حدیث موضوع و علائم آن
چنانکه علما قواعدی را برای شناسایی اقسام حدیث اعم از صحیح و حسن و ضعیف وضع کردهاند، قواعدی را نیز برای شناسایی حدیث موضوع پایه ریزی کردهاند و علائمی را ذکر کردهاند که به وسیله آنها حدیث موضوع شناخته میشود و ما قبلاً انواع وضع کنندگان حدیث و اسباب وادار کننده به وضع را ذکر کردیم هم اینک علائمی را ذکر میکنیم که بر وضع دلالت دارند و آن علائم را به دو دسته تقسیم میکنیم اول علائم وضع در سند، دوم علائم وضع در متن.
علائم جعل در سند:
و این علائم فراوانند و از مهمترین آنهاست:
۱- راوی آن کذاب و معروف به کذب باشد و جز این راوی دروغگو هیچ ثقهای این حدیث را روایت نکرده باشد و علما نسبت به شناخت دروغگویان و تاریخ آنان عنایت داشتهاند و آنچه را که در آن دروغ گفته بود دنبال کردند به گونهای که هیچکس دروغگویان از دست علما در نرفتند.
۲- واضع خود به وضع حدیث اعتراف کند چنانکه ابو عصمت نوح بن ابی مریم بوضع احادیث مربوط به فضائل سورهها اعتراف کرد و چنانکه عبدالکریم بن ابی العوجاء بوضع چهار هزار حدیث اعتراف نمود که در آنها حلال را حرام و حرام را حلال کرده است.
۳- اینکه راوی از شیخی روایت کند که ملاقاتش برای او اتفاق نیفتاده است یا بعد راوی بعد از وفات شیخ متولد شده است یا راوی داخل آن مکانی نشده است که ادعای سماع حدیث را در آنجا داشته است چنانکه مامون بن احمد هروی ادعا نمود که از هشام بن عمار حدیث شنیده است بعد حافظ ابن حبان از وی پرسید کی داخل شام شدهای وی در جواب گفت سال ۲۵۰ ابن حبان گفت: همانا هشامی که تو از او حدیث روایت میکنی در سال ۲۴۵ فوت کرده است و چنانکه عبدالله بن اسحاق کرمانی از محمد بن ابی یعقوب حدیث روایت کرده است بعد به او گفته شد که محمد ٩ سال قبل از تولد تو مرده است و چنانکه محمد بن حاتم کسی از عبد بن حمید حدیث نقل کرده است سپس حاکم ابو عبدالله به او گفت این استاد از عبد بن حمید ۱۳ سال بعد از وفاتش سماع داشته است و در مقدمه مسلم آمده که سفلی بن عرفان گفت ابو وائل برای ما حدیث روایت کرد و گفت ابن مسعود در صفین بر ما وارد شد در حالیکه ابو نعیم یعنی فضل بین دکین که این گفته از معلی حکایت کرده است گفت آیا بعد از موت ابن مسعود را دیدهای زیرا ابن مسعود در سال ۳۲ یا ۳۳ هجری ۳ سال قبل از پایان یافتن خلافت حضرت عثمان فوت کرده است و بدون شک در این حالت و مانند آن در شناخت و منع فقط به تاریخ تکیه میشود یعنی تاریخ تولد راویان و اقامت و سفرها و شیوخ آنان و وفات ایشان مورد اعتماد قرار میگیرد به همین خاطر علم طبقات راویان علمی است مستقل که نقد کنندگان حدیث از آن بینیاز نیستند خوص بن غیاث قاضی گفته است هرگاه شیخی را متهم دانستید سالهای زندگی او را محاسبه کنید. یعنی هم سن او و هم سن کسی را که او از وی حدیث نوشته را محاسبه کنید. و سفیان ثوری گفت وقتی که بعضی از راویان دروغ به کار گرفتند، ما هم برای آنان تواریخ را استعجال کردیم.
۴- گاهی هم وضع از حال راوی و انگیزههای درونی وی گرفته میشود مانند آنچه حاکم از سیف بن عمر تمیمی روایت کرده است که گفت ما در نزد سعد بن طریف بودیم بعد پسرش از مکتب خانه آمد در حالیکه گریه میکرد. سعد به پسرش گفت چه شده چرا گریه میکنی پسر گفت معلم مرا زده است بعد سعد گفت همین امروز آنان را رسوا خواهم نمود عکرمه از ابن عباسی حدیث مرفوعی را برایم روایت کرد که گفت: آموزگاران بچه هایتان بدترینهای شمایند بویژه معلمانی که کمترین رحم را به یتیم دارند و در مقابل بینوا سختگیری بیشتری دارند و مانند حدیث: هریسه-اش حلیم- پشت را محکم میکند که واضع این حدیث محمد بن حجاج نخعی است که هریسه را میفروخت.
علائم جعل در متن:
اما علائم وضع در متن زیادند که مهمترین آنان عبارتند از:
۱- رکاکت- زشتی- لفظ. بگونهای که دانا به اسرار کلام عربی میداند که مانند این لفظ رکیک است و از کسی که فصاحت و بلاغت داشته باشد صادر نمیشود پس چگونه رکاکت لفظ در مورد سرورد فصحا صتصور میشود حافظ ابن حجر گفته که محل شناسایی وضع به وسیله رکاکت لفظ در جایی است که به صادر شدن لفظ از شخص پیامبر صتصریح شده باشد و ابن دقیق عید گفته است چه بسا به اعتبار اموریکه مربوط به مروی است به وضع حدیث حکم میکنند و حاصل گفته وی این است که علما الفاظ حدیث را به حد فراوانی مورد تحقیق قرار میدهند به گونهای که یک کیفیت درونی و یک ملکه نیرومندی برای آنان حاصل میشود که به وسیله آن تشخیص میدهند نسبت چه لفظی به پیامبر صجایز، و نسبت کدام لفظ جایز نیست. بلقینی گفته است برای نمونه اگر انسانی انسان دیگری را سالها خدمت کند و چیزهای پسند و ناپسند او را شناسایی کرده باشد بعد انسان دیگری ادعا کند که فلان چیز نزد او ناپسند است. در حالیکه انسان دومی میداند که انسان اولی آن چیز را دوست داشته است فوری انسان سومی را بعد از شنیدن کلامش تکذیب میکند.
۲- فساد معنی به اینگونه که حدیث با بدیهیات عقل مخالف باشد و تاویل پذیر هم نباشد. مانند: همانا کشتی نوح هفت خانه خدا را طواف کرد و نزد مقام ابراهیم دو رکعت نماز گذارد. یا مخالف قواعد عمومی در حکم و اخلاق باشد مانند «جور الترك ولا عدل العرب» ستم ترک عدل عرب را تحت شعاع قرار داده است – ترجمه این حدیث موضوع دقیق نیست – یا لفظ بگونهای باشد که انسان را به شهوت رانی و فاسد دعوت کند مانند نظر به چهره زیبا چشم را روشن میکند یا لفظ، مخالف حس و مشاهده باشد ماند بعد از صد سال بچهای متولد نمیشود که خدا به او نیاز داشته باشد. یا لفظ مخالف قواعد پزشکی مورد اتفاق باشد مانند: بادمجان هر دردی را شفا میدهد یا لفظ مخالف تنزیه و کمالی باشد که عقل برای خدا قرار میدهد. مانند: همانا خداوند اسب را آفرید و آن را به جریان انداخت و به حرکت در آورد سپس عرق کرد و خداوند نفس خود را از آن عرق آفرید. یا لفظ مخالف چیزهای قطعی تاریخ و سنت خدا در کائنات و انسان باشد مانند حدیثی که مربوط به عوج من عنق است از قبیل اینکه طول وی ۳ هزار ذراع بوده و وقتی که نوح او را از غرق شدن در طوفان ترسانید گفت مرا در کاسه خودت حمل کن که منظورش از کاسه کشتی بوده است و طوفان به قوزک او نرسیده و دستش را در دریا فرو میبرد و ماهی از کف دریا بیرون میکشید و آن را بلند میکرد تا به خورشید نزدیک مینمود و آن را بریان میکرد و از آن قبیل است حدیث رتن هندی است که گویا ۶۰۰ سال زیسته و پیامبر صرا دریافته است یا لفظ بر سبکیها و زشتیهایی مشتمل باشد که باید ساحت خردمندان را از آن مصون داشت مانند: خروس سفید دوست من و دوست دوست من جبریل است و مانند: در حمام تیفها را قرار دهید که جنها را از بچه هایتان دور میکند. و همین طور است هر چیزی که آشکارا عقل آن را رد کند باطل و مردود است ابن جوزی گفته است چقدر نیکو است گفته گوینده که میگویند: هر حدیثی که مخالف خردها و ضد و نقیض قواعد و مغایر با نقلها باشد بدان که آن حدیث موضوع است و امام فخر رازی در کتاب المحصول گفته است هر خبری که باطلی را به ذهن بیفکند و تاویل پذیر هم نباشد پس آن حدیث یا دروغ است یا چیزی که غلطش میزداید از آن نقص گردیده است.
۳- مخالف با صریح قرآن که تاویل پذیر هم نباشد مانند: فرزند زنا تا هفت نسل داخل بهشت نمیشوند که مخالف فرموده خداوند است.﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾[الأنعام: ۱۶۴]. «هیچ بردارندهای بار دیگری را بر نمیدارد».
بلکه این حدیث موضوع از تورات گرفته شده است زیرا مفهوم این حدیث از احکام تورات است و همچنین است اگر مخالف حدیث متواتر باشد. مانند: هر گاه حدیث موافق حق از زبان من برای شما روایت شد به آن عمل کنید چه من گفته باشم و چه من نگفته باشم این حدیث موضوع است زیرا مخالف این حدیث متواتر است، کسی که عمدا" بر من دروغ ببندد باید جایگاه خود را از آتش قرار دهد. و یا لفظ مخالف قواعد عمومی برگرفته از قرآن و سنت باشد مانند: کسی که برای وی فرزند به دنیا بیاید و اسم او را محمد بگذارد او و فرزندش در بهشت خواهند بود و مانند: بر خودم قسم یاد کردهام که محمد نام و احمد نام داخل آتش نگردند. که این گونه احادیث مخالف احکام معلوم و قطعی قرآن و سنت هستند زیرا طبق احکام معلوم قرآن و سنت نجات از عذاب به اعمال نیکو است نه به اسامی و القاب و مثل اینکه لفظ مخالف اجماع باشد مانند: کسی که نمازهایی را در آخرین جمعه ماه رمضان قضا نماید نمازهای فائقه هفتاد سال از عمر او را جبران میکند که این حدیث مخالف چیزی است که اجماع بر آن واقع شده است و آن هم عبارت است از: هیچ عبادتی نماز تلف شده را جبران نمیکند.
۴- مخالفت لفظ با حقایق شناخته شده تاریخ در عصر پیامبر صمانند حدیث: همانا پیامبر جزیه را بر اهل خیبر گذاشت و چیزهایی زحمت زا را از آنها برداشت [۱۰۴]و حکم درباره یهود به شهادت سعد بن معاذ و داستان نامه معاویه بن ابی سفیان در واقعه خیبر به نزد پیامبر صهمه اینها دروغند زیرا جزیه در فتح خیبر مشروع و معروف نشده بود و آیه جزیه در جنگ تبوک نازل شد و سعد بن معاذ قبل از فتح خیبر در جنگ خندق تیر خورد و در واقعه بنی قریظه با همان تیر به شهادت رسید و معاویه در فتح مکه مسلمان شد پس حقایق تاریخی این حدیث را رد و به وضع آن حکم میکند و باز هم از نمونههای آن حدیث انس است که میگوید: داخل حمام شدم و پیامبر صرا نشسته دیدم در حالیکه شلواری بر تن داشت پس خواستم با او حرف بزنم که او گفت ای انس فقط بخاطر همین است – درآمدن کسی به حمام – که داخل شدن حمام را بدون شلوار حرام کردهام در حالیکه در تاریخ ثابت که پیامبر صهرگز به حمام نرفته است زیرا در زمان او در حجاز حمامی وجود نداشته است.
۵- موافق بودن حدیث با مذهب راوی در حالیکه او متعصب باشد و در تعصب زیاده روی کند مانند اینکه یک راوی رافضی حدیثی را در فضائل اهل بیت روایت کند یا یک مرجی در مورد ارجاء- که مذهب خودش است حدیثی را روایت کند- مانند آنچه که هبه بن جوین آن را روایت کرده است که گفت از حضرت علی شنید که گفت من با رسول خدا پنج الی هفت سال قبل از اینکه احدی از این امت خدا را عبادت کند، او را پرستش میکردیم. ابن حبان گفته که حبه در تشیع غلو داشت و در حدیث هم ضعیف است.
۶- اینکه حدیث متضمن امری باشد که انگیزههای بسیاری برای نقل آن موجود باشد. زیرا مورد آن حدیث در موقعیت بزرگ و به حضور جمعیت فراوانی واقع شده و با این وصف شهرت نیافته و جز یک راوی آن را روایت نکرده باشد و به همین سبب اهل سنت به وضع و کذب حدیث غدیر خم حکم کردهاند علما گفتهاند بعضی از نشانههای وضع در حدیث غدیر آن است که چنانکه خود حدیث تصریح میکند مضمون آن در حضور همه اصحاب واقع شده است. سپس درست بعد از این جریان همه اصحاب در زمان خلیفه شدن حضرت ابی بکر، بر کتمان آن متفق میشوند و چنین چیزی بعید به نظر میرسد و عادتا" محال است. پس همینکه رافضیها به نقل این حدیث اختصاص دارند و تودههای مسلمانان آن را روایت نکردهاند دلیل کذب رافضیها در این حدیث است. شیخ الاسلام ابن تیمیه گفته است و از این قبیل – موضوعات – است نقل نص بر خلافت علی که ما کذب آن را از طرق زیادی به دست آوردهایم و به آن علم حاصل نمودهایم و هیچ احدی با اسناد صحیحی این نص را روایت نکرده است تا چه رسد به اینکه حدیث متواتر باشد و نقل نشده که هیچ احدی مخفیانه این نص را ذکر کرده باشد یا اینکه در روز سقیفه در مورد خلافت نزاع بپا شد و مشاورت صورت گرفت و همچنین در زمان فوت حضرت عمر هنگامی که امر خلافت را به شورای ۶ نفره واگذار کرد چیزی در این مورد نگفت سپس هنگامی که حضرت عثمان کشته شد و مردم به حضرت علی پیشنهاد خلافت دادند چیزی در این مورد گفته نشد پس معلوم است اگر چنین نصی آنطور باشد که رافضیها میگویند که بر خلافت علی نص قاطع بگذارد و عذری برای هیچ کسی را باقی نگذارد، از جمله بدیهیات میبود و مردم آن را بگونهای نقل میکردند که شایسته چنین مواردی باشد و لازم بود که اکثر مردم آن را روایت میکردند آن هم در اینگونه موارد که همتها بر ذکر آن بسیار علاقمند هستند. پس منتفی شدن لازم , کثرت نقل , مقتضی منتفی شدن ملزوم, دروغ بودن روایت, است [۱۰۵]. و ابن حزم گفته که در این نص ادعا شده هرگز هیچ روایتی را از هیچ احدی نیافتیم جز روایت ضعیفی که از یک راوی مجهول به یک راوی مجهول دیگر که کنیه آن ابا الحمرا است که ما در آفرینش هیچ شناختی در مورد او نداریم ابن ابی الحدید [۱۰۶]گفته است بدانید که آثار و اخبار زیادی در مورد خلافت علی وجود دارد که اگر کسی در مورد آنها بیندیشد و عادلانه قضاوت کند میداند که در آن مورد نص صریح و قطعی وجود ندارد بگونهای که گمانها و احتمالات به آنها نرسد چنانکه امامیها میگویند زیرا آنان میگویند که پیامبر صبر خلافت امیرالمومنین حضرت علی نص صریح آشکاری گذاشته است که سوای نص روز غدیر و خبر منزلت- «أنت مني بمنزله هارون من موسی الا آنه لا نبي بعدي»، تو برای من جایگاه هارون برای موسی را داری ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد- و مشابه آنهاست از قبیل اخباری که از راههای عمومی و غیر آنها وارد شدهاند بلکه پیامبر صدر این نص بر خلافت علی و امارت او برای مومنین نص گذاشته و به مسلمانان امر کرد که به این عنوان به علی سلام کنند و آنها هم سلام کردند و در بسیاری از مواقع برای مردم تصریح به خلافت علی برای آنان بعد از خودش نموده و آنان را به سمع و طاعت برای علی فرمان داده است و شکی نیست که انسان منصف هر گاه جریانهای بعد از وفات پیامبر صرا بشنود میداند که قطعا" چنین نصی وجود نداشته است.
٧- مشتمل بودن حدیث بر افراط در ثواب بزرگ در مقابل کار کوچک و مبالغه در تهدید شدید بر امر کوچک و داستان سرایان برای نرم کردن دلهای مردم و برانگیختن تعجب آنان از این نوع بسیار نقل میکنند مانند کسی که نماز چاشت را چنان و چنین رکعتی بخواند ثواب و پاداش هفتاد پیامبر به او داده میشود و مانند کسی بگوید «لا إله إلا الله» خداوند پرندهای را برای او میآفریند که دارای هفتاد هزار زبان و هر زبانی دارای هفتاد هزار لغت است که برای او طلب آمرزش میکنند. این بود مهمترین قواعدی که علما برای نقد حدیث و شناخت صحیح از موضوع وضع کردهاند و از آنچه گفته شد میبینی که آنان همه تلاش خودشان را متوجه سند نکرده و اهم توجه خود را به سوی سند مصروف نداشتهاند به گونهای هیچ عنایتی به متن نداشته باشند چنانکه در زعم بعضی از خاورشناسان و پیروانشان میآید بلکه گزینش علما نسبت سند و متن یکسان است و دیدی که علما برای شناسایی وضع در سند چهار علامت و برای شناسایی وضع در متن هفت علامت را قرار دادند و به همین اندازه اکتفا نکردند بلکه برای ذوق هنری در نقد و رد و قبول احادیث مجال بزرگی قرار داده است چه بسا به محض شنیدن احادیثی را رد کردهاند که ذوق هنری آنها آن احادیث را جایز ندانسته و قبول نکرده است و بر همین منوال بسیار میگویند. مثلاً این حدیث دارای ظلمت است یا متن او تاریک است یا قلب آن را انکار میکن یا نفس به او اطمینان پیدا نمیکند و این چیز عجیبی نیست زیرا ربیع بن ختم میگوید: همانا بعضی احادیث دارای روشنایی روز است که به وسیله آن روشنایی او را میشناسید و بعضی از احادیث دارای ظلمتی به مانند تاریکی شب هستند که به وسیله آن صحت حدیث شناخته میشود که گفته پیامبر صنیست [۱۰٧]و ابن جوزی میگوید پوست دانشجو برای حدیث منکر به لرزه میافتد و غالبا دل او از آن نفرت دارد و در مورد بحث از شبههای خاورشناسان و پیروانشان مطالبی بیشتر خواهد آمد.
[۱۰۴] طلعت = مشقت و رنج و سختی است تو میگویی او را مکلف کرد یعنی او را به چیزی امر کرد که در آن رنج و مشقت وجود دارد. [۱۰۵] منهاج السنه ۴ / ۱۱۸. [۱۰۶] شرح نهج البلاغه ۱/۱۳۵. [۱۰٧] حاکم در کتاب معرفه علوم الحدیث – صفحه ۲۶.