۲-آیا علمای مدینه جعل حدیث میکردند؟
عجیبتر از این چیزی که قبلاً بیان شد این است که گلدزیهر در دو کتاب خود به نامهای «دراساتُ الأسلامیة» و «العقیدة والشریعة فی الأسلام» میگوید که این جنگ [که قبلاً ذکر کرده بود که بین علمای متقی و خلفای بنی امیه واقع شده] بین خلفای بنی امیه و دانشمندان مدینه رخ داده است، و علمای مدینه همان کسانی بودند که برای مقابله در برابر امویها برای اولین بار اقدام به جعل حدیث نمودند، اما کسی که زیاد دروغ میگوید باید حافظهاش هم زیاد فعالیت کند، زیرا اگر علمای به گمان او جعل حدیث کردند آیا میتوان گفت علمای مدینه مساوی با تمام علمای اسلامی در آن دوره بودند؟ و آیا در مکه، دمشق، کوفه، بصره، مصر و دیگر شهرهای اسلامی صحابه و دانشمندان دیگری نبودهاند؟ قطعاً در آن عصر در شهر مکه - جدا از صحابهای که دیرتر وفات نمودند - کسانی مثل، عطاء، طاووس، مجاهد، عمرو بن دینار و ابن جریح و ابن عینیه، و در شهر بصره امثال: حسن بصری، ابن سیرین، مسلم بن یسار، ابو شعثاء، ایوب سختیانی، مطرف بن عبدالله بن شخیر، و در کوفه کسانی مثل، علقمه، اسود، عمر و بن شرحبیل، مسروق، بن اجدع، عبیده سلمانی، سوید بن غفله عبدالله بن عتبه بن مسعود، عمرو بن میمون، ابراهیم نخعی، عامر شعبی، سعید بن جبیر، قاسم بن عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود، در شام، ابو ادریس خولانی و قبیصه بن ذوئیب و سلیمان بن حبیب و خالد بن معدان و عبدالرحمن بن غنم اشعری، عبدالرحمن بن جبیر و مکحول. و در مصر، یزید بن أبی حبیب بکیر بن عبدالله أشبح و عمر و بن حارث [۲۴۱]و لیث بن سعد و عبید الله بن أبی جعفر، و در یمن افرادی هم چون مطرف وغیره موجود بودند. اینان شخصیتهای برجستهی اسلامی در عصر اموی بودند، پس آیا علمای مدینه در جعل حدیث مشارکت کردند؟ و چگونه این امر خاتمه یافت؟ و این جلسه و کنفرانسی که آنها را جمع آوری کردند در کجا برگزار شد، تا توانستند در مورد جعل کردن حدیث مشارکت نکردند، پس چگونه در مقابل جاعلان سکوت نمودند؟ و چگونه احادیث آنها را نقل کردند؟ و در کجای تاریخ آمده که عمل آن علماء را نپذیرفتند؟ اما ما خلاف آنچه را در مورد علمای مدینه گفته شده است میبینم زیرا دانشمندان تمام شهرهای اسلامی اعتراف میکنند که احادیث منقول از اهل مدینه جزو صحیحترین و قویترین احادیث است، و بلکه عبدالملک در مورد علمای مدینه اعتراف میکند که احادیث آنها صحیح است وقتی به زهری اشاره کرد که پیرامون انصار باشد و از آنها بیاموزد همان طور که این سخن هنگام بحث از زهری خواهد آمد. پس چگونه ممکن است اینگونه در مورد علمای مدینه اعتراف شود اگر شهر مدینه مکان حدیث سازی و جعل و وضع حدیث برای مردم بوده است؟ پس باید گفت این نوعی تناقض گویی است که لحظهای در برابر نقد علمی دوام نمیآورد، و بلکه چیزی جز یک سخن که ناشی از خواستهای پلید و کوکورانه نیست.
و از آن چه تنقص گویی این مستشرق را بیشتر روشن میکند این است که او از نزاع و اختلاف سعید بن مسیب با عبدالملک سپری برای انداختن تیرهای جعل و دروغ بسوی علمای مدینه میسازد، بدون اینکه نقش ابن مسیب را در میان ذکر کند، زیرا اگر آن چنان بود که گلدزیهر میگوید میبایست سعید بن مسیب در رأس جاعلین حدیث بود، اما چرا نقش او را در این اقدام ذکر نمیکند؟ آیا در واقع او را همانند زهری به جعل حدیث متهم میکند اما به صورت آشکار جرأت بیان آن را نمییابد زیرا نمیتواند حتی یک روایت جعلی برای تأیید نظر خود بیابد و سعید بن مسیب را با آن متهم کند همان طور که در مورد امام زهری آن کار را کرد؟ یا اینکه او را از اتهام جعل حدیث تبرئه میکند؟ و این را چگونه ممکن است [تبرئه از جعل] در حالیکه او در رأس علمای پرهیزکاری بود که از بنی امیه روی گردان بودند و به ناچار در مقابل آنها آن اقدام را انجام دادند همان گونه که خود گمان کرده است؟ این چنین است که این کذاب تناقض گویی میکند و در افکار و آرایش میلغزد.
در حقیقت علمای ما در مورد جعل کنندگان احادیث بررسی کردهاند و آنها را به بیدین و فاسق لقب دادهاند، ولی این مستشرق از چنین وصفی شگفت زده نشده بلکه آن دانشمندان جاعل حدیث را به گمان خود به افرادی پرهیزکار ملقب نموده و سپس میافزاید که محل استقرار آنها همان شهر مدینه بوده است، اما باید گفت در حقیقت مدینه جایگاه دانشمندان عالم و با تقوا بوده است آن هم با مفهوم اسلامی علم و تقوا، که عبارت است از وجود علم و تقوای الهی که همان اجتهاد برای مسائل دینی، و صداقت در شریعت اسلام، و جنگ و مقابله با دروغگویان به ساحت مقدس پیامبر صو جاعلان حدیث، و نه با آن مفهومی که این مستشرق فهمیده است و عبارت این است: پوشیدن احادیث صحیح پیامبر صو تهمت بستن به زبان ایشان به عنوان دفاع از دین او. ص ۳۰۴ مذکره.
[۲۴۱] رجوع شود به أعلام الموقعین، ج ۱، ص ۱٧ به بعد.