سخن منصفانه
در این مقام گفته حافظ ابن عبدالبر در کتاب «جامع بیان العلم» [۳٧۵]مرا شگفت زده میکند که گفته است: اهل حدیث در ذم ابی حنیفه افراط کردهاند و در آن باره از حد گذشتهاند و سببی که نزد اهل حدیث بدبینی را نسبت به ابو حنیفه ببار آورده بود آن بود که ابو حنیفه رأی و قیاس را بر آثار ترجیح داده بود و آن دو را معتبر میدانست با اینکه اهل علم میگویند هر گاه اثر – خبر – صحیح باشد قیاس و نظر باطلست در حالیکه با تأویل صحیح خبر آلاحاد را رد مینمود و در بسیاری از آنها کسانی دیگر قبل از او حدیث را رد کرده بودند و کسانی که از وی پیروی میکردند این رویه را ادامه دادند و در بیشتر چیزهایی که در این رابطه از وی سر دادهاند تابع علمای شهر خود مانند ابراهیم نخعی و اصحاب ابن مسعود بوده است. ولی او و اصحاب او در قرار دادن حوادث به منزلۀ یکدیگر – (یعنی قیاس حادثهای بر حادثۀ دیگر) و ارائه جواب در آن حوادث به رأی و استحان – (نیکو شمردن)- خودشان، اغراق و افراط میکردند که این امر باعث شد تا از ابو حنیفه مخالفت بزرگی برای سلف سر بزند که همۀ این موارد نزد مخالفین ابی حنیفه و اصحابش بدعت به شمار میآمدند (ابن رأی ابن عبدالبر بود) در حالیکه ما هیچیک از اهل علم را نمیبینیم مگر برای او تأویلی در آیهای و مذهبی در سنتی وجود دارد که بخاطر آن مذهب سنت دیگری را با تأویل صحیح و با ادعای نسخ رد کردده است مگر اینکه مورد برای ابی حنیفه فراوان و برای غیر او اندک است (این هم رأی ابن عبدالبر است) و بعد از اینکه آمار مخالفت ابو حنیفه با سنت را که توسط لیث بن سعد بن مالک آمارگیری نشده است ذکر کرده است گفته که برای هیچیک از علما است جائز نیست که حدیثی را از پیامبر به ثبوت برساند بعد آن را بدون ادعای نسخ با اثر دیگری مانند آن و یا با عملی که طبق اصل قاعده آن عالم تسلیم شدن برای آن واجب باشد یا طعنی در سند موجود باشد. سپس آن را رد نماید و اگر چنین کند عدالت او ساقط میشود چه برسد به اینکه به عنوان امام از وی پیروی میشود و اسم فسق لازم او میکردد- یعنی فاسق میشود و مرجثه بودن ابی حنیفه را نیز مورد انتقاد قرار دادهاند (می گویم که تحقیق آنست که ارجاء او – مرجثه بودن او – عین سنت است) در حالیکه از اهل علم کسانی که به ارجاء نسبت داده شوند فراوان بودهاند هیچکس به اندازه ابی حنیفه زشتیهایی که دربارۀ او گفته شده نقل نگردیده و به این اندازه مورد عنایت قرار نگرفته است زیرا خواستهاند امامت او را زیر سؤال ببرند و با وجود این مورد حسادت هم قرار میگرفت و چیزی به او نسبت داده میشد که در آن وجود نداشت و چیزی به او بسته میشد که شایستۀ مقام او نبود ولی با این وصف جماعتی از علما او را ستودهاند و معترف به فضیلت او گشتهاند سپس ابن عبدالبر بعد از آنکه ستایش بعضی از علما را برای ابی حنیفه آورده گفته است در قدیم گفته شده که بر بزرگواری مردان گذشته به وسیله اختلاف مردم درشان او استدلال میشده گفتهاند به علی بن ابی طالب نظر کن که در مورد او دو دسته هلاک شدند اول دوست افراطی دوم کینه توز تفریطی (کوتاه بین)- و در حدیث آمد که در مورد حضرت علی دو دسته هلاک میشوند یکی دوستدار بسیار ستایش کننده دوم کینه توز دروغ باف و این است صفت اهل شرف و بزرگوار و کس که در د دین و فضل به نهایت رسیده باشد و خداوند از همه داناتر است.
[۳٧۵]۲/۱۴۸.