فصل سوم: جایگاه سنت در میان كسانی كه در گذشته منكر حجیت آن بودند
در قرن دوم هجری، طولی نکشید که سنت با امتحان دیگری روبرو شد. از جمله با افکاری روبرو گردید که حجیت سنت را بعنوان یکی از منابع قانونگذاری اسلامی انکار میکردند.
عدهای دیگر حجیت (احادیث) آحاد غیر متواتر را باطل میدانستند. همچنین عده ای، حجیت احادیثی را که جهت بیان (مجملات) قرآن آمده و احادیثی را که در قرآن تاکیدی برای آنان نیامده است، بلکه به صورت مستقل برای (بیان) احکام آمده، را انکار میکردند.
اولین کسی که به مقابله با این مذاهب پرداخت امام شافعی بود. او در کتاب (الام) در فصل جداگانهای تحت عنوان (جماع العلم) مفصلاً مناظره خود با افرادی که بطور کلی اخبار را رد میکنند،آورده است. همچنین در کتاب (الرساله) فصلی طولانی در اثبات حجیت خبر آحاد آورده است. اینک قسمتهایی از آنچه در کتاب (الام) آمده است ذیلاً خواهیم آورد [۱۴۲]:
شافعی /میگوید: کسی نزد من آمده، میگوید تو عرب هستی و قرآن هم به زبان عربی نازل گشته و تو بهتر میتوانی آن را حفظ کنی. در آن فرائضی است که خداوند نازل کرده. اگر شک کنندهای در موضوعی شک کند و حرفی را درهم و برهم کند، تو از او خواهی خواست که توبه کند. اگر توبه کرد، چه بهتر و گرنه او را خواهی کشت در حالیکه خداوند فرموده. ﴿تِبۡيَٰنٗا لِّكُلِّ شَيۡءٖ﴾[النحل: ۸٩] [۱۴۳]. پس چگونه به خود یا به کس دیگری اجازه میدهی در مورد چیزی که خدا آن را فرض نموده، یکبار بگویید این یک حکم عمومی است و بار دیگر در مورد همین مساله بگوید این یک حکم خصوصی است و ادعا کند که وجود فعل امر در آن، جهت وجوب است و بار دیگر بگوید که فعل امر برای راهنمایی کردن و نشانه مباح بودن است [۱۴۴]؟
نهایت فرقی که تو میان آن موضوع و موضوع مورد ادعای خود قائل هستی تنها استناد تو به یک یا دو یا سه حدیث است که از فردی و آن هم از دیگری روایت کرده است تا به رسول خدا صبرسد. و من در مورد تو و دوستان و پیروان و همفکران شما و کسی که با شماست و به صداقت و امانتداری او مطمئن هستید به این نتیجه رسیدم که همیشه شما خودتان را از خطا و لغزش و فراموشی تبرئه میکنید.
اما در مورد فردی غیر از آنان چنین میگویید: فلانی در فلان حدیث به خطا رفت و دیگری در فلان حدیث و الی آخر. و نیز دانستم که اگر کسی در مورد حدیثی که شما با استناد به آن چیزی را حلال یا حرام کردهاید در مقابل شما ادعا کند که پیامبر چنین چیزی را نگفته و شما یا کسی که این سخن را برای شما گفته به خطا رفتهاید یا بگوید شما یا ناقل خبر دروغ گفتهاید آن را نمیپذیرید و میگویید سخن زشتی زدید.
آیا کسی که اخبار را از افراد مورد نظر شما شنیده باشد، میتواند میان احکام قرآن و ظاهر آن فرق قائل شود؟
امام شافعی میگوید: من هم گفتم امر کردن ما از جهت احاطه در علم یقینی و از جهت خبر صادق و از جهت قیاس است. و اسباب آن نزد ما متفاوت است. و اگر بخواهیم به همه آنها عمل کنیم بعضی از بعضی دیگر ثابت و قاطعتر هستند. طرف میگوید مثلاً؟
گفتم: عمل من به سخن یک مرد با استناد به اقرار و با بینه [۱۴۵]و یا ممانعت از سوگند و سوگند دادن طرف مقابل است. اقرار، قویتر از بینه است. بینه هم محکمتر از ادای سوگن و یا سوگند دادن طرف مقابل است. ما اگر چه به همه آنها عمل میکنیم اما اسباب آن مختلفاند.
طرف مقابل میگوید اگر خواستید که اخبار آنان را بپذیرید و آنچه را که گفتید در آنان بود، دلیل شما برای کسانی که آنها را نمیپذیرند چیست؟
طرف مقابل در ادامه میگوید: اگر در آن امکان وهم و خیال وجود داشته باشد من چیزی را نمیپذیرم، مگر آن چیزی را که خدا به آن استناد کرده است و آن کتابش است که کسی در حرفی از آن شکی ندارد و یا چیزی که به درجه احاطه (علم یقین) برسد که چنین چیزی وجود نداد.
شافعی – گفتم: کسی که زبان (عربی) راکه کتاب و احکام خدا به آن نازل گشته بلد باشد این آگاهی و دانش، او را بر قبول اخبار (و احادیث) صادق از جانب رسول خدا صاز جمله خاص یا عام راهنمایی میکند.
سپس شافعی /بر این مطلب دلیل آورده و گفته: خداوند عز و جل فرمود ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ﴾[الجمعة: ۲] [۱۴۶].
طرف مقابل: ما میدانیم که منظور از کتاب، کتاب خدا (قرآن) است. اما حکمت کدام است؟
شافعی: (حکمت)، سنت رسول خدا صاست.
طرف مقابل: احتمال دارد (پیامبر) قرآن را کلی به آنان یاد دهد و حکمت را بطور خصوصی که عبارت از احکام قرآن است.
شافعی: آیا منظور شما این است که پیامبر صاز طرف خدا، عین آنچه را که خدا از فرائض به صورت کلی مانند نماز و زکات و حج وغیره فرستاده، بیان میکند؟ و خداوند در کتابش به فرائض حکم نموده و کیفیت آن را از زبان پیامبرش بیان میکند؟
طرف مقابل: چنین احتمالی وجود دارد.
شافعی: اگر این روش را بپذیری این همان مطلب قبلی است که بدون خبر از پیامبر به آن نمیرسیم.
طرف مقابل: پس چرا حرفهای گذشته را تکرار میکنی؟
شافعی: گفتم اگر منظور از کتاب یک چیز یا دو چیز جداگانه باشد، کدامیک مهمتر است؟
طرف مقابل: احتمال دارد، همچنانکه تو گفتی کتاب و سنت یک چیز باشد و یا دو چیز جداگانه.
شافعی، گفتم: پس روشنترین آندو مهمتر است. و قرآن بر این چیزی که ما میگوییم دلالت میکند و برخلاف آنچه است که تو میگویی.
طرف مقابل: کجاست؟
شافعی: سخن خدای عز و جل که میفرماید: ﴿وَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا٣٤﴾[الأحزاب: ۳۴] [۱۴٧]. خبر میدهد به اینکه در خانه هایشان دو چیز خوانده میشود.
طرف مقابل: امکان تلاوت قرآن وجود دارد ولی حکمت چگونه تلاوت میشود؟
شافعی، گفتم: معنی تلاوت این است که همچنانکه به قرآن ناطق است به سنت نیز ناطق است و گفتم خداوند پیروی کردن از پیامبرش را بر ما فرض کرده است.
طرف مقابل: کجا؟
شافعی، گفتم: آنجا که میفرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥﴾[النساء: ۶۵] [۱۴۸].
﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَ﴾[النساء: ۸۰] [۱۴٩].
﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[النور: ۶۳] [۱۵۰].
طرف مقابل: هیچ چیزی نزد ما مهمتر از این نیست که حکمت را سنت پیامبر بدانیم و اگر اینطور باشد همانطور که بعضی از یاران ما میگویند(که خداوند امر به تسلیم شدن در مقابل حکم پیامبر کرده و حال آنکه حکم او چیزی است که خدا آن را نازل کرده است) پس کسی که در مقابل آن تسلیم نشود شایسته است به او گفته شود که تو تسلیم امر خدا نشدهای نه اینکه تسلیم امر پیامبر نشده.
شافعی، گفتم: خداوند پیروی کردن از دستور پیامبر را واجب گردانیده است. ﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْ﴾[الحشر: ٧] [۱۵۱].
طرف مقابل: همانا همه آنچه را که پیامبر به ما امر یا نهی کرده در قرآن بیان شده است.
شافعی: گفتم، آیا چیزهایی که بر ما فرض است با چیزهایی که بر گذشتگان یا آیندگان ما فرض بوده و خواهد بود یکسان است؟
طرف مقابل: بله
شافعی: گفتم، اگر آنچه را که بر ما فرض است پیروی از پیامبر صمحسوب شود آیا باید علم یقینی داشته باشیم که وقتی چیزی را بر ما فرض کرده، ما را به امری که فرض از آن اخذ شده راهنمایی میکند؟
طرف مقابل: بله
شافعی: گفتم، آیا تو و کسی که قبل و بعد از تو میباشد و پیامبر صرا مشاهده نکردهاند برای انجام اوامر پیامبر صکه خدا واجب فرموده راهی جز خبر رسیده از پیامبر را میدانید؟
در اینجا شافعی باز یادآوری میکند که چگونه است که بعضی از آیات قرآن بعضی دیگر را رد میکند؟ در حالیکه برای اثبات این امر راهی جز خبر رسیده از رسول خدا صنیست. سپس طرف مقابل میگوید: حجت برای تو اینطور به اثبات رسیده که خبری را که از رسول خدا رسیده باید پذیرفت و قبول خبر از جانب رسولخدا برای مسلمانان لازم است. اگر چه مانند آن معانی در کتاب خدا ذکر نشده باشد. در اینجا اعتراف میکند که حق برایش روشن شده و از آنچه که به آن معتقد بود باز خواهد گشت.
سپس در مورد "عام" از شافعی سوال کرده، میپرسد چگونه (حکمی) در قرآن گاهی عام و گاهی خاص است؟
شافعی توضیح میدهد که زبان عربی بسیار وسیع و گسترده است، چه بسا گاهی عام ذکر کرده در حالیکه منظور خاص است و سخن با ویژگی عام جز با حجت از قرآن و سنت نخواهد بود. سپس نمونههایی از الفاظ عام قرآن میآورد که به وسیله اخبار رسیده از سنت، خاص گشتهاند مانند عام بودن (لفظ) صلوة بر تمام مکلفین و خاص شدن آن در مورد زنانیکه در حال حیض هستند. یا عمومیت زکاه بر اموال و اختصاص یافتن آن بر بعضی از اموال یا با فرایض وصیت پدر و مادر نسخ میگردد و ارث عموماً برای پدر و مادر و فرزندان است اما برای کافر مختص میگردد که کافر از مسلمان ارث نمیبرد، همچنین عبد از بنده آزاد (مالکش) و قاتل از مقتول، ارث نمیبرند. همه اینها که ذکر شد از طریق سنت بیان شده و به ما رسیده است. در اینجا طرف اعتراف کرد که راهی جز سنت برای رسیدن به این حقایق نیست.
طرف مقابل میگوید: من همواره قائل به خلاف این معنی هستم تا برایم خطای کسی که این دیدگاه را داشته است آشکار شود. عدهای از مردم در آن به دو دیدگاه نگریستهاند: یکی؛ خبر را نمیپذیرد و میگوید در کتاب خدا بیان وجود دارد.
شافعی: گفتم، چه چیزی بر او لازم میآید؟
گفت: به وسیله آن به چیز مهمی پی میبریم و او در ادامه گفت هر کس چیزی را انجام دهد که(حداقل) اسم نماز بر آن اطلاق شود یا کاری کند که(حداقل) اسم زکات بر آن جاری شود، پس آنچه که بر او فرض بوده انجام داده است. برای انجام آنها وقت مهم نیست میتواند در هر روز دو رکعت نماز بخواند و یا در روزهای متفاوت (این کار را بکند)گفت: چیزی که در کتاب خدا نباشد بر هیچکس واجب نیست و غیر او میگویند چیزی که در مورد آن قرآن سخن گفته، خبر هم در مورد آن پذیرفته میشود اما در مورد چیزی که قرآن به آن ناطق نیست چیزی شبیه به حرف او را میآورند. اشکالی که بر او وارد بود بر غیر او نیز وارد شد تا بالاخره کار به جایی رسید، خبر را قبول کرد و ناسخ و منسوخ و خاص و عام را نمیشناسد خطا و دیدگاه گمراه کننده در این دو دیدگاه واضح است و من هیچکدام را نمیپذیرم. اما آیا حجت محسوب میشود اینکه چیزی را به طور قطعی با استفاده از ظن حرام بدانیم؟
گفتم: بله.
گفت: آن چیست؟
گفتم: در مورد این مردی که در کنار من است چه میگویی، آیا خون و مال او حرام است؟
گفت: بله
گفتم: اگر دو نفر نزد تو شهادت دادند به اینکه او مردی را کشته و مالی را که در دستش است از آن مقتول است چه میکنی؟
گفت: او را قصاص میکنم و مالی را که در دست دارد به وارثان مقتول میدهم.
گفتم: آیا ممکن است که آن دو شهادت دروغ یا غلط بدهند؟
گفت: بله.
گفتم: چگونه خون و مال کسی را با شهادت دو نفر مباح میدانی در حالیکه مطمئن نیستی شهادت آنها درست است؟
گفت: به من امر شده که شهادت را قبول کنم.
گفتم: آیا در کتاب خدا نصّی مییابی که به تو امر کند در مورد قتل شهادت را بپذیری؟
گفت: نه ولی استدلال این است که امر نمیکند مگر به معنی.
سپس شافعی به او گفت: اگر تو امر شدهای که اصل را بر راستگویی شاهدان بگیری و بنا به ظاهر شهادت آنان را میپذیری، در حالیکه جز خدا کسی از غیب خبر ندارد. ما از محدث بیشتر از شاهد میخواهیم(و در این مورد سختگیری میکنیم).
اگر ما قبول شهادت بشر را جایز میدانیم، از محدث تنها به سخن او اکتفا نمیکنیم بلکه دلایلی بر صداقت او میجوئیم و (سخن او را) به قرآن و سنت ارجاع میدهیم. پس برای اثبات صداقت محدث دلایلی وجود دارد که چنین روشی برای شهادت ممکن نیست.
در آخر طرف مقابل پذیرفت که قبول خبر از پیامبر صقبول امر خداست.
مطالبی که ذکر شد بسیار مختصر و خلاصه بود. اما لازم است به نکات زیر توجه شود:
اول: شافعی /مشخص نکرده است که آن طایفهای که بطور کلی اخبار را رد میکنند چه کسانی هستند و اسم شخصی را که با او مناظره کرده معین نکرده است. شیخ الخضری اظهار داشته که منظور شافعی معتزله بوده است. چون در کتاب "تاریخ التشریع الاسلامی " آورده که: شافعی مشخص نکرده که کسی که آن رای را داشت چه کسی بود و تاریخ هم در این مورد چیزی بیان نکرده. جز اینکه شافعی در مناظرهاش با اصحاب رای (کسانی که خبر خاص را رد میکردند) به صراحت بیان کرده که صاحب این مذهب (کسی که تمامی اخبار را رد میکرد) از اهالی بصره بود و بصره(درآن روزگار)مرکز حرکت علمی کلامی بود و مذاهب معتزله از آنجا سرچشمه گرفت و بزرگان و کتابهایشان در آنجا رشد کردند و آنان به دشمنی با اهل حدیث معروف بودند. (با این اوصاف) شاید فرد مورد نظر (شافعی) از آنان باشد. و مطلبی که در کتاب تاویل مختلف الحدیث اثر ابی محمد بن عبدالله بن مسلم بن قتیبه (۲٧۶ هجری) آمده، این گمان را نزد من تایید میکند. چرا که در آن کتاب از موقف شیوخ معتزله در مقابل سنت ودست درازی آنان نسبت به اصحاب و (توهین) به بزرگان مفتی آنان سخن به میان آمده است.
و الخضری نتیجه میگیرد که هجوم ناجوانمردانهای که در عصر شافعی یا قبل از آن به اهل سنت صورت میگرفت توسط عدهای اندک از متکلمین بود و اکثر متکلمین در بصره ساکن بودند و به تاکید میتوان گفت که کسی که با شافعی مناظره کرده از آنان بوده [۱۵۲]و این مطلبی که (الخضری) به آن اشاره داشته بنظر محکم و پسندیده میآید.
دوم: ذرهای شک نباید به دل راه داد که هدف از انکار حجیت سنت در اینجا شک و تردید در مورد راههای دستیابی به حدیث و سنت است، از جمله احتمال خطا یا وهم راویان یا رخنه کردن واضعین و کاذبین میان آنان. به همین دلیل گفتهاند که فقط باید به قرآن اکتفا کرد و به سنت اعتماد نورزید. و گرنه آنان سنت را به این دلیل که قول و فعل و تقریر پیامبر صاست انکار نمیکنند. زیرا هیچ مسلمانی چنین چیزی را نگفته است و از هیچ گروه و طایفهای از مسلمانان شنیده نشده است که ادعا کنند و بگویند، پیروی کردن از پیامبر صواجب نیست و یا گفته باشند که اقول و افعال او از منابع قانونگذاری اسلامی نیست.
هیچ شکی نیست که گفتن چنین سخنانی باطل دانستن احکام قرآن و همه آن چیزهایی است که صحابه و مسلمانان بر آن اجماع دارند.
بله ادعای اخیر از جانب عدهای از افراطیان رافضی [۱۵۳]بوده که نبوت پیامبر صرا انکار میکردند که در اینجا روی سخن ما با آنان نیست.
در اینجا سخن از آرا و نظرات گروههایی از مسلمانان است، نه مرتدین و ملحدین و پیروان آنان و به عنوان شاهد بر ادعای خود در این مورد تعدادی از نصوص علما و دانشمندان اسلامی را ذکر خواهیم کرد.
امام شافعی /در ابتدای فصل " جماع العلم" از کتاب " الام" جزء هفتم صفحه ۲۵۰ آورده که " نشنیدهام، کسی که مردم او را عالم بدانند یا خود ادعای علم داشته باشد با این امر که خداوند پیروی کردن از پیامبرش را واجب فرموده مخالفت ورزد. یا اینکه فرمانبرداری از فرمان پیامبر را باطل بداند. چون خداوند هیچ راهی جز پیروی کردن از پیامبر را باقی نگذاشته است و استناد کردن و سخن گفتن به هر چیزی لازم و جایز نیست، مگر کتاب خدا و سنت پیامبرش و خداوند بر ما و آیندگان واجب کرده که سخنان پیامبر را قبول کنیم. تنها گروهی به این امر معتقد نیست که درباره آنان سخن خواهم گفت".
و این گروه همان است که شافعی در مورد آنان و آرا و نظراتشان مناظره کرد و اندکی پیش با آنان مناقشه کرد.
شکی نیست که در خلال مناظرهی شافعی برای شما آشکار شد که مدار انکار، همان ظن در ثبوت اخبار است. اخباری که در برابر قرآن – که به قطعیت رسیده و نسبت آن به پیامبر صو خداوند ثابت شده – توان ایستادگی ندارند.
ابن حزم [۱۵۴]میگوید: هنگامی که برای ما روشن شد که قرآن اصلیترین منبع برای قوانین است با دقت در آن در خواهیم یافت که به ما امر شده از رسول خدا ص اطاعت کنیم و میبینیم که خداوند در مورد پیامبر صمیفرماید ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[النجم: ۳-۴] [۱۵۵]. آشکارا بیان میکند که وحی از جانب خدا به رسولش شامل دو بخش است:
الف– وحی تالیف شده و آماده که مستقیماً بر پیامبر تلاوت میگردد که معجزه میباشد و آن قرآن است.
ب– وحی که تالیف نشده و جزو معجزه نمیباشد و بر پیامبر تلاوت نگردیده و آن اخبار وارده از پیامبر است که تبیین کننده (احکام الهی) میباشد. آنجا که میفرماید: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ﴾[النحل: ۴۴] [۱۵۶]. و در مییابیم که خداوند همچون قسم اول که قرآن است اطاعت و پیروی از قسم دوم را بدون هیچ تفاوتی بر ما واجب گردانیده است.
﴿وَأَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾[المائدة: ٩۲] [۱۵٧]. مواردی که ذکر کردیم یکی از اصول سه گانهای است که خداوند در آیهای جامع ما را امر به پیروی کردن از همه آنها کرده است.
این اصول سه گانه عبارتند از:
۱- ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ﴾[النساء: ۵٩] [۱۵۸]. این اصل همانا قرآن است.
۲- +وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ_[النساء: ۵٩] [۱۵٩]. این اصل اخبار رسیده از رسول خدا ص
۳- +وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡ_[النساء: ۵٩] [۱۶۰]. این اصل که سومین اصل است اجماع است که حکم آن منقول از رسول خدا صاست.
سپس اشاره میکند به اینکه: مسلمانی که به توحید اقرار مینماید هنگام منازعه در مورد چیزی به غیر قرآن و سنت پیامبر مراجعه نمینماید و هر امری را که در قرآن و سنت بیابد رد نخواهد کرد. اگر بعد از اتمام حجت بر او، باز امر قرآن و سنت رسول خدا را نپذیرد، فاسق است اما اگر انکار یا نپذیرفتن آن دو را حلال بداند یا از چیزی غیر از آن دو پیروی کند، بدون شک از نظر ما کافر است.
و در جایی دیگر میگوید [۱۶۱]: اگر مردی بگوید، ما به جز آنچه در قرآن آمده را قبول نداریم به اجماع امت کافر است و تنها چیزی که بر او لازم میآید این است که یک رکعت میان رسیدن خورشید به خط استوا و غروب آن و یک رکعت به هنگام طلوع فجر بخواند. زیرا حداقل چیزی که اسم نماز بر آن صدق میکند همین است و بیشتر از این در قرآن نیامده است. و گوینده این عبارت کافر و مشرک بوده، خون و مالش حلال است. و این روش را فقط گروهی از افراطیهای رافضی داشتند که آنان کسانی هستند که طبق اجماع امت کافر میباشند.
و سیوطی نیز یادآوری میکند که: دلیل اینکه افراطیهای شیعه حجت قرار دادن سنت را رد میکنند و تنها به قرآن بسنده میکنند، این است که معتقدند نبوت از آن علی است و جبرییل در هنگام نزول قرآن بر پیامبر صاشتباه کرده است [۱۶۲].
سوم– همچنانکه شافعی گفته است دلیل کسانی که بطور کلی اخبار وارده از پیامبر را رد میکنند این است که: قرآن آمده که بیان کننده هر چیزی باشد. اگر در سنت احکام تازهای بیاید که در قرآن نباشد، این امر در تعارض با امر ظنی الثبوت است.
و دلیل ظنی قادر به رویارویی با دلیل قطعی نیست، اگر چیزی را که در قرآن آمده است را تاکید میکند باید از قرآن پیروی کرد و نیازی به آن نیست. اگر سنت برای توضیح و بیان مجملات قرآن آمده باشد، بیان کننده یک امر قطعی است که منکر (حتی یک) حرف آن کافر میشود به دلیل ظنی که منکر ثبوت آن کافر نمیشود و این جایز نیست.
و اگر چنین به ذهن متبادر گردد که آنان اخبار متواتر را میپذیرند چون قطعی الثبوت است چگونه شافعی آن را به همه تعمیم داده است و میگوید: "کسانی که تمامی اخبار را رد میکنند؟" و اگر کسی نیز چنین فکر کند که آنان اخبار متواتر را قطعی ندانسته بلکه ظنی میپندارند، چون از راههای خبر آحاد آمده که ظنی است. پس احتمال کذب در راویانش همیشه وجود دارد اگر چه تعداد آنها گروه زیادی باشد.
و اگر آنچه (الخضری) گفت درست باشد که گفته گوینده این سخن معتزله است و آنچه که به نظام نسبت داده شده درست باشد، آنچه بعداً همراه ما میآید که عبارت از اینکه او منکر است که خبر متواتر مفید قطع باشد، این آنچه را که میگوییم تاکید میکند و نیز اعتراف طرف به اینکه، کسی که خبر را قبول ندارد، (مثلاً در نماز خواندن) کاری را که بتوان بر آن اسم نماز را گذاشت انجام دهد به وظیفه خود عمل کرده است. معنی این سخن این است که آنان به تعداد رکعات نماز اعتقادی ندارند در حالیکه رکعتهای نماز به صورت تواتر ثابت شده و بر آن اجماع شده است، بر این مطلب تاکید دارد.
اما سخن او که میگوید: چیزی را که امکان گمان و خیال در آن باشد نخواهم پذیرفت و چیزی را جز اینکه شاهدی برای آن از قرآن بیاورم نمیپذیرم... الخ
دلالت بر قبول متواتر نمیکند، چون بنظر او هر چیزی که در آن امکان گمان و خیال وجود دارد، نمیتوان برای آن شاهدی از قرآن آورد.
چهارم – جواب شافعی در چند جمله زیر خلاصه میشود:
۱- خداوند پیروی کردن از پیامبرش صرا بر ما واجب کرده است. و این حکم برای حال و آینده عمومیت دارد. و برای کسی که پیامبر صرا درک نکرده است، راهی جز اخبار رسیده از جانب پیامبر صوجود ندارد. پس خداوند ما را به پیروی کردن از اخبار و قبول آن امر کرده است چون چیزی که واجب، جز به آن تمام نمیشود، آن چیز نیز واجب است.
۲- چارهای جز پذیرش اخبار نیست، چرا که شناخت احکام قرآن منوط به قبول کردن اخبار است و ناسخ و منسوخ (در قرآن) جز از طریق اخبار رسیده از جانب پیامبر صقابل شناخت نیست.
۳- احکامی وجود دارد که همگی (مسلمانان) حتی آنهایی که اخبار (سنت) را رد میکنند بر آن اتفاق نظر دارند که راهی جز اخبار برای شناخت آن وجود ندارد.
۴- همانا شرع تخصیص قطعی به ظنی را پذیرفته است.
همچنانکه اثبات قتل یا (سرقت و از بین بردن) مال با شهادت دو شاهد به اثبات میرسد با اینکه حرمت مال و خون بسته (به شهادت) دو نفر است. و همگی شهادت دو نفر را پذیرفتهاند که بدون هیچ تردیدی این امر ظنی است.
۵- اخبار اگر چه احتمال خطا و گمان و دروغ در آن وجود دارد، ولی این احتمال پس از ثابت شدن راوی و تاکید بر عدالت او و برابر سازی روایت او با روایات مشابه و نزدیک به آن از طرف محدثین، کمترین احتمال را دارد که در شهادت وارد گردد. مخصوصا" هنگامی که بعضی از کتاب یا سنت روایت را تایید کند. در این صورت چنین احتمالی بطور کلی از بین میرود.
پنجم– شافعی /در جواب طرف مناظرهاش این جمله را (همانا خداوند کتاب را برای بیان کردن همه چیز نازل کرد) به این خاطر گفته که وجود نص صریح قرآن در مورد پیروی از پیامبر صمتضمن اقرار و تشریع به تمام آن چیزهایی است که از جانب رسول خدا آمده است. و این یکی از وجوه پنجگانه برای علما و دانشمندان است که در فصل چهارم از آن بحث خواهیم کرد. انشاء الله.
[۱۴۲] الام / جماع العم ٧/۲۵۰ – فصل: داستان گروهی که بطور کلی اخبار را رد میکنند. [۱۴۳] بیانگر همه چیز است. [۱۴۴] همانطور که در بلاغه و اصول فقه آمده است فعل امر در حدود ۲۴ معنی دارد. که گفتهاند، امر برای وجوب – ندب – اباحه – ارشاد – تهدید و... میآید. [۱۴۵] شاهد. [۱۴۶] خدا کسی است که از میان بیسوادان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل داشته تا آیات خدا را برای ایشان بخواند و آنان را پاک بگرداند. او بدیشان کتاب (قرآن) و شریعت (یزدان) را میآموزد. [۱۴٧] و آیات خدا و سخنان حکمت انگیز(پیغمبر) را که در منازل شما خوانده میشود(بیاموزید و برای دیگران)یاد کنید. بیگمان خداوند دقیق و آگاه است. [۱۴۸] اما نه، به پروردگارت سوگند که آنان مومن به شمار نمیآیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملاً تسلیم قضاوت تو باشند. [۱۴٩] هر که از پیغمبر اطاعت کند در حقیقت از خدا اطاعت کرده است. [۱۵۰] آنان که با فرمان او مخالفت میکنند باید از این بترسند که بلایی (در برابر عصیانی که میورزند) گریبانگیرشان گردد. یا اینکه عذاب دردناکی دچارشان شود. [۱۵۱] چیزهایی را که پیامبر (از احکام الهی) آورده است اجرا کنید و از چیزهایی که شما را از آن بازداشته است دست بکشید. [۱۵۲] فرقهای از شیعه. [۱۵۳] فرقهای از شیعه. [۱۵۴] الاحکام ۱/٩۶. [۱۵۵] و از روی هوی و هوس سخن نمیگوید و آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد. [۱۵۶] تا اینک چیزی را برای مردم روشن سازی که برای آنان فرستاده شده است. [۱۵٧] از خدا و از پیغمبر فرمانبرداری کنید. [۱۵۸] ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا (با پیروی از قرآن) اطاعت کنید. [۱۵٩] ای کسانی که ایمان آورده اید، از پیغمبر خدا (محمد مصطفی با تمسک به سنت او) اطاعت کنید. [۱۶۰] و از کاردان و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمایید. [۱۶۱] الاحکام ۲/۸۰. [۱۶۲] مفتاح الجنه – صفحه ۳.