آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

طرح مسأله

طرح مسأله

سفینه خادم رسول خدا جبه نقل از آن حضرت روایت می‌کند که پیامبر فرمود:

«تكون النبوّة فیكم ما شاءالله ان تكون ثم یرفعها الله – تعالی -، ثم تكون خلافة علی منهاج النبوة ما شاء الله أن تكون ثم یرفعها الله – تعالی – ثم تكون ملكا عاضاً، فتكون ما شاءالله أن تكون ثم یرفعها الله – تعالی – ثم تكون ملكاً جبریة فیكون ما شاء الله أن یكون ثم یرفعها الله – تعالی – ثم تكون خلافة علی منهاج النبوّة.»:«پیامبری تا زمانی که خداوند بخواهد در میان شما خواهد بود. سپس خداوند آن را به پایان خواهد رساند. پس از آن خلافتی براساس روش پیامبری خواهد بود تا آن زمان که خداوند بخواهد. سپس آن را نیز به پایان خواهد رساند. سپس حکومتی مقتدر بر سر کار خواهد بود. سپس خداوند بساط آن را بر خواهد چید. پس از آن حکومتی استبدادی خواهد بود و تا زمای که خداوند اراده کند ادامه خواهد داشت سپس خداوند به دوره حکومت آن نیز پایان خواهد داد. سپس حکومتی براساس روش پیامبران، بر سر کار خواهد آمد.» [۵۴۱]

پس این حدیث در آغاز، مرحله نبوت را که دوران حکومت رسول خدا جبود ذکر کرده است سپس به مرحله خلافت به روش پیامبران پرداخته است که در دوران حکومت خلفای راشدین یعنی ابوبکر، عمر، عثمان، علی و حسن تجلی یافته است.

سپس مرحله حکومت مقتدر خواهد بود که دوران حکومت‌های پس از خلافت امام حسن تا پایان حکومت عثمانی است.

پس از آن حکومت استبدادی است که تجلی آن در مرحله سقوط خلافت تا خلافت مهدی (محمد بن عبدالله) یا کمی قبل از آن خواهد بود که او حکومت را به آنچه خلفای راشدین بر آن بودند بازخواهد گرداند.

جالب آنکه هنگامی که پیامبر جمرحله پس از حکومت استبدادی را بیان فرموده‌اند از آن به مرحله (خلافت براساس روش پیامبران) یاد کرده و آن را به حکومت یک خلیفه محدود نداشته‌اند بلکه به مرحله‌ای اشاره کرده است که احتمال وجود یک یا دو یا سه یا چندین خلیفه در آن وجود دارد. این امری است که علیرغم اینکه – به نظر این‌جانب – در سنت نبوی شواهدی بر این امر وجود دارد بسیاری از مردم از فهم آن غافل مانده‌اند.

امام احمد و ابوداوود با سندی ضعیف از أم‌المؤمنین ام سلمةسبه نقل از پیامبرجروایت کرده‌اند که ایشان فرمودند: «یكون اختلاف عند موت خلیفة فیخرج رجل من المدینة هارباً إلی مكة، فیأتیه ناس من أهل مكة فیخرجونه وهو كاره فیبایعونه بین الركن والمقام فیبعث الیهم جیش من الشام فیخسف بهم البیداء»: «در هنگام مرگ یک خلیفه چنان اختلافی به وجود خواهد آمد که مردی از مدینه به مکه فرار خواهد کرد و مردمانی از مکه به سوی او خواهند آمد و او را به زور اخراج و در میان رکن و مقام با او بیعت خواهند کرد. سپاهی از شام به سوی آنان فرستاده می‌شود که آن‌ها در بیابان فرو خواهند برد.»

این حدیث بیان می‌کند که خروج مهدی پس از مرگ یکی از خلفای مسلمین خواهد بود این بدان معنی است پیش از خروج مهدی خلافتی همراه با ستم فراوان وجود خواهد داشت و پس از مرگ این خلیفه مهدی قیام خواهد کرد تا عدالت را در میان مردم برقرار کند بعد از آنکه ظلم همه آن‌ها را فرا گرفته بود. ابن ماجه و حاکم از طریق ثوبان و امام احمد و حاکم از طریق ابوقلابه به از پیامبر جروایت کرده‌اند که ایشان فرمودند: «یُقتَلُ عند كنزكم ثلاثه، كلُّهم ابن خلیفةٍ ثم لا یصیر إلی واحد منهم ثمّ تطلع الرایات السود من قبل المشرق، قیقتلونكم قتلاً لم یقتله قوم. ثم ذكر شیئاً لا أحفظه فقال: فإذا رأیتموه فبایعوه ولو حبواً علی الثلج فإنه خلیفةُ الله المهدی»:«در کنار گنج شما سه تن کشته می‌شوند که همگی فرزندان خلیفه‌ای هستند سپس امر حکومت به هیچ کدام از آن‌ها نخواهد رسید. سپس پرچم‌های سیاه از طرف مشرق ظهور خواهند کرد و افراد بسیاری را از شما خواهند کشت به گونه‌ای قبل از آن در میان هیچ قومی چنین کشتاری اتفاق نیفتاده است. سپس پیامبر جعبارتی فرمود که من متوجه نشدم. آنگاه فرمود: اگر او را دیدید حتی اگر مجبور بودید بر روی برف بخزید با او بیعت کنید که او خلیفه و جانشین خداوند در روی زمین همان مهدی است.» [۵۴۲]

چنانچه البانی گفته است در حدیثی که مفهوم آن صحیح است، عبارت «فإن فیها خلیفة الله المهدی»نیامده است. زیرا در شریعت عبارت (خلیفة الله) گفته نمی‌شود زیرا در این عبارت به علت وجود نقص و عجزی که نسبت دادن آن به خداوند جایز نیست، ایهام وجود دارد و بلکه می‌بایست می‌گفت: «خلیفة رسول الله»

با وجود اینکه سند و متن این دو حدیث خالی از اشکال نیست اما حداقل به عنوان شاهد برای کلامی که درباره حدیث اثنی عشر خلیفه ذکر کردم مناسب هستند.

پس چه کسی می‌تواند حدیث پیامبر جرا فقط به دوره خلفای راشدین و خلفای بنی امیه یا بنی عباس محدود کند و فقط دوره اموی یا عباسی را بررسی کند سپس نتیجه‌ای برخلاف مفهوم حدیث از آن برداشت کند؟! آری .... کدام یک از ما می‌تواند به طور قطع و یقین تعداد خلفایی را که در مرحله «بازگشت به خلافت براساس روش پیامبران» حکومت می‌کنند تعیین نماید تا امروز درباره نام‌هایشان بحث و جدل کند و بگوید فلان شخص از خلفای دوازده گانه مذکور در حدیث است یا فرد دیگری به جای او شایستگی این امر را دارد؟

این حدیث بر امور فراوانی نص می‌گذارد اما دوره و نام‌هایی را مشخص نکرده است تا فرد معترض مردم را درباره نام‌های این دوازده تن بیازماید!

شرحی که ابن‌کثیر درباره این حدیث نوشته است بسیار برایم دلنشین بود زیرا پیداست او از شتابی که بعضی از شارحان در تعلیق بر این حدیث داشته‌اند به دور مانده است.

او در جلد ۲ صفحه ۳۴ تفسیرش می‌گوید: «مفهوم این حدیث بشارت دادن درباره وجود دوازده خلیفه صالح و نیکوکار است که حق را بر پا خواهند داشت و در میان مردم به عدل و داد حکومت خواهند کرد. این به مفهوم توالی و پشت سرهم آمدن آن‌ها نیست. بلکه چهار تن از آن‌ها خلفای راشدین یعنی ابوبکر، عمر، عثمان و علیشهستند. همین در نظر بعضی از علما بی‌تردید عمر بن عبدالعزیز جزو این دوازده تن است. همچنین برخی از حکام بنی عباس نیز چنین‌اند و بی‌تردید قبل از بر پا شدن حکومت آن‌ها، قیامت فرا نخواهد رسید.

از ظاهر حدیث چنین بر می‌آید که مهدی مورد اشاره و بشارت در احادیث وارده نیز جزو آنهاست. در احادیث چنین آمده است که او همنام پیامبر جو نام پدرش نیز عبدالله است و همچنانکه زمین مملو از ظلم و جور شده است آن را پر از عدل و داد خواهد کرد.»

با تأمل در این سخنان ابن‌کثیر مشاهده می‌کنید که او از محصور کردن خلفای دوازده گانه به خلفای پیشین یا معاصر خود خودداری کرد. بلکه فقط نام خلفایی را ذکر کرد که علما همگی درباره آن‌ها اجماع دارند و درباره بقیه گفته است: «تا زمانی که آن‌ها به حکومت نرسند قیامت برپا نخواهد شد.»

[۵۴۱] مسند احمد، حدیث شماره ۱۸۴۳۰ شعیب ارنؤوط می‌گوید: اسناد آن (حسن) است. همچنین دارمی در ج ۲، ص ۱۵۵ سنن خود به نقل از ابی‌ثعلبه الخشنی به روایت از ابوعبیده جراحسروایت می‌کند که پیامبر جفرمود: «اول دینكم نبوه ورحمة ثم ملك ورحمة ثم ملك أعفر ثم ملك وجبروت یستحل فیها الخمر والحریر»:«آغاز دینتان پیامبری و رحمت است، سپس پادشاهی همراه با رحمت و پس از آن پادشاهی قدرتمند بر سر کار خواهد آمد و بعد از آن حکومت استبدادی خواهد بود که در سایه آن نوشیدن شراب و پوشیدن لباس ابرایشمی حلال شمرده می‌شوند.» پس از پیامبری دوره پادشاهی با رحمت را ذکر کرد. به هر حال این حدیث به علت انقطاع در سند آن ضعیف است و حتی اگر سند آن صحیح باشد به علت تضاد آن با روایات صحیح همچون روایت سفینهلکه ذکر شد قطعاً به شاذ بودن آن معتقد می‌بودیم. [۵۴۲] السلسلة الضعیفة ج ۱ ص ۱۹۵.