میفرمود تا رسیدن به فلان نقطهی معین آن را نخوانند.
بعضی از اصحاب هم دارای صحیفههایی بودند که در آن برخی مطالب را که از پیامبر صمیشنیدند، یادداشت میکردند، مانند صحیفهی عبدالله بن عمرو بن عاص که آن را صحیفی صادقیه نامیده بود. امام احمد و بیهقی در «المدخل» از ابوهریره سروایت کردهاند که گفت: «هیچ کس به غیر از عبدالله بن عمر به اندازهی من نسبت به احادیث رسول خدا صآگاه نبود، زیرا او مینوشت و من نمینوشتم» کتابت عبدالله بن عمر توجه برخی اصحاب را به خود جلب کرد که میگفتند: تو هرچه را که رسول خدا میگوید مینویسی، در حالیکه ایشان عصبانی هم میشوند و ممکن است چیزی بگوید که به عنوان یک قانون عمومی اتخاذ نشود. عبدالله به پیامبر صمراجعه کرد. پیامبر صبه او گفت: «بنویس، قسم به کسی که جانم در دست اوست از دهان من جز حق چیزی بیرون نمیآید» [۳٧].
در روایات ثابت شده است که نزد علی سصحیفهای وجود داشت که در آن احکام دیهی واجب بر سرپرست عاقل و غیر عاقل وجود داشت [۳۸]. و این هم مستند است که پیامبر ص برای بعضی از کارگزاران خود اوراقی نوشته که در آن مقادیر زکات شتر و گوسفند را برایشان بیان نموده است [۳٩].
دانشمندان در جمع میان روایات نهی از کتابت و این آثار که دلالت بر وجود اجازهی کتابت دارد، دچار اختلاف شدهاند. اگر آنها معتقدند که نهی از کتابت به وسیلهی اذن به آن منسوخ شده است. برخی هم معتقدند که نهی مخصوص کسانی بوده است که از ترکیب و اختلاط قرآن با سنت ایمن نبودهاند و اذن هم مخصوص کسانی بوده که ترس چنین اشتباهی از آنها نمیرفت، بنده معتقدم که هیچ گونه تعارض حقیقی میان احادیث نهی و اذن وجود ندارد، به این شیوه که نهی را مخصوص جلوگیری از کتابت رسمی مانند قرآن بدانیم و اذن به کتابت را هم سهلگیری در نوشتن برخی احادیث به خاطر ظروف و روابطی خاص و یا اجازه به بعضی از اصحاب که سنت را فقط برای خویش مینوشتند بدانیم [۴۰].
تأمل در متن نهی این مطلب را تأیید میکند، زیرا به صورت عام آمده و همهی اصحاب را مخاطب قرار داده است. البته عمومیت الفاظ نهی به معنی این نیست که حتی پس از جمع آوری قرآن نیز استمرار دارد و فقط برای ظروف و اشخاص مشخص و معین اذن کتابت وجود داشته است. چنین فهمی از عمومیت الفاظ نهی درست نیست زیرا ما میگوئیم دوام اجازهی پیامبر صبه عبدالله بن عمر تا وفات ایشان دلیل که کتابت حدیث در نظر پیامبر صامری بدون اشکال و جایز بوده است مادامیکه همانند قرآن جنبهی تدوین رسمی پیدا نکند. چون از کاتبت در نظر پیامبر صاز روایت بخاری که از ابن عباس نقل میکند نیز روشن است و آن هنگامی بود که شدت درد پیامبر صافزایش یافت و فرمود: «ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدِي». «برایم ورقی بیاورید تا نوشتهای برایتان بنویسم که هرگز گمراه نشوید». اما عمر سمانع آن شد به دلیل اینکه فکر میکرد درد بر پیامبر صغالب شده است. این روایت هم آن رأی را تأیید میکند که اذن به کتابت آخرین دستور صادره از پیامبر صبوده است.
نه آنگونه که رشید رضا / گمان برده که در ابتدای امر اذن وجود داشت و در نهایت به وسیلهی نهی از کاتبت، نسخ شد [۴۱].
[۳۳] رقاع و سُغُف: نام. [۳۴] به شرح حدیث در فتح الباری، ج ۱۲، ص ۱٧۵ مراجعه شود. [۳۵] به روایت بخاری، دارمی، ترمذی و امام احمد. [۳۶] نگا: طبقات ابن سعد، ج ۲، ص ۲۲. ص ۵۶. [۳٧] به روایت ابن عبدالبر در جامع بیان العلم، ج ۱، ص ٧۶. از ابن عمرو. [۳۸] این مسئله را روایت خطیب بغدادی در تقیید العلم، ص ۴٧ که از ضحاک نقل میکند تأیید میکند: لا تتخذوا للحدیث کرارس المصاحف. [۳٩] همان منبع. [۴۰] این مسئله را روایت خطیب بغدادی در تقیید العلم، ص ۴٧ که از ضحاک نقل میکند تأیید میکند: لا تتخذوا للحدیث کرارس المصاحف. [۴۱] مجلهی المنار، مجلد ۱۰ ج ۱۰.