و) احادیث (اثنا عشر اماماً)
شیعیان اثناعشری برای اثبات اینکه امامانشان دوازده نفرند به احادیث (اثنا عشر رجلاً من آل البیت) استناد میکنند که در صحیح بخاری به نقل از جابر بن سمره روایت شده است که پیامبر جفرمود: «یكون اثنا عشر أمیراً»:«[پس از من] دوازده فرمانروا خواهند بود.» آنگاه عبارتی فرمود که من آن را [به خوبی] نشنیدم. پدرم گفت: پیامبر جدر آن هنگام فرمود: «كلهم من قریش»:«همه آنها از قریش هستند.» [۴۸۶]
در صحیح مسلم به نقل از جابر آمده است که شنیدم پیامبر جفرمود: «لایزال الإسلام عزیزاً إلی إثنی عشر خلیفة»:«اسلام همچنان عزیز و محکم برجا خواهد ماند تا اینکه دوازده خلیفه [و جانشین بر سرکار] بیابند.» سپس عبارتی فرمودند که من آن را نفهمیدم. از پدرم پرسیدم: پیامبر جپس از آن چه فرمودند؟ پدرم پاسخ داد: پیامبر فرمود: «كلهم من قریش»:«همه آنها از قریش خواهند بود.» [۴۸۷]
ابوداود این حدیث را چنین روایت کرده است: «لایزال هذا الدین قائماً حتی یكون علیكم إثنا عشر خلیفة كلهم تجتمع علیهم الأمة»:«این دین همچنان برجا خواهد ماند تا زمانی که دوازده خلیفه بر شما حکومت کند، که امت [اسلامی] درباره [خلافت] همه آنها انفاق و اجماع خواهند داشت.»
با تأمل بیطرفانه و به دور از جانبداری در این نصوص اموری درمییابیم که این گونه استدلال را ردّ میکند.
اولاً
هنگامی که حدیث مذکور را به طور کامل مورد بررسی قرار دهیم برای دریافت معنایش و طرق روایت و الفاظ آن را مورد بررسی قرار دهیم درمییابیم که این حدیث با الفاظ زیر ذکر شده است:
«لایزال هذا الأمر صالحاً حتی یكون إثنا عشر أمیراً» [۴۸۸]
در روایت دیگری آمده است:
«لایزال هذا الأمر ماضیاً حتی یقوم إثنا عشر أمیراً» [۴۸۹]
در روایت دیگری آمده است:
«لایزال هذا الأمر قائماً حتی یمضی إثنا عشر أمیراً» [۴۹۰]
در روایت دیگری آمده است:
«إن هذا الدین لایزال عزیزاً إلی إثنی عشر خلیفة» [۴۹۱]
در روایت دیگری آمده است:
«لایزال الإسلام عزیزاً إلی إثنی عشر خلیفة» [۴۹۲]
در روایت دیگری آمده است:
«لایزال هذا الدین عزیزاً إلی إثنی عشر خلیفة» [۴۹۳]
در روایت دیگری آمده است:
«لایزال هذا الدین منیعاً إلی إثنی عشر خلیفةً» [۴۹۴]
در روایت دیگری آمده است:
«لایزال هذا الدین عزیزاً أوقال لایزال الناس بخیر [۴۹۵]إلی إثنی عشر خلیفة» [۴۹۶]
و در روایت دیگری آمده است:
«لایزال هذا الأمر عزیزاً منیعاً ینصرون علی من ناواهم علیه إلی إثنی عشر خلیفة» [۴۹۷]
«لایزال هذا الأمرمواتی أو مقارباً حتی یقوم إثنا عشر خلیفة كلهم من قریش» [۴۹۸]
«لایزال هذا الأمر في مسكة وفی علیاء حتی یملك إثنا عشر من قریش» [۴۹۹]
«لایزال هذا الأمة مستقیم أمرها حتی یكون إثنا عشر خلیفة» [۵۰۰]
«لایزال أمر هذه الأمة هادئاً علی من ناوأها حتی یكون علیكم إثنا عشر أمیرا» [۵۰۱]
«لایزال أمر هذه الأمة ظاهراً حتی یقوم إثنا عشر خلیفة» [۵۰۲]
«لایزال هذا الدین ظاهراً علی من ناوأه لایضره مخالف ولامفارق حتی یمضی من أمّتی إثنا عشر أمیراً كلهم من قریش» [۵۰۳]
«لایزال هذا الأمر ظاهراً علی من ناوأه ولایضره مخالف ولامفارق یمضی إثنا عشر خلیفة من قریش» [۵۰۴]
«لن یزال هذا الدین عزیزاً منیعاً ظاهراً علی من ناوأه لایضره من فارقه أوخالفه حتی یملك إثنا عشر كلهم من قریش» [۵۰۵]
«لایزال أمر هذا الأمّة ظاهراً حتی یقوم إثنا عشر خلیفة» [۵۰۶]
کسی که در این احادیث اعم از صحیح و ضعیف تأمل کند درمییابد که قطعاً این روایات بر مدح این افراد دوازدهگانه دلالت نمیکند. بلکه به معنای نکوهش آنهاست که خلافتشان آغاز ضعف و سستی امت و از دستدادن عزت آن خواهد بود.
مفهوم (حتی) و (إلی) که به معنای انتها و غایت هستند این امر را تأیید میکند این الفاظ تقریباً در همه احادیث تکرار شدهاند. بنابراین مفهوم عبارت ما قبل این الفاظ با پس از آنها متفاوت است. همچنانکه خداوند میفرماید:
﴿وَكُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَكُمُ ٱلۡخَيۡطُ ٱلۡأَبۡيَضُ مِنَ ٱلۡخَيۡطِ ٱلۡأَسۡوَدِ مِنَ ٱلۡفَجۡرِۖ١٨٧﴾[البقرة: ۱۸۷].
«و بخورید و بیاشامید تا آنگاه که رشته سفید بامداد و رشته سیاه [شب] برایتان از هم جدا و آشکار شود.»
پس قبل و بعد از (حتی) با یکدیگر تفاوت دارند. بنابراین در دوره قبل از این حاکمان عزت، سربلندی و اصلاح خواهد بود و از آغاز حکومتشان فساد و خواری به وجود خواهد آمد. همچنانکه آغاز امساک و خودداری از غذاخوردن از آغاز آشکارشدن فجر است. بنابراین به خوبی در این امر تأمل کنید.
اما معنی دیگری که احتمال آن وجود دارد این است که خلافت این دوازده تن پایان دوران عزت و سربلندی حکومت اسلامی خواهد بود و پس از آنها قتل و کشتار رواج پیدا میکند که پیامبر جدر حدیث از آن به هرج و مرج تعبیر فرمودهاند.
پس همچنانکه در عبارت «أكلت السمكة حتی رأسها»میتوان گفت: فرد همه قسمتهای ماهی به جز سر آن را خورده است و همچنین احتمال این وجود دارد که فرد همه ماهی از او تا آخر آن را خورده باشد.
در این حدیث چه دلالت صریح و آشکاری درباره عظمت و بزرگی این افراد دوازدهگانه وجود دارد که شیعیان اثناعشری معتقدند که در آن نص بر امامت ائمه دوازدهگانه (علی، حسن، حسین و نه تن از فرزندان حسین) وجود دارد؟!
ثانیاً
در حدیث درباره این دوازده نفری که به آنها اشاره شده وصف «خلفاء» و «أمراء» آمده است یعنی آنها خلفا یا امیرانی بودهاند. اما ائمه دوازدهگانه که شیعیان ادعا میکنند درباره آنها نص وجود داشته است، امام، دانشمند و فاضل بودهاند. نه خلیفه و امیر [۵۰۷]. زیرا خلیفهای که خلافت نداشته باشد خلیفه نیست و امیری هم که امارت نداشته باشد امیر نیست.
هنگامی که شما با یکی از علمای شیعه مثلاً درباره امامت امام جعفر صادق بحث کنید و به او بگویید: چگونه ممکن است امام صادق امام باشد ولی خلیفه نباشد. بیتردید و بیدرنگ به شما پاسخ خواهد داد: امامت منصب و مقامی الهی است که امام لزوماً نباید خلافت را به عهده بگیرد. اما انسان فقط با به خلافترسیدن خلیفه خواهد شد.
از آنجا که فهمیدید از میان امامان دوازدهگانهای که شیعه آنها را ذکر میکنند فقط دو تن به خلافت رسیدند که آنها (علی بن ابیطالب و حسن بن علی) بودند، تناقضگویی و بطلان استدلال شیعیان به این حدیث را به روشنی درمییابید!
میگوییم: بنا به فرض محال اگر پیامبر جمیخواست درباره امامت امامان دوازدهگانه نصی تعیین کند و بیتردید به جای عبارتهای «إثنا عشر امیراً» یا «إثنا عشر خلیفةً» میفرمود: «إثنا عشر اماماً» یا نام تکتک آنها را ذکر میکرد!
چنانچه پیامبر جمیخواست درباره امامان دوازدهگانه مورد ادعای شیعه نصی تعیین کند بیتردید میفرمود: «علی وأبناؤه»یا حتی میفرمود: «كلُّهم من بنیابیطالب»زیرا عبارت «كلُّهم من قریش»بدین معناست که این خلفا از قریش هستند. اما این بدان معنا نیست که خلافت در میان قریش فقط به یک خاندان تعلق دارد. ممکن است بعضی از این خلفا از خاندان بنیاسد، برخی از بنیتیم یا بنیعدی یا بنیزهره و بنیهاشم باشند.
بنابراین حدیث پیامبر جکه از سوی خداوند به او فصاحت و بلاغت کامل داده شده بود، به صورت کاملاً واضح و بدیهی بیان میکند که منظور از این دوازده نفر که در حدیث ذکر شدهاند فقط به امام علی و فرزندان او نیست. مگر نه این است که پیامبر جنفرمود: «كلهم من ولد إسماعیل÷»و «كلهم من العرب»اگرچه آنها در حقیقت چنین بودند. اما او آنها را به صفتی ذکر کرد که از دیگران متمایز میکرد و آن همان قبیلهشان بود. اگر آنها از اهل بیت یا جزو فرزندان امام علی بودند، بیتردید این صفت آنان ذکر میشد. از آنجا که پیامبر جآنها را جزو قبیله قریش اعلام کرد، در مییابیم که آنها جزو خاندانهای مختلف قبیله قریش هستند و در میان قریش نیز به هیچ تیره و خاندانی اختصاص ندارند.
ثالثاً
طبرانی به نقل از ابیطفیل عامر بن واثله به روایت از عبدالله بن عمرو روایت کرده است که پیامبر جفرمود: «إذا ملك إثنا عشر من عمرو بن كعب كان النقف والنقاف إلی یوم القیامة»:«هرگاه دوازده نفر از [فرزندان] عمرو بن کعب به حکومت برسند، بیتردید قتل و کشتار به وجود خواهد آمد.» [۵۰۸]
اسناد این حدیث ضعیف است. اما سندی دارد که حافظ نعیم بن حمّاد در (الفتن، ج ۱، ص ۹۵) به نقل از یحیی بن سلیم – که راستگو ولی کمحافظه است [۵۰۹]- به نقل از عبدالله بن عثمان بن خیثم – که او هم راستگوست – به نقل از ابیطفیلسبه نقل از عبدالله بن عمروسروایت میکند که پیامبر جفرمود: «إذا ملك اثنا عشر من عمرو بن كعب كان النقف والنقاف إلی یوم القیامة.»:«هرگاه دوازده تن از [فرزندان] عمرو بن کعب به فرمانروایی برسند قتل و کشتار به وجود خواهد آمد.»
ابن حجر عسقلانی در جلد ۱۳ صفحه ۱۸۴ کتاب فتح الباری میگوید: این عبارت از پیامبر جکه فرمود: «از نسل کعب بن لؤی» اشاره به قریشیبودن آنها دارد. زیرا لؤی فرزند غالب بن فهر است که قریشیان از نسل او هستند.»
اگر این روایت را صحیح فرض کنیم چنانکه از ظاهر آن پیداست بر بیکفایتی حکومت این دوازده فرمانروا و این امر دلالت دارد که حکومت آنها موجب بدبختی مردم و افزایش جنگ و ویرانی شده است. پس کمی بیشتر در این امر تأمل فرمایید!
چنانچه کسی بگوید: در روایت مسروق آمده است: «پیش عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او برایمان قرآن میخواند. مردی به او گفت: ای ابوعبدالرحمن آیا از پیامبر جپرسیدید چند خلیفه بر این امت حکمرانی خواهند کرد؟ عبدالله بن مسعود پاسخ داد: از زمانی که به عراق آمدهام قبل از تو هیچ کس چنین سؤالی را از من نپرسیده است. سپس گفت: بله ما این امر را از پیامبر جپرسیدیم. ایشان در پاسخ فرمودند: دوازده تن، به تعداد نقیبان بنیاسرائیل [۵۱۰]» این روایت ثابت میکند که این دوازده تن افراد فاضلی هستند و خلافتشان مورد رضایت است.
در پاسخ باید گفت: این حدیث منکر است. زیرا در سند آن (مجالد بن سعید) وجود دارد که علمای جرح و تعدیل بر ضعیفدانستن او اجماع دارند. هیثمی در مجمعالزوائد، ج ۵، ص ۱۹۰ دچار اشتباه شده و مینویسد: «در سلسله راویان این حدیث مجالد بن سعید وجود دارد که نسائی او را ثقه و مورد اعتماد میداند اما جمهور علما او را ضعیف دانستهاند.» من به کتاب «الضعفاء والمتروكین» نسائی مراجعه کردم. مشاهده نمودم که نسائی نیز او را ضعیف میداند و در کتابهای دیگر جرح و تعدیل نیز این گونه از نسائی نقل شده است.
این حدیث جزو روایتهایی است که مجالد بن سعید به تنهایی آنها را روایت کرده است. اما منکر بودن متن حدیث آشکار و هویدا است. زیرا در آن، این سؤال آمده است: این امت [اسلامی] چند خلیفه خواهد داشت و پیامبر جپاسخ میدهد: [فقط] دوازده نفر!
خلاف واقعبودن این امر واضحتر از آن است که برای اثبات آن نیاز به استدلال باشد و چنانچه این نص دوازده تن از حاکمان این امت را ستایش یا نکوهش میکرد، به واقعیت نزدیکتر بود یا اینکه فقط دوازده نفر بر این امت حکومت خواهند کرد و این تناقضگویی و عدم تطابق این حدیث با واقعیت، آن را منکر مینماید.
به هر حال این روایت بر این امر تأکید میکند خلفایی که بر امت اسلامی حکومت خواهند کرد به تعداد نقیبان بنیاسرائیل، دوازده نفرند و امامان دوازدهگانه در نظر شیعیان اثنا عشری و دیگران، خلیفه و پادشاه نبودهاند. زیرا چنانکه گذشت به جز امام علی و امام حسن هیچ کدام از آنها زمام امور امت اسلامی را به عهده نگرفتند.
رابعاً
در این حدیث تعداد امامان به ۱۲ نفر محدود نشده است. زیرا بیتردید تعداد خلفا در میان امت اسلامی بیش از این است. اما چنانکه قبلاً هم ذکر کردیم، این حدیث بدین معناست که تا پایان حکومت این حاکمان یا در سایه حکومت آنها اسلام دارای عزت و افتخار خواهد بود.
خامساً: شیخ مفید در (الإرشاد)، ج ۲، ص ۳۷۲ به نقل از امام جعفر صادق نقل میکند که فرمود: «قائم خروج نمیکند تا اینکه قبل از او دوازده نفر از بنیهاشم که هر کدام مردم را به سوی خود فرامیخواند، خارج شوند.» طوسی در (الغیبه)، ص ۴۳۷ و مجلسی در ج ۵۲، ص ۲۰۹ بخار الأنوار مینویسد: «امام صادق÷گفت: «قائم قیام نمیکند تا اینکه دوازده تن از بنیهاشم که هر یک مردم را به سوی خود فرامیخواند خارج شوند.»
روشن است که منظور از قائم در روایات مذکور همان مهدی منتظر در نزد شیعیان است و خروج او در آخرالزمان اتفاق میافتد و به نظر شیعیان امامیه او یکی از امامان دوازدهگانهشان است. اما در این روایت شیعه آمده است که دوازده تن از بنیهاشم قبل از او خروج خواهند کرد و همه آنها خلافت را از برای خود طلب میکنند. در اینجا این سؤال مطرح میشود: چرا این دوازده تن همان دوازده حاکمی نیستند که در حدیث ذکر شدند؟! چرا شیعیان امامیه میخواهند به زور عقیده وجود نص درباره امامان دوازدهگانه را به همه امت اسلامی تحمیل کنند و آنها را وادار به پذیرش دوازده امام کنند که خودشان آنها را انتخاب کردهاند که [نه قرآن و] نه حدیث از ذکر نامها و صفات آنها سخنی به میان است؟!
سادساً
تاریخ شهادت میدهد که همه فرقههای مختلف شیعه درباره شناخت امامان و تعدادشان اختلاف بسیار فراوانی دارند که کتابهای فرقهشناسی و ادیان و مذاهب مملو از ذکر اختلافات و منازعاتی است که شیعیان پس از مرگ هر امام بدان دچار و در شناخت امام بعدی دچار حیرت و سرگردانی میشدند.
چنانچه نظر شیعیان افطحی (فحطیها) را بپذیریم که معتقد به وراثت عمودی در امامت هستند باید پس از اقرار به امامت عبدالله افطح پسر بزرگ امام جعفر صادق و زید بن علی که برخی از شیعیان اولیه معتقد به امامت او بودند، امام حسن عسکری را امام دوازدهم بدانیم.
لذا استدلال شیعه امامیه اثناعشریه به این گونه روایات به هیچ وجه با امامان دوازدهگانهشان مطابقت نمیکند و بدون وجود دلیل علمی بر ولادت محمد بن حسن عسکری (امام دوازدهم، مهدی منتظر) این امر نوعی افتراض، ظن و تخمین است و استدلال علمی قاطعی به شمار نمیآید.
پس آیا شایسته است که انسان با انصاف و عاقل، عقیده و دینش را براساس اصل سست و بیپایهای قرار دهد که در مقابل چنین نوع نقد علمی پابرجا نمیماند؟!
[۴۸۶] بخاری در کتاب الأحکام باب استخلاف حدیث شماره ۷۲۲۳ آن را روایت کرده است. [۴۸۷] مسلم را در صحیح خود کتاب الإمارة، باب الناس تبع لقریش والخلافة في قریش، حدیث شماره ۱۸۲۱. [۴۸۸] مسند احمد حدیث شماره (۲۰۹۶۰)، شعیب بن أرونؤوط گفته است: اسناد آن به شرط صحیحن صحیح است. [۴۸۹] مسند احمد حدیث شماره (۲۰۹۶۱) شعیب بن أرنؤوط گفته است: اسناد آن به شرط صحیحین صحیح است. [۴۹۰] المعجم الكبیر، ج ۲، ص ۱۹۷، حدیث شماره (۱۸۰۱). [۴۹۱] مسند احمد، حدیث شماره (۲۰۹۰۹). شعیب ارنؤوط میگوید: بنا به شرط مسلم، این حدیث صحیح است و رجال آن مورد اعتماد و ثقه و همان رجال شیخین هستند به جز داود که فقط جزو راویان مسلم است. [۴۹۲] مسند احمد حدیث شماره (۲۰۸۷۰). شعیب ارنؤوط میگوید: حدیث صحیحی است و این اسناد به علت وجود (سماک)، حسن است. در المعجم الكبیر طبرانی، ج ۲، ص ۱۹۵ حدیث شماره (۱۷۹۲) آمده و به جای عبارت آخر حدیث لفظ «اثنی عشر خلیفه» ذکر شده است. [۴۹۳] ابوداود در کتاب (الفتن) حدیث شماره (۴۲۸۰) آن را روایت کرده است و آلبانی آن را صحیح میداند. [۴۹۴] مسلم در کتاب (الإماره) باب الناس تبع لقریش و الخلافة فی قریش، حدیث شماره ۱۸۲. [۴۹۵] این تردید از سوی ابن عبدالصمد است که یکی از راویان حدیث بوده است. [۴۹۶] مسند احمد، حدیث شماره (۲۰۹۶۲)، شعیب ارنؤوط میگوید: اسناد آن براساس شرط مسلم صحیح است و رجال ثقه و مورد اعتماد آن همان راویان شیخین هستند با این تفاوت که ابوجعفر رازی فقط راوی مسلم است. [۴۹۷] مسند احمد، حدیث شماره (۲۰۹۶۴) شعیب ارنؤوط میگوید: اسناد آن به شرط شیخین، صحیح است. [۴۹۸] مسند احمد، حدیث شماره (۲۱۰۷۱) شعیب ارنؤوط میگوید: این حدیث صحیح است. [۴۹۹] معجم أوسط، ج ۲، ص ۱۱۵، حدیث شماره ۱۴۳۰. [۵۰۰] معجم کبیر، ج ۲، ص ۱۹۶، حدیث شماره ۱۷۹۸. [۵۰۱] معجم کبیر، ج ۲، ص ۱۹۷، حدیث شماره ۱۸۰۰. [۵۰۲] المستدرک، ج ۳، ص ۷۱۵، حدیث شماره ۶۵۸۶. [۵۰۳] مسند احمد، حدیث شماره (۲۰۸۷۳) شعیب ارنؤوط میگوید: این حدیث به علت ضعف مجالد، ضعیف است. [۵۰۴] معجم کبیر، طبرانی، ج ۲، ص ۱۹۶، حدیث شماره (۱۷۹۶). [۵۰۵] مسند احمد، حدیث شماره (۲۰۹۴۳)، شعیب ارنؤوط میگوید: این حدیث به علت ضعف مجالد ضعیف است. [۵۰۶] المستدرک، ج ۳، ص ۷۱۵، حدیث شماره (۶۵۸۶). [۵۰۷] به جز دو خلیفه راشد، علی بن ابیطالب و حسن بن علی (ب) که ایشان به خلافت رسیدند. [۵۰۸] فتحالباری، ج ۱۳، ص ۱۸۳. [۵۰۹] این سخن ابن حجر خلاصه او در بیان اختلاف درباره توثیق یحیی بن سلیم طائفی است. ابن معین او را مورد اعتماد وثقه میداند. ابن سعد میگوید: مورد اعتماد ودارای احادیث فراوانی است. ابوحاتم میگوید: مرد نیکوکار و راستگویی است. حافظ الحدیث نبود و احادیثش را مینوشت و به او استناد نمیشود. نسائی میگوید: دارای اشکال نیست و او احادیث منکری را از عبیدالله بن عمرو روایت میکرد. من معتقدم که منشأ اختلاف درباره یحیی بن سلیم حافظه کم اوست. اما درباره اینکه او از عبیدالله بن عمرو حدیث را روایت میکرده است. باید گفت طبرانی که به بررسی احادیث او پرداخته است تأکید میکند که فقط یحیی بن سلیم این روایات را از عبیدالله بن عمرو روایت نکرده است. بدین ترتیب منکربودن او و احادیثش برطرف میشود. [۵۱۰] مسند احمد، حدیث شماره (۳۷۸۱)، شعیب ارنؤوط میگوید: به علت ضعف مجالد، اسناد آن ضعیف است.