آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

- دو نمونه‌ی زنده‌ی اختلاطی و تفسیر به رأی در تفسیر نصوص شرعی

- دو نمونه‌ی زنده‌ی اختلاطی و تفسیر به رأی در تفسیر نصوص شرعی

از انصاف به دور است اینکه انسان در مورد مسأله‌ی بدون تحقیق و بررسی نظر دهد و [آنرا به عنوان حقیقت جلوه دهد] زیرا حقائق با تحقیق و بررسی شناخته می‌شوند و با عاطفه و احساس و مکاشفه صوفی‌گری معلوم نمی‌گردند، لذا با خود پیمان بسته‌ام مهمترین آنچه شیعه اثناعشری بر ارتداد و از دین برگشتن صحابه به آن استدلال نموده [نیک] مطالعه کنم سپس حقیقتی را که از آن اقتباس نموده‌ام به رشته‌ی تحریر درآورم.

۱- [تفسیر به رأی] آیه‌ی [۱۴۳-۱۴۴] سوره آل عمران شیعه اثناعشری [در مورد ارتداد صحابه] به آیه‌های مذکور استدلال می‌کنند:

﴿وَلَقَدۡ كُنتُمۡ تَمَنَّوۡنَ ٱلۡمَوۡتَ مِن قَبۡلِ أَن تَلۡقَوۡهُ فَقَدۡ رَأَيۡتُمُوهُ وَأَنتُمۡ تَنظُرُونَ١٤٣ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤[آل عمران: ۱۴۳-۱۴۴].

و تیجانی ادعا نموده است [۶۷۶]که این آیه در دلالت بر ارتداد صحابه بعد از پیامبر صریح می‌باشند و تعداد از دین برگشتگان صحابه را فراوان می‌داند و عده‌ای اندکی بر دین ثابت ماندند. و تیجانی و سابقین وی استنباط از این آیه را بر حادثه سقیفه با انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه تطبیق و حمل نموده‌اند!! و من می‌خواهم درباره‌ی این ادّعا نکاتی مطرح نمایم.

۲- کتب تفسیر اهل سنت و نیز تاریخی و برخی کتاهای شیعه‌ی اثناعشری تصریح نموده‌اند بر اینکه این آیه در واقعه معین (غزوه احد) نازل شده است، پس چه چیزی آن را به سقیفه بنی‌ساعد و به کشمکش میان سنی و شیعه اثناعشری کشاند؟!

مثل اینکه تیجانی و نویسندگان شیعه معاصر، تفسیر محمدجواد مغتیه (شیعی) در «تفسیر کاشف» نخوانده‌اند که می‌‌گوید: این آیه به واقعه معین که همان جنگ احد باشد اشاره می‌نماید. [۶۷۷]

و آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در تفسیر (نمونه) می‌گوید: (سبب نزول آیه‌ی اول از این دو آیه [آل عمران] ناظر به حادثه دیگری از حوادث معرکه‌ی اُحُد است، و آن همان نعره و فریادی است که ناگهانی در اثنای جنگ میان مسلمانان و بت‌پرستان بلند شد که محمد جکشته شده است. [۶۷۸]

و جنگ احد دارای موقعیت و شرایط و ظروف خاص خود بوده ‌است لذا آیات قرآن در سوره‌ی آل عمران هماهنگ و براساس آن شرایط و ظروف نازل شده است و به کارگیری آن در وقایع دیگر همچون حادثه سقیفه یا جنگ جمل خالی از غربت و آرزو نیست، و استدلال به این آیات بر قضیه‌ی امامت و سقیفه و جنگ جمل استدلالی بوالهوسی است و بوئی از تحقیق علمی نبرده است.

۳- این آیه حاوی بزرگترین دلائل بر عظمت ایمان ابوبکر و حکمت و فداکاری وی در دفاع از دین است، و موضع ثابت او در روز وفات رسول خدا جبهترین شاهد بر این عظمت است، در آن روز [وفات] چون مسلمانان به علت از دست‌دادن رسول خدا دچار ضعف و سرگردانی شدند او به ایراد خطبه پرداخت و به مردم گفت: خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠[الزمر: ۳۰].

و [خداوند] می‌فرماید:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴].

و گفت: پس هر کس خداوند را عبادت می‌نماید همانا خداوند زنده است و نمی‌میرد، و هر کس محمد را می‌پرستد همانا محمد مرده است.)

و موضع‌گیری قاطع او در برابر کسانی که مرتد و از دین برگشتند و ایمان را [با مسیر] کفر عوض کردند و از مسیلمه [کذاب] و سجاح و طلیحه بن خویلد و اسود عنسی و امثال آن‌ها پیروی کردند و موضع‌گیری او در مقابل آنانی که گفتند: نماز اقامه می‌نمائیم ولی زکات نمی‌دهیم و شعائر اسلام را با میل خود حذف و ساقط نمودند بارزترین مثال و شاهد بر عظمت ابوبکر [صدیق] و صحابه و تمایل و حرصشان بر دین است.

و طوسی در کتاب (الأمالی) روایتی نقل می‌نماید که این حقیقت را مورد تأکید قرار می‌دهد:

از ابراهیم [روایت شده است] که او گفته است: اشعث بن قیس و مردمی از عرب در زمان وفات پیامبر از دین برگشتند و گفتند: نماز می‌خوائیم و زکات نمی‌پردازیم، ابوبکر از آنان ممانعت به عمل آورد و گفت من گره‌ای را که پیامبر گره زده است باز نخواهم کرد، و آنچه را که پیامبر از شما گرفته است [زکات] کاهش نخواهم داد و با شما مبارزه می‌کنم و اگر از آنچه پیامبر از شما گرفته است حتی در حد یک عقال [پیشانی بند عرب] از پرداخت زکات خودداری کنید با شما مبارزه خواهم نمود و [در ادامه] آیه‌ی:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴] [۶۷۹].

مجلسی بر این روایت شرحی داده است و می‌گوید: (ابن طاووس گفته است عباس بن عبدالرحیم مروزی در کتاب تاریخ خود ذکر کرده است (که بعد از مرگ پیامبر جاسلام جز اهل مدینه و مکه و طائف سایر مردم مرتد شدند سپس می‌گوید: بنی‌تمیم و رباب مرتد شدند و بر [تبعیت] مالک بن نویره یربوعی اجتماع نمودند و همه‌ی ربیعه مرتد شدند و آن‌ها دارای سه لشکر و سپاه بودند، لشکری در یمامه با مسیلمه کذاب، و لشکری با شیبان، که در میانشان بنی‌شیبان و عامه بکر بن وایل بودند، و لشکری (هم) با حطیم عبدی بودند و مردم یمن نیز مرتد شدند، و اشعث بن قیس در اهل مأرب با اسود عنسی، و بنی‌عامر (جز علقمه بن علائه) مرتد شدند. [۶۸۰]

(به علت مرگ پیامبر و به خاطر مصیبتی که برای مردم پیش آمد گروه‌هایی از مردم مرتد شدند، جماعتی کاملاً از دین مرتد شدند و قومی هم از برخی مسائل دین مرتد شدند و گفتند نماز می‌خوانیم و زکات پرداخت نمی‌کنیم، و قومی هم از پاکی و اختصاص دینی که محمد آورده بود مرتد شدند و همراه ایمان به محمد به پیامبران دروغین مانند مسیلمه کذاب و طلیحه اسدی و غیره هم باور داشتند و اصحاب محمد از قبیل مهاجرین و انصار و آزادشدگان (بعد از فتح مکه) که خداوند در موردشان می‌فرماید:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ٥٤[المائدة: ۵۴].

به مبارزه و جهاد با آنان پرداختند.

و آیه‌ای در قرآن نازل نشده است مگر اینکه صحابه به آن عمل نموده‌اند و در آینده دیگران هم به آن عمل خواهند کرد، و هر آنکه از زمره‌ی شاکرین باشد و بر دین ثابت‌قدم مانده باشد آنانی که خداوند (یحبهم الله)دوستشان دارد با از دین برگشتگان - که قسمتی از دین را پذیرفته و قسمت دیگر آن را رها نموده‌اند مانند همان قوم مجرم که بر مسلمانان شوریدند - به مبارزه و جهاد می‌پردازند. [۶۸۱]

ولیکن چه می‌توان کرد با کسانی که به دفاع از اصناف اهل ارتداد می‌پردازند و عمل آنان را تأویل نموده و می‌گویند: اتفاقشان بر منع زکات به معنی ارتدادشان نیست در حالیکه بدون نگرانی و هراس ابوبکر و صحابیانی را که اسلام را یاری داده و بر دین ثابت ماندند مورد آماج تیرهای تهمت به نفاق و ارتداد قرار می‌دهند به بهانه‌ی اینکه خلافت را به علی نسپرده‌اند!

این عذرتراشان [و موافقین مانع‌الزکاه] از عظمت فریضه ی زکات که بارها در قرآن در کنار نماز ذکر شده است آگاه نیستند، بلکه آنان از احادیث اهل بیت که – با وضوح کامل تبیین نموده است که آنچه ابوبکر در برابر مانعین زکات انجام داده است عین صواب [و درست] است و عمل او بیانگر دریافت و زکاوت اوست – بی‌خبرند. کلینی در «الكافی» از امام جعفر صادق نقل کرده است که امام صادق گفته است: هر کسی به مقدار کمتر از یک گرم از زکات خودداری نماید، مؤمن و مسلمان نیست، و او شامل آیه‌ی:

﴿رَبِّ ٱرۡجِعُونِ٩٩ لَعَلِّيٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِيمَا تَرَكۡتُۚ كَلَّآۚ إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٠٠[المؤمنون: ۹۹-۱۰۰].

[محسوب می‌شود] و در روایتی [نماز او پذیرفته نمی‌شود.] [۶۸۲]

و باز هم از امام محمد باقر روایت شده است که او گفته است: خداوند زکات را با نماز ذکر کرده است، و فرموده است:

﴿وَأَقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّكَوٰةَ٤٣[البقرة: ۴۳].

پس هر کسی نماز اقامه نماید و حال زکات نپردازد نماز به جایی نیاورده است. [۶۸۳]

پس این روایات آشکار و نیز عملکرد علی و ایستادگی او در کنار ابوبکر صدیق در آن محنت و مشکلات با مقایسه با ادعاهای تیجانی و شرف‌الدین موسوی و سایر علمای شیعه – که همواره پیرامون قضیه‌ی مانعین زکات حرّافی می‌نمایند و در تلاشند تا ساحت مانعین زکات را تبرئه نموده و در مقابل ابوبکر [که خداوند او را اتقی نام نهاده و به مفاد قرآن اتقی اکرم می‌باشد] و صحابه ارتداد و باطل متهم می‌نمایند – فاصله از زمین تا آسمان است! ابوبکر ... آن مردی که تمام همّ و غم وی اسلام بود، که این شهر آشوب در کتاب (متشابه القرآن) در تفسیر آیه‌ی:﴿ٱرۡكَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ٧٧[الحج: ۷۷]. ذکر می‌نماید که این در همه‌ی مواضع عام است و شامل سجده‌ی شکر بعد از نماز [هم] می‌شود، و چون سر [بریده ی] ابوجهل را نزد پیامبر جآوردند سجده کرد و چون ذوثدیه را یافتند علی سجده [شکر] کرد و چون [خبر] فتح یمامه و کشتن مسیلمه به ابوبکر [صدیق] رسید سجده [شکر [۶۸۴]] نمود. کسی که به خاطر پیروزی اسلام و نابودی مدّعی [دروغین] نبوت [از فرط شادی] برای خداوند سجده نماید، با این وجود به ارتداد و از دین برگشتگی متهم گردد!... و در شخصیت و دین و در همه چیز مورد اتهام قرار گیرد!

اما شعار دینی و ایمانی که صحابه رسول خدا که در زیر بیرق آن با مسیلمه و طرفداران او جنگیدند – نوری طبرسی – درمستدرک الوسائل ۱۱/۱۱۳ از امام علی بن حسین نقل می‌نماید: که او فرموده است: شعار اصحاب رسول الله جدر روز – [جنگ با] مسیلمه «یا اصحاب سورة البقره [۶۸۵]» بود چه شعاری ... و سلام بر عظمت این مردان [پاکباز.]

خواننده‌ی [عزیز] ... این عبارات و نصوص که برای شما ذکر کردم که مجموعاً بیانگر فداکاری‌های این رادمردان و در رأس آنان ابوبکر صدیق در راه نصرت دین است، حقیقتی است که کتاب‌های شیعه آن را به رشته تحریر درآورده‌اند همان کتاب‌هایی که [صفحات دیگرشان] مملو از لعن و نفرین و تهمت نفاق و [خلفای جوربودن] به همین رادمردان است. و انسان از این مدّعیان پیروی ائمه اهل بیت در شگفت است، که اینان و اخلاق کجا و این گونه روایات و اخلاق رفیعه ‌ی ائمه [اهل بیت] کجا؟

امام ابوجعفر (محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی‌طالب) با ستایش ابوبکر صدیق برجسته‌ترین نمونه‌ی سلامت درون و محبت نسبت به مؤمنین صادق است که او را به عنوان صدیق [راستگو] نام می‌بود، همچنانکه أربلی – از بزرگان علمای شیعه‌ی اثناعشری – در کتاب «كشف الغمة في معرفة الأئمة» از عروه بن عبدالله نقل می‌کند او [عروه] گفته است: در مورد آراستن و تزیین شمشیر از ابوجعفر محمدبن علی سؤال کردم، گفت: اشکالی ندارد، ابوبکر صدیقسشمشیرش را تزیین کرده بود، گفتم: می‌گوئی صدّیق؟! از جایی برخاست و رو به قبله کرد و گفت: آری، صدّیق آری صدیق، و هر کس به وی صدیق نگوید خداوند در دنیا و آخرت سخن او را تصدیق ننماید.» [۶۸۶]

رحمت خداوند بر ابوجعفر و سخنان او که در صفحات [کتب] گذشتگان حک شده‌اند [متأسفانه] زبانهای [مدعیان پیروان او] امروزه آن را جاری نمی‌نمایند [بلکه آن را تحریف و تأویل و یا از مردم پاک‌دل و حقیقت‌جو پنهان می‌کنند / م.]

۴- کسانی که می‌خواهند صحابه‌ را مورد طعن و نکوهش قرار دهند حجتشان در تطبیق آیه‌ی قرآن بر بیعت مردم با ابوبکر در خلافت غیرمنطقی است تلاش می‌نمایند تا آیه‌ی مربوط به جنگ احد را به عنوان آیه‌ی نکوهش صحابه وابوبکر به کار برند.

به همین سبب می‌خواهم در چارچوب سخن از غزوه‌ی احد که آن آیات درباره‌ی آن نازل شده است و حوادث مربوط به آن توضیحاتی بیان نمایم:

بعد از شکست مسلمانان – که عامل اصلی آن ترک پست و موضع تیراندازان بود – شایعه شده بود که رسول خدا جکشته شده است.

و مردم به علت این صدمه ناگهانی و ناخوشایند به سه گروه تقسیم شدند: گروهی از قبیل ابوبکر، علی، انس بن نضر، طلحه بن عبیدالله، سعد بن ابی وقاص، و ابودجانه، زبیر بن بن عوام و مردانی از مهاجرین و انصار. آن وظیفه‌ی که به آنان محوّل شده بود پیوسته انجام دادند.

و چون تیرها در جهتی از معرکه‌ی جنگ به طرف رسول خدا پرتاب می‌شد در جهت‌های دیگر [معرکه] مسأله کشتن او جشایعه شد و [مردم] هم نمی‌دانستند چه مسأله‌ای برای پیامبر و همراهان او پیش ‌آمده است، و پنج نفر از انصار به عنوان دفاع و پشتیبانی از رسول خدا جبه پاخاستند که همگی کشته شدند و آخرینشان زیاد یا عماره بن زیاد بود که او تا اینکه جراحت او را ناتوان کرد جنگید، سپس گروهی از مسلمانان برگشتند مشرکین را از وی راندند، و پیامبر جفرمود او را نزدیک بیاورید، او را نزدیکش آوردند، پای خود را همچون بالشت زیر سر وی نهاد، و بمرد در حالیکه گونه‌اش بر روی پای رسول خدا بود، و ابودجانه خود را سپر پیامبر کرده بود و تیر در پشت وی فرو می‌رفت و او خود را بر روی پیامبر خم کرده بود [مبادا به پیامبر اصابت نماید] تا اینکه تیرهای فرورفته فراوان شدند، و سعد بن ابی‌وقاص به دفاع از پیامبر تیر انداخت، سعد می‌گوید: پیامبر را دیدم به من تیر می‌رساند و می‌گفت: پدر و مادرم فدایت شوند پرتاب کن، و همواره به من تیر می‌رساند و می‌فرمود پرتاب کن. [۶۸۷]

اما طلحه بن عبیدالله برای بزرگواری او همین کافی است با دست فلج‌شده از پیامبر دفاع می‌کرد، قیس بن ابی‌حازمس: ‌می‌گوید: طلحه را دیدم با دست فلج و از کار افتاده در روز احد از پیامبر حمایت می‌کرد.) [۶۸۸]

و از حدیث جابر بن عبداللهسمی‌گوید: چون روز احد فرا رسید و مردم فرار کردند، رسول خدا جبا دوازده نفر از انصاریان که در میانشان طلحه نیز بود در گوشه‌ای [از معرکه] بودند، مشرکین به آنان دست یافتند، پیامبر نگاهی به [دوستانش] انداخت و فرمود: چه کسی با آنان می‌جنگد؟ طلحه گفت: من، رسول خدا فرمود: شما نه، مردی از انصاریان گفت: من ای رسول خدا، فرمود: شما، بجنگید تا اینکه کشته شد، سپس پیامبر نگاه کرد مشرکین را [در نزدیکی] دید، فرمود: چه کسی حاضر به مبارزه است؟ طلحه گفت من [حاضرم] پیامبر فرمود: نه، مردی[دیگر] از انصار گفت: من [حاضرم] و مبارزه کرد تا اینکه شهید شد، همواره پیامبر می‌فرمود و یکی از انصاریان همچون افراد قبل از خود مبارزه می‌کرد تا کشته می‌شد، تا اینکه پیامبر با طلحه بماند، رسول خدا جفرمود: چه کسی با قوم [مشرک] می‌جنگد؟ طلحه گفت: من [می‌جنگم] طلحه همچون یازده نفر [دیگر] بجنگید تا اینکه انگشتان وی قطع گردید، و گفت: آه رسول خدا فرمود: اگر می‌گفتی بسم الله در انظار مردم فرشتگان شما را بلند می‌کردند سپس خود مشرکین را برگرداند. [۶۸۹]

و چون صعود از صخره برای پیامبر دشوار بود طلحه نشست تا پیامبر [از روی او] بر بالای صخره رود، از زبیرسروایت شده است که گفت، روز احد پیامبر دو زره جنگی پوشیده بود، به طرف صخره برخاست و نتوانست [بر آن صعود کند] طلحه زیر [پای] او بنشست تا بر صخره رود، زبیر می‌گوید: از پیامبر جشنیدم می‌فرمود: [بهشت] برای طلحه قطعی شده است. [۶۹۰]

در آن برهه خداوند آرامش را در دل مؤمنین نازل نمود و رعب و وحشت در قلوب منافقین به جای گذاشت، ابوطلحه‌ی انصاریسمی‌گوید: (سرم را بلند کردم دیدم همه‌ی آنان [صحابه] زیر سپر خود با آرامش دراز کشیده‌اند [۶۹۱]، و خداوند چه زیبا [در موردشان] می‌فرماید:

﴿ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيۡكُم مِّنۢ بَعۡدِ ٱلۡغَمِّ أَمَنَةٗ نُّعَاسٗا١٥٤[آل عمران: ۱۵۴].

و [ابوطلحه انصاری] درباره گروه دیگر که آرامش آنان را فرانگرفته می‌گوید: و گروه دیگر منافقان جز رعب و ترس و خذلان بهره‌ای نداشتند. [۶۹۲]

﴿وَطَآئِفَةٞ قَدۡ أَهَمَّتۡهُمۡ أَنفُسُهُمِۡ١٥٤[آل عمران: ۱۵۴].

قرطبی در تفسیر در (الجامع لأحكام القرآن) می‌گوید: (یعنی منافقین: معتب بن قشیر و یاران او به قصد طمع غنیمت و ترساندن مؤمنین بیرون رفتند و خواب آرامش آنان را فرا نگرفت و بر حضور خود تأسف خورده و سخن‌ها می‌گفتند.

و زبیر بن عوام از جمله کسانی است که از جانب خداوند آرامش و فضیلت نصیبش گشت، زبیرسمی‌گوید: (چون ترس بر ما شدت گرفت خود را با رسول الله جدیدم خداوند بر ما خواب [آرامش] فرستاد همه ما آرمیدیم، و سوگند به خداوند من سخن معتب بن قشیر که می‌گفت! (اگر کار در دست خودمان می‌بود اینجا کشته نمی‌شدیم) می‌شنیدم گویا اینکه خواب می‌بینم و در خاطرم جای گرفت [۶۹۳]و خداوند در این راستا می‌فرماید:

﴿يَقُولُونَ لَوۡ كَانَ لَنَا مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٞ مَّا قُتِلۡنَا هَٰهُنَاۗ١٥٤[آل عمران: ۱۵۴].

اما عمر بن خطابسدر تاریخ به ثبت رسیده است که او در احد می‌جنگیده است و چون دایره بر مسلمانان تنگ گردید و کشتن پیامبر اسلام شایع شد، عمر بن خطابستا اینکه مردم پیامبر را [زنده] دیدند میدان جنگ را رها نکرد.

طبری با ذکر اسناد از ابن اسحاق روایت می‌نماید که گفته است: اولین کسی که بعد از شکست و شایعه کشتن پیامبر را شناخت [و او را دید] کعب بن مالک برادر بنی‌سلمه بود، گفت چشمان او را دیدم می‌درخشیدند، با بلندترین صدایم فریاد زدم ای جماعت مسلمان: بشارت باد این رسول خداست جپیامبر اشاره‌ام نمود تا ساکت باشم چون مسلمانان پیامبر را دیدند او را بلند کردند و همراه او علی بن ابیطالب، و ابوبکر بن ابی قحافه، عمر بن خطاب، طلحه بن عبیدالله، زبیر بن عوام، حارث بن الصمه و جماعتی از مسلمانان او را به طرف درّه بردند.

[کعب بن مالک] می‌گوید: ما همراه پیامبر و آن چند نفر از اصحاب او بودیم گروهی از قریش از کوه بالا رفتند، و پیامبر فرمود: خدایا سزاوار نیست که آنان از ما بالاتر و چیره‌تر باشند، عمر بن خطاب و جماعت همراه او از مهاجرین با آنان به جنگ پرداختند تا اینکه آنان را از کوه پائین‌ آوردند پیامبر به طرف صخره‌ای در کوه برخاست تا بر آن بالا رود و چون پیامبر دو ذره جنگی پوشیده بود و نتوانست [از صخره بالا رود] و طلحه بن عبیدالله زیر بال وی را بگرفت تا اینکه بر بالای صخره رفت.

سپس ابوسفیان در هنگام برگشت بالای کوه رفت با بلندترین صدا فریاد زد، از نعمت برخوردار شده‌اید، پس بالا بیائید، جنگ رقابت است، روزی به جای روز بدر [امروز شکست بدر را جبران کنید] هُبل را بالا ببر، (یعنی دین خود [بت‌پرستی] را آشکار سازید.)

رسول خدا جبه عمر فرمود: او را پاسخ دهید و بگو: خداوند برتر و بزرگتر است، چیزی همسان خدا نیست، کشتگان مادر بهشت‌اند و کشته‌های شما در جهنم چون عمر ابوسفیان را پاسخ گفت؛ ابوسفیان به او گفت: ای عمر به طرف من بیائید، پیامبر به او فرمود نزدش برو ببین چه کار دارد؟ نزدش رفت، ابوسفیان به او گفت: ترا به خدا: ای عمر، آیا محمد را کشته‌ایم؟ عمر گفت خیر قسم به خدا، و او جهم‌اکنون سخن شما را می‌شنود، گفت شما نزد من از ابن قمئه راستگوتر و نیکوکارترید. [۶۹۴]

و در روایت بخاری: (ابوسفیان – سه بار – گفت: آیا در میان قوم محمد هست؟ پیامبر آن‌ها را نهی نمود اینکه او را پاسخ گویند، سپس سه بار گرفت آیا در میان قوم ابی‌قحافه هست؟ سپس سه بار گفت: آیا در میان قوم پسر خطاب هست، سپس نزد دوستانش برگشت، و گفت این‌ها کشته شده‌اند، عمر نتوانست خود را کنترل نماید، گفت: قسم به خدا دروغ گفتی ای دشمن خدا! آن‌هایی که نام بردی همه زنده‌اند، و آنچه که تو را ناراحت می‌کند مانده است، ابوسفیان گفت: امروز به [تلافی] روز بدر، و جنگ رقابت و مبارزه است، شما در میان کشته‌شدگان کسانی می‌یابی که مثله شده‌اند که من دستور [چنین کاری] نداده‌ام و شما نسبت به من بدی نکرده‌اید، سپس شروع نمود به رجزخوانی (اعل هبل، اغل هبل) کرد پیامبر جفرمود: چرا او را پاسخ نمی‌دهی؟ گفتند ای رسول خدا، چه بگوئیم؟ فرمود: بگوئید خداوند برتر و بزرگتر است، گفت ما دارای [بت] عزی هستیم و شما عزی ندارید، پیامبر جفرمود: چرا وی را پاسخ نمی‌دهی؟ گفتند: ای رسول خدا چه بگوئیم؟ فرمود: بگوئید: خداوند مولی و سرپرست ماست و شما مولی ندارید.) [۶۹۵]

[امام] احمد [نیز] با سندحسن روایت نموده است (ابوسفیان در دامنه‌ی کوه فریاد می‌زد (أعجل هبل) هبل را بلند و رفعت بخشید.» کجاست ابن أبی کبشیبه؟ کجاست ابن أبی قحافه؟ کجاست پسر خطاب – عمر گفت: ای رسول خدا آیا او را پاسخ بگویم؟ فرمود: آری چون گفت: (اُعل هبل) عمر گفت: «الله اعلی واجل»ابوسفیان گفت: ای پسر خطاب، کجاست پسر ابی‌کبسته؟ کجاست پسر ابی‌قحافه؟ کجاست پسر خطاب؟ عمر گفت: این رسول خداست و این ابوبکر است و من هم عمر هستم، ابوسفیان گفت: و یک روز به [تلافی] روز بدر روزگار در گردش است، جنگ رقابت است، عمر گفت همسان نیستند کشته‌های ما در بهشت‌‌اند و کشته‌های شما در آتش (جهنم.) [۶۹۶]

این همان عمری است که ارتداد از دین برگشتن در روز احد را به وی نسبت می‌دهند. اما امانت علمی مرا فرامی‌خواند که از روایت قاسم بن عبدالرحمن بن رافع غفلت نکنیم، و [آنرا نیز بیان کنیم] که در آن روایت آمده است: انس بن نضر عموی أنس مالک نزد عمر بن خطاب و طلحه بن عبیدالله با مردانی از مهاجرین و انصار رفت، و حال آنان شمشیرهایی که در دست داشته بودند زمین گذاشته بودند، گفت چه چیز شما را نشانده است؟ گفتند محمد رسول خدا کشته شده است، گفت: بعد از او زندگی به چه کار می‌آید؟ برخیزید، بزرگوارانه بر آنچه رسول خدا بر آن جان داه است بمیرید [۶۹۷]، لیکن در این لحظات این صحابیان متوقف شدند [در واقع خشکیدند / م] نه به این معنی که در این غزوه به مواضع بزرگ دست نیابند، تا با آن دین خدایی را یاری نمایند.

از این روایت نمایان می‌گردد که گروهی از صحابه تحت تأثیر صدمه‌ی شایعه قرار گرفته و ندانسته که چه کار می‌کنند افسرده شده و با ایمان به رسول خدا و حسرت بر مرگ ناگهانی او از جنگ دست کشیدند و ولیکن مرتد نشدند و به عبدالله بن ابی‌سلول یا به لشکر کفار نپیوستند، و همانا تحت تأثیر مصیبت بزرگ [فقدان پیامبر] قرار گرفته بودند، شاید عمر بن خطاب و برخی صحابه به هنگام شنیدن خبر مرگ پیامبر از جنگ دست کشیده باشند، سپس چون انس بن نضر آنان را تحریک نموده امید پیوستن به رسول خدا در بهشت‌های جاویدان در دلشان بارقه‌ی امید نشاند برخاستند و جنگ را از سرگرفته و گروهی هم مانند سابقین خود بر ایمان باقی ماندند ولیکن از جنگ [۶۹۸]عقب‌نشینی نمودند که عبارتند از: عثمان بن عفان، عقبه بن عثمان، سعد بن عثمان (دو نفر از انصار) و دیگران، و خداوند از خطای این صحابیان عفو و بخشش نمود، و قرآن کریم درباره‌شان می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ١٥٥[آل عمران: ۱۵۵].

خداوند تبیین نموده است که تمام کسانی که روز احد [از جنگ] فرار کرده‌اند بخشیده است، و کسانی که [از نظر موقعیت دینی و سابقه] از عثمان پائین‌تر بودند شامل این بخشش شدند، پس چه برسد به عثمان که فراوان به اسلام خدمت کرد؟

بخاری روایت کرده است که مردی حج بیت الله را ادا نمود قومی را نشسته دید گفت: این قوم که نشسته‌اند چه کسانی‌اند؟ گفتند: این‌ها قریش‌اند گفت: پیشوا[ی آنان] کیست؟ گفتند ابن عمر [است] نزدش آمد و گفت چیزی از شما می‌پرسم آیا برایم می‌گوئید؟ شما را به حرمت این بیت، آیا می‌دانی عثمان بن عفان روز احد فرار کرد؟ گفت: آری گفت: آیا می‌دانی در جنگ بدر حضور نداشت؟ گفت: آری گفت آیا می‌دانی در بیعه الرضوان وجود نداشت؟ گفت: آری، الله اکبر، ابن عمر گفت: بیا تا شما را از آنچه از من جویا شده‌ای برایت آگاه سازم؛ اما فرار وی در روز احد خداوند از آن عفو نموده است، و اما عدم حضورش در بدر دختر پیامبر همسر وی بود و او مریض بود، و پیامبر به وی فرمود (شما دارای پاداش کسی می‌باشی که در بدر حضور داشته است، و اما حضور نیافتنش در بیعه‌الرضوان، اگر کسی در مکه از عثمان بن عفان نزد پیامبر عزیزتر می‌بود او را به جای او می‌فرستاد، و پیامبر [عثمان را به مکه فرستاد، و بیعه‌الرضوان بعد از رفتن عثمان به مکّه انجام گرفت و پیامبر با دست راستش گفت (این دست عثمان است، و با دست راستش بر دست دیگر زد و گفت این برای عثمان. [۶۹۹]

اما گروه دیگر که مرتد شدند در موردشان روایتی نیافتم بتوان به آن قانع شد و روایات بسیار ضعیفی درباره‌شان روایت شده است که در حد استدلال نیستند، همچنانکه از مجموع روایات معلوم می‌گردد شاید برخی از آنان فریب عبدالله بن ابی بن سلول خورده‌اند چرا کسانی که حق و باطل را با هم مخلوط نموده و ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و غالب یاران رسول خدا را اهل ارتداد قرار می‌دهند این حقایق را مورد توجه قرار نمی‌دهند؟!

و [متأسفانه] آنان از آیه تنها بر ارتداد صحابه در جنگ احد استدلال نمی‌نمایند بلکه بر ارتدادشان بعد از مرگ رسول خد جدر انتخابشان ابوبکر را به عنوان خلیفه مسلمین نیز استدلال می‌کنند این چه [نوع] انصافی است؟ و چه درونی به این جنایت راضی و خشنود می‌شود؟

[۶۷۶] تم اهتدیت، ص ۱۱۴، با ترجمه فارسی آنگاه هدایت شدم. [۶۷۷] الکاشف، ۲/۱۶۹. [۶۷۸] تفسیر نمونه، ۲/۷۱۷. [۶۷۹] الآمالی، طوسی. [۶۸۰] بحارالانوار، ۲۸/۱۲. [۶۸۱] مجموع الفتاوی، ۱۴/۲۲۷، ۲۸/۲۲۷. [۶۸۲] کافی، حدیث شماره (۱۴). [۶۸۳] همان منبع، ۳/۵۰۶ – حدیث شماره (۲۳). [۶۸۴] متشابه القرآن، ۲/۱۷۳. [۶۸۵] ای یاران سوره بقره، که در سوره بقره در مورد شما سخن گفته شده است. م. [۶۸۶] كشف الغمه، ۲/۳۶۰. [۶۸۷] تاریخ طبری، ۲/۶۶. [۶۸۸] روایت از بخاری، کتاب مغازی، حدیث شماره (۴۰۶۳). [۶۸۹] نسائی، کتاب جهاد – حدیث شماره (۲۱۵۱). [۶۹۰] ترمذی، کتاب جهاد، حدیث شماره (۱۶۹۲)، احمد در المسند، ۱/۱۶۵ حدیث شماره (۱۴۱۷) با سند حسن. [۶۹۱] ترمذی، حدیث شماره ۳۰۰۷ صحیح بر شرط مسلم. [۶۹۲] ترمذی، حدیث شماره (۱/۳۰۰) با سند صحیح. [۶۹۳] تخریج از ابن اسحاق در «المغازی»، جامع البیان ۴/۹۴. [۶۹۴] روایت از طبری در تفسیر آیه: ﴿۞إِذۡ تُصۡعِدُونَ وَلَا تَلۡوُۥنَ عَلَىٰٓ أَحَدٖ وَٱلرَّسُولُ يَدۡعُوكُمۡ فِيٓ أُخۡرَىٰكُمۡ[آل عمران: ۱۵۳]. از سوره‌ی آل عمران، آلبانی روایت را در تحقیق کتاب «فقه السیره» غزالی تصحیح نموده است – حدیث شماره (۲۵۸). [۶۹۵] بخاری، کتاب جهاد، حدیث شماره (۳۰۳۹). [۶۹۶] مسند احمد، حدیث (۲۶۰۹). [۶۹۷] تاریخ طبری، ۲/۶۶. [۶۹۸] تاریخ طبری، ۲/۶۹. [۶۹۹] بخاری، کتاب مغازی، حدیث شماره (۴۰۶۶).