اختلاف علما در جح و تعدیل
مؤلف در صفحهی ۲۶۶ میگوید: «اختلافات مذهبی در جرح و عدیل راویان مؤثر بوده است، پس در اثر همین اهل سنت بسیاری از شیعیان را جرح [۲٩۳]کردهاند، تا جایی که صریحاً گفتهاند آن چه یاران حضرت علی و شیعیان از او روایت میکنند صحیح نیست، بلکه تنها آنچه توسط یاران ابن مسعود از او روایت شده میباشد. موضعگیری شیعه در مقابل اهل سنت هم به همبن گونه بوده است،پس بسیاری از آنان به احادیثی اعتماد دارند که شیعه از اهل بیت روایت کرده است و به همین خاطر اگر گروهی فردی را تعدیل کردهاند گروه دیگر او را تجرح نموده، ذهبی میگوید: «هیچ وقت دو نفر از علما جرح و تعدیل بر ثقه دانستن فردی ضعیف و یا بر ضعیف دانستن فردی ثقه اتفاق نظر نداشتهاند». با وجود این که در سخن او مبالغه وجود دارد اما عبارت او ما را به اختلاف شدید دیدگاهها در جرح و عدیل راویان واقف میکند، و ما برای مثال شخصیت محمد بن اسحاق ـ بزرگترین مورخ حوادث صدر اسلام ـ را ذکر میکنیم، قتاده در مورد او میگوید: تا وقتی محمد بن اسحاق در میان مردم زندگی کند علم هم در بین آنان موجود خواهد بود، نسائی گفته است: قوی نیست، سفیان گفته: از کسی نشنیدهام محمد بن اسحاق را متهم کرده باشد، دار قطنی گقته: به او و پدرش احتجاج نمیشود امام مالک گفته: شهادت میدهم که او بسیار دروغگو بوده است...».
این سخنان از دو جهت قابل بحث و بررسی است:
اول: در مورد قواعد خاص علم جرح و تعدیل.
دوم: در مورد عبادت امام ذهبی و آراء گوناگون در ارتباط با محمد بن اسحاق.
اما در مورد اول مؤلف به طور خلاصه از قواعد مربوط به جرح و تعدیل سخن گفته همانطور که در مورد تأثیرات اختلافاتی مذهبی به اختصار حرف زده است، و ظاهر این سخن او «و از این اختلافات آنچه نشأت میگیرد این است، کسی که گروهی ا را تعدیل کردهاند...» این توهم را ایجاد میکند که علت اختلاف در جرح و تعدیل یا در بین خود اهل سنت با هم بوده و یا بین اهل سنت با مخالفان نشان از سایر فرقهها واقع شده است.
اما منشأ اختلاف اهل سنت با همدیگر به تفاوت دیدگاه آنان در صداقت یا کذب یک راوی،عدالت یا فسق او، قدرت نیکوی حافظه یا فراموش کار بودن برمیگردد.
اما اختلاف بین اهل سنت و سایر فرقهها ناشی از تفاوت مذاهب نیست، بلکه اهل سنت چنان چه قبلاً هم گفتیم ـ در بحث جرح و تعدیل ـ مخالفان خود را تجریح نمیکند مگر این که بدعتی را مرتکب شده باشد که منجر به کفر آنان شود، و یا به اصحاب پیامبر صتوهین نموده، یا به انجام بدعتی دعوت کرده یا این که داعی بسوی بدعت نبوده امکان سخن او موافق بدعتی است که به سویش دعوت شده، و دیدگاه آنان [اهل سنت] این است که تمام آن موارد باعث شک و تردید در صداقت و امانت راوی میشود.
پس اختلاف در تجریح راوی میان اهل سنت و غیر آنان، در حقیقت به شک در صداقت راوی یا ثقه بودن او بر میگردد نه به صرف تفاوت مذهب آنان با اهل سنت، به همین دلیل کتابهای حدیث و در رأس آنها صحیحین احادیثی را از جماعتی (افرادی) بدعت گذار روایت کردهاند که تاریخ حیاتشان دلالت دارد بر این که آنان دروغگو نبودهاند. [یعنی روایت بدعت گذار صادق پذیرفته میشود] همانند: عمران بن حطان خارجی و أبان بن تغلب شیعی، حافظ ذهبی/در توصیف أبان بن تغلب کوفی میگوید: «شیعهای زیرک بود» اما بسیار راستگو بود، پس راست گویی او برای ما و به نفع ما و بدعت گذار بودنش به ضرر خودش است.
اما اهل سنت به این دلیل روایات یاران حضرت علی را نمیپذیرند که آنها علم و دانش رسیده از او را فاسد کردند و نظراتی را به او نسبت دادند که آراء او نبوده و سخنانی را از قول او گفتهاند که نگفته است. از ابن اسحاق روایت شده که گفت: «وقتی یاران حضرت علیساقدام به ایجاد آن مسائل پس از مرگ ایشان کردند یکی از یاران او گفت: خداوند آنها را نابود کند چه علمی را از بین بردن؟! پس وقتی دروغگویی اصحاب دیگر حضرت علیسبر او نمایان شد برای احتیاط و اطمینان نقل روایت آنها را ترک کرد. پس با این بیان میبینیم اختصار و ابهامی که در عبارت مؤلف هست، بیشتر از این تصوری است که گفته اختلاف در تجریح و تعدیل راویان نشأت گرفته از اختلاف مذهبی است و بس.
اما در مورد موضعگیری دوم که گفته: «و از اختلاف مذهبی این امر نشأت گرفت که گروهی فردی را تعدیل میکردند اما گروه دیگر او را تجریح مینمودند» و برای این سخن خود به عبارت ذهبی استشهاد کرده و دلیلی که برای سخن خود ارایه داده اختلاف نظر آنان در مورد جرح و تعدیل محمد بن اسحاق است، و اکنون اشتباههای مربوط به سخنان او:
اولاً: نمونهای که او برای بیان تأثیر اختلاف مذهبی در جرح و تعدیل و در مورد ابن اسحاق ارائه داده درست نیست، زیرا اختلاف نظر در مورد او به خاطر اختلاف مذهبی نیست، چون محمد بن اسحاق از اهل سنت است و تمام کسانی که در مورد او اختلاف نظر دارند سنی هستند و این مثال بیمورد است.
دوم: مؤلف «فجرالاسلام» سخن امام ذهبی را بر خلاف قصد او و آنچه امام ذهبی مد نظر داشته فهمیده است، او این سخن را دلیلی میداند که دلالت دارد بر شدّت اختلاف نظر علمای جرح و تعدیل و میگوید مفهوم آن این است که دو عالم بر ثقه بودن یا تضعیف یک راوی اتفاق نظر ندارند بلکه یکی او را ثقه دانسته و دیگری او را ضعیف میداند و عکس آن هم صدق میکند. ولی اگر فردی اندکی در عبارت ذهبی تأمل کند، فهمی کاملاً متفاوت با مؤلف «فجرالاسلام» برایش حاصل میشود، چون ذهبی میخواهد بگوید: علمای جرح و تعدیل در نقد رجال حدیثی ثابت قدم هستند، پس اتفاق نیافتاده است در مورد ثقه بودن مردی که به ضعف روایت شهرت دارد اختلاف نظر پیدا کنند [یعنی همگی او را ضعیف دانستهاند] و یا مردی را که به صدق و اطمینان در نقل حدیث مشهور است ضعیف بدانند، بلکه اختلاف آنها در مورد راویانی بوده که به ضعف یا ثقه بودن شهرت نداشتهاند، و خلاصه، آنان در مورد رجال حدیثی جز چیزی که واقعیت داشته نگفتهاند. اگر به این سخن ذهبی نگاه کنیم: ثقه دانستن (ضعیف) و ضعیف دانستن (ثقه) منظور واقعی او را میفهمیم، زیرا اگر منظور ذهبی چیزی بود که «احمد امین» فهمیده باید میگفت: اصلاً دو عالم بر ثقه دانستن یا ضعف یک راوی اتفاق نظر نداشتهاند [۲٩۴].
سوم: اختلاف نظر در مورد محمد بن اسحاق عبارت منقول از ذهبی را تأیید نمیکند، بلکه در جهت اعتراض به آن گفته شده است، و اصل سخن اینگونه است، مؤلف «مسلم الثبوت» بعد از اینکه عبارت ذهبی را نقل کرده، شارح کتابش بر او اعتراض گرفته که سخن او تعمیمی نادرست و استقرائی ناقص است عمرس، زیرا علما در مورد محمد بن اسحاق اختلاف نظر دارند و [بعد] به ذکر نظرات مختلف علمای جرح و تعدیل در مورد او پرداخته و سپس گفته: «پس ببینید اگر او ثقه بود باید بیشتر از دو نفر بر ضعیف بودنش اتفاق داشتند و اگر ضعیف بود باید بیش از دو نفر بر ثقه بودن او هم رأی بودند» ولی فهم و سخن شارح و مؤلف «المسلم الثبوت» و مقصود خود امام ذهبی، «احمدامین» را به شگفت نینداخته است، بلکه سعی کرده روایات منقول در مورد ابن اسحاق را برای تأیید برداشت خویش از سخن امام ذهبی نقل کند، پس ببینید آیا او واقعاً سخن ذهبی و عبارت شارح «المسلم» را نفهمیده است، و آیا آن چیزی که در مورد ابن اسحاق گفته شده و در واقع اعتراضی است به آنچه از عموم عبارت ذهبی فهمیده میشود را درک نکرده است؟ با اینکه او تمام عبارت را فهمیده ولی خود را به نادانی زده و عبارت ذهبی را برعکس مقصود او فهم کرده تا از راه تعبیر غلط از آن به بیارزش نمودن کار علمای جرح و تعدیل حکم کند، و به خواننده تفهیم کند که آنها دارای آراء متزلزل و متناقص هستند، و قضاوتشان در مورد راویان احادیث بر اساس گرایشها و اختلافات مذهبی است، و اگر یک راوی از نظر یکی از ائمهی حدیث مورد وثوق باشد، غالباً کسان دیگری هستند که او را ضعیف میدانند، پس ما ملزم به پذیرش حدیثی نیستیم که امام بخاری احوال راویان آن را معتبر و ایشان را ثقه دانسته است؟! به این گفتار او نگاه کنید و در آن بیاندیشید.
[۲٩۳] جرح و وتعدیل یکی از علوم مخصوص به روایت الحدیث است که دارای الفاظ و تعبیرات خاص خود است. (مترجم). [۲٩۴] در مورد این عبارت ذهبی تفسیر دیگری هم وجود دارد و آن این که منظورش این بوده، در مورد یک راوی که مستحق ضعیف دانستن است، حکم به ثقه بودنش نشده است، بلکه چیزی که واقع شده این بوده که برخی او را ثقه و برخی ضعیف دانستهاند، همانگونه که در مورد یک راوی که مستحق توثیق بوده حکم به ضعیف بودنش نشده است، بلکه برخی او را ضعیف و عدهی دیگری ثقه دانستهاند. و این سخنش «دو نفر هم رأی نبودهاند» یعنی: علمای جرح و تعدیل بر آن اتفاق نظر نداشتهاند و منظورش از «إثنان: دو نفر» تنها دو نفر نبوده بلکه هدفش مطلق اجتماع و اتفاق نظر است، همانطور که گفته میشود: «این مسئلهای است که دو نفر هم در مورد آن اختلاف نظر ندارند» یعنی در مورد آن اختلاف نظری پیش نیامده نه از سوی دو نفر و نه بیشتر. پس در اینجا هدف نفی اختلاف به طور مطلق است، و در عبارت ذهبی هم مراد نفی مطلق اجتماع علما بر ثقه دانستن ضعیف یا ضعیف دانستن راوی ثقه است.