سخن کوتاهی دربارۀ ابی هریره س
از آنچه در مورد ابی هریره در این فصل ذکر کردیم از قبیل نصوص ثابت نزد امامان حدیث و تاریخ نویسان معتبر حقایق بعدی بر ایمان روشن میشود
۱- سهم ابوهریره از نظر روایت حدیث از پیامبر خدا صاز هر صحابی دیگری فراوانتر بوده است و از زمانی که مسلمان شده و یار پیامبر خدا گشته به حفظ حدیث او و پیگیری اخبار پیش از هجرتش عنایت ویژهای داشته است و همیشه حدیث پیامبر صرا از همتایان صحابیش جستجو میکرد تا ثروت هنگفتی را از حدیث جمع نمود که چنین ثروتی هرگز برای اصحاب دیگر گرد نیامد. با وجود این بعضی از حدیثهای او اعجاب بعضی از صحابیانی را بر انگیخت که از آن حدیثها مطلع نشده بودند. و در نظر بعضی هم فراوانی حدیثهایش از اول نامأنوس میآمد ولی در آخر اعتراف کردند به اینکه حفظ و روایت حدیث ابوهریره از همه آنان بیشتر است و هر گز در صدق و احادیث او شک نکردند. و برای نمونه دو رویداد را ذکر میکنیم که به دلیل نا آشنا شمردن بعضی از حدیثهایش از طرف صحابه برای ابوهریره پیش آمده است و حال آنکه قبلاً در همین مورد جوابی را از ابوهریره برای حضرت عائشه ما در ایمان داران ذکر کردیم که عائشه را قانع و راضی کرده بود.
رویداد اول: ابن سعد در کتاب طبقات خود از ولید بن عبدالرحمان روایت کرده که ابی هریره این حدیث: [من شهد جنازه فَله قیراط - کسی که حاضر بر جنازهای بشود اندازهی قیراطی [۳۵۲]پاداش به او میرسد]- را از پیامبر روایت میکرد پس ابن عمر گفت ای ابی هریره از بین این همه حدیث ببین چه چیزی را روایت میکنی زیرا احادیث فراوانی از پیامبر صروایت میکنی پس دست ابن عمر را گرفت و او را به نزد عائشه برد پس به عایشه گفت به او خبر بده که چگونه از پیامبر صخدا شنیدی و چه میگفت: پس عائشه ابو هریره را تصدیق کرد.
پس ابو هریره به ابن عمر گفت ای ابو عبدالرحمن به خدا سوگند نهال کاری و خرید و فروش در بازارها مرا از پیامبر باز نمیداشتند (چنانکه شما را باز میداشت) پس چون همیشه ملازم پیامبر صبودهام بسیاری از چیزها را شنیدهام که شما نشنیده ایدو بعداً معترض میشوید. پس این عمر گفت تو ابی هریره داناترین ما به پیامبر و حفظ کنندهترین ما برای احادیث پیامبر هستی.
۱۱- ابن کثیر در تاریخ خود از ابو الیسر بن ابی عامر روایت کرده است که گفت: نزد طلحةی بن عبیدالله بودم در آن لحظه مردی وارد شد پس گفت ای ابو محمد به خدا سوگند نمیدانیم آیا این مردیمانی (ابوهریره) از شما به پیامبر داناتر است یا چیزی را که نشنیده و گفته نشده به پیامبر خدا نسبت میدهد پس طلحه گفت به خدا سوگند شک نمیکنیم در اینکه چیزی را که ما نشنیدهایم از پیامبر خدا نشنیده است و دانسته است چیزی را که ما ندانستیم زیرا ما مردمانی ثروتمند و دارای خانهها و خانواده بودهایم و فقط صبح و شب به خدمت پیامبر میرفتیم و سپس بر میگشتیم ولی ابوهریره مرد بینوایی بود که نه دارایی داشت و نه عائلهای و فقط همیشه دستش در دست رسول خدا بود و پیامبر به هر جا میرفت ابو هریره پروانه وار به دور او میچرخید پس شک نمیکنیم در اینکه میداند چیزی را که ما نمیدانیم و شنیده است چیزی را که ما نشنیدهایم ابن کثیر گفته است که ترمزی به شیوهی خود مطلب فوق را روایت کرده است. پس این دو رویداد نقل شده با نقلی که مورد وثوق اهل علم میباشد زبانهای کسانی را قطع میکند که از زمان نظام تا ابوریه زبانهایشان را به متهم نمودن ابوهریره میگردانند.
دوم: اینکه ابوهریره بطور مستمر بدون و قفه تا سال ۵۸ یا ۵٩ یا ۶۰ بنابر اختلاف روایات که سال وفات او بوده به حدیث گفتن و روایت آن ادامه داده است در حالیکه اصحاب بسیاری در حال حیات بودند و مسلمانان بیدار بودند و دولت اسلامی با قوت و عظمت خود پا بر جا بوده است و دانشمندان مسلمان به گرد این صحابی شکوهمند به طور انبوه حلقه میزدند که هر یک از آنها ملاقات ابوهریره و یادگیری حدیث از او را مایۀ افتخار و شرف میپنداشتند که بعضی از آن شرف و افتخاراتی که نصیب سرور تابعین و دانشمند بیهمتای آنان سعید بن مسیب شد عبارت بود از اینکه دختر ابوهریره را به عقد خود در آورد و تا زمان وفات ملازم او گشت و بخاطر آن تعداد فراگیران علم از او اعم از صحابه و تابعین به ۸۰۰ نفر از اهل علم رسیدند چنانکه در مطالب گذشته آن را از بخاری نقل کردیم که این عدد به اندازهای فراوان است که فراگیران از هر صحابی دیگری به یک دهم آن نمیرسد و در این مطلب چیزی وجود دارد که حق طلبان را قانع میکند به گونهای که سفارش دلهایشان را مبنی بر اینکه ابوهریره در محیطی که در آن میزیسته و در میان کسانی که او را میشناختهاند از صحابه و تابعین در قلۀ بلندی از صداقت قرار داشته و از هر گونه شک و گمان و وسوسههای آشوبگران و طعنه زنان به دور بوده است، اجابت کردهاند و کسی که ویژگیهای آن گروه ممتاز از صحابه و تابعین را از قبیل صراحتگویی و یاری کردن حق و باطل ستیزی و مقابله با منکر و ایستادن در مقابل بدعتکران و سوداگران تحریف دین و سختگیری بر کسیکه در گفتار و کردار از سنت رسول خدا منحرف شده است، بشناسد یقین پیدا میکند بااینکه آنان هرگز در مقابل ابوهریره سکوت نمیکردند اگر دارای کمترین شکی در صدق او بودند چگونه سکوت میکردند در حالیکه او هیچ سلطه و مقام و نفوذی نداشت؟پس چه چیزی آنان را از انکار ابوهریره و جلو کیری از او در حدیث گفتن از رسول خدا منع میکرد اگر آنان در صدق او شک داشتند در حالیکه آنان در مقابل خلفاء و فرماندهان بزرگ حق را آشکار میکردند.
سوم - دیدی که در قضیۀ دفن حسن با پدر بزرگش محمد مصطفی صچگونه جواب مروان بن حکم را داد در حالیکه مروان استاندار مدینه و اموی بود و آن روز دولت از آن امویها بود و با وجود آن ابوهریره به خاطر دخالت مروان در جلوگیری از دفن حسن نزد پیامبر صخشمگین شد و به مروان گفت تو در چیزی دخالت میکنی که ربطی به تو ندارد و وقتی که مروان خواست بسیار روایت نمودن حدیث را برای ساکت کردن ابوهریره دلیل قرار دهد آن جواب صریح تند را به او داد -[اینجواب در صفحه ۳٧۸ همین کتابست] - آیا آنست جواب مردی که دروغ بر رسول خداببندد در دین و اسلامش متهم باشد پیرو بنی امیه باشد چنانکه ابوریه خواسته است آن را به تصویر بکشد یا او آن مردی است که به دین و اسلام و هجرت به نزد رسول خدا صو حدیثش از رسول خدا اطمینان کامل دارد تا جایی که مروان آرزو میکرد که ای کاش با او درگیر نمیشد.
چهارم: ابو هریره با وجود عالم بودن و انتشار سنت رسول خدا در میان جامعه، خداپرست و پارسا و دارای ذکر و نماز و استغفار فراوان بود ابن کثیر در تاریخ خود از ابوعثمان هندی روایت کرده است که ابو هریره یک سوم شب را به نماز میایستاد و همسرش هم یک سوم شب را بیدار میماند و پسرش هم یک سوم باقی مانده را احیاء میکرد و به ترتیب ابوهریره همسرش را و همسرش پسرشان را بیدار میکردند وباز هم ابن کثیر از ابوهریره روایت کرده است که گفت من شب را ۳ قسمت میکنم. قسمتی را به خواندن قرآن و پاسی را به خوابیدن و بخش دیگرس را هم به یاد آوری احادیث رسول خدا اختصاص میدهم و باز هم ابن کثیر از ابی ایوب روایت کرده است: که گفت ابوهریره در مِخدَع خود - [خانه کوچک داخل در خانه بزرگ]- و در خانه و درحجره و دم در خانهاش در هر یک مسجدی برای خو.د د اشت که به هنگام بیرون رفتن و داخل شدن در هر چهار مسجد نماز میخواند و از عکرمه روایت شده است که ابو هریره هر شب دوازده هزار بار خدا را تسبیح میکرد - [سبحان الله میگفت]- و میگفت خدا را به اندازه گناهانم تسبیح میگویم و به دینم قسم این نهایت بندگی و امیدواری به رحمت خداوند چیره و شکوهمند است واز میمون بن ابومیسره روایت شده است که گفت ابو هریره هر روز دوبار فریاد میکشید یکی در اول روز که در آن میگفت شب رفت و روز آمد و فرعونیان به آتش فرو رفتند ودیگری وقتی که شب میآمد فریاد دیگرش را میکشید و در آن میگفت روز رفت و شب آمد و فرعونیان در آتش فرو رفتند پس هیچکس صدایش را نمیشنید مگر اینکه از آتش به خدا پناه میبرد و از سخنان ابو هریره است که میگفت اگر نعمتی نصیب بدکار شد به او غبطه نبرید زیرا جویندهای در کمال سرعت او را میجوید که آن جهنم است (که خداوند میفرماید) هر گاه سرد گردد حرارتش را میافزاییم و تنی چند از ابوهریره روایت کردهاند که در سجودش از اینکه زناکار یا دزد یا کافر شود یا گناه بزرگ انجام دهد بخدا پناه میبرد پس به او گفته میشد آیا از اینها میترسید در جواب میگفت چه چیزی (جز خدا) به من امان میدهد در حالیکه ابلیس زنده و گردانندۀ دلهاست و هر طور که بخواهد آنها را میچرخاند ابو عثمان هندی گفت به ابو هریره گفتم چگونه روزه میشوی گفت سه روز اول هر ماه را روزه میدارم پس اگر اتفاقی برایم بیفتد - [و مرا از روزه بودن در بقیه ماه باز دارد. با آن سه روز پاداش آن ماه را گرفتهام ابوهریره کنیز سیاه پوستی داشت با کارهایی که میکرد او را غمناک کرده بود پس روزی چوب سواک را (چوبی که از آن سواک ساخته میشود) بالای سرش - [به آهنگ زدن] - بلند نمود سپس-[بدون اینکه کنیز را بزند]- گفت اگر از قصاص روز قیامت نمیترسیدم با این چوب همۀ بدنت را تازیانه میزدم ولی تو را میفروشم به کسی که بهایت را در نیازمندترین احوالم بطور کامل به من پرداخت مینماید. برو از این پس تو در راه خدای ﻷآزادی و در بهره مندی او از شایستگی و پرهیزکاری در نظر مردم این دلیل ترا کفایت میکند که فقط او و این عمر در روزهای رجم شیطان در منی تکبیر میگفتند و مردم به پیروی از آنان تکبیر مینمودند و نماز میت را بر حضرت عائشه ما در مسلمانان اقامه نمود و در روایتی هم آمده است که او براُم سلمه مادر مسلمانان هم نماز میت اقامه کرد و زمانی که مرگش فرا رسید گریه میکرد به او گفته شد چه چیزی ترا میگریاند گفت برای این دنیای شما گریه نمیکنم بلکه برای دوری سفر وکم بود زاد وتوشه را هم و برای اینکه در میان دو راهی بالا رفتن به بهشت و فرود آمدن به آتش هستم و نمیدانم به کدامیک از آن دو برده میشوم میگریم آیا این همه بندگی و نماز و تسبیح ووعظ و گریه و آزاد نمودن بردگان و ترس از خدا و شدّت امیدواری او به خداوند طبق پندار تو از نفسی حاصل میشود که بزرگترین گناهان در اسلام را که عبارتست از دروغ بستن به رسول خدا مباح بداند؟ خدایا ترا پاک میپندارم و این بهتانی است بس بزرگ.
پنجم: و با این همه در دنیا تنگدست بود هر مالی که به دستش میرسید به صدقه میداد ابو زعیزعه کاتب مروان گفت مروان صد دینار برای ابو هریره فرستاد پس فردای آن روز قاصدی پیش او فرستاد که من اشتباهاً این پول را برای تو فرستادم. منظورم تو نبوده بلکه قصد من کس دیگری بود - [ابو هریره گفت پول را انفاق کردهام پس هر گاه سهم من فراهم آمد این مبلغ را از آن بردار]- و حال اینکه ابو هریره همهاش را بخشیده بود - و قصد مروان امتحان او بود.
دیگر گفتهی ابو ریه را رها کن که گفته است ابو هریره در عقیق قصری داشته و در فلان جا قصر دیگری داشته است زیرا این مطلب از قبیل تحریفات ابوریه است. که در انجام آنها از خدا نمیتر سد در حالی که این روایت از ابن اثیر است که میگوید وفات او در خانه خود در عقیق اتفاق افتاده است در حالیکه واژۀ الدار - [بمعنی خانه)] - درروایت نه بر ثروت دلالت دارد نه بر توانایی - [و خانه داشتن عیب نیست]- زیرا بیشتر اصحاب بلکه همه آنان دارای خانهای بودهاند و کسی جرأت نکرده که بگوید آنان دارای قصرها بودهاند به خدا پناه میبریم. از اینکه کلمات از مصادر و معانی واقعی خود منحرف شوند.
ششم: هنوز خیلی مانده بود که عصر صحابه و بزرگان تابعین سپری شود که احادیث ابوهریره مورد عنایت امامان حدیث قرار گرفتند و به بررسی آنها پرداختند که صحیحش را قبول و غیر صحیح را نفی میکردند هر چه در آن ضعف یا سستی بود بیان میکردند احادیث صحیحۀی ابوهریره سر لوحۀ مسندها و کتابهای تدوین شده در سنت را به خود اختصاص داده است و قبل از آمدن نظام و اسکافی و استادانشان از معتزله و شیعه کسی از آن اعتماد قوی به ابوهریره خارج نشده است.
هفتم: احادیث صحیحه ابوهریره در شهرهای بزرگ و گوناگون اسلامی مورد عنایت فقهاء و امامان مجتهد قرار گرفته است اگر حدیثی از آنها به درجۀ صحت برسد احدی در مورد آن اظهار نظر نمیکرد مگر آنچه از ابراهیم نخعی و بعضی از علمای کوفه از قبیل اساتید مدرسۀ رأی کسانی که در عمل به احادیث احاد شروط شناخته شده مخصوص بخود بر خود را دارند روایت شده است که انبوه فقهای شهرهای بزرگ در آن مورد با آنها هماهنگ نشدهاند بویژه ابو حنیفه که مدرسۀ عراق به آوازه او تاج فخر بر سر نهاده است روایت صحیحی از او نقل نشده که او هم در مورد احادیث ابوهریره موضعگیری ابراهیم نخعی و همفکرانش را داشته باشد بلکه هرگاه آن احادیث دارای شرائطی باشند که خود برای صحت حدیث در نظر گرفته است به آنها عمل میکرد که منشأ آن شرائط اجتهاد و احتیاط در امور مربوط به راویان غیر صحابی بوده نه در امور مربوط به صحابی و هر کس گمانش غیر این باشد پس او دروغ باف و بسیار دروغگو است خود مذهب ابوحنیفه که تدوین شده و مشهور است شخص بدگمان را به دروغ میاندازد.
هشتم: اول کسی که دهان به طعن ابوهریره گشود بعضی از اساتید معتزله مانند نظام بودند و آنان در مقابل بیشتر یاران پیامبر موضعگیری خصمانه داشتند نه فقط در مقابل ابوهریره به تنهایی و بلکه در مقابل سنت موضعی گرفتند که به وسیله آن بعضی از احادیث صحیح و ثابت نزد جمهور را تکذیب کردند که خردهایشان را تحت تأثیر فلسفۀ یونانی قرار دادند و دین و تمام نقلیاتش را با همان فلسفه میسنجید ند و اگر بیمشان از تودههای مردم نبود خود قرآن را نیز مورد انتقاد قرار میدادند. زیرا در قرآن هم مانند حدیث چیزهایی وجود دارد که خردهای یونانی تبارشان آنها را نمیپذیرد و با وجود مخالفت تودههای مسلمان قرآن را بگونهای که با عقلانیت آنان سازگار آید تأویل کردند و گمان کردند که فلسفه یونانی تنها حقی است که به باطل نیالوده است در حالیکه هم اکنون کم دانشترین دانش آموز در دبیرستانها میتواند در مقابل این خداسازی خندآور آنان از فلسفه یونانی پاسخگویی بکند اگرچه ابوریه گمان کرده که آنان دارای خردهای برتری بطور کامل مانند عقل او هستند. ولی شیعهها فقط در مقابل ابوهریره موضع خصمانه نگرفتهاند بلکه موضع آنان در مقابل همه یاران پیامبر جز در برابر افراد کم و انگشت شماری موضع دشمنی و کینه و ذم بوده است.
و این امر اکثر گروههای آنان را به تکفیر انبوه صحابه اعم از ابوبکر و عمر و سعد و خالد و غیر آنان از کسانی که خداوند جامعۀ انسانی را به وسیله نقل هدایت گری اسلام بر دستانشان خوشبخت نمود، واداشت و آنان در این موضعگیری با اصول و ضوابطی که پایبند آن هستند هماهنگی دارند. و آن اصول عبارتست از کینهی تمام کسانی که بعد از وفات پیامبر فرمانروایی بلافصل بر مؤمنان در مورد حضرت علی را نمیپذیرند بخاطر همین امر است وقتی صحابه بر سپردن خلافت به حضرت ابو بکر اجماع کردند همۀی آنان را دشمن داشتند و عقیده دارند که اصحاب بر مخالفت و صیت پیامبرشان تبانی کردند که در گمان آنان پیامبر برای علی وصیت به خلافت کرده بود ما به این گفته طول نمیدهیم زیرا این از بحث ما خارج است ولی ما میخواهیم به ابوریه بگوییم اگر هواهای نفسانی او با نظرهای آنان در مورد ابوهریره هماهنگ است پس آنان ابوهریره را در این بدگمانی تنها نمیگذارند بلکه سهم بیشتری از این بدگوییها را برای ابوبکر و عمر قائل هستند. و در مورد آن دو داستانهای زشتترین از آنچه که دربارهی ابوهریره نقل کردهاند حکایت میکنند و این داستانها همانست که ابو ریه آنها را از قبیل آن مستندات علمی بحساب آورده که تکیه کردن بر آنها صحیح است و از جهت آن موضعگیری بر او لازم میآید که به همۀ چیزهایی که دربارۀ صحابه در کتب شیعه آمده است پایبند باشد و آن چیزی است که معلوم و معروف است و بر انگیختن این موضوع در این اوضاع و احوالی که همصدایی مسلمانان و فراموش کردن گذاشتهای را میطلبد که ما در آن د ست نداشتهایم از جملهی مصالح اسلامی نیست و اگر موضعگیری ناجوانمردانهی ابوریه نبود خود را درگیر این بحث نمیکردیم که برای رد دروغ بافیها و گمراهیهای او که به زعم خود همان پژوهش علمی است که مانند آن سابقه نداشته، به آن ناچار شدیم و این سخن کوتاهی بود در مورد زندگی ابوهریره و ارزش علمی او در درون کسانی که با او زیستهاند اعم از صحابه و تابعین و همچنین در در ون تودههایی از امامان حدیث و علمای اسلام در خلال چهارده قرن که در آن حقایقی وجود دارد که قابل نقض نیستند. میخواهیم این بحث را به پایان برسانیم با بحثی که پژوهشگر بسیار دانشمند مرحوم شیخ احمد محمد شاکر آن را عنوان کرده است [خداوند رحمتش کند] - در اوائل مسند ابوهریره از مسند امام احمد میگوید و دشمنان سنت در عصر ما که در واقع دشمنان اسلام هستند فریفته و دلباختۀ طعنه زدن به ابوهریره و به شک انداختن مردم در صدق و روایت او هستند و حال اینکه خواستۀ آنها این نیست بلکه خواستۀ آنها به زعم خودشان آنست که با پیروی کردن از آقایان اندرز گویشان- [مبشرین در متن بمعنی و اعظان مسیحی است که ترجمه آن را اندرزگویان گذاشتم [۳۵۳]] - گر چه در ظاهر وانمود میکنند قصدشان اینست که فقط به قرآن، یا به حدیثی عمل کنند که در معیار خودشان صحیح باشد و حال اینکه هیچ حدیثی در معیار آنان صحیح نیست مگر حدیثی که با هواهای نفسی خودشان و با شعائر و قوانین اروپایی که از آن پیروی میکنند سازگار باشد و هیچیک از آنان از تأویل قرآن به چیزی که کلام را در لغتی که قرآن به آن فرود آمده است خارج میکند، پرهیز ننموده است تا تأویل آنان با هوا و قصدشان موافق باشد ولی اینها نخستین کسانی نیستند که در این موضوع با اسلام درستیز باشند بلکه در آن مورد دارای پیشینیانی از اهل آرزویهای نفسانی هستند که در گذشتههای دور، در حالیکه اسلام قدمهای خود را به آرامی بر میداشت، به آرزوی خود فریاد میکشیدند و خواستههای بیارزش خود را مطرح میکردند.
با این حال اسلام خواستههای پوشالی آنان را نمیشنود بلکه او بدون اینکه توجهی به آنها داشته باشد آنان را زیر پا میگذارد و به حرکت خود ادامه میدهد و یا آنان را از سر راه خود بر میدارد و نابودشان میکند و آنچه جای شگفتی است اینست که گفتهی این دشمنان معاصر در ریشه و معنی به گفتهی همان پیشینیان بر میگردد فقط با یک فرق و آن اینست که آن گذشتگان چه منحرف بوده باشند یا کافر دانشمندان آگاهی بودهاند که بیشترشان از کسانی بودهاند که خداوند آنان را با وجود علم گمراه کرده است ولی دشمنان هم عصر با جهل و جسارت و بیادبی و نشخوار الفاظی که نمیتوانند بخوبی آن را تلفظ کنند از گذشتگان خود در کفر تقلید میکنند و هر کسی که بخواهد آنان را بر راه راست قرار دهد بر او میشورند. ودلیل بر سابقه داشتن ابن جبههگیری آنست که حاکم ابا عبدالله که وفات او سال ۴۰۵ هجری بوده است در کتاب مستدرک خود (۳: ۵۱۳) کلام استاد استادانش پیشوای پیشوایان ابوبکر محمد بن اسحاق بن خزیمه (متوفای ۳۱۱ هـ) را در رد بد گویان ابوهریره حکایت کرده است گویا رد او متوجه این بدگویان عصر ما میشود و اینک توجه شما را به نص کلام او جلب میکنم.
و فقط کسی در مورد ابوهریره برای رد احادیث او بدگویی میکند که خداوند چشمان دلهایشان را کور کرده است پس معانی احادیث را نمیفهمند. پس آن کسی که در مورد ابی هریره سخن میگوید یا مُعطَل جُهَمی [۳۵۴]مذهب است که اخباری از ابوهریره میشنود که آنها را مخالف با مذهب کفر آمیز خودشان میداند بخاطر همین امر ابو هریره را دشنام میدهند و او را متهم به چیزی میکنند که خداوند او را از آن پاک گردانیده است که گویا احادیث او باعث ثبوت حجت نخواهد بود ابو هریره را متهم میکنند تا بر فرو مایگی و پستی خود روکش بگذارند.
و یا خارجی [۳۵۵]مذهبی از ابوهریره بدگویی میکند، که شمشیر کشیدن بر امت محمد صرا واجب میداند و فرمانپذیری هیچ خلیفه و امامی را جائز نمیداند وقتی که اخبار ابوهریره را میشنود که با مذهب سرا پا گمراهی او مخالف است و برای مقابله با احادیث او حجت و دلیلی ندارد به بدگویی از هریره پناه میبرد. یا کسی نسبت به ابوهریره بد بین است که قدری [۳۵۶](معتزلی) مذهبی است که از اسلام و اهل آن کناره گرفته است و اهل اسلام را تکفیر میکنند آنانی که از مقدرات گذشتهای پیروی میکنند که خداوند آنها را در ازل پیش از آنکه بندگان آن را کسب کنند بر ایشان در نظر گرفته و وقوع آنها را در آینده حتمی کرده است - [یعنی قدریها کسانی را که به قضا و قدر ایمان دارند تکفیر میکنند]- هر گاه این قدریها به احادیثی که ابوهریره در اثبات تقدیر از پیامبر صروایت کرده است مینگرند و دلیلی نمییابد که گفته کفر آمیز و شرک آلودش را در مقابل احادیث ابوهریره تأیید کند در نزد خود حجتی میتراشد و آن اینست که احادیث ابوهریره صلاحیت احتجاج را ندارند. یا آنکسی که ابو هریره را قبولا ندارد، نادانی است که به دنبال گرفتن فقه است و آن را از جایگاههایی جویا میشود که در آنها گمان وجود فقه نمیرود این نادان هر گاه احادیث ابوهریره را میشنود و ملاحظه میکند که آن احادیث مخالف مذهب کسی است که او مذهبش را از راه تقلید کورکورانه بدون هیچگونه حجت و دلیلی برگزیده است دربارۀ ابوهریره بدگویی میکند و احادیثی از ابو هریره را که مخالف مذهب اوست دور میاندازد و رد میکند ولی هرگاه احادیث او موافق مذهبش باشد در مقابل مخالفان خود به آنها احتجاج میکند و بعضی از این گروهها احادیثی را از ابوهریره انکار کردهاند و یا آنها را نپذیرفتهاند که معنی آنها را نفهمیدهاند که من به خواست خدا بعضی از آنها را ذکر میکنم. سپس ابن خزیمه - خدا رحمتش کند - بعضی از آن حدیثهایی که از احادیث ابوهریره از نظر معنی مشکل بودهاند ذکر کرده و به اعتراضات وارده بر آن احادیث پاسخ داده است اینست است سخن حق درباره ابی هریره و احادیش و این سخن همانست که مورد پسند پیشوایان هدایت و رهبران دین و بزرگان فقهاء اسلام و قانون گذارانش میباشد در حالیکه در دستشان دلیل و بر سر زبانهایشان گفتار درست و همراهشان تاریخ است و برای رسیدن به اهداف خویش وسیلۀی آنان عبارتست از بحث علمی آرام و استوار و پابر جا.
سخن کوتاهی هم در مورد ابوریه و کتاب او هنگامی که مقدمۀ چاپ را برای این کتاب مینوشتم و از کتاب ابی ریه سخن به میان آوردم فقط نگاهی گذرا بر کتابش انداخته بودم پس نوشتم آنچه را که نوشتم. اما پس از اینکه به نوشتۀ او در مورد ابی هریره اندیشه کردم و نصوص و داستانهایی را که دربارۀ او آورده بود بررسی نمودم توانستم به حقیقتهای بعدی یقین پیدا کنم.
اول اینکه بدون شک این مرد در آنچه نقل میکند جای باور نیست زیرا چه بسا به نصی که نقل میکند کلمهای را میافزاید که معنی به وسیله آن فاسد میشود تا بدینوسیله نص با مراد او هماهنگ شود نه با مراد طرف او - [کسی که از او نص را نقل کرده است] - و چه بسا کلمهای را از نص میکاهد و فراوان دیده شده که گفته را به غیر گویندۀ آن نسبت میدهد تا راه راست را پنهان و ناحق را در قالب حق نمایان کند و حال اینکه در خلال بررسی نوشتۀ او در مورد ابوهریره نمونههایی از آن به نظر ما رسیدند و ما بعضی از این نمونهها را پیش چشم خواننده قرار میدهیم تا از امانت این مرد و پژوهش علمی او مطمئن شود و(برایش معلوم شود که امانت را رعایت نمیکند و پژوهش علمی او فاقد ارزش است).
۱- ابوریه از عبدالله بن عَمر و نقل میکند و میگوید که عَمر و باردو شتر از کتب اهل کتاب را یافته بود و از زبان پیامبر برای مردم روایت میکرد سپس این گفته را به ابن حجر در فتح الباری جلد ۱ صفحه ۱۶۶ نسبت داده است. در حالیکه در فتح الباری لفظ - عن النبی وجود ندارد بلکه ابوریه آن را افزوده و به ابن حجر نسبت داده است تا شک خواننده را در احادیث یاران رسول خدا (ص) تقویت کند یارانی که بعضی از آنان به واعظان اهل کتاب گوش میدادند در حالیکه در مورد اخبار گذشتگان سخن میگفتند که بعضی از اصحابی که به چنین داستانهایی گوش میدادند این داستانها را مبنی بر اینکه حکایات مربوط به گذشتگان است برای مردم روایت میکردند ولی ابوریه آنان را متهم میکند به اینکه این داستانها را به پیامبر صنسبت دادهاند و به آن بهتان اکتفاء نکرده تا آن را به حافظ ابن حجر نسبت داده است در حالیکه او هر گز چنین چیزی را نگفته است و هر مسلمانی که ویژگیهای این طبقۀ منحصر به فرد در تاریخ انسانیت را بشناسد و با راست گفتاری و پایداری در دین و توقف آنان در برابر احکام خداوند در امر ونهی آشنایی داشته باشد چنین چیزی را در مورد آنان نمیگوید در حالیکه آنان میدانند که خداوند دروغگویان را نفرین کرده و آنان را مور د خشم خود قرار داده است و به سران دشمنان خدا و اسلام اجازه نداده است که مانند ابوریه یاران رسول خدا را متهم کنند.
۲- و ابوریه از ابن کثیر در کتاب: البدایه والنهایه: ج۸/ص۲۰۶: روایت کرده است که حضرت عمر به کعب الاحبار گفت یا باید حدیث گفتن از رسول خدا را ترک کنی یا ترا به سرزمین میمونها میفرستم و در عبارت ابن کثیر عن الاُول - [از پیشینیان]- آمده نه عن رسول الله: ولی امانت دوستی ابوریه اجازه تحریف این نص را به او داده است تا ادعای خود را مبنی براینکه کعب از پیامبر خدا صحدیث میگفته و صحابه هم حدیث را از او میگرفتهاند، ثابت کند در حالیکه این دروغ را خاورشناسان یهودی مانند: جولد تسهیر ساخته و پرداختهاند تا ادعا کنند که دین اسلام از یهودیت متأثر شده است. بعد این پژوهشگر علمی آن دروغ را به سرعت از دست آنان قاپیده است و از راه دروغ پردازی برای ادعای آنان اقدام به اقامه و اثبات دلایل نموده و بدینوسیله خوش خدمتی خود را برای یهودیان مفرض اظهارکرده است.
۳- ابوریه از کتاب: البدایة والنهایة ابن کثیر ۸/۱۰۶ نقل کرده که عمر ابو هریره را تهدید کرد که یا حدیث را ترک کند یا او را به سرزمین دوس یا سرزمین میمونها میفرستند.
و این زیادۀ: یا سرزمین میمونها از دروغبافیهای ابوریه بر عمر و ابن کثیر با هم است و چنانکه گذشت عمر این گفته را در مقابل کعب گفت که او را تهدید به ترک حدیث از گذشتگان نمود چنانکه ابن کثیر آن را نقل کرده است.
۴- ابوریه در خلال بحثش از ابوهریره در شماری از مواضع نصوصی را نقل کرده است که طبق آنها عمر و عثمان و علی و عائشه و غیر آنان -[از صحابه]- ابو هریره را تکذیب کردهاند و این گفتهها را به ابن قتیبه در کتاب: مختلف الحدیث نسبت داده است و در پاورقی کتابش بیوگرافی ابن قتیبه را آورده و گفته که جایگاه ابن قتیبه در قدرت بیان و توانایی بر اقامه حجت در میان اهل سنت مانند جایکاه جاحظ در میان معتزله است و قصد او از این کار آنست که سر در گمی خواننده را تقویت کند به اینکه طعنه زدن مردی مانند ابن قتیبه با چنین جایگاهی که در میان اهل سنت دارد، به ابوهریره دلیل بسیار بزرگی بر صحت دعوای ابوریه است که عبارتست از تکذیب ابوهریره در آنچه که از رسول خدا صروایت میکند با اینکه ابن قتیبه کتاب تأویل مختلف الحدیث را در رد کسانی تألیف کرده است که پیشوایان حدیث از دوران صحابه تا عصر خود را مورد طعن قرار دادهاند و پرده از ماهیت طعنه زنان بر داشته و خبر داده است که آنان رهبران معتزله مانند نظام و امثال او وکسان دیگری بودهاند. سپس ابن قتیبه بدگوئیهای نظام از ابوبکرو عثمان و علی و ابن مسعود و ابوهریره و غیر آنان از بزرگان صحابه را نقل کرده و سپس به رد آن پرداخته و هر چه را که از این طعنه زنان نقل کرده تضعیف نموده و قصد پلیدشان را در هم کوبیده است بعد ابوریه بدگویی نظام از ابوهریره را گرفته و آن را به ابن قتیبه نسبت داده است و از رد ابن قتیبه بر نظام چشم پوشی کرده است. اینست امانت علمی نزد این پژوهشگر علمی.
۵- ابوریه از مرحوم سید رشید رضا کلامی را در مورد کعب و وهب بن منبه نقل کرده که در آن گفته است [«ومايدرينا اَن كل الروايات – اَو الـموقوفه منها» – و نمیدانم که آیا همۀ روایتها یا – موقوف از آنها به آن دو نفر بر میگردد] – با اینکه اصل عبارت اینست [«وما يدرينا ان كل تلك الروايات الخ»] که ابوریه کلمه تلک را که سید رشید رضا /بوسیلۀ آن به مرویات کعب و وهب از اهل کتاب اشاره کرده، ساقط نموده است تا معنی عبارت چنین به نظر برسد که همه روایات صحابه به آن دو نفر بر میگردد. پس بنگر که چگونه ابوریه در نقل نصوص دروغپردازی وبازی میکند تا نصوص با آرزوها واهداف پلید او هماهنگ گردد اینها نمونههایی هستند که نیازی به مناقشه ندارند و بدون بررسی بربازی او در نصوصی که آنها را نقل گرده و به غیر گویندۀی آن نسبت داده است دلالت میکند و شهادت میدهم که از متعصبترین و حیله گرترین خاورشناسان که در تحریف نصوص و بازی با آنها جسارتش به جسارت ابوریه رسیده باشد کسی را نمیشناسم پس در مورد این بسیار عالم پژو هشگر درستکار نظرت چیست؟
دوّم اینکه او برای نظر خودش که مخالف تودۀ دانشمندان است با نصوصی از دانشمندان استدلال میکند که آنها را در موضوعی بیان کرده است که با موضوع مورد بحث ابوریه متفاوت است. تا به ذهن خواننده القا کند که او در گفتههایش مورد تأیید دانشمندان گذشته است و برای روشن کردن موضوع فوق گمان او به تدلیس ابوهریره را مثال میزنیم - [معنی تدلیس قبلاً توضیح داده شده است]- با اینکه همۀ علماء اتفاق نظر دارند بر اینکه آنچه ابی هریره و غیر او از صحابه انجام میدادند عبارت است ازاینکه گاهی اوقات حدیثی را به پیامبر نسبت میدادند در حالیکه آن را نه از پیامبر بلکه از صحابی دیگری شنیده بودند ارسال نامیده میشود. [نه تدلیس]- و آن امری است جواز و صحت ووقوع آن از بعضی از صحابه جز ابوهریره مورد اتفاق دانشمندان است ولی ابوریه این عمل را تدلیس مینامد سپس قول علما را در مورد جَرح -[ذکر اوصاف بد] - مدلس و از اعتبار افتادن او ذکر میکند تا بوسیلۀ آن به این مطلب برسد که حدیث ابوهریره با توجه به قواعدی که علما برای قبول حدیث در نظر گرفتهاند دارای اعتبار و قابل احتجاج نیست.
و نمونه دیگر اینکه او ابو هریره را به دروغ متهم میکند پس در مورد حجت نبودن حدیث کسی که حتی اگر یک بار بر پیامبر خدا صدروغ ببندد، نصوصی را از علما نقل میکند و متذکر میشود که بعضی از علما به کافر بودن چنین اشخاصی حکم کردهاند.
و میخواهد که این مطالب را بر ابو هریره تطبیق کند یعنی او به استدلال منطقی یک صفرای کاذب - [که این ابی هریره دروغباف بر پیغمبر است]- و یک کبرای صادق - [هر کس بر پیامبر افترا بندد حدیث او غیر معتبر است]- میآورد و سپس نتیجۀ دلخواه خود را که [حدیث ابو هریره غیر معتبر است] - میآورد و میپندارد که بدینوسیله طرفهای درگیر خود را شکست داده است بگونهای که رد او - [ابوریه در گنجایش آنان نمانده است و او در اول بحث خود گفته که احادیث آحاد مفید ظن است وظن جای چیزی را از حق برای انسان نمیگیرد و کمترین نیاز انسانرا بر طرف نمیکند سپس از آن دو مقدمه به این نتیجه رسیده که احادیث احاد ما را به هیچ چیزی مکلف نمیکند برای مقدمه صفری]- [احادیث آحاد مفید ظن است]- در این مورد نصوص صحیح علما را ذکر کرده است - [که ما هم آن را قبول داریم]- ولی مقدمۀ کبرایش - [هر دلیلی که مفید ظن باشد ما را مکلف به انجام چیزی نمیکند]- صادق نیست زیرا تودههای پیشوا یان علم نظرشان اینست که عمل به حدیث احاد واجبست پس نتیجهای را که ابو ریه ذکر کرده است -[احادیث احاد ما را مکلف به انجام چیزی نمیکند]- صحیح نیست زیرا از جملهی بدیهیات است که قیاسی صحیح و مسنتج به نتیجه نیست مگر اینکه هر دو مقدمهی آن نزد شنونده مقبول و مسلم باشند چنین استشان او در تمام مباحث خود و در این موضوع نصوص فراوانی را از مراجع علمی ارجمند در میان جوامع علمی شاهد ادعای خود کرده است ولی این نصوص در موضعگیری ابوریه با وی سازگار نیستند بلکه صد در صد عکس او مو ضعگیری مینمایند اما او فقط بخاطر فریب دادن خوانندکان ساده و یا کسانی که از این مباحث آگاهی ندارند این نصوص را با مراجع خود جمع آوری نموده است. سوم اینکه او عمداً فهم نصوص را بد جلوه میدهد و خود را بسیار به زحمت میاندازد تا حکمی را از فهم آن نصوص بیرون آورد که آرزوی -[نا مشروعش او را بران داشته است نه پژوهش علمی همچنانکه در فهم گفته ابو هریره: [علی ملءً بطنی]دست به چنین کاری زده است و چنانکه قبلاً یاد آور شدیم فهم معنی گفته بسر بن سعید را در مورد کسانی که در مجلس ابو هریره حاضر میشدند از واقعیت خود منحرف کرده است بگونهای که آنچه را ابوهریره از کعب روایت میکند برای پیامبر خدا و آنچه از رسول خدا نقل کرده به کعب نسبت میدهد - در حالیکه بسر بن سعید گفته مردمی که روایات ابوهریره را شنیدهاند ومرویات او از کعب را برای رسول خدا و مرویات او از رسول خدا را برای کعب قرار میدهند در گفته بسر آنکه مرویات را معکوس میکند شنوندگان ابوهریرهاند نه خود او.
چهارم اینکه بخاطر تأکید و تقویت این اندیشه پلیدی که بروی سایه افکنده است همۀ نصوص را که علما بر صحت آن اجماع کردهاند رد میکند از اینجهت که بر روایات دروغینی که علما باطل بودن آنها را اعلام نمودهاند، اعتماد کرده است.و بر حکایاتی تکیه کرده که از منابع غیر معتبر در نظر علما در مجالس ادب روایت میشوند بدون اینکه سندی داشته باشند و گویندۀ آن شناخته شود. و با این وصف هیچ چیزی مانع ابوریه نمیشود که از تکذیب او برای آنچه در همه کتابهای سنت صحیح مانند بخاری و مسلم و سنن چهارگانه - ابو داود ابن ماجه ترمزی نسائی- و غیر آنها در مورد اینکه ابو هریره - [به فرمان پیامبر ص]- عبایش را گسترده و پیامبر برای او دعای تقویت حافظه نموده است، جلوگیری نماید. او در تکذیب این روایت تا مرز مسخره و استهزاء پیشروی کرده است تا جایی که بر چیزی تکیه میکند که در کتاب الحیوان دمیری و شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه و کتاب عیون الاخبار و مقامات بدیع الزمان همدانی آمده است -[در حالیکه همۀ این کتابها فاقد اعتبار علمی هستند. و این همان اسلوب تعصبگرایان خاور شناس است چنانکه قبلاً به آن اشاره کردیم پس او هم قدم قدم به آنها اقتداکرده و مانند آنها گام نهاده است.
۶- او در سب و تکذیب ابو هریره و تشکیک در سنت و راویانش بر نوشتههای خاور شناسان از قبیل جوله تسهیر و شبر بِحَر و قون کریمر و دائره المعارف اسلامی که در بریتانیا نگاشته شده اعتماد کرده است و افتخار میکند به اینکه از اینها درسهای سب و دشنام در مورد صحابه را فرا گرفته است. بلکه بدگویی و زبان درازی او خیلی از خاورشناسان بیشتر است. به شبر بِحَر نگاه کن که در ذم ابوهریره میگوید - (المتطرف فی الاختلاق ورعاً)در دروغبافی پارسایی را برگزیده بود] آیا نمیبینی که این کلام با وجود اینکه متضمن نسبت دروغ به ابوهریره ولی در مقایسه با الفاظ سب ودشنام و بدگویی و زشت نمایی که ابوریه به ابو هریره نسبت میدهد مانند تسبیح بنظر میآید هنگامی که او گمان کرده است که ابو هریره احادیث را برای جلب رضایت امویان ساخته و پرداخته میکرده است سپس شبر بخر اعتراف دارد به اینکه بسیاری از احادیثی که روایات، آنها را به ابی هریره نسبت میدهند در زمانهای پس از ابوهریره ساخته شدهاند پس شبر بِحَر گناه آن را به عهدۀ ابوهریره نمیاندازد ولی بارهای گناه تمام احادیث دروغینی که به ابو هریره بسته شدهاند به گردن او میاندازد و آن نتایج دور از حق را از آنها فراهم آورده است.
و قبلاً ذکر کردیم که چگونه گمان کرده که ابو هریره دروغ سازی بر پیامبر صرا جائز میدانسته به دلیل اینکه مادام حدیث دروغین حلالی را حرام و حرامی را حلال نکند اشکالی ندارد سپس احادیثی را بر ادعای خود شاهد گرفته که از ابوهریره روایت شدهاند ولی ثابت شده است چنانکه علمای علم حدیث بیان کردهاند همۀ این احادیث که در این مورد ابوریه به آنها استدلال کرده است موضوعاند و به ابو هریره نسبت داده شدهاند و همین طور شاگرد بر استادش فائق میشود ولی نه در ذکاوت و رسیدن به ژرفای پژوهش و با ادب بودن، بلکه در چیز دیگری جز اینها.
ششم اینکه او در بخششی جانب ادب را رعایت نکرده و از گویشهای دور از ادب استفاده کرده است که معمولاً جای آنها مجالس انسانهای معمولی و فرومایگان است نه کتب و تألیفات. زیرا او در اول بخششی میگوید که کذب خبر عبارت است از اینکه مضمون خبر با واقعیت مطابقت نداشته باشد خواه گفتن چنین خبری از روی عمد باشد یا از روی خطا پس نفرین خداوند بر دروغگویان عمدی و غیر عمدی! این در حالی است که میدانیم بزرگان صحابه و بزرگان اهل حدیث و بزرگان فقها و بزرگان علما چه در روایت، چه در فتوی،چه در روایت تاریخ خطا و اشتباه داشتهاند پس همۀ اینها در ادبیات ابوریه نفرین شدهاند و بخشی از دادگری خداوند آنست که به ما توفیق داد تا جلو ابوریه را در حال ارتکاب جرمی که عبارت است از دروغ عمد، ما بگیریم. و [دروغهایش را به نمایش بگذاریم و بطور کلی در نظر خوانندگان او را رسوا کنیم سپس به الفاظ زشتی بنگر که در مورد ابوهریره سپس درمورد معاویه سپس دربارۀ کسانی که در نتایج این پژوهش عملی که قبل از او هیچکس بر منوال او رشته سخن نبافته است با او مخالفت میورزند، بکار برده است بنگر که چگونه دشنامهای زشت را بر آنها پیمانه کرده است و آنان را با پستترین اوصاف، وصف نموده است من این موضوع را میخواندم و تعجب میکردم که چگونه انسانی که ارزش خود را در نظر داشته باشد چنین سخنان زشتی را بر دهان میراند. تا کسی که شخص ابوریه را میشناسد چیزی را از او برایم نقل کرد که شگفتم را بر طرف نمود که از کوزه همان تراود که در اوست.
هفتم: [ابوریه در خلال بحث خود]- که میخواهد نبوغ و مهارت خود را اثبات کند و چیزی گفته که کذشتگان نیاورد هاند و گویا حقیقت ابو هریره را که بر هشتصد نفر از حاملان علم از صحابه و تابعین پنهان مانده است، کشف کرده است.
از متهم کردن صحابه -[که عمر را هم در میان آنان مورد اتهام قرار داده است]- به ناآگاهی و ساده لوحی پرهیز ننموده است زیرا آنان به مسلمانان اهل کتاب کسانی که مسلمان شده بودند تا با دسیسه و نیرنگ خود به اسلام ضربه بزنند اجازه داده بودند بر پیغمبر دروغ بسازند سپس خودشان این دروغ زا از دروغگویان اهل کتاب نقل میکردند بدون اینکه ذرّهای از این زیرکی که به ابوریه داده شده به آنها هم داده شده باشد تا بفهمند که این حدیث گویان اهل کتاب حیله گر و نیرنگ باز و مانند مارنیش میزنند بلکه - [به زعم ابوریه] - همگی فریب خوردند و از آنان حدیث نقل کردند و آنان را رها کردند تا نیش خود را به دین بزنند و عقائد آن را فاسد کنند و آزادانه قصد پلیدشان را آشکار کنند و از نتیجۀ کارشان هم شادمان باشند بلکه مورد تعظیم و تقدیس هم واقع شوند سپس نسلهای در پی هم آمده بعد از صحابه را -[در حالیکه دهها هزار از بزرگان و علما و فقها و پیروان شریعت و محدثین در میان آنها وجود دارد] - به غفلت و عدم بیداری از آنچه این محقق بسیار عالم نابغه -[ابوریه]- آن را دریافته است، متهم کرده است. و گویا همه آنان از شناخت این حقایقی که ابوریه در کتابش به ودیعه گذاشته باز ماندهاند و از دستشان در رفته است که با ید - [به زعم ابوریه]- از هزار سال قبل کتابی مانند کتاب ابوریه نگاشته میشد که حاوی تمام این حقایق باشد ولی آنان این کار را انجام ندادند تا ابوریه این کار مهم را انجام داد که چهرۀ دراسات و تحقیقات علمی را از این به بعد دگرگون میکند.
این چیزی است که با زبانش گفته و با قلمش نوشته است و چه بسا - [که آن را در تمام صفحات کتابش احساس کنید و این ادعا و غرور و فخر فروشی جز بر یک چیز دلالت ندارند و آن خرد صاحبشان است و پاکست خدایی که سهم خردها را تقسیم میکند. همچنانکه سهم روزیها را تقسیم میکند.یعنی انسان چنانکه در روزی متفاوتند درعقول هم فرق دارند این ابوریۀ ما سهم کمی از عقل نصیبش گردیده است (مترجم).
هشتم: ابوریه به زعم خود در کتابش دلایل فراوانی آورده است که دست شک به دامن آن نمیرسد و شواهد بسیاری آورده که ضعف به آنها دسترس پیدا نکرده است ولی ما را کفایت میکند اینکه جای این دعوی را در منابعی جستجو کنیم که ابوریه همۀ چیزهای مخالف نظر تودههای مسلمانان را در قرنهای متوالی به کمک آن منابع گرفته است و آن منابع نمونۀ این کتابهایی هستند که به آنها اشاره کرده و گفتههایش را از آنها نقل کرده است اینک توجه شما را به نمونههایی از آن منابع جلب میکنم.
حیاه الحیوان |
تألیف دمیری |
العمدة |
ابن رشیق |
شرح نهج البلاغه |
ابن ابی الحدید |
المعارف |
ابن قتیبه |
نهایه الارب |
نویری |
البیان و التبین |
حافظ |
الحیوان |
جاحظ |
عیون الاخبار |
ابن قتیبة |
رحله ابن جبیر |
|
الخطط |
مقریزی |
الفخری |
ابن طباطبا |
معجم الادباء |
یاقوت |
حلیه الاولیاء |
ابن نعیم |
تاریخ بغداد |
خطیب |
تاریخ دمشق |
ابن عساکر |
تاریخ ابی الفدا |
|
النجوم الزاهره |
ابن تفری بردی |
معجم الحیوان |
معلوف پاشا |
ابو هریره |
عبدالحسین شرف الدین |
خزانه الادب |
عبدالقادر بغدادی |
خااص الخاص |
ثعالبی |
ثمار القلوب |
ثعالبی |
الصداقة والصدیق |
توحیدی |
نکت الهمیان فی نکت العمیان |
صفری |
شرح لامیه العجم |
علوانی |
تاریخ التمدن الاسلامی |
جرجی زیدان |
العرب قبل الاسلام |
جرجی زیدان |
دائرة المعارف الاسلامیة (البریطانیه) |
|
السیادة العربیة |
فلوتن |
حضارة الاسلام |
ابراهیم یازجی |
تاریخ العرب المطول |
فیلیب حتی و ادوارد جرجس و جبرئیل جبور |
تاریخ الشعوب الاسلامیه |
برو کلمان |
المسیحیه فی الاسلام |
القس ابراهیم لوقا |
العقیده والشریعه فی الاسلام |
جولد تسهیر |
اینها نمونهای است از منابعی که در آخر کتابش ثبت کرده است و این همان منابعی است که به گمان خود که دلایلی از آنها فراهم آورده که دست شک به دامنشان نمیرسد و شواهدی آورده که - [به زعم خود] - شائبه ضعف را به خود راه نمیدهند [۳۵٧]سپس اعتبار امثال این تألیفات را که از منابع شک ناپذیر باشند رد کردیم و برای روشن گری این موضوع، اضافه میکنیم که هریک از خطیب و ابی نعیم و ابن عساکر -[اگر چه در عصر خودشان از بزرگان حافظان حدیث بودهاند] - در کتابهای مذکورشان خود را پایبند نکردهاند مطالبی را که آوردهاند حتماً باید روایت آنها صحیح باشد و فقط گرد آوردهاند آنچیزی را که به آنها رسیده است از چیزهایی که به موضوع کتابی که درصدد تألیف آن هستند پیوستگی دارد دیگر از قوت و حجیت بودن سند یا ضعف و عدم حجیت آن و صادق بودن خبر یا کاذب بودن آن قطع نظر کردهاند و در این راستا به ذکر سند اعتماد - [و اکتفاء] - کردهاند و بدیهی است که با شناخت حال راویان خبر حال خبر هم شناخته میشود.
و بخاطر همین امر است که بسیاری از احادیث و اخبار دروغین و یا خیلی ضعیف که علما بر بسیاری از آنها نص گذاشتهاند در همان کتابهایشان که در اینجا ذکر شدند، وجود دارند و بخاطر همانست که ذهبی در کتاب: رسالۀ الثقات ص/۱۱ وقتی که به ذکر خطیب میرسد میگوید برای او و ابو نعیم و بسیاری از دانشمندان متأخر هیچ گناهی بزرگتر از روایت حدیثهای موضوع در تألیفاتشان را نمیبینم بگونهای که از روایت اینگونه احادیث پرهیز ننمودهاند و این گناه و جنایتی در حق سنتها است پس خداوند از ما و آنان در گذرد اما نصوصی که در دو صحیح بخاری و مسلم و مسند امام احمد و الموطاء و سنن النسائی و دیگر کتابهای معتبری که در سنت تدوین شدهاند - [به زعم خود]- به هر اندازه که خواسته دروغ نقل کرده است. تردید پذیر هستند و ضعف دارد و نصوص بخاری قابل تردید است ولی اسکافی داستانهایش محل وثوق است ضعف به روایت مسلم راه پیدا میکند ولی شک در صدق ثعالبی نیست امام احمد دروغها را روایت میکند ولی ابن ابی الحدید جز صدق را نقل نمیکند من در مورد کسی که این گفتهها را میگوید چیزی نمیگویم و از کسی که کتابش را تقریظ کرده است و از بزرگان ادباء [۳۵۸]به شمار میرود و در مورد فراوانی منابعش اظهار شگفتی کرده و منادی روش علمی در این نواحی است میپرسم آیا صحیح است گویندۀ این گفتهها از دانشمندان و یا از دانشجویان یا از عالمان فهیم به حساب آید.
نهم: زعم ابوریه آنست که کتابش را بر قواعد پژوهش علمی تألیف کرده است پس آن روشی که برای کتابش قرار داده است چیست؟ چه قاعده یا قواعدی را برای تشخیص احادیث صحیح قرار داده است با این ثروت عظیم که از کتابهای موجود سنت ببار آمده است چکار کنیم؟ آیا همهاش را دور بیندازیم؟ و بعضی را بگیریم و بعضی را رها کنیم؟ چه قاعدهای برای آن وجود دارد؟ عقل صریح؟ عقل چه کسی؟ عقلی مانند عقل ابوریه که روایات ثابت را تکذیب و حکایات دروغ را تصدیق کرده و روایت بخاری را رد نموده و حکایت اسکافی را قبول کرده است؟ سپس احادیث ابوهریره را چکار کنیم آیا همه آنها دروغ است؟ یا برخی از آنها دروغ و بخشی دیگر صحیحاند؟ قاعدۀ تشخیص بین آنها چیست همۀ تلاش ابوریه اینست که در مورد دریافتن غفلت علمای عصرهای نخستین از قواعد علمی درست، برای بررسی حدیث، نبوغش را به رخ بکشد، در حالیکه خودش هر راهی که برای تشکیک در سنت و راویانش اعم از صحابه و تابعین و علمای بعد از آنان، وجود دارد همۀ آنها را پیموده است سپس به زعم خود اسم این شک افکنی در بین مردم را خدمت به سنت گذاشته است آیا اینست روش علمی؟ آیا اینست درس خواندنی که بر قواعد پژوهش علمی استوار است و در نوع خود نخستین بشمار میآید؟ و هیچکس قبل از ابوریه بر آن منوال سخن نگفته است؟ بدرستی من شهادت میدهم که هیچ احدی از خردمندانی که به خود و خردهایشان و خردهای خوانندگانشان احترام میگذارند بر چنین منوالی رشتۀ سخن نبافتهاند. پس این شرف شایستۀ ابوریه است و او را کفایت میکند بلکه او را کفایت میکند که در راه رسیدن به این افتخار بیش از سی سال تلاش خود را انفاق کرده است. بدا بحالش که این آیهها شامل حال او میشوند: قُل هَل اُنَبئکم بالاخرین اَعمالاً [۳۵٩](بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم ﴿ٱلَّذِينَ ضَلَّ سَعۡيُهُمۡ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَهُمۡ يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[الکهف: ۱۰۴]. آنان کسانی هستند که تلاششان در زندگی دنیا هدر میرود و حال اینکه خودشان گمان میکنند که به بهترین وجه کار نیک میکنند] و بعد از ذکر آن مطالب در صفحات قبل روشن شد که کتاب ابوریه بخاطر دو امر بارز در آن هیچگونه اعتباری ندارد و آن دو امر بارز عبارتند از:
۱-خالی بودن کتاب از روش علمی ۲- عاری بودن مؤلف آن از امانت علمی
﴿وَٱللَّهُ يَقُولُ ٱلۡحَقَّ وَهُوَ يَهۡدِي ٱلسَّبِيلَ﴾[الأحزاب: ۴]. خداوند حق را میگوید و فقط او راه را مینمایاند.
[۳۵۲] قیراط ماخوذ از یونانی است بمعنی نیم دانگ که تقریباً به وزن چهار چو باشد یا یک جزء از ۲۴ جزء فرهنگ عمید (مترجم). [۳۵۳] یعنی آنها قرآن را به نحوی تأویل میکنند که با معنی لغوی آن که لغت عرب است سازگار نیست هیچیک آنان از تأویل قرآن برخلاف معنی لغوی آن پرهیز نمیکنند. [۳۵۴] جهمی= پیرو جهم بن صفوان متوفای ۱۲۸ هجری که از اهل جبر بوده است یعنی برای انسان در انجام کارهایش اختیاری قائل نبود و همه چیز را بخدا نسبت میداد. معطل= همین جهم بن صفوان به بهانه تنزیه خداوند و مبالغه در توحید، صفاتی از قبیل شیء عالم، حی، مرید، را که به طور مشترک بر خدا و غیر او اطلاق میگردد از خداوند نفی کرد و این نفی تعطیل نامیده شد و به کسی که این عقیده را داشته باشد معطل گفته میشود. [۳۵۵] از خوارج، کسانی که با حضرت علی جنگیدند و به او نسبت دادند. [۳۵۶] قدریه یا قدریان فرقه ای هستند که منکر قضا و قدر هستند. [۳۵٧] در یادداشت منابعی که به زعم ابوریه شک و ضعف را در آنها راهی نیست تاریخ ابن عساکر و حلیه ابی نعیم و تاریخ بغداد تالیف خطیب و غیر آنها را ذکر کردیم. [۳۵۸] او دکتر طه حسین است که در بعضی از روزنامههای مصری مقاله ای در مورد کتاب ابی ریه نوشته و از فراوانی منابعی که ابوریه در تألیف این کتاب به آنها مراجعه کرده ابراز شگفتی نموده و او را ستوده است و گفته که مراجعه به این همه منابع دلیلی است بر عادت ابوریه به مطالعه و پژوهش و با وجود آن بخاطر بدگوئیهایش نسبت به ابی هریره او را شدیداً مورد انتقاد دردناک قرار داده است و از آنجایی که این پژوهشگر یعنی ابوریه امانت را رعایت میکند، ستودن دکتر برای خود را بخاطر فراوانی منابع ذکر نموده و انتقاد دردناک دکتر طه حسین از خود را حذف کرده است. [۳۵٩] در انتقاد ما از ابی ریه گاه گاهی خواننده ملاحظه میکند که آنچه را که در یک جا گفتهایم تکرار کردهایم و سبب آن اینست که بیش گفتار آماده سازی (چاپ اول) که آن را ویژۀ نقد اجمالی کتاب ابی ریه کرده بودیم چند ماهی قبل از اینکه نقد موضعگیری ابی ریه را در مقابل ابو هریره بنویسم نوشته بودم و آن مقدمه را بعد از نوشتن فوراً به قاهره فرستادم و نسخه ای از آن هم نزد ما نبود پس وقتی که فصل ویژۀ ابو هریره را نوشتم بعضی از محتویات پیشگفتار آماده سازی از یادم رفته بود و از مطالبی که در اینجا گفته شد راز تکرار منابعی که ابو ریه در کتابش در تمام آن چیزهایی که با گفتن آنها از میان انبوه مسلمین خارج شده، استناد ورزیده است، هویدا میشود.