آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

آیا منافقین هم در زمره‌ی صحابه‌اند؟

آیا منافقین هم در زمره‌ی صحابه‌اند؟

نمی‌دانم شیعه‌ی اثناعشری چگونه به این آسانی می‌توانند نفاق را به صحابه‌ی پیامبر نسبت دهند در حالیکه گفتار خداوند در مورد منافقین با خطاب به صحابه را تلاوت می‌نمایند که می‌فرماید:

﴿وَيَحۡلِفُونَ بِٱللَّهِ إِنَّهُمۡ لَمِنكُمۡ وَمَا هُم مِّنكُمۡ وَلَٰكِنَّهُمۡ قَوۡمٞ يَفۡرَقُونَ٥٦[التوبة: ۵۶].

قضیه‌ای که قرآن آشکارا به آن تصریح نموده است، ولیکن همواره ما پیرامون آن مجادله و بحث می‌نمائیم.

و به همین خاطر نزد علماء ثابت شده است، که صحابی کسی است که با ایمان با پیامبر هم‌صحبت بوده است و با ایمان هم از دنیا برفته است، اما منافقین و مرتدین در زمره‌ی صحابه به شمار نمی‌آیند و گاهی لفظ صحبت [لغوی] نه شرعی مانند روایت (حتی لایتحدث الناس أن محمد یقتل اصحابه)بر منافقین اطلاق شده است گرچه پیامبر می‌دانسته است، که عبدالله بن ابی‌منافق است و از صفوف مسلیمن بیرون است حماقت و جهل اینکه کسانی از شیعه‌ی اثناعشری تصور می‌نمایند که رسول خداجعبدالله بن ابی را صاحب و صحابه‌ی خویش به حساب می‌آورد، و شما [شیعه] که از لحاظ ایمان و تقوی با پیامبر قابل مقایسه نیستید حذر می‌نمائید از اینکه منافق را صاحب و دوست خویش به شمار آورید، پس چگونه این انتساب را برای برترین خلق و با تقواترین انسان روا می‌دارید؟!!!.

با این توضیح معلوم می‌گردد که منظور پیامبر [در روایت مذکور] صحبت لغوی متعارف میان مردم بوده است و منظور صحبت به معنای شرعی آن نبوده است.

و در روایتی پیامبر اسلام اعلام نموده است که منافقین در میان جماعت مسلمانان منحرف‌اند و می‌فرماید: در میان اصحاب من دوازده منافق وجود دارند، در میانشان هشت نفر وارد بهشت نشوند تا اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد، اما شیعه‌ی اثناعشری تیرهای [اتهام نفاق] را متوجه جماهیر صحابه نموده‌اند و بر آنان حکم ارتداد، گمراهی و برگشت از دین داده‌اند و افرادی را استثناء نموده‌اند که پیمان‌شکنی ننموده‌اند.

بر مبنای روایات شیعه این تعداد [صحابه] که شیعه اثناعشری از آنان ستایش می‌نمایند کمتر از سه نفر نبوده و بیشتر از هفت نفر هم نیستند.

کلینی در الکافی – مهم‌ترین منابع حدیث شیعه‌ی اثناعشری – از حمران بن اعین روایت کرده است که می‌گوید: (به ابوجعفر÷گفتم فدایت شوم چقدر اندکیم چنانچه بر گوسفندی اجتماع نمائیم نمی‌توانیم آن را تمام کنیم؟ گفت: هان شما را به عجیب‌تر از آن آگاه سازم، مهاجرین و انصار رفتند [مرتد شدند] جز [و با دستش اشاره کرد] سه نفر نباشد [۶۲۷]، و آن سه نفر عبارتند از مقداد بن اسود ابوذر غفاری و سلمان فارسی. هم‌چنین به روایت الکشی در کتاب رجال می‌گوید: (از حنان بن سدیر از پدرش از جعفر [روایت شده است] که می‌گوید: مردم بعد از پیامبر ج- جز سه نفر - مرتد شدند گفتم آن سه نفر چه کسانی‌اند؟ گفت: مقداد بن اسود، ابوذر غفاری و سلمان فارسی [۶۲۸]و نصوص دیگری اشاره می‌نمایند به اینکه چهار نفر دیگر نیز به این سه نفر افزوده شده‌اند تا بر این اساس تعداد ایمان‌داران در عصر صحابه از دیدگاه شیعه‌ی دوازده امامی به هفت نفر برسد، و روایات شیعه به این مسأله اشاره می‌نمایند: از حارث بن مغیره روایت شده است که می‌گوید: از عبدالملک بن اعین شنیدم که پیوسته از ابوعبدالله سؤال می‌کرد آیا بعد از پیامبر مردم هلاک شدند؟ گفت آری سوگند به خداوند ای پسر اعین تمام مردم هلاک شدند گفتم آیا همه مردم در شرق و غرب هلاک شدند؟ گفت آن مناطق بر گمراهی فتح شده بودند سوگند به خداوند جز سه نفر همگی هلاک شدند سپس ابوساسان [۶۲۹]، عمار [۶۳۰]، شتیره [۶۳۱]، ابوعمره به آنان پیوستند و هفت نفر شدند [۶۳۲]و از ابوجعفر روایت شده است گفت: مردم بعد از پیامبر مرتد شدند مگر سه نفر و گفت [که آن سه نفر] عبارتند از: مقداد بن اسود، ابوذر غفاری، سلمان فارسی رحمة الله علیهم، و سپس بعد از مدتی مردمان دیگری شناخت یافتند، و گفت این‌ها همان کسانی‌اند که چرخ آسیاب جامعه را به چرخه درمی‌آوردند و امور مهم جامعه با آنان حل و فصل می‌شد آن‌ها بیعت نکردند،تا زمانیکه علی را آورده و با تحت فشار قراردادن وی با او بیعت نمودند و قرآن می‌فرماید:

﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡ‍ٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤[آل عمران: ۱۴۴] [۶۳۳].

پس همه‌ی یاران پیامبر جز مقداد و سلمان و ابوذر از دین برگشتند سپس ابوساسان و عمار شتیره و ابوعمره به سوی خداوند و دین برگشتند و همه‌ی صحابه‌ی پیامبر [بعد از او] هفت نفر بودند!

و نصوص فراوانی از شیعیان دلالت می‌نمایند بر اینکه تعداد مذکور تا مدتی افزایش نیافت و ابوجعفر می‌گوید: (و (صحابه) هفت نفر بودند جز این هفت نفر حقانیت امیرالمؤمنین را نشاختند [۶۳۴]، وابوعبدا... بر این تعداد سوگند می‌خورد و می‌گوید: (سوگند به خداوند جز این هفت نفر کسی به [امامت] علی وفا ننمود. [۶۳۵]

جز این هفت نفر و یا به عبارت دیگر چهار نفر برجسته درمیان صحابه (مقداد، سلمان، عمار و ابوذر) فردی از آنان از انتقاد ناروای [شیعه] نجات نیافت. از عمرو بن ثابت روایت شده است: که شنیدم ابوعبدالله÷می‌گفت چون پیامبر جان به جان آفرین تسلیم کرد همه مسلمانان جز سه نفر (سلمان، مقداد، ابوذر) کافر و مرتد شدند، و بعد از وفات پیامبر چهل نفر نزد علی بن ابی‌طالب بیامدند و گفتند: سوگند به خدا بعد از شما با کسی بیعت نخواهیم کرد، و گفتند: ما در روز غدیر سخن پیامبر را در مورد شما شنیده‌ایم، علی گفت آیا چنین خواهید کرد گفتند: آری، علی گفت فردا با سرهای تراشیده نزدم بیائید، فردای آنروز جز این سه نفر کسی نزد علی نیامد، عمار بن یاسر بعد از ظهر [همان روز] نزد او بیامد علی با دست بر سینه‌ی او زد و گفت: آیا وقت آن فرا نرسیده است که از خواب غفلت بیدار شوید، برگردید نیازی به شما ندارم شما در [حلق رأس] سرتراشیدن مرا اطاعت نکردید پس چگونه در جنگ کوههای آهنین از من اطاعت و پیروی می‌کنید بروید نیازی به شما ندارم. [۶۳۶]

از ابن عیسی با استناد به ابوعبدالله÷روایت شده است که سلمان فارسی نیز تا هنگام طلوع خورشید یا علی مخالف بود و خداوند او را مورد معاقبه قرار داد و مشکلی وبال گردنش قرار داد، و ابوذر هم تا وقت ظهر از پیروی علی به دور بود تا اینکه خداوند عثمان را براو چیره ساخت و او را تحت فشار قرار داد و او را مجبور ساخت تا گوشت رانهای خود را بخورد و سرانجام او را از مدینه جوار رسول خدا ج[به ربذه]، تبعید کرد، اما آنکه از هنگام وفات پیامبر اسلام تا آخر عمر یک لحظه هم تغییر نکرد مقداد بن اسود می‌باشد و همواره شمشیر به دست منتظر دستور بود تا از علی÷، کسب اجازه نماید و به جهاد رود. [۶۳۷]

و برخورد و رفتار این سه نفر نیز مانند رفتار عادی صاحبان یک دین و ایمان نبوده است در [کتاب] «رجال الكشی» نقل شده است (که امیرالمؤمنین گفته است: ای ابوذر چنانچه سلمان به آنچه می‌داند با شما سخن گوید می‌گفتی خداوند بیامرزد هر آنکه سلمان را بکشد. [۶۳۸]

از ابوبصیر روایت شده است که می‌گوید: از ابوعبدالله شنیدم می‌گفت! پیامبر جفرموده است! ای سلمان اگر چنانچه دانش و علم شما بر مقداد عرضه گردد کافر می‌گشت، وای مقداد اگر علم و دانش شما بر سلمان عرضه شود کافر می‌گشت. [۶۳۹]

و این تعامل و برخوردی است که مبتنی بر تقیه و کتمان کاری است و بر مبنای صراحت‌گویی و وضوح نیست، از ابوجعفر از پدرش÷روایت شده است که روزی نزد علی در مورد تقیه سخن به میان آوردم فرمود: اگر ابوذر بداند که در قلب سلمان چه چیزی نهفته است او را می‌کشت، و حال رسول خداوند میان آندو اخاء و برادری برقرار نمود پس در مورد سایر مردم چگونه باید فکر نمود [۶۴۰]؟! حتی آن جماعت مؤمن که تعدادشان از هفت نفر تجاوز نمی‌کند نسبت به یکدیگر نفرت داشته و با تقیه با هم برخورد می‌نمایند.

پس همچنانکه الکشی به نقل از فضل بن شاذان نقل کرده است عده‌ای دیگر از مرتدین تائب به این کاروان [هفت نفره] پیوستند و می‌گوید: از جمله عبارتند از: ابوالهیثم بن تیهان، ابوایوب، خزیمه بن ثابت، جابر بن عبدالله و زید بن أرقم، ابوسعید خدری، سهل بن حنیف، براء بن مالک، عثمان بن حنیف، عباده بن صامت، قیس بن سعد بن عباده، عدی بن حاتم، عمرو بن حمق، عمران بن حصین، بریده اسلمی و بشر بن کثیر. [۶۴۱]

براساس این روایات برای خواننده معلوم می‌گردد که صحابه‌ی مؤمن در اعتقاد شیعه اثناعشری – در آغاز امر – سه نفر بوده‌اند (مقداد، سلمان، ابوذر) و سایر [صحابه] مرتد شدند و برخی هم بعداً توبه نموده و با رجوع به خدای خود در طیف ممدوحان و صحابیان مؤمن قرار گرفتند!

این حقیقتی است که بسیاری از عامه‌ی شیعه‌ی اثناعشری از آن بی‌خبرند که من از طریق مناظره و گفتگویم با بسیاری از آنان از آن اطلاع یافتم ... که برخی اسم خزیمه بن ثابت و عمار و یاران بدر را که با علی در صفین جنگ کرده‌اند مرتباً تکرار می‌کنند بدون اینکه بدانند که همه‌ی این‌ها براساس روایات شیعه‌ی اثناعشری با سایرصحابه اهل ارتداد می‌باشند سپس توبه نموده و به طرف امام (علی) برگشتند و برخی نیز در طول خلافت ابوبکر و عمر و عثمان بر ارتداد بوده و تا واقعه صفین توبه نکردند از جمله صحابه‌ای که شیعه معمولاً به آن افتخار می‌ورزد و در صفین توبه نموده است خزیمه بن ثابت [ذوالشهادتین] می‌باشد.

عباس قمی در کتاب (منتهی الآمال في تواریخ النبی والآل) از بهائی در (الكامل) ذکر می‌کند که خزیمه بن ثابت و ابوهیثم انصاری در روز صفین در یاری و نصرت امیرالمؤمنین بسیارتلاش کردند و علی÷فرموده است، با اینکه آنان در آغاز امر مرا مخذول نمودند اما در پایان توبه نمودند و به سوءعمل و کردار خود آگاه شدند. [۶۴۲]

اما اگر بخواهیم به گروه دیگر از صحابه اشاره کنیم آنان کسانی‌اند که نزد شیعه‌ی اثناعشری منافق یا فرصت‌طلب به شمار می‌آیند که این گروه شامل همه‌ی صحابه جز هفت نفری که روایات به آن اشاره نمودند شامل می‌گردد.

و این حقیقت را من تنها کشف ننموده‌ام بلکه علمای شیعه مدت‌ها پیش به آن اقرار نموده‌اند ولیکن عباراتشان همواره ذکر و یادآوری می‌گردد تا مردم حقیقت‌ پنهان و هر نوع ستم و جفای مذهب [شیعه‌ی] نسبت به یاران [صادق] محمّد جرا دریابند.

یوسف بحرانی در کتاب (الشهاب الثاقب في معنی الناصب) با تمام صراحت و آشکارا می‌گوید: (آنچه مفصلاً در مورد اخبار مربوط به اصحاب صدر اول ذکر کردیم بیانگر این است که آن اصحاب اهل رده بوده‌اند و جز اندکی کسی از آنان نجات نیافته است و عده‌ای کم‌کم توبه نموده و برگشتند. [۶۴۳]

و آیت‌الله العظمی محمد وحیدی در کتاب (احقاق عقائد الشیعه) می‌گوید: (حدیث ارتداد مردم بعد از مرگ پیامبر از جمله احادیث معتبر متواتر است، و انکارضروریات دین و مذهب موجب ارتداد است، و چون خلافت و امامت اصلی از اصول دین است و از جمله مسائلی است که پیامبر اکرم آن را از جانب خداوند آورده است و هر کسی آنچه را که پیامبر آورده انکار نماید بر مبنای اجماع مسلمانان مرتد می‌گردد و منظور از ارتداد مردم به جز سه نفر مذکور (سلمان، ابوذر، مقداد [۶۴۴]بعد از پیامبر یعنی عدم پذیرش امامت و خلافت علی÷می‌باشد.

شگفت اینکه عبدالحسین شرف‌الدین موسوی در کتاب (فصول المهمه) با تمام سادگی و بدون توجه به این روایات درباره‌ی نظریه شیعه‌ای امامیه نسبت به صحابه می‌گوید: (رأی و دیدگاه امامیه در این مسأله متوسط‌ترین نظریات است زیرا همچون غلوگرایان تفریط ننموده‌اند و نیز مانند جمهور افراط نورزیده‌اند. [۶۴۵]

[خواننده‌ی عزیز] می‌توانی سؤال کنید اگر صحابه‌ی نیک‌سرشت رسول خداوند همین تعداد اندکند و بیشتر آنان مصلحت‌طلب یا منافق بوده‌اند پس قرآن کریم این همه در مورد کدام صحابه صحبت می‌کند و آنان را مورد ستایش قرار می‌دهد.

زیرا جامعه‌ای که فاسد و از دین برگشته باشد و تنها تعداد اندکی در آن نیک و صالح باشند نمی‌گوئیم همواره آنان نیک می‌باشند پس چگونه قرآن صحابه را به اهل صلاح و رستگاری توصیف می‌نماید و آنان را به بهشت نوید می‌دهد حالیکه آنان دارای این حد از [جرم و ...] می‌باشند؟!!

اگر به اصحاب السبت (یهود) در قرآن بنگریم می‌بینیم که در میانشان صالح و مصلح یافت می‌شود گرچه صالحین آن در اقلیّت هم می‌باشند و با این وجود دچار عذاب شدند و مصلحین نجات یافتند و اکثریت فاسدشان نابود شدند و جامعه‌شان محکوم به فساد و نفرین گردید.

و خداوند درباره‌شان می‌فرماید:

﴿فَنَرُدَّهَا عَلَىٰٓ أَدۡبَارِهَآ أَوۡ نَلۡعَنَهُمۡ كَمَا لَعَنَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلسَّبۡتِۚ٤٧[النساء: ۴۷].

خواننده‌ی [عزیز] می‌توانی سؤال کنی ... اگر اهل نفاق تعدادشان با این فراوانی است و توان و قدرت هم در دستشان بوده است، پس چگونه اسلام گسترش یافت و بر فارس و روم چیره گردید و بیت‌المقدس فتح گردید؟

گروه منافقین در زمان پیامبر جدر جامعه‌ی مدینه نامعلوم نبوده است بلکه گروهی رسواشده و آشکار بوده‌اند. وعده‌ای به طور معین معلوم‌الحال بوده‌اند و عده‌ای نیز از طریق اوصاف مذکور [منافقین] در قرآن شناخته شده بودند، و خداوند در سوره منافقین و توبه موقعیت و دسیسه‌ها و نهفته‌های درونشان نسبت به پیامبر و ایمانداران را برملّا ساخت و حال سوره‌ی توبه به سوره‌ی فاضحه [برملاکننده] و مدمدمه [کوبنده] مرسوم گشته است زیرا وضعیت و خفایای درون منافقین را آشکار ساخته است.

و چون انسان آیات سوره‌ی توبه را قرائت نماید و از آیه‌ی:

﴿لَا يَسۡتَ‍ٔۡذِنُكَ ٱلَّذِينَ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ٤٤[التوبة: ۴۴].

تا آیه‌ی: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُۢ بِٱلۡكَٰفِرِينَ٤٩[التوبة: ۴۹]. را مورد تأمل قرار دهد به طور کامل از طریق آیات مذکور می‌تواند اهل نفاق را از ایمانداران [راستین] تشخیص دهد.

و برای اثبات این تفاوت و تشخیص می‌توان به آیه‌ی:

﴿أَمۡ حَسِبَ ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَن لَّن يُخۡرِجَ ٱللَّهُ أَضۡغَٰنَهُمۡ٢٩ وَلَوۡ نَشَآءُ لَأَرَيۡنَٰكَهُمۡ فَلَعَرَفۡتَهُم بِسِيمَٰهُمۡۚ وَلَتَعۡرِفَنَّهُمۡ فِي لَحۡنِ ٱلۡقَوۡلِۚ وَٱللَّهُ يَعۡلَمُ أَعۡمَٰلَكُمۡ٣٠[محمد: ۲۹-۳۰].

اشاره نمود که چگونه خداوند منافقین را در انظار بشریت رسوا نموده و نیرنگ و پنهانکاری‌شان را برملا ساخته است. منافقین علوم و شناخته شده بودند، زیرا آنان به ساختن مسجد ضرار اقدام نمودند و سازندگان مسجد مذکور آشکار و معلوم بوده‌‌اند.

و در تأیید این مطلب می‌توان به تفسیر عیاشی – از بزرگان شیعه – در تفسیر آیه‌ی:

﴿...يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ٢٢٢[البقرة: ۲۲۲].

اشاره کرد که از سلام روایت می‌نماید که او می‌گوید: من نزد ابوجعفر÷بودم، حمران بن اعین بروی وارد شد و سؤالاتی از وی بپرسید و چون خواست برود به ابوجعفر گفت: خداوند عمرت را طولانی گرداند وما را از آن بهره‌مند گرداند چون ما نزد شما می‌آئیم لطافت قلب می‌یابیم و درونمان از مسائل دنیوی آرامش می‌یابد و سرمایه و دارایی مردم از نظرمان ناچیز جلوه می‌نماید و همینکه از نزد شما می‌رویم و با مردم و تاجران رابطه برقرار می‌کنیم به دنیا محبت و تمایل می‌یابیم ابوجعفر گفت: همانا دل‌ها گاهی سخت و گاهی هم نرم و رقیق می‌گردد و سپس گفت اما اصحاب پیامبر جمی‌گفتند ای رسول در مورد نفاق ما بیم و هراس نداری؟ پیامبر به آنان می‌فرمود: چرا از آن بیم دارید؟ گفتند: چون ما در حضور شمائیم و همواره مرا متذکر می‌شوید ما نیز احساس خشیّت و خوف می‌یابیم و دنیا را به فراموشی می‌سپاریم و از آن دوری می‌گزینیم گویا که با چشم سر آخرت و بهشت و جهنم را می‌بینیم، و همینکه از نزد شما برویم و با فرزندان و خانواده و منزل خود برخورد نمائیم، چه بسا از آن حالت سابق دگرگون شویم گویا اساساً دارای چنان حال و [عقیده‌ای] نبوده‌ایم، آیا بیم آن نمی‌رود که این [حالت] نفاق باشد؟ پیامبر فرمود نه هرگز، این از نیرنگ‌های شیطان است تا با این کار شما را به دنیا علاقه‌مند سازد، سوگند به خداوند اگر شما پیوسته بر آن حالت نزد من بمانید. با فرشتگان آسمان مصافحه می‌کردید و بر آب راه می‌رفتید و اگر شما گناه مرتکب نمی‌شدید تا از آن استغفار کنید، خداوند مخلوق دیگری را خلق می‌کرد تا دچار گناه شده و از خداوند استغفار جوید و سپس خداوند آنان را ببخشاید، و همانا مؤمن در معرض آزمایش است و بسیار اهل توبه است، آیا نشنیده‌اید که خداوند می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ٢٢٢[البقرة: ۲۲۲].

و

﴿وَأَنِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّكُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَيۡهِ٣[هود: ۳].

و خداوند عزّوجل پاک را از پلید جدا ساخته است و واقعیت را پنهان ننموده است و در همین راستا در قرآن کریم می‌فرماید:

﴿مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ عَلَىٰ مَآ أَنتُمۡ عَلَيۡهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ١٧٩[آل عمران: ۱۷۹].

محمد جواد مغنیه در تفسیر این آیه می‌گوید: منافقین تنها به قصد تخریب و نابودی [اسلام] به میان صفوف مسلمین وارد می‌شدند، و خداوند بر پیامبر و مسلمین واجب نموده که هر کس به کلمه‌ی اسلام [شهادتین] اقرار نماید همچون مسلمانان با وی برخورد شود، لذا پیامبر اسلام در برخورد [منافقین] که با زبان شهادتین جاری می‌کردند، متحیر بودند و چگونه آنان را بپذیرد در حالی که آنان فساد می‌نمودند و بر خلاف اَهداف اسلام کاری می‌کردند؟ و خداوند به پیامبر و مسلمانان فرمود: بگذارید پرتوهایی بر آنان می‌تابانم تا در برابر مردم رسوا شوند و چاره‌ای برای نیرنگ و فساد نیابند. [۶۴۶]

و خداوند با ابتلا و آزمایشی که از آنان به عمل می‌آورد صورت واقعی آنان را در برابر ایمانداران برملا و آشکار می‌سازد، خداوند می‌فرماید:

﴿أَوَلَا يَرَوۡنَ أَنَّهُمۡ يُفۡتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٖ مَّرَّةً أَوۡ مَرَّتَيۡنِ ثُمَّ لَا يَتُوبُونَ وَلَا هُمۡ يَذَّكَّرُونَ١٢٦[التوبة: ۱۲۶].

و منظور از فتنه و آزمایش [یُفتنون] در آیه‌ی مذکور افتضاح و رسوایی منافقین در میان مردم است و برملایی حقیقت آنان نزد همگان است، و به این شیوه خداوند پیامبر خود را آگاه می‌‌سازدکه آنان در پی نیرنگ و مکر می‌باشند و پیامبر هم به نوبه‌ی خود آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار می‌داد و این عمل در هر سال یک یا چند بار تکرار می‌شد. [۶۴۷]

حافظ ابن کثیر – /– می‌گوید: صفات و ویژگی‌های منافقین در سور‌های مدنی نازل شده است، زیرا مسأله‌ی نفاق در مکّه مطرح نبوده است، بلکه عده‌ای بر عکس از روی اکراه و اجبار کفر را اظهار نموده و ایمان [واقعی] خود را پنهان می‌کردند، و چون پیامبر جبه مدینه هجرت نمود در مدینه انصاریان اوس و خزرجی – که بر طریق مشرکین عرب بت می‌پرستیدند – و یهودیان اهل کتاب که سه قبیله بودند – بنی‌قینقاع هم‌پیمان خزرجیان و بنی‌نضیر هم‌پیمان اوسیان و بنی‌قریظه وجود داشتند، باورود پیامبر به مدینه انصاریان قبیله‌ی اوس و خزرج مسلمان شدند وعبدالله بن سلامسنیز مسلمان شد و در آن زمان نفاق مطرح نبود زیرا مسلمانان قدرت چندانی نداشتند تا از آن احساس بیم و هراس شود، بلکه پیامبر اسلام با یهود و قبائل فراوانی از طایفه‌های عرب اطراف مدینه هم‌پیمان شدند، چون حادثه‌ی جنگ بدر روی داد خداوند دین اسلام را آشکار و مسلمانان را عزت‌مند گردانید، و عبدالله بن ابی‌ بن سلول که بزرگ خزرجیان بود و در جاهلیت رئیس و بزرگ هردو طایفه‌ی اوس و خزرج بود و قبل از اسلام بر این تصمیم بودند تا او را به عنوان پادشاه خود برگزینند و با ظهور اسلام مردم اسلام را پذیرفتند و او هم به پادشاهی نرسید و بعد از واقعه بدر اظهار اسلام نمود و با اظهار مسلمانی [صوری] وی طوایفی که بر روش و طریقه‌ی وی بودند وارد اسلام گردیدند از آن وقت تدریجاً نفاق در میان مردم مدینه و اعراب حومه‌ی آن به وجود آمد، اما مهاجرین کسی در میانشان نفاق نورزیده است زیرا هیچ کدام از روی اکراه و اجبار هجرت نکرده بود بلکه با رضایت خاطر وعلاقه به جزا و پاداش قیامت مال و فرزند و دیار خود را ترک می‌نمود [۶۴۸]و از طریق روایات متواتر معلوم است که مهاجرین از مکه و غیر مکه به مدینه هجرت نموده‌اند و گروهی امثال عمر، عثمان و جعفر بن ابیطالب دو بار هجرت نموده‌اند یک بار به حبشه و بار دوم به مدینه هجرت نموده‌اند. و مسلمانان در آن زمان اندک بودند و کافرین بر غالب کره‌ی زمین حاکم و چیره بودند، و درمکه و از جانب خویشان خود و مشرکین مورد آزار و اذیت قرار می‌گرفتند و بر آزارشان صبر می‌نمودند و تلخی و مرارت مصیبت را به جان خویش می‌مالیدند و دیار و محبوبان را خویش را ترک نمودند و به طرف جهاد در راه خداوند شتافتند و قرآن آنان را چنین توصیف می‌نماید:

﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ ٱلَّذِينَ أُخۡرِجُواْ مِن دِيَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا وَيَنصُرُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلصَّٰدِقُونَ٨[الحشر: ۸].

تمام این اعمال را از روی اراده و اختیار خود انجام داده‌اند و کسی آنان را به انجام آن مجبور ننموده است و در آن زمان [هجرت] اسلام دارای نیرو و قدرتی نبود تا مردم را به انجام چنین اعمالی مجبور سازد و پیامبر و پیروانش هم از جنگ و مبارزه نهی شده بودند، و به صبر و گذشت امر شده بودند و کسی جز به اختیار خود اسلام را نپذیرفته و یا هجرت ننموده است.

و لذا احمد بن حنبل و سایر علماء می‌فرمایند: نفاق در میان مهاجرین وجود نداشته است، و چون اسلام در مدینه ظهور نمود در میان قبیله‌های انصار نفاق نیز به وجود آمد وبا دستیابی مسلمانان به دیار و مأوایی که آنان را از گزند دشمنان مصون می‌داشت و در آن به مقابله با دشمنان می‌پرداختند کسانی از اهل مدینه و اعراب حومه‌ی آن با خوف و تقیه وارد اسلام شدند و کم‌کم حالت نفاق شکل گرفت و خداوند در این باره می‌فرماید:

﴿وَمِمَّنۡ حَوۡلَكُم مِّنَ ٱلۡأَعۡرَابِ مُنَٰفِقُونَۖ وَمِنۡ أَهۡلِ ٱلۡمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى ٱلنِّفَاقِ لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيۡنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٖ١٠١[التوبة: ۱۰۱].

و به همین علت بحث نفاق در سوره‌های مدنی ذکر شده است، و در سور مکی ذکری از منافقین مطرح نشده است، کسانی که قبل از هجرت در مکه مسلمان شده‌اند و هجرت نموده‌اند منافق نبوده‌اند، بلکه به خداوند و رسول او ایمان داشته و خداوند و رسول او را از جان و فرزندان و خانواده و دارائی خویش بیشتر دوست می‌داشتند.

پس با ذکر این توضیحات می‌دانیم که اتهام آنان یا برخی از آنان به نفاق ارتداد همچنانکه شیعه‌ی اثناعشری به آن قائل می‌باشند بزرگترین بهتان و افترا می‌باشد همانا مرتد به علت شبهه یا شهوت مرتد می‌شود و معلوم است که شبهات و شهوات در اوائل آغازین اسلام قوی‌تر بوده است، و کسانی که در حالت ضعف اسلام دارای ایمانی همچون کوه استوار بوده‌اند پس ایمان‌شان بعد از ظهور آیات الهی و گسترش معالم دینی باید چگونه باشد؟!

و اما شهوت اعم از ریاست یا ثروت یا جنس و غیره در آغاز اسلام بیشتر مطرح بود و کسانی به خاطر دوستی خداوند و رسول او همه‌ی دیار و ثروت و جاه و عزت خویش بدون هیچ گونه اجباری و با اختیار رها نموده‌اند چگونه برای طلب جاه و ثروت با خدا و رسول جدشمنی می‌ورزند. پس آنان در حالت قدرت و توانایشان و وجود عامل مقتضی با دین با خدا و رسول جدشمنی نورزیده‌اند بلکه دوستدار خدا و رسول بوده‌اند و با کسانی که با خدا و رسول دشمنی نموده‌اند دشمنی ورزیده‌اند، و هنگامیکه عامل اقتضای دوست‌داری [اسلام] قوی گشته است و توان مخالفت و خصومت ضعیف گشته است آنان به عداوت با خدا و رسول می‌پردازند آیا جز گمراه‌ترین انسان کسی چنین گمان و تصور می‌نماید:

و هر عملی چون قدرت لازم و ارادۀ کامل بر انجام آن تحقق یابد وجود آن واجب می‌گردد، و در آغاز اسلام اراده‌ی خصومت پیامبر قوی‌تر بوده است، زیرا دشمنان فراوان و دوستان اندکی داشته است ودین اسلام هم ظهور و گسترش لازم نداشته است و توان مخالفان پیامبر در آن زمان قوی‌تر بوده است، حتی آحاد مردم با دست و زبان مستقیماً به مخالفت وی می‌پرداختند، و چون اسلام گسترش یافت انگیزه و عامل مخالفت باآن ضعیف‌تر گشت و توان مخالفت با آن نیز ضعیف‌تر گردید و آشکارا نمایان است هر آنکه در آغاز به مخالفت نپرداخته باشد سپس مخالفت نموده باشد مخالفت وی یا به علت تغییر اراده و یا قدرت اوست، و پرواضح است که توان مخالفت در آغاز قوی‌تر بوده است و موجب اراده‌ی دشمنی هم در آغاز مناسب‌تر بوده است و حال عاملی برای آنان به وقوع نپیوسته است تا موجب تغیر اراده و یا قدرتشان گردد پس با این وجود کاملاً پی می‌بریم این جماعت [صحابه] هرگز چیزی در زندگی‌شان به وجود نیامده است تا موجب ارتداد از دین گردد، و آنانی که بعد از وفات پیامبر از دین برگشتند کسانی‌ مانند یاران مسلیمه [کذّاب] و مردم نجد می‌باشند که با زور شمشیر اسلام را پذیرفتند، اما مهاجرین÷که با رغبت اسلام را پذیرفتند – از حمد خداوند – هیچ کدامشان مرتد نشدند. [۶۴۹]

[۶۲۷] الكافی، ۲/۲۴۴ – حدیث شماره (۶). [۶۲۸] رجال الكشی، ص ۶۷ زندگینامه سلمان فارسی – روایت ۱۲، الكافی ۸/۲۴۵ حدیث شماره (۳۴۱). [۶۲۹] ابوساسان، اسم وی الحصین ابن منذر. [۶۳۰] عمار بن یاسر. [۶۳۱] اردبیلی در جامع الرواة ۱/۳۹۸ می‌گوید: شتیره از یاران امیرالمؤمنین است. [۶۳۲] ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ [۶۳۳] الکافی ۸-۲۴۵، حدیث شماره (۳۴۱)، مجلسی در مرآة العقول ۲۶/۲۱۳-۲۱۴ می‌گوید: حدیث مذکور حسن و موثق است، تفسیر عیاشی ۱/۱۹۹ حدیث شماره ۱۴۸، بحارالانوار ۲۲/۳۳۳، حدیث شماره (۴۵). [۶۳۴. ص ۷۳. [۶۳۵] الاسناد، حمیدی، ص ۲۸، بحارالانوار، ۲۲/۳۲۲، الاختصاص، مفید، ص ۶۳. [۶۳۶] الاختصاص، ص ۶، بحارالأنوار، ۲۸/۲۵۹. [۶۳۷] الاختصاص، ص ۹، بحارالانوار، ۲۸/۲۵۹. [۶۳۸] رجال الكشی، ص ۷۷. [۶۳۹] رجال الكشی، ص ۷۳. [۶۴۰] رجال الكشی، ص ۷۹، روایت شماره ۴۰. [۶۴۱] رجال الكشی، ص ۱۰۷، روایت شماره ۷۸. [۶۴۲] منتهی الآمال، ص ۱۷۳. [۶۴۳] الشهاب الثاقب، ص ۶۳، (فائده اول). [۶۴۴] إحقاق عقائد الشیعة، ص ۱۰۸. [۶۴۵] الفصول المهمه، ۱۸۹. [۶۴۶] التفسیر المبین (سوره‌ی آل عمران، آیه ۱۷۹)، ص ۷۸. [۶۴۷] التفسیر المبین (سوره‌ی توبه آیه ۱۲۶)، ص ۲۱۲. [۶۴۸] تفسیرالقرآن العظیم،ابن کثیر ۱/۵۰. [۶۴۹] منهاج السنه النبویة، ۲/۴۵۷-۴۷۸، با اندکی تصرف.