فضایل کدام یک بیشتر است، ابوبکر یا امام علی÷؟
یکی از دوستان شیعه خواست تا با هم در مورد برتری ابوبکر صدیق و امام علی بن ابیطالب÷مباحثهای داشته باشیم.
جواب دادم که مناظره در مورد این مسایل کار مشکلی نیست. اما اختلاف بین شیعه و سنی بزرگتر از این است که در برتری میان ابوبکر و امام علی÷خلاصه شود. بهتر آن است که به جای پرداختن به این مسایل از اصل اختلاف شروع کنیم. پس زمانی که ما به بزرگی هردوی آنها اعتراف میکنیم [۲۵۶]. مهم نیست که کدام یک برتر و کدام یک از فضیلت کمتری برخوردار است. هردوی آنها فوت کردهاند. خلافت هم تمام شده است. بسیار غیرمعقول است که ما بعد از صدها سال باز هم در مورد اینکه کدام یک برای خلافت شایستهتر بوده و کدام یک از آنها برتر بوده صحبت کنیم. با همه اینها کسانی که در مورد آنها حرف میزنیم بیش از هزار و سیصد سال است که از دنیا رفته و به رحمت ایزدی پیوستهاند.
بیتردید اسلام بزرگتر از این است که خود را در این مقولهها خلاصه کند. اصحاب پیامبر و اهل بیت نیز بزرگتر و بلند مرتبهتر از این هستند که به آنها همچون یک هوادار یک کننده مسابقه فوتبال نگاه کنیم که هر کدام تیم مورد علاقه خود را تشویق میکند.
باید به دکتر علی وردی [متفکر معتدل شیعه] که مصیبت بعضی از مذهبگرایان را تصور میکند آفرین گفت. او میگوید: «چند نفر خارجی از اختلاف بین امام علی÷و عمر بن خطاب از من سؤال کردند که منشأ و علت این درگیریها چیست؟ البته این سؤال اهمیت اجتماعی زیادی دارد. بیگانگان که تاریخ اوایل اسلام را مطالعه میکنند، صفا و صمیمت کاملی بین امام علی÷و عمر میبینند، عمر با دختر امام علی÷ازدواج کرده است، همین طور تعداد زیادی از یاران امام علی÷در زمان عمر ولایات مهمی را برعهده گرفتهاند. عمر در بیشتر مسایل با امام علی÷مشورت کرده و همیشه از او تعریف میکرد. به همین صورت امام علی نیز همان طور که در نهج البلاغه آمده از عمر، هم در زمان حیات و هم بعد از وفاتش تعریف و تمجید کرده است.
حالا چه چیزی باعث شده، علی رغم اینکه در زمان حیات این همه به هم نزدیک بودهاند، این دو پس از وفات با اختلاف و درگیری این همه از همدیگر دور شده باشند؟
سپس میگوید: «یک بار برای دیدن کارخانههای شرکت فورد به شهر دیترویت رفتم. بعد از آن راهم را به طرف یک محله عربی که از آنجا نزدیک بود کج کردم و سری هم به آن جا زدم. اما از درگیری شدیدی که بین مسلمانان آن جا درباره امام علی÷و عمر وجود داشت واقعا تعجب کردم که برای همه قد علم کرده و کینهها به شدت برانگیخته شده بودند.
داشتم با یک آمریکایی در مورد این نزاعها صحبت میکردیم. او در مورد امام علی÷و عمر از من سؤال کرد: آیا این دو تا در کشور شما مثل ترومن و دیوی نزد ما بر سر ریاست حکومت رقابت میکنند؟ گفتم: علی و عمر و هزار و سیصد سال پیش در سرزمین حجاز زندگی میکردند. این درگیری هم در مورد این است که کدام یک برای خلافت شایستهتر بوده است.
آن فرد آمریکایی به شدت خندهاش گرفت. من هم با او خندیدم. اما خندهای که بوی گریه میداد. واقعا که بدترین مصیبت، آن است که بخنداند. [۲۵۷]
بله ... بدترین مصیبت، نوع خندهدار آن است، نسلهای زیادی با هم جنگ و جدال میکنند، توان و انرژی زیادی از امت هدر میرود، اما به خاطر چی؟ به خاطر این بیهودهگیها [۲۵۸]. یاران پیامبر در زمان خودشان، برای این تلاش نمیکردند که ثابت کنند چه کسی بزرگتر است، بلکه میبینیم که ابوبکر صدیق به عنوان خلیفه بر سر منبر میرود و میگوید: «من خلیفه و سرپرست شما شدهام. با این حال بهترین شما نیستم [۲۵۹].» و امام علی را دیدیم که گفت: «اگر من وزیر و مشاور شما باشم برای شما بهتر است از اینکه امیر شما باشم [۲۶۰].» و در خطبهای بر منبر مسجد کوفه میفرماید: «بهترین این امت ابوبکر و بعد از او عمر بود [۲۶۱].» و میبینیم که عمر بن خطاب میگوید: «خدا ابوبکر را رحمت کند. هیچگاه در کار خیری از او سبقت نگرفتم مگر اینکه او از من در آن کار سبقت گرفت.» [۲۶۲]
هرکدام از آنها برتر و بزرگی را رد میکرد و به دیگری نسبت میداد. زیرا تنها دغدغه آنها خدمت و عمل به این دین بود نه برتریطلبی و فخرفروشی.
من این حرفها را میزنم. با اینکه میدانم افرادی در آینده، این سخنان مرا میخوانند و هیچ توجهی به آن نمیکنند. زیرا همین مسائلی که ما پرداختن به آنها را نقد میکنیم، نزد آنها بزرگترین و مهمترین مسائل دنیای اسلام هستند. به همین خاطر گفتگوی جالبی که در بین، حسین بن اسماعیل محاملی (سنی) و ابوبکر داودی (شیعی) درباره مقایسه ابوبکر صدیق و امام علی÷اتفاق افتاده را به آنها تقدیم میکنم.
ابن الجوزی در کتاب خود (المنتظم في تاریخ الملوك والأمم) میگوید: «ابوبکر داودی، یک روز در مجلسی که حسین بن اسماعیل نیز حضور داشت گفت: به خدا قسم تو نمیتوانی منزلتها و افتخارات امام علی÷را بیان و او را با عامه مردم مقایسه کنی. حسین بن اسماعیل به او گفت: سوگند میخورم که من منزلت او در جنگ بدر، احد، خندق و افتخارآفرینی روز خیبر را نیک میدانم. داودی گفت: اگر این افتخارات را میدانی پس باید او را بر ابوبکر صدیق و عمر بن خطاب مقدم داری. من گفتم: آنها را شناختم، به همین خاطر ابوبکر و عمر را بر او مقدم داشتم. گفت: چرا آنها را مقدم داشتی؟ گفتم: روز بدر ابوبکر به همراه پیامبر جدر سایبان فرماندهی بود که از آنجا افراد، کنترل و راهنمایی میشدند. او در مقام یک فرمانده بود که با آسیب رسیدن به او لشکر شکست میخورد اما امام علی÷آن روز یک مبارز بود، شکست یک مبارز به معنای شکست همه افراد نیست. او همچنان به ذکر فضایل امام علی÷میپرداخت. من هم فضایل ابوبکر صدیق را میگفتم. آنگاه گفتم: حق و منزلت هیچکدام را نمیتوان انکار کرد. اما به خاطر این که یاران پیامبر و آنانکه قرآن و سنت رسول خداجرا از آنها گرفتهایم، ابوبکر را مقدم داشتهاند، ما هم او را مقدم میداریم. احمد بن خالد به ما رو کرد و گفت: نمیدانم چرا این کار را کردهاند؟ گفتم: اگر شما نمیدانید، من میدانم، گفت: چرا؟ گفتم: ریاست و بزرگی در زمان جاهلیت از دو جایگاه تجاوز نمیکرد، یا مردی که دارای قبیلهای قوی بود که او را حمایت میکرد، یا مردی که مال فراوانی داشت و از آن در راه رسیدن به ریاست و بزرگی خرج میکرد. سپس اسلام آمد و مسئله دین مطرح شد. بعد پیامبر جفوت کردند. در حالی که ابوبکر صدیق ثروت کافی برای رسیدن به آن ریاست نداشت. قبیله تیم نیز در برابر دو قبیله عبد مناف و مخزوم از قدرت کافی برخوردار نبود [۲۶۳]. پس امتیازاتی که به خاطر آنها ریاست قریش در جاهلیت به دست میآمد، منتفی شدند. با این حال امتیازی جز اسلام باقی نماند و به همین خاطر نیز ابوبکر صدیق را مقدم داشتند. بلافاصله بعد از این حرفها، داودی بیجواب ماند و ساکت شد. [۲۶۴]
میگوییم: حسین محاملی خیلی خوب به ذکر این مسأله پرداخته، اما لازم است به چند نکته دیگر نیز اشاره کنیم.
شیعیان اثنی عشری ابوبکر صدیق را با امام علی÷مقایسه کرده میگویند: علی اولین کسی است که اسلام آورده، پس او برای خلافت از ابوبکر شایستهتر است.
نظریات مؤرخان زیادی را در مورد این مسأله بررسی کردهام، در مورد اولین مسلمان اختلافاتی دارند که نمیتوان هیچ کدام را بر دیگری ترجیح کاملی داده البته این مسأله در هردو صورت هیچ چیزی را تغییر نمیدهد.
تاریخ شهادت میدهد که امام علی÷در ابتدای بعثت پیامبر جکم سن و سال بود. [۲۶۵]
کمکی که از دست یک کودک کم سن و سال برمیآید هیچ گاه به اندازه همکاری یک فرد بزرگسال نیست. کودکان گاه گاهی بعضی از کارهایی را که در توانشان است میتوانند انجام دهند. اما انتظار نمیرود که آنها مسؤولیت دعوت یا پشتیبانی از یک دین را برعهده بگیرند. بلکه این کار از دست بزرگترها به اندازه ایثار و مقاومتی که در آنها وجود دارد برمیآید. ماجرای اسلام آوردن عمرو بن عبسه سلمی شبیه همین مسأله است، او میگوید: «من در زمان جاهلیت فکر میکردم که مردم در گمراهی بسر میبرند و تمام عبادتی که برای بتان انجام میدهند باطل است. خبر وجود مردی در مکه که با خود سخنان تازهای دارد به گوشم رسید، بر مرکب خود نشسته پیش او رفتم. به مکه رسیدم و دیدم که رسول خدا جبه خاطر فشار قومش به صورت مخفیانه کار دعوت را انجام میدهند.
به صورت پنهانی خدمت ایشان رسیدم. به ایشان گفتم: شما چه هستید [۲۶۶]؟ فرمودند: من پیامبرم. گفتم: پیامبر چیست؟ فرمود: خدا مرا فرستاده است. گفتم: شما را برای چه چیزی فرستاده است؟ فرمود: برای صله رحم و حفظ رابطه خویشاوندی، شکستن بتها و ایمان به یگانگی خدا و شرک نورزیدن به او. به ایشان گفتم: در این را چه کسی با شماست؟ یک مرد آزاد و بندهای. عمرو بن عبسه میگوید در آن روز ابوبکر صدیق و بلال با ایشان بودند. گفتم: من از شما پیروی میکنم، فرمود: تو امروز نمیتوانی این کار را بکنی. آیا موقعیت من را با مردم نمیبینی؟ اما پیش قبیله خود برگرد و هرگاه شنیدی که من غلبه کرده و پیروز شدهام پس به سوی من بیا.» [۲۶۷]
در مسند احمد آمده است: «پرسیدم: آیا خداوند تو را فرستاده است؟ گفت: آری. گفتم: چیزی را به وسیله تو فرستاده است؟ گفت اینکه خداوند را به یکتایی بپرستند و به او شرک نورزند و بتها را بشکنند و صله رحم را به جا آورند. گفتم: در این راه چه کسی همراه توست؟ پاسخ داد: بنده و غلامی ناگهان دیدم ابوبکر بن ابیقحافه و غلام بلال همراه او بودند.» [۲۶۸]
پیامبر جدر حالی که اسلام را برای عمرو بن عبسه بیان میکرد نگفت که در راه دعوت به این دین یک کودک پشتیبان اوست. زیرا طفل ضعیف است و در نظر همه خردمندان به وسیله او نمیتوان نیرو و از او کمک گرفت. مگر آنکه اهل عناد و متعصبان کوردل چنین ادعایی کنند. اینها معیارهایی دیگری دارند که در چهارچوب هیچ دین، خرد و منطقی قرار نمیگیرد! به همین دلیل تاریخ برای امام علی در آغاز بعثت نبوی امری را که به وسیله آن دعوت اسلامی در آغاز پیدایش آن تقوت و کمک شده باشد، ذکر نکرده است، به جز کمک به پیامبر جدر شکستن پنهانی بتها [۲۶۹]که این مسألهای است که نمیتوان آن را با مبارزه و رویارویی ابوبکر با کفار در بیشتر مواقع و دفاع او از پیامبر ج [۲۷۰]، خرج اموالش در راه خدا یا آزاد کردن بندگان مسلمان از شکنجه کفار از قبیل بلال حبشی و مادرش حمامه، عامر بن فهیره [۲۷۱]، ام عبیس [۲۷۲]، زنیره [۲۷۳]، نهدیه و دخترش [۲۷۴]، کنیز بنی مومل و کنیز بنی عدی مقایسه کرد. ابوبکر در مکه اهانت، عذاب و سختی فراوانی را در راه خدا تحمل و در مقابل دشمنان خداوند صبر پیشه کرد و از آنجا که همواره مذمت میشد و برای مردم وساطت میکرد و هیچ کس نمیتوانست سخن او را ردّ کند همچنان به دفاع از اسلام میپرداخت.
از جمله این تلاشها این بود روزی او در کنار کعبه به خطبه ایستاد و مشرکان را به سوی خداوند و پیروی از پیامبر جدعوت میکرد. مشرکان او را بسیار کتک زدند. از جمله کسانی که او را کتک زد، عتبه بن ربیعه بود که با کفشهایش که از برگ خرما بود بر صورتش میزد تا جایی که چهره او را نمیتوان بازشناخت. [۲۷۵]
تا اینکه افراد قومش (بنی تیم) آمدند و آن افراد را از دور و او را در پارچهای به سوی خانهاش حمل کردند. آنها تردید نداشتند او مرده است، اما خداوند او را حفظ کرد.
من این سخنان را میگویم در حالی که میدانم در همان حال عقلهای خشک و بستهای وجود دارند که مستقیماً مرا به ناصبی بودن یا اسائه به امام علی متهم میکنند. زیرا شکل اساسی این نوع بحثها این است که تو با خردها و عقلهایی بحث و مناظره میکنی که نمیخواهند حقیقت را بفهمند. بلکه دیرزمانی است بر این اساس برنامهریزی شدهاند که امام علی مافوق بشریت است و حقیقت را آن گونه که هست نمیپذیرند و حتی تاریخی را که بیطرفانه نوشته شده است قبول ندارند.
تاریخ شهادت میدهد اولین کسی که از میان یاران پیامبر ایمان آورد و اسلام را با جان، مال و خانوادهاش یاری کرد، ابوبکر صدیق بوده است. زمانی که مردم پیامبر را تکذیب میکردند او آن حضرت را تصدیق کرد و با جان و مالش با پیامبر همراهی و همدلی کرد. تا جایی که پیامبر جخطاب به اصحابش فرمود: «إن الله بعثنی إلیكم فقلتم: كذبت وقال ابوبكر: صدقت وواسانی بنفسه وأهل فهل انتم تاركوا لی صاحبی»: «بیتردید خداوند مرا به سوی شما برانگیخت شما مرا تکذیب کردید در حالی که ابوبکر مرا تصدیق و با جان و مالش مرا یاری و با من همدردی کرد. پس آیا مرا با دوستم تنها میگذارید؟!» [۲۷۶]
بیتردید ابوبکر صدیقسسبقت در اسلام آوردن و عدم تردید درباره آن بر امام علی بن ابیطالبسبرتری دارد. پیامبر جدر این باره میفرماید: «ما عرضت الإسلام علی أحد إلّا كانت له عنده كبوة وتردد غیر أبی بكر فإنه لم یتلعثم»: «الام را بر هر کسی که عرضه کردم او درباره آن دچار لغزشی و تردید شد. به جز ابوبکر که او در ین باره تردید درنگی نکرد.» [۲۷۷]
ابن اسحاق روایت کرده است که امام علی پس از اسلام آوردن خدیجهسبه نزد پیامبر جرفت. مشاهده کرد آنها نماز میخوانند. علی گفت: ای محمد این چیست؟ پیامبر جبه او فرمود که دینی است که خداوند آن را برای خود برگزیده و باری آن پیامبران را براساس آن فرستاده است. پس تو را به خدای یگانه، عبادت او و کفر نسبت به [بتها] و لات و عزّی دعوت میکنم.» علی به او گفت: این امری است که قبل از این درباره آن نشنیدهام. من هیج تصمیمی درباره هیچ کاری انجام نمیدهم تا اینکه با ابوطالب سخن بگویم. پیامبر جاز این ابا داشت که قبل از اعلان عمومیِ دعوت، راز او فاش شود. به همین دلیل به او گفت: ای علی! اگر اسلام نمیآوری پس قضیه را کتمان کن. علی آن شب درنگ کرد. سپس خداوند اسلام را در دل علی قرار داد. او صبح به سوی پیامبر جآمد و گفت: ای محمد چه چیزی را بر من عرضه کردی؟ پیامبر جفرمود: شهادت بده که جز الله به یگانگی و بدون شریک هیچ خدایی وجود ندارد و به لات و عزی کفر بورزی و از شریکان و همانندانی [که مشرکان برای خداوند قرار میدهند] برائت بجویی. سپس علی چنین کرد و اسلام آورد [۲۷۸]. عجیب اینکه شیعیان اثناعشری با وجود غلو مشهورشان درباره امام علی به تردید او درباره قبول اسلام در آغاز امر و درخواست مهلت از پیامبر جمعتقدند که او گفت: «این امر برخلاف دین پدرم است و من درباره آن میاندیشم.» [۲۷۹]
از آنجا که از طریق فریقین روایت شده است که ابوبکر با اختیار خود و بدون تردید و درنگ اسلام آورد در حالی که علیساز پیامبر جخواست به او فرصتی برای فکر کردن بدهد. زیرا دعوت پیامبر جبرای او تازه بود پس شیعیان امامیه درباره کدام برتری سخن میگویند؟!
با این وجود با قاطعیت کامل میگویم: اسلام آوردن ابوبکر قبل از علی یا علی قبل از ابوبکر هرگز استحقاق آنها را برای خلافت بیشتر نخواهد کرد. زیرا خلافت و رهبری مردم شرایط و شایستگیهایی را میطلبد که سبقت خلیفه در اسلام آوردن بر مردم آنهم به مدت ۲ یا ۳ روز جزو شرایط آن نیست!
اما خوابیدن حضرت علیسدر بستر پیامبر جدر شب هجرت که در پایان دوران مکه روی داد هرگز برتر از هجرت ابوبکر صدیقسبه همراه پیامبر جبه مدینه و همراهی او در سختیها، خستگیها و خطرات احتمالی نبود.
به همین دلیل خداوند در قرآن کریم، کمک ابوبکر صدیق به پیامبر جرا ذکر نموده و میفرماید:
﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدۡ نَصَرَهُ ٱللَّهُ إِذۡ أَخۡرَجَهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ ٱثۡنَيۡنِ إِذۡ هُمَا فِي ٱلۡغَارِ إِذۡ يَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ فَأَنزَلَ ٱللَّهُ سَكِينَتَهُۥ عَلَيۡهِ وَأَيَّدَهُۥ بِجُنُودٖ لَّمۡ تَرَوۡهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلسُّفۡلَىٰۗ وَكَلِمَةُ ٱللَّهِ هِيَ ٱلۡعُلۡيَاۗ وَٱللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ٤٠﴾[التوبة: ۴۰].
«اگر پیامبر که [دو نفر بیشتر نبودند و] او دومین نفر بود [و تنها یک نفر به همراه داشت که رفیق دلسوزش ابوبکر بود.] هنگامی که آن دو در غار [ثور جای گزیدند و در آن سه روز ماندگار] شدند [ابوبکر نگران شد که از سوی قریشیان به پیامبر گزندی برسد] در این هنگام پیامبر خطاب به دوستش گفت: غم مخور که خدا با ماست [و ما را حفظ و به ما کمک میکند و از دست قریشیان نجات میدهد و ما را به عزت و شکوه میرساند. در این هنگام] خداوند آرامش را بر او نازل کرد [و ابوبکر از این پرتو الطاف، آرام گرفت] و پیامبر را با سپاهیانی [از فرشتگان در همان زمان و همچنین بعدها در جنگ بدر و حنین] یاری داد که شما آنان را نمیدیدید و سرانجام سخن کافران را فرو کشید [و شوکت و آیین آنان را از هم گسیخت] و سخن الهی پیوسته بالا بوده است [و نور توحید بر ظلمت کفر چیره شده است و مکتب آسمانی، مکتبهای زمینی را از بین برده است.] و خدا با عزت است [و هر کاری را میتواند انجام دهد] حکیم است [و کارها را به جا و از روی حکمت انجام میدهد.]»
اما خداوند خوابیدن علی بن ابیطالبسدر بستر پیامبر جرا در قرآن ذکر نکرده است. زیرا خروج ابوبکر صدیقسبه همراه پیامبر برای زندگی او خطرناک بود. سختی و تعقیب و گریز در پی داشت. اما درباره خوابیدن امام علی در بستر پیامبر جباید گفت در روایات آمده است که پیامبر به او اطلاع داده بود که بدو آسیب و گزندی نخواهد رسید.
ابن اسحاق میگوید: زمانی که تاریکی شب فرا رسید آنها [مشرکان] بر در خانه پیامبر گرد هم آمدند و منتظر بودند تا ببینند چه زمانی میخوابد تا بر او یورش برند. زمانی که پیامبر جای آنها را دید به علی بن ابیطالب فرمود: در بستر من بخواب و این عبای سبز مرا بر روی خودت بیندازد و در آن، بخواب. زیرا بیتردید از سوی آنها به تو گزندی نخواهد رسید. [۲۸۰]
پیامبر جبه او اطلاع داده بود که بدو گزندی نخواهد رسید.
این امری است که علمای بزرگ شیعه اثناعشری در تعریف این جریان در کتابهایشان آن را ذکر و بدان اعتراف کردهاند.
آیت الله جعفر سبحانی از علمای معاصر شیعه مینویسد: محدثان روایت کردهاند که زمانی که پیامبر جخواست هجرت کند علی بن ابیطالب÷را برای پرداخت دینها و بازگرداندن امانتهایی که نزد او بود در مکه بر جای گذارد و در شبی که به سوی غار خارج میشد و مشرکان خانه او را احاطه کرده بودند به او دستور داد در بستر او بخوابد. پیامبر جبه او گفت: ای علی عبای یمنی سبز مرا بر روی خودت بینداز و در بستر من بخواب بیتردید ان شاء الله از سوی آنها به تو آسیبی نخواهد رسید و او چنین کرد [۲۸۱]. همچنین شیخ محمد باقر خراسانی در تعلیق بر عبارت (من با فدا کردن جان خودم جان پیامبر جرا در غار حفظ کردم) از کتاب الاحتجاج طبرسی این امر را تأیید میکند. [۲۸۲]
پس آیا فداکاری کسی که یقیناً میداند دشمنان هرگز بدو آسیبی نمیرسانند با کسی که خود به سوی مرگ پیش رفته و خود و خانوادهاش را در سفر هجرت در خطر نابودی و مرگ قرار داده است [۲۸۳]، مساوی است؟!
اگر به همه اینها اعتقاد شیعه امامیه مبنی بر منصوص بودن امامت حضرت علی به عنوان جانشین پیامبر جبه وسیله حدیث الدار [۲۸۴]و اینکه جانشین فقط پس از وفات پیامبر خواهد بود را بیفزاییم، این امر شیعیان امامیه را مجبور خواهد کرد تا اعتراف کنند که فداکاری امام علیسو خوابیدن او در بستر پیامبر جبا فداکاری ابوبکر در سفر هجرت قابل مقایسه نیست.
بلکه ما میتوانیم شیعیان امامیه را ملزم به اقرار به این امر کنیم که علیسدر آن شب با اطمینان خاطر از اینکه هیچ کس بدو زیانی نمیرساند در بستر پیامبر خوابید و به مطمئن کردن او از سوی پیامبر جنیازی نداشت. چگونه میتوانند انکار کنند در حالی که آنها ادعا میکنند که امامان میدانند چه زمانی از دنیا میروند و مرگشان در اختیار خودشان است [۲۸۵]؟ و امامان علم گذشته و آینده را دارند [۲۸۶]و هر امامی را امام دیگری همانند او غسل و دفن میکند [۲۸۷]و امام علی در آن زمان ازدواج نکرده بود [۲۸۸]تا چنانچه مشرکان او را بکشند یکی از امامان از نسل او به غسل و تدفین او پردازد. بنابراین دقیقاً مطابق اعتقاد شیعیان است که معتقدند امام کاملاً یقین داشت که بدو زیانی نمیرسد!
چنانچه بگویند امام علی شجاعترین فرد اصحاب بوده است و فداکاریهای بزرگ او در خیبر و ... ذکر شود تا برای سزاوارتر بودن او از ابوبکر برای خلافت بدان استناد شود در پاسخ خواهم گفت: بیتردید امام علی یکی از شجاعترین افراد صحابه بود. مبارزات و قهرمانیهای او در نبردها گواه این امر است. اما ما درباره شایستگیها و شرایط خلافت و حکومت صحبت میکنیم. ویژگی شاخص امام علی رزمندگی و دلاوری در میدان جنگ بود که ممکن است از این نظر از ابوبکر صدیقسبرتر باشد. در این امر گمانی نیست. اما خلافت و حکومت به سرباز رزمنده و قهرمانیهای امام علی و ویژگیهای او در میدان جنگ نیاز ندارد. بلکه به رهبری فعال و دارای سلطه و کنترل نیازمند است.
ابوبکر صدیق در این صفت از علی بن ابیطالب برتر بود.
ابوبکر از قبیله ضعیف تیم بود که در مقایسه با تیرههای دیگر قریش بسیار کوچک بود. با این وجود او پس از وفات پیامبر جو قیام مسیلمه کذاب، اسود عنسی، سجاح و ... توانست مسلمانان را رهبری کند. در نتیجه پیروز شد و توانست پس از ظهور حرکات مرتدان استقرار و ثبات و آرامش را به شبه جزیره عربستان بازگرداند. در حالی که امام علی که از بنیهاشم بود که آنها در میان اعراب دارای جایگاه و موقعیت قبیلهای و سیاسی مهمی داشتند. او پس از شهادت عثمانسو در هنگام بروز اختلاف میان مسلمانان نتوانست بر اوضاع مسلط شود و آن را کنترل کند. این امری واقعی است که باید در آن کمی اندیشید. شاید امام علی در رزمآوری و مبارزه در میدان جنگ در ابوبکر برتری داشته باشد. اما در رهبری امت و کنترل جریانهای سیاسی رقیب در جامعه اسلامی و گرد هم آوردن آنها در یک فضای واحد موفق نبود. این حقیقت بدون هرگونه پیراستگی است.
اما دربارۀ مسأله شجاعت باید گفت چه کسی ادعا میکند شجاعت را فقط با جنگیدن میتوان مقایسه کرد؟ معیار شجاعت، کشتن دشمنان به دست خویش و قدرت بدنی نیست. بنا به گفته حضرت علی پیامبر جشجاعترین مردم بود. امام علی میگوید: هنگامی که در موقعیت دشواری قرار میگرفتیم و دو سپاه با هم میجنگیدند، خودمان را پشت سر پیامبر مخفی و به وسیله او خودمان را حفظ میکردیم. زیرا او نزدیکترین فرد ما به سپاه دشمن بود و او همواره در پیشاپیش سپاه قرار داشت.
یاران پیامبر جدر جنگ حنین شکست خوردند در حالی که او بر روی قاطری نشسته بود و آن را به سوی دشمن هدایت میکرد و نام خود را میگفت تا خود را مخفی نکرده باشد و میفرمود: «أنا النبی لا كذب أنا ابن عبدالمطلب»:«بیتردید من پیامبر و فرزند عبدالمطلب هستم.»
با این وجود پیامبر جبا دست خویش فقط یک نفر آن هم أُبیّ بن خلف را در جنگ احد کشت.
در میان اصحاب پیامبر افرادی بودند که بیش از ابوبکر، عمر، عثمان و علی از افراد سپاه کفار را کشته بودند. اگرچه آنها از این چهار نفر شجاعتر نبودند. از جمله آنها برّاء بن مالک برادر انس بن مالک است که به تنهایی ۱۰۰ نفر جنگجوی کفار را کشت. این تعداد غیر از افراد دیگری بود که او در کشتن آنها شرکت داشت.
در دوران پیامبر جهیچکدام از خلفا این تعداد از مشرکان را نکشت. بلکه حتی حمزه سیدالشهدا شیر خدا و عموی پیامبر که در قله شجاعت بود این تعداد از آنها را به قتل نرسانده بود. [۲۸۹]
ابوبکر صدیق در آغاز بعثت تنها همراه و یاور پیامبر بود. زیرا او تنها مردی بود که پیامبر را همراهی میکرد. همچنین او پس از وفات پیامبر جزمانی که مردم در اثر این حادثه دچار شوک شدند ثبات شدیدی داشت و با خطبه خود مردم را بیدار کرد و گفت: ای مردم کسانی که محمد را میپرستیدند بدانند که محمد مرده است و کسانی که خدا را میپرستیدند بدانند خداوند زنده است و هرگز نمیمیرد. همه این امور بر شایستگی ابوبکر صدیق برای رهبری جامعه اسلامی و برتری او در این باره بر دیگران دلالت دارد که مهاجرین و انصار هم بدون تردید این امر را قبول کردند. این برخی از ردیههایی بود که لازم دیدم درباره مسأله برتری دادن میان ابوبکر و علی بیان کنم. اگرچه از اطاله کلام درباره این امور که هیچ سودی ندارد احساس ناخوشایندی دارم. برای من این نکته کافی است که آن دو شخصیت، انسانهای مؤمن، فاضل و بزرگواری بودند که اسلام را یاری کردند، آنگاه که دیگران از کمک به اسلام خودداری نمودند. آنها جان، مال خانوادهشان را در راه کمک به این دین تقدیم کردند. پس دیگری برای من چه نفعی دارد که کدامیک از دیگری برتر است!
[۲۵۶] گفتگو در مورد برتری گاهی مفید است. البته اگر این گفتگو در بین دو گروهی باشد که به بزرگی و صلاحیت کلی سوژههای مورد بحث اتفاقنظر داشته باشند. در حالی که شیعه معتقد است که امام علی÷معصوم بوده و از طرف خدا به عنوان امام بر تمامی مخلوقات منصوب شده است. امّا ابوبکر صدیق، مرتد و از دین برگشته است. یا در بهترین حالت میگویند: گمراه بوده و خلافت را غصب کرده است. پس این مسأله نزد شیعه اثنا عشری برتری دادن میان دو فرد دارای ایمان و صلاحیت نیست. بلکه میان مؤمن و مرتد یا میان یک وصی بر حق و یک گمراه است. پس با این حال گفتگو در مورد برتری بین ابوبکر و امام علی÷چه فایدهای دارد؟ [۲۵۷] مهلة العقل البشری، ص ۲۴۶. [۲۵۸] امام ابن عبدالبر در کتاب (الاستذكار، ج ۱۴، ص ۲۴۱) به نکته خوبی اشاره کرده، میگوید: «علمای مسلمان اتفاقنظر دارند بر اینکه خداوند در روز قیامت از بندگان سؤال نمیفرماید: برترین بنده من کدام است؟ و آیا فلانی برتر است یا فلانی؟ در قبر هم چنین سؤالی نمیشود، اما رسول خدا جاز بعضی خصلتها تعریف کردته و بعضی از اوصاف را ستوده است. کسی که دارای آن خوی و خصلتها باشد، به برتری دست یافته است و به اندازهای که از آن ویژگیها برخوردار است، در ظاهر بر دیگران برتری دارد، اگر کسی هم دارای آن ویژگیها نباشد، منزلتش از دارندگان آن صفات خوب کمتر است. [۲۵۹] صفة الصفوة، ج ۱، ص ۲۶۰. [۲۶۰] نهج البلاغه، خطبه شماره ۹۲ (و من خطبة له÷لما أرید علی البیعة بعد قتل عثمان). [۲۶۱] مسند امام احمد، حدیث شماره ۸۳۶ و ۸۳۷، باسندی که، شعیب الأرنؤوط، آن را صحیح دانسته است. ابن حجر هیتمی در کتاب، الصواعق المحرقه، ج ۱، ص ۱۷۸، در ردّ کسانی که میخواهند در این روایت شک تردید ایجاد کنند یا فکر میکنند این روایت به خاطر تقیه بوده است، میگوید: این روایت در کتابهای مختلف و با شیوههای متعددی روایت شده است، ضمن اینکه ابن تیمیه در کتاب منهاج السنة، ج ۱، ص ۳۰۸ تصریح کرده است که به صورت تواتر [جمعی از جمعی دیگر پشت سر هم] نقل شده است که امام علی÷بر منبر کوفه فرمودند: «بهترین این امت بعد از پیامبرش ابوبکر است سپس عمر.» این روایت به بیش از هشتاد صورت از ایشان نقل شده است. بخاری نیز در صحیح خود آن را آورده است. به همین خاطر، همان طور که تعداد زیادی از علما به این مطلب اشاره کردهاند، شیعههای قبلی بر برتری ابوبکر صدیق و عمر فاروق اتفاقنظر داشتند. [۲۶۲] مسند احمد، حدیث شماره ۴۳۴۰، شعیب الارنوط گفته است: اسنادش حَسَن است. [۲۶۳] مقصودش این است که (تیم) قبیله ابوبکر صدیق، به اندازه قبیله عبد مناف و مخزوم از ریاست و قدرت برخوردار نبود. با این حال یاران پیامبر او را مقدم داشتند، بدون اینکه از نفوذ و ثروت زیادی برخوردار باشد. [۲۶۴] المنتظم، ج ۱۴، ص ۲۲ (ترجمة الحسین بن اسماعیل بن محمد المحاملی المتوفی سنة ۳۳۰ ه). [۲۶۵] در زمانی که پیامبر جدر مکه بودند، یعنی بعد از گذشت ۱۳ سال از بعثت پیامبر جامام علی÷به جز مورد خوابیدن در رختخواب پیامبر جقبل از هجرت، نقش بارزی در کمک به پیامبر ایفا نکردند. نقش کم سن و سال بودن بود که نباید آن را فراموش کرد. اما وقتی که به سن جوانی میرسد با خوابیدن در رختخواب پیامبر و سردرگم کردن کفار در مورد هجرت، به آن حضرت جکمک میکند. سپس همان طور که معلوم است در مدینه نقش پررنگتری را از ایشان مشاهده میکنیم. بعدها با جهاد در راه خدا و کمک شایان خود به پیامبر جبر بسیاری از اصحاب پیشی میجوید. اما انسان با انصافی که حق و بزرگی و جهاد و فداکاری امام علی÷را میشناسد هیچ گاه حق و بزرگی و جهاد و فداکاری ابوبکر صدیق را به خصوص در ابتدای بعثت فراموش نمیکند، زمانی که شدیدترین و سختترین روزهای زندگی پیامبر و دعوت اسلامی به شمار میآیند. [۲۶۶] نگفته است: چه کسی هستید؟ زیرا از صفت و وظیفه پیامبر جسؤال کرده است. [۲۶۷] صحیح مسلم، کتاب فضائل القرآن و ما یتعلق به، باب اسلام عمرو بن عبسه، حدیث شماره ۸۳۲. [۲۶۸] مسند احمد، حدیث شماره (۱۷۰۶۰). شعیب ارنؤوط میگوید: اسناد آن بنا به شرط مسلم صحیح است. [۲۶۹] مسند احمد در حدیث شماره ۶۴۴ از ابومریم به نقل از حضرت علیسروایت کرده است: «من و پیامبر جبه راه افتادیم تا اینکه به کعبه رسیدیم. پیامبر جبه من گفت: بنشین و او بر شانهام بالا رفت. خواستم برخیزم پیامبر دریافت نمیتوانم او را بلند کنم، پایین آمد و او نشست تا من از دوش بالا بروم. این کار را کردم. گمان میکردم اگر میخواستم به آسمان میرسیدم. تا اینکه از کعبه بالا رفتم که بر روی آن یک بت مسی وجود داشت. من از سمت چپ، راست، جلو و پشت سرش بتها را پایین میآوردم. تا اینکه توانستم آن را بردارم پیامبر فرمود: آن را بینداز. این کار را کردم، بت بزرگ همانند ظرفی گلی شکست. سپس پایین آمدم و به همراه پیامبر سریع دویدیم تا اینکه در میان خانهها پنهان شدیم مبادا کسی ما را ببیند» اسناد این روایت بنا به گفته برخی از علما از جمله شعیب ارنؤوط ضعیف است. زیرا ابومریم ثقفی جزو راویان آن است که مجهول و ناشناخته است همچنین از راویان آن نعیم بن حکیم است که نسایی درباره او میگوید قوی نیست. [۲۷۰] در صحیح بخاری آمده است: در حالی که پیامبر جنماز میخواند. عقبه بن ابی معیط به سویش آمد و با لباسش گردن پیامبر جرا گرفت و آن را بسیار پیچاند. تا اینکه پیامبر جاحساس خفگی کرد. در این هنگام ابوبکر آمد و شانههای عقبه را گرفت او را از پیامبر دور کرد و گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید خدای من الله است و برای شما از سوی خدایتان نشانههای فراوانی آورده است؟! [۲۷۱] صحابی بزرگواری که در جنگهای بدر و احد شرکت کرد و در جنگ بئرمعونه به شهادت رسید. [۲۷۲] یکی از زنان بنی تیم بن مرّة بود که اسلام آورد مشرکان او را بسیار شکنجه کردند. ابوبکر او را از آنها خرید و آزاد کرد. او با انتساب به پسرش عبین بن کریز، ام عبیس نامیده میشد. [۲۷۳] از جمله زنانی بود که در آغاز دعوت، اسلام آورد. ابوجهل او را به خاطر ایمانش عذاب میداد. ابوبکر او را در راه خدا خرید و آزاد کرد. [۲۷۴] آن دو کنیزانِ زنی از بنی عبدالدار بودند که قسم یاد کرده بود هرگز آنها را آزاد نمیکند. ابوبکر آنها خرید و در راه خدا آزاد کرد. [۲۷۵] البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۳۹-۴۰ در کنار کعبه. [۲۷۶] بخاری در کتاب فضائل الصحابه، (باب لو كنت متخذا خلیلاً) حدیث شماره ۳۴۶۱ و بیهقی در سنن کبری، باب شهادة اهل العصبیة، حدیث شماره ۲۰۸۸۴ آن را آورده است. [۲۷۷] ابن کثیر در ج ۱، ص ۱۲۱ کتاب البدایة والنهایة میگوید: حقیقت واضح و آشکار است و نیازی به تفکر، نظر و درنگ ندارد. بلکه باید هر جا که بدان برخورد کرد از آن پیروی و اطاعت کرد. به همین دلیل پیامبر در مدح ابوبکر فرموده است: «ما دعوت أحداً إلی الإسلام إلا كانت عنده كبوة غیر أبی بكر فإنه لم یتلعثم»به همین دلیل بیعت با او در روز سقیفه سریع و بدون نظر و تفکر بوده است. زیرا برتری او بر دیگران در نظر صحابه امری واضح بوده است. بدین خاطر زمانی که پیامبر جخواست نوشتهای مبنی بر خلافت او بنویسد فرمود: «یأبی الله والمؤمنون إلّا أبابكر»:«خداوند و مؤمنان [حکومت غیر] ابوبکر را امتناع میکند.» بلاذری در انساب الأشراف، ص ۲۱ و دلائل النبوة، بیهقی، ج ۲، ص ۱۶۳-۱۶۴. [۲۷۸] سد الغابة، ج ۱، ص ۷۹۰ و البدایه والنهایه، ج ۳، ص ۳۴. [۲۷۹] سعد السعود، ص ۲۱۶، للعلامه شیعی ابوالقاسم علی بن موسی مشهور به ابن طاووس. [۲۸۰] السیرة النبویة، ج ۳، ص ۸. [۲۸۱] مفاهیم القرآن (العدل والإمامة)، ج ۱۰، ص ۳۲۹. [۲۸۲] حاشیه، ص ۱۶۰، کتاب الاحتجاج. [۲۸۳] اسماء دختر ابوبکرسهر روز عصر برای پیامبر جو ابوبکر غذا میآورد. عبدالله پسر ابوبکر هم برای پیامبر جاخباری را که در روز میشنید جمعآوری میکرد و شب هنگام برایشان به غار میبرد. سپس در هنگام سحر به مکه بازمیگشت تا صبح هنگام در میان قریش باشد و آنها شک نکنند. غلام ابوبکر یعنی عامر بن فهیر، در روز وظیفه چرای گوسفندان ابوبکر را به عهده داشت تا شب هنگام آنها را از کنار غار بگذراند تا آنها را از شیر گوسفندان سیر کند و با اثر پای گوسفندان ردّ پای عبدالله بن ابوبکر را پاک کند تا مشرکان رد پای او را در کنار غار پیدا نکنند. (نگا: فتح الباری، ج ۱۵، ص ۹۱-۹۲، السیرة النبویة لابن اسحاق). [۲۸۴] حدیث دار یا دعوت خویشاوندان به اسلام یکی از مهمترین نصوصی است که شیعیان امامیه برای اثبات امامت علی بن ابیطالبسبدان استناد میکنند که در صفحات آینده به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت. [۲۸۵] این عنوان یکی از ابواب اصول کافی کلینی و بصائر الدّرجات صفار و بحارالأنوار مجلسی و ... است. کلینی تحت عنوان این باب ۸ روایت و صفار در بصائر الدرجات ص ۵۰۰، ۱۴ روایت را ذکر کرده است. در حالی که مجلسی در ج ۷، ص ۲۸۵-۲۸۷ بحارالأنوار به ذکر ۶ روایت بسنده کرده است. [۲۸۶] این عنوان نیز نام یکی از ابواب اصول کافی کلینی است که در آن ۶ روایت را آورده است. مجلسی در این باره ۲۲ روایت شیعی را نقل نموده است که این مفهوم و عقیده را تأکید میکند. نگا: بحارالأنوار، ج ۲۶، ص ۱۰۹-۱۱۷ تحت عنوان (و أنه عرض علیهم ملكوت السموات والأرض ویعلمون علم ماكان وما یكون إلی یوم القیامة): یعنی حکومت آسمانها و زمین بدانها [ائمه دوازدهگانه] عرضه شده است و آنها از گذشته [و حال] و آینده تا روز قیامت آگاهی دارند. [۲۸۷] یکی از ابواب کتاب بحارالأنوار مجلسی این عنوان را دارد که در جلد ۲۷، ص ۲۸۸ مینویسد: (باب أن الامام لایغسله ولایدفنه إلا إمام وبعض أحوال وفاتهم†) و درباره آن ۷ روایت را ذکر کرده است. [۲۸۸] چنین ثابت شده است که امام علیسدر سال دوم هجری با حضرت فاطمه ازدواج کرده است که ذهبی در السیر ج ۲، ص ۱۱۹ در بیوگرافی حضرت فاطمهلمیگوید این امر در سال دوم پس از جنگ بدر روی داد. نویسنده عون المعبود در جلد ۶، ص ۱۱۴ مینویسد: ازدواج فاطمه با علی در سال دوم هجری در ماه رمضان و زفاف آنها در ذیالحجه روی داد. این در حالی است که شیخ مفید از علمای بزرگ شیعه معتقد است که ازدواج آنها در شب پنج شنبه در سال سوم هجری روی داد که مجلسی هم در ج ۴۳، ص ۹۲ بحارالأنوار این امر را نقل کرده است. به هر حال این ازدواج دو سال پس از هجرت یا کمی بعد روی داد. [۲۸۹] جامع المسائل تقی الدین ابن تیمیه، ص ۲۴۷-۲۴۹؛ با اندکی دخل و تصرف.