طعن هشتم: [استهزا ء کردن به او]
ابو ریه گفته که مردم به روایتش استهزاء میکردند و بخاطر تنوع و زیاده روی در روایات مردم آن روایتها را عجیب و غریب میپنداشتند. در این باره از ابی رافع روایت شده است که مردی از قریش نزد ابو هریره آمد در حالیکه لباس نوی بر تن داشت و در آن متکبرانه راه میرفت پس گفت ای ابو هریره تو حدیث را فراوان از رسول خدا روایت میکنید آیا از او چیزی در مورد این لباس تازهی من شنیدهای؟ گفت از ابی القاسم صشنیدم که میگفت بدرستی مردی از مردمان پیش از شما درلباس نوی متبکراته راه میرفت آنگاه خداوند او را به درون زمین فرو برد و تاروز قیامت در حال فرو رفتن است پس به خدا سوگند شاید او از قوم یا گروه تو باشد (و ابوریه این خیر را به ابن کثیر اسناد داده است.) سپس گفته از سؤال این مرد ظاهر میشود که او مستفهم [سؤال کننده]- نبوده است و قصد استهزاء داشته است زیرا به او نگفت که احادیث پیامبرصرا در حفظ دارای بلکه گفت حدیث را بسیار، از پیامبر خداصروایت میکنی و سیاق داستان دلالت دارد بر اینکه او شوخی و مسخره کرده است.
در اینجا چند امر وجود دارد اولاً: سؤال کننده صحابی نبوده و از تابعینی که شریعت و آداب آن را از یاران پیامبرصگرفته باشند هم نبوده است و فقط او جوانی از جوانان بیهوده کار قریش بوده است و از چنین کسی انتظار نمیرود که قدر ابو هریره را بداند یا قدردانی صحیح برای فضل ابو هریره از او گرفته شود.
ثانیاً: به طور قطع او جوانی بیهوده کار ومتکبری بوده که یک لباس نو گران قیمت را پوشیده و متکبرانه در آن راه رفته است و تکبر و لاابالی گری او وادارش کرده تا به ابو هریره بگوید آیا درباره این لباس نو من چیزی را حفظ کردهای پس حدیث پیامبر خدا را برایش ذکر کرده است و بعضی از روایات میگویند که این جوان بیهوده کار مغرور به او گفت آیا آن جوانی که به درون زمین فرو رفت اینگونه راه میرفت [(و حرکتی مثل او از خودنشان داد] و سپس ابو هریره میگوید آن جوان با دست به بینی و دهان اشاره کرد -[یعنی خواست به بینی و دهانم سیلی بزند] - پس یکباره لغزید که بر اثر آن نزدیک بود در هم شکسته شود همچنانکه خداوند میفرماید: ما ترا از کید و اذیت و آزار مسخره کنندگان محفوظ میکنیم و خودمان به حسابشان خواهیم رسید.
پس این حادثه کرامتی است از جانب خداوند برای ابو هریره که از این جوان بیشرم بیهوده صفت برای او انتقام گرفته است.
ثالثاً: قطعاً مسخرۀ یک جوان لاابالی گر وغیر پایبند به اصول اخلاقی به مردی از حاملان علم چیزی است که در هر زمانی واقع میشود همچنانگه برای علما و اصلاحگران و انبیاء - [چنانکه خداوند در کتاب خود برای ما حکایت کرده] - واقع شده است پس در چه زمانی مانند این مسخرههایی که از بیخردان نسبت به انبیاء سر میدهد دلیلی بر بیارزشی و حقارت آنان بوده است؟ باید آنان را از آن تصور مبرا دانست.
رابعاً: بدرستی این رویداد یک حادثه نایابی است که ابوریه مانندی برای آن نیافته است و اگر مییافت در اثبات آن کوتاهی نمیکرد پس چگونه به خود اجازه داده است که یک حادثه فردی را عمومیت بخشد و آن را بطور عموم ذکر کند و بگوید: «وَلَقَدَ كانوا يَتَهكَّمُوَن بهِ اِلَخ»: «و همیشه او را مسخره میکردند» - عمومیت از آنجا فهم میشود که لفظ: کانوا: بر امر شایع تکراری در میان جامعه دلالت میکند و جز معنی فوق بر چیز دیگری اطلاق نمیگردد پس آیا این حادثهای که از یک جوان بیشرم واقع شده است دلالت میکند بر اینکه اصحاب و تابعین که آنان در زمان ابو هریره حاملان علم و دین بودهاند روایات ابو هریره را مسخره میکردهاند؟ در اینجا ابوریه بار دیگر رسوا میشود و در چهره مرد با هوشی ظاهر میگردد که در صدد یافتن شبههای است که در تقویت تصور باطل خویش آن را دستاویز خود قرار دهد و معلوم میشود که او آن مرد پژوهشگر علمی نیست که مخلصانه تنها و تنها در پی یافتن حقیقت باشد قطعاً جایگاه مرد آنست که خود برای خویشتن مشخص میکند و ابوریه با این پژوهش علمی که هیچکس بر منوال آن سخن نگفته است خواسته است که با دروغ پیشه گان و دروغگویان و دروغ بافان از طرفداران شک و گمان و هواهای نفسانی خود را همپایه کند ولی خداوند ابو هریره را از آنچه که این پژوهشگر علمی - [که در این پژوهش (ناجوانمردانه) هیچ احدی از او پیشی نگرفته] و او را به آن متهم کرده است، پاک نگه داشته است.