میان افتخار و اختصاص اهل بیت
تا اینجا فهمیدیم که اهل بیت بر بنیهاشم و تمام شاخههای آن و همچنین بر همسران پیامبر اطلاق میشود و دانستیم که خداوند برخی از افراد آل بیت را از لحاظ درجه بر بعضی دیگر برتری داده، تعدادی از آنها مناقب خاص و امتیازات مخصوصی دارند، و سایر افراد اهل بیت در یک مرتبه و مقام هستند و بر همدیگر رجحان ندارند. اهل بیت در این بحث دو گروهند: گروهی از آنها به این شرافت و منزلت عمومی دست یافتهاند، افراد مسلمان بنیهاشم هستند که به خاطر مقام و علو درجات و عظمتشان از دیگر مسلمانان امتیاز و برتری دارند و به میزان درجه دین و ایمانش دوست داشته میشوند. افرادی که علاوه بر قرابت وخویشاوندیشان با پیامبر ج، دیندارتر و باتقواترند از برخی دیگر که این ویژگیها را کمتر دارند قابل احترامتر و محبوبترند و نیز آنهایی از لحاظ نسبی به پیامبر نزدیکترند از دیگران که در مراتب بعدی رار دادند نزد ما محبوبترند.
دلیل این اعطای امتیاز و برتری به آنها روایتی است که در آن عباس (عموی پیامبر) به خاطر ترشرویی و بدخلقی و قطع کلامش توسط قریش به هنگام ملاقات آنها نزد پیامبر جشکایت میکنند، پیامبر جبه شدت ناراحت و عصبانی میشود به طوری که چهرهاش سرخ میشود و عرق از صورت او جاری میشود و میگوید: «والذی نفسی بیده، لایدخل قلب رجلٍ الإیمان حتی یحبكم للّه ولرّسوله [۸۴]»: «قسم به کسی که زندگی من در اراده اوست، ایمان وارد قبل هیچ کس نخواهد شد مگر آنکه شما [اهل بیت] را به خاطر خدا و رسول او دوست داشته باشد.»
(همانطور که میدانید) در روایتی که سند آن صحیح است این حدیث چنین بیان شده است که پیامبر جگفت: «والذی نفسی بیده لایبغضنا أهل البیت أحد إلا أدخله الله النار [۸۵].»: «قسم به کسی که جانم در دست اوست هر کس نسبت به ما اهل بیت کینه بورزد خداوند او را وارد آتش خواهد کرد.»
اما افراد شرور و بدکار بنیهاشم که از مسیر هدایت پیامبر ججدا هستند، به اندازه گمراهی و درویشان از مسیر هدایت پیامبر، مورد کینه و دشمنی واقع میشوند، و اگر گمراهیشان آنها را تا مرز کفر و زندقه پیش نبرده باشد به خاطر مسلمانبودن و قرابتشان با پیامبر جمورد احترام و دوستی قرار میگیرند و به سبب معصیت و سرپیچیشان مورد کینه و نفرت قرار میگیرند.
افراد گمراه بنیهاشم بر دیگر افراد صالح ومتقی غیر بنیهاشم هیچ برتری ندارند، چون که با توجه به آیه ۱۳ سوره حجرات، میزان برتری انسانها بر یکدیگر نزد پروردگار تقوا و پرهیزگاری است نه اصل و نسب. خداوند در این آیه میفرماید:
﴿إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ١٣﴾[الحجرات: ۱۳].
«بیگمان گرامیترین شما در نزد خداوند باتقواترین شما است.»
پیامبر جنیز این مسأله را تأکید میکند و میگوید: «و من بطأ به عمله لم یسرع به نسبه [۸۶]»، «هر کس که اعمال خودش نیکو نباشد اصل و نسب به فریاد او نمیرسد.» پس اگر کسی اعمالش بد باشد و برخلاف مسیر و روش پیامبر جحرکت کند، اصل و نسب هرگز نمیتواند او را نجات دهد و نزد خداوند برای او شفاعت کند.
اما شخص کافر و مرتد از بنیهاشم هیچ نسبتی با اهل بیت پیامبر جندارد و هیچ احترامی نزد مردم ندارد و این به معنای انکار قرابت نسبی او با رسول خدا جنیست، چون احدی نمیتواند آن را انکار کند و فقط اطلاق مفهوم آل بیت (که خداوند آن را با احترام یاد میکند) بر مرتدان و کافران محال است.
به همین خاطر نمیتوان گفت که ابولهب و امثال او از اشخاص کافر مستبد اهل بیت پیامبر جهستند، اگرچه ابولهب در حقیقت عموی رسول خدا جبوده است.
افرادی از این قبیل مانند سایر کافران و حتی بیشتر از آنها مورد کینه و نفرت واقع میشوند. خداوند در قرآن کریم آیاتی را درباره کفر و سرسختی و مبارزه ابولهب با اسلام و خانوادهاش نازل کرده است که تا قیامت تلاوت میشوند.
اگر اصل و نسب از گمراهی و ضلالت کسی جلوگیری میکرد، خداوند پسر نوح را از گمراهی بازمیداشت، زمانی که پدرش او را صدا زد:
﴿يَٰبُنَيَّ ٱرۡكَب مَّعَنَا وَلَا تَكُن مَّعَ ٱلۡكَٰفِرِينَ٤٢﴾[هود: ۴۲].
«ای فرزند دلبندم با ما سوار شو و با کافران مباش، [اگر به سوی خدا برگردی نجات مییابی، و اگرنه با همه بیدینان هلاک میشوی.]»
ولی پسر نوح÷غرقشدن را به جای هدایت برگزید، و یا آذر پدر حضرت ابراهیم÷که پدرش خطاب به او گفت:
﴿يَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّيۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ كَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِيّٗا٤٤ يَٰٓأَبَتِ إِنِّيٓ أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَكُونَ لِلشَّيۡطَٰنِ وَلِيّٗا٤٥﴾[مريم: ۴۴-۴۵].
«ای پدر! شیطان را پرستش مکن زیرا که شیطان پیوسته در برابر [فرمان خداوند] رحمان سرکش بوده و هست. ای پدر! من از این میترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود [که آتش دوخز است] و آنگاه همدم شیطان [در نفرین خداوند و عذاب سوزان] شوی.»
پدر ابراهیم÷از نصیحت او سرپیچی و با غرور جواب داد [و هردو به سزای اعمالشان رسیدند.] دین ما بر پایه ایمان قلبی و کردار راستین استوار است نه بر آنچه که در کتابهای انساب نوشته شده است.
[۸۴] سند این حدیث که از یزید بن ابیزیاد روایت شده ضعیف است. ولی تقیالدین ابن تیمیه در (مجموع الفتاوی) جلد ۲۷ صفحه ۲۶۸ میگوید که این حدیث از پیامبر جبا اسناد صحیح روایت شده است. شاید او از چیزهایی اطلاع داشته که من از آنها خبری نداشتهام، در هر حال من همه اسناد در معرض گمان را به دقت بررسی کردم و فهمیدم که همه آنها از یزد بن ابی زیاد روایت شده است. [۸۵] الحاکم در (المستدرک) جلد ۳، صفحه ۱۵۰ این حدیث را روایت کرده و گفته است: «سند آن بنا به شرط مسلم، صحیح است، و البانی در کتاب (السلسلة الصحیحة) جلد ۵، صفحه ۶۴۳ در حدیث شماره ۲۴۸۸آن را صحیح دانسته است. [۸۶] مسلم در کتاب (الذكر والدعاء والتوبة والاستغفار)، باب (فضل الاجتماع علی تلاوة القرآن) در حدیث شماره (۲۶۹۹) آن را روایت کرده است.