۱-موضعگیری امویها در قبال مسائل دینی
در این زمینه گلدزیهر نظر خود را بر اساس اختلاف شدیدی که از دیدگاه او میان علمای متقی با دربار امویان وجود داشته است بنا نموده و اصرار دارد که برای ما نسبت به امویها چهرهای دنیا دوست که هیچ واهمهای به جز کشور گشایی ندارند ارائه دهد، و حتی در زندگی عادی خویش هم نا آگاه بوده و با تعالیم و آداب اسلامی پیوندی نداشته و در زندگی به آن تکیه نمیکنند، و در حالیکه این کلام گلدزیهر تهمتی بیش نبوده و با واقعیت و تاریخ حقیقی سازگاری ندارد، و مسلما ً تاریخی که در دسترس ما قرار دارد و عصراموی رابرای ما ترسیم میکند، در زمان عباسیان به نگارش در آمده است، و آن دوره هم لبریز از دشمنی بابنی امیه بود، و در آن دوره هم تعداد کسانی که اخبار دروغین و روایات ساختگی نقل مینمودند در حد زیادی فزونی یافت، و شایعههایی که نویسندگان دربار عباسی آن را در مورد امویان و خلفای آنان بر انگیختند نقش مهمی را در تاریخ آن دوره ایفا کرده است،و این افترائیات در کتب تاریخی جای زیادی را به خود اختصاص داده و به عنوان حقایقی تاریخی در نزد بسیاری از مردم جلوه گر شده است، در حالیکه این فقط روایاتی است که از زبانهایی بدون تحقیق جاری شده است و از ساختههای نویسندگان و (هنرمندان) عباسی و تندروان شیعه و رافضیان به شمار میآید، پس شایسته نیست بدون تحقیق در اخبار و روایات تاریخی در مورد بنی امیه به این منقولات اعتماد نمود.
این یک طرف قضیه، اما از جانب دیگر ما میتوانیم متون تاریخی فراوانی بر خلاف آنچه این مستشرق با آنها به خلفای بنی امیه تاخته است بیابیم که مخالف نظریات او در مورد انصراف بنی امیه از اسلام و مبارزهی آنها با قوانین آن میباشد، مثلاً ابن سعد در طبقات از رفتار عبدالملک و تقوای او قبل از خلافت مینویسد ومی گوید: مردم او را [به خاطر انس گرفتن به مسجد] به کبوتر مسجد لقب میدادند، و از ابن عمر هم پرسیده شد: به نظر تو اگر تمام اصحاب پیامبر صوفات نمودند از چه کسی در مورد مسائل دینی سؤال کنیم؟ او هم به آنها پاسخ داد از این جوان و به عبدالملک اشاره کرد، و در بحث از امام زهری خواهیم دید که عبدالملک اصرار داشت تا علما را برای تحقیق و پژوهش در مورد سنت و احادیث و روایات ارشاد و راهنمایی کند، و حتی در زمان جوانی به زهری گفت: به نزد انصار برو زیرا میتوانی علم فراوانی از آنها یاد بگیری، و هنگامی که مردم برای بیعت نمودن با او رفتند در حالی او را دیدند که مشغول خواندن قرآن در زیر چراغ کم نوری بود، و مثل این جریان در مورد ولید بن عبدالملک کمتر نقل شده است، و در زمان او بود که بسیاری از مساجد معروف امروز ساخته شد، و عصر خلافت او دوران عمران و آبادانی برای مسلمانان بود، و این موارد در رابطه با تمام خلفای بنی امیه به جز یزید بن معاویه نقل شده است، زیرا او آن طور که پیداست در زندگی و رفتار شخصی در بعضی از آداب و اخلاق اسلامی دارای انحرافاتی بوده است، و با وجود آن نویسندگان مغرض عباسیان و راویان شیعه بسیاری از حوادث و جریانهایی که قابل نقد و ایراد نیستند به او نسبت دادهاند، و در مورد ولید هم گفتهاند که او قرآن را پرت کرد و آن را پاره پاره نمود، در حالی که این هم افترا و تهمت است، و این گونه اخبار و روایات بدون تردید نیازمند مطالعه با روحی منصف و بدون غرض است، زیرا از روا یات دروغین و پنهانی میباشد.
و تاریخ حوادث شگفت انگیزی در مورد فتوحات بنی امیه نقل کرده است،. و حتی سرزمینهای اسلامی در زمان خلافت عباسیان توسعهای نداشت و مرزهای جهان اسلام به همان سرزمین دوران بنی امیه محدود ماند و در این زمینه فضیلت از آن امویان است؟ زیرا فرزندان خلفای بنی امیه بودند که در رأس سپاهیانی پیروز و جنگ جو در راه خدا و برای اعتلای کلمه الله و انتشار شریعتش جهاد میکردند. پس چرا علما با آنان مقابله کنند؟ و چرا متهم میشوند به اینکه چیزی از اسلام نفهمیدهاند؟ و علاقهای به آن نداشتهاند و در پی نابودی آن بودهاند؟
پس چیزی که گلدزیهر برای جعل حدیث به آن استناد کرده بود اختلاف و دشمنی شدید بین علما و خلفای بنی امیه بود که این دلیل او بیاساس است، بله، بین خلفای بنی امیه و سران خوارج و علویان دشمنی شدیدی برقرار بود اما آنها علمایی نبودند که به جمع آوری حدیث و تدوین آن و نقل و بررسی احادیث بپردازند همانند: سعید بن مسیب، ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام مخزومی، عبیدالله بن عبدالله بن عقبه، سالم مولی عبدالله بن عمر، نافع مولی ابن عمر، سلیمان بن یسار، قاسم بن محمد بن محمد بن ابوبکر، امام زهری، عطاء شعبی، علقمه حسن بصری، و امثال آنها که جزو ائمهی حدیث بودند، پس اینان در برخورد و نبرد یا امویان نبودند، و هیچ اثری از آنها که دلالت کند بر اینکه به خاطر دشمنی با بنی امیه در مقابلشان ایستاده باشند وجود ندارد.
جز در مورد سعید بن مسیب و روی گردانی و بیزاری او از عبدالملک، که دلیل آن هم معلوم است زیرا عبدالملک خواست برای دو تن از فرزندانش به اسم ولید و پس از ولید برای سلیمان بیعت ولایت عهدی بگیرد و سعد بن نسیب هم امتناع نموده و گفت: پیامبر صاز گرفتن دو بیعت هم زمان نهی فرمود، پس این مسأله علت روی گردانی سعید از عبدالملک بود. و پیش از این سراغ نداریم که سعید بن مسیب از هیچکدام از خلفای بنی امیه روی گردانی نموده باشد، و البته مقداری اختلاف و نزاع هم میان حجاج بن یوسف با برخی از علمای هم عصرش روی داده است، و علت آن هم شدت عمل و برخورد تند حجاج با مخالفان بنی امیه بوده است، نه اینکه حجاج در فسق و گمراهی فرو رفته باشد، در نتیجه علمای پرهیزکار در مقابل او قیام کرده باشند، زیرا این امر در مورد حجاج صدق نمیکند چون به دستور او بود که نقطه گذاری و اعراب گذاری آیههای قرآنی صورت گرفت، و این امر نهایت توجه حجاج نسبت به قرآن است و این اقدام صورت نمیگیرد مگر توسط فردی که دارای ایمان و اعتقادی درونی و قوی باشد.
و خلاصهی سخن این که: این مستشرق اگر بنگرد به اینکه علمایی که بین آنها و امویان درگیری و اختلاف رخ داده است همان رهبران خوارج و علویان بودهاند، پس چه خوب [و میتواند پاسخ خود را دریافت کند] زیرا خواهد فهمید این امر ارتباطی به آن دانشمندان نخواهد داشت که برای انتشاراحادیث و حفظ آن و پاک کردن آن از زواید و جعلیها کوشش نمودند، ولی اگر منظورش از آن علما کسانی هم چون عطاء، نافع، سعید، حسن بصری، زهری، مکحول و قتاده باشد، پس واقعاً هدف او انتشار دروغ و افترا بوده، و تاریخ و واقعیت به شدت نظر او را انکار میکند.