آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

بررسی

بررسی

اولا: حدیث کسای مذکور به چندین طریق که برخی صحیح و برخی ضعیف هستند، روایت شده است. به عبارت دیگر این حدیث از برخی از یاران پیامبر از جمله ام‌ المؤمنین عایشه، ام المؤمنین ام سلمه، ابوسعید خدری، براء بن عازب، سعد بن ابی وقاص، عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر روایت شده است. با این تفاوت که فقط در روایت ابوسعید خدری و ام سلمه آمده است که پیامبر داخل بودن ام سلمه را در این فضیلت رد کرده است!

با تأمل در روایات نقل شده از ابوسعید خدریسدر این باره مشاهده می‌کنیم که همه آن‌ها از عطیه عوفی روایت شده‌اند و احادیث عطیه عوفی به اعتقاد عموم علمای جرح و تعدیل ضعیف هستند. سفیان ثوری [۳۵۶]، ابن عینیه [۳۵۷]، هثیم [۳۵۸]، یحیی قطان [۳۵۹]، امام احمد [۳۶۰]، یحیی بن معین [۳۶۱]، ابوحاتم و ابوزرعه رازی [۳۶۲]، ابوداود [۳۶۳]، نسائی [۳۶۴]، ساجی [۳۶۵]، ابن خزیمه [۳۶۶]، ابن حبان [۳۶۷]، ابن عدی [۳۶۸]، دار قطنی [۳۶۹]، بیهقی [۳۷۰]و ذهبی [۳۷۱]را ضعیف دانسته‌اند.

اما روایت‌های نقل شده از ام سلمه نیز از طریق عطیه عوفی و پس از او از شهر بن حوشب که او هم ضعیف است [۳۷۲]، نقل شده است. اما شهر روایت مهم دیگری دارد که کاملاً با روایت مذکور از ام سلمه تناقض دارد زیرا در آن آمده است که ام سلمه (ل) هم پس از خروج اهل کسا از زیر آن، وارد کسا شد.

از شهر روایت شده است زمانی که خبر مرگ حسین بن علی منتشر شد، ام المؤمنین ام سلمه (ل) مردم عراق را لعنت کرد و گفت: آن‌ها او [حسین] را کشتند، خداوند آن‌ها را بکشد. او را فریب داده و خوار کردند. نفرین خدا بر آن‌ها باد. زیرا من دیدم صبح روزی فاطمه عبایی را برای پیامبر جدوخته و آورد و آن را در دستان ایشان گذاشت. آنگاه پیامبر از او پرسید: پسر عمویت کجاست؟ فاطمه پاسخ داد: در خانه است. پیامبر فرمود: برو او را برایم صدا بزن و دو فرزندش را هم بیاور! فاطمه رفت و دست هر کدام از آن دو را در دست خودش گذاشته بود آن‌ها را با خود می‌آورد. علی هم پشت سر آن‌ها حرکت می‌کرد. تا اینکه بر پیامبر جوارد شدند. پیامبر جاو را در اتاق خودش نشاند. علی در طرف راست او، فاطمه در سمت چپش و حسن و حسین هم جلویش نشستند. آنگاه عبایی را که در مدینه هنگام خواب بر روی خودمان می‌انداختیم آورد. پیامبر با دست چپش دو طرف عبا را گرفت و با دست راستش به سوی خدا دعا کرد و فرمود: «اللهم أهل بیتی أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهیراً»:«پروردگارا این‌ها اهل بیت من هستند پلیدی را از آن‌ها دور کن و آن‌ها را کاملاً پاک گردان. ام سلمه گفت: ای رسول خدا آیا من از اهل بیت تو نیستم؟ پیامبرجفرمود: آری پس تو هم وارد عبا شو. پس از آنکه او برای پسر عمویش علی، دو پسرش و فاطمه دعا کرد، وارد عبا شد.» [۳۷۳]

بدین ترتیب شهادت پیامبر جبرای ام سلمه ثابت می‌شود که او جزو اهل بیت ایشان است. زمانی که ام سلمه از پیامبر جپرسید: آیا من از اهل بیت تو نیستم؟ پیامبر جپاسخ داد. آری و علت عدم دخول او در زیر عبا به دو علت بود:

اولاً: پیامبر جمی‌‌خواست برای اصحاب کسا (علی، فاطمه، حسن و حسین) دعا کند. زیرا در آیه به زنانش اشاره شده بود.

ثانیاً: هیچ تناسبی نداشت که ام سلمه وارد کسا شود در حالی که امام علی هم که با او نا محرم بود در آن بود. پیامبر جبه او فرمود: تو از همسران پیامبر جهستی یا تو فرد نیکوکاری هستی. پس از اینکه برای اهل کسا دعا کرد او را وارد آن کرد تا رضایت و اطمینان او را به دست آورد.

این امری است که مبارکفوری در تحفه الاحوذی، ج ۹، ص ۴۸ آن را ترجیح می‌دهد و می‌گوید: ممکن است این حدیث دو معنا داشته باشد:

اولاً: تو فرد نیکوکار و صالحی هستی و سر جای خودت بمان. زیرا تو جزو اهل بیت هستی و نیازی به وارد شدن در زیر عبا (کسا) نداری. زیرا وجود علی در زیر آن او را از دخول در آن منع می‌کرد.

ثانیاً: در مراد از آیه تطهیر اختلاف وجود دارد. گفته شده است: منظور از آن همسران پیامبر جاست. زیرا با دلالت قرآن و سنت آن‌ها جزو اهل بیت او هستند و از سیاق آیات چیزی جز این را نمی‌توان برداشت کرد.

همچنین گفته شده است: منظور از آن اصحاب کسا (علی، فاطمه، حسن و حسین) هستند. دلیل این برداشت حدیث کسا و خطاب آیه هستند. طرفداران این برداشت می‌گویند خطاب در این آیه مناسب مخاطب مذکر است نه مؤنث. زیرا خداوند فرموده است: «عنكم» و «یطهركم» اگر آیه فقط به زنان اختصاص داشت بی‌تردید می‌گفت: «عنكن» و«یطهركن.»

در جواب این اشکال گفته شده است: از جمله اسالیب زبان عربی که قرآن کریم براساس آن نازل شده است اینکه بر همسر فرد نام اهل اطلاق می‌شود و به اعتبار لفظ اهل به صورت جمع مذکر مورد خطاب قرار می‌گیرد. ازجمله آن‌ها آیات زیر است که خداوند در جریان رفتن موسی÷به طور چنین می‌فرماید: «فقال لأهله امكثوا»:«به همسرش گفت بایست و درنگ کن.» همچنین: «سآتیكم»: «برای تو خواهم آورد.» همچنین: «لعلّی آتیكم»: «شاید برای تو بیاورم.»

در همه این سه عبارت مخاطب موسی همسرش بوده است. همچنین این اسلوب در زبان عربی رایج است و در موارد فراوانی به کار برده شده است، از جمله اینکه شاعر چنین سروده است:

فإنت شئت حرمت النساء سواكم
و إن شئت لم أطعم نقاظ ولابرداً

شاعر خطاب به معشوقه یا همسرش می‌گوید: اگر بخواهی به جز تو زنان را بر خودم تحریم می‌کنم یا اگر بخواهی آب صاف و زلال و آب خنک و تگرگ را بر خودم حرام می‌نمایم.

علاوه بر این خطاب آیه تطهیر، شبیه خطاب خداوند به ساره همسر حضرت ابراهیم÷است که فرمود:

﴿قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِينَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَكَٰتُهُۥ عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِيدٞ مَّجِيدٞ٧٣[هود: ۷۳].

«[فرشتگان] گفتند: آیا از کار خدا تعجب می‌کنی؟ ای اهل بیت [نبوت!] رحمت و برکات خدا شامل شماست.»

خداوند در این آیه فرمود:﴿عَلَيۡكُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِۚ[هود: ۷۳]. این در حالی است که خطاب آیه متوجه ‌سارا است. اما از آنجا که منظور از خطاب اهل بیت حضرت ابراهیم÷است، او [ابراهیم] هم به همراه همسرش جزو آن است. به همین دلیل از آن با لفظ «علیكم» تعبیر شده است. از آنجا که خطاب آیه متوجه همسران پیامبر جاست و در خطاب به آن‌ها خانه‌ها و بیوتشان ذکر شده و به اراده خداوند برای تطهیر بیوت اشاره شده است همراه با آن‌ها سرور خانه و صاحب آن یعنی حضرت محمد جنیز ذکر شده است. به همین دلیل از آن با لفظ «عنكم» و «یطهركم» تبعیر شده است. عرب زبانان بر غلبه ذکور بر اثاث در جمع و ... اجماع دارند.

به همین دلیل از آن‌جا که این آیه درباره همسران پیامبر ج[امهات المؤمنین] و تطهیر آن‌ها نازل شده است پیامبر جاصحاب کسا را که خواص اهل بیتش بودند فرا خواند تا برایشان دعا کند تا تطهیری که خداوند به امهات المؤمنین عطا کرده است بدان‌ها هم برسد و فرمود: «اللهم هؤلاء أهل بیتی وخاصّتی أذهب عنهم الرجس وطهّرهم تطهیراً» و از خداوند خواست که این فضیلت بزرگ را به دست آورند. ام سلمه پس از آنکه پیامبر را دید که علی، فاطمه، حسن و حسین را جمع کرد بسیار آرزو کرد که همراه آن‌ها باشد و برکت دعای پیامبر جبه او هم برسد. این امر قبل از آن بود که پیامبر برایشان دعا کند و آیه را برایشان بخواند و علت درخواست آن‌ها [اهل کسا] از او [پیامبر ج] را بیان کند. ام سلمه گفت: ای رسول خدا آیا من هم جزو آن‌ها هستم؟ پیامبر پاسخ داد: تو فرد نیکوکاری هستی. زیرا ام سلمه (ل) نیازی نداشت که پیامبر جبرای رفع پلیدی از او از درگاه خداوند دعا کند در حالی که آیه درباره او و بقیه همسران پیامبر نازل شده بود. این از بارزترین دلایل مبنی بر نازل شدن آیه درباره همسران پیامبر جاست نه اصحاب کسا که پبامبر بر دعا برای آن‌ها بسیار تأکید داشت. اگر آیه درباره آن‌ها نازل می‌شد، بی‌تردید پیامبر جآن‌ها را گرد هم نمی‌آورد و برایشان دعا نمی‌کرد.

قرطبی می‌گوید: همه این آیات از ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ قُل لِّأَزۡوَٰجِكَ[الأحزاب: ۲۸]. [در آیه ۲۸ احزاب] تا عبارت: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا٣٤[الأحزاب: ۳۴]. [در آیه ۳۴ احزاب] با یکدیگر ارتباط دارند پس چگونه ممکن است در وسط آن‌ها کلامی تافته جدا بافته و بی‌ارتباط با بقیه اجزای کلام بیاید؟!

این امری است که در روایت آمده است که زمانی که این آیات نازل شد، پیامبر جعلی، فاطمه، حسن و حسین را فراخواند و عبایی را برداشت و آن را بر آن‌ها انداخت سپس دستش را به سوی آسمان دراز کرد و گفت: پروردگارا این‌ها اهل بیت من و خواص من هستند پس پلیدی را از آن‌ها دور و آن‌ها را کاملاً پاک گردان!. پیامبر جپس از نزول آیه برایشان دعا و آرزو کرد که آن‌ها هم در مضمون آیه‌ای که همسران پیامبر با آن مورد خطاب قرار داده شده بود، قرار گیرند و پس دعا را فقط مخصوص آن‌ها قرار داد. این دعا چیزی غیر از قرآن بود. [۳۷۴]

چنانچه بگویند اگر آنچه شما درباره نزول آیات درباره همسران پیامبر جذکر می‌کنید صحیح باشد پس چگونه با روایتی که امام احمد در ج ۴، ص ۱۰۷ مسندش با سندی صحیح از شداد ابوعمار روایت می‌کند مطابقت پیدا می‌کند؟ در آن روایت آمده است: بر واثله بن اسقع وارد شدم که گروهی نزد او بودند آن‌ها درباره علی سخن گفتند. زمانی که برخاستند به من گفت: آیا به تو درباره آنچه از پیامبر جدیدم برایت نقل کنم. گفتم: آری! گفت: به سوی فاطمه (ل) رفتم و از او سراغ علیسرا گرفتم. گفت: به سوی پیامبر جرفته است. پس به انتظارش نشستم تا اینکه پیامبر جآمد و علی، حسن و حسینسهمگی همراه او بودند و همه آن‌ها دستش را گرفته بودند تا اینکه وارد شد و علی و فاطمه را به خود نزدیک کرد و آن‌ها را جلوی خودش و حسن و حسین را بر روی ران‌هایش نشاند. سپس لباس یا عبایش را بر روی آن‌ها انداخت و آن‌ها را با آن پوشاند. سپس این آیه را خواند:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣[الأحزاب: ۳۳].

و فرمود: خداوند این‌ها اهل بیت من هستند و اهل بیت من سزاوارترند.

در جواب باید گفت:

مقصود این آیه زنان پیامبر جهستند اما از آنجا که خویشاوندان پیامبر جاز آن‌ها به این وصف سزاوارترند ایشان به این حقیقت اشاره کردند و فرمودند: «وأهل بیتي أحق»: «اهل بیت من سزاوارترند [۳۷۵].» حافظ ابن کثیر در ج ۳، ص ۶۳۶ تفسیرش می‌گوید: اما از آنجا که همسران پیامبر جزو اهل بیت او هستند، خویشاوندانش به این نام [اهل بیت] سزاوارترند که این امر در حدیث «و أهل بیتی أحق»ذکر شد. این شبیه حدیثی است که در صحیح مسلم ذکر شده است که زمانی که از پیامبر جدرباره مسجدی که از آغاز براساس تقوی ساخته شده است سؤال شد فرمود: «آن همین مسجد من است.» این هم شبیه آن فرموده ایشان است. بی‌تردید چنانکه در احادیث دیگر آمده است این آیه درباره مسجد قبا نازل شده است. اما از آنجا که مسجد پیامبر از آغاز براساس تقوی ساخته شده بود، بیشتر سزاوار این نام بود. والله اعلم.)

ابن تیمیه در (جامع المسائل) می‌گوید: امام احمد و ترمذی و غیره از ام سلمه روایت کرده‌اند زمانی که این آیه نازل شد پیامبر جعبایش را بر روی علی، فاطمه، حسن و حسینسانداخت و فرمود: پروردگارا! این‌ها اهل بیت من هستند، پس پلیدی را از آن‌ها دور کن و آن‌ها را کاملاً پاک گردان.

سنت پیامبر قرآن را تفسیر و تبیین می‌کند و ما را به آن راهنمایی می‌کند. از آنجا که پیامبر فرموده است: «هؤلاء أهل بیتی»با وجود اینکه سیاق قرآن دلالت می‌کند که سخن خطاب به همسرانش است، در می‌یابیم که همسرانش حتی اگر جزو اهل بیت او باشند – همچنانکه قرآن بر آن دلالت می‌کند – اما این‌ها [آل عبا] بیشتر سزاوار آنند که اهل بیت او باشند. زیرا رابطه نسبی قوی‌تر از رابطه سببی است.

عرب این بیان را برای اختصاص به کمال به کار می‌برد نه اختصاص به اصل حکم. یعنی زمانی که اعراب چنین عبارتی را به کار می‌برند بدین معناست که این افراد کمال انتساب به اهل بیت را دارند نه اینکه فقط آنان اهل بیت فرد باشند نه دیگران! همانگونه که پیامبر جفرموده است: «لیس المسكین بالطواف الذی ترده اللقمة واللقمتان والتمرة والتمرتان. وانما المسكین الذی لایجد غنی یغنیه ولایتفطن له فیتصدق علیه ویسأل الناس الحافاً»:«مسکین آن دوره‌گردی نیست که یکی یا دو لقمه یا یکی دو حبه خرما به او می‌رسد. بلکه مسکین آن کسی است که ثروتمندی را نمی‌یابد که او را بی‌نیاز کند و برای او اظهار زرنگی کند تا ثروتمند به او صدقه‌ای بدهد و با اصرار از مردم چیزی را نمی‌خواهد.» [۳۷۶]

بدین ترتیب در می‌یابیم که این فرد کمال مسکین بودن را دارد. برخلاف گدای دوره‌گردی که کمال مسکین بودن را ندارد. زیرا او کسی را دارد که گاهی به او چیزی می‌دهد. اما او با این وجود هم مسکین است.

گفته می‌شود: فقط این فرد عالم است یا فقط فلانی دشمن است. فقط او مسلمان است. این عبارات را برای کسی به کار می‌برند که این اوصاف در آن‌ها به حدّ کمال رسیده باشد. اگرچه، افراد دیگری هم این صفات را دارا باشند.

مسلم در صحیحش حدیثی شبیه این را از پیامبر جروایت می‌کند [۳۷۷]: زمانی که از پیامبر جدرباره مسجدی که براساس تقوی ساخته شده است سؤال شد ایشان پاسخ دادند: این مسجد من یعنی مسجد مدینه. با وجود اینکه سیاق قرآن درباره مسجد ضرار اقتضا می‌کرد که آن، مسجد قبا باشد [۳۷۸]. به همین دلیل به صورت متواتر نقل شده است که مردم از اهل قبا می‌پرسیدند: این پاکی که خداوند شما را به وسیله آن وصف کرده است چیست؟ آنان در پاسخ گفتند: زیرا ما به وسیله آب خودمان را از نجاست پاک می‌کنیم. اما مسجد پیامبر از مسجد قبا سزاوارتر است که براساس تقوا ساخته شده باشد. اگرچه هردو براساس تقوا ساخته شده‌اند و شایسته‌تر است که پیامبر در مسجد قبا بایستد و نماز بخواند نه مسجد ضرار. از ایشان روایت شده است که پیامبر هر روز شنبه سوار بر مرکب و پیاده به قبا می‌آمد. [۳۷۹]

او در روز جمعه در مسجدش نماز برپا می‌داشت. سپس هر روز شنبه در مسجد قبا به نماز خواندن می‌پرداخت و هردو مسجد براساس تقوا ساخته شده بودند.

پس از آنکه خداوند بیان کرد که می‌خواهد پلیدی را از اهل بیت پیامبر دور و آن‌ها را کاملاً پاک گرداند، پیامبر برای نزدیکترین افراد اهل بیتش به خود که علی، فاطمه، حسن و حسین بودند از درگاه خداوند دعا کرد. خداوند آن‌ها را میان حکم به تطهیر و دعای پیامبر جمختار گذاشت. این امر که قبلاً هم بیان کردیم، نشان دهنده آن است که دور کردن پلیدی از آن‌ها و پاک کردنشان، یکی از رحمتها، فضل و بزرگواری و نعمتهای خداوند است تا آن را بر آن‌ها فرو بفرستد رحمت‌ها و فضایلی که فقط با تلاش خودشان آن را به دست نمی‌آوردند. زیرا اگر چنین می‌بود به وسیله آن‌ها از دعای پیامبر جبی‌نیاز می‌شدند همچنانکه برخی گمان می‌کنند که آن‌ها در هدایت و طاعتش از کمک و هدایت خداوند بی‌نیاز شده‌اند.

همچنین درحدیث صحیح نقل شده است [۳۸۰]: زمانی که این آیات نازل شد پیامبر جآن‌ها را بر همسرانش خواند و همچنانکه خداوند به او دستور داده بود آن‌ها را مخیّر و مختار کرد. آن‌ها خداوند، پیامبر و سرای آخرت را برگزیدند به همین دلیل آن‌ها را نگه داشت و طلاق نداد تا اینکه از دنیا رفت. اگر آن‌ها زندگی و زینت دنیا را می‌خواستند بی‌تردید همچنانکه خداوند دستور داده بود، طلاق داده و آزاد می‌شدند. زیرا پیامبر جاز همه پیروانش بیشتر نسبت به خداوند خشوع و نسبت به حدود الهی علم دارد.

و به علت دلالت این آیات بر پاداش مضاعف و رفع گناه، از امام علی بن حسین (زین العابدین) روایت شده است که گفت: من امیدوارم که خداوند به نیکوکاران، پاداش مضاعف دهد. اما از آن بیم دارم که بدکاران ما را نیز سزای مضاعف دهد. [۳۸۱]

زرکشی در (البرهان في علوم القرآن، ج ۲، ص ۱۹۷) می‌نویسد: «گاهی لفظ به معنای امری است و بر مفهوم دیگری حمل می‌شود زیرا از آن اسم بدان شایسته‌تر است.» از جمله:

برخی سبع مثانی را به فاتحه تفسیر می‌کنند در حالی که خداوند همه قرآن را مثانی می‌نامد.

از جمله اینکه حدیث پیامبر درباره اهل کساست که فرمود: این‌ها اهل بیت من هستند. پس پلیدی را از آن‌ها دور کن و آن‌ها را کاملاً پاک گردان. سیاق قرآن بر این امر دلالت می‌کند که مقصود زنان پیامبر است و این آیات درباره آن‌ها نازل شده است و نمی‌توان آن‌ها را خارج ازدلالت آن دانست. اما زمانی که خداوند خواست دیگران را هم شامل آیه گرداند، لفظ مذکر آورده شده است:

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣[الأحزاب: ۳۳].

پس از این امر در می‌یابیم که این تطهیر شامل همه اهل بیت (اعم از زن و مرد) خواهد شد. برخلاف عبارت «یا نساء النبیّ» همچنین درمی‌یابیم که علی و فاطمه بیش از همسران پیامبر سزاوار این صفت هستند.

همچنین از جمله آن حدیث پیامبر جاست که درباره مسجدی که براساس تقوا ساخته شده است سخن می‌گوید و می‌فرماید: آن همان مسجد من [در مدینه] است. این اقتضا می‌کند آنچه ذکر کرده است از دیگران بدین اسم سزاوارتر است و حصر ذکر شده در این آیه حصر کمال است. همچنانکه گفته می‌شود: هذا هو العالم العدل، یعنی فقط این فرد عالم عادل است. در غیر این صورت تردیدی نیست که مسجد قبا از آغاز براساس تقوا ساخته شده است و سیاق قرآن تأکید می‌کند که سیاق آیه چنین است.»

ثالثاً: رجس و پلیدی ذکر شده در آیه تطهیر همان تردید است.

شیعیان روایات صحیحی را از امامان اهل بیت نقل می‌کنند که ثابت می‌کند نظر علمای شیعه درباره تفسیر کلمه (رجس) برخلاف تفسیر خود امامان اهل بیت است!

کلینی در ج ۲ ص ۱۸۲ اصول کافی به نقل از زراره بن اعین از امام محمد باقر÷روایت می‌کند که شنیدم امام می‌گفت: خداوند قابل توصیف نیست و چگونه وصف می‌شود در حالی که خداوند در کتابش می‌فرماید:

﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ٩١[الأنعام: ۹۱].

«[کافران] خدا [و رحمت و حکمت او] را آنگونه که شایسته است نشناخته‌اند.»

پس خداوند را با هر چیزی که وصف می‌کنند او از آن بزرگتر است و پیامبر جقابل توصیف نیست و چگونه می‌توان او را توصیف کرد در حالی که خداوند اطاعت از او در زمین همانند اطاعت از خودش قرار داده است و می‌فرماید:

﴿وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ٧[الحشر: ۷].

«آنچه را که پیامبر برای شما [از احکام الهی] آورده است اجرا کنید و از اموری که شما را از آن باز داشته است، دست بکشید.»

کسی که از این فرد [پیامبر ج] اطاعت و پیروی کند در واقع از من اطاعت کرده است و هر کس نسبت به او نافرمانی کند در واقع نسبت به من نافرمانی کرده است و امر به او تفویض شده است. چگونه می‌توان گروهی را ستود که خداوند رجس (پلیدی) را از آن‌ها دور کرده است که همان تردید می‌باشد و مؤمن قابل توصیف نیست و بی‌تردید مؤمن برادرش را ملاقات می‌کند و با او دست می‌دهد. پس خداوند همچنان به آن دو نظر می‌افکند در حالی که گناهان از چهره‌شان زدوده می‌شود همچنانکه برگ‌های درختان فرو می‌ریزند.»

مجلسی درباره آن می‌گوید: این حدیث حسن و همانند احادیث صحیح است. مرآه العقول، ج ۹، ص ۷۲-۷۰.

همچنین شیخ هادی نجفی در کتاب (الف حدیث فی المؤمن) ص ۲۷۶ آن را صحیح دانسته است. در اینجا مشاهده می‌کنیم که امام محمد باقر منظور از دور کردن پلیدی را تفسیر و از رجس به شک تعبیر کرده‌اند.

همچنین کلینی در الکافی، ج ۱، ص ۲۸۷ در ضمن حدیثی طولانی می‌گوید: «زمانی که علی از دنیا رفت نمی‌توانست محمد حنیفه یا ابوالفضل العباس یا هیچکدام از فرزندانش را جزو این امر نماید. به همین دلیل حسن و حسین گفتند: خداوند درباره ما آیه نازل کرده است همچنانکه درباره تو آیه نازل کرده است و به اطاعت ما دستور داده است همچنانکه به اطاعت از تو نیز دستور داده است. و پیامبر جرا مأمور تبلیغ درباره ما کرده است همچنانکه این امر را درباره تو انجام داده است و پلیدی را از ما دور کرده است همچنانکه این امر را درباره تو هم انجام داده است. زمانی که علی÷از دنیا رفت، حسن÷به علت بزرگتر بودن برای این کار سزاوارتر بود. اما زمانی که او از دنیا رفت نتوانست فرزندانش را جزو امر [عصمت و امامت] کند. و هرگز نمی‌توانست چنین کند. در حالی که خداوند می‌فرماید:

﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِۚ٧٥[الأنفال: ۷۵].

«کسانی که با یکدیگر خویشاوندند برخی برای برخی دیگر سزاوارترند [و حقوق آن‌ها] در کتاب خدا [بیان شده است.]»

به همین دلیل حسین گفت: خدوند دستور داده است از من اطاعت شود. همچنانکه به اطاعت از تو و پدرت دستور داده است و پیامبر درباره من تبلیغ کرده است. همچنانکه درباره تو و پدرت تبلیغ کرده است و خداوند پلیدی را از من دور کرده است همچنانکه آن را از تو و پدرت دور کرده است. زمانی که حسین÷از دنیا رفت هیچکدام از اهل بیتش نمی‌توانست بر او ادعا کند همچنانکه او درباره پدر و برادرش ادعا می‌کرد، اگر می‌خواستند او را از امر امامت محروم کنند و آن دو نمی‌توانستند چنین کنند. سپس جریان بدین ترتیب ادامه یافت که پس از اینکه امر به حسین÷رسید آیه ﴿وَأُوْلُواْ ٱلۡأَرۡحَامِ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلَىٰ بِبَعۡضٖ فِي كِتَٰبِ ٱللَّهِۚ٧٥[الأنفال: ۷۵]. تأویل شد. سپس بعد از حسین، علی زین العابدین÷به امامت رسید و پس از او امامت به محمد بن علی÷رسید و گفت: رجس همان تردید است. به خدا قسم ما نسبت به خدایمان هرگز تردید نخواهیم داشت.» [۳۸۲]

در این صورت تفسیر رجس به چیزی غیر از تفسیر امامان اهل بیت از آن و ادعای اموری درباره آن‌ها که درباره خودشان چنین ادعایی نکرده‌اند، صحیح نیست!!

رابعاً: روایات شیعه بر عدم عصمت امامان تأکید دارد. کسی که فرض کند آیه بر عصمت اهل کسا دلالت دارد، چگونه می‌تواند دلالت آن را با این نصوص شیعی الزام‌آور مقایسه کند؟!

نصوص فراوانی در این باره وجود دارد اما من فقط به ذکر چند نمونه از آن می‌پردازم.

۱- امام علی در دعایش می‌فرمود: «پروردگارا مرا در آنچه تو از من بدان آگاهتری بیامرز! اگر به سوی آن بازگشتم پس تو هم دوباره مرا ببخش. پروردگارا آنچه را که درباره خودم وعده دادم و به آن وفا نکردم بیامرز. پروردگارا از اینکه با زبانم به تو نزدیک شدم ولی قلبم با آن مخالفت کرد، ببخش. پروردگارا نگاه‌های گناه‌آلوده، سخنان ساقط و بیهوده و اشتباههای کردار و گفتار مرا بیامرز.» [۳۸۳]

امام علی همانند بقیه ائمه و صالحین و فضلا دچار اشتباه، خطا و گناه می‌شود و فاضل، بزرگ، مجاهد و امام بودن او بدین معنی نیست که او گناه و اشتباه نمی‌کند. اما متعصبان این امر را از او قبول نمی‌کنند بلکه از او چهره دیگری را می‌خواهند که ساخته و پرداخته خودشان است و امام علی و مؤمنان را به قبول آن ملزم می‌کنند!

۲- امام علی در نهج البلاغه خطاب به یارانش می‌گوید: «از اینکه سخن حقی را بگویید یا مشورت به عدل نمایید، خودداری نکنید زیرا من خود را برتر از آن نمی‌دانم که خطا کنم و از اشتباه در کارم ایمن نیستم. مگر آنکه خداوند مرا در کار نفس کفایت کند که بیش از من مالک آن است. [۳۸۴]

۳- امام علی در نهج البلاغه می‌گوید: «سپاس و ستایش خدای را که مرا مرده یا بیمار دارد بامداد نساخت نه آفتی بر رگ‌هایم وارد شده و نه به بدترین اعمال گرفتار شده‌ام. نه نسلم بریده شده و نه از دین برگشته‌ام نه منکر پروردگارم و نه از ایمان در هراسم. نه عقلم دچار سرگردانی است و نه به عذاب امتهای پیشین مبتلا شده‌ام. شب را به بامداد رساندم در حالی که بنده‌ای مملوک و بر نفس خویش ستمکارم. تو بر من حجت داری و مرا حجتی نیست. نمی‌توانم چیزی بگیرم جز آنچه تو به من عطا کرده‌ای و نمی‌توانم خودم را حفظ کنم مگر اینکه تو مرا حفظ کنی.

پروردگارا من به تو پناه می‌برم از اینکه با وجود بی‌نیازیت نیازمند شوم یا با وجود هدایتت گمراه یا در سلطنت تو مظلوم شوم یا با وجود آنکه زمام امر به دست توست ذلیل و خوار گردم.

پروردگارا من به تو پناه می‌برم از اینکه با وجود بی‌نیازیت نیازمند شوم یا باوجود هدایتت گمراه یا در سلطنت تو مظلوم شوم یا با وجود آنکه زمام امر به دست توست ذلیل و خوار گردم.

پروردگارا جانم نخستین حقیقت با ارزشی از دارایی‌های ارزشمندم باشد که از من می‌ستانیو اولین امانت – از نعمت‌هایی که به امانت در اختیار می‌گذاری – باشد که بازمی‌گردانی.

پروردگارا به تو پناه می‌برم از اینکه روی از سخن تو بازگردانیم یا از دینت به سبب فتنه‌انگیزی [نابکاران] روی بر تابیم یا هواها وهوس‌های ما در برابر هدایتی که از سوی تو آمده بر ما هجوم آورد [و بر ما چیره شود.]» [۳۸۵]

این دعا برای کسانی که ادعا می‌کنند امامت فقط شایسته معصومان است و منظور خداوند از ظالمان در آیه ۱۲۴ سوره بقره گناهکاران هستند، قابل توجه است. این امام علی است که خودش را ظالم نسبت به خودش می‌داند و در این‌جا مراد از ظلم گناه و کوتاهی در حق پروردگار است.

شیعیان متعصب او راه در پیش دارند: یا به اشتباه برداشت خود از آیه اعتراف کنند در نتیجه این کار یکی از ارکان امامت در نزد آن‌ها منهدم می‌شود یا امام علی راتخطئه کنند و ادعا کنند که او نتوانسته است مطلبرا به خوبی ادا کند و آن‌ها او را بهتر از خودش می‌شناسند.

اما افراد منصف می‌گویند: علی، ابوبکر، عمر، طلحه، زبیر، عثمان، سعد، عمار،ابوذر، مقداد، صهیب و ... همگی کارهای نیک و صحیح انجام می‌دهند و مرتکب اشتباه هم می‌شوند اما دریای اعمال نیکشان گناهان و اشتباهاتشان را می‌پوشاند.

پس چرا درباره کسی که دوستش می‌داریم غلوّ می‌کنیم در حالی که خداوند ما را از این کار نهی کرده است؟

۴- امام علی در دعایش می‌گفت: «گناهی که پس از آن مهلت دو رکعت نماز خواندن داشته باشم و از خدا طلب عافیت کنم، مرا اندوهگین نسازد [۳۸۶].» این سخن اعتراف صریح امام است که او هم مانند نیکوکاران و پرهیزکاران دیگر مرتکب گناه می‌شود و توبه می‌کند.

۵- میرزا حسین نوری طبرسی در مستدرک الوسائل از حجت قائم روایت می‌کند که گفت: امیرالمؤمنین در سجده شکر می‌گفت ای کسی که اصرار و پافشاری اصرار کنندگان فقط بر جود و کرم او می‌افزاید ای کسی که خزانه‌های آسمان‌ها و زمین، زیر و درشت، بزرگ و کوچک همگی از آن اوست بدی و اشتباهم تو را از احساس نسبت به من باز نمی‌دارد. از تو می‌خواهم با من چنان کنی که تو شایسته و سزاوار آن هستی و تو اهل بزرگواری، بخشش و عفو هستی. ای خدا ای خدا تو با من چنان کن که شایسته آنی تو بر عقوبت و مجازات توانایی و من استحقاق آن را دارم در پیشگاه تو هیچ بهانه عذری ندارم. با همه گناهانم به تو پناه می‌برم و بدان اعتراف می‌کنم تا مرا مغفرت نمایی و تواز من بدان آگاهتری با همه خطاها و لغزش‌هایم به تو پناه می‌آورم. پروردگارا مغفرت و رحم نما و از آنچه می‌دانی مغفرت و گذشت کن که بی‌تردید تو بزرگوارترین، با شکوهترین و گرامی‌ترینی.» [۳۸۷]

۶- همچنین از جمله آن روایتی است که یکی از بزرگان شیعه (ابومخنف ازدی) در جریان کشته شدن امام حسین و ذکر تفصیل رفتن امام به عراق گفتگویی را که میان امام حسین و عبدالله بن عباس روی می‌دهد نقل می‌کند که در آن ابن عباس امام حسین را از رفتن به عراق نهی می‌کند: «سپس ابن عباس گفت: با خروج از حجاز در واقع ابن زبیر را خوشحال می‌کنی. آن روزی است که هیچ کس همراه تو [به بازگشت] بدان امیدوار نخواهد بود. قسم به خداوند یکتا اگر می‌دانستم که با گرفتن موهایت و دعوا کردن تا جایی که مردم بر سرمان جمع شوند، از من اطاعت می‌کردی بی‌تردید این کار را می‌کردم.» [۳۸۸]

اگر ابن عباس (پسر عموی پیامبر جو یکی از یاران خاص امیرالمؤمنین علیس) به عصمت امام حسین معتقد بود هرگز او را با چنین اسلوبی مورد خطاب قرار نمی‌داد. او به امام حسین پیشنهاد رفتن به یمن کرد [۳۸۹]و نظر امام حسین را در انتخاب عراق اشتباه دانست.

۷- شیخ شریف رضی در کتاب (خصائص الأئمة) ذکر می‌کند که برخی از یاران حضرت علی از اموال فیء چند روانداز را برایش آوردند. امام عادت داشت هرگاه غنیمتی به او می‌رسید بی‌درنگ آن را توزیع می‌کرد و این کار را به تأخیر نمی‌انداخت. این رواندازها شب هنگام برای او آورده شد او دستور داد آن‌ها را بشمارند و در انبار بگذارند تا فردا آن‌ها را توزیع کند. زمانی که صبح فرا رسید آن‌ها را شمرد، دریافت که یکی از آن‌ها کم شده است. به او گفته شد: حسن بن علی شب هنگام آن را به امانت گرفت تا امروز آن را پس بدهد. امام به سرعت به سوی خانه حسن بن علی دوید در حالی که با خود سخن می‌گفت. امام عادت داشت هنگام ورود به خانه‌اش اجازه می‌گرفت. اما این بار بدون اجازه به داخل خانه حمله کرد و روانداز را در خانه‌اش یافت و دو طرف آن را گرفت و آن را با خود می‌کشید و خطاب به امام حسن می‌گفت: ای ابومحمد از آتش دوزخ بترس! تا اینکه آن را با خود برد. [۳۹۰]

اگر امام علی به عصمت پسرش امام حسن معتقد بود، از او نسبت به آتش و اشتباهش بیم نمی‌داشت در حالی که او معصوم بود [براساس اعتقاد شیعیان امامیه اثنا عشریه دچار گناه و اشتباه نمی‌شد.]

بدین ترتیب درمی‌یابیم که شیعیان از روش امامان اهل بیت که براساس اعتدال استوار است پیروی نمی‌کنند، بلکه هر آنچه خودشان خوب بپسندند بدون دلیل و برهان بدان اعتقاد پیدا می‌کنند!

۸- وصیت امام علی قبل از وفاتش خطاب به امام حسن بر عدم عصمت او دلالت دارد:

شیخ رضی همچنین در کتاب (خصائص الأئمه) ص ۱۱۷ وصیت امام علی به فرزندش امام حسن را ذکر می‌کند که در آن آمده است: «ای پسرم بدان که تو برای آخرت آفریده شده‌ای نه برای دنیا و برای فنا خلق شده‌ای نه بقا. بی‌تردید تو در خانه‌ای عاریه‌ای و موقت و در راه آخرت قرار داری و تو در راه مرگ هستی که هیچ کس از آن نمی‌تواند فرار کند. مبادا که مرکب طمع تورا به لبه پرتگاه سوق دهد. اگر می‌توانی سعی کن هیچ فاصله میان تو و پروردگارت نباشد.

ظلم کردن به ضعیفان زشت‌ترین نوع ظلم است. ممکن است درد،دوا باشد و دوا، درد. شاید آنکه سزاوار اندرز گفتن نیست. اندرزش به کار آید و آنکه طلب نصیحت می‌کند نیرنگ باز باشد. هرگز بر آرزوهایت تکیه مکن که آن‌ها کالای احمق‌ها هستند.

دشمن دوستت را به دوستی مگیر تا دوستت به دشمن تو تبدل نشود. برادرت را خالصانه نصیحت کن حال این نصیحت تلخ باشد یا شیرین. اگر خواستی از دوستت جدا شوی همه پل‌ها را پشت سر خودت خراب مکن و راهی را باقی بگذار که اگر خواستی با او درباره دوستی کنی امکان آن باشد. کاری مکن دوستت بیش از دوستی با توآرزوی قطع رابطه با تو را داشته باشد و بدی‌اش نسبت به تو از نیکی‌‌اش بیشتر باشد. ظلم کسی که به تو ستم می‌کند بر تو گران نیاید که ظالم گاهی به نفع تو و گاهی به زیان تو تلاش می‌کند. پاداش کسی که تو را شاد می‌کند آن نیست که به او بدی کنی.

ای پسرم از مشورت با زنان خودداری کن که سست رأی و بی‌اراده هستند و حیاتشان را بیشتر کن که برایشان بهتر است.»

به خدا قسم هرگز معقول نیست امام علی پسرش امام حسن را با چنین وصیتی سفارش کند مگر آنکه معتقد باشد که پسرش معصوم نیست. در غیر این صورت او را به یادآوری قیامت، خوف از گناه و پرهیز آفات نفس همانند طمع و اعتماد بر آرزوها، اشتباه در انتخاب دوستان و تعامل با مردم و مشورت با مردم سفارش نمی‌کرد. شکی نیست اگر او معتقد بود که پسرش نه تنها از گناهان بلکه از اشتباه، لغزش و فراموشی هم معصوم است هرگز او را این گونه نصیحت نمی‌‌کرد؟!

۹- ابن بابویه قمی (شیخ صدوق) از امام صادق روایت می‌کند که پیامبر در روز ۲۶ ذی القعده به قصد انجام حجه الوداع از مدینه خارج شد تا اینکه به مسجد شجره رسید. در آنجا نماز خواند. سپس مرکبش را راند تا اینکه به صحرا رسید در آنجا احرام بست و به قصد حج تهلیل گفت و ۱۰۰ ماده شتر را با خود برد. همه کسانی که با او بودند با هدف انجام حج و نه عمره احرام بستند. همچنین آنان نمی‌دانستند متعة حج چیست. تا اینکه رسول خدا جبه مکه رسید. طواف کعبه را انجام داد مردم همراه او طواف کردند. سپس در کنار مقام ابراهیم دو رکعت نماز خواند و حجر الأسود را لمس کرد. سپس به سوی زمزم رفت از آن نوشید و فرمود: اگر برای امتم دشوار نمی‌بود از آن یک یا دو سطل می‌نوشیدم. سپس فرمود: از آنچه خداوند با آن آغاز می‌کند، شروع کنید. سپس به صفا رفت و از آنجا شروع کرد و هفت بار میان صفا و مروه رفت و آمد کرد. زمانی که سعی را در مروه تمام کرد، در میان یارانش به خطبه ایستاد و به آن‌ها دستور داد که از احرام در آیند و آن را به عنوان عمره قرار دهند. آن دستوری بود که خداوند به او ابلاغ کرده بود در نتیجه مردم از احرام خارج شدند.

تا اینکه می‌گوید: علی÷از یمن آمد تا اینکه به حج رسید. مشاهده کرد که فاطمه از احرام خارج شده و دریافت که او بوی خوش استعمال کرده است. به سوی پیامبرجرفت تا از او استفتا و به فاطمه اعتراض کند. پیامبر جفرمود: ای علی! با چه نیّتی احرام بستی؟ گفت: با همان قصدی که پیامبر جاحرام بسته است. پیامبر جفرمود: تو از احرام خارج نشو و او را در قربانی‌اش شریک قرار داد و ۳۷ شتر را به نام او قربانی کرد. پیامبر ج۳۶ شتر را با دستش قربانی کرد. سپس از هر قربانی تکه‌ای را برداشت و آن‌ها را در یک ظرف قرار داد. سپس به او دستور داد. پس آن را پختند و از آن خوردند و خورشت درست کردند. پیامبر جفرمود: همگی از آن خوردیم. متعه [انجام حج و عمره با هم] از حج قران که در آن قربانی انجام می‌شود و حج تنها بهتر است و فرمود: هرگاه کسی تصمیم گرفت با تمتع عمره را انجام دهد، فرایض متعه را که بر عهده اوست قضا کرده است. ابن عباس گفت: تا روز قیامت عمره جزو حج است. [۳۹۱]

اگر فاطمه زهرا (ل) معصوم بود، بی‌تردید امام علی او را مورد انتقاد قرار نمی‌داد و چنانکه در روایت آمده است برای طلب افتا و انتقاد از او به سوی پیامبر جنمی‌رفت. بی‌تردید فرد معصوم برخلاف شریعت عمل نمی‌کند. پس چگونه رواست اگر فاطمه معصوم می‌بود، امام علی درباره او این گونه گمان کند؟!

۱۰- اگرچه امام علی بن حسین (زین العابدین) و سایرامامان دوازده‌گانه جزو اهل عبا نیستند. اما با این وجود شیعیان امامیه به عصمت و دخول آن‌ها در تطهیری که آیه آن را ذکر کرده است، معتقدند. این در حالی است که روایات فراوانی که از طریق شیعه نقل شده است این امر را نفی می‌کند.

در صحیفه سجادیه که مجموعه دعاهای امام علی بن حسین (زین العابدین) است و شیخ محمد باقر فرزند شیخ مرتضی موحد ابطحی اصفهانی آن را گردآوری کرده چنین آمده است.

«در مناجات از امام محمد باقر÷نقل شده است که امام علی بن حسین در دعایش می‌گفت: پروردگارا اگر با ارتکاب عملی که تو مرا از آن نهی کرده‌ای، نسبت به تو نافرمانی کردم در واقع من در محبوب‌ترین چیزها برایت از تو فرمانبرداری کرده‌ام وآن ایمان به توست که تو بر من منّت نهادی نه اینکه من بر تو منت بگذارم و نافرمانی تو را در مبغوض‌ترین اشیا برای تو که همان شرک است، قرار دادم و آن اینکه برای تو شریک، فرزند و یا همانندی قرار دهم و بدون غرور و دشمنی و بی‌احترامی به خداوندت و نفی حق تو از تو نافرمانی کرده‌ام. اما شیطان بعد از حجت و بیان مرا دچار لغزش کرد. اگر به خاطر گناهانم مرا عذاب دهی به من ظلم نکرده‌ای و اگر مرا بیامرزی به خار بخشش و کرمت مرا آمرزیده‌ای، ای مهربانترین مهربانان.» [۳۹۲]

امام زین‌العابدین همچنین در دعای دیگری می‌گوید: «خداوندا از تو می‌خواهم که مرا مورد عفو و مغفرت خود قرار دهی، من مبرا نیستم تا معذرت بخواهم و همچنین قوی نیستم تا پیروز شوم. همچنین هیچ راه فراری ندارم تا فرار کنم و برای اشتباهاتم در مقابل تو عذر بیاورم از گناهانی که مرا نابود و احاطه کرده‌اند خود را مبرا سازم. از آن‌ها به تو پناه می‌برم و توبه می‌کنم. پس توبه مرا بپذیر و مرا پناه بده. پس مرا خوار مگردان. از تو طلب می‌کنم پس مرا محروم مکن. به تو چنگ زده‌ام مرارها مکن. تو را می‌خوانم پس با ناامیدی مرا از خود مران. خدایا من فقیر و حقیر، دل شکسته و با دلی لرزان و ترسان تو را می‌خوانم من نیازمند تو هستم و به درگاهت پناه آورده‌ام. خدایا از ضعف نفسم در شتافتن برای آنچه به اولیایت وعده داده‌ای و پرهیز از آنچه دشمنانت را از آن برحذر داشته‌ای و هموم فراوان و وسوسه نفسم به تو پناه می‌برم. خداوندا تو مرا با آشکار کردن نهانم رسوا نکردی هرگاه چیزی‌ می‌خواهم به تو پناه می‌برم و هر جا که باشم راز مرا پیش تو می‌گویم: پس فقط تو را می‌خوانم و فقط به تو امیدوارم. گوش به فرمان و مطیع تو هستم. صدای کسی را که شکایتش را پیش تو مطرح می‌کند می‌شنوی و کسی را که بر تو توکل می‌کند، درمی‌یابی و آنکه را به تو چنگ می‌زند و به تو پناه می‌برد نجات می‌دهی. خدایا به خاطر شکر اندکم مرا از خیرآخرت و دنیا محروم مگردان و از گناهانم که تو بدان آگاهتری درگذر. اگر مرا عذاب دهی این من هستم که ظالم، افراط کننده، تباه کننده گناهکار، بی‌توجه، ساده لوح و بی‌توجه به بهره خویش بوده‌ام و اگر مرا بیامرزی [این سزاوار توست] که تو مهربانترین مهربانانی.» [۳۹۳]

ما معتقدیم امام زین العابدین یکی از امامان پرهیزگار و متدین بوده است که درباره او گمان نمی‌کنیم مرتکب گناهان کبیره شده باشد. اما این نص بر جایز بودن ارتکاب معصیت از او همانند افراد پاک و پرهیزکار دیگر دلالت دارد. اگرچه درباره چنین امام بزرگواری به علت عبادت و تقوای مشهورش گمان ارتکاب گناهان اندک می‌رود. اما با این وجود افراد پرهیزگار از گناهان صغیره و اندکشان هم به ستوه می‌آیند و احساس نگرانی می‌کنند. زیرا آن‌ها خداوند را بسیار بزرگ می‌دارند. پیامبر جمی‌فرماید: «إن المؤمن یری ذنوبه كأنه قاعد تحت جبل یخاف أن یقع علیه، وإن الفاجر یری ذنوبه كذباب مرّ علی أنفه فقال هكذا»: «بی‌تردید فرد مؤمن گناهانش را طوری می‌بیند گویی زیر کوهی نشسته است که بیم آن دارد بر رویش فرو بریزد و انسان گناهکار گناهانش را طوری می‌بیند گویی مگسی از جلوی بینی‌اش عبور کرده است.» [۳۹۴]

امام سجاد همچنین در دعای دیگری می‌گوید:

خدایا از تو می‌خواهم که مرا حفظ کنی تا نسبت به تو نافرمانی نکنم که من از فراوانی گناهان و نافرمانی نیکی و بزرگواری فراوانت دچار بهت و حیرت شده‌ام. در حالی که گناهان فراوانم زبان را خورد و حیای مرا برده‌اند. پس با چه رویی تو را ملاقات کنم در حالی که گناهان چهره‌ام را نابود کرده‌اند؟! با چه زبانی تو را بخوانم در حالی که گناهان مرا لال کرده‌اند؟ چگونه تو را بخوانم در حالی که گناهکارم؟! چگونه تو را نخوانم در حالی که تو بزرگواری؟! چگونه شادی کنم در حالی که من گناهکارم؟! چگونه غمگین باشم در حالی که تو بزرگوار و کریمی؟! چگونه تو را بخوانم که منم؟! چگونه ممکن است بنده‌ای سرورش را نخواند؟ اگر او را از خود براند به کجا پناه ببرد؟! پروردگارا اگر اشتباهاتم را کم نکنی از چه کسی طلب کمک کنم؟! اگر تو مرا یاری نکنی چه کسی به من کمک خواهد کرد؟ اگر به تو فریادم نرسید چه کسی مرا درخواهد یافت؟! اگر امیدم از تو بریده شود راه فرار کجاست؟ خدایا میان خوف و رجا (ترس و امید) مانده‌ام.

خوف از تو مرا می‌کشد و امید به تو مرا زنده می‌کند. پروردگارا گناهان صفات ما هستند و بخشش و آمرزش صفات تو. [پس ما را بیامرز!] خدایا پیری و سفیدی مو یکی از انوار توست پس محال است نورت را با آتشت بسوزانی. پروردگارا بهشت جایگاه نیکان است. اما برای رسیدن به آن باید از روی آتش گذشت. ای کاش اگر از رسیدن به بهشت محروم می‌شدی وارد آتش نمی‌شدم.» [۳۹۵]

همچنین مجلسی می‌نویسد: از جمله آن‌ها مناجات پانزدهم امام علی بن حسین (صلوات الله علیهما) است که آن را در کتاب برخی از مؤلفان خودمان یافته‌ام که از ایشان روایت شده است: مناجات اول مناجات توبه کنندگان است که در روز جمعه خوانده می‌شد:

بسم الله الرحمن الرحیم. پروردگارا اشتباهات لباس خواری را بر من پوشاندند و دوری از تو مرا بیچاره کرد. گناهان بزرگ و فراوانم قلبم را کشت. پس با قبول توبه‌ام آن را زنده کن ای امید، آرزو و خواسته من! قسم به عزّتت جز تو کسی را نمی‌یابم که گناهانم را عفو کند و فقط تویی که می‌توانی شکست مرا جبران کنی. من با خضوع به سوی تو باز می‌گردم و با خواری و ذلت به درگاه تو می‌آیم. اگر مرا از درگاهت برانی پس به چه کسی پناه ببرم؟ اگر مرا از آستانت برانی به سوی چه کسی بروم؟ واقعاً برای شرمندگی و رسوایی خودم متأسفم و برای نادانی و گناهکار بودن خودم حسرت می‌خورم.

ای آمرزنده بزرگ گناهان! ای جبران کننده شکستها! از تو می‌خواهم گناهانم را بیامرزی و رسوایی‌هایم را بپوشانی و در قیامت مرا از عفو با بخشش و آمرزش خود نرانی و از مغفرت و پوشاندن عیوبم محروم نکنی. پروردگارا بر گناهانم ابر رحمتت را سایه افکن و بر عیب‌هایم ابر مهربانی است را بفرست. پروردگارا آیا برده فراری جز به سوی مولایش باز خواهد گشت یا از خشمش جز او کسی او را پناه خواهد داد؟! خدایا اگر پشیمانی از گناهان توبه است قسم به عزتت من پشیمان شده‌ام. اگر طلب مغفرت از گناه و اشتباه موجب آمرزش می‌شود بی‌تردید من از تو بارها طلب استغفار کرده‌ام و می‌کنم. تو حق داری مرا سرزنش کنی تا راضی می‌شوی خدایا با قدرت خودت توبه مرا بپذیر و با شکیبایی و بردباری‌ات مرا بیامرز و با علمت مرا مورد عنایت قرار بده.

خدایا تو کسی هستی که بر روی بندگانت دری را برای آمرزش گناهان گشوده‌ای که آن را توبه نامیده‌ای و گفته‌ای: «همگی خالصانه به سوی خداوند بازگردید!» پس کسی که از وارد شدن از این در که باز بوده غفلت ورزیده است چیست؟ خدایا اگر زشتی گناه از سوی بنده‌ات بوده است، پس زیبایی بخشش از سوی تو است. خدایا من اولین کسی نیستم که نسبت به تو نافرمانی کرده‌ام و در درگاه تو توبه کرده‌ام و به نیکی تو روی آورده‌ام و منتظر جود و بخشش تو هستم.

ای پاسخ دهنده درماندگان! ای برطرف کننده سختی‌ها! ای بسیار بخشندهای که همه نهان‌هارا نیک می‌دانی! ای کسی که رازها را پنهان می‌کنی، به وسیله جود و کرامت از تو طلب شفاعت می‌کنم و به رحم و مهربانی‌ات توسل می‌جویم. پس دعایم را پاسخ ده و مرا ناامید مکن و توبه‌ام را بپذیر و با فضل و بزرگی و رحمتت اشتباه و گناه مرا بیامرز، ای مهربان‌ترین مهربانان!» [۳۹۶]

ابن بابویه قمی (ملقب به شیخ صدوق) از امام صادق روایت می‌کند که او این گونه دعا می‌کرد: «خدایا چگونه تو را بخوانم در حالی که نسبت به تو نافرمانی کرده‌ایم و چگونه در پیشگاه تو دعا نکنم در حالی که عشق تو در قلبم را شناخته‌ام. اگر نافرمان بوده‌ام دستی را که مملو از گناه است به سوی تو دراز کرده‌ام و چشمان امیدوارم رابه درگاه تو دوخته‌ایم ای مولا و سرور من! تو بزرگترین بزرگان و اسیرترین اسیران هستم. من به وسیله گناهانم اسیر شده‌ام اگر به خاطر گناهانم مرا مؤاخذه کنی من به خاطر بزرگواری و کرمت از تو طلب بخشش خواهم کرد.

اگر به خاطر جرم و اشتباهم مرا بازخواست کنی عفو و بخشش تورا درخواست خواهم کرد. اگر به من دستور رفتن به سوی آتش دهی به اهل آن اطلاع می‌دهم که من کسی بودم که می‌گفتم: لا إله إلّا الله محمد رسول اللهخدایا بی‌تردید اطاعت از تو باعث شادی‌ات می‌شود در حالی که نافرمانی‌ات زیانی به تو نمی‌رساند. پس آنچه را برایت خوشایند است به من بده و آنچه را به تو زیانی نمی‌رساند از من مورد بخشش قرار بده. ای مهربانترین مهربانان!!» [۳۹۷]

کسی که از ارتکاب گناهان صغیره و کبیره معصوم و در امان است هرگز این گونه دعا نمی‌کند. بی‌تردید اگر چنین می‌بود امام صادق از خداوند امری را طلب می‌کرد که وقوع آن ممکن باشد نه محال!.

مجلسی در بحارالأنوار، ج ۹۱، ص ۱۸۲ به نقل از حسین بن علی اهوازی به نقل از پدرش علی بن مهریار می‌گوید که از مردم امام موسی بن جعفر شنیدم که این دعا را –که دعای اعتقاد است – می‌خواند: خدایا گناهانم و فراوانی‌شان چهره‌ام را در پیشگاه تو پوشانده است و از شایستگی و استحقاق رحمتت و امید به اجابت دعایم محروم کرده است. اگر به نعمتهای تو دل نمی‌بستم و به امید به تو چنگ نمی‌زدم و اسراف کنندگان و خطاکاران امثال خودم را به بخشش وعده نمی‌دادم که تو فرموده‌ای:

﴿۞قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣[الزمر: ۵۳].

«ای بندگانم! ای آنان که در گناهان زیاده‌روی کرده‌اید! از لطف و مرحمت خدا مأیوس و ناامید مشوید، بی‌‌تردید خداوند همه گناهان را می‌بخشد. زیرا او بسیار آمرزگار و بس مهربان است.»

همچنین مردم را از نومیدی از رحمتت نهی کرده‌ای و فرموده‌ای:

﴿قَالَ وَمَن يَقۡنَطُ مِن رَّحۡمَةِ رَبِّهِۦٓ إِلَّا ٱلضَّآلُّونَ٥٦[الحجر: ۵۶].

«و جز گمراهان [بی‌خبر از قدرت و عظمت خدا] از رحمت پروردگارش مأیوس می‌شود؟!»

سپس مرا به سوی دعوت خودت فرا خوانده‌ای تا تو را بخوانیم و فرموده‌ای:

﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ٱدۡعُونِيٓ أَسۡتَجِبۡ لَكُمۡۚ إِنَّ ٱلَّذِينَ يَسۡتَكۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِي سَيَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ٦٠[غافر: ۶۰].

«مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم. کسانی که خود را بزرگتراز آن می‌دانند که مرا به فریاد بخوانند، خوار و ذلیل وارد دوزخ خواهند شد.»

پروردگارا خواری نومیدی از رحمت تو مرا فرا گرفته است. خداوندا به نیکوکاران وعده داده‌ای انتظار ثواب داشته باشند و گناهکاران در انتظار عذاب. خدایا اشک‌هایم به خاطر حسن ظن نسبت به تو برای آزادی من از آتش و پوشاندن گناهان و اشتباهاتم جاری خودت گفته‌ای وگفته است حق است و در آن هیچ تردید و تغییری نیست:

﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ٧١[الإسراء: ۷۱].

«روزی که همه مردمان را همراه با نامه اعمالشان فرا می‌خوانیم.»

آن روز رستاخیز است که در صور دمیده ومردگان از قبرها برانگیخته می‌شوند.»

و این گونه روایات برای کسی که بخواهد بررسی کند فراوان است.

خامساً: اعتراف علامه بزرگ شیعه (شهید ثانی [۳۹۸]مبنی بر اینکه راویان احادیث امامان و پیروانشان به عصمت آن‌ها معتقد نبودند.

آیت الله العظمی محمد مهدی بحرالعلوم طباطبایی در (الفوائد الرجالیه) می‌گوید: پدرم علامه (قدس سرّه) در کتاب دلایل ایمان و الکفر [۳۹۹]از شهید ثانی (طاب ثراه) نقل می‌کند: احتمال دارد ایمان به امامت ائمه÷و اعتقاد به واجب بودن اطاعت از آن‌ها کافی باشد حتی اگر این امر بدون اعتقاد به عصمت آن‌ها باشد. همچنین ادعا می‌کند آنچه از اکثر راویان و پیروانشان درمی‌یابیم این است که آن‌ها معتقد بودند امامان علیرغم عدم اعتقادشان به عصمت آن‌ها، علمای نیکوکاری بودند که خداوند اطاعت آن‌ها را واجب دانسته است و آن‌ها با این وجود براساس ایمان و عدالتشان حکومت می‌کردند. همچنین می‌گوید: «در کتاب ابی عمرو کشی برخی از این امور ذکر شده است.» [۴۰۰]

چنانچه اعتقاد راویان و پیروان ائمه که معاصر آن‌ها بودند چنین بوده است، پس چرا شیعیانِ پس از عصر غیبت از آن‌ها پیروی نکرده‌اند تا هم خودشان وهم دیگران را راحت کنند؟! این امر مرا به یاد سخن علامه مامقانی در تنقیح المقال می‌اندازد که می‌گوید: پیشینیان [۴۰۱]آنچه را امروزه ما جزو ضروریات مذهب می‌دانیم غلو می‌دانستند و مورد اعتمادترین و ثقه‌ترین افراد را بدان متهم می‌کردند که این امر بر کسی که درباره سخنان و نظراتشان احاطه داشته باشد مخفی نمی‌ماند.» [۴۰۲]

مذهب در طول زمان تکامل پیدا می‌کند، آنچه در گذشته غلو و انحراف به شمار می‌‌آمد پس از مدتی جزو ضروریات غیر قابل انکار و تردید مذهب خواهد بود!

سادساً: در ردّ بر ادعای شیعیان اثناعشریه مبنی بر واجب بودن عصمت امامان کافی است سخنان امام منصور بالله (متوفی ۶۱۴ ه‍. ‌) را که یکی از علمای بزرگ زیدیه است ذکر کنیم که او در کتاب (العقد الثمین في أحكام الأئمة الهادین) ص ۴۰۱ می‌نویسد: امامیه علیرغم تندروی‌شان در عصمت و اثبات آن، ارتکاب محرمات، فتاوای به ناحق، فتاوای متناقض درباره یک حکم، مدح ظالمان، تحمل حکم ظالمان و جاری شدن آن بر آن‌ها و پیروانشان را از امامان در حالت تقیه جایز می‌دانند. آری وضعیت معصومان در نظر امامیه چنین است. در حالیکه زیدیه به عصمت امام معتقد نیستند و امامانشان نیز چنین نظری ندارند. همچنین علمایشان ظلم ظالمان را اجرا یا قبول نمی‌کنند و در برابر حکم حاکم ستمگر کوتاه نمی‌‌آیند. رهبر و قیام کننده آن‌ها با اشارۀ چشم لشکریان فراوانی را گرد هم می‌آورد و پس از آنکه مطمئن شود که اجلش فرا رسیده است، به سوی مرگ پیش خواهد رفت و با خنده نیزه و سپر را خواهد انداخت.

این امر مشهور است و نیازی به دلیل ندارد و در آشکارا و نهان از او معصیتی دیده نمی‌شود. به این دو امر نگاه کنید که چقدر عجیب هستند! آن‌ها از امامانشان ارتکاب معاصی را نقل می‌کنند در حالی که خداوند آن‌ها را بزرگ داشته و آن‌ها را از آن مبرا داشته است. در همان حال ادعای عصمت آن‌ها را می‌کنند!! این علمای زیدیه هستند که گناهان سرزمین آن‌ها را فرا نگرفته و از ظالمان باکی ندارد بلکه در دل ظالمان ترس و رعب به وجود آورده و شمشیرهایشان را علیه‌شان بر کشیده‌اند.

آن‌ها همانند خاری در گلوی دشمنانشان هستند. پس چگونه آن‌ها را از امامت و سلامت محروم می‌کنند و عقد امامت و نص را برای کسی واجب می‌دانند که او خود ادعای چنین امری نکرده و به احکام آن ملتزم نبوده است و احکام آن را اجرا نمی‌کنند؟ بلکه احکام کسانی را اجرا می‌کنند که به او و یارانش و خانواده و پیروانش ظلم کرده و علاوه برآن احکام را تغییر داده و حرام را با حلال ترکیب کرده است.» آن‌ها می‌گویند: «تقیه این امر را روا می‌کند!»

تناقض درباره موضوع عصمت فقط به استدلال اشتباه به نصوص و تحمیل امور و مفاهیم غیر ممکن بر آن ختم نمی‌شود. بلکه از آن به واقعیت تاریخی و روایی شیعی نیز کشیده می‌شود. و علاوه بر همه این‌ها بافت اساسی مذهبی است که تقیه درافعال امامان و خوف آن‌ها از ظالمان ودرخواست آن‌ها از حکام ستمگر و اعمال باطل کننده دیگری را لازم می‌گرداند که لزوماً نتیجه آن جایز نبودن پیروی از امامان دوازده‌گانه است.

سابعاً: پاکی از (رجس) پلیدی به معنای اثبات عصمت نیست.

(رجس): پلیدی به معنای گناهان و اشتباهات اجتهادی انسان نیست. بلکه منظور از آن از نظر لغوی، نجاستِ معنوی و مادی، آلودگی و کثافت است [۴۰۳]. از نظر شرعی معنای خاصی دارد که همان شرک است که در روایات مذکور از امامان و اقوال مفسرین که در صفحات پیشین گذشت یا از نظر شرعی به معنای عذاب است که برخی از علما بدان معتقدند تطهیر برای کسی که بر او نازل شده باشد به معنای اثبات نیست.

خداوند در قرآن کریم درباره یاران پیامبر جمی‌فرماید:

﴿وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ وَلِيُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَيۡكُمۡ٦[المائدة: ۶].

«بلکه می‌خواهد شما را [از حیث ظاهر و باطن] پاکیزه دارد و [با بیان احکام اسلامی] نعمت خود را بر شما تمام کند.»

همچنین می‌فرماید:

﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا١٠٣[التوبة: ۱۰۳].

«[ای پیامبر!] از اموال آنان [که به گناه خود اعتراف می‌کنند و درصدد کاهش بدیها و افزایش نیکی‌های خویش هستند] زکات بگیر که بدین وسیله ایشان را [از رذایل اخلاقی، گناهان وتنگ‌چشمی] پاک می‌کنی.»

همچنین می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلتَّوَّٰبِينَ وَيُحِبُّ ٱلۡمُتَطَهِّرِينَ٢٢٢[البقرة: ۲۲۲].

«بی‌تردید خداوند، توبه کاران و پاکان را دوست دارد.»

خداوند همچنانکه فرموده است می‌خواهد اهل بیت را پاک کند به همان ترتیب فرموده است می‌خواهد مؤمنان را نیز پاک کند. اگر منظور از تطهیر، معصوم‌ شدن افراد است، بی‌تردید این امر برای اصحاب پیامبر جو همه مؤمنانی که آیاتی قرآن بر اراده خداوند مبنی بر تطهیر آن‌ها تأکید دارند نیز رخ داده است.

خداوند درباره حضرت لوط می‌فرماید:

﴿وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُوٓاْ أَخۡرِجُوهُم مِّن قَرۡيَتِكُمۡۖ إِنَّهُمۡ أُنَاسٞ يَتَطَهَّرُونَ٨٢[الأعراف: ۸۲].

«در پاسخ قوم او [لوط] چیزی جز این نبود که گفتند: این‌ها را از شهر و دیار خود بیرون کنید! زیرا آن‌ها مردمان پاک و پرهیزگاری هستند.»

با وجود آنکه دو دختر لوط÷معصوم نبودند، اما جزو اهل بیت او بودند که به مطهر و پاک بودن موصوف شدند. اما خداوند درباره بزرگان و پیشگامان مسجد قبا که اصحاب پیامبر جبودند می‌فرماید:

﴿فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ١٠٨[التوبة: ۱۰۸].

«در آنجا کسانی هستند که می‌خواهند [جسم و روح] خود را [با ادای عبادت صحیح] پاکیزه دارند و خداوند هم پاکیزگان را دوست دارد.»

همچنین خداوند درباره اهل بدر که ۳۱۳ نفر بودند می‌فرماید:

﴿وَيُذۡهِبَ عَنكُمۡ رِجۡزَ ٱلشَّيۡطَٰنِ١١[الأنفال: ۱۱].

«وپلیدی [وسوسه‌های] شیطان را از شما دور کند.»

این آیه معنی اثبات عصمت آن‌ها نبود. با این وجود که میان دو لفظ رجز در آیه ۱۱ سوره انفال و رجس در آیه ۳۳ سوره احزاب تفاوتی وجود ندارد و این دو کلمه نزدیک به یکدیگر هستند و دور کردن و رفع پلیدی مشترک است. اما هوی و هوس همان چیزی است که آیه دوم را دلیل بر عصمت امامان قرار داده است نه آیه دیگر.

عجیب اینکه علمای شیعه به این آیه تمسک می‌جویند و معنای آن را به اصحاب کسا منحرف می‌کنند و از اراده تطهیر، عصمت اهل کسا را برداشت می‌کنند. سپس در همان حال درباره آیات دیگری که پیرامون اراده الهی مبنی بر تطهیر صحابه نازل شده است خود را به فراموشی می‌زنند بلکه حتی برعکس به آن‌ها طعن وارد می‌کنند و آن‌ها را مرتد می‌دانند. این در حالی است که خداوند براساس نص قرآن اراده فرموده است آن‌ها را پاک و مطهر نماید. این‌ها اختلافات و تفاوت‌های عجیبی است که عقل در آن دچار حیرت می‌شود و حتی برای آن یک پاسخ هم نمی‌یابد. آری این تعصب است که مبتلایانش را چنین گرفتار می‌کند.

ثامناً: اراده تطهیر ضرورتاً به معنای وقوع تطهیر نیست.

آنچه در صفحات قبل ذکر کردیم با استناد به این است که معنی اراده خداوند برای تطهیر به معنای وقوع تطهیر است.

در حالی که ممکن است مراد آیه، امر به لزوم اطاعت از خداوند برای وقوع تطهیر باشد.

سیاق کلام خطاب به زنان پیامبر جو شامل توجیهات الهی مبنی بر انجام اموری و پرهیز از امور دیگر است [۴۰۴]. خداوند در همان حال از آن‌ها می‌خواهد به این اوامر التزام داشته باشند تا براساس اقتضای فرمان او به آن‌ها و اطاعت از فرمان الهی و عمل به وصایای او پلیدی از آن‌ها دور شود و این تطهیر به وجود آید. خداوند این اسلوب خطاب را درباره دیگران نیز به کار برده است. خداوند درباره مؤمنان می‌فرماید:

﴿مَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيَجۡعَلَ عَلَيۡكُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمۡ٦[المائدة: ۶].

«خداوند نمی‌خواهد شما را به تنگ آورد و به مشقت اندازد. بلکه می‌خواهد شما را [از حیث ظاهر و باطن] پاکیزه دارد.»

همچنین می‌فرماید:

﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمۡ٢٦[النساء: ۲۶].

«خداوند می‌خواهد [قوانین دین و مصالح امور را] برایتان روشن کند.»

همچنین می‌فرماید:

﴿يُرِيدُ ٱللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمۡۚ٢٨[النساء: ۲۸].

«خداوند می‌خواهد [با وضع احکام سهل و ساده] کار را بر شما آسان کند.»

اراده در این‌جا به معنای امر، محبت و رضایت است نه اینکه این خواسته عملاً محقق شده باشد. اگر در واقع چنین می‌بود، بی‌تردید همه کسانی که خداوند اراده تطهیر آن‌ها را کرده بود، پاک و مطهر می‌شدند. ساده‌ترین مثال در این باره این است که خداوند می‌خواهد همه انسان‌ها وارد بهت شود. این اراده از باب محبت است. خداوند اراده تکوینی قدری دارد و آن اینکه بی‌گمان انسان‌ها به دو گروه مؤمن و کافر تقسیم خواهند شد. همچنین همه انسان‌ها وارد بهشت نخواهد شد. زیرا خداوند به انسان‌ها در انجام کار نیک و بد اختیار داده است تا با پاداش و مجازات آن‌ها عدالت برقرار شود. اگر انسان فقط مجبور به انجام کار نیک می‌بود، پاداش و سزای عادلانه آن هرگز وجود نمی‌داشت. زیرا در این صورت اگر می‌خواست کار بدی انجام دهد، برای انجام آن راهی نمی‌یافت. پس اینکه خداوند خواسته است و می‌خواهد که همه انسانها وارد بهشت شوند اراده محبت است. اما لزوماً این عمل تحقق نخواهد یافت. زیرا خداوند مجبور به انجام آن نیست.

تاسعاً: دعای پیامبر جقضیه را خاتمه می‌دهد.

آیا رواست پس از آنکه نتایج امتحانات مدرسه اعلام شد و دانش‌آموز به موفقیت دست یافت از خداوند بخواهد او را در امتحانات موفق کند؟ بی‌تردید خیر.

پس اگر آیه تطهیر بر وقوع تطهیر برای آل عبا دلالت داشت، بی‌تردید پیامبر جبر نمی‌خاست و آن‌ها را با عبا نمی‌پوشاند و نمی‌فرمود: «إن هؤلاء أهل بیتی فأذهب عنهم الرجس»!

بلکه این امر دلیل واضحی است که ثابت می‌کند این آیه درباره همسران پیامبر جنازل شده است و پیامبر جخواست تا آن‌ها را از این خبر الهی مبنی بر تطهیر اهل بیت مطلع سازد. به همین دلیل آنان را گرد هم آورد و با عبا پوشاند و بر ایشان دعا کرد. خداوند هم دعایش را پذیرفت زیرا آن‌ها بدون تردید شایسته این امر بودند.

عاشراً: استدلال به این آیه مبنی بر عصمت اصحاب کسا، خالی از شگفتی درباره امری بدیهی نیست که هر انسانی آن را می‌داند و آن اینکه در حدیث کسا حضرت فاطمه به عنوان یکی از اطراف قضیه که آیه درباره‌شان نازل ذکر شده می‌شود و شیعیان اثنا عشری می‌گویند خداوند به خاطر نیاز وظیفه واگذار شده یعنی امامت و رهبری مردم و اجرا کردن شریعت خداوند به آن‌ها صفت عصمت را به آن‌ها اعطا کرده است. این در حالی است که اگر چنین است، پس آیا حضرت فاطمه زهرا پیامبر است یا امام تا صفت عصمت بدو داده شود؟ هدف از دادن عصمت به او چه بوده است؟ آیا خداوند به هر کس که دوستش بدارد و نزد او جایگاهی داشته باشد صفت عصمت را عطا می‌کند؟

خداوند بدان علت پیامبران را معصوم قرار داده است زیرا آن‌ها مبلغ وحی و امینان رسالت آسمانی هستند اگر عصمت امامان را بدون بررسی و تحقیق هم قبول کنیم، بی‌تردید از نظر عقلی و شرعی هرگز نمی‌توانیم بپذیریم کسی که پیامبر یا حتی امام نیست صفت عصمت داشته باشد!!

بی‌تردید حتی اگر فرضاً رفع پلیدی و (اذهاب رجس) به معنای عصمت باشد در هیچ حالتی به مفهوم استحقاق امامت نخواهد بود. ما درصدد بحث درباره دلیل امامت هستیم. اگر گفته شود عصمت از مستلزمات امامت است و هر کس معصوم باشد امامت او واجب است. در پاسخ می‌توان گفت پس درباره حضرت فاطمه زهرا که یکی از آل عبا بود چه می‌گویید؟ آیا می‌‌توانید همان مبدأ و اصول را بر او تطبیق دهید و بگویید او یکی از ائمه بوده است؟ اگر بگویند (نه) که تنها جوابشان است خواهیم گفت: خداوند فرموده است:

﴿أَفَتُؤۡمِنُونَ بِبَعۡضِ ٱلۡكِتَٰبِ وَتَكۡفُرُونَ بِبَعۡضٖۚ٨٥[البقرة: ۸۵].

«آیا به بخشی از [دستورات] کتاب [آسمانی] ایمان می‌آورید و به بخش دیگر [دستورات آن] کفر می‌ورزید؟.»

پس یا باید ادعایتان را ۱۰۰ درصد اجرا کنید و تطبیق دهید یا به بطلان آن اقرار کنید. اما این‌ها از میان دلایل آنچه را مطابق هوی و هوسشان است در پیش می‌گیرند و اموری را که برخلاف آن دو باشند رها می‌کنند. گمان نمی‌کنم کسی که چنین راهی در پیش بگیرد راه حق را در نوردد و در طلب آن باشد در حالی که چنین ادعایی دارد و تعصب او را به سوی اصرار بر اشتباه در فهم دین خداوند می‌کشاند.

[۳۵۶] امام احمد در العلل، (شماره ۴۵۰۲) می‌گوید: «سفیان ثوری احادیث عطیه را ضعیف می‌دانست». [۳۵۷] ابوداود در سؤالات آجری، ج ۱، ص ۲۳۸ شماره ۳۰۸ به امام شافعی نسبت می‌دهد که می‌گفت: از سفیان بن عینیه شنیدم می‌گفت: (عطیة و ما أدری عطیة)، نگا: مناقب شافعی تألیف بیهقی، ج ۱، ص ۵۴۹. [۳۵۸] احمد در العلل (شماره ۱۳۰۶) می‌نویسد: هیثم، حدیث عطیه را ضعیف می‌دانست. همچنین نگا: التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۲۶۷. [۳۵۹] بخاری در التاریخ الكبیر، ج ۴، شماره ۲۰۴۱ می‌نویسد: یحیی از او به بدی یاد می‌کرد. نگا: التاریخ الكبیر، ج ۵، ص ۳۶۰ و التاریخ الصغیر، ج ۱، ص ۲۶۷. [۳۶۰] عبدالله بن احمد در العلل (شماره ۱۳۰۶) می‌گوید: از پدرم شنیدم که درباره عطیه عوفی می‌گفت: احادیثش ضعیف است. [۳۶۱] در روایت ابن جنید (شماره ۲۳۴) آمده است: او «قضاوت و حدیث ضعیف بود. چنانکه در ج ۳، صفحه ۳۵۹ الضعفاء عقیلی آمده است. در روایت ابوولید از بوجارود نقل شده است که: «عطیه عوفی ضعیف بود. و همچنانکه در ج ۷ صفح ۸۴ الکامل آمده است و در روایت ابن ابی مریم نقل شده است که او ضعیف بود اما احادیثش نوشته می‌شود. [۳۶۲] در الجرح والتعدیل (ج ۳، ص ۱ شماره ۲۱۲۵) آمده است که: او ضعیف است. احادیثش نوشته می‌شود. اما ابونضره از او برایم دوست‌داشتنی‌تر است. ابوزرعه رازی می‌گوید: سست و ضعیف است. [۳۶۳] همچنین در سؤالات آجری (ج ۱، صفحه ۲۶۴ شماره ۳۷۶ آمده است: او کسی نیست که به او اعتماد شود. [۳۶۴] در الضعفاء و المتروکون، شماره ۴۸۱ آمده است: او ضعیف است. [۳۶۵] در تهذیب التهذیب آمده است: سخن و حدیث او حجت نیست. [۳۶۶] در صحیح ابن خزیمه جلد ۴ صفحه ۶۸ آمده است: عطیه بن سعد عوفی سخنان و احادیث را تغییر می‌داد. [۳۶۷] در ج ۲، صفحه ۱۷۶ المجروحین پس از ذکر جریان او با کلبی درباره‌اش چنین می‌گوید: بنابراین استناد به او جایز نیست. و نوشتن احادیث او فقط برای ذکر عجیب بودن آن‌ها رواست. [۳۶۸] در الکامل، ج ۷، ص ۸۵ می‌نویسد: «عطیه از ابوسعید خدری و غیر او احادیث فراوانی را روایت کرده است. اما با وجود ضعفش احادیثش نوشته می‌شود.» [۳۶۹] در السنن، ج ۳، ص ۳۹ آمده است. او ضعیف است. در العلل، ج ۴، صفحه ۶ آمده است: مضطرب الحدیث است. [۳۷۰] بیهقی در السنن الصغیر، ج ۲، ص ۱۰۱ و المعرفة، ج ۶، ص ۱۴۴ می‌نویسد: ضعیف است. همچنین در ج ۸، صفحه ۱۲۶ السنن الکبری می‌نویسد: به روای او استناد نمی‌شود. [۳۷۱] ذهبی در ج ۵، صفحه ۳۲۵ السیر می‌نویسد: ضعیف الحدیث است. همچنین نگا: المیزان، ج ۵، ص ۱۰۰، بلکه در المغنی فی الضعفاء، ج ۲، صفحه ۴۳۶ می‌نویسد: تابعی مشهوری است که درباره ضعف او اجماع وجود دارد. [۳۷۲] ابن حبان در (المجروحین)، ج ۱، ص ۳۶۱ می‌نویسد: او از جمله کسانی بود که سخنان مشکل‌دار و معضلات را از افراد ثقه و مورد اعتماد و سخنان مقلوب را از افراد معتمد روایت می‌کرد. شعبه می‌گوید: شهر را دیدم اما به او اعتنایی نکردیم. الکاشف، ج ۱، ص ۴۹۰. نسایی در الضعفاء والمتروكین، ج ۱، ص ۵۶ می‌گوید: قوی نیست. یحیی بن سعید از او احادیث را روایت نمی‌کرد. الجرح و التعدیل، ج ۴، ص ۳۸۲. از ابن عون درباره احادیث شهر سؤال شد او پاسخ داد: شهر را رها کنید، به او اعتنایی نکنید. (الضعفاء عقیلی، ج ۲، ص ۱۹۱. ابن عدی در الکامل فی الضعفاء، ج ۴، ص ۳۹ پس از بررسی احادیث او می‌گوید: «اکثر احادیثی که او و دیگران روایت می‌کنند، دارای امور منکر است و شهر در حدیث قوی نیست. احادیث او استناد نمی‌شود و نمی‌توان بدان اعتقاد پیدا کرد.» ابن حجر عسقلانی در تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۲۶۹ می‌نویسد: راستگوست اما احادیث مرسل و اوهام را بسیار نقل می‌کند. ابن حجر از مورد اعتماد دانستن شهر توسط برخی از افراد مشهور که او را ثقه دانسته‌اند، در می‌یابد که او در همان حال دجار اضطراب و خلل در ادای محفوظاتش بوده است. باید در اینجا اصل مشهوری را در علم حدیث در نظر گرفت و آن اینکه «جرح مفسر بر تعدیل او مقدّم است» و چنانکه مشاهده کردید احادیث شهر منکر است. [۳۷۳] مسند احمد، طبرانی در المعجم الكبیر وفضائل الصحابه، امام احمد، ج ۲، ص ۸۵۲ حدیث شماره ۱۱۷۰. (عباس در فضائل الصحابه به آن را حسن دانسته است. در حالیکه به نظر بنده ضعیف است. در حالیکه شفیع شعیب، ارنؤوط هم به ضعف شهر بن حوشب معتقد است. او راستگوست ولی در بهترین حالت دارای اوهام فراوان است. اما این سند علیه کسانی که به حدیث سابق که از عمر بن ابی‌سلمه نقل شده است حجت است. سند این حدیث از آن بدتر نیست. [۳۷۴] تفسیر قرطبی، ج ۱۴، ۱۸۳. [۳۷۵] در صفحات پیشین در بخش «اهل بیت چه کسانی هستند؟» درباره داخل بودن غیرمستقیم همسران پیامبر جدر نام (آل البیت) سخن گفتیم. برخلاف خویشاوندان پیامبر جکه اصل و ریشه ایشان هستند. [۳۷۶] امام احمد در المسند، حدیث شماره (۱۰۰۶۹) آن راتخریج کرده است. و نص حدیث چنین است: «لیس المسكین بالطوّاف الذی ترده التمرة والتمرتان والأكلة والأكلتان ولكن المسكین الذی لایجد غنی یغنیه ولا یسأل الناس إلحافاً»شیخ شعیب ارنؤوط می‌گوید: اسناد آن براساس شروط مسلم، صحیح است. [۳۷۷] کتاب الحج، باب (بیان المسجد الذی أسس علی التقوی)، حدیث شماره ۱۳۹۸ به نقل از ابوسعید خدری. [۳۷۸] خداوند در این باره می‌فرماید:﴿لَا تَقُمۡ فِيهِ أَبَدٗاۚ لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ يَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِۚ فِيهِ رِجَالٞ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ يُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِينَ١٠٨[التوبة: ۱۰۸]. «[ای پیامبر] هرگز در آن [مسجد ضرار] نایست و نماز مگذار. مسجدی [مانند مسجد قبا] که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده است [و مراد سازنگان آن فقط رضای خدا بوده است] سزاوارتر است ک در آن بایستی و نماز بخوانی. در آنجا کسانی هستند که می‌خواهند [جسم و روح] خود را [با ادای عبادت صحیح] پاکیزه کنند و خداوند هم پاکیزگان را دوست دارد.» سوره توبه آیه ۱۰۸. [۳۷۹] بخاری در صحیح خود کتاب فضل الصلاة في مسجد مكة والمدینة، باب (اتیان مسجد قبا ماشیاً وراكباً) حدیث شماره ۱۱۹۴ و صحیح مسلم کتاب النکاح، باب (فضل مسجد قبا وفضل الصلاة فیه وزیارته) حدیث شماره ۱۳۹۹ آن را تخریج کرده‌اند. [۳۸۰] صحیح بخاری (كتاب سورة التفسیر)، حدیث شماره ۴۷۸۵ و ۴۷۸۶ و صحیح مسلم (كتاب الطلاق)، باب بیان (أن تخییره امرأته لایكون طلاقاً إلّا بالنیة)، حدیث شماره ۱۴۷۸ به نقل از جابر بن عبدالله. [۳۸۱] جامع المسائل، المجموعة الثالثة، ص ۷۴-۷۶. [۳۸۲] مجلسی در مرآه العقول، ج ۳، ص ۲۱۳ آن را صحیح دانسته است. [۳۸۳] نهج البلاغة، خطبه شماره ۷۸، ومن كلمات كان یدعو بها ÷. [۳۸۴] نهج البلاغة، خطبه ۲۱۶، و من خطبة له بصفین. [۳۸۵] نهج البلاغه، خطبه شماره ۲۱۵، و من دعاء كان یدعو به ÷ كثیراً. [۳۸۶] نهج البلاغة، حکمت شماره ۲۹۹. [۳۸۷] مستدرك الوسائل، ج ۵، ص ۱۳۲. [۳۸۸] مقتل الحسین، ابومخنف الأزدی، ص ۶۵. [۳۸۹] چنانکه در برخی از روایات آمده است. [۳۹۰] خصائص الأئمة، شریف رضی، ص ۷۸. [۳۹۱] علل الشرائع، ص ۴۱۲، باب العلة التی من أجلها لم یتمتع النبی جبالعمرة إلی الحج، و چنین روایتی با کمی اختلاف الفاظ در (من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۳۷ باب حج نبیّنا محمد جونزول المتعة) نقل شده است. [۳۹۲] صحیفه سجادیه (جمع‌آوری ابطحی). صفحه ۴۹۷. [۳۹۳] همان منبع، ص ۳۷۷. [۳۹۴] صحیح بخاری، كتاب الدعوات، باب التوبة، حدیث شماره ۶۳۰۸. [۳۹۵] صحیفه سجادیه، (گردآوری ابطحی)، صفحه ۴۷۶. [۳۹۶] بحارالأنوار، ج ۹۱، ص ۱۴۲. [۳۹۷] الامالی، صدوق،ص ۴۳۸. [۳۹۸] حر عاملی در (أمل الآمل)، ج ۱، ص ۸۵ می‌نویسد: شیخ اجل زین الدین بن علی بن احمدبن محمد بن جمال الدین بن تقی الدبن صالح [شاگرد علامه] عاملی جبعی شهید ثانی، ثقه، عالم، فاضل، زاهد، عابد، متقی، محقق، متبحر، جلیل القدر، عظیم الشأن و دارای همه فضایل و کمالات مشهورتر از آن است که ذکر شود. محاسن و اوصاف نیکویش بیش از آن است که به شمار آید و آثار او مشهور و فراوانند. [۳۹۹] تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۳، چاپ سنگی. [۴۰۰] كتاب الایمان والكفر که به (تحفة الغری) مشهور است کتابی خطی و اثر علامه محمد بن سید عبدالکریم طباطبائی بروجرودی است. [۴۰۱] الفوائد الرجالیه، ج ۳، ص ۲۱۹-۲۲۰. [۴۰۲] منظورش قمی‌ها و ابن غضائری و علمای دیگر شیعیان قدیم است. [۴۰۳] شوکانی در (ارشاد الفحول، ج ۱، ص ۱۲۴) می‌نویسد: بر تو پوشیده نیست که تفسیر رجس به اشتباه و خطا از نظر لغوی و شرعی جایز نیست. معنای لغوی آن پلیدی و معنای شرعی آن عذاب است. همچنانکه در قرآن کریم آمده است: ﴿قَالَ قَدۡ وَقَعَ عَلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡ رِجۡسٞ وَغَضَبٌۖ[الأعراف: ۷۱]. همچنین می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٞ مِّن رِّجۡزٍ أَلِيمٞ[سبأ: ۵]. [۴۰۴] آنچه تأکید می‌کند که این آیه بر وقوع تطهیر دلالت ندارد بلکه اراده تطهیر را مد نظر دارد این است که پیامبر جبسیار اصرار داشت اهل کسا را به همسرانش ملحق کند که این آیه درباره آن‌ها نازل شده بود. همچنین ترمذی با سندی که در آن ضعف وجود دارد درباره اراده تطهیر آن‌ها [همسران پیامبر] از پیامبر جروایت می‌کند که او به مدت شش ماه هر گاه برای نماز صبح از خانه خارج می‌شد بر در خانه فاطمه می‌گذشت و می‌فرمود: ای اهل بیت وقت نماز شد ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ ٱللَّهُ لِيُذۡهِبَ عَنكُمُ ٱلرِّجۡسَ أَهۡلَ ٱلۡبَيۡتِ وَيُطَهِّرَكُمۡ تَطۡهِيرٗا٣٣[الأحزاب: ۳۳]. زیرا با محافظت از فرایض و اطاعت از پروردگار پاکی و طهارت به دست می‌آید. اگر چه این حدیث ضعیف است و بدان استناد نمی‌شود، اما حداقل به عنوان شاهد برای آنچه ذکر کردیم مناسب است.