آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

این دوست داشتن در کدام ماده قرار می‌گیرد؟!

این دوست داشتن در کدام ماده قرار می‌گیرد؟!

هنگامی که غلو به بیشترین حد خود می‌رسد و قوانین شرعی به فراموشی‌ سپرده می‌شود، به بدترین حالت خود بی‌حرمتی و توهین در مورد رسول‌ خدا جشروع می‌شود. روایت‌های شیعیان و علمایشان در وصف ائمه و ذکر خصوصیاتشان مبالغاتی است که در واقع و نقص‌هایی برای پیامبر جبه صورت آشکار و یا پنهان در نهان دارند!

در نوشتن این مطلب و مباحث بارها سعی کردم که صبور باشم و عبارات و جملات لطیفی را به زبان بیاورم ولی هنگامی که به شخص پیامبر و حتی ذات الهی بی‌حرمتی می‌شود و دیگر نمی‌توان از عبارات لطیف و نرمی استفاده کرد!

خداوند و پیامبرش جدر نظر ما از هر کسی بزرگوارترند.

به این خاطر می‌گویم تا خواننده گرامی اگر برخی کلمات خشن و رکیک را در متن می‌بیند آن را قبول کند و در آنچه می‌گویم تدبر و تأمل کند و آن را با معیار اسلام بسنجد که بی‌تردید اسلام وقوع این کفرها را از اهل سنت یا تشیع و یا هر گروه دیگری مردود می‌داند.

حالا اگر مایل باشید اول درباره امام علی÷و روایتی که درمورد ولادت اوست حرف می‌زنیم که در این روایت اوصافی به او نسبت داده شده که در وجود او نیست.

شیعیان چنین روایت می‌کنند: «بلند شدم [۹۷]مادرش را بین زنان و قابله‌های دور بر او دیدم جبرئیل پرده‌ای بین من و آن زنها گذاشته بود و هنگامی که مادرش او را زایید من بغلش کردم. بعد به دستور جبرئیل دست راستم را به سوی مادرش دراز کردم و علی را با دو دستم گرفتم، علی دست راستش را در کنار گوشش قرار داد و اذان و شهادتین را گفت و مأمور رسالت شد. پس به طرف من رو کرد و گفت: سلام علیکم یا رسول‌الله، ای برادر آیا بخوانم؟!، قسم به خدا! علی از آیاتی که بر آدم نازل شده بود و پسرش آن‌ها را خوانده بود شروع کرد تا آخرش همه را به شکلی تلاوت کرد که اگر آدم هم آنجا بود اعتراف می‌کرد که علی بهتر از او آن‌ها را می‌خواند، پس آیات نازل شده بر ابراهیم و آیات تورات و انجیل را خواند که اگر موسی و عیسی آنجا بودند گواهی می‌دادند که علی بهتر از آن‌ها آیات را می‌خواند. سپس قرآن را که بر من نازل شده بود را از اول تا آخرش خواند، بعد با حرف زد و من هم‌چنان که با پیامبران صحبت می‌شود با او حرف زدم، پس او به کودکی‌اش برگشت.» [۹۸]

شیخ محمد کاظم قزوینی در کتاب «الامام علی من المهد الی اللحد [۹۹]» می‌گوید: «ابوطالب به دیدن فاطمه رفت و به او تبریک گفت و فرزند دلبندش را به سینه‌اش گرفت و سپس او را به مادرش بر‌گرداند. در این هنگام رسول خدا جکه هنوز به پیامبری مبعوث نشده بود، ‌آمد. وقتی که علی او را دید خوشحال شد و مانند یک بچه یکساله ‌خندید، پیامبر جاو را بوسید و به خاطر تولد او شکر خداوند را به جا ‌آورد چون می‌دانست که علی بهترین جانشین و برادر برای پیامبر جخواهد بود و اولین کسی خواهد بود که به او ایمان می‌آورد و آرزوها و امیدهای پیامبر در ابلاغ رسالتی که بعداً به آن مبعوث می‌شود با وجود علی تحقق می‌یابد. پس علی به پیامبر سلام داد و آیات ۱ و ۲ سوره مؤمنون را خواند.

﴿قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ١ ٱلَّذِينَ هُمۡ فِي صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ٢[المؤمنون: ۱-۲].

«مسلماً مؤمنان پیروز و رستگارند، کسانی هستند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند.»

پیامبر جگفت: با علی مؤمنان رستگار می‌شوند سپس علی آیه‌های دیگر سوره مؤمنون را تا آیه ۱۰ و ۱۱ تلاوت کرد:

﴿أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ١٠ ٱلَّذِينَ يَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِيهَا خَٰلِدُونَ١١[المؤمنون: ۱۰-۱۱].

«آنان مستحقان [سعادت] و صاحبان [بهشت] هستند. بهشت برین را تملک می‌کنند و جاودانه در آن خواهند ماند.»

پیامبر جگفت: به خدا تو امیر آنانی و از علم خودت به آن‌ها توشه می‌دهی و آن‌ها با هم دیگر بحث می‌کنند و تو راهنمای آنان خواهی بود و آنان به وسیله تو هدایت می‌شوند»!

این افراد این چنین با بی‌شرمی کامل شالوده نزول وحی بر امام علی÷را قبل از مبعوث‌شدن پیامبر جبنیان می‌نهند. چون رسول خدا جمدتی بعد از ولادت علی به پیامبری مبعوث شد. پس امام علی از کجا قرآن را می‌شناخت و آن را به همراه کتاب‌های آسمانی دیگر تلاوت کند؟! آیا قبل از پیامبر جبر او نازل شده بود؟! چگونه سوره مؤمنون را حفظ کرده بود در حالیکه خداوند هنوز آیه اول سورۀ علق را نازل نکرده بود؟!

آیا مقام و منزلت پیامبر جنزد اینان احترام و ارزشی ندارد که از گفتن این داستانهای دروغین خجالت بکشند!

چگونه می‌توان گفت که به پیامبر جاحترام می‌گذارند در حالی که می‌گویند پیامبر جبه امام علی گفته است: «خداوند آیه زیر را بر من نازل کرده است:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ٦٧[المائدة: ۶۷].

«ای فرستادۀ [خدا، محمد مصطفی!] هر آنچه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به تمام و کمال و بدون هیچگونه خوف و هراسی، به مردم] برسان [و آنان را به آن دعوت کن]، و اگر چنین نکنی، رسالت خدا را [بر مردم] نرسانده‌ای [و مردم را به آن فرا نخوانده‌ای. زیرا تبلیغ همه اوامر و احکام بر عهده توست]»، بر من نازل کرده است مقصود از ابلاغ رسالت من، اعلام ولایت توست و اگر من آن را ابلاغ نکنم کارم بی‌نتیجه و بیهوده می‌ماند.»

منظور خداوند از ﴿مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ[المائدة: ۶۷]. ولایت توست ای علی و اگر ولایت تو را ابلاغ نکنم اعمالم تباه می‌شود. [۱۰۰]

توهین و بی‌حرمتی به رسول خدا ج(نعوذ بالله) به این اندازه رسیده است.

فاطمه زهرا (ل)، سرور زنان جهان و پاره‌تن پیامبر نیز به نوعی در این غلو و افراط، سهم دارد.

همین آیت‌الله العظمی خمینی در یکی از خطبه‌هایش با تمام جرأت او را چنین وصف می‌کند «فاطمه زن آفریده شد، اگر مرد بود حتماً پیامبر می‌شد و در مقام و جایگاه رسول خدا جقرار داشت.» [۱۰۱]

پس این چنین [امام] خمینی با جرأت و بی‌احترامی بر مقام و جایگاه پیامبر جادعا می‌کند که کسی دیگر هم می‌تواند در مقام و مکان پیامبر جقرار بگیرد!

اگر در سخن او نیک تأمل کنی در می‌یابی که فاطمه بر پیامبر جبرتری داده شده است، در غیر این صورت اگر پیامبر از فاطمه برتر می‌دانستند چه توجیه انگیزه‌ای برای مرد فرض‌ کردن او و قرار دادن او در جایگاه رسول خدا جوجود دارد؟!

توهین و بی‌احترامی به پیامبر جبه این اندازه محدود نمی‌شود!

از آیت‌الله العظمی محمد صدر سؤال می‌شود: اگر بین زیارت پیامبر جو زیارت امام رضا÷یکی انتخاب شود کدام یک بهتر و بیشترین پاداش را دارد؟ در جواب می‌گوید: «همچنان که از روایات برمی‌آید زیارت امام رضا÷بر زیارت سایر أئمه برتری دارد ولی ما روایتی را نیافته‌ایم که در آن بر زیارت پیامبر جرحجان داده شده باشد.» [۱۰۲]

پس او می‌تواند که به برتری زیارت امام رضا بر پیامبر جرأی بدهد. ولی متأسفانه روایتی در این زمینه روایت نشده است تا او به آن استناد کند!

این دیگر چه بی‌حرمتی و چه دینی است که زیارت پیامبر جرا همسان با زیارت دیگران قرار می‌دهد؟!

زیاد تعجب کنید چون که فجیع‌تر و تلخ‌تر از این امور هم وجود دارد!

در کتاب‌های شیعیان اثنا عشری روایت شده که جابر بن عبدالله انصاری از پیامبرجو او نیز از خداوند نقل می‌کند که فرمود: «یا أحمد، لولاك لما خلقت الأفلاك، ولو لا علی لما خلقتك، ولو لا فاطمة لما خلقتكما»«ای پیامبر، اگر به خاطر تو نبود دنیا را نمی‌آفریدم و اگر علی نبود تو را هم خلق نمی‌کردم و اگر به خاطر فاطمه نبود هیچ کدامتان را نمی‌آفریدم [۱۰۳].» پس با این همه بی‌حرمتی نسبت به پیامبر جدیگر چه کرامتی برای او باقی مانده است؟!

روایت‌هایی که در این موارد باشند تعدادشان خیلی زیاد است، فقط کافی است که به یکی از این کتاب‌هایی که در مورد فضائل ائمه در آن‌ها بحث شده مثل کتاب (بصائر الدرجات) صفار و (بحارالأنوار) مجلسی و کتاب‌هایی از این قبیل دست پیدا کنی و میزان فاجعه و مصیبت را ببینی!

گاهی اوقات این مسأله فقط به برتری‌داشتن ائمه بر پیامبر جختم نمی‌شود بلکه به حدی می‌رسد که بعضی از صفات خداوند را به أئمه نیز نسبت داده می‌شود!

این مورد دیگر از موارد قبلی جدا است، زیرا در هر حال پیامبر جانسان است و دست‌درازی و تجاوز به حرمت او مانند دست‌رازی بر اوصاف ذات پروردگار نیست.

روایتی‌هایی به امام علی نسبت داده شده که او گفته است: «من اول و آخر هستم [۱۰۴]»، «من چشم خدا و دست او هستم، من همیشه در کنار خدا و راه ورود به نزد پروردگارم.» [۱۰۵]

همچنین مجلسی ۳۶ روایت [۱۰۶]را نقل می‌کند که در آن‌ها امام علی به عنوان وجه‌ الله و ید الله آمده است. در رجال کشی [۱۰۷]این روایت به این شکل آمده است: «من وجه (چهره) و کنار خدا هستم. من اول، آخر، ظاهر و باطن هستم.» ابن بابویه قمی در کتاب (التوحید) این روایت‌ها را ذکر کرده، ولی او بعد از اینکه نتوانسته آن ما را ضعیف و مردود بداند، تأویلات و تفاسیر مناسبی برای آن‌ها ارائه می‌دهد!

پس اگر در کتابی که درباره توحید نوشته می‌شود، این اقوال شرک‌آمیز را همراه با توجیهات و ذکر نمونه‌های خارج آورده می‌شود دیگر چه انتظاری می‌توان از کتاب‌ها دیگر داشت؟

همچنین به امام علی نسبت داده‌اند که گفته: «به خدا قسم، وقتی که ابراهیم در آتش بود من همراه او بودم، من بودم که آتش را به سرما و سلامت تبدیل کردم. نیز همراه نوح بودم و او را از غرق‌شدن نجات دادم. من بودم که به موسی تورات را یاد دادم و با عیسی در گهواره حرف زدم و انجیل را به او آموختم و با یوسف در چاه بودم و او را از فریب برادرانش رهایی دادم و همراه سلیمان روی عرش بودم و من بادها را به تصرف او در آوردم.» [۱۰۸]

حتی می‌گویند که امام علی علم غیب را هم دارد!

در (الأنوار النعمانیه)، جلد اول صفحه ۳۳ روایتی به امام صادق نسبت داده شده که گفته است: «هر آنچه که در آسمان‌ها و زمین می‌گذرد، امام از آن‌ها خبر دارد، او در ملکوت آسمان‌ها نگاه می‌کند و از همه موجودات و مخلوقات آگاهی دارد، و هر کس چنین صفاتی را نداشته باشد، امام نیست» و در (الكافی) جلد اول صفحه ۲۶۱ از زبان امام صادق روایت می‌شود: «من از آنچه که در آسمان‌ها و زمین است اطلاع ندارم ولی به هر آنچه که در بهشت و جهنم است علم دارم و از گذشته و آینده خبر دارم.»

در حالی که خداوند در قرآن کریم در سوره نمل آیه ۶۵ می‌فرماید:

﴿قُل لَّا يَعۡلَمُ مَن فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلۡغَيۡبَ إِلَّا ٱللَّهُۚ[النمل: ۶۵].

«بگو: کسانی که در آسمان و زمین هستند غیب را نمی‌دانند جز خداوند.»

همچنین در سوره اعراف آیه ۱۸۸ خطاب به بهترین مخلوقات و خاتم پیامبران محمد مصطفی جمی‌فرماید که به مردم بگوید:

﴿وَلَوۡ كُنتُ أَعۡلَمُ ٱلۡغَيۡبَ لَٱسۡتَكۡثَرۡتُ مِنَ ٱلۡخَيۡرِ وَمَا مَسَّنِيَ ٱلسُّوٓءُۚ ١٨٨[الأعراف: ۱۸۸].

«و اگر غیب می‌دانستم، منافع فراوانی نصیب خود می‌کردم [زیرا که با اسباب آن آشنا بودم] و اصلاً شر و بلا به من نمی‌رسید [زیراکه از موجبات آن آگاه بودم، حال که از اسباب خیرات و برکات و از موجبات آفات و مضرات بی‌خبرم، چگونه از وقوع قیامت آگاه خواهم بود؟]»

اما تصرف در دنیا و اداره امور دنیوی امری است که امامان به سادگی از عهده آن برمی‌آیند! [۱۰۹]

از امام صادق÷روایت می‌شود که گفت: «دنیا برای امام مانند تکه‌ای گردو است که کاملاً در دسترس او قرار دارد و امام می‌تواند از آن بخورد [دخل و تصرف کند] همچنان که یکی از شما از آنچه که بر روی سفره‌اش به دلخواه خود می‌خورد.»

در مقایسه با مطالبی که در این کتاب‌ها نوشته می‌شود، عبارات‌هایی از قبیل اینکه؛ ضربه امام علی بر مرحب یهودی نزدیک بود زمین را دو نصف کند و یا رعد و برق از امام صادر می‌شوند، چندان غریب و دور از ذهن جلوه نمی‌کند.

روایتی از کتاب (الأختصاص)، صفحه ۳۲۷ به نقل از امام صادق آمده است که گفت: «این رعد و برق‌هایی که مشاهده می‌کنید از سرور شما است، پرسیدم: سرور ما چه کسی است؟ گفت: امیرالمؤمنین علی÷[۱۱۰]

علاوه بر این، بر طبق روایت‌های شیعیان، ائمه÷علت و سبب خلق دنیا هستند!!

مثلاً می‌گویند که امام صادق گفته است: «ما علت وجود و برهان خداوندیم و پروردگار عمل کسی را که از حق و حقوق ما غافل است قبول نمی‌کند!» [۱۱۱]

یا اینکه امامان همان لفظ ﴿كُن[البقرة: ۱۱۷]. درآیۀ ﴿فَيَكُونُ[البقرة: ۱۱۷]. هستند که خداوند به وسیله آن اشیاء را می‌آفریند.

روایتی طولانی به امام علی نسبت داده شده است که دربارۀ صفات امام چنین می‌گوید: «امام کلمه، حجت، صورت، نور، حجاب، و آیت و نشانه خداوند است. خدا او را برمی‌گزیند و هرچه بخواهد به او می‌دهد. به این ترتیب اطاعت از ولایت او بر تمام بندگان واجب می‌شود. پس امام جانشین خدا در آسمان‌ها و زمین است ... و هر آنچه را که او و خدا بخواهند انجام می‌دهد ... در هنگام بلاها و مصیبت‌ها پناهگاه بندگان است. حاکم، آمر و ناهی اعمال مردم و نگهبان خدا بر مخلوقاتش است ... خداوند آن‌ها را از نور عظمت خود خلق کرده و امور بندگانش را به آن‌ها واگذار کرده است. پس امامان راز پنهان خداوند و اولیای مقرب او در امر میان کاف و نون و یا همان (کن) هستند. امامان مردم را به سوی خدا فرا می‌خوانند و برای آن‌ها در مورد خداوند سخن می‌گویند و دستوراتش را اجرا می‌کنند، امامان مبدأ و غایت وجود و قدرت خدا و مشیت او و ام‌الکتاب و آخرین پیام‌رسانان پروردگارند.» [۱۱۲]

این‌جاست که فرد مسلمان از خود می‌پرسد که این‌ها چه چیزی را برای خداوند باقی گذاشته‌اند؟!

اگر کسی خوب تأمل کند جواب این سؤال را در زیارت رجبیه خواهد یافت هنگامی که گفته می‌شود (خداوندا هیچ فرقی میان تو و امامان وجود ندارد جز اینکه آن‌ها بندگان تو هستند.) [۱۱۳]

پس می‌بیند که چقدر گستاخانه و با بی‌شرمی به پروردگار بی‌حرمتی می‌شود!

هیچ فرقی بین امامان و پروردگارشان نیست، جز اینکه امامان بندگان اویند ... پس او معبود و آن‌ها عابد هستند و تنها اختلافشان در درجه کمال است، به همین دلیل خدا معبود و امامان بندگان او شدند، برداشتی که من از این عبارت دارم کاملاً شبیه سخن مشرکین مکه در فرمانبرداری اجابت خداوند است «لبیک پروردگارا تنها گوش به فرمان تو هستیم. هیچ شریکی برای تو نیست، جز یکی که هرچه دارد برای توست»!

فقط الفاظ با هم‌دیگر فرق دارند، معانی یکی هستند.

پس امامان تقریباً در همه اوصاف مانند ‌داشتن علم بر همه چیز و عدم اشتباه و غفلت از امور عالم و ... با خداوند مشترکند. حتی آن‌ها مانند خداوند، نه تنها اسماء الحسنی دارند [۱۱۴]، بلکه در روایات آمده است که امامان همان اسماء الحسنی هستند مثلاً چنان که گفتیم امام علی نام‌هایی از قبیل، اول، آخر، ظاهر، باطن و عالم به تمام امور دارد.

شیعیان اثناعشری حتی آفرینش جهان هستی را به امامان نسبت می‌دهند!

در متن زیارت [امام] حسین که ابن قولویه با اِسناد صحیح (در نظر شیعیان اثناعشری) آن را از امام صادق روایت می‌کند چنین آمده است: «به خاطر شماست که خداوند زمان را طولانی و هرچه را بخواهد نابود و یا پایدار می‌کند و با وجود شما از زمین درختها سبز می‌شود و از میوه‌ها و ثمرهای آن به عمل می‌آید و از آسمان رحمت و رزق و خداوند فرو می‌بارد، و اراده خداوند در میزان و اندازه امور به نزد شما می‌آیند و از منزل‌های شما خارج می‌شود.) [۱۱۵]

همچنین در زیارت مشهور جامعه چنین آمده است: «خداوند دنیا را با شما آغاز و با شما پایان می‌دهد و به خاطر شما رحمتش را بر مردم نازل می‌کند.» [۱۱۶]

پس اگر فلسفه وجود به خاطر امامان است و تدبیر و اداره امور زندگی به عهد آنهاست، اسم‌های نیکوی خداوند هستند و کسانی هستند که از همه کائنات زمین و آسمان خبر دارند، پس فقط حساب اُخروی را به عهده ندارند.

این نیز از مواردی است که شیعیان اثناعشری با صراحت آن را در کتاب‌های خود می‌آورند که امام حسابرسی و داوری است که در روز قیامت حساب مخلوقات به عهده اوست!

مجلسی در بحارالأنوار، جلد ۲۴، صفحه ۲۷۲ نقل می‌کند که از برقی در کتاب (الآیات) از امام صادق روایت شده است که رسول خدا جبه امام علی گفت: تو قاضی و حسابرس امور این امت هستی! روز قیامت تو رکن بزرگ خداوند هستی. زیرا بازگشت همه به سوی تو است و تو باید آن‌ها را محاسبه کنی و راه، راه تو و حساب و داوری همه امور فقط به عهده توست!

در حالیکه خداوند در سوره مبارکه غاشیه در آیه‌های ۲۵ و ۲۶ درباره این امور می‌فرماید:

﴿إِنَّ إِلَيۡنَآ إِيَابَهُمۡ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَيۡنَا حِسَابَهُم٢٦[الغاشية: ۲۵-۲۶].

«مسلماً بازگشت آنان [پس از مرگ و رستاخیز] به سوی ما خواهد بود. آنگاه حساب [و کتاب و سروکار] آن‌ها با ما خواهد بود.»

ولی اهل تشیع با کمال سادگی و بی‌شرمی از خداوند و حتی از مسلمانان مسئولیت این امور را به امامان÷واگذار کرده‌اند.

اکنون این سؤال پیش می‌آید: «چرا اینان امامان را کاملاً خدا نمی‌خوانند و تا خیال خود را از شمارش صفات و اسماء خداوند و توزیع آنها بر ائمه راحت کنند؟!.»

[۹۷] کلام از زبان پیامبر جنقل می‌شود. - آن‌ها چنین می‌پندارند -. [۹۸] مدینة المهاجر، هاشم البحرانی، جلد ۱، صفحه ۲۹ و الفصائل، ابن شاذان قمی، صفحه ۱۲۷-۱۲۸ و شجرة طوبی، شیخ محمدحائری، جلد ۲، صفحه ۲۱۹ و انوار علویه، شیخ جعفر نقدی، صفحه ۳۵. [۹۹] الإمام علی من المهد الی اللحد، صفحه ۱۵ و در الأمالی، طوسی، صفحه ۷۰۷-۷۰۸ و بحارالأنوار، مجلسی جلد ۳۵، صفحه ۳۷ (درباره اینکه علی÷روز ولادتش «قد افلح المؤمنون» را خوانده است). [۱۰۰] الأمالی، ابن بابویه قمی، صفحه ۵۸۳ و مناقب امیرالمؤمنین÷، کوفی، جلد اول، صفحه ۱۴۰ و حلیة الأبرار، بحرانی، جلد اول صفحه ۱۹۲ و تأویل الآیات، شرف‌الدین حسینی، جلد اول، صفحه ۲۱۷. [۱۰۱] گزیده‌ای از سخنان و خطبه‌های امام خمینی جلد اول، صفحه ۳۰۵ (به تاریخ ۱۶/۵/۱۹۷۹) به مناسب روز زن. [۱۰۲] مجمع مسائل و ردود، ص ۳۷۳. [۱۰۳] مستدرک السفینة، جلد ۳، صفحه ۱۶۹ و مجمع البحرین، ابوالحسن مرندی، صفحه ۱۴. [۱۰۴] جامع الأسرار و منبع الأنوار، حیدرآملی، صفحه ۲۰۵، حدیث شماره ۳۹۴. [۱۰۵] کافی در جلد اول، صفحه ۱۴۵ و مجلسی در بحارالأنوار، جلد ۲۴، صفحه ۱۹۴ این روایت را نقل کرده‌اند. [۱۰۶] بحارالأنوار، جلد ۲۴، صفحه‌های ۱۹۱-۲۰۳. [۱۰۷] رجال الکشی، صفحه ۲۱۱، شماره ۳۷۴ و نیز رجوع کنید به بصائرالدرجات، صفحه ۱۵۱ و بحارالأنوار، جلد ۹۴، صفحه ۱۸۰. [۱۰۸] الأنوار النعمانیة، جلد اول، صفحه ۳۱. [۱۰۹] الاختصاص، صفحه ۲۱۷ در بحث (قدرة الأئمه)، و بحارالأنوار، جلد ۲۵، صفحه ۳۶۷ باب (غرائب افعالهم÷) و بصائرالدرجات، صفحه ۴۰۸ (باب قدرتهم). [۱۱۰] مشارق أنوار الیقین، صفحه ۱۱۰. [۱۱۱] بحارالأنوار، جلد ۲۶، صفحه ۲۵۹، حدیث شماره ۳۶. [۱۱۲] بحارالأنوار، جلد ۲۵، صفحه ۱۶۹ تا ۱۷۴، (فصلی دیگر در وجوب امامت) حدیث شماره ۳۸. [۱۱۳] مشارق أنوار الیقین، صفحه ۱۳۴ و الانسان الکامل، صفحه ۱۲۸ و الرسائل الثمانیة. صفحه ۸۸. [۱۱۴] روایت‌های زیادی در این باره نقل شده است، از جمله آن‌ها روایتی است که امام علی درباره خودش گفته است: «من اسماء الحسنی هستم» - شرح دعای جوشن، صفحه ۵۷۶ و الأنوار النعمانیة، جلد ۲، صفحه ۱۰۰ – همچنین روایتی که عیاشی به نقل از امام جعفر صادق روایت می‌کند که او گفت: «قسم به خدا ما اسماءالحسنی خداوند هستیم و اعمال برای هیچ کسی پذیرفته نمی‌شود مگر اینکه نسبت به ما شناخت و معرفت داشته باشد.» همچنین می‌گوید: «پس خداوند را به وسیله آن‌ها بخوانید.» تفسیر عیاشی، ج ۲، ص ۴۲، حدیث شماره ۱۱۹ و البرهان، ج ۲، ص ۵۲، روایتی شبیه همین مضمون به امام محمدباقر نسبت داده شده است. نگا: بحارالأنوار، ج ۲۵، ص ۴، حدیث شماره ۷ امثال این حدیث فراوانند. [۱۱۵] كامل الزیارات، صفحه ۲۰۰، باب ۷۹. [۱۱۶] بحارالأنوار، جلد ۱۰۲، صفحه ۱۴۴.