ب) حدیث غدیرخم
حدیث غدیر مهمترین دلیل شیعیان بر خلافت امام علی به شمار میآید و هیچ کسی در اینکه این حدیث از بارزترین فضایل امام علی است تردیدی ندارد. پس در فضیلت و بزرگواری و شرافت او همین بس که درباره او چنین سخنان بزرگی گفته شود. ما درصدد بررسی این امر نیستیم که آیا این حدیث جزو فضایل امیرالمؤمنین علی است یا نه. زیرا این امر ثابت و غیرقابل نزاع است و فریقین بر آن اتفاق دارند. اما میخواهیم میزان دلالت حدیث بر امامت را – آنگونه که شیعه امامیه اثناعشریه بدان معتقدند و ادعا میکنند – بررسی کنیم.
ابن ماجه در سنن خود حدیث غدیر را از براء بن عازبسروایت کرده است و میگوید: «ما با پیامبر جدر حجی که انجام داد [حجهالوداع] رفتیم. در راه توقف کرد و دستور داد نماز جماعت بخوانیم. سپس دست علیسرا گرفت و فرمود: آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری. فرمود: آیا من برای هر مؤمنی از او نسبت به خودش سزاوارتر نیستم؟ گفتند: آری فرمود: «فهذا ولی من أنا مولاه اللهم وال من والاه، اللهم عاد من عاداه»پس این [شخص] ولی کسی است که من مولای اویم. پروردگارا کسی که او را دوست میدارد دوست بدار و با کسی که او را دشمن میدارد، دشمن کن.» [۴۱۹]
بررسی این امر:
این حدیث به نام حدیث غدیرخم شناخته شده است زیرا در محلی به نام غدیرخم روی داده است که از حجفه ۲ مایل دور است [۴۲۰]یا به عبارتی فاصله آن از سمت چپ راه حجفه به سوی آن ۳ مایل است: این منطقه چشمهای دارد و اطراف ان درختان انبوه و درهم پیچیده و بیشهای دارد که به خم مشهور است. [۴۲۱]
آیتالله صافی گلپایگانی در رساله عملیاش به نام مناسک حج مسافت میان مکه و حجفه را تقریباً ۲۲۰ کیلومتر تعیین کرده است. [۴۲۲]
کسی که در حدیث غدیر و ظروف و شرایط وقوع این رویداد و گفتهشدن این الفاظ تأمل و اندیشه کند درمییابد که در حدیث معنای خلافت وجود ندارد بلکه مراد از ولایت در آن یاری و دوستداشتن است. تفصیل آن به شرح زیر است.
اولاً
غدیرخم تقریباً ۲۲۰ کیلومتر یا کمی بیشتر یا کمتر با مکه فاصله دارد. اگر مقصود پیامبر جمنصوبکردن حضرت علی به عنوان امام و خلیفه پس از خودش بود پس چرا این امر را در حجهالوداع یا روز عرفه اعلام نکرد که فضیلت آن روزها و اجتماعی که در آنها بود در هیچ روز دیگری وجود نخواهد داشت؟ این ادعا که حجفه یا غدیرخم محل جدا شدن کاروانهای حجاج از یکدیگر بود، نادانی یا دروغ بزرگی است که به شریعت نسبت داده میشود. زیرا محل اجتماع و جداشدن حجاج از یکدیگر مکه بود. چگونه ممکن است انسان عاقل چنین بپندارد که محل جداشدن حجاج از یکدیگر بیش از ۲۲۰ کیلومتر از مکه دور باشد؟
به همین دلیل در راه بازگشت پیامبر جبه مدینه فقط اهل مدینه و کسانی که مسیرشان در راه مدینه قرار داشت همراه او بودند. چنانچه پیامبر جمیخواست درباره امامت پس از خودش وصیت کند عاقلانه نبود که منتظر بماند تا مردمی که برای مراسم حج آمده بودند اعم از آنانی که در مکه میماندند یا آنان که به یمن یا طائف برمیگشتند، پس از حج متفرق شوند سپس بعد از آن، این امر را در جایی که این اندازه از مکه دور است اعلام کند درحالی که فقط مردم مدینه و آنان که در مسیر راه مدینه قرار داشتند این خطبه و سخنان او را میشنیدند؟!
ثانیاً
حدیث غدیر بیجهت و بیمورد گفته نشده است بلکه علت و سببی دارد که نباید آن را نادیده گرفت.
پیامبر جعلی بن ابیطالبسرا به دنبال خالد بن ولیدسبه یمن فرستاد تا خمس غنایم را تعیین کند و آن را با خود بیاورد.
امام احمد در مسند به نقل از ابوبریده روایت میکند که گفت: از علی چنان بدم میآمد که هیچ کس این چنین از او متنفر نبود و مردی از قریش را بسیار دوست میداشتم فقط به خاطر اینکه از علی بیزار بود. او آن مرد را بر روی اسبی فرستاد و من فقط به علت نفرت امام علی با او همراهی کردم. سپس مردی را به اسارت گرفتیم. به پیامبر جنامه نوشت که برای ما کسی را بفرست تا خمس اموال غنایم را تعیین کند. پیامبر جعلی را فرستاد. در میان اسرا کنیز نابالغی بود که از همه اسیران برتر بود. او خمس اموال را تعیین و آنها را تقسیم کرد. سپس از آن مکان خارج شد در حالی که آن کنیز را با خود داشت و آن کنیز سر و چهرهاش پوشیده بود. گفتیم: ای ابوالحسن این چیست؟ گفت: آیا کنیزی را که در میان اسیران بود ندیدید؟ من غنایم و اسیران را تقسیم و خمس آن را تعیین کردم. این کنیز جزو خمس قرار گرفت سپس جزو سهم اهل بیت پیامبر جشد. سپس هنگام تقسیمکردن به نام آل علی درآمد و من با او همبستر شدم. آن مرد به پیامبر جنام نوشت گفتم: مرا بفرست [تا حقیقت امر را به پیامبر جبگویم.] پس مرا برای تصدیق امر به سوی ایشان فرستاد. من نامه را خواندم و گفتم: راست میگوید: پیامبر جدست من و نامه را گرفت و فرمود: آیا از علی متنفری؟ گفتم: بله! فرمود: پس از او بیزار مباش و اگر او را دوست میداشتی محبّت را نسبت به او بیشتر کن. قسم به کسی که جان محمد در دست اوست، بیتردید سهم آل علی در خمس بیش از یک کنیز است. آن مرد میگوید: پس از این سخن رسول خدا، علی را بیش از همه مردم دوست داشتم.» [۴۲۳]
در روایت دیگری به نقل از بریده آمده است که او از جایی میگذشت گروهی نشسته بودند و دربارۀ علی بدگویی میکردند. او ایستاد و گفت: من نسبت به علی کینهای به دل داشتم. خالد بن ولید نیز چنین بود. پیامبر جمرا به همراه علی به سریهای فرستاد. کنیزی را به اسارت گرفتیم. علی آن کنیز را به عنوان خمس برای خود قرار داد. خالد بن ولید گفت: بگیر. زمانی که به سوی پیامبر جآمدیم آنچه را که روی داده بود برای ایشان تعریف کردم. سپس گفتم: علی از اموال خمس جاریهای را برداشت. من آدم سربهزیری بودم، وقتی سرم را بلند کردم ناگهان دیدم چهره رسول خدا تغییر کرد و فرمود: کسی که من ولی او هستم علی هم ولیّ اوست.» [۴۲۴]
همچنین در روایت دیگری به نقل از بریده آمده است که گفت: همراه با علی برای جنگ به سوی یمن رفتیم. اشتباهی را از او دیدم هنگامی که به سوی رسول خدا جبازگشتیم از علی یاد کردم و درباره او بدگویی کردم. دیدم چهره پیامبر جتغییر کرد و فرمود: ای بریده آیا من نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر نیستم؟ گفتم: آری ای رسول خدا! پیامبر فرمود: هر کس که من مولای اویم پس علی مولای اوست.» [۴۲۵]
این تنها قضیهای نبود که در آن زمان مردم را علیه امام علی بن ابیطالب شوراند.
در زمان حجهالوداع، علی از یمن بازگشت تا به همراه پیامبر حج بگذارد و با خود قربانی برد و یکی از افرادش را به عنوان جانشین در میان بقیه تعیین کرد. آن مرد بدون اجازه علی بن ابیطالب بر تن هر کدام از افراد سپاه، جامهای از کتان پوشانید. زمانی که علی به میان آنها بازگشت آن لباسها را از آنها پس گرفت در نتیجه مردم از او خشمگین شدند.
ابن اسحاق در سیره میگوید: زمانی که علیساز یمن بازگشت تا در مکه به ملاقات رسول خدا جبرود در رفتن به سوی آن حضرت، شتاب کرد و یکی از سربازانش را بر بقیه افراد گمارد. آن مرد از لباسهای کتانی که حضرت علی با خود آورده بود به هر کدام از افراد سپاه داد تا آن را بپوشند. زمانی که نیروهایش به نزدیکی مکه رسیدند به سوی آنان خارج شد تا آنها را ملاقات کند. ناگهان دید آنها لباسهای کتانی را پوشیدهاند. فرمود: وای بر شما این چیست؟ جانشین او در میان سپاه پاسخ داد: این لباسها را بر تن افراد پوشاندم تا زمانی که به میان مردم میآیند خود را آراسته باشند. حضرت علی گفت: وای بر تو قبل از اینکه پیامبر جبشنود، آن را از تن درآورید. میگوید: پس آن جامهها را از تن افراد درآورد و آن را به اموال برگرداند و افراد سپاه از رفتار او شکایت کرده و اعتراض خود را علنی کردند.» [۴۲۶]
واقدی میگوید: ابوسعید خدری که در این جنگ همراه او بود روایت میکند: علی÷ما را از سوار شدن بر شترهای زکات نهی میکرد یاران علی از ابورافع خواستند که بر تن آنها لباسهایی بپوشاند. او هم بر تن هر کدام از آنها دو لباس پوشاند. زمانی که به نزدیکی مکه رسیدند علی÷از مکه خارج شد تا آنها را ببیند و به استقبال برود و آنها را فرود آورد. علی افراد ما را دید که هر کدام دو لباس پوشیدهاند. او لباسها را شناخت و به ابورافع گفت: این چیست؟ گفت: افراد با من سخن گفتند. من از شکایت آنها به ستوه آمدم و گمان کردم این امر بر تو آسان میآید و کسی که پیش از تو فرمانده ما بود با آنها چنین رفتار میکرد. علی گفت: تو دیدی که من آنها را بدانها ندادم اما تو دادی! در حالی که به تو دستور داده بودم آنچه را بر جای میگذارم حفظ کنی ولی تو آن را به آنها دادی! میگوید: علی÷از اینکه این کار را انجام دهد، [لباسها را به آنها بدهد] خودداری کرد تا اینکه لباس را از تن بعضی از آنها درآورد. زمانی که به پیش رسول خدا جآمدند از علی شکایت کردند. پیامبر جعلی را فراخواند و فرمود: یارانت را چه شده است که از تو شکایت میکنند. من باعث شکایت آنها نشدهام. غنایمی را که به دست آوردهاند، در میانشان تقسیم کردهام و خمس را جدا کردهام تا نزد شما آورده شود و شما درباره آنها نظر بدهی. قبلاً امیران کارهایی میکردند و از اموال خمس به افرادی که میخواستند چیزیهایی را میبخشیدند. من تصمیم گرفتم که آن برای شما بیاورم تا درباره آن تصمیم بگیرید. پیامبر جسکوت کرد. [۴۲۷]
از جمله آنچه خشم سپاه را برانگیخت اموری است که واقدی در المغازی به نقل از عمر بن علی نقل میکند که: علی÷غنایمی را که به دست آورده بود، جمع و آن را به پنج قسمت تقسیم کرد و در میان آنها قرعه انداخت بر روی یکی از آنها نوشت: (لله)، اولین سهم خمس آن اموال بود و از آن به مردم چیزی نداد. امیران قبل از وی به افراد حاضر در سپاه از اموال خمس هدایایی میدادند. سپس به پیامبر جدرباره آن اموال اطلاع میدادند. اما پیامبر آن را از ایشان پس نمیگرفت. از علی÷نیز خواستند چنین کند. اما او خودداری کرد و گفت: خمس را به پیش رسول خدا جمیبرم تا درباره آن تصمیم بگیرد. پیامبر جمراسم حج را به پایان میرساند و ما به دیدار او میرویم و آنچه را که خداوند به او القا میکند، انجام میدهد سپس برگشت و خمس و همه آنچه همراه خود آورده بود، برد و صبح هنگام شتاب کرد.» [۴۲۸]
بنا به روایت ترمذی خشم سپاه از علی بن ابیطالب آشکار شد که ترمذی در (الجامع) از عمران بن حصین روایت میکند که گفت: پیامبر جسپاهی را فرستاد و علی را به عنوان فرمانده آنان تعیین کرد. علی به سوی هدفش حرکت کرد و کنیزی را به اسارت گرفت و با او وصلت و نزدیکی کرد. [گروهی] این امر را بر او خرده گرفتند. چهار تن از اصحاب رسول خدا جبا هم اتفاق کردند و تصمیم گرفتند که چنانچه به خدمت ایشان شرفیاب شوند آنچه علی انجام داده است به اطلاع او برسانند.
هنگامی که مردم از سفر بازگشتند ابتدا به حضور رسول خدا میشتافتند به ایشان سلام کرده و سپس به خانههایشان میرفتند. زمانی که سپاه بازگشت بر پیامبر جسلام کردند. یکی از آن چهار نفر برخاست و گفت: ای رسول خدا آیا ندیدی علی بن ابیطالب چنین و چنان کرد؟! پیامبر صورتش را از او برگرداند. سپس دومی برخاست و گفته او را تکرار کرد. پیامبر چهرهاش را از او هم برگرداند. سپس سومی برخاست و سخن او را بازگفت. بازهم پیامبر از او رویش را برگردانده سپس چهارمی برخاست و آنچه را که سه نفر دیگر گفته بودند دوباره تکرار کرد. پیامبر جرویش را برگرداند در حالی که خشم در چهرهاش هویدا بود. سپس فرمود: از علی چه میخواهید؟ و سه بار این سؤال را تکرار کرد. آنگاه فرمود: «علی منی وأنا من علی وهو ولی كل مؤمن من بعدی» «علی از من است و من از او هستم و او ولی همه مؤمنانی است که پس از من میآیند.» [۴۲۹]
ابن کثیر میگوید: «افراد آن سپاه به علت منع علیساز استفاده از شترهای زکات و بازگرداندن لباسهایی را که جانشین او اجازه استفاده از آنها را داده بود درباره او بسیار سخن گفتند. هنگامی که پیامبر جاز حج بازگشت و مناسک آن را به پایان رسانید، در راه بازگشت به مدینه از غدیر خم گذشت پس در میان مردم خطبه خواند و علی را تبرئه کرد و او را بزرگ داشت و مردم را نسبت به فضایل او آگاه کرد تا کدروتی را که در دل بسیاری از مردم به وجود آمده بود، برطرف کند.» [۴۳۰]
به همین دلیل رسول خدا جسخنانش را تا زمان بازگشت به مدینه به تأخیر انداخت و در حالی که در مکه بود یا در روز عرفه که زمان گردهمایی مسلمانان بود آن بیان نفرمود. بلکه آن را به زمان بازگشت به تأخیر انداخت زیرا قضیه به گروهی از مردم مدینه مربوط میشد که درباره [اختلاف] علی و کسانی که با جنگ همراه او بودند، سخن میگفتند.
ثالثاً
به اعتراف دوتن از عالمان بزرگ شیعه، حدیث غدیر دلیل صریح یا نص آشکاری بر امامت علی بن ابیطالب نیست. بلکه دلیل ظنی قابل تأویل است که شیعیان اثناعشری آن را آنگونه که دوست دارند برای اثبات نص درباره امام علی تأویل کردهاند. در حالیکه اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان با وجود اختلاف فرقهها و اندیشههایشان آن را برخلاف برداشت شیعه تأویل کردهاند!
دانشمند شیعی ابومحمد حلبی در کتاب «إشارة السبق إلی معرفه الحق» میگوید که حدیث غدیر از احادیثی است که قابل تأویل است و مینویسد: برخی از آنها نص خفی قابل تأویل هستند که اولین آنها نص روز غدیر است که پیامبر جفرمود: «من كنت مولاه فعلی مولاه» [۴۳۱].
شیخ احمد قبانجی که یکی از علمای معاصر شیعه است در كتاب (خلافة الإمام علی بن ابیطالب÷بالنص أم بالنصب) مینویسد: «در بعضی از نوشتههای دوستان دیدهام که علیرغم اینکه شریف مرتضی از علمای بزرگ و قطبهای علمی و متکلمان شیعه بوده است اما او در کتاب (الشافی) معتقد نیست که حدیث غدیر نص آشکاری درباره نصب امام علی به خلافت است. بلکه آن را جزو نصوص خفی به شمار آورده است» [۴۳۲].
رابعاً
از همه مهمتر اینکه کلمه (مولی) با اندیشه امامیه تناسب ندارد و به آن سودی نمیرساند و استناد به این کلمه به معنی وصایت و وزارت نشانه جهل نسبت به زبان عربی است. زیرا ولایت (با فتح واو) متضاد عداوت و به معنی دوستداشتن است و اسمهای (ولیّ و مولی) از آن ساخته شدهاند و ولایت (با کسر واو) به معنای امارت و حکومت است و اسمهای (والی و متولّی) از آن ساخته شدهاند و موالات متضاد معاداه یعنی دشمنی است. زیرا خداوند میفرماید:
﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّ ٱللَّهَ مَوۡلَى ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَأَنَّ ٱلۡكَٰفِرِينَ لَا مَوۡلَىٰ لَهُمۡ١١﴾[محمد: ۱۱].
«این [عاقبت نیک مؤمنان و بدسرانجامی کافران] بدان خاطر است که خداوند سرپرست و یاور مؤمنان است، ولی کافران هیچ گونه یاور و سرپرستی ندارند.»
همچنین میفرماید:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِيَآءُ بَعۡضٖۚ٧١﴾[التوبة: ۷۱].
«مردان و زنان مؤمن برخی یاوران و دوستان برخی دیگرند.»
و آیات در این معنا بسیارند. [۴۳۳]
پیامبر جفصیح و بلیغ بود. چنانچه مقصود پیامبر از این حدیث آن چیزی بود که امامیه از آن فهمیدند بیتردید با عبارتی مناسبتر و تعبیری واضحتر به آن تصریح میفرمودند. بدون اینکه از کلمهای استفاده کنند که از مفهوم امامت و ولایت دور باشد و احتمال برداشت چندین معنی را داشته باشد و هر کدام او این مفاهیم برای اثبات مدلول امامت از دیگری بعیدتر باشد.
از آنجا که هدف رسول خدا جاز این حدیث شهادتدادن برای علی بن ابیطالب بود که او مستحق دوستی و یاری ظاهری و باطنی است، ایشان برای دلالت بر این معنی کلمه (مولی) را در جای خود به کار بردند.
اگر آنچه پیامبر جدر غدیر خم بیان فرمودند، پیامی خطاب به همه مردم بود، بیتردید آن را در حجة الوداع بیان میکردند که تقریباً همه مسلمانان در آن شرکت داشتند. حتی اگر بنا به فرض محال چنانچه پیامبر در حجهالوداع آن را ذکر میکردند، میبایست به صراحت و با وضوح تمام اعلام میکردند که پس از او علی امام و خلیفه مسلمانان است. گفتن این الفاظ بر پیامبر سخت نبود تا آن را به جای عبارت «من كنت مولاه فعلي مولاه»بر زبان جاری سازد.
شاید آنچه این امر را تأیید میکند، قسمت پایانی حدیث است که خود به خود قسمتی را که در فهم آن اشکال و دشواری به وجود آمده است تفسیر میکند. پیامبرجدر پایان حدیث میفرماید: «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»:«خداوندا کسی را که علی را دوست دارد، دوست بدارد، و کسی را که با علی دشمنی میکند، دشمن بدار.) بنابراین پیامبر جبا این عبارت بیان فرمودند که مقصود از (تولّی) در اینجا ولایت محبت و یاری است.
خامساً
فهم یاران رسول خدا جاز این حدیث
اصحاب از این حدیث مفهومی را که شیعه اثناعشریه بر آن رفتهاند برداشت نکردهاند. بلکه حتی نزدیکترین افراد به امام علی، مانند ابوایوب انصاری و دیگر افراد انصار از (مولی وولی) مفهوم (حب، ولاء و طاعت): (دوست داشتن، ولایت و فرمانبرداری) را دریافتهاند. به همین دلیل از اطاعت و بزرگداشت خود نسبت به حضرت علی – که سرور اهل بیت بود – چنین تعبیر کردهاند که او را با عبارت «یا مولانا» مورد خطاب قرار دادهاند.
از ریاح حارث روایت شده است که گفت گروهی با گشادهرویی به سوی علی رفتند و گفتند: درود بر تو ای مولای ما! امام علی گفت: چگونه من مولای شما خواهم بود در حالیکه شما قومی عرب هستید؟ گفتند: شنیدهام که پیامبر جدر روز غدیر فرمود: «من كنت مولاه فهذا مولاه»: «هر کسی که من مولای اویم، این [علی] نیز مولای اوست.» ریاح میگوید: زمانی که آنها رفتند من نیز دنبالشان به راه افتادم و پرسیدم: اینها چه کسانی بودند؟ گفتند: گروهی از انصار هستند که ابوایوب انصاری نیز در میان آنهاست. [۴۳۴]
مهمترین چیزی که از این حدیث درمییابیم این است که خود علی بن ابیطالب از کلمه (مولی) معنای امارت و امامت را استنباط نمیکرد!
پس مشاهده میکنیم که امام علی عمل آن گروه را ناروا میدانست که او را با لفظ «یا مولانا: ای مولای ما» مورد خطاب قرار دادند با این گمان که منظور آنها از این گونه ندا این است که او سرور آنهاست و آنها بندگان اویند همانگونه که بردگان عجم مالکشان را مورد خطاب قرار میدهند. به همین دلیل با تعجب از آنان پرسید. «چگونه ممکن است که من مولای شما باشم در حالی که شما قومی عرب هستید»؟ در نتیجه آنها هم منظورشان از این عبارت را بیان کردند.
از سخن امام علی÷درمییابیم که او واژه (مولی) را به امارت و حکومت مرتبط نمیکرد. او فردی عرب زبان و فصیح بود و میدانست که در هیچ حالتی کلمه (مولی) نمیتواند به معنای حکومت و امارت باشد.
اما این عمل انصار کاملاً طبیعی بود. زیرا علی بن ابیطالبسکسی بود که پیامبرجمردم را به دوستداشتن و یاریکردن او دستور داده است. به همین دلیل از محبت و یاری و ارادتشان نسبت علی÷با این الفاظ و عبارات تعبیر کردند.
مشاهده کردیم انصار که راویان حدیث غدیر بودند و به مفهوم آن عمل کردند و بنا به مفهوم این حدیث امام علی را با عبارت (یا مولانا) موردخطاب قرار دادند، آنها همان کسانی بودند که در جنگ امام علی بر ضد سپاه شام در کنار او ایستادند و جزو سپاهیان او بودند. این درحالی است که آنها در به حقبودن خلافت ابوبکر صدیقسهیچ تردیدی نداشتند.
اگر آنان از این حدیث مفهوم امامت را میفهمیدند بیتردید اولین کسانی میبودند که خلافت را به حضرت علی واگذار میکردند. زیرا امامت و خلافت از میان انصار خارج شده بود. حال چه تفاوتی میکند خلیفه ابوبکر باشد یا علی. همچنین اگر آنها این امر را از رسول خدا شنیده بودند هیچ نفعی از انکار حق حضرت علی در خلافت نمیبردند.
سادساً
کتابهای فریقین (اهل سنت و شیعه) سخنان و گفتههایی را از بعضی از ائمه و علمای اهل بیت روایت و نقل کردهاند که در آن این امر را انکار کردهاند که مراد از حدیث غدیر نص بر امامت حضرت علی بعد از رسول خدا جاست.
امام محمد بن عاصم اصفهانی از فضیل بن مرزوق این گفتهاش را روایت میکند: از عمر بن علی [زینالعابدین] و حسین بن علی [امام سجاد]، دو عموی امام جعفر صادق پرسیدم: آیا در میان شما اهل بیت کسی وجود داردکه اطاعت او واجب باشد و این امر را بدانید؟ و چنانکه کسی این امر را درباره او بداند و بمیرد [در حالی که آن را نپذیرفته باشد] به مرگ جاهلیت بمیرد؟
گفتند: نه به خدا. چنین فردی در میان ما نیست و هر کس درباره ما چنین سخنی بگوید دروغگوست. میگوید: به عمر بن علی گفتم: خداوند تو را رحمت کناد. این جایگاه [والایی] است. آنها گمان میکنند که پیامبر جبه علی وصیت کرد و علی به حسن و حسن به حسین و حسین به پسرش علی [سجاد] و علی به پسرش محمد بن علی [امام باقر] وصیت کردهاند.
گفت: به خدا قسم پدرم از دنیا رفت در حالی که حتی دو حرف هم برایم وصیت نکرد. آنها را چه شده است؟ خداوند آنها را بکشد! اینها از مال و نام ما روزی میخورند. این خنیس است. خنیس حر! این خنیس عجب آدمی است!
گفت: به او گفتم: منظورت معلّی بن خنیس است؟ گفت: آری. معلی بن خنیس. به خدا قسم در بسترم بسیار فکر کردم. از مردمی که خداوند عقلهایشان را پوشیده است، تعجب میکنم تا جایی که معلی بن خنیس آنها را گمراه کرده است. [۴۳۵]
به امام حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب که رهبر قیامکنندگان برای حکومت، وصی پدرش و مأمور زکات از سوی پدر بزرگش بود گفته شد: مگر رسول خدا نفرموده است: «من كنت مولاه فعلي مولاه؟»گفت: آری. به خدا قسم اگر منظور او از این عبارت امارت و حکومت بود به صراحت آن را بر ایشان بیان میکرد. زیرا رسول خدا جدلسوزترین فرد برای مسلمانان بود. در این صورت میگفت: «ای مردم این حاکم و رهبر شماست و بعد از من ولی امر و والی شماست. پس سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.» به خدا قسم اگر خداوند و پیامبر، علی را برای این امر انتخاب و به عنوان خلیفه بعد از پیامبر تعیین میکردند، سپس علی فرمان خداوند و رسولش را ترک میکرد بیتردید علی اولین کسی میبود که فرمان خدا و پیامبر را ترک کرده بود.» [۴۳۶]
در روایت دیگری آمده است: «اما به خدا قسم اگر منظور رسول خدا از این حدیث، حکومت و فرمانروایی و خلافت بعد از خودش بود بیتردید آن را به صراحت برایشان اعلام میکرد. همچنانکه نماز، زکات، روزه رمضان و حج خانه خدا را آشکارا برایشان بیان کرده است و بیتردید به آنها میگفت این فرد پس از من حاکم و والی شماست پس از او اطاعت کنید و به سخنانش گوش فرادهید و بیش از این چیزی نبود بیتردید پیامبر جاز همه مردم برای مسلمانان دلسوزتر بود.» [۴۳۷]
عبدالله پسر حسن مثنی (حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب) میگفت: «چه کسی ادعا میکند علی مورد غضب بود؟ و پیامبر به او دستور انجام اموری را داد ولی او از انجام آنها خودداری کرد؟ برای تحقیر و اهانت به علی همین بس که گروهی ادعا کنند که رسول خدا به او دستور انجام کاری را داده باشد اما او از انجام آن خودداری کند.» [۴۳۸]
همچنین میگفت: «ما لنا في هذا الأمر ما لیس لغیرنا»: «سهم ما در این قضیه [حکومت و خلافت] به اندازه دیگران است [۴۳۹].» و این ادعا را که اهل بیت یا برخی از آنها برخلاف سایر مردم در امانت سهمی دارند نفی میکرد چه رسد به اینکه این امر از سوی خداوند تعیین شده باشد.
اگر این، سخنان اهل بیت و فرزندان و مدافعان علی باشد، پس دیگران چه میگویند؟!
سابعاً
سخن ارزشمندی را از باقلانی درباره این حدیث خواندم که در آن میگفت: «بیتردید اینکه پیامبر جثابت کرده است که برای مؤمنان از خودشان سزاوارتر است، با مفهومی که برای علی بیان کرده است تفاوت دارد. زیرا پیامبر جفرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»:«هر کس من مولای اویم علی هم مولای اوست.» پس موالات: دوستی و یاری را برای خودش و علی اثبات کرد و همچنین أولیبودن برای مؤمنان را برای خودش ثابت کرد و بیتردید مفهوم «أولی» با «مولی» کاملاً تفاوت دارد. زیرا در زبان عربی کلمه «مولی» معانی و مفاهیمی دارد که «أولی» ندارد. پس چنانچه بعد از کلامی، سخن دیگری آمد لزوماً به این معنا نیست که مفهوم آن دو یکی است.
مگر نه این است که اگر میگفت: آیا من پیامبر و اطلاعدهنده از وحی پروردگارتان و نسخکننده شریعت کسانی که پیش از شما بودند نیستم؟ سپس بگوید: پس هر کس من مولای اویم علی هم مولای اوست، بیتردید در این صورت این سخن لزوماً به معنای اثبات مفهوم نبوت دریافت وحی و نسخ شریعتها به وسیله او (علی) نخواهد بود که در قسمت اول سخنانش آن را برای خودش ثابت کرد و همچنین به معنای دعوت مردم به اعتقاد به این امور درباره علی نخواهد بود. زیرا مفهوم نبی با مفهوم مولی تفاوت دارد. بنابراین چنانچه اثبات شود که مفهوم کلمه (أولی) با کلمه (مولی) تفاوت دارد، لزوماً آنچه را که پیامبر اعتقاد به آن را درباره خود واجب کرده درباره علی نیز ثابت نکرده است. بلکه آنان از این جهت دچار شبهه شدند که گمان کردند مفهوم مولی همان أولی و أحق است درحالی که چنین نیست.
اگر بنا به فرض محال مفهوم «مولی» به معنای «أولی» باشد – اگرچه احتمال برداشت معانی دیگر را نیز دارد – لزوماً بدین معنا نیست که در حدیث «من كنت مولاه فعلی مولاه» مفهوم آن چنین خواهد شد: «من كنت أولی به ...» اگرچه قسمتی از کلام با بخش دیگر آن مطابقت میکند و ظاهر آن به دلیل خارجشدن آن از مقتضای خود، چنین اقتضا میکند و آن اینکه امت اسلام همگی بر این امر اجماع دارند که پیامبر جبا حدیث «من كنت مولاه فعلی مولاه» در زمان حیات مبارک خویش و هنگام وقوع این امر بر مردم واجب گردانید. اگر منظور او اثبات ولایت و حکومت علی و اولی قراردادن او و الزام مردم به اطاعت و فرمانبرداری از اوامرش میبود بیتردید لزوماً میبایست امامت و مفترض الطاعه بودن او را در اوامر و نواهیاش در زمان حیاتش اثبات میکرد. از آنجا که امت اسلامی بر بطلان این امر و خروج مدعی این عقیده از دین اتفاق دارند، ثابت میشود که مقصود آن حضرت از «فمن كنت مولاه» این نبود که هر کس من به او سزاوارترم و همچنین قصد آن حضرت از «فعلی مولاه» این نبود که علی به او [از خودش] سزاوارتر است.
همچنین روایتی که از قول عمر به خطاب روایت میشود، این امر را تأیید و تأکید میکند که گفت:
«أصحبت مولای ومولی كل مؤمن»: «تو مولای من و هر مؤمنی شدی [۴۴۰].» پس عمر بیان کرد که او مولای همه مؤمنان شده است و پیامبر جنیز این امر را مورد انکار قرار نداد. این امر نشان میدهد که در همان حال آنچه را برای خود اثبات کرده و به خود نسبت داده بود به علی نیز نسبت داده است و این ولایت و حکومت او بر آنها و لزوم اطاعت از آنها نبود. پس اگر (مولی) به معنای (أولی) بود وحالت کلی متن چنین ایجاب میکرد این دلالت کلام را از مقتضای ظاهر خارج میکرد. [حال که چنین نیست] آنچه را بدان تمسّک میجویند، بیتردید باطل میشود و سقوط میکند. [۴۴۱]
چنانچه بگویند: (مولی) در نظر شما به چه معناست؟ و پیامبر جبا گفتن این حدیث چه چیزی را برای حضرت علی اثبات کرده است و منظور ایشان از این فرمود چه بود؟ باید به آنها گفت: (مولی) دارای معانی مختلفی است: از جمله اینکه به معنای یاور، پسر عمو، دوستدار، مکان و استقرار پیدا کردن، آزادکننده برده، بردۀ آزادشده، همسایه، داماد و همپیمان و ... است. این همه معانی مختلفی است که ممکن است کلمه (مولی) در خود داشته باشد و در میان این معانی، امام واجبالطاعه وجود ندارد. خداوند در قرآن کریم (مولی) را به معنای یاور به کار میبرد و میفرماید:
﴿وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ٤﴾[التحريم: ۴].
«اگر علیه او همدست شوند [و قصد آزار او را داشته باشند] پس بیتردید خداوند، جبرئیل و مؤمنان نیکوکار یاوران او هستند.»
واخطل چنین سروده است:
فأصبحت مولاه من الناس كلهم
و أحری قریش أن تهاب وتحمدا
«من از میان همه مردم دوستدار و طرفدار قریش شدم که آنان شایسته آنند از بزرگ داشته و ستایش شوند.»
اما (مولی) به معنای پسرعمو نیز در قرآن به کار رفته است. خداوند میفرماید:
﴿وَإِنِّي خِفۡتُ ٱلۡمَوَٰلِيَ مِن وَرَآءِي٥﴾[مريم: ۵].
«[پروردگارا] من از پسرعموها [و بستگان] خود بیمناکم.»
فضیل بن عباس بن عتبه بن أبولهب خطاب به بنیامیه میسراید:
مهلا بنی عمّنا مهلا موالینا
لاتُنَبّتُوا بیننا ماكان مدفوناً
«ای پسر عموهایتان اندکی درنگ کنید و کینههایی را که میان ما بود و دفن شده و به فراموشی سپرده شده است زنده نکنید.»
لاتحسبوا أن تهینوا ونكرمكم
و أن نكفّ الأذی عنكم وتؤذونا
«گمان نکنید که میتوانید به ما توهین کنید و ما به شما احترام میگذاریم و دست از آزار شما برمیداریم در حالی که شما ما را آزار میدهید.»
الله یعلم أنا لانحبّكم
ولانلومكم ألا تحبونا
«خداوند میداند [به خدا قسم] ما شما را دوست نداریم و همچنین اگر شما ما را دوست نداشته باشید ما شما را سرزنش نمیکنیم.»
اما مولی به معنای بنده آزاد شده و آزاد کنندۀ بنده، نیاز به شرح و توضیح ندارد. مثلاً میگوید: «فلان مولی فلان»یعنی فلانی آزادکننده فلان برده است. یا «فلان مولی فلان» یعنی فلان برده به وسیله فلان شخص آزاد شده است. اما مولی به معنای دوستدار و هوادار در زبان عربی فراوان است. میگویند: فلان مولی فلان یعنی فلانی دوستدار و طرفدار فلان شخص است. در حدیثی از پیامبر جروایت شده است که فرمود: «مزینة وجهینة وأسلم وغفار وأشجع موال، لیس لهم مولی دون الله ورسوله»: «قبایل مزینه، جهینة، أسلم، غفار و أشجع دوستان یکدیگرند و جز خدا و پیامبر هیچ دوستان و حامیانی ندارند [۴۴۲].» یعنی آنها دوستداران و شیفتگان خدا و پیامبر جهستند. همچنین کلمه (مولی) به معنای همسایه نیز در زبان عربی مشهور است. مربه بن دعدعه که با قبیله کلیب بن یربوع همسایه بود و آنان در حق او بسیار نیکی کرده بودند، درباره آنها چنین سروده است:
جزی الله خیراً والجزاء بكفّه
كلیب بن یربوع وزادهم حمدا
خداوند به کلیب بن یربوع پاداش و جزای نیک فراوان دهد و آنها را نیکنام کند.
هم خلطونا بالنفوس وألجموا
إلی نصر مولاهم مسومة جرداً
آنها با جانهایشان با ما اختلاط کردند و همگی سوار بر اسب برای کمک به همسایهشان شتافتند و از او دفاع کردند.
همچنین کلمه (مولی) به معنای داماد نیز در زبان عربی بسیار مشهور است. ابومختاریزید بن قیس کلابی در شکایت از والیان خلیفه دوم خطاب به او چنین کرده است:
فلاتنسین النافعین كلیهما
و هذا الذی في السوق مولی بنی بدر
آن دو تنی را که از این امر سود میبرند فراموش مکن همچنین این فردی که در بازار و داماد بنیبدر است. و آن مرد داماد قبیله بنیبدر بود.
مولی به معنی همپیمان نیز در زبان عربی وجود دارد. یکی از شعرا چنین سروده است:
موالی حلف لاموالی قرابة
ولکن قطیناً یعصرون الصنوبرا
آنها همپیمانند و پیوند آنها براساس خویشاوندی نیست.
اما هدف رسول خدا جاز حدیث «من كنت مولاه فعلي مولاه»دارای دو احتمال است: اولاً: هر کس که من در دینش به او کمک کردهام و باطناً و ظاهراً و در آشکارا و در نهان به او کمک کردهام پس علی هم مانند من به دین و مؤمنان کمک میکند و این جایگاه والا و مرتبه عالی او را نشان میدهد. زیرا به این امر درباره همه کسانی که در ظاهر به مؤمنان کمک میکنند معتقد نیستیم. زیرا ممکن است فردی در ظاهر و با هدف نفاق، کسب شهرت، جلب حمایت و منافع دنیوی این کار را انجام دهد. چنانچه پیامبر جاعلام کند که کمک و یاری برخی از مسلمانان مانند یاری و مساعدت او به اسلام است درباره نیت پاک و سلامت درون آن فرد اطمینان و قطعیت حاصل میشود که این فضیلت بسیار بزرگی است. [۴۴۳]
ثامناً
در دو روایت، عبارت «وهو ولیّكم من بعدی»: «و او پس از من ولی شماست» به حدیث اضافه شده است که کلمه «بعدی» برخلاف سایر روایات بدان افزوده شده است. در سند هردو روایت جعفر بن سلیمان و أجلح کندی وجود دارند که امام احمد درباره اجلح کندی گفته است: اجلح و مجالد در حدیث به هم شبیهاند و اجلح چند حدیث منکر را روایت کرده است. ابوحاتم میگوید: قوی نیست حدیث او نوشته میشود ولی بدان استناد نمیشود. نسائی میگوید: ضعیف است و او رأی و نظرات بدی داشته است. ابوداوود میگوید: ضعیف است. ابن سعد میگوید: او بسیار ضعیف بود. عقیلی میگوید: از شعبی احادیث مضطربی را روایت میکند که قابل پیگیری نیست. ابن حبان میگوید: خودش هم نمیدانست چه میگوید، به جای اینکه بگوید ابوسفیان میگفت: ابوزبیر. [۴۴۴]
علمای جرح و تعدیل درباره (جعفر بن سلیمان) اختلاف دارند اما امام ذهبی درباره او سخنی گفته است که به نظرم عقیده معتدلی است. او میگوید: «جعفر احادیثی را درباره فضایل شیخین (ب) روایت کرده است و در همان حال او خود راستگوست. او به تنهایی احادیثی را روایت کرده است که علما آن را منکر دانستهاند و دربارۀ استناد به آنها اختلاف پیدا کردهاند. از جمله این احادیث حدیث انس است که در آن میگوید: مردی خواست به مسافرت برود. پس گفت: مرا تجهیز کنید. همچنین حدیث دیگری که در آن پیامبر جفرموده است: «لینتهین أقوام عن رفع أبصارهم عند الدعاء في الصلاة ...»: «گروهی از مردم نگاهکردن به بالا در هنگام دعا در نماز دست برمیدارند... .» [۴۴۵]
پس علمای حدیث به منفرد بودن او در احادیث منکر ایراد وارد کردهاند. پس جای تعجب نیست که عبارت افزوده شده «من بعدی» از منکرات او باشد.
آنچه این امر را تأیید میکند این است که عبارت افزوده شده (بعدی) فقط در حدیث روایت شده از طریق این دو راوی (جعفر بن سلیمان و أجلح کندی) وجود دارد.
اگر بنا به فرض محال، این عبارت اضافی را هم صحیح بدانیم، این حدیث با برداشت شیعه از آیه﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلَّذِينَ يُقِيمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُونَ ٱلزَّكَوٰةَ وَهُمۡ رَٰكِعُونَ٥٥﴾[المائدة: ۵۵]. تعارض پیدا میکند. زیرا براساس اعتقاد شیعه امامیه، این آیه امامت حضرت علی را در زمان حیات رسول خدا جبه اثبات رسانده است. پس فایده وجود نص بر امامت او پس از پیامبر چیست در حالی که در زمان حیات پیامبر درباره این امر نص نازل شده است؟!
[۴۱۹] سنن ابن ماجة، کتاب السنة، باب «في فضائل اصحب رسول الله ج»، حدیث شماره ۱۱۶. [۴۲۰] معجمالبلدان، ۲/۱۱۱. [۴۲۱] معجم ما الستعجم ۲/۳۶۸. [۴۲۲] مناسک الحج، ص ۶۱. [۴۲۳] مسند احمد، حدیث شماره (۲۳۰۱۷) با سند حسن. [۴۲۴] مسند احمد، حدیث شماره (۲۳۰۷۸) و فضائل الصحابة، ج ۲، ص ۸۵۷ حدیث شماره (۱۱۷۷) شیخ شعیب ارنؤوط میگوید: به شرط شیخین اسناد آن صحیح است. [۴۲۵] مسند احمد، حدیث شماره (۲۲۹۹۵)، شیخ شعیب ارناؤوط میگوید: بنا به شرط صحیحین اسناد آن صحیح است. [۴۲۶] مسیره ابن هشام، ج ۴، ص ۶۰۳. [۴۲۷] مغازی الواقدی، ج ۳، ص ۱۰۸۰. [۴۲۸] منبع پیشین. [۴۲۹] جامع الترمذی، کتاب المناقب، باب مناقب علی بن ابیطالبس، حدیث شماره (۳۷۱۲) ترمذی میگوید: این حدیث حسن و غریب است و آن را فقط از سلیمان بن جعفر روایت کردهایم که او شیعی است و درباره روایت او اختلاف وجود دارد. [۴۳۰] البدایة والنهایة، ج ۵، ص ۹۵. [۴۳۱] إشارة السبق، ص ۵۲. [۴۳۲] خلافة الإمام علی÷بالنص أم بالنصب، ص ۵۶. [۴۳۳] نگا: القاموس، فیروزآبادی، ماده (ولی). [۴۳۴] اسناد آن صحیح است. احمد در مسند ج ۵ ص ۴۱۹ آن را روایت کرده است. همچنین در فضایل الصحابه ج ۲ صفحه ۷۰۷ حدیث شماره ۹۶۷ روایت شده است. [۴۳۵] معلی بن خنیس یکی از راویان معدود و انگشتشمار شیعه اثناعشریه و از جمله یاران امام جعفر صادق بود. در این روایت عمرو حسین بن علی السجاد که عموی امام صادق بودند صراحتاً اعلام میکنند که این ادعا که در میان اهل بیت امامانی هستند که اطاعت از آنها واجب است مجرّد یک افترای محض است و عمر بن علی السجاد به یکی از کسانی که به بزرگنمایی این امر میپرداختند اشاره میکند که همان (معلی بن خنیس) است. [۴۳۶] تاریخ ابن عساکر، ج ۱۵، صفحه ۶۰ زندگینامه (حسن مثنی) حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب شماره ۱۶۰۵. [۴۳۷] همان منبع. [۴۳۸] تاریخ ابن عساکر، ج ۲۹، ص ۲۵۶ زندگینامه حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب شماره ۳۳۲۳. [۴۳۹] بحارالأنوار، ج ۴۷، ص ۲۷۱ باب أحوال أقربائه وعشائره و ماجری بینه و بینهم، حدیث شماره ۳. [۴۴۰] خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۲۸۴ آن را روایت کرده است که ضعیف میباشد و در سند آن (شهر بن حوشب) وجود دارد که نسایی درباره او میگوید: قوی نیست. شعبه میگوید: «شهر را ملاقات کردم ولی به او استناد و اعتماد نکردم. ابن حبان میگوید: از جمله کسانی است که امور معضل و مقلوب را از افراد ثقه و مورد اعتماد روایت میکرد. ابن حجر میگوید: «مورد اعتماد است ولی احادیث مرسل را بسیار روایت میکند و بسیار دچار اوهام میشد.» همچنین در سلسله راویان آن (علی بن سعید رملی) وجود دارد که ابن حجر در (لسان المیزان) مینویسد: درباره او اظهار ثبوت میشود گویی بسیار راستگوست! همچنین در سلسله راویان آن (مطر طهمان وراق) وجود دارد که ابن سعد درباره او میگوید: او در حدیث ضعف داشت. و ابوداود درباره او میگوید: او در نظر من حجت نیست هرگاه در حدیث او دچار اختلاف شویم به وسیله او نمیتوانم به قطعیت برسیم. [۴۴۱] شیخ احمد قبانچی در کتاب (خلافة علی÷بالنص أم بالنصب؟) ص ۵۶ چنین مینویسد: «و آنچه این امر را تأیید میکند که مقصود پیامبر جاز مولی در حدیث غدیر کلمه (مولی) نبوده است این است که علیرغم فراوانی اخبار، هیچ کدام از آنها، امر بیعت امام علی را ذکر نکردهاند و حداکثر آنچه وارد شده است، تبریکگفتن برخی از اصحاب خطاب به حضرت علی است که به آن حضرت میگفتند: (بخّ بخٍّ لك یا علی...) و معلوم است که این عبارات بیعت به شمار نمیآید. اگر پیامبر جمیخواست او را بر خلافت پس از خود منصوب کند پس چرا از مسلمانان برای امام علی بیعت نگرفت و فقط به آن اعلان اکتفا کرد؟ آیا بهتر نبود که برای تثبیت امر و تقویت حجت از آنها بیعت بگیرد تا مردم پس از وفات ایشان درباره کلمه (مولی) دچار اختلاف نشوند؟؟!! [۴۴۲] مسلم در صحیح خود، کتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل غفار و أسلم و جهینه و مزینه و تمیم و دوس و طیء، حدیث شماره (۲۵۲۰) آن را روایت کرده است. [۴۴۳] تهمید الأوائل، ص ۴۵۰-۴۵۷. [۴۴۴] تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۱۸۳. [۴۴۵] میزان الاعتدال، ذهبی، ج ۱، ص ۴۱۰.