طعن نهم: فراوان بودن احادیث ابی هریره
ابوریه بخاطر فراوان بودن احادیث ابو هریره که بنا بر آنچه که در مسند بقی بن مخلد واقع شده تعداد آنها به ۵۳٧۴ حدیث میرسد او را مورد انتقاد قرار داده است - [با اینکه علمای حدیث وصل شدن همۀ طرق نقل این احادیث به ابی هریره را نپذیرفته اند]- و ابوریه آن مطب را غریب دانسته به دلیل اینکه زمان صحبت او با پیامبر صاز سه سال فراتر نمیرود و حال آنکه سبب آن فراوانی را در پیش گفتهایم و در اینجاچیزی را به آن اضافه میکنم که ابن کثیر آن را روایت کرده است و آن عبارتست از اینکه مروان بن حکم، آنگاه که ابو هریره در مورد به خاکسپاری حسن با رسول خدا با وی ستیزه کرد در حال خشمناکی به او گفت: بدرستی مردم گفتهاند همانا تو احادیث فراوانی را از رسول خدا صروایت کردهای در حالیکه تو زمان کمی (سه سال) پیش از وفات بخدمت پیامبر آمده ای؟ پس ابوهریره گفت آری در سال هفتم هجری آمدم در حالیکه پیامبر خدا صدر خیبر بود و من در آن روز بیش از سی سال سن نداشتم و تا زمان وفاتش در خدمت او اقامت گزیدم حتی در خانههای همسرانش (پروانه وار) به دور او میچرخیدم و خدمتش میکردم و حال آنکه به خدا سوگند من در آنروز تنگدست بودم و پشت او نماز میگذاردم و همراه او به حج میرفتم و در جبهههای جنک پا به پای او حاضر میشدم پس من بخدا سوگند نسبت به حدیث او داناترین مردم شدم به گونهای که مردانی از قریش و انصار که عمر وعثمان و طلحه و علی و زبیر، برخی از آنان هستند که پیش از من افتخار صحبت و و هجرت به نزد او را یافته بودند و همراهی همیشگی مرا با پیامبر صمیدانستند به خدا سوگند دربارۀ رسول خدا صاز من میپرسیدند پس بخدا سوگند هر حدیثی که در مدینه باشد و هر کسی که خدا و رسولش را دوست داشته باشد و هر کسی که نزد پیامبر مقامی داشته و هر کسی که یار او باشد از من پوشیده نیست و ابوبکر یار غار او بود و پیامبر خدا غیر او را [به سبب ناپسند داشتن همنشینی با او از مدینه بیرون راند] - در اینجا به پدر مروان بن حکم تعریض _ [اشاره)]کرده است - سپس ابو هریره گفت: باشد که ابو عبدالملک (کنیه مروان) در این مورد و امثال آن از من بپرسد که حتماً علم فراوان و گفتار شیوا را نزد من خواهد یافت پس بخدا سوگند بعد از آن مروان همیشه در برابر ابو هریره کوتاه میآمد و از پاسخ او هراسان بود و در روایتی آمده است که ابو هریره به مروان گفت: بدرستی که من مسلمان شدم و به اختیار و رضایت خود هجرت نمودم و پیامبر خدا صرا شدیداً دوست داشتم در حالیکه شما اهل خانه و جایگاه دعوت پیامبر صبودید دعوتگر را از سرزمینش بیرون کردید و خود و یارانش را اذیت نمودید و اسلام آوردن شما از مسلمان شدن من به تأخیر افتاد آن هم در زمانی که به کام شما تلخ میآمد پس مروان از گفته خود در برابر او پیشمان شد و از مبارزه با او پرهیز نمود و شکی نیست کسی که خود را ویژه چیزی کند و به آن اهتمام ورزد و در جستجوی آن باشد در زمان کمی از اخبار و علم آن چیز اندازهای برایش حاصل میشود برای کس دیگری که مانند او نبوده است فراهم نمیآید و ما از احوال بعضی از شاگردان با استادانشان چیزی را در مییابیم که از برخی از آنان -[ علی رغم] -درنگ کردن در شاگردی و همراهی کردن برای گرفتن همۀ اخبار استادش اعم از کوچک و بزرگ مرجعی قابل اعتماد میسازد در حالیکه بخشی از آن خبرها بر شاگردان بزرگ و قدیمی او پوشیده میماند و حال آنکه اگر همشاگردی متأخر آنان از نظر صحبت و شاگرد بودن آن خبری را که بر آنان پوشیده مانده است بر ایشان نقل کند در صدق او شک نمیکنند پس چه غرابتی در این مورد وجود دارد؟ آنچه نزد ما مهم است راستگویی است و راستگویی ابو هریره نزد برادران صحابی او و همعصران و شاگردان تابعی او جای هیچ شک و گمانی نیست اینست حکم تاریخ درست و منطقی و هر چه که ابوریه نقل میکند از قبیل اینکه بعضی از اصحاب ابو هریره را تکذیب کرده و یا در صدق او شک داشتهاند دروغی است آشکار و بر گرفته از کتابهایی که حتی دانشجواز اینکه مدعی شود که آن کتابها مصادر علمی هستند شرم میکند. پس اکنون که مدعی میشود شک بر فراز آن کتابها بالا نمیرود و سستی به درون آنها راه نمییابد باید قضاوت دربارهی او چگونه باشد؟
و اینک کوتاه و مختصر توجه شما را به برداشتن پرده از روی حقیقت گمان پردازیهای ابو ریه دربارۀ مطالب گذشته جلب میکنم قطعاً در اثناء نوشتن این بحث انگیزه نوشتن آن شدت گرفت -[بگونهای که مرا به عجله واداشت]- زیرا پافشاری ناشر در فرستادن این بحث برای کامل نمودن چاپ کتاب شدت گرفته بود پس چارهای جز اختصار و کوتاه کردن دامن سخن را نداشتم. با اینکه قرار گذاشتم که دربارۀ ابو هریرهسبطور جداگانه کتاب مستقلی بنویسم که در آن گفتههای طعنه زنان راپیگیری و نقد و بررسی نمایم و سبک بودن و عاری بودن آنها را از ارزش علمی بیان کنم «ان شاءالله» [۳۴٧].
۱- ابوریه گمان برده است که عمرسابو هریره را با تازیانه زده و به او گفت ای ابوهریره روایت را خیلی فراوان کردهای و ترا زیبد که بر پیامبر خداصدروغگو باشی ولی ما اورا به میدان مبارزه میخوانیم و از او میخواهیم که این خبر را با نقل از یک کتاب علمی محترم ثابت کند که نمیتواند چنین نقلی بیاورد مگر از آن کتابهای ادبی که همهی خبرهای تلف شده و ساقط شده از اعتبار را روایت میکنند و یا از کتابهای منسوب به شیعه که با کینهی ابو هریره و دروغ بافی بر ضد او شناسایی شدهاند و این گونه کتابها نزد کسی که بویی از دانش به مشامش رسیده باشد. هیچگونه ارزش علمی ندارند. با این که او خوانندگان را بسیار به مراجعه با کتابهایی که از آنها نقل قول مینماید، تشویق میکند - [چنانکه این مطلب را برای مطالعه کنندگان کتابش مورد تأکید قرار میدهد هر چند نقلهای او تحریف شده باشند]- ولی با این وصف این خبر را به هیچ کتابی اسناد نداده است برای چه؟ [(چون کتابی را نیافته است که این خبر را در خود گرفته باشد (مترجم)].
۲- او گمان کرده که عمر ابو هریرهسرا به تبعید به دیار خود یا سرزمین میمونها تهدید کرده است به شرطی که او روایت حدیث از پیامبرصرا ادامه دهد و چنین پنداشته است که آن خبر از ابن عساکر و ابن کثیر نقل شده است. ولی جلوگیری عمر از نقل حدیث ویژۀ ابو هریره نبوده است و ثابت نشده است که او را به تبعید به سرزمین خود تهدید کرده باشد زیرا آن کار در آن زمان جایز نبوده است و حال اینکه عمل و نظر عمر را دربارۀ نوشتن و روایت کردن حدیث در اول این کتاب حکایت کردهایم، و اما اینکه عمر به او گفته باشد ترا به سرزمین میمونها میفرستم پس آن دسیسه و دروغ ابو ریه است و عبارت ابن کثیر اینست که: عُمر به کعب الاحبار گفت یا نقل حدیث را از پیشینیان ترک میکنی یا ترا به سرزمین میمونها ملحق میکنم [۳۴۸]پس این تهدیدی است از عُمر برای کعب الاحبار که نقل حدیث و اخبار از بنی اسرائیل را ترک کند نه اینکه تهدید ابو هریره باشد تا حدیث را از پیامبر خدا روایت نکند.
با اینکه ابن کثیر بعد از ذکر نهی عمر از نقل کردن حدیث از جانب ابی هریره گفته است: «نهی عمرسحمل میشود بر اینکه او از احادیثی بیم داشته است که مردم آنها را در غیر جایگاههای واقعی خود قرار میدادند و آنان در مورد احادیث رخصت که داخل در احادیث مذکور است سخن میگویند و هر گاه انسان حدیث بسیار روایت کند ممکن است بعضی از غلطها و اشتباهات در احادیثش واقع شود و مردم آنها را از او فرا گیرند و یا سبب نهی چیزی مانند آن مطلب است که گفته شد و حال آنکه نقل شده است که عمر بعد از آن اذن روایت حدیث را صادر فرمود و ابن اثیرو بعد از آن چیزی ذکر کرده است که آن را تأیید میکند» پس اینست حقیقت موضعگیری عمر نه آن چیزی که ابوریه [(ناجوانمردانه)] آن را زشت نموده است.
۳- گمان ابی ریه چنین است که گویا صحابیها ابو هریره را به دروغگویی متهم و او را سرزنش کرده و ابوبکر و عمر و عثمان و علی از جمله تکذیب کنندگان و عائشه از جمله سرزنش کنندگان او هستند. سپس ابوریه گمان برده است که گویندۀ این قول ابن قتیبه است در کتاب (تأویل مختلف الحدیث) و ابوریه قطعاً در نسبت این قول زشت به ابن قتیبه دروغ گفته است. در حالیکه او این قول را از نظام و امثال او حکایت میکند سپس به آنان حمله ور شده و قولشان را مردود و خودشان را به دروغگویی نسبت داده است که بدینوسیله دفاع بزرگی را از ابو هریره بعمل آورده است و از خوش شانسی است که تنها ابوریه نیست که یک نسخه از کتاب «تأویل مختلف الحدیث» را در اختیار داشته باشد [یعنی این کتاب نزد دیگران نیز هست]- تا بتوانند به ابن قتیبه دروغ ببندند و آنچه را که او از نظام نقل کرده به خود او نسبت دهند چرا که این کتاب چاپ شده و در دسترس دانشمندان قرار دارد پس آیا کسی که خود را به اهل علم نسبت دهد جسارت او به حدی میرسد که این دروغ آشکار و بیشرمانه از وی صادر شود؟ پس گمان کند که این دروغ از آن پژوهش علمی است که هیچکس بر منوال آن رشته سخن نبافته است و قطعاً در دروغگویی و دگرگون کردن نصوص هیچکس حتی خود خاورشناسان هم از ابو ریه گوی سبقت نبردهاند. [(پس باید از گزند چنین افرادی به خدا پناه برد و بگوییم)] «لاحولَ ولاقوة الا بالله» و ما ابوریه و تمام کسانی را که بر ابو هریره جسارت میکنند، به میدان مبارزه فرا میخوانیم تا یک نص تاریخی برای ما بیاورند که صحت آن جای باور باشد و برای ما ثابت کند که ابوبکر یا عمر یا عثمان یا علی یا عا ئشه یا یکی دیگر از صحابه، در روایت حدیث از پیامبر خدا صکذب را به ابو هریره نسبت داده باشند. قطعاً گردنهای این کینه توزان بریده خواهد شد بدون اینکه نصی را از این قبیل پیدا کنند و خداوند اجازهی چنین چیزی به آنها نخواهد داد ولی اگر نصوص از کتابهایی مانند عیون الاخبار و بدایع الزهور و راویانی مانند ابن ابی الحدید و اسکافی و متهمانی مانند نظام و امثال آن باشند؛ خیلی بعید به نظر میرسد که عرصۀ اینگونه کتابها و این گونه راویان و طعنه زنان جولانگاه دانش و دانشمندان باشد. همانا عائشه بعضی از احادیث ابو هریرهس را غریب میپنداشت زیرا آنها را نمیدانست [(و آنها را از رسول خدا نشنیده بود)] ولی ابو هریره گاه گاه جوابش را میداد و استدلال میکرد به اینکه عائشه همیشه با کارهای خانه سرو کار داشت و مشغول آرایش بود [(آرایش مشروع نه به معنای امروزی (مترجم)] ولی خودش بسان پروانه به گرد رسول خدا میچرخید و ملازم اوبود و حدیث او را میشنید پس عائشه جز اعتراف به استدلال ابو هریرهسچارهای نداشت و میگفت شاید اینطور باشد و این ادبی است از مادر مؤمنان و اعترافی است به حق برای اهل آن و فضیلتی است که ابوریه وامثال او از آن محروم شدهاند. و ضمن تحقیقی که در قضیه (مهراس) انجام دادیم معلوم شد آنکه نسبت به ابو هریرهسمعترض بوده عائشه نبوده است بلکه مردی از همراهان عبدالله بن مسعودسبوده که به او قین اشجعی میگفتند. و اعتراض او بر ابو هریره در حدیث مربوط به جُنُب و اعتراف ابو هریره به اینکه عائشه داناتر است به آنچه از رسول خدا صادر شده است در حالیکه او هم همر اه همسران پیامبر صدر خانه بوده، آن هم فضیلتی است برای ابو هریره که برای اهل حق اعتراف به حق نموده است - [در حالیکه ابوریه از این فضیلت محروم شده است] با وجود این ابو هریره حدیثی را روایت میکرد و بیان میداشت که او از صحابی دیگر شنیده است[و در این مورد قبلاً سخن گفتهایم] - و علی رغم قول عائشه و انتقاد او تعداد فراوانی از فقها، تاتعین و مجتهدین به قول ابو هریره عمل کردهاند.
۴- ابوریه از ابن کثیر نقل کرده که زبیر هنگامی که احادیث ابو هریره را شنید گفت: هم راست میگوید و هم دروغ ابوریه در این نقل رویۀ اهل کتاب را در پیش گرفته که آنان به بعضی از کتاب آسمانی ایمان داشته و به بعضی دیگر کافر میشدند که خداوند [آن روش اهل کتاب را بر ما حکایت کرده است ابوریه هم قسمتی از سخنان زبیر را نقل کرده و از قسم دیگر آن سکوت کرده است. زیرا ابن اثیر بعد از نقل این قول موارد بعدی را از زبیر نقل کرده است: که عروة از پدرش زبیر پرسید که منظور تو از -[صدق و کذب هم راست میگوید هم دروغ)] در مورد ابی هریره چیست؟ زبیر گفت ای پسرم اما در اینکه ابی هریره احادیث را از رسول خدا شنیده شک نمیکنم. ولی بعضی از آنها را در جای خود بکار میبرد و بعضی را هم در غیر جایگاه خود میگذارد آیا زبیر در اینجا ابو هریره را تکذیب کرده یا به صدق گفتار او اعتراف نموده است؟ ولی گفته زبیر: که ابو هریره بعضی از احادیث را در غیر جایگاه خود بکار میبرد. منظورش اینست که ابو هریره حدیث را بر غیر آنچه که فهمش لازمست - [از قبیل وجوب یا اباحه یا نَدب]- میفهمد و در این باره عیبی بر ابی هریره وارد نیست و برای کسی که کلام عربی را میفهمد هیچ دلیلی برای وارد نمودن طعن در صدق و امانت او یافت نمیشود.
۵- و ابوریه نقل کرده است که ابن مسعود ابو هریره را در مورد این گفتهاش «من غَسَلَ ميّتاً فليغتسل من حمُلَهُ فليتوضأ»- «کسیکه مردهای را شست باید غسل کند و اگر آن را حمل کرد باید وضو بگیرد» سخت او را سرزنش کرده و در مورداو سخت بدگویی نموده است سپس ابن مسعود گفت ای مردم از مرده هایتان نجس نمیشوید و ابوریه این مطلب را از ابن عبدالبر در کتاب «(جامع بیان)علم نقل کرده است. و این هم دلیلی است بر اینکه امانت علمی این مرد خیلی کم است و علاقمند به آنست که مردم را سر در گم کند و خواننده را فریب داده و حقایق را در نظرش واژگون نماید زیرا ابن عبدالبر در کتاب مذکورش فصلی را ویژۀ مطالبی کرده است که در آن بعضی از علماء، اشتباه را به بعضی دیگر نسبت داده است و بعضی از آنها فتوای بعضی دیگر را انکار کرده است و در این فصل متذکر شده که در مورد جنگیدن با اهل رده -[از دین بر گشتگان] - حضرت ابوبکر مخالفت اصحاب را رد کرد [و با اهل رده آهنگ جنگ نمود]- و عائشه این گفته ابن عمر را: که میگوید [(المیت یعذب ببکاء اهله- مرده با گریۀ بستگانش سزا داده میشود] - رد کرد و گفت: ابو عبدالرحمن (کنیه ابن عمر است) اشتباه کرده یا خطا رفته یا فراموش نموده است و همچنین در تعداد عمرهای پیامبر خدا قول او رد کرد و ابن مسعود در قضیهای از قضایای ارث، قول ابی موسی و سلمان بن ربیعه را رد نمود و در آن مطالب، مطلب انکار ابن مسعود بر ابو هریره در مورد قول او: (من غسل میتاً الخ)وجود دارد پس تو میبینی که ابو هریره در یک مسأله فتوا میدهد و ابن مسعود گفتهی او را رد میکند نه حدیثش را پس تکذیب ابن مسعود برای ابی هریره در مورد حدیث کجاست؟ با اینکه عدۀ زیادی از فقها به قول ابو هریره عمل کردهاند که بعضی از آنها غسل کسی که مرده را میشوید واجب دانستهاند و بعضی هم مستحب.
۶- ابوریه یگانه پژوهش علمی خود را با ذکر این مطلب پایان داده که گفته است تمام انتقادات صحابی از ابو هریره و شک در روایاتش را ذکرنمی کنم زیرا که کتاب ما گنجایش آن را ندارد این هم دروغ و بهتان است زیرا همه چیزهایی را که در مورد ابو هریره گفته شدهاند به نقطۀ آخر رسانده است. حتی در این مورد از کتابهایی که هیچ گونه ارزش علمی ندارند بهره برده است پس در اینجا چه چیزی مانده است که او در آن مورد در پیگیری عیوب ابی هریره از رسیدن به هدف خود کوتاهی کرده باشد و با وجود این مادر این موضوع،که بعضی از صحابی ابو هریره را رد کردهاند سخن کوتاهی میخواهیم گفت: بدون شک ابو هریره به ظاهر آنچه از حدیث میدانست بدون تأویل فتوی میداد و بعضی از صحابیها در فهم او از حدیث باوی مخالفت میکردند پس فتوایش را رد میکردند نه حدیثش را و این چیزی است که در بین صحابیها و مخالفت آنان با همدیگر بسیار اتفاق افتاده است و از پیگیری اخبار آنان دانسته میشود که چنین اتفاقی برای عمرو علی و ابن مسعود و ابن عمر و ابو موسی و عائشه و معاذ و غیر آنان نیز افتاده است و ابن عبدالبر در کتاب جامع بیان العلم خود فصل جداگانهای را به این موضوع اختصاص داده است و همیشه بعضی از اهل علم بعضی دیگر را رد کردهاند بدون اینکه این مطلب خدشهای به صدق و دین و امانت بعضی وارد کرده باشد و ابن القیم در کتاب (اعلام الموقعین) و غیر آن همینطور ذکر کرده که، با ابو هریره از مفتیان صحابه بوده و بعضی از علماء بخش بزرگی از فتاوای او را جمع کردهاند.
٧- بعد از اینکه ابوریه این همه دروغبافیها را در تکذیب ابو هریره به صحابه نسبت داده است بسوی یک روایت صحیح از ابی حنیفه که به احادیث ابو هریره عمل نمیکرد نشانه رفته است و ما جزم قطعی داریم که این روایت از ابو حنیفه هم صحیح نیست زیرا فقه حنفی که از خود ابو حنیفه نقل شده است پر از احکامی است که جز احادیث ابو هریره مستندی ندارند و اما نقل او مبنی بر اینکه فقهای حنفی ابو هریره را غیر فقیه میدانند پس این مردی است که بوی علم و فقه را اشمام نکرده است و در ردی که بر احمد امین دادهایم این مطلب را به تحقیق رساندهایم که فقهای حنفی بر فقاهت او اتفاق نظر دارند جز عیسی بن ابان و کسانی که با او همنظرند [۳۴٩].
۸- ابوریه گمان کرده است آنچه که ابو هریره میکرده -[و همینطور است آنچه را که غیر او مانند انس و معاذ و عبدالله بن عمر میکردهاند] - یعنی روایتشان از بزرگان صحابه و بعد اسناد آن روایتها به پیامبر خدا صتدلیس از ابو هریره است.
سپس اقوال علمای حدیث را پیرامون تدلیس و مدلسین آورده است.
- تدلیس بر دو نوع است:
۱- تدلیس در اسناد که عبارتست از روایت کردن راوی از کسی که او را دیده است ولی حدیث را از او نشنیده باشد اما چنین وانمود کند که آن حدیث را از او شنیده است یا از او شنیده باشد ولی آنچه را که شنیده روایت نکند و حدیث دیگری غیر آن را روایت کند.
۲- [تدلیس در شیوخ] - [استاتید]- که عبارتست از اینکه راوی شیخ را به کنیه و وصفی نام ببرد که به آن کنیه و وصف معروف نباشد.) و این به دینم قسم به معنای لغوی تدلیس، زشتی است که از ابو ریه سر داده است زیرا روایت صحابی از صحابی و اسناد روایت شده به پیامبر صتدلیس نامیده نمیشود بلکه ارسال نامیده میشود و حدیث روایت شده از طریق ارسال مرسل نامیده میشود و علمای علم حدیث بر اینکه مرسل صحابی پذیرفته میشود اتفاق نظر دارند زیرا صحابی جز از صحابی روایت نمیکند و حال اینکه همۀ صحابه دارای عدالت هستند و احتمال اینکه صحابی از تابعی روایت کند عقل اجازۀ ورود آن را نمیدهد و با دلیل اجماع هر چه را صحابی از رسول خدا روایت کرده باشد پذیرفتهاند با اینکه آن صحابی حدیث را از صحابی دیگری روایت کرده باشند. پس ادعای ابو ریه که این تدلیس است و سپس قول علما را در مورد تدلیس و مدلیس نقل میکند. به معنی واقعی برای تدلیس، تدلیس همین است و اگر تدلیس با همان معنی اصطلاحی که نزد علماء علم حدیث متداول است تدلیس کننده را از رتبة عدالت و معتبر بودن ساقط نکند و با این وصف همۀ بزرگان علمای حدیث از اهل تدلیس باشند با وجود این، تدلیس ابوریه او را از رتبة دانشمندان پژوهشگر ساقط میکند و بعد از اینکه از امانت خود سلب اعتماد کرد برای فهم خود نیز هیچ گونه اعتمادی را باقی نگذاشته است همینطور باطل گرا سبک میشود و لغزشهایش افزون میگردد و آنچه را که از شعبه نقل کرده است آن اشتباه چاپی است و ممکن نیست که اصلش صحیح باشد و قطعاً از یکی از پیشوایان حدیث وارد نشده است و خیلی دور به نظر میرسد که حتی یک دانشجوی تازه کار آن را بگوید تا چه برسد به امامی مانند شعبه.
٩- و ابوریه گمان برده که ابو هریره اجازه دروغ بستن به پیامبر خدا را برای خود تراشیده است به دلیل اینکه او با روایت این گونه دروغها حرامی را حلال و حلالی را حرام نکرده است پس اشکالی ندارد و ابوریه برای اثبات این گمان خود چند حدیثی را که از ابو هریره روایت شدهاند و اسناد آنها به پیامبر صرسیده است [که آن را مرفوع مینامند] - دلیل و شاهدی بر ادعای خود قرار داده است.
مانند این حدیث: {اذا لم تحلو احراماً ولم تحرموا حلالاً و اصبتم المعنی فلا بأس}هنگامی که حرامی حلال و حلالی را حرام نکنید و معنی را در یابند اشکالی بر شما نیست - در دروغ بستن، و باز هم مانند این حدیث: «مَنْ حَدَّثَ حَدِيثًا هو لِلهِ ﻷرضيً فانا قلته وإن لَمْ اكن قتله» «هر کسی حدیثی را روایت کند که خرسندی خدا را در پی داشته باشد پس من آن را گفته اگرچه آن را نگفته باشم». و حال آنکه مانند اینگونه احادیث را امامان سنت نقد و بررسی کردهاند و واضعان وضعیفان از راویان آن احادیث را که نسبت اینگونه حدیثها را به ابو هریره دادهاند، شناسایی کردهاند و نسبت این گونه احادیث به ابو هریره صحیح نیست پس در اینصورت گناه ابو هریره چیست؟ آیا پژوهش علمی اینست که هر گاه دروغی بر انسانی بسته شد آن دروغ برای او بحساب آورده شود و همچنین از قبیل عجایب است اینکه او از این بابت حدیثی را در کتاب احکام به ابن حزم نسبت داده است که ابن حزم بیان کرده است که این حدیث موضوع است ووضع آن را زشت جلوه داده است و در فصل گذشته در این کتاب از آن سخن گفتیم سپس جز سردر گمی برای فریب خوانندهی نا آشنا به حدیث حتی اگر چه از ادبای بزرگ هم باشد نام این کار ابو ریه را چه بگذاریم؟
۱۰- گمان ابوریه اینست که ابوهریره حدیث را از کعب الاحبار میگرفته و سپس آن را به پیامبر صنسبت داده است و این دعوایی است بد کارانه که جز خیال بافی و وارونه کردن نصوص بنابر دستور و عادت خود نتوانسته است که دلیلی بر آن بیاید زیرا ذکر کرده که علمای علم حدیث از جمله روایت اکابر -[بزرگتران از اصاغر] - کوچکرتران روایت ابو هریره و عبادله [این کلمه جمع عبدالله و منظور از آن عبدالله بن عمر و عبدالله بن مسعود و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و بن عاص است] - و معاویه و انس و غیر آنان را از کعب الاحبار ذکر کردهاند و عبارت او مفید آنست که آنان از کعب حدیث پیامبر را روایت کردهاند و این دروغی است خنده آور، زیرا کعب، پیامبر صرا درک نکرده است پس در عقل نمیگنجد که صحابهی پیامبر حدیث او را از کسی روایت کنند که آنکس او را ندیده است و فقط این مطلب وقتی عنوان میشود که درصدد بیان آن باشیم که صحابه اخبار و تاریخهای مردمان گذشته را از علمای اهل کتاب، آنانی که مسلمان شدهاند گرفتهاند و حال آنکه از رسول خدا صبه صحت رسیده است که فرمود اهل کتاب را تصدیق یا تکذیب نکنید پس اخبارشان روایت میشود تا مایه پندو اندرز قرار گیرد نه اینکه آن اخبار بر آنچه در قرآنست حاکم و بزرگوار و برتر قرار ده شود بلکه حاکمیت و سروری و برتری فقط از آن اخبار قرآنی است. و ابو ریه ذکر کرده است که کعب، ابو هریره را ستوده است بخاطر اینکه گرچه او تورات را نخوانده است ولی آنچه را که در آنست میداند و اگر این گفتهها صحیح باشد چیزی که به ضرر ابوهریره باشد در آن نیست زیرا بسیاری از مردم خبرها را از مجالس و کنفرانسها میشنوند بیآنکه کتابها را خوانده باشند. همینطور ابو ریه همیشه درصدد نمایش دادن دلایل علمی خود میباشد. دلایلی که در آنها میخواهد به ذهن خواننده بیفکند که ابو هریره حدیث را از کعب میشنید، سپس آنچه را که از کعب شنیده بود به پیامبر صخدا نسبت میداد و دانشجو، بیارزشی نوشتهی او را در این موضوع میداند. و از تازهترین دلایل او که در جای دیگری وارد کرده است آنست که مسلم از بشر [۳۵۰]بن سعید روایت کرده است که گفت از خدا بترسید و نگه دار حدیث باشید زیرا به خدا سوگند ما خود را با ابو هریره مییافتیم که هم از رسول خدا و هم از کعب الاحبار حدیث روایت میکرد سپس بلند میشد. (و مکان را ترک میکرد) بعد میشنیدم از بعضی از کسانی که در مجلس حدیث ابو هریره با ما بودند حدیث پیامبر خدا صرا برای کعب و حدیث کعب را برای رسول خدا صقرار میدادند پس از خدا بترسید و مواظب حدیث باشید. کدام خواننده است که عبارت عربی را بفهمد و از این نص فهم زخم زبانی علیه ابو هریره برایش ممکن باشد یا متهم بودن او را به قرار دادن حدیث کعب برای رسول خدا را در یابد بدون شک بسر بن سعید صاحب این خبر از گروهی سخن میگوید که به احادیث ابو هریره گوش میدادند و مرویات او از پیامبر و کعب را در هم میآمیختند پس آن کسی که حدیث کعب را به رسول خدا صنسبت میداد بعضی از کسانی بودند که به ابوهریره گوش فرا میدادند نه خود ابوهریره ولی استاد پژوهش علمی که قبل از او کسی به اینگونه سخن نگفته است، این نص را به عنوان دلیلی برکذب ابوهریره در روایت از رسول خدا ذکر کرده است و همچنین آن را دلیلی بر این مطلب دانسته که او چیزی را از کعب میشنیده و سپس آن را به رسول خدا نسبت میداده است آیا این مطلب را بر کم فهمی یا کم دینی یا بیشرمی از خدا و از تاریخ و خوانندگان تیز هوش آن حمل میکنی؟ و بعضی از غلط افکنیهای ابوریه آنست که او را بعنوان حدیث مرفوع به پیامبر صاز صحیح مسلم از ابوهریره در مورد آفرینش زمین و آسمانها نقل کرده است. ابو هریره در اول آن میگوید رسول خدا دستم را گرفت سپس از بخاری و ابن کثیر نقل میکند به چیز مهمی دست یافته است و تودۀ مسمانانی را که به ابوهریره اطمینان کامل را دارند، در گردابی گرفتار کرده است که مشگلتر از آن قابل تصور نیست که اگر کمی علم و فهم نصوص را داشت میدانست که بخاری و ابن کثیر نمیخواهند ابوهریره را به کذب و نسبت دادن حدیث کعب به رسول خدا متهم کنند آن دو هیچگاه تصور چنین جسارتی را نداشتهاند و هرگز از آن دو به نظر نمیرسد که کم دینی، آنان را به این پرتگاه برساند که ابوریه به آن دچار آمده است و در گذشته ستایش آن دو بر ابی هریره و اعترافشان به صدق و پرهیز و امانت او در علم و دین را به گوشتان رساندیم ولی حکم آن دو آنست که این روایتی که مسلم در صحیحش آورده است در نسبت مرفوع بودن این حدیث به پیامبر خداصاز ابوهریره اشتباه بوده است و اشتباه هم از راویان حدیث است نه از ابوهریره و هیچ عیبی برای ابوهریره در آن نیست و عبارت بخاری در تاریخش و عبارت ابن کثیر در تفسیرش این مطلب را میگویند.
و علامه المعلمی الیمانی در کتابش به نام (الانوار الکاشفه) بطور گسترده به این موضوع پرداخته بگونهای که دلهای پژوهشگر را ارشاد نموده است و کینه توزانی مانند ابوریه را جز خشم و اندوه چیز دیگری نمیافزاید.
[۳۴٧] ترجمه پاورقی ص ۳٧۸ که در صفحه ۴٩ این مجموعه املا شده است. [۳۴۸] ظاهراً آن مطالب از اسکافی نقل شده است چنانکه ابن ابی الحدید در شرحش برای نهج البلاغه آن را نقل کرده است. [۳۴٩] در این موضوع شمس الائمه سرخسی بحث کاملی دارد که از آن بزرگداشتن پیشوایان حنفی برای ابی هریره و اعتراف آنان به عدالت و ضبط و حفظ او روشن میشود. [۳۵۰] در اسم او صواب اینست و در چاپ اول بشیر بن سعید چاپ شده بود پس صحیح و صواب را بر گزین که او بشر بن سعید بندۀ آزاد شدۀ ابن الحضری مدنی عابد بوده است از سعد بن ابن وقاص و زید بن ثابت و ابی هریره و غیر آنان حدیث روایت کرده است و ابو سلمه و زید بن اسلم و محمد بن ابراهیم النبی و غیر آنان از او حدیث روایت کردهاند ابن معین گفته که او ثقه و قابل اعتماد است و ابن سعید گفته است از خداپرستان از دنیا بریده بود و در دنیا پارسا و اهل دروغ بود و وواقری گفته است در سال ۱۰۰ هجری فوت کرده است (الخلاصه للخزرجی).