آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

ج) حدیث منزلت

ج) حدیث منزلت

شیعیان اثناعشری به حدیثی که نسایی، درباره ویژگی‌های حضرت علی از زبان سعد بن أبی وقاص روایت کرده است: «زمانی که پیامبر جبه غزوه تبوک رفت، علیسرا در مدینه برجاگذاشت. برخی درباره او گفتند: پیامبر از او رنجیده است و از همنشینی با او بیزار است. علیسبه دنبال پیامبر جبه راه افتاد تا در راه به او رسید و گفت: ای رسول خدا مرا در مدینه در میان زنان و کودکان رها کرده‌ای تا جایی که عده‌ای می‌گویند: پیامبر از او رنجیده و همنشینی با او را دوست ندارد! پیامبر جفرمود: ای علی من فقط تو را در میان خانواده‌ام برجای گذارده‌ام. آیا دوست داری که منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد. با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود.» [۴۴۶]

عبدالحسین شرف‌الدین موسوی در کتاب (المراجعات) می‌نویسد: «از جمله دلایل قاطع و براهین روشن و غیرقابل انکار درباره اینکه علی ولی‌عهد و خلیفه پس از پیامبرجبوده است این حدیث است. مگر نمی‌بینید که پیامبر جاو را (ولی) و جانشین خود در دنیا و آخرت قرار داده است؟ همچنین بدین وسیله او را بر دیگر خویشاوندانش ترجیح داد و چگونه او را نسبت به خودش همانند جایگاه هارون نسبت به موسی قرار داد؟ و از میان همه خصایص خود، فقط نبوت را مورد استثنا قرار داد و این استثنا قراردادن دلیل بر این است که منظور پیامبر جمشارکت علی÷با او در همه صفات به جز نبوت است.» [۴۴۷]

بررسی:

می‌گویم: اگر استدلال به این حدیث درباره خلافت جایز باشد باید بدانید که در این حدیث امر عجیبی وجود دارد و آن اینکه چنانچه بتوان برای اثبات امامت و خلافت به این حدیث استناد کرد، پس باید دانست که این حدیث از بارزترین دلایل بر احقیت ابوبکر صدیق برای خلافت خواهد بود! ممکن است بپرسید: چگونه این امر ممکن است؟ ... بی‌تردید از گفته‌هایم تعجب خواهید کرد. البته حق دارید تعجب کنید. در ظاهر حدیث چه از دور یا نزدیک هیچ ربطی به ابوبکر ندارد. اما با تأمل دقیق در آن آنچه را قبلاً تصور نمی‌کردید، به ذهتنان خطور می‌کند.

اگر فقط یک سؤال از شما بپرسم که خلیفه پس از حضرت موسی÷چه کسی بود؟ در پاسخ خواهید گفت: حضرت یوشع÷.

اما باید بپرسیم یوشع کیست؟

او دوست و یاور حضرت موسی÷و رفیق هجرتش بود [۴۴۸]که با او به دیدار خضر رفت که سوره کهف این امر را بیان فرموده است و مفسران اهل سنت و شیعه امامیه این امر را روایت کرده‌اند. ابوبکر صدیق نیز چنین بود یعنی یاور رسول خدا و یار غار او در هجرت بود. هارون که با موسی÷رابطه نسبی داشت به خلافت نرسید. بلکه یوشع که یاور و همراه او بود به جانشینی او دست یافت.

جانشینی هارون برای مدت کوتاهی بود که موسی÷برای مناجات پروردگارش به کوه طور رفت. این در حالی است که پس از موسی÷، یوشع به خلافت رسید.

جریان ابوبکر و علی نیز چنین است.

امام قرطبی می‌گوید: «در این امر اختلافی نیست که مقصود پیامبر جاز بیان منزلت هارون نسبت به موسی، خلافت پس از خودش نبود. همچنین در اینکه هارون قبل از موسی÷از دنیا رفت و او بعد از موسی جانشین او نبود اختلافی نیست. بلکه یوشع بن نون جانشین موسی شد. چنانچه مقصود آن حضرت عبارت «أنت منی بمنزلة هارون من موسی»خلافت بود، بی‌تردید می‌فرمود: «أنت منّی بمنزلة یوشع من موسی.» از آنجا که پیامبر جچنین نفرموده است، این امر دلیل بر آن است که مقصود آن حضرت جانشینی و خلافت نبوده است. بلکه هدف ایشان، جانشینی علی در میان اهل بیتش در زمان حیات پیامبر جو عدم حضور او در میان آن‌ها بود. همچنانکه زمانی که موسی÷برای مناجات پروردگارش به کوه طور رفت، هارون در میان قومش جانشین موسی بود.» [۴۴۹]

علاوه بر این، هارون در زمان حیات حضرت موسی÷از دنیا رفت. پس در اذهان صحیح نیست که پیامبر ج، علیسرا به هارون تشبیه کند. زیرا نص برخلافت پس از پیامبر دلالت نمی‌کند: زیرا هارون به جز مدت کوتاهی که موسی÷به کوه طور رفت جانشین او نبود. این امر به وضوح با جانشینی و استخلاف حضرت علی در مدینه به جای پیامبر جدر میان اهل بیت و به هنگام رفتن آن حضرت به جنگ تبوک مطابقت می‌کند. پس اندیشه جانشینی عام و خلافت پس از رسول خدا از کجا آمده است؟!

شیخ مفید از علما و متکلمان بزرگ شیعه در ردّ بر (فطحیه [۴۵۰]که گروهی از شیعیان بودند سخن زیبایی دارد که به جاست آن را بیان کنیم.

شیخ مفید می‌گوید: «دلیل بر علیۀ أفطحیه واضح است زیرا اسماعیل قبل از وفات امام جعفر صادق از دنیا رفت و مرده نمی‌تواند جانشین زنده باشد. بلکه برعکس زنده باید جانشین مرده باشد. اما این گروه به تقلید از رهبرانشان عمل و از استدلال درباره آن رویگردانی کردند. این امر نیاز توضیح فراوان ندارد زیرا بطلان آن واضح و انتقاد از آن آشکار است.» [۴۵۱]

می‌گویم: خود این کلام در استدلال علیه شیعه اثناعشریه گفته می‌شود. زیرا هارون قبل از موسی÷از دنیا رفت و فرد مرده نمی‌تواند جانشین زنده باشد. بلکه زنده جانشین مرده خواهد بود. پس چگونه جایز است که شیعه اثناعشریه برای اثبات جانشینی علیسپس از رسول خدا جبه این حدیث استناد کنند. اما ما هم می‌گوییم اما این گروه به تقلید از رهبرانشان عمل و از استدلال درباره آن رویگردانی و خودداری کردند.

‌ثانیاً: حدیث مذکور دارای سبب مهمی است که نباید بدان بی‌توجهی کرد و حدیث را بدون توجه به آن تحلیل کرد و فهمید. پیامبر جاین حدیث را بنا به سببی فرمود که در میان شیعه و سنی روایت شده است.

در اینجا کافی است روایت‌های وارده از طریق شیعه را که سبب گفته ‌شدن این حدیث را ذکر می‌کند بیان کنیم تا گمان نکنند که روایات اهل سنت اموری را ذکر کرده‌اند که در روایات شیعه نیامده است.

شیخ مفید در کتاب «الإرشاد» می‌نویسد: هنگامی که امیرالمؤمنین بدگویی منافقان درباره خودش را شنید خواست آن‌ها را تکذیب و رسوا کند. به همین خاطر به سوی پیامبر جرفت و گفت: ای رسول خدا منافقان گمان می‌کنند که شما فقط به علت رنجش و کینه مرا [در مدینه] جا گذاشتی. رسول خدا جبه او گفت: ای برادر به جای خودت برگرد. بی‌تردید سزاوار است که فقط من یا تو در مدینه باقی بمانیم. تو جانشین من در میان خانواده، سرزمین هجرت و قوم من هستی. آیا دوست نداری که منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد. با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد بود.» [۴۵۲]

شیخ الطائفه طوسی روایات فراوانی را در این باره ذکر می‌کند از جمله آن‌ها روایتی است که ابوسعید خدری می‌گوید: پیامبر جدر غزوه تبوک به علی بن ابیطالب÷فرمود: جانشین من در میان قومم باش. علی گفت: ای رسول خدا من از اینکه اعراب بگویند پسر عموش را رها و از او اجتناب و دوری کرد، بیزارم. آنگاه پیامبر فرمود: آیا دوست نداری جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد. علی گفت: آری! پیامبر فرمود: پس جانشین من باش. [۴۵۳]

همچنین این حادثه چنین نقل شده است: به همراه پیامبر جبه جنگ تبوک رفتیم. علی در ثنیه‌الوداع با پیامبر جخداحافظی کرد و گریست. پیامبر جبه او گفت: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: چگونه گریه نکنم در حالی که از زمانی که شما مبعوث شده‌اید در هیچ جنگی از فرمان شما تخلف نوزیده‌ام، پس چرا مرا در این جنگ در مدینه جا می‌گذاری: پیامبر جبه او گفت: ای علی آیا دوست نداری منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد با این تفاوت که بعد از من هیچ پیامبری نخواهد بود؟ علی÷گفت: آری راضی شدم! [۴۵۴]

همچنین در امالی از حدیث عامر بن سعد به نقل از پدرش روایت شده است که گفت: شنیدم که پیامبر جدرباره علی سه فضیلت را ذکر می‌کرد که هر کدام از آن‌ها در نظر من از شتران سرخ مو ارزشمندتر و دوست‌داشتنی‌تر است. شنیدم پیامبر جعلی را در یکی از غزوات در مدینه جا گذاشته بود. علی پرسید: ای رسول خدا آیا مرا در میان زنان و کودکان تنها می‌گذاری؟ پیامبر جفرمود: آیا دوست نداری که جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد با این تفاوت که پس از من هیچ پیامبری نخواهد بود [۴۵۵]. مجلسی در بحارالأنوار از سعد روایت می‌کند که علی÷به همراه پیامبر جخارج شد تا اینکه به ثنیه‌الوداع رسید. درحالی که گریه می‌کرد گفت: آیا مرا در میان برجای‌ماندگان و ناتوانان تنها می‌گذاری؟ پیامبر جفرمود: آیا دوست نداری که نسبت تو به من همانند نسبت هارون به موسی باشد با این تفاوت که تو نبوت را نداری.» [۴۵۶]

از سعید بن مسیب روایت شده است که گفت: به سعید بن مالک گفتم: من می‌خواهم از تو درباره حدیث سؤال کنم اما از پرسیدن سؤال درباره آن بیم دارم. گفت: بپرس ای برادر! اگر گمان می‌کنی که چیزی می‌دانم از من درباره آن سؤال کن و ترسی به خود راه مده. گفتم: هنگامی که پیامبر جعلی را در مدینه برجای گذاشت به او چه فرمود؟ گفت: پیامبر جهنگامی که می‌خواست به جنگ تبوک برود، او را در مدینه جانشین خود کرد.علی گفت: ای رسول خدا مرا در میان بازماندگان و ناتوانان از جنگ اعم از زنان و کودکان تنها می‌گذاری [و مرا با خود به جنگ با مشرکان نمی‌بری؟] پس پیامبر جفرمود: آیا دوست نداری که جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه هارون نسبت به موسی باشد. گفت: آری! پس با عجله بازگشت، گویی غبار پاهایش را می‌دیدم که برمی‌خیزد. [۴۵۷]

نویسنده (إعلام الوری) نیز به این امر اشاره می‌کند و می‌گوید: «زمانی که پیامبر به جرف رسید علی به او رسید و زین اسب پیامبر جرا گرفت و گفت: قریشیان گمان می‌کنند که شما بدین خاطر مرا در مدینه تنها گذاشته‌ای که از من رنجیده‌ای! پیامبرجفرمود: چه بسیار که ملت‌ها پیامبرانشان را اذیت کرده‌اند. آیا دوست نداری که جایگاه تو نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی÷باشد؟ علی پاسخ داد: آری راضی شدم. آنگاه به مدینه بازگشت. پیامبر جدر روز سه‌شنبه در ماه شعبان به تبوک رهسپار شد.» [۴۵۸]

پس همه این روایات و منابع شیعه حقیقت این امر را تأکید می‌کند که این حدیث پیامبر جکه فرمود: «أما ترضی أن تكون منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لانبی بعدی»: «آیا دوست نداری که منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی باشد با این تفاوت که پس از من هیچ پیامبری نخواهد بود.» این حدیث اعلام رضایت پیامبر جنسبت به حضرت علی در مقابل طعن و تحقیرهای منافقان بوده است.

ثالثاً

همچنین ثابت آن است که هارون÷قبل از حضرت موسی÷از دنیا رفت و استدلال به این حدیث برای اثبات امامت حضرت علی پس از رسول خدا هیچ سنخیت و تناسبی ندارد. اگر پیامبر جمی‌خواست حضرت علی را به عنوان جانشین خود معرفی کند مثلاً به او می‌گفت: «جایگاه و منزلت تو نسبت به من همانند جایگاه یوشع نسبت به موسی است.» زیرا یوشع بعد از وفات حضرت موسی÷به خلافت رسید و در نظر شیعیان نیز او وصیّ حضرت موسی بود. پس قطعاً عدم تشبیه حضرت علی به یوشع از سوی پیامبر جعمدی و از روی قصد و آگاهی بوده است و پیامبر ججانشینی هارون را که در زمان حیات حضرت موسی÷و نه پس از وفات او به جانشینی آن حضرت رسید، فقط بدان علت ذکر کرد و آن راضی‌ کردن حضرت علی و دلجویی از او بود که به علت باقی ‌ماندن در مدینه در میان زنان و کودکان، ضعیفان و کسانی که از جنگ تخلف ورزیده بودند، رنجیده بود. پس پیامبر جبرای او بیان کرد که حالت او همانند جانشینی هارون به جای موسی÷در میان قومش و هنگام رفتن او به کوه طور برای ملاقات پروردگارش است. پس جانشینی تو از سوی من نیز این گونه است. پس موسی نه با هدف تحقیر و تخریب هارون بلکه با هدف اعتماد و اطمینان از او، در میان قومش، او را جانشین خود کرد. ای علی بن ابی‌طالب وضعیت توهم چنین است.

رابعاً

پیامبر جبه جز علی بن ابی‌طالب، افراد دیگری را هم به جانشینی خود در مدینه منصوب کرده است [۴۵۹]پس مجرد جانشینی پیامبر جدر مدینه باعث نمی‌شود این جانشین و حاکم شهر، خلیفه و جانشین پیامبر پس از وفات ایشان باشد. علاوه بر این، جانشینی حضرت علی در مدینه، آخرین جانشینی آن حضرت نبود. پیامبر جدر حجه‌الوداع فردی غیر از علی را به عنوان جانشین خود در مدینه منصوب کرد. در حالی که در مقابل می‌بینم پیامبر جابوبکر را به عنوان امیر و رهبر حجاج تعیین کرد و همچنین در بیماری قبل از وفاتش فقط او را به امامت نماز منصوب کرد و انتخاب او به خاطر رابطه خویشاوندی یا جلب رضایت نبود. بلکه فقط به خاطر فضیلت و استحقاق این انتخاب صورت گرفت.

خامساً

از طریق روایات شیعه و سنی وارد شده است که پیامبر ج، ابوبکر و عمر را به نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (÷) تشبیه کرده است. اگر تشبیه‌ علی بن ابیطالبستوسط پیامبر جبه هارون÷این مفهومی را که شیعه برداشت می‌کنند افاده کند، پس درباره تشبیه ابوبکر و عمر به پیامبران اولوالعزم که مقام آن‌ها از مقام هارون÷هم والاتر است چه می‌گویند؟

شیخ الطائفه طوسی در کتاب (الأمالی) به روایت از ابن مسعود می‌گوید: زمانی که جنگ بدر اتفاق افتاد و بعضی از افراد قریش به اسارت گرفته شدند. پیامبر ج[از یارانش] پرسید: به نظر شما با این اسیران چه کار کنیم؟ عمر بن خطاب گفت: ای رسول خدا این‌ها کسانی هستند که تو را تکذیب و [از مکه] اخراج کردند. پس آن‌ها را به قتل برسان. آنگاه ابوبکر گفت: ای رسول خدا آن‌ها قوم و عشیرت تو هستند. شاید خداوند به وسیله تو آن‌ها را از آتش نجات دهد. آنگاه عبدالله بن رواحه گفت: شما در دره‌‌ای پر از هیزم هستید. مقداری هیزم جمع‌آوری کنید سپس آتشی برپا کن و آن‌ها را در آن بینداز. عباس بن عبدالمطلب گفت: تو با آن‌ها پیوند خویشاوندی داری، این پیوند را قطع مکن. آنگاه پیامبر جبرخاست و وارد شد و مردم گفته ابوبکر و عمر را بسیار تکرار کردند. بعضی سخن ابوبکر را تأیید می‌کردند و برخی گفته عمر را. پیامبرجخارج شد و فرمود: «ای مردم [علت] اختلاف شما درباره گفته این دو مرد چیست؟ بی‌تردید مثل این دو همانند برادرانشان است که قبل از آنان بوده‌اند یعنی نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (). نوح گفت:

﴿رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡكَٰفِرِينَ دَيَّارًا٢٦[نوح: ۲۶].

«نوح گفت: پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر روی زمین باقی مگذار.»

و ابراهیم گفت:

﴿فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٦[إبراهيم: ۳۶].

«[پروردگارا] هرکس از من پیروی کند پس او از من است و هر کس از من نافرمانی کند [تو خود دانی، خواهی عذابش بده و خواهی او را ببخشای] که تو آمرزنده مهربانی.»

همچنین موسی گفت:

﴿رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا يُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ يَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِيمَ٨٨[يونس: ۸۸].

«پروردگارا اموالشان را نابود گردان و بر دل‌هایشان [بند سنگدلی را] محکم کن تا ایمان نیاورند مگر آنگاه که به عذاب دردناک [دوزخ] گرفتار آیند [که آن وقت توبه و پشیمانی دیگر سودی ندارد.]»

همچنین عیسی گفت:

﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨[المائدة: ۱۱۸].

«اگر آنان را عذاب دهی، پس بی‌تردیدآنان بندگان تو هستند [و هر طور که بخواهی می‌توانی درباره آن‌ها عملی کنی] و اگر آنان را مورد بخشش قرار دهی [تو خود دانی و توانی] زیراتو چیره، توانا و حکیمی [به همین خاطر نه بخشش تو نشانه ضعف و نه مجازات تو بی‌حکمت است.]» [۴۶۰]

[۴۴۶] نسایی در (خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب) با سند صحیح آن را روایت کرده است. [۴۴۷] المراجعات، صفحه ۲۱۴، مراجعه شماره ۲۶. [۴۴۸] در حدیث، نبوت استثنا شده است. اما در مقایسه میان آن دو به نبوت اشاره نمی‌کنیم. زیرا در نظر اهل سنت حضرت یوشع÷پیامبر است و در نظر شیعه اثناعشریه وصی و جانشین حضرت موسی÷بود. در حالی که ابوبکر پیامبر نبود ولی هارون÷پیامبر بود. حال آنکه علی هم پیامبر نبود. [۴۴۹] الجامع الأحكام القرآن تفسیر آیه.﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّكَ لِلۡمَلَٰٓئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ٣٠[البقرة: ۳۰]. [۴۵۰] این فرقه معتقد به امامت عبدالله بن جعفر صادق هستند. از آنجا که پاهای عبدالله پهن [و أفطح] بود به این نام موسوم شدند. گفته می‌شود: سر عبدالله عریض و پهن بود. برخی نیز معتقدند به علت انتساب آن‌ها به رهبرشان به نام عبدالله بن فطیح که کوفی بود به این نام مشهور شدند. [۴۵۱] کمال‌الدین و تمام النعمة، ص ۱۰۵. [۴۵۲] الإرشاد، ج ۱، ص ۱۵۶. [۴۵۳] الأمالی، طوسی، ص ۲۶۱، بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۲۳۲. [۴۵۴] الأمالی، طوسی، ص ۱۷۱. [۴۵۵] الأمالی طوسی، ص ۳۰۶، بحارالأنوار، ج ۲۱، ص ۱۰. [۴۵۶] بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۲۶۲. [۴۵۷] بحارالأنوار، ج ۳۷، ص ۲۶۲. [۴۵۸] اعلام الوری، ص ۱۲۲. [۴۵۹] باید به این نکته اشاره کرد که پیامبر جدر روز تبوک علی÷را به عنوان جانشین خود در مدینه و حاکم موقت شهر منصوب نکرد. بلکه جانشین پیامبر در شهر محمد بن مسلمة الانصاری بود و علی÷جانشین پیامبر فقط در میان امهات المؤمنین و خانواده علی بود. به همین دلیل پیامبر جبه او فرمود: «فارجع فاخلفنی فی أهلی وأهلك»:«بر هردو جانشین من در میان خانواده‌ام و خانواده‌ات باش.» نگا: سیره ابن هشام. [۴۶۰] الأمالی، طوسی، ص ۲۶۷، بحارالأنوار، ج ۱۹، ص ۲۷۱.