آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

در مزار حضرت زینبل

در مزار حضرت زینبل

زمانی که هواپیمایی که قرار بود برای اولین بار مرا به سوریه ببرد، در فرودگاه بر زمین نشست، تقریباً ساعت ۱۰ صبح بود.

به مسجد اموی رفتم و در مناطق مختلف دمشق گردش و از مساجد و کلیساهای قدیمی آن به دقت بازدید کردم. اما پاهایم پس از این گردش مرا به منطقه (سیده زینب) رساند تا بدین ترتیب افقی جدیدی را درباره اختلاف شیعه و سنی در برابر دیدگان من بگشایند.

در مسجد (سید، زینب) چیز عجیبی دیدم ... هزاران زائر برخی در حیاط مسجد روی زمین نشسته بودند، برخی در کنار مرقد نذوراتشان را تقدیم می‌کردند یا دو رکعت نماز زیارت به جا می‌آوردند و برخی در قسمت دیگر مسجد در شبستانی بزرگ که گمان می‌کنم حسینیه بود، به سخنرانی یکی از علمای شیعه گوش می‌دادند.

من با تعجب فراوان برخی از زائران مرقد را دیدم که در حیاط مسجد و بدون کمترین احساس گناه و حرمت آن مکان، در آن‌جا سیگار می‌کشند!

آنچه باعث تعجب بیشتر من شد این بود که بقیه زائران و نمازگزاردن این عمل را تقبیح نمی‌کردند، گویی این امر در میان آن‌ها عادی و بدون اشکال بود! [۳۲]

ساعت‌های بسیاری بر من گذشت بدون اینکه من آن را احساس کنم. مدتی طولانی در مرقد حضرت زینب ماندم و به مطالعه کتاب‌ها و تأمل در زائران ضریح می‌پرداختم، در راه رفتن به مسجد و مرقد حضرت زینب از حوزه شیرازی گذشتم که حوزه‌ای بزرگ بود که به خیابان کناری مسجد منتهی می‌شد. و برخی از علما و شیوخ شیعه را دیدم که در کنار حوزه ایستاده بودند یا از آن خارج می‌شدند. با خودم آرزو کردم در این حوزه درس بخوانم. اگر اصرار مادرم نبود بدانجا ملحق می‌شدم.

اما هرگز جوانی عراقی را که در (السیده زینب) مشاهده کردم فراموش نمی‌کنم. مدتی همراه او بودم که تأثیر خوبی بر روحیه‌ام و شناخت بیشتر واقعیت عقاید شیعه داشت.

او همچون بقیه عوامل شیعه می‌نمود. اما پسر یک عالم شیعه بود که بیش از ۱۵ سال پیش از عراق به ایران مهاجرت کرده بود. در نتیجه این پسر در ایران بزرگ شده و پرورش یافته بود. سپس به همراه پدرش به سوریه آمده بود تا در یکی از کتابفروشی‌های محله «سیده زینب» کار کند. [۳۳]

با صراحت و آشکارا به او گفتم از او خوشم آمده است. او کسی بود که تعصبات فرقه‌ای که امروز گریبانگیر مردم شده است، او را تسخیر نکرده بود. او در سخنانش مرا تکذیب نکرد بلکه برخلاف شیعیان دیگری که قبلاً دیده بودم کاملاً صراحت داشت.

به او گفتم: بدان که قبل از هر چیز برای من آسان است که به شیعیان اموری را نسبت دهم و به کتاب‌های مخالفانشان بسنده کنم و آن‌ها را گمراه بدانم و باب بحث و مناظره با آن‌ها را از آغاز ببندم. همچنانکه بسیاری از مردم چنین می‌کنند. اما من در جستجوی حقیقت هستم و گمشده خودم را در میان توده‌ای از اتهامات و اباطیل خواهم یافت.

پس به من خوش‌آمد گفت و افزود: من برای هر آنچه بخواهی آماده‌ام.

او کاملاً ناخودآگاه و با سرعت تمام سخن می‌گفت؛ هنوز هم سخن او را به یاد دارم که می‌گفت: نمی‌دانم چگونه در ایران انقلاب اسلامی به وقوع پیوست ... مردم آن‌جا از دین دورند و بسیای از آن‌ها در روزهای ماه مبارک رمضان آشکارا روزه‌خواری می‌کنند و علاوه بر این نماز را همواره کوتاه می‌کنند. اگر در عراق انقلابی رخ می‌داد، واقعی‌تر می‌نمود. زیرا در آنجا مردم واقعاً شیعه هستند، برخلاف ایران که معتقدم حکومت ایران شیعه است، اما مردم آن بسیار با دین فاصله دارند.

پس از چند روز همراهی و دوستی با او سؤالات دیگری از او پرسیدم. یکی از آن‌ها درباره دیدگاه او درباره آن دسته از علمای شیعه بود که به صراحت از تحریف قرآن کریم سخن گفته بودند. او پاسخ داد: هرگز! هیچکدام از علمای ما چنین نگفته‌اند! به او گفتم: برادر گرامی ما در محله کتابفروشی‌ها هستیم و منابع شیعی در اینجا فراوان است آیا می‌توانم این اقوال را به شما نشان بدهم؟

در آن زمان فقط یک مورد از ارجاع‌های این امر را به یاد داشتم. به همین دلیل به یکی از کتاب‌فروشی‌ها رفتیم. مرد کتابفروش پرسید: چه کتابی می‌خواهید؟ گفتم: تفسیر صافی علامه کاشانی.

آن جوان به صاحب کتابفروشی سلام کرد و جلد اول تفسیر صافی را از او گرفت. سپس از کتابفروشی خارج شدیم و در کنار آن ایستادیم و صفحه مورد نظر را به جوان نشان دادم. او مدتی طولانی نشست و چندین بار مطلب را خواند. گویی نمی‌توانست باور کند. [۳۴]

به او گفتم: هدفم از نشان‌دادن این موضع از کتاب به تو آن نبود که خودنمایی کنم یا درباره عقیده‌ات تشکیک ایجاد کنم. مقصود من واضح است و در آن هیچ غرضی ندارم. می‌خواهم از اسلام در برابر همه کسانی که به آن طعن می‌ورزند چه شیعه باشند یا سنی محافظت کنم. امور را از دیدگاه یک فرد شیعه مذهبی که می‌خواهد مذهبش را به وسیله حق و باطل پیروز سازند نگاه نکن. بلکه امور را به کتاب خداوند و سنت پیامبر جارجاع بده و آن‌ها را به عنوان داور قرار بده.

او به گفتن این سخن بسنده کرد: آن را از پدرم خواهم پرسید و تو را از آن آگاه خواهم کرد. یک روز بعد از این دیدار به من اطلاع داد که به سوی پدرش رفته است و گفت: موضعی از تفسیر صافی را که کاشانی در آن ادعا می‌کند قرآنی که امروزه در میان ماست تحریف شده است به او نشان دادم.

قبل از اینکه به پدرم آن صفحه از کتاب را نشان دهم، پدرم بی‌درنگ جلد و صفحه آن مطلب را به من گفت و ادامه داد: کاشانی در این امر اشتباه کرده است و ما در این اشتباه با او هم‌عقیده نیستیم. والسلام.

به جوان گفتم: نظر تو چیست؟ آیا با نظر پدرت در این باره موافقی؟

پاسخ داد: آری. کاشانی اشتباه کرده است و ما نظر او را نمی‌پذیریم.

به او گفتم: قرآن منبع اول قانونگذاری اسلامی است و تشکیک در آن اعتقاد به تحریف آن به معنای تخریب دین است. اگر ما درباره یک مسأله ساده فقهی سخن می‌گفتیم کافی بود گفته شود: «فلانی دچار اشتباه شده است و تمام شد.» اما اینکه کاشانی این گونه در کتاب خداوند طعن بورزد و درباره آن اینگونه سخن بگوید، این اصلاً درست نیست.

ای دوست من برای لحظاتی فراموش کن که کاشانی شیعه است. کتاب خداوند را یاری بده. اگر طعن‌ورزیدن نسبت به کلام خداوند و تشکیک درباره آن و اعتقاد به کم و زیادشدن قرآن، کفر نباشد پس کفر چیست؟

جوان سکوت کرد و نخواستم او را بیشتر در بن‌بست نگه دارم. پس موضوع را خاتمه دادم. بقیه وقت را به بحث درباره امور دیگری گذراندیم. تا اینکه روزی با شرمندگی از من معذرت‌خواهی کرد و گفت: یکی از بزرگان از من خواسته است با تو همنشینی نکنم. من از او تفسیر قانع‌کننده‌ای در این باره طلب نکردم. اما وضعیت او را درک می‌کردم. به همین دلیل از او تشکر کردم و به امید اینکه روزی او را دوباره ببینم از او خداحافظی کردم.

بعد از یک ماه تمام اقامت در سوریه از مرقد حضرت زینب به کشورم برگشتم در حالی که با خودم کتابهایی را آورده بودم. به شدت مشتاق خواندن آن کتابها بودم.

این دیدار گنج ارزشمندی بود که روزگار آن را به من هدیه کرد. اما این تنها هدیه آن نبود. مناظرت فردی نیز در غنی‌سازی شناخت و معرفت من نسبت به این امور نقش به سزایی داشت که در لابه‌لای کتاب به این امر را اشاره خواهیم کرد.

[۳۲] یکی از دوستان تعریف می‌کرد که در یکی از کتاب‌های تیجانی مطلبی را خوانده است که به همین امر اشاره دارد. کتاب مورد نظر را پیدا کردم و با شگفتی فراوان دیدم تیجانی از پدیده‌ای که من دیده بودم به عنوان امری عادی و شایع در مساجد و مراقد یاد می‌کند! تیجانی در کتاب «كل الحلول عند آل الرسول»: «اهل بیت کلید حلّ مشکل‌ها» صفحه ۱۶۹ تحت عنوان «سیگارکشیدن در محل نماز» می‌گوید: «اهل سنت و جماعت از شیعیان به علت سیگار کشیدن در مساجد و اماکن نماز بسیار انتقاد می‌کنند و می‌گویند: این عمل منکر و جزو اعمال شیطان است. در واقع باید گفت این پدیده تقریباً در همه میان شیعیان رواج دارد و هرگاه برای اولین بار وارد مساجدشان می‌شوی با مشاهده آن تعجب خواهی کرد. به یاد دارم زمانی که اولین بار در نجف این امر را مشاهده کردم بسیار تعجب و آن را تقبیح کردم. به همین دلیل در این باره از یکی از علمایشان پرسیدم. آن‌ها به من پاسخی دادند که مرا قانع نکرد.» [۳۳] در دیدار اخیرم از سوریه در سال ۲۰۰۶ م. آن جوان و آن کتاب‌فروشی را که در آن زمان به کتابفروشی سیده رقیه مشهور بود نیافتم. گویی به شخص دیگری واگذار شده و نام آن تغییر پیدا کرده بود. [۳۴] کاشانی در تفسیر صافی، مقدمه ششم را به اثبات تحریف قرآن اختصاص داده و آن را چنین نام نهاده است: «مقدمه ششم درباره جمع‌آوری، تحریف، کم و کاست قرآن و تأویل آن» او پس از ذکر روایاتی که برای اثبات تحریف قرآن بدان‌ها استناد و آن‌ها را از منابع مورد اعتماد شیعه نقل کرده است به نتایجی دست یافته است که درباره آن چنین می‌گوید: «آنچه از این اخبار و روایات دیگر که از طریق اهل بیت÷نقل شده است برمی‌آید این است قرآنی که در میان ماست همه آن قرآنی نیست که بر حضرت محمد جنازل شده است. بلکه مقداری از آن برخلاف آن چیزی است که خداوند آن را نازل نموده و برخی از آن دچار تحریف و مطالبی از آن حذف شده است. از جمله چندین بار نام امام علی و کلمه (اهل بیت) و همچنین نامهای منافقان در قسمت‌های متعددی از قرآن حذف شده است. همچنین ترتیب آیات و سوره‌های آن براساس آن چیزی نیست که خداوند و پیامبرش دوست دارند.» سپس عقیده تحریف قرآن را در نظر علمای بزرگ شیعه امامیه بیان می‌کند و می‌گوید: «اما درباره اعتقاد مشایخ و علمای ما/باید گفت که ثقة الاسلام کلینی به تحریف و نقصان قرآن معتقد بود. زیرا او در این باره روایاتی را در کتاب (الكافی) ذکر کرده و هیچکدام از آن‌ها را مردود ندانسته است. همچنین او در آغاز کتابش می‌گوید: او اموری را روایت می‌کند که از صحت آن‌ها اطمینان دارد. همچنین تفسیر استادش علی بن ابراهیم قمی مملو، از این اقوال است و در این باره مبالغه کرده است. همچنین شیخ احمد بن ابی‌طالب طبرسی نیز در کتاب الاحتجاج، بر روش آن‌ها عمل کرده است.