نهج البلاغه عقیده امامت شیعه اثناعشری را باطل میکند
حتی کتاب نهج البلاغه که شیعه اثناعشری گلچینهایی از آن را شاهده آورده و با آنها بر امامت استدلال میکنند، اولین سندی است که عقیده امامت به وجود آمده از تفکر اثناعشری را باطل میسازد.
امام علی بن ابیطالب÷با تمام وضوح میفرماید: «مرا رها کنید و دیگری را به دست آورید. زیرا ما به استقبال حوادث و اموری میرویم که رنگارنگ و فتنهآمیز است و چهرههای گوناگون دارد. دلها بر آن ثابت و عقلها بر آن استوار نمیماند. چهره افق حقیقت تیره شده است و راه مستقیم ناشناخته شده است. آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم، براساس آن چه که میدانم با شما رفتار میکنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان، گوش فرا نمیدهم. اگر مرا رها کنید چون یکی از شما هستم که شاید شنواتر، و مطیعتر از شما نسبت به رئیس حکومت باشم. در حالی که اگر وزیر و مشاور شما باشم برایتان بهتر از این است که امیر شما باشم.» [۲۴۲]
اگر امامت امام علی÷از طرف خدا تعیین شده بود، تحت هیچ شرایطی جایز نبود بگوید: «مرا رها کنید و دیگری را به دست آورید» یا بگوید: «اگر من وزیر و مشاور شما باشم، برایتان بهتر است از اینکه امیر شما باشم» چطور میتواند این حرف را بزند، در حالی که مردم آمدهاند تا با او بیعت کنند؟
خواننده عزیز، سعی کنید سخنان کاشف الغطاء را به یاد بیاورید، که میگوید: «امامت مثل نبوت یک مقام و وظیفه الهی است» آیا به فکر شما میرسد که یکی از پیامبران خدا به مردم بگوید: «مرا واگذارید و پیامبر دیگری برای خود به دست آورید، من اگر مشاور و وزیر شما باشم برای شما بهتر است تا اینکه پیامبر شما باشم.»؟؟
آیا این کار عاقلانه است؟ یا اصلا چنین کاری جایز است؟ اگر بگوییم امامت از طرف خداست نه با مشورت و انتخاب. آیا این کار ردّ دستور خداوند نیست؟
پس با این احوال اصلا تعجب نکن که یک گروه تندرو به اسم (کاملیه) پیدا شود، در اول کار ولایت امام علی÷را قبول کردند و ایشان را دوست داشتند، اما بعد از مدتی برگشتند و با ادعای اینکه امام÷دین را تغییر داده و بدعتگذاری کرده است، ایشان را تکفیر کردند.
نوبختی، مؤرخ شیعی در کتاب (فِرَق الشیعه) میگوید: «گروهی از آنها جدا شدند که به آن کاملیه میگفتند، آنها به امام علی÷و تمام یاران پیامبر جنسبت کفر دادند. امام علی÷را به خاطر ترک وصیت و شانه خالی کردن از ولایت، همچنین جنگ نکردن در راه مسئولیتی که پیامبر جبه او سپرده بود، تکفیر میکردند. [۲۴۳]
فرقه کاملیه که تندروی و گمراهیشان به نسبت بقیه فرقههای شیعه بیشتر است و تمام یاران پیامبر به جز امام علی÷و تعداد اندکی از اصحاب را که از هفت نفر تجاوز نمیکنند تکفیر کردهاند. اما با همه این اصول، از واقعیت بیشتری برخوردارند. زیرا آنان مذهب خود را تمام و کمال به کار بستهاند. این مذهب اهمیت امامت را تا حد ایمان و کفر بالا میبرد، اما در سخنان امام علی÷در نهج البلاغه سهلانگاری شدید و حتی کنارهگیری از مسأله خلافت وجود دارد. آدم با انصاف خود را در برابر دو موضعگیری میبیند. یا به افراط و غلوّ آشکار شیعه اثنا عشری یقین حاصل کند و بداند که امام علی÷کاملا از این غلوّ و زیادهروی دور بوده، یا با کاملیه هم عقیده شود و همگان را کافر بداند، چه آنانکه خلافت را غصب کردند و چه آنان که در آن سهلانگاری و آن را ترک کردند. زیرا خلافت یکی از بزرگترین ارکان دین است.
این مسأله را با یکی از علمای شیعه در مجلسی خصوصی که دو تن از همکاران یکی سنی و یکی شیعه نیز در آن حضور داشتند مورد بحث قرار دادیم. این عالم با تمام توان خود سعی میکرد که در این سخنان برای امام علی÷عذر بیاورد. اما او در حقیقت برای امام عذر نمیآورد، بلکه برای عقیده امامتی که براساس این سخنان، به صورت فعلی پایهگذاری شده است، عذر میآورد. از جمله میگفت: «امام علی÷خلافت را ترک نکرد. بلکه خواست با این سخنان غصب خلافت و مظلومیت خود را به مردم یادآوری کند. ما هم به او گفتیم: «اگر این طور بود میتوانست همین مقصود را طور دیگری ادا کند اما به هر حال از سخنان امام علی÷کاملاً واضح و روشن است که ایشان به امامت نه به عنوان قضیهای که از طرف خدا تعیین میشود، بلکه به عنوان مسألهای که اساس بشری دارد نگاه میکند. سپس به او گفتیم: «درست نیست که پیامبری اعتراف مردم به نبوتش را ترک کند و از آنها بخواهد کس دیگری را انتخاب کنند. به این دلیل که او میخواهد حادثهای معین یا مورد ستم واقع شدن خود را به آنها یادآوری کند. امامت هم که نزد شما مثل نبوت یک مقام الهی است. پس چطور جایز است امام علی÷از امامت کنارهگیری و آن را ترک کند؟
آیا این کار کفر و ایستادگی در برابر دستور خدا نیست؟
بعد از این سؤالات هیچ جوابی نداد و بلافاصله موضوع را عوض کرد. مثل بقیه کسانی که هرگاه درباره این امور با آنها بحث میکنی میبینی که از موضوعی به موضوع دیگری میپردازند، هرگاه درباره امامت برای او دلیل میآوری موضوع را به مسأله عایشه و جنگ جمل منتقل میکند. اگر خواستی دلایل بیشتری برای او ارائه کنی ناگاه تو را به موضوع ابوهریره و روایات او میکشاند. همین طور این چرخش ادامه دارد اگر به نهجالبلاغه برگردیم با آن دلایل روشن و قاطعی که اندیشه وصیت و امامت الهی را باطل میکنند جا دارد که بر این سخنان امام علی÷در نهج البلاغه، تأمل بیشتری بکنیم.
ایشان میفرمایند: «ای مردم، سزاوارترین اشخاص به خلافت کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهی از فرمان خدا داناتر باشد، تا اگر آشوبگری به فتنهانگیزی برخیزد، به حق بازگردانده شود، و اگر سرباز زد، با او مبارزه شود، به جانم سوگند، اگر شرط انتخاب رهبر حضور تمامی مردم باشد هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت بلکه آگاهان دارای صلاحیت و رأی و اهل حل و عقد، رهبر و خلیفه را انتخاب میکنند که عمل آنها نسبت به دیگر مسلمانان نافذ است آنگاه نه حاضرانِ بیعت کننده، حق تجدید نظر دارند و نه آنانکه حضور نداشتند، حق انتخابی دیگر را خواهند داشت.» [۲۴۴]
پس امامت در بین تمام مردم، مختص به این دوازده نفر نیست، بلکه امام علی÷در سخنانش تأکید میفرماید که سزاوارترین انسان برای امامت مسلمانان، کسی است که در برپاداشتن حکم خدا از همه نیرومندتر و در دین خدا نسبت به بقیه داناتر باشد. کاملاً پیداست این مسأله که اشخاصی از قبل برای امامت تعیین شده باشند قابل اعتبار نیست.
در خاتمه خطبه، به همه کسانی که خلافت ابوبکر را بیاعتبار جلوه میدهند پاسخ کوبندهای میدهد. همان طور که بعضی از متعصبان، کوردل امروزه همین کار را میکنند. به دلیل اینکه بعضی از اصحاب در اول کار از بیعت خودداری کردند. میفرمایند: «به جانم سوگند، اگر شرط انتخاب رهبر [۲۴۵]، حضور تمامی مردم باشد، هرگز راهی برای تحقق آن وجود نخواهد داشت، بلکه آگاهان دارای صلاحیت و رأی واهل حل و عقد، رهبر و خلیفه را انتخاب میکنند، که عمل آنها نسبت به دیگر مسلمانان نافذ است، آنگاه نه حاضران بیعت کننده، حق تجدیدنظر دارند و نه آنانکه حضور نداشتند حق انتخابی دیگر را خواهند داشت.»
دوباره در نهج البلاغه با صراحت و روشنی بیشتری میفرمایند: «همانا کسانی با من بیعت کردهاند که با ابوبکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت کردند. پس آنکه در بیعت حضور داشت نمیتواند خلیفهای دیگر انتخاب کند و آن کس که غایب بود نمیتواند بیعت مردم را نپذیرد. همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است. پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد او را به جایگاه بیعت قانونی باز میگردانند. اگر سر باز زد با او پیکار میکنند. زیرا به راه مسلمانان در نیامده خدا هم او را در گمراهیش رها میکند.» [۲۴۶]
امام علی÷با ابراز این سخنان واقعیتهای قابل توجهی را روشن میسازد.
اولاً: شورا از آن مهاجرین و انصار از یاران پیامبر جاست و حل و عقد در اختیار آنهاست.
ثانیاً: توافق آنها بر یک نفر، سبب خشنودی خدا و علامت موافقت خدا با آنها است.
ثالثاً: امامت در زمان آنها بدون خواست و انتخاب آنها صورت نمیگیرد.
رابعاً: سخن آنها رد نمیشود. و جز آدم بدعتگذار طغیانگری که از راه غیر مسلمانان پیروی میکند از حکم آنها خارج نمیشود.
شیعه اثنا عشری کجا و این سخنان بسیار صریح و روشن کجا؟
[۲۴۲] نهج البلاغه، خطبه شماره (۹۲) (ومن كلام له÷لما اراده الناس علی البیعة بعد قتل عثمان): «سخنان آن حضرت زمانی که مردم پس از کشته شدن عثمان خواستند با او بیعت کنند.» [۲۴۳] فرق الشیعة، ص ۲۸. [۲۴۴] نهج البلاغه، ص ۲۴۷، خطبه شماره ۱۷۳۸ (و من خطبة له÷في رسول الله جومن هو جدیر بأن یكون للخلافة). [۲۴۵] ملاحظه میشود که امام علی÷، مثل شیعههای امروز که فکر میکنند، امامت مثل نبوت، یک مقام الهی است، اما خلافت فقط حکومت است، فرقی بین امامت و خلافت نمیگذاشت، بلکه امام علی÷با صراحت میفرماید که امامت وابسته به بیعت و انتخاب مردم است و به هیچ وجه مقامی نیست که از طرف خدا تعیین شده باشد. [۲۴۶] نهج البلاغه، ص ۳۶۶، نامه شماره ۶، (و من كتاب له÷الی معاویة).