فصل چهارم: نتایج این تلاشها
با این تلاشهای موفقیت آمیزی که به اختصار به نظرتان رساندیم، امر شریعت با محکم نمودن پایههای سنت که منبع دوم از منابع تشریع است استقرار یافت و مسلمانان به حدیث پیامبرشان مطمئن شدند پس هر بیگانهای که در آن بود دور رانده شد و بین صحیح و حسن و ضعیف فرق گذاشته شد و خداوند شرع خود را از بیهوده کاری مفسدان و نیرنگ، نیرنگ بازان توطئه زنادقه و ملی گرایان محفوظ گردانید و مسلمانان نتایج این نهضت جبران کننده مبارک را چیدند و از آن استفاده کردند که از بارزترین آن نتایج مطالب بعدی است.
اول: تدوین سنت: قبلاً گفتیم که سنت به شیوه رسمی در زمان پیامبر تدوین نشد چنانکه قرآن تدوین شد بلکه سنت در سینهها محفوظ بود صحابه رسول صآن را به تابعین بعد از خودشان با طریق شفاهی تلقین و نقل نمودند هر چند عصر پیامبر هم از کتابت بعضی احادیث خالی نبود چنانکه در بحث کتابت سنت به نظرت رساندیم و عصر صحابه سپری شد در حالیکه جز مقدار کمی از حدیث تدوین نشده بود فقط به وسیله زبانها در میان مردم از دستهای به دسته دیگر نقل میشد بلی حضرت فکر تدوین سنت را نمود و خیلی زود از آن فکر عدول نمود زیرا بیهقی در کتاب (المدخل) از عروه بن زبیر نقل کرده که حضرت عمر بن خطاب خواست سنن را بنویسد و در آن مورد با یاران رسول خدا صمشورت کرد و آنان هم رای دادند که عمر سنت را بنویسد بعد عمر درباره نوشتن سنت شروع به استخاره نمود و مدت یکماه استخاره کرد سپس روزی صبح خداوند تصمیمی به قلب او القا نمود و گفت من میخواستم سنن را بنویسم ولی به یاد قومی افتادم که قبل شما وجود داشتند و کتابهایی نوشتند و مشغول آنها شدند و کتاب خدا را ترک کردند ولی من بخدا سوگند هرگز کتاب خدا را با هیچ چیز دیگری در هم نمیآمیزم [۱۰۸]. و عذری که عمر آن را توضیح داد با اوضاع و احوالی که مسلمانان در آن بودند سازگار مینماید زیرا قرآن تازه و نوظهور بود و ملتها دسته دسته به دین اسلام در میآمدند پس لازم بود از جهت حفظ و فراگیری و تلاوت پیرامون کتاب خدا گرد آیند تا اینکه کتاب خدا پایهای برای عقیده ایشان باشد و پشتیبان آن باشد و او را از هر آلودگی و تغییری مصون دارد. امر همچنان ادامه یافت تا آشوب به پا شد و دروغ در حدیث انتشار یافت و بزرگان تابعین و علمای بعد از آنان – تابع تابعین- برای مقاومت با حرکت وضع به پا خواستند و آن تلاشهای بزرگی را انجام دادند که از آنها سخن گفتیم و بعضی از اولین نتایج این تلاشها آن بود که سنت را از بیم ضایع شدن و بخاطر محفوظ داشتن آن از زیاده و نقصان به صورت مدون در آورند.
نزدیک است که همه روایتها اتفاق نظر کنند بر اینکه اول کسی که از تابعین به فکر جمع و تدوین حدیث افتاد عمر بن عبدالعزیز بود آنگاه که نامهای به ابوبکر بن حزم عامل و قاضی خود در مدینه نوشت و در آن نامه به او گفت توجه کن تمام احادیث رسول خدا را به صورت مکتوب درآور زیرا من بیم آن دارم که علم زدوده شود و علما از بین بروند و از او خواست که احادیثش که نزد عمرة دختر عبدالرحمن انصاری متوفای ٩۸ هجری و قاسم بن محمد بیابی بکر متوفای ۱۰۶ هجری وجود دارد بنویسد ولی آنچه بنظر میرسد عمر بن عبدالعزیز این عمل بزرگ را تنها به ابن حزم واگذار نکرده است بلکه به نزد همه استانداران و علمای بزرگ همه شهرها فرستاد و از آنها درخواست نمود که احادیث را جمع آوری و به صورت مکتوب در آورند.
چون ابو نعیم در تاریخ اصفهان روایت کرده که عمر بن عبدالعزیز سوی اهل مناطق مختلف نامه نوشت و دستور داده بود که به احادیث پیامبر صتوجه داشته باشید و آنها را جمع آوری کنید [۱۰٩]و عمر بن عبدالعزیز به وسیله آن کارش آرزوی دیرینه جد مادریش حضرت عمر بن خطاب را بجا آورد. آرزویی که مدتی در نفس او به جوش آمده بود سپس به علت هراس از درآمیختن قرآن با غیر خودش و از بیم آنکه مردم را از قرآن منصرف و به سوی احادیث بیاورد از آرزوی خویش عدول کرده بود و آنچه به چشم من میآید آن است که ابوبکر بن حزم مقداری از سنت را برای عمر بن عبدالعزیز نوشت بویژه آن احادیثی که نزد عمره و قاسم بود و همه سنتها و آثاری که در مدینه وجود داشت تدوین نشدند و این کار جامع را امام محمد بن مسلم بن شهاب زهری متوفای ۱۲۴ هجری کسی که عمر بن عبدالعزیز به همنشینان خود امر میکرد به نزد او بروند و از وی علم بیاموزند زیرا در روی زمین داناتر از وی به سنت کس باقی نمانده بود و باز هم زهری کسی بود که امام مسلم نود حدیث را ذکر کرده است که جز زهری کس دیگری آن را روایت نکرده است و بسیاری از برجستگان علم در عصر او گفتهاند اگر زهری نبود بسیاری از سنن از بین میرفت و این سخن در حالی در حق زهری گفته شده که حسن بصری و امثال او در عصر وی وجود داشتهاند و ظاهراً تدوین زهری برای سنت با تدوین نجاری و مسلم یا امام احمد و غیر آن از مردان مسند نگار، فرق داشته است زیرا تدوین او عبارت است از جمع آوری و تدوین همه احادیثی که از صحابه شنیده است بدون اینکه آن را بر ابواب علمی ترتیب دهد و گاهی هم احادیث وی با اقوال صحابه فتاوی تابعین درهم آمیخته میشود و این بینظمی و عدم ترتیب چیزی است که طبیعت شروع در هر امر نویی آن را میطلبد و به وسیله چیزی که از زهری روایت شده بیشتر به این فرق بین تدوینهاآشنا میشویم و آن هم عبارت است از اینکه زهری مجموعههای نوشته شدهای از احادیث را برای شاگردانش ظاهر میکرد و به آنها تحویل میداد تا آن را از وی روایت کنند و با این وصف زهری نخستین کسی بوده که سنگ زیر بنا را در تدوین سنت در کتابهای مخصوصی کار گذاشته است آن هم در زمانی که بعضی از علمای تابعین نوشتن علم را ناپسند میدانستند زیرا آنان معتقد بودند که این کار باعث ضعف حافظه میشود – زیرا دیگر بر نوشته تکیه میشود نه بر نیروی حافظه – بلکه خود زهری هم در آغاز شهرت علمیش مخالف کتابت علم بود. و از آن امتناع میورزید تا اینکه عمر بن عبدالعزیز او را به کتابت علم تشویق کرد که در هنگام بحث از زهری مطالب بیشتری در این مورد خواهد آمد سپس تدوین حدیث در نسل بعد از زهری شیوع پیدا کرد و اول کسیکه در مکه حدیث را جمع نمود ابن جریج متوفای (۱۵۰ هجری) و ابن اسحاق متوفای (۱۵۱ هجری) بود و در مدینه سعید بن ابی عروبه متوفای (۱۵۶ هجری) و ربیع بن صبیح متوفای (۱۶٧ هجری) و امام مالک متوفای (۱٧٩ هجری) و در بصره حمار بن سلمه متوفای (۱۶٧ هجری) و در کوفه سفیان ثوری متوفای (۱۶۱ هجری) و در شام ابو عمر و اوزاعی متوفای (۱۵٧ هجری) و در واسط هشیم (۱٧۳ هجری) و در خراسان عبدالله بن المبارک متوفای (۱۸۱ هجری) و در یمن معمر متوفای (۱۵۴ هجری) و در ری جریر بن حمید (۱۸۸ هجری) بودند و همینطور سفیان بن عیینه متوفای (۱٩۸ هجری) و لیث بن سعد متوفای (۱٧۵ هجری) و شعبه بن حجاج متوفای (۱۶۰ هجری) عمل کردند و همه اینها در یک عصر وجود داشتند و دانسته نمیشود که کدامیک از آنها از دیگر در این کار سبقت گرفته است و روش آنان در جمع آوری و تدوین آن بوده که حدیث رسول خدا را آمیخته با اقوال صحابه و فتاوای تابعین با در کنار هم قرار دادن ابواب حدیث در یک کتاب جمع آوری مینمودند حافظ ابن حجر گفته که آنچه گفته شد – معلوم نیست چه کسی اول در این میدان سبقت گرفته – به نسبت جمع ابواب علمی است ولی جمعآوری احادیث مماثل همدیگر در یک جا چیزی است که شعبی در آن مورد از دیگر علما سبقت گرفته است زیرا از او روایت شده است که گفته است این باب بزرگی از طلاق است [۱۱۰]- و این سخن دلیل است بر اینکه وی احادیث مماثل هم را در کنار یکدیگر قرار داده است. سپس قرن سوم آمد که به یمن امامان حدیث و تالیفات بزرگ و جاودانه آنان بالندهترین و سعادتمندترین قرنهای سنت گشت زیرا در این قرن تالیف شیوه مسند نگاری آغاز گردید که مسانید عبارت است از جمع آوری مرویات صحابی در یک باب علیرغم تعدد موضوع و نخستین کسانی که مسند نگاری را انجام دادند عبدالله بن موسی کوفی و مدد بصری و اسد بن موسی و نعیم بن حماد خزاعی بودند سپس حافظان سنت روش آنان را دنبال کردند و امام احمد مسند مشهور خود را تصنیف نمود و همینطور اسحاق بن راهویه و عثمان بن ابی شیبه و غیر او این کار را انجام دادند و شیوه این علما در تالیف آن بود که اقوال پیامبر صرا جدای از اقوال صحابه و فتاوای تابعین تالیف میکردند و صحیح را به غیر آن در هم میآمیختند و در این مورد رنج بسیاری متوجه طالب حدیث میشد زیرا وی نمیتوانست که احادیث صحیح را از این مسانید تشخیص دهد مگر از امامان این کار باشد پس اگر در این باره بر تشخیص حدیث راهی نیافت ناچار میشد از پیشوایان حدیث سوال میکرد پس اگر مراجعه به ائمه حدیث برای وی ممکن نمیشد حدیث نزد او ناشناخته باقی میماند و این همان امری بود که امام محدثین و چهره درخشان سنت در عصر خود محمد بن اسماعیل بخاری متوفای (۲۵۶ هجری) را وادار نمود که در تالیف حدیث شیوه جدیدی را برگزیند به اینگونه که فقط حدیث صحیح را جمع آوری و از غیر صحیح خود را بر حذر داشت. آنگاه کتاب جامع صحیح مشهور خود را تالیف کرد و دانشمند هم عصر او و شاگرد خودش امام مسلم بن حجاج قشیری متوفای (۲۶۱ هجری) از وی پیروی نمود و سبک او را ادامه داد و صحیح مشهور خود را تالیف نمود و این دو صحیح در هموار کردن راه برای طالب حدیث غیر صحیح و غیر آن را بدون بحث و سوال تشخیص دهد دارای فضل و امتیاز ویژهای بودند و بعد از آن علمای بسیاری راه آنان را ادامه دادند و بعد از آنان کتابهای زیادی تالیف شدند که از مهمترین آنان است. سنن ابی داود متوفای (۲٧۵ هجری) و نسایی متوفای ۳۰۳ هجری و جامع ترمذی متوفای ۲٧٩ هجری و سنن ابن ماجه ۲٧۳ هجری و این پیشوایان در تصنیفات خودشان تمام تصنیفات ائمه گذشته را جمع آوری نمودند زیرا طبق عادت محدثین تصنیفات را از گذشتگان روایت میکردند سپس قرن چهارم آمد که رجال این قرن بر رجال قرن سوم جز چیز اندکی که کمبود آنان را به وسیله آن جبران کرده بودند چیز تازه قابل ملاحظهای نیفزودند و همه تلاش آنان جمع نمودن چیزی بود که گذشتگان آنان جمع آوری کرده بودند و بر گزینش آنان در مورد حدیث اعتماد میکردند و طرق روایت حدیث را توسعه میدادند و یک حدیث را به چند طریق گوناگون روایت میکردند و از مشهورترین امامان در این عصر امام سلیمان بن احمد طبرانی متوفای ۳۶۰ هجری بود که وی معاجم سه گانه خود را تالیف کرده است. ۱- معجم کبیر که در آن احادیث را ذکر کرده به گونهای که مرویات هر صحابی را جداگانه جمع نموده و اسامی شیوخ صحابه را به ترتیب حروف مرتب و ذکر کرده است که این معجم مشتمل بر ۵۲۵۰۰۰ حدیث میباشد. ۲- معجم اوسط ۳- معجم صغیر که در آن دو احادیث هر شیخ را با روایت از شیوخ خودشان جداگانه جمع آوری نموده و در این مورد هم برای ترتیب اسامی از ترتیب حروف استفاده کرده است وی سنن مشهور خود را تالیف نمود و ابن حبال بستی متوفای ۳۵۴ هجری و ابن خریمه متوفای ۳۱۱ هجری و طحاوی متوفای ۳۲۱ هجری نیز از جمله اساتید برجسته حدیث در قرن چهارم هستند. و با این مقدار، تدوین و جمع سنت و جدا نمودن صحیح و غیر صحیح آن پایان یافت و علمای قرنهای بعدی جز بعضی از جبران نمودنهای کتابهای صحیح فعالیت دیگری در قبال سنت از خود نشان ندادند که کتاب مستدرک ابی عبدالله حاکم نیشابوری متوفای ۴۰۵ هجری از جمله مستدرکاتی است که احادیث صحیح غیر موجود در صحاح سته را آوردهاند مستدرک حاکم احادیثی را در خود دارد که نظر خود حاکم آنها احادیث صحیحی هستند که با شرایط مسلم و بخاری هماهنگ هستند ولی با این وصف بخاری و مسلم آن احادیث را در صحیحین خود نیاوردهاند و علما در قسمتی از آن احادیث حاکم تایید و در بعضی دیگر با او مخالفت کردهاند که از مشهورترین آنان حافظ ذهبی است.
دوم: علم مصطلح حدیث: و از نتایج این حرکت پربار آن است قواعدی که علما در اثنای حرکت خود در مقابله با پدیده وضع، بنا نهاده بودند و همچنین قواعدی که مربوط به اقسام سه گانه حدیث- صحیح و حسن و ضعیف – و متعلقات آن میشوند به صورت مدون در آمدند و با این حساب علم مصطلح الحدیث که قواعد علمی را بر صحیح نمودن اخبار وضع میکند، در دست ما قرار میگیرد و این هم صحیحترین قواعد علمی برای روایت و اخبار است که تا بحال شناخته شده است و علمای ما نخستین کسانی هستند که این قواعد را بر یک اساس علمی که بدون آن مجالی برای احتیاط و اطمینان باقی نمیماند بنا نمودند و علمای سلف در میدانهای دیگر علمی مانند تاریخ و فقه و تفسیر و لغت و ادب و غیر آن هم روش و نهج علمای حدیث را الگوی خود قرار دادند تا جایی که تالیفات علمی در قرنهای نخستین اسلامی در هر مسئله و هر بحثی به گویندهاش با سند متصل اسناد داده میشد بگونهای که کتب علما با سند متصل توسط شاگردانشان نسل به نسل نقل میشد پس ما شک نمیکنیم در اینکه مثلاً صحیح بخاری که هم اکنون در بین مسلمانان متداول است که امام بخاری آن را تالیف کرده است زیرا با سند متصل نسل به نسل از او روایت شده است و این هم امتیازی است که در تالیفات پیروان ادیان دیگر، حتی در کتب مقدسه آنان هم یافت نمیشود و در عصر حاضر یکی از علمای تاریخ کتابی را در اصول تاریخی تالیف نموده [۱۱۱]و در برای قواعد مصطلح حدیث تکیه کرده است و اعتراف کرده که این قواعد مصطلح حدیث صحیحترین سبک علمی جدید برای تصحیح اخبار و روایات است.
و در باب ششم کتابش (عدالت و ضبط) بعد از ذکر وجوب اطمینان از عدالت راوی و رعایت امانتداری در خبر وی گفته است و بعضی از آنچه با اعجاب و تقدیر منحصر به فرد در این باب ذکر میشود چیزی است که علمای حدیث صدها سال است در این مورد به آن متوسل شدهاند و اینک توجه ترا به بعضی از چیزهایی جلب میکنم که در تالیفات آنان آمده است که آنها را تماما" حرف به حرف میآوریم تا از طرفی دقت علمی آنان را ستوده باشیم و از طرف دیگر به فضل آنان بر تاریخ اعتراف کرده باشیم سپس شروع به نقل نصوصی از امام مالک و امام مسلم صاحب صحیح و امام غزالی و قاضی عیاض و ابی عمر و ابن صلاح نموده است و علم مصطلح حدیث از تقسیم حدیث به صحیح و حسن و ضعیف و تقسیم هر یک از این اقسام سه گانه به انواع دیگر و بیان شروط لازم در روای و مروی و بیان علل و اضطراب و شذوذی که وارد حدیث میشوند بحث میکند همچنین این علم از چیزهایی که باعث رد یا توقف در اخبار است تا مقوی برای آنها پیدا میشود، بحث مینماید و همچنین کیفیت شنیدن حدیث و تحمل و ضبط آن و آداب محدث و طالب حدیث و غیر آنها را بیان میکند که همه اینها در قرون سه گانه اولی بحثهای متفرقه و قواعدی بودهاند که در درون علما به طور وضوح وجود داشتهاند تا اینکه هر یک از این بحثها به شیوه جداگانه در معرض تالیف و جمع و ترتیب قرار گرفتند درست به سان تطور و تکامل تدریجی علوم دیگر اسلامی است و اول کسی که در بعضی از بحثهای آن علم کتاب تالیف کرد علی بن مدینی شیخ بخاری بود چنانکه بخاری و مسلم گفتهاند و ترمذی در بعضی از بحثهای خود در رسالههای متفرقهای به آن تصریح کرده است ولی اول کسی که در این حسن تالیف علمی نمود به گونهای که همه ابواب و مباحث آن را در یک تالیف جمع آوری نمود قاضی ابو محمد رامهرمزی متوفای ۳۶۰ هجری است و اسم کتابش: المحدث الفاصل بین الراوی و السامع است و این کتاب با همه فضائلی که دارد تمام مباحث این علم را شامل نمیشود سپس حاکم ابو عبدالله نیشابوری متوفای ۴۰۵ هجری وارد میدان شد و کتاب خود: معرفه علوم الحدیث را تالیف کرد اما او این کتاب را عیب زدایی و مرتب نکرده بود بعد از او ابو نعیم اصفهانی متوفای ۴۳۰ هجری پیش آمد وی هم مستخرجی بر کتاب حاکم نوشت و چیزهای دیگری را به پژوهشگران این بحث واگذار نمود سپس بعد از آن ابوبکر خطیب بغداد متوفای ۴۶۳ هجری پا به عرصه پژوهش گذاشت وی ابتدا در قوانین روایت کتاب را تالیف و اسم او را الکفایه گذاشت و بعداً کتاب دیگری تالیف نمود و اسم او را: الجامع لآداب الشیخ و السامع: گذاشت و برای هر یک از انواع حدیث کتاب ویژهای تالیف نمود سپس بعد از او قاضی عیاض متوفای ۵۴۴ هجری آمد و کتاب (الاسماع) را تالیف نمود و مباحث آن را از کتابهای خطیب استمداد کرده بود سپس شیخ حافظ تقی الدین ابو عمر و عثمان بن صلاح شهرزوری دمشقی متوفای (۵۴۴ هجری) وارد میدان شد و کتاب خود را که به مقدمه ابی صلاح مشهور است تالیف کرد که آن را در مدرسه اشرفیه در دمشق بدون ترتیب معتبر و محکمی بر شاگردانش املا نمود و این کتاب شامل تمام مباحث متفرقهای میشود که در کتب علمای پیشین وجود داشتهاند به همین خاطر مردم به وی علاقمند شدند و به نثر و نظم به شرح آن پرداختند مانند الفیه عراقی که نحاوی آن را شرح کرده است و (التقریب) نووی و شرح آن (التدریب) سیوطی و غیر آنها از کتابهایی که معروف و مشهورند چنانکه امام حافظ بن کثیر دمشقی متوفای (٧٧۴ هجری) آن را در کتاب خود: اختصار علوم الحدیث مختصر گردانیده است. سپس کتابها در این مورد یکی پس از دیگری تالیف شد که از مشهورترین آنان کتاب «اليفة الحافظ العراقي» است که در سال ۸۰۶ هجری فوت کرده است و همچنین کتاب نخبه الفکر در مصطلح الاثر است که ابن حجر آن را تالیف کرده است و کتاب توجیه النظر تالیف علامه شیخ طاهر جزائری و کتاب (قواعد التحدیث) تالیف قاسمی دمشقی هم از جمله کتابهایی هستند که در علوم حدیث تالیف شدهاند.
سوم: علم جرح و تعدیل: و از نتایج این تلاشهای پر برکت علم جرح و تعدیل یا علم میزان الرجال است و آن هم علمی است که از احوال و امانت و ضبط و ثقت راویان یا عکس آنها از قبیل کذب و غفلت و نسیان، بحث مینماید و او علم شکوهمندی است از شکوهمندترین علومی که از این حرکت پر برکت نشات گرفتند و از قبیل علومی است که در تاریخ پیروان ادیان دیگر نظیر آن را سراغ نداریم و علاقه شدید علما به آگاهی یافتن از احوال راویان باعث پیدایش این علم شد تا صحیح را از غیر آن جدا کنند و آنان راویان هم عصر خود را شخصاً و مستقیم آزمایش میکردند و در مورد راویان گذشته از پیشینیان خود سوال میکردند و بدون شرم حضور و ترس از بازخواست افراد رای خود را در برابر آنان اظهار میکردند زیرا آن عمل دفاع از دین خدا و رسول او بود و به بخاری گفته شد همانا بعضی از مردم انتقام تاریخ را از تو خواهند گرفت که در تاریخ غیبت مردم وجود دارد وی در جواب گفت ما آنها را روایت کردهایم و از طرف خودمان چیزی نگفتهایم و حال اینکه پیامبر صفرموده است (بد است برادر عشیرت) یعنی به دلیل این حدیث غیبت مردم در جایی که دارای فایده باشد جایز است – و بحث از راویان اعم از توثیق- مدح- و توهین در زمان صفار صحابه مانند ابن عباس متوفای۶۸ هجری و عباده بن صامت متوفای ۳۴ هجری و انس بن مالک متوفای ٩۳ هجری سپس از تابعین سعید بن مسیب متوفای ٩۳ هجری و اشعبی متوفای ۱۰۴ هجری و ابن سیرین متوفای ۱۱۰ هجری و اعمش ۱۴۸ هجری آغاز گردیده است سپس این امر ادامه داشت تا شعبه متوفای ۱۶۰ هجری هم در مورد مردان حدیث گزینش را شروع نمود و خیلی با احتیاط عمل میکرد جز از شعبه حدیث روایت نمیکرد و امام مالک متوفای ۱٧٩ هجری هم اهل نظر در رجال حدیث بود و از مشهورترین علمای قرن دوم در جرح و تعدیل معمر متوفی ۱۵۴ هجری و هشام دستوانی متوفای ۱۵۴ هجری و اوزاعی متوفای ۱۵٧ هجری و توری متوفای ۱۶۱ هجری و حماد بن سلم متوفای ۱۶٧ هجری و لیث بن سعد متوفای ۱٧۵ هجری بودند و پس از آنها طبقه دیگری پیدا شدند مانند عبدالله بن مبارک متوفای ۱۸۱ هجری و خزاری متوفای ۱۸۵ هجری و ابن عینیه متوفای ۱٩۸ هجری و وکیل بن الجراح متوفای ۱٩٧ هجری و از مشهورترین این طبقه یحیی بن سعید القطان متوفای ۱٩۸ هجری و عبدالرحمن بن مسری متوفای ۱٩۸ هجری بودند که هر دوی آنان حجت و نزد جمهور مورد اعتماد هستند و آن دو نفر هر کس را توثیق کنند خبر و روایتش پذیرفته میشود و هر کس را جرج کنند روایتش رد میشود و هر کس مورد اختلاف قرار گیرد مردم به وسایل ترجیح نزد آنان مراجعه میکنند [۱۱۲]سپس طبقه دیگری از پیشوایان این فن به دنبال آنان آمدند از قبیل یزید بن هارون وفات ۲۰۶ هجری و ابو داود طیالسی (وفات ۲۰۴ هجری) و عبدالراق بن همام (متوفای ۲۱۱هجری) و ابو عاصم نبیل ضحاک بن مخلد (وفات ۲۱۲ هجری) سپس تالیف کتب در جرح و تعدیل آغاز گردید و از نخستین افرادی که از این طبقه در جرح و تعدیل تالیف کردند و سخن گفتند یحیی بن معین (وفات ۲۲۳ هجری) و احمد بن حنبل (وفات ۲۴۱ هجری) و محمد بن سعد کاتب واقدی و صاحب کتاب (الطبقات) (وفات ۲۳۰ هجری) وعلی بن الحدیثی (وفات ۲۳۴ هجری) بودند و بعد از آنان بخاری و مسلم ابو زرعه و ابو حاتم رازی الرازیان و ابو داود السجستانی آمدند و بعد از آن تا اواخر قرن نهم هجری دسته دسته علما در پی یکدیگر آمدند و تالیف کردند و درباره رجال حدیث تحقیق کردند و امر راویان را گزینش نمودند تا در تالیفات آنان یافتن تاریخ هر مردی که در کتب حدیث به اسم او برخورد میکنی برایت سخت نباشد و بعضی از کتب جرح و تعدیل فقط ویژه شناختن ثقات تالیف شدهاند مانند کتاب: الثقات تالیف ابن حبان بستی و کتاب: الثقات تالیف ابن قطلو بغا (۸۸۱ هجری) در چهار جلد و کتاب: الثقات: تالیف خلیل بن شاهین (۸٧۳ هجری) و بعضی دیگر هم تنها به خاطر راویان ضعیف تالیف شدهاند و از جمله کسانی که درباره ضعفا کتاب نوشتهاند، بخاری و نسائی و ابن حبان و الرارقطنی و العقیلی و ابن جوزی و ابن عدی هستند و کتاب: الکامل فی الضعفا: تالیف ابن عدی کاملترین کتب در آن مورد است وی در آن کتاب در مورد از تمام کسانی که درباره آنان چیزی گفته شده باشد حتی اگر از رجال صحیحین هم باشند سخن به میان ِآورده است چنانکه بعضی از پیشوایان مجتهد دارای مقلد را هم ذکر کرده است زیرا بعضی از منازعاتشان درباره آنها سخن گفته و در قید حیاتشان از آنان انتقاد گرفتهاند و امام ذهبی کتاب ((میزان الاعتدال)) خود را از همین کتاب ابن عدی گرفته و تالیف کرده است و بعضی دیگر از کتب جرح و تعدیل راویان ثقات و ضعفا در آنها جمع شدهاند- یعنی این کتب ویژه ثقات یا ضعفا نگردیده بلکه مشترک در بین هر دو دسته است- که این نوع تالیفات خیلی فراوان هستند و مشهورترینشان تواریخ سه گانه بخاری است اول: الکبیر که بر حروف الفبا مرتب گردیده است. و دوم: الاوسط و سوم: الصغیر، که طبق سن روایان مرتب شدهاند و کتاب جرح و تعدیل ابن حبان و کتاب جرح و تعدیل تالیف ابی حاتم رازی و کتاب: الطبقات الکبری تالیف ابن سعد میباشند و از خوبترین کتاب در این مورد کتاب: التکمیل فی معرفه الثقات و الضعفا و المجاهیل. تالیف حافظ ابن کثیر است وی در آن کتاب: کتاب ((التهذیب)) تالیف المزنی و کتاب (میزان) ذهبی را همراه زیادههای دیگر و با تحریراتی در عباراتها جمع آوری نموده است و او سودمندترین چیز برای محدث و فقیه دنباله رو اثر آن میباشد [۱۱۳]. و پیشوایانی که به این فن عنایت داشتند در معیارهای نقدی که متوجه راویان میکردند همگی مانند هم نبودند بلکه به دسته سخت گیر و سهل انگار و معتدل تقسیم میشدند که از جمله سخت گیران: ابن معین و یحیی بن سعید القطان و ابن حبان [۱۱۴]و ابو حاتم رازی و از آسان گیران: ترمذی و حاکم و ابن مهدی و از معتدلان: احمد و مسلم و با این تفاوت نظرها در مورد بعضی از راویان متفاوت میشود به این گونه که ممکن است یک راوی در بعضی ثقه و در نظر بعضی دیگر ضعیف باشد و این تفاوت تنها به خاطر اختلاف نظرها و معیارهایی است که هر امامی در نقد خویش مد نظر قرار داده است بلکه گاهی از یک عالم در مورد یک راوی دو نظر متفاوت نقل میشود. مثلاً امروز آن راوی ثقه میداند ولی بعداً چیزی را از آن راوی مشاهده میکند که او ناچار به عدول از حکم قبلی مینماید و عکس این قضیه هم قابل تصور است و بعضی از اسباب اختلاف در جرح و تعدیل اختلاف نظرهای فقها در اجتهاد است زیرا نزاع بین اهل حدیث عدهای از امامان اهل رای را مورد طعن قرار دهند و آنها را از ضعیفان به حساب آورند فقط به خاطر اینکه دیدگاه اجتهادیشان با دیدگاه اجتهادی اهل حدیث هماهنگ نیست. و برای دلیل در این مورد ترا کفایت میکند که امام شکوهمندی مانند ابو حنیفه /بسیاری از محدثین به وی حمله ور شدند و علیرغم زهد و ورع و تقوی ارجمندی و شکوهمندی بعضی از علمای جرح و تعدیل او را جرح کردهاند و این مطلب را در نقلی که ابوبکر خطیب بغدادی در بیوگرافی ابو حنیفه در جلد ۱۳ صفحه ۳۲۳ الی ۴۲۳ آورده است و این مطلب جز بخاطر دقت مسلک فقهی وی که بر بسیاری از محدثین و بر بسیاری از امامان مذهب مخفی مانده بخاطر هیچ هدف دیگری نبوده است و تعصب برخی از اهل حدیث را وادار کرده تا ابوحنیفه را به چیزی متهم کنند که تاریخ کذب آن را قطعی میکند و شاید همین اختلاف نهاد و انظار اهل نقد و متفاوت بودن آنها در سختگیری و آسانگیری در نقد همان چیزی باشد که اخیراً اکثر علما را بر آن داشته است تا هیچ جرحی را بدون تفسیر نپذیرند مبادا چیزی که نزد ناقد منشا جرح شده است معیار شخصی او یا از روی تعصب باشد و در حقیقت و واقع چنین نباشد حافظ ابن کثیر گفته است بر خلاف تعدیل جرح نیازمند ذکر سبب است و بدون تفسیر جرح پذیرفته نمیشود زیرا مردم در اسبابی که به فسق راوی منجر میشود اختلاف نظر دارند زیرا گاهی جارحی چیزی فاسق کننده میداند و راوی را به وسیله آن چیز تضعیف میکند در حالیکه آن چیز در واقع یا در نظر ناقد دیگری اینطور نیست به همین سبب در جرح شرط آن است که ذکر سبب گردد [۱۱۵]و از چیزهای بامزهای که در این موضوع ذکر میشود آن است که از بعضی از ناقدان نقل شده است که به اوگفته شد چرا حدیث فلانی را ترک کردی در جواب گفت او را دیدم که سوار بر قاطری شده بود و میدوید دیگر حدیثش را ترک کردم و در مورد حدیث صالح المری از بعضی از ناقدان سوال شد در جواب گفت: صالح را چه کار میشود کرد که گفتهاند روزی نزد حماد بن سلم وی را ذکر کردند و بر اثر ذکر وی حماد عطسه کرد و آب بینیش پایین آمد [۱۱۶].
پس بنگر که چگونه بعضی از مردم راویان را به وسیله چیزهای بیارزشی که هیچ علاقهای به عدالت و ثقه و ضبط ندارند، مورد جرح قرار دادهاند ولی حق این است که این گونه عمل رفتار جاهلان و صاحبان غیر اصلی این علم میباشد اما صاحبان اصلی این علم یعنی امامانیکه برای اداره این پست عظیم به پا خواستهاند و در ورودیها و خروجیهای آن ریشه دوانیدهاند در این گونه حکم ظالمانه و انتقاد خنده آور واقع نمیشوند.
چهارم: علوم حدیث: و در همان زمینه علوم دیگری وجود دارد که فراگیری و روایت سنت و دفاع از آن و اثبات قواعد و منابعشان وجود آن علوم را لازم کرده است که ابو عبدالله حاکم در کتاب خود ((معرفة علوم الحدیث)) آنها را به ۵۲ علم رسانده است و امام نووی در کتاب: التقریب خود به ۶۵ علم رسانده است که ما مهمترین آن علوم را در صفحات بعدی ذکر میکنیم تا اندازهی دقت علمای سنت در نقد و تحقیق و ضبط آن و روشی که برای حفظ سنت اتخاذ کردهاند، روشن گردد.
الاول: شناخت صدق محدث و محکم کاری و پایبند بودن و صحت اصول وی و همچنین شناخت اساتیدی که با سن و مسافرتهای وی برای طلب کرده است جور در میآید و شناخت غیر آنها از قبیل غفلت و سهلانگاری وی در حق خود و علم و قواعد آن. و از آن جمله است چیزی را که حاکم گفته است: و از آن چیزهایی که طالب حدیث در زمان ما به آن احتیاج داد قبل از هر چیز بحث از احوال محدث است که آیا در توحید معتقد به شریعت است و آیا نفس خود را به اطاعت از پیامبران در وحی و تشریعات خود شاهان مکلف میداند سپس در حالش اندیشه میکند تا ببیند که آیا این محدث صاحب آرزوی نفسانی است که مردم را به هوای نفس خود دعوت میکند؟ که دعوتگر به بدعت چیزی از وی نوشته نمیشود و دارای هیچ کرامتی هم نیست زیرا جمع کثیری از پیشوایان مسلمین بر ترک حدیث دعوتگر به بدعت اتفاق نظر دارند سپس سن وی را شناسایی میکند تا ببیند آیا احتمال آن میرود که او با این سنی که دارد از شیوخی که از آنها حدیث روایت کرده سماع داشته باشد زیرا ما از جمله مشایخی جماعتی را دیدهایم از شیوخی برای ما حدیث روایت کردهاند و ادعای سماع نمودهاند که سن آنان کمتر از مقداری است که آن شیوخ را ملاقات کرده باشند سپس به قواعد و اصولش میاندیشد تا ببیند آیا اصول وی قدیمی یا جدید هستند زیرا در این زمان ما گروهی پیدا شدهاند که کتابها را میخرند و خودشان روایت میکنند.
و گروهی هم شنودهای خود را با خط خودشان در کتابهای قدیمی مینویسند و بعد آنها را روایت میکنند پس اگر کسانی از غیر اهل این علم از آنها به وسیله سماع حدیث گرفتند معذور به جهل خود خواهند بود و اما متخصصان این علم اگر از امثال اینگونه افراد حدیث بشنوند بعد از آگاهی یافتن از احوالشان باعث جرح و اسقاط آنان میشود مگر اینکه توبه آنان ظاهر گردد و علاوه بر آنچه گفته شد قول دیگری میگوید که جاهل به صفت حدیث عذرش پذیرفته نمیشود، زیرا او هم لازم است در چیزهایی که نمیداند سوال کند و اهل سلف بر چنین نظری بودند. رضی الله عنهم اجمعین
دوم: شناخت حدیثهای مسند. حاکم گفته است و این علم بزرگی از این انواع است زیرا پیشوایان مسلمانان در اجتماع به غیر مسند اختلاف نظر دارند و مسند حدیثی است که محدث آن را از شیخی روایت کند که سماعش از وی ثابت شده است برای کسی که آن را عمل میکند و همین شیخ او هم از شیخ خودش بشنود تا اسناد به یک صحابی مشهور و بعد به رسول خدا صبرسد.
سوم: شناخت آثار موقوفه: و آن هم مثل آنچه حاکم از مغیره بن شعبه روایت کرده و گفته که اصحاب پیامبر صدر او را با ناخنهای خود میزدند و حاکم گفته است این حدیثی است که اگر کسی از اهل این علم نباشد او را مسند میداند زیرا در آن حدیث ذکر پیامبر صخدا آمده است در حالیکه این حدیث مسند نیست در حالیکه این حدیث موقوف بر صحابی است که از همتایان خود از صحابه فعلی را حکایت کرده است و هیچیک از آنان این حدیث را به صورت مسند نیاورده است.
چهارم: شناخت صحابه با اختلاف مراتب. صحابه بنابر آنچه حاکم گفته است ۱۲ طبقهاند. طبقه اول کسانی هستند که در مکه مسلمان شدهاند و آخر طبقه کودکان و بچههایی بودند که در روز فتح مکه و در روز حجة الوداع پیامبر خدا را دیدند و در ردیف صحابه به شمار آمدند.
پنجم: شناخت احادیث مرسلی که در احتجاج به آنها اختلاف موجود است. و این نوع سختی از علم حدیث است که متبحر در این علم کمتر به آن راهیاب میشود.
ششم: حدیث منقطع؛ که آن غیر مرسل است و کمتر کسی در بین حافظان حدیث گیر میآید که آن دو نوع حدیث با هم فرق بگذارد سپس گفته است که حدیث منقطع بر سه نوع است و برای هر نوع مثالی آورده است. نوع اول آن است که در سند دو مرد ناشناختهای که نامبرده نشدهاند و شناخته نشدهاند موجود باشد. نوع دوم آن است که در اسنادش یک مرد نام برده نشده وجود داشته باشد ولی از طریقی دیگر شناسایی شده باشد. نوع سوم آن است که در اسناد آن قبل از تابعی که او محل ارسال است یک راوی موجود باشد که حدیث را نشنیده باشد از کسی که حدیث را از آن روایت میکند که به این نوع مرسل گفته نمیشود بلکه به آن منقطع گفته میشود.
هفتم: شناخت اسنادهای مسلسل ؛ که نوعی از شنود ظاهر است که در آن غبار ابهام وجود ندارد و این هم دارای انواعی است زیرا گاهی هنگام حدیث گفتن، تسلسل در تمام مردان حدیث به لفظ معینی آمده باشد مثل اینکه همگی بگویند. حدثنا. برای ما حدیث گفت. یا سمعته یقول: شنیدم که میگفت. شهدت علی فلان انه قال: نزد فلان حاضر بودم که او گفت. و گاهی هم تسلسل به فعل معینی خواهد بود که هر شیخی با شاگرد خود انجام داده است مانند حدیث مسلسل به وسیله مصافحه و همینطور.
هشتم: شناخت حدیث معنعن که در آن تدلیس وجود ندارد و این حدیثی است متصل به اتفاق پیشوایان روایت با وجود احتیاط راویان آن در مقابل انواع تدلیس. سپس حاکم مثالی برای حدیث معنعن آورده است که آن حدیثی است از جابر بن عبدالله. سپس گفته که این حدیثی است که مصریها سپس مدنیها و مکیها آن را روایت کردهاند و تدلیس جز افکار آنان نیست پس نزد ما فرقی نمیکند که سمعشان را ذکر کنند یا خیر.
نهم: شناخت حدیث معضل از روایات؛ و آن عبارت است از حدیثی که در اسناد آن در بین ارسال کننده حدیث به پیامبر و شخص پیامبر صبیش از یک فرد موجود و حذف شده باشند و این نوع حدیث، مرسل نیست زیرا حدیثهای مرسل فقط مال تابعین هستند.
نوع دهم: شناخت مدرج در حدیث رسول خدا صاز کلام صحابه و جدا نمودن کدام غیر پیامبر از کلام او. و برای آن به حدیثی که از عبدالله بن مسعود آن را اخراج کردهاند مثال آورده شده که پیامبر دست او را گرفت و تشهد نماز را به وی آموخت و گفت: التحیات و الصلوات و تشهد را هم ذکر کرد و گفت هر گاه این کلام را گفتی نمازت را پایان دادهای اگر خواستی برخیز و برو و اگر خواستی بنشین و بمان. حاکم گفته است لفظ اذا قلت. هرگاه گفتی تا آخر گفته عبدالله بن مسعود است که در حدیث درج شده است و برای گفته خویش شاهد آورده به روایت دیگری که حاکم آن را از طریق دیگری اخراج کرده است که در آن راوی آن حدیث از عبدالله بن مسعود بعد از ذکر تعلیم تشهد توسط پیامبر صبرای ابن مسعود گفته است. عبدالله بن مسعود گفت: اگر از این کلمات فارغ شدی نمازت را خوانده ای.
نوع یازدهم: شناخت تابعین و این نوعی است که مشتمل بر علوم فراوانی است زیرا آنان هم در ترتیب خود دارای طبقاتی هستند و هر گاه انسان از این علم غافل بماند در بین صحابه و تابعین فرق نمیگذارد و باز هم در بین تابعین و اتباع تابعین هم فرق نمیگذارد سپس حاکم طبقات پانزده گانه آنان را ذکر کرده که طبقه اولشان تابعینی هستند که ده نفر صحابی را که پیامبر خدا به آنان مژده بهشت را داده است دیده باشند مانند سعید بن مسیب و قیس بن ابی حازم. و طبقه آخرشان کسانی هستند که از اهل بصره که انس بن مالک را و از اهل کوفه عبدالله بن ابی اوفی و اهل مدینه سابت بن یزید و از اهل مصر عبدالله بن حارث بن جز و از اهل شام ابا امامه باهلی را دیده باشند.
نوع دوازدهم: شناخت اولاد صحابه. زیرا کسی که جاهل به این نوع باشد بسیاری از روایات بر وی مشتبه میشوند و اول چیزی که از این نوع شناختش برای اهل حدیث لازم است شناخت فرزندان سرور بشر یعنی محمد صاست و همچنین شناخت کسی از اولاد پیامبر صکه روایت صحیح از وی آمده است سپس باید شناخت فرزندان بزرگان صحابه و غیر آنان لازم است بعد از آن شناخت فرزندان تابعین و اتباع تابعین و غیر آنان از پیشوایان مسلمانان بر اهل حدیث واجب است. زیرا این علم بزرگی است و نوع مستقلی از انواع علم حدیث است.
نوع سیزدهم: شناخت علم جرح و تعدیل؛ که آن دو در اصل دو نوعاند که نوعی علمی است مستقل و او نتیجه این علم، و نردبان بزرگی از آن است و حاکم از این نوع سخن گفته چنانکه از اصح اسنادها و ضعیفترین آنها هم سخن گفته است.
نوع چهاردهم: شناخت صحیح و سقیم حدیث. و آن غیر جرح و تعدیل است زیرا چه بسا اسنادی وجود دارد از اشخاص مجروح خالی میباشد ولی در کتب صحیح اخراج نشده است و بر آن مثال زده به حدیثی که حاکم آن را با سند متصل خودش به ابن عمر از پیامبر صاخراج کرده است: صلاه اللیل و النهار مثنی مثنی و الوتر رکعه من آخر اللیل: نماز شب و روز دو رکعت دو رکعت و نماز وتر رکعتی است در آخر شب. حاکم گفته است این حدیثی است که در اسنادش جز راوی ثقه ثبت- با احتیاط- وجود ندارد در حالیکه ذکر نهار در آن غلط است و باز هم مثال دیگری برای آن ذکر کرده و حدیثی را آورده است که آن را با سند خود که متصل به مالک بن انس از ابن شهاب از عروه از عایشه روایت کرده است: ما عاب رسول الله ص«طَعَامًا قَطُّ، إِنِ اشْتَهَاهُ أَكَلَهُ وَإِلا تَرَكَهُ»: رسول خدا هرگز از هیچ طعامی عیب نگرفته است اگر به وی علاقه داشته آن را خورده و اگر نه او را ترک کرده است. حاکم گفته است این اسنادی است که پیشوایان و اهل اعتماد از علمای حدیث آن را دست به دست میکنند در حالیکه این اسناد از حدیث مالک باطل است. و فقط این اسناد با این حدیث قصد شده است نه با حدیثی دیگر. «ما ضرب رسول اللهصبیده امراه قط و ما انتقم رسول اللهصلنفسه الا ان تنتهک محارم الله فینتقم لله بها»هرگز پیامبر خدا با دست خودش زنی را نزده است و هیچگاه برای خود به نفع شخصی از هیچ احدی انتقام نگرفته مگر زمانی که چیزهای مورد احترام خداوند مورد تجاوز و بیحرمتی قرار میگرفت که در مقابل آنان بخاطر رضای خداوند از متجاوز انتقام میگرفت. و من نهایت تلاش خود را به کار گذاشتم تا واهم- سازنده غلط- را پیدا کنم اما موفق نشدم اما خدا میداند که گمان بزرگ متوجه ابن حیان بصری میشود با اینکه راستگو و مقبول است سپس حاکم گفته است: بدرستی صحیح فقط به روایت شناخته نمیشود و تنها با فهم و حفظ و سماع فراوان شناخته میشود و برای این نوع از علم هیچ چیزی بیشتر از مذاکره اهل فهم و معرفت انسان را مساعدت و معاونت نخواهد کرد تا علت پنهان در حدیث پیدا شود پس هر گاه مانند این احادیث با اسنادهای صحیح اخراج نشده در دو کتاب امام بخاری و مسلم یافت شد براهل حدیث لازم است که علت حدیث را جستجو کند و برای کشف علت با اهل علم وارد مذاکره شود.
نوع پانزدهم: شناخت فقه حدیث ؛ زیرا فقه نتیجه این علوم است و بر پا بودن شریعت به فقه بستگی دارد سپس حاکم اسامی عدهای از پیشوایان حدیث را ذکر کرده که فقه را به روایت حدیث افزودهاند مانند ابن شهاب زهری و عبدالرحمن بن عمر و الاوزاعی و عبدالله بن مبارک و سفیان بن عینیه واحمد بن حنبل و کسان بسیار دیگر.
نوع شانزدهم: شناخت ناسخ و منسوخ حدیث؛ که مثالهای فراوانی برای احادیث منسوخ و ناسخ آورده است.
نوع هفدهم: شناخت حدیث مشهور از احادیثی که از رسول خدا ص روایت شدهاند. حاکم گفته است حدیث مشهور با صحیح فرق دارد زیرا چه بسا حدیث مشهوری که در صحیح وجود ندارد و برای آن نمونههایی آورده است.
نوع هجدهم: شناخت غریب از حدیث ؛ و آن هم انواعی دارد که نوعی از آن غریب صحیح است و آن حدیثی است که تنها یک راوی ثقه آن را روایت کرده باشد و نوعی دیگر غریب شیوخ است و برای آن مثال زده به این حدیث: «لا يَبِعْ حَاضِرٌ لِبَادٍ»: یعنی نباید شهر نشین برای روستایی جنس مورد نیاز را بفروشد و برای وی دلالی کند. این حدیث غریبی است برای مالک بن انس از نافع و او امامی است که حدیث خود را جمع میکند و امام شافعی به تنهایی آن را روایت کرده است و جز ربیع بن سلیمان کسی را سراغ ندارم که این حدیث را از شافعی روایت کرده باشد و او هم ثقه ومامون و مورد اطمینان است.
نوع نوزدهم: شناخت فردهای حدیث ؛ و آن بر سه نوع است. نوع اول شناخت سنتهای رسول خدا که تنها اهل یک شهر آن را از صحابی روایت کرده باشند مثل اینکه کوفیها یا مدنیها حدیث را از اول سند تا آخر آن روایت کنند و همینطور نوع دوم احادیثی که تنها یک راوی از یکی از ائمه آنها را روایت کرده باشد. نوع سوم احادیثش که برای اهل مدینه باشد و یک راوی از اهل مکه آنها را روایت کرده باشد و این باب نمونه است.
نوع بیستم: شناخت تدلیس کنندگانی که نویسنده احادیث از آنان نمیتواند در بین چیزهایی که آنان شنیده یا نشنیدهاند فرق بگذارد. حاکم گفته است و در میان تابعین و اتباع تابعین تا به این عصر ما میرسد جماعتی از مدلین وجود داشتهاند سپس انواع ششگانه تدلیس را ذکر کرده و برای هر نوعی چند مثالی ذکر کرده است.
نوع بیست و یکم: شناخت علل حدیث؛ و این خود علم مستقلی است غیر از صحیح و سقم و جرح و تعدیل است. حاکم گفته است علل حدیث از راههایی پیدا میشود که جرح در آنها دخالتی ندارد. زیرا حدیث شخص مجروح ساقط و بیارزش است و نیازی به بیان علت ندارد و علت حدیث در احادیث ثقات بسیار است. به این گونه که حدیث صاحب علت را روایت میکنند و علت بر آنان پوشیده میماند و بعد حدیث معلول میشود و دلیل شناخت آن نزد ما فقط حفظ و فهم و معرفت است. سپس ده نوع علت را ذکر کرده و برای هر نوع مثالی ذکر کرده است و برای آنها قواعدی ذکر نکرده بلکه برای نوع مثالی آورده و سپس علتش را ذکر میکند و همه علتها در داخل شدن حدیثی در حدیث دیگر یا بدگمانی در حق راوی یا حدیث مرسل را به متصل معرفی کردن و چیزهایی از این قبیل خلاصه میشوند [۱۱٧].
بیست و دوم: شناخت سنتهایی که با هم تعارض دارند که بعضی از مذاهب به یکی از آنها بعضی هم به حدیث دیگری احتجاج میکنند و حاکم برای این مورد نمونههایی از احادیث صحیح از رسول خدا صآورده است که وی در حجی مفرد بوده است – نیت افراد داشته- و احادیث صحیح دیگری آورده که او متمتع بوده است- نیت حج تمتع داشته است- و احادیث دیگری هم آورده که او قارن بوده است- نیت قران: انجام دادن حج و عمره را با هم داشته است- پس احمد و ابن خزیمه تمتع را برگزیدند و شافعی افراد را انتخاب کرد و ابو حنیفه قران را اختیار کرد.
بیست سوم: شناخت اخباری که به هیچ وجه معارض ندارند و مثالهای فراوانی برای آن ذکر کرده است.
نوع بیست و چهارم: شناخت زیاده الفاظ فقهی در احادیثی که فقط یک راوی زیاده را روایت کرده است و این موضوع وجودش نادر است و از اهل علم حدیث خیلی کم یافت میشود کسی که آن را در حفظ داشته باشد و برای آن مثالهایی ذکر کرده است از جمله حدیث ابن مسعود: «سالت رسول اللهصای العمل افضل؟ قال الصلاه فی اول وقتها قلت ثم ای قال الجهاد فی سبیل الله قلت ثم ای قال بر الوالدین» از پیامبر خداصپرسیدم کدام عمل برتر است؟ گفت: نماز در اول وقتش.گفتم سپس. فرمود جهاد در راه خدا. گفتم: سپس کدام. فرمود نیکی با پدر و مادر. حاکم گفته است این حدیث صحیح محفوظی است که گروهی از ائمه مسلمین از مالک و همچنین از عثمان بن عمر آن را روایت کردهاند ولی جز بندار بن بشار و حسن بن مکرم لفظ اول وقت را در آن حدیث نیاوردهاند ولی آن دو نفر هر دو ثقه و فقیه هستند.
نوع بیست و پنجم: شناخت مذاهب حدیث شناسان؛ و حال اینکه حاکم نصوص فراوانی از ائمه نقل کرده است که در آنها راههایی را معرفی کردهاند که بعضی از راویان با آن راهها نسبت داشتهاند و ذکر آن طریق بخاطر بر حذر داشتن مردم از روایان فرصت طلب است.
نوع بیست و ششم: شناخت تصحیفات- تغییرات الفاظ با حرکات و سکنات نقطه ها- در متون حدیث که گروهی از ائمه حدیث در این زمینه دچار لغزش شدهاند و حاکم مثالهایی را هم برای این موضوع آورده است.
نوع بیست و هفتم: شناخت تصحیفات در اسنادها و حاکم برای اینها هم مثالهایی را آورده است سپس انواع فراوان دیگری از علوم حدیث را ذکر کرده که بیشترشان به ضبط اسامی انساب سنها قبایل و همتایان و کنیهها و ثقلها و غیر آن مربوط بودهاند که همه اینها بر عنایت و ضبط و محکم کاری زیاد دلالت میکنند.
نوع پنجم: کتابهایی در مورد احادیث موضوع و جاعلان حدیث: و وضع کنندگان- وقتی دروغی در حدیث واقع میشد و علمای سلف دروغگویان را دنبال و شناسایی میکردند عادتشان این بود که اسماهایش را در مجالس آشکار میکردند و میگفتند فلان دروغگو است و از او حدیث نگیرید فلانی زندیق است، فلانی قدری است و همینطور و در میان محدثین افرادی از آنان به دروغگویی مشهور و معروف شدند که بعضی از آنان عبارتند از ابان بن جعفر نمیری که سیصد حدیث را از زبان ابی حنیفه وضع کرد در حالیکه ابو حنیفه هیچکدام از آن حدیثها را روایت نکرده بود. ابراهیم بن زید اسلمی که احادیثی از مالک روایت کرده است که دارای هیچ اصلی نیستند احمد بن عبدالله الجویباری هزاران حدیث را برای کرامیه وضع نمود جابر بن یزید جعفی سفیان درباره او گفته است حدود سی هزار حدیث را از جابر شنیدهام که در مقابل هیچ قیمتی حاضر نیستم و حلال نمیدانم که هیچ چیزی از آنها را روایت کنم. محمد بن شجاع ثلجی احادیث تشبیه را وضع نمود و آنها را به اهل حدیث نسبت داد نوح بن ابی مریم احادیث فضایل قرآن را سوره به سوره وضع نمود [۱۱۸]حارث بن عبدالله اعور مقاتل بن سلیمان محمد بن سعید المصلوب، محمد بن عمر واقدی، ابراهیم بن محمد بن ابی یحیی اسلمی، وهب بن وهب القاضی، محمد بن سائب کلبی، ابو داود نخعی، اسحاق بن نجیح مطلی، عباس بن ابراهیم نخعی، مامون بن ابی احمد الهروی، محمد بن عکاشه کرمانی، محمد بن قاسم طایکانی، محمد بن زیاد یشکری، محمد بن تمیم فاریابی، سپس علما احادیث موضوع را دنبال کردند و جداگانه در آن احادیث جمع و تالیف نمودند تا مردم آگاه شوند و فریب آنان را نخورند و از مشهورترین این کتابهاست:
۱- کتاب (الموضوعات) تالیف حافظ ابی الفرج الجوزی متوفای ۵٩٧ هجری وی در کتاب خود هر حدیثی را معتقد بوضع آن بود حتی اگر از کتب صحاح هم باشند جمع نموده است وی دو حدیث را از صحیح مسلم و حدیثی از بخاری و ۳۸ حدیث از مسند امام احمد و ٩ حدیث در سنن ابی داود و ۳۰ حدیث از جامع ترمذی و ۱۰ حدیث از سنن نسایی و ۳۰ حدیث از سنن ابن ماجه و ۶۰ حدیث از مستدرک حاکم و احادیث دیگری از کتابهای دیگر سنت در کتاب خود جمع آوری نموده است و سپس علما کار او را دنبال کردند مانند عراقی و ابن حجر مخصوصاً در احادیث مسند و مانند سیوطی به شیوه عمومی در کتاب خودش (التقبات علی الموضوعات) و همچنین در اختصاری که در کتاب ابن جوزی داشته و نام او را (الالی المصنوعه) گذاشته است پس اکثر چیزهایی را که وی در کتاب خود آورده است مورد تایید قرار دادهاند و در اندکی از آنها با وی مخالفت کردهاند بویژه در احادیثی که مربوط به بخاری و مسلم و مسند احمد میباشد.
۲- (المغنی عن الحفظ و الکتاب) تالیف ابی خوص عمر بن بدر موصلی متوفای ۶۲۲ هجری که وی به ذکر ابوابی اکتفا کرده است که در مورد آن حدیث صحیح وجود ندارد مانند قول او ((بابی در زیاده و نقص پذیری ایمان و ایمان قول و عمل است)) سپس میگوید در این مورد هیچ چیز صحیحی وجود ندارد و علما او را هم دنبال کردهاند.
۳- الدر الملتقط فی تبیین الغلط تالیف علامه الصفانی رضی الدین ابن الفضل حسن بن محمد بن حسین متوفای ۶۵۰ هجری و علما او را هم دنبال کردهاند.
۴- تذکره الموضوعات تالیف ابن طاهر مقدسی ۵۰٧ هجری که وی احادیثی را در کتاب خود آورده است که دروغگویان و مجروحین و ضعفا و متروکین آن را روایت کردهاند.
۵- و ۶- (اللالی المصنوعه فی الاحادیث الموضوعه) و (الذیل) باز هم تالیف حافظ سیوطی که در کتاب اولش الموضوعات ابن جوزی را مختصر نموده و در بعضی از احادیث که ابن جوزی بوضع آن حکم کرده است سیوطی وی دنبال کرده و در مورد حدیث اظهار نظر نموده و وضع او را نپذیرفته است و در کتاب دوم چیزی را افزوده است که ابن جوزی در موضوعات خود آنها را نیاورده است سپس کتاب التعقبات علی الموضوعات را تالیف کرده است.
٧- تذکره الموضوعات: تالیف محمد بن علی الفتنی (٩۸۶ هجری) و رسالهای را درباره وضاعین و ضعفا با ترتیب حروف الفبا به آن ضمیمه کرده است.
۸- الموضوعات تالیف شیخ علی قاری حنفی متوفای (۱۰۱۴ هجری).
٩- الفوائد المجموعه فی الاحادیث الموضوعه: تالیف امام شوکانی متوفای (۱۲۵۰ هجری).
۱۰- رساله امام صفانی و در آن احادیثی را ذکر کرده که در عصر بر سر زبانهای داستان سرایان و واعظان بوده است و در آخر آن رساله مشهورترین اسامی ضعفا و متروکین را آورده است.
۱۱- «اللولوء الـمرصوع فيمـا لا اصل له او بأصله موضوع»: تالیف شیخ محمد بن ابی المحاسن القاوجی حسنی مشیشی ازهری که در طرابلس متولد شده و در اواخر سال ۱۳۰۵ هجری در مصر فوت کرده است و این کتاب و رساله سابق در یک کتاب چاپ شدهاند.
نوع ششم: کتابهایی که در مورد احادیث مشهور بر زبانها و بیان صحیح و ضعیف و موضوع آنها نوشته شده است: که از جمله آن کتابهاست:
۱- «اللالی المنثورة فی الاحادیث المشهورة»: تالیف زرکشی ٧٩۴ هجری و سیوطی آن را در کتاب «الدرر المنتثرة فی الاحادیث المشتهرة» اختصار کرده است.
۲- «الـمقاصد الحسنة فی الاحادیث الـمشتهره على الالسنة» تالیف نحاوی (٩۰۲ هجری).
۳- «کشف الـخفا والالباس فیمـا یدور من الاحادیث على السنة الناس»: تالیف عجلونی (۱۶۲ هجری) وی کتاب نحاوی را گرفته و بر آن افزوده است.
۴- «تـمییز الطیب من الجیث فیمـا یرور على السنة الناس من الحدیث» تالیف ابن ربیع شیبانی اثری متوفای (٩۴۴ هجری).
۵- «أسنی الـمطالب فی احادیث مختلفه الـمراتب» – تالیف شیخ محمد حوت بیروتی وی کتاب تمییز الطیب را گرفته و بر آن افزوده است [۱۱٩]. و با ذکر این مطلب پایان میپذیرد آنچه که من قصد مطرح کردنش را داشتم از قبیل مطرح کردن دورانی که سنت در مسیر حرکت خود از آنها گذر کرده است به طریق اختصار و نیرنگ و تحریفی که متوجه سنت گشته است و آن تلاشهای جبران کننده علما برای پاکسازی سنت از فسادی که از بیرون متوجه آن شده بود و براستی در مقابل این همه تلاشها و عظمت آن انسان منصف جز تسلیم و اعتراف به اینکه این پیکارهای از قدرت بشر خارج است نمیتواند چیز دیگری را بگوید پس خداوند پاداش نیک آنها را بدهد.
[۱۰۸] جامع بیان العلم. [۱۰٩] در روایتی برای خطیب از کتاب تقییه العلم آمده است که او آن مطلب را به اهل مدینه نوشت. [۱۱۰] توجیه النظر – صفحه ۸. [۱۱۱] او کتاب مصطلح التاریخ تالیف اسد رستم میباشد که در گذشته استاد تاریخ در دانشگاه آمریکایی در بیروت بود و دین او مسیحی است و اخیراً ارتدکس گشته است و لازم است به صفحههای ۶٧ الی ۸۳ی چاپ دوم کتاب او انتشار یافته کتابخانه عصری در صیدا مراجعه و نظر شود.. [۱۱۲] توجیه النظر – صفحه ۱۱۴. [۱۱۳] توجیه النظر – صفحه ۱۱۸. [۱۱۴] بعضی او را از جمله آسان گیر شمردهاند و این رای ظاهرتر به نظر میرسد. [۱۱۵] کتاب اختصار علوم الحدیث – صفحه ۱۰۱. [۱۱۶] کتاب اختصار علوم الحدیث – صفحه ۱۰۱. [۱۱٧] ابی حاتم رازی متوفای ۳۲٧ هجری دارای کتابی در علل حدیث است که در دو مجلد در مصر چاپ شده است که از دلپسندترین نمونهها برای بیداری پیشوایان حدیث و تلاشهای بزرگشان در پاکسازی سنت از شوائب و ضعفی که به احادیث آن راه یافته است، میباشد. [۱۱۸] ابن عدی در الکامل چنان ذکر کرده و فقط او محمد بن شجاع را از دروغگویان به حساب آورده است چنانکه وی به تنهایی این روایت را از وی آورده است چنانکه کوثری در کتاب «الامتاع فی سیره الحسن بن زیاد و محمد بن شجاع» صفحه ۶۰-٧۰ میگوید. [۱۱٩] شیخ محمد حوت کتاب دیگری دارد که به اسم (حسن الاثر فیما فیه ضعف و اختلاف من حدیث و خبر و اثر) چاپ شده است و این در واقع مختصر کتاب تخریج احادیث رافعی در فقه امام شافعی است که اصل آن تالیف علامه ابن ملقن میباشد که تنها به احادیث مشهوره یا احادیث ضعیف اختصاص ندارد بلکه در آن احادیث صحیح و حسن هم وجود دارد و دیگر این نامگذاری اشتباه از شیخ خوت نیست بلکه از کسی است که چاپ و نشر آن را نظارت کرده است.