طعن هفتم: شوخی و بیهوده گویی ابو هریره
ابوریه گمان کرده که تمام تاریخ نویسان اجماع و اتفاق نظر دارند بر اینکه ابو هریره مردی شوخ و بسیار بیهوده گو بوده است سپس معنی مهذار(بیهوده گویی) را این گونه شرح داده است که سخنی بسیار و بیهوده است اما ادعای اجماع بر اینکه او مهذار (بیهوده گو) بوده، در این مورد بر خدا و ابو هریره و مورخین و تاریخ، دروغ بافی کرده است زیرا هیچگاه هیچ احدی ابو هریره را به بیهوده گویی توصیف نکرده است و ما او را به مبارزه میطلبیم که در این مورد یک روایت صحیح را برای ما بیاورد و آنچه را گمان کرده است که گویا عائشه ابو هریره را با بیهوده گویی توصیف کرده است در قضیه (المهراس که در صفحه ۳۴۲- همین کتاب آمده است. قبلاً در مورد آن در مناقشه احمد امین سخن گفتهایم و از آن کلام روشن میشود که عائشه در قضیه مهراس در رد ابی هریره سخن نگفته است تا او را به بیهوده گویی توصیف کند و آنکس که در رد او سخن گفت فقط قین اشجعی از یاران عبدالله بن مسعود بوده است و با وجود آن بر زبانش نیامد که بگوید ابو هریره بیهوده گو بوده است اگر فرضاً این نقل از عائشه صحیح باشد - [که ما ابوریه را درا ثبات آن به مبارزه میطلبیم] - این فقط یک شاهد است پس چگونه ادعای اجماع تمام مورخین را بر توصیف او به بیهوده گویی کرده است؟ آیا عائشه مورخ بوده است؟ [و به فرض اینکه مورخ باشد] - آیا او همه مورخین است بگو ای ابوریه تویی در کتابت گفته ای لعنت خدا بر دروغگویان عمدی و غیر عمدی این از طرفی و از طرف دیگر ترا به مبارزه فرا میخوانیم که یک صحابی یا یک تابعی یا یک مورخ معتمد را بیاوری که ابو هریره را به بیهوده گویی توصیف کرده باشد وگرنه تو از دروغگویانی هستید که خردهای مردم را مسخره میکنند ولی مزاح او چیزی است که به آن معروف شده است و آن طبیعتی است که خداوند به او ارزانی داشته و به وسیله آن نزد تمام مردم محبوبش کرده است و مزاح در دین خدا ناپسند نیست و گرنه سنگدلی و سختگیری در ظاهر و باطن در اسلام چیز محبوبی به نظر میرسید خدا ورسولش از اینکه تر شرویی و سختگیری را دوست داشته باشند پاک و منزهاند و خداوند به پیامبر خود فرموده: (و اگر تندخو و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده میشدند.) و مزاح نزد مردم روشی عیب آور بحساب نیامده و رسول خدا با یاران خود مزاح میکرده و اصحاب هم مزاح میکردند و در میان آنان کسانی با مزاح پسندیده در قالب شریعت و اخلاق شهرت داشتهاند و ابو هریره نیز از جمله این نامداران است در زمان امارت خود بر مدینه از سوی مروان بن حکم سوار الاغ میشود و میگوید راه را برای امیر باز گذارید شگفتا از این بازی و مزاح شیرین! و کومهی هیزم را بر شانهاش حمل میکرد و داخل بازار میشد و میگفت راه را برای امیر باز گذارید پس چه عظمت دلپسندی در فروتنی او وجود دارد و چه پردۀ عجیبی چشمان کینه توزانی را پوشانده دست که تاب دیدن این عظمت را ندارند و به خوردن غذا دعوت میشد و سپس میگفت من روزهام وقتی خوردن راشروع میکردند با آنان میخورد و میگفت در قانون تضعیف خدا روزهام و با استفاده از قانون تخفیف الهی روزه نیستم (منظور از این کلام قبلاً با نقل حدیثی از خود ابو هریره دانسته شد) چقدر شیرین است این مزاح و این بازی و این شخصیت خوش اخلاق گرامی در شب بعضی از مردم را برای شام دعوت میکرد و به او میگفت استخوان گوشتخورده را برای امیر بگذارید [(و چنین وانمود میکرد که به او گوشت میدهد)] پس مهمان نگاه میکرد متوجه میشد که غذا ثرید است با روغن زیتون جوانی نزد او میآید به او میگوید من از اول صبح روزه بودم نزد پدرم رفتم او نان و گوشت برایم آورد آن را خوردم و روزه را به یاد نداشتم پس ابو هریره به او میگوید خداوند ترا عذا داده است اشکالی ندارد جوان بلافاصله میگوید سپس داخل خانۀ عیالم شدم و شیر شتر برایم آوردند و بیخبر از روزه آن را نوشیدم ابو هریره به او میگوید اشکالی ندارد.
جوان بلافاصله میگوید: خوابیدم سپس بیدار شدم و آب نوشیدم و در حال فراموشی با همسرم جماع کردم.این استاد که فطرت او با مزاح پسندیده سرشته است به او میگوید همانا تو ای پسر برادرم به روزه عادت نکردهای کدام انسان است در دنیا که در این مزاح خواری ببیند مگر از اینکه تندخویان سنگدل باشد اینست مزاح ابو هریره که همه مورخین بر آن اجماع و اتفاق نظر دارند چنانکه ابوریه گفته است ولی چیزی از دست او در رفته که در آن با همه مورخین مخالفت کرده است و آن این است که همه آنان با وجود اجماع بر مزاح او بر این نکته هم اجماع دارند که ابو هریره با وجود مزاحش چنانکه ابن کثیر گفته و او همان کسی است که نکات و مزاحش را روایت کرده است. در صدق و حفظ و دیانت و عبادت و پارسایی و عمل صالح جایگاه بس بلندی داشته است پس چرا ابوریه بعد از آنکه اجماعشان رابر مدعای خود حکایت کرده با این اجماع دیگر آنان مخالفت کرده است؟ آیا میخواهد در شمار کسانی قرار گیرد که داخل در قول خداوند هستند که میفرماید: [(کسیکه با پیامبرصدشمنانگی کند بعد از آنکه هدایت برایش رو شده است و جز راه مؤمنان را در پیش گیرد، او را بهمان جهتی که دوستش داشته است رهنمود میگردانیم و به دوزخش داخل میگرداینم و با آن میسوزانیم و دوزخ چه بد جایگاهی است) [۳۴۶]] قطعاً بخاری در (ادب مفرد) از بکر بن عبداله المزنی روایت کرده است گفت اصحاب پیامبرص(در زمان تفریح) خربزه را به سوی هم پرتاب میکردند و هر گاه زمان تفریح سپری میشد و زمان حقایق فرا میرسید فقط آنان مردان واقعی بودند و به دینم قسم ابو هریره همینطور است و اگر ابوریه در بعضی از روایات میدید که ابو هریره با بعضی از مردان و جوانان خربزه پراکنی کرده است ابوریه با وقار در مورد این بسیار مزاح کننده بسیار بیهوده گو (از نظر اباریه) چه میگفت؟ و بخاری در[الادب المفرد)] دوباره از عبدالرحمن بن عوف روایت کرده است که گفت یاران پیامبرصخود را مانند مردگان نشان نمیدادند و در مجلسهایشان برای هم شعر میخواندند و امور زمان جاهلیتشان را به یاد میآوردند و هر گاه یکی از آنان به انجام چیزی از امر خدا وادار میشد داخل پلکهای چشمانش بسان دیوانه دور میزد.
باز هم بخاری در (الادب المفرد) از عبدالرحمن بن زیاد بن انعم الافریقی روایت کرده که گفت پدرم خبرم داد که یاران پیامبر صدر زمان معاویه در دریا در حال جنگ بودند پس کشتی ما به کشتی ابو ایوب انصاری متصل شد وقتی که غذای ما حاضر شد به نزد ما آمد بعد گفت مرا دعوت کردید در حالیکه من روزه هستم ولی چارهای نداشتم جز اینکه دعوتتان را اجابت کنم زیرا از پیامبر خدا صشنیدم که میگفت برای مسلمان بر برادرش شش چیز واجب است اگر چیزی از اینها را ترک کند پس به درستی حق واجبی که برای برادرش بر دوش داشته است ترک کرده است. وقتی که او را دید بر او سلام کند هر گاه او را دعوت کند دعوتش را اجابت کند ووقتی که عطسه کند به او یرحَمُک الله بگوید و وقتی مریض شد او را عیادت کند و هر وقتی مرد در تشیع جنازهاش حاضر شود و هر گاه از او نصیحت خواست او را نصیحت کند. گفت مردی بسیار مزاح کنند. همراه ما بود به مردی که غذایمان را یافته بود گفت: خداوند پاداشت را به خیر و نیکی بدهد بعد آنقدر این کلام را تکرار کرد که آن مرد عصبانی شد پس به ابو ایوب گفت در مورد مردی که هرگاه به او بگویم خداوند پاداشت را به خیر و نیکی بدهد عصبانی شود و دشنامم دهد نظرت چیست؟ پس ابو ایوب گفت همانا ما میگفتیم کسی که خیر او را اصلاح نکند شر اصلاحش میکند پس دعا را بر او وارونه کن بعد وقتی که به نزد آنمرد رفت به او گفت: خداوند پاداشت را به شر و عَرّ (بدی) بدهد. مرد خشمگین خندید و راضی شد و گفت مزاحمت را رها نمیکنی سپس آنمردی که از ابو ایوب سؤال کرده بود گفت خداوند پاداش ابو ایوب انصاری را به خیر بدهد یاران پیامبر صخدا چنین بودند پس کسی که مزاح ابو هریره را انکار کند یک امر دینی مباح و یک روش پسندیده نزد بزرگان را انکار کرده است.
[۳۴۶] نساء /۱۱۵.