جمالالدین زیعلی
مبارکفوری در (تحفهالأحوذی)، ج ۱۰، ص ۲۲۴ مینویسد که زیعلی در (نصب الرایه) چنین نوشته است: «چه بسیار احادیثی که راویان آن فراوان و طرق روایت آن متعددند درحالی که آن احادیث ضعیف هستند مانند حدیث طیر[پرنده.]»
فیروزآبادی مؤلف «القاموس»
شوکانی در الفوائد المجموعه، ص ۳۸۲ به نقل از او چنین مینویسد: «این حدیث به طرق فراوانی روایت شده است که همه آنها ضعیفند.» [۴۶۳]
از جمله امور منکری که در حدیث وجود دارد و بر عدم صحت انتساب آن به پیامبرجتأکید میکند امری است که در خود حدیث مطرح شده است و آن اینکه در خوردن گوشت پرنده هیچ امر عظیم و فضیلتی وجود ندارد که با آمدن محبوبترین بندگان در نظر خداوند برای خوردن از آن تناسب داشته باشد. زیرا طعام دادن به نیکوکار و گناهکار جایز و مشروع است و این خوردن موجب کسب پاداش و قربت نزد پروردگار نخواهد شد و همچنین به مصلحت دین و دنیا کمکی نخواهد کرد. پس در اینجا چه امر عظیمی متناسب با محبوبترین بنده خداوند بودن وجود دارد تا آن بنده آن را انجام دهد؟!
همچنین میتوان گفت پیامبر جیا میدانست که علی÷محبوبترین بندگان در نظر پروردگار است یا نمیدانست. اگر میدانست که خداوند او را از همه بندگانش بیشتر دوست دارد میتوانست کسی را به دنبال او بفرستد و او را به نزد خود فرا بخواند و همچنانکه هرگاه یکی از اصحاب را به سوی خود فرامیخواند. یا بگوید: پروردگارا! علی را به سوی من بفرست که او در نظر تو محبوبترین بندگان است.
پس چه نیازی به دعا و ابهام در آن است در حالی که فرد موردنظر در دعا شناخته شده است؟! چنانچه نام علی را ذکر میکرد انس هم از امید و انتظار باطل و بیهوده رهایی مییافت و در را به روی علی نمیبست. [۴۶۴]
علاوه بر این، حدیث طائر (پرنده) با احادیث صحیح ثابت شده از پیامبر جکه محدثان و حافظان حدیث بر آن اتفاق دارند تناقض دارد.
هر کس در آنچه در صحیحین به نقل از پیامبر جروایت شده است تأمل کند این امر را به خوب درمییابد. زیرا پیامبر جفرموده است: «لوكنت متخذاً خلیلاً غیر ربی لاتخذت أبابكر خلیلاً»: «اگر به جز پروردگارم کسی رابه دوستی میگرفتم، بیتردید ابوبکر را به عنوان دوست برمیگزیدم.» [۴۶۵]
این حدیث در میان علمای حدیث مستفیض و مشهور و بلکه متواتر است و در صحاح از طرق متعددی به نقل از ابن مسعود، ابوسعید، ابن عباس و ابن زبیر روایت شده است که پیامبر جدر آن به صراحت اعلام میکند در نظر پیامبر جبر روی زمین هیچ کس از ابوبکر دوستداشتنیتر نیست و دوستی نهایت محبت و علاقه است که فقط سزاوار خداوند است. اگر دوستداشتن غیر خداوند جایز باشد و بدانیم که این دوستی فقط سزاوار ابوبکر است، درمییابیم که او در نظر پیامبر محبوبترین مردم بود. [۴۶۶]
اینکه علی در نظر پیامبر جدوستداشتنی بود به معنای این نیست که او پس از پیامبر جامام خلیفه و او از جانب خداوند به امامت منصوب شده است. پس محبت و دوستداشتن چیزی است و خلافت چیزی دیگر. در اینجا کمی درنگ میکنیم که جای تأمل و اندیشه فراوان است. از امام جعفر صادق روایت شده است که او اسماعیل را از همه پسران دیگرش بیشتر دوست داشت و او را از همه آنها به خود نزدیکتر میدید.
شیخ عباس قمی در کتاب (منتهی الآمال) ص ۲۰۷ میگوید: «اسماعیل بزرگترین برادر او [یعنی امام موسی کاظم] بود و ابوعبدالله [امام صادق] او را بسیار دوست داشت و نسبت به او خیلی مهربان بود و بسیار به او نیکی میکرد و گروهی از شیعیان گمان میکردند او بعد از پدرش به امامت میرسد و جانشین او خواهد بود. زیرا از همه برادرانش بزرگتر بود و پدرش به سوی او گرایش داشت و او را بسیار گرامی میداشت.»
در آن زمان شیعیان درباره این امر دچار سرگردانی شدند که چگونه ممکن است امام موسی کاظم امام بعدی و جانشین امام جعفر صادق باشد در حالی که امام صادق، اسماعیل را از همه فرزندانش بیشتر دوست دارد؟! [۴۶۷]
نص صریح و زیبایی درباره این امر وجود دارد که نکات اساسی آن را بیان میکند و آن روایتی است که کلینی با سند خودش از امام موسی کاظم روایت کرده است که او با ابنسلیط درباره به خلیفهشدن پسرش قاسم گفته است: «چنانچه [اختیار تعیین] امامت در دست من بود، آن را به پسرم قاسم واگذار میکردم زیرا او را دوست دارم و به او بسیار علاقه دارم. اما این امر در اختیار خداوند است.» سپس برای ابن سلیط خوابی را تعریف کرد که در آن پیامبر جبه او از خارجشدن امر از او به پسرش آگاهی میداد و میفرمود: «امر[امامت] از تو به [امام] دیگری منتقل میشود. عرض کردم: ای رسول خدا او را به من نشان بده که کدامیک از آنهاست؟ آنگاه پیامبر جفرمود: در میان امامان هیچ کدام از آنها را برای از دستدادن امر [ولایت] از تو بیتابتر ندیدهام. چنانچه امامت براساس محبّت بود بیتردید پدرت اسماعیل را بیش از تو دوست داشت. ولی این امر در اختیار خداوند است.» [۴۶۸]
به همین دلیل کسی که برای اثبات امامت به محبت استناد میکند در واقع خود را به غلط میاندازد. پس او در آغاز برای اثبات امامت حضرت علی در مقابل دیگران به اصل محبت و دوستداشتن استناد میکند. ولی در هنگام امامت اسماعیل و علاقه شدید پدرش امام جعفر صادق به او دچار حیرت میشود وبدان پشت میکند و به امامت امام موسی کاظم اعتقاد پیدا و این امر را فراموش میکند که محبت دلیل بر امامت است!
بر دین خداوند بزرگ سلیقه حاکم نیست که انتصاب امام و حاکم گاهی به وسیله محبت باشد و گاهی به وسیله منصوبشدن از سوی پروردگار. پس محبّت یا دلیل بر امامت است یا نیست.
[۴۶۳] مختصر استدراک الحافظ الذهبی علی مستدرک أبی عبدالله الحاکم، ابن ملقن، ج ۳، ص ۱۴۷۲. [۴۶۴] در اینجا به جاست که بپرسیم حکمت اینکه فقط انس بداند علی محبوبترین مردم در نظر پروردگار است بدون اینکه، پیامبر این امر را در میان همه مؤمنان اعلام کند چیست؟ [۴۶۵] صحیح بخاری، کتاب فضائل اصحاب النبی ج، باب قول النبی ج: سدوالأبواب الإباب أبی بکر حدیث شماره (۳۶۵۴). [۴۶۶] مختصر منهاج السنة، ج ۲، ص ۷۶۳-۷۶۴. [۴۶۷] به نظر شیعه امامیه اثناعشریه امام از آن منزه و بری است که با امر خداوند تعالی مخالفت کند. بنابراین در نظر امامیه جایز نیست که امام یکی از فرزندانش را بیش از امام تعیین شده دوست داشته باشد و او را در نزد خود مقرب گرداند و به خود نزدیک کند. زیرا این کار برخلاف امر الهی است و کسی را دوست داشته است که غیراز آن کسی است که خداوند او را دوست میدارد و اگر نازلشدن نص درباره آن فرزندش را که او را به خود نزدیک میکند از نص درباره فرزندی که قبلاً به صورت شرعی نص درباره آن وجود داشته است بیشتر دوست داشته باشد این کار برخلاف امر الهی است. [۴۶۸] الكافی، كتاب الحجة، باب الإشارة والنص علی أبی الحسن الرضا÷، روایت شماره ۱۴ إعلام الوری بأعلام الهدی، ج ۲، ص ۴۸ – ۴۹ ومدینة المعاجز، هاشم بحرانی، ج ۶، ص ۲۰۱، روایت شماره ۵۸.